جلسه پانزدهم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (قرآن و تحریف)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

در بین مطالب مخصوصا مطالب دینی و بالاخص مطالب اسلامی یک واقعیاتی داریم و یک خیالات. واقعیات اکثریت دارد از نظر عمق، حتی کیفیت و کمیت ولکن خیالات تظاهر دارد ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً  وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ﴾ [رعد: آیه ۱۷] در انقلاب و طوفان دریایی، زبد و کف روی آب قرار می گیره و اشخاص ظاهربین خیال می کنند این آب همش کف است یا کف غلبه بر آب دارد. اما اشخاص دور نگر و دوربین می دانند آنچه نافع است از برای مردم که آب زیر کف است و مواد دریایی در آب است، اونها اصالت دارند.

حالا در دو باب از ابوابی که بحث از قرآن می شود همین جریان هست. باب تحریف قرآن و باب ظنیت دلالت قرآن زبان زد هست اما واقع غیر این است. واقع در عمق و واقع در انظار علمای سنی و شیعه. بر سر زبان ها احیانا، در حوزه ها نقل از یکی دو نفر که کتاب در این موضوع نوشته اند هم که قرآن ظنی الدلاله است، مستند است به صاحب المعالم که در اول معالم دارد یا قرآن تحریف شده است که مستند است به مرحوم حاجی نوری (رض). اما غیر این دو نفر در کل علمای اسلام شیعتا و سنتا ما پیدا نمی کنیم کسی این حرف رو نوشته باشد، تحریف کرده باشد، هرگز. مرحوم حاجی نوری هم بر حسب نقل یکی از شاگردان بسیار بزرگوارش که صاحب الذریعه باشد می فرمایند حاجی نوری هم میگفت من معتقد به تحریف نیستم و کتابی هم نوشته ام بر عدم تحریف و راضی نیستم کتاب فصل الخطاب رو کسی مطالعه کند، مگر اینکه این کتاب را مطالعه کند، حالا عذر درست است درست نیست کاری نداریم.

بنابراین اون هم که کتاب نوشته است راجع به تحریف کتاب رب الارباب خودش قولا و کتابا و تالیفا قائل نیست. مرحوم شیخ حسن صاحب معالم هم که نوشته است در اول معالم، قرآن ظنی الدلاله و قطعی السند است و حدیث قطعی الدلاله و ظنی السند است، عملا و علما از نظر برخورد با آیات چنین نیست. اگر هم آن چنان باشد و این چنین باشد این دو نفر عالم شیعه وحیدند.

اگر مرحوم حاجی نوری عقیده اش تحریف کتاب رب الارباب باشد و مرحوم صاحب معالم عقیدش ظنی الدلالت قرآن باشد کل علما شیعتا و سنتا، درسا، تدریسا، تالیفا، کتابتا یا ساکتند در این جریان یا مخالف اند. بنده خودم که حدود ۵۸ سال است که چشم به حوزه های علمیه گشوده ام از تهران و مشهد و اصفهان و قم و نجف و اخیرا مکه مکرمه و اخیرا باز قم، حدود کمتر یا بیشتر ۳۰ تا استاد دیدم که هر ۳۰ استاد حتی استاد آغاز گر دروس ما که جامع المقدمات باشد مجتهد در ادبیات بود، همشون مجتهد بودند یا مجتهد بودند در اون درسی که میدادند یا مجتهد در علوم مختلف اسلامی.

بعضیشون مرجع علی الاطلاق اعلم علی الاطلاق بودند مانند مرحوم آقا شیخ محمد علی شاه آبادی (رض)، مرحوم شیخ محمد تقی آملی (رض)، مرحوم حاج سید احمد خوانساری (رض)، مرحوم حاج میرزا مهدی اصفهانی، حاج مهدی آشتیانی، حاج محمد آشتیانی، حاج باقر آشتیانی و مرحوم آقای حجت کوه کمری، آقای خوانساری و و و و، هر کدام یا مرجع رسمی بودند یا اگر مرجع رسمی نبودن مجتهد بودند، حدود ۳۰ نفر از علما که قشنگ یادم است و ذکر نمی کنم، اون ها همشون نفی می کردن تحریف قرآن را و ظنی بودن دلالت قرآن را.

این ها اساتیدی که با اون ها معاصر بودیم شش هفت نفر در تهران، سه نفر در اصفهان، یکی دو نفر در نجف، یکی دو نفر در مشهد و حدود پونزده، شونزده نفر در قم در طول ۵۸ سال که با چشم باز و تحقیقی به علوم اسلامی نگرش داشتم و محور اول و اخیر و وسط تا آخرین نفس قرآن بوده است و ان شاء الله خواهد بود، تمام این علما که استادهای من بودند قائل به عدم تحرف بودند و قائل به قطعی الدلالت قرآن و علمایی که پیششون درس نخوندم ولکن معاصر بودیم با اون ها، معاصر بودند با ما یا به عکس، مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای شاهرودی، مرحوم آقای بجنوردی، مرحوم آقای اصفهانی، مرحوم حاج آقا حسین قمی و و و و و، کلا قائل به عدم تحریف قرآن بودند و قطعیت دلالت قرآن.

حالا کاری نداریم که از نظر فتاوا احیانا بر خلاف قرآن است فتاواشون احیانا یا با قرآن نیست، اون هم برای اینکه اعتماد داشتند، مثلا فلان فتوا شهرت دارد، چون شهرت بین علمای بزرگ دارد، من ها و ماها که میخوایم فتوا بدیم با اعتماد به شهرت فتوا یا اجماع فتوا یا اطباق فتوا به قول آقای بروجردی یا برای فتوا قرآن مراجعه نمی کردیم، این تقصیره البته، قصوره تقصیره، ولکن اینطور نیست که به قرآن مراجعه کنیم و ضد قرآن فتوا بدیم، نمیشه همچین چیزی اصلا. حتی غیر مسلمان به قرآن مراجعه کنه و ضد قرآن معنای قرآن بکنه نمی تونه.

مثلا از جمله، به عنوان نمونه، در تبصره الفقها که این نقد است بر تبصره علامه حلی (رض)، اونجا حدود ۹۰۰ صفحه، ۱۰۰۰ صفحه بر مبنای ۱۰۰۰ آیه ما بحث کردیم. ۱۰۰۰ آیه قرآن ما بحث کردیم. از جمله مرحوم علامه در باب شهادات می فرماید که (اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) خب کتابش هم استدلالی که نیست. این بر چه مبناست؟ بر مبنای شهرت عظیمه بین فقهای شیعه است که این فتوا رو میده و روی اعتماد به نظرات فقهای شیعه که تمام نظراتشون بر مبنای یک روایت مرسل است که شیخ طوسی در خلاف نقل می کند که فیه حقوق، روی اعتماد به قرآن مراجعه نفرمودند. به قرآن مراجعه نکردن این غلطه ولیکن آن چنان غلط نیست که انسان بگد چنین و چنان.

خب حالا دو نص قرآن بر خلاف این فتواست آیه سوره نساء و آیه سوره مائده. آیه سوره نساء ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا﴾ [نساء: آیه ۱۳۵] خدا امر می کند که شاهد لله باشید ﴿وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ﴾ والدین نص دیگه، والدین نص هست یا نه؟ یا اونم ظنی الدلاله است؟ والدین طوعا نص است در پدر و مادر، بنابراین طبق این آیه و آیه سوره مائده که شباهت دارد به این آیه، واجب است تلقی شهادت علی الوالدین و واجب است القاء شهادت، این نص قرآن.

حالا فتوای علامه حلی را که در آخرین سال حیاتشون کتاب تبصره نوشتند، ۶۸ سال عمر کردند، مدرسه سیاره داشتند یعنی در سفر هم مدرسه بود، در سفر هم تدریس بود، بحث بود، در سن ۶۸ سال که ۶۰ سال از اجتهادشون گذشته بود یعنی ۸ ساله بودند مجتهد شدند، مجتهد مطلق شدند، ۶۰ سال از اجتهادشون گذشته ولی با اعتماد و اعتماد و اعتماد این فتوا را در آخرین مراحل عمر دادند که (اذا شهد الولد علی والده لا تقبل شهاده) ولی خلاف دو نص قرآن است. حالا چیکار کنیم؟ آیا می شود گفت ایشون به قرآن مراجعه کرده اند و نفهمیده اند؟ اقوی عرب بوده ایشون، از نظر لغت، از نظر علم، مواد علمی، فلسفه، عرفان، فقه و حدیث هست، پس نمیشه مراجعه کرده و نفهمیده یا مراجعه کرده است و فهمیده است بر خلاف قرآن فتوا داده است، این از اسلام خارج می کند. یا سوم داره یا اعتماد کرده است به شهرت علما، شهرت قریب به اطباق علما و به قرآن مراجعه نکرده و از این قبیل ما زیاد داریم.

بنابراین برگشت به حرف اول، قرآن را با اینکه قطعی الدلاله می دانند و غیر محرف می دانند، با این حال اهمال می شود قصورا، تقصیرا یا قورالتقصیر یا تقصیر القصور بر وضع روش و روال معمولی حوزه ها فتوا داده می شود اما احیانا بر خلاف قرآن. من ادعا ندارم و تا زنده ام ادعا نخواهم داشت ولی اشاره می کنم که کتاب تبصره الفقها را که دوره کامل فقه است و بر مبنای تبصره علامه حلی به استناد هزار آیه فقهی قرآن استدلال شده است که نص قرآن و یا ظاهر کاالنص قرآن است، بعضی از برادران که تشریف دارند، ورق ورق مسئله به مسئله شمردن گفتند ۵۴۰ فتوا شما دارید که یا بر خلاف شیعه است یا بر خلاف سنی است یا بر خلاف هر دو. ما احترام برای اونها قائلیم ولکن به قول استادناالاعظم آقای بروجردی، احترام علما جای خود ولکن اگر انسان مجتهد است و صاحب رای است و رائ‌اش چیزی بر خلاف علما شد، آیا رای اجتهادی خودش بر مبنای کتاب و سنت مقدم است یا رای علما؟ اگر از علما تقلید کند که این تقلید دوبله حرامه، مجتهد تقلید نباید بکنه، تقلید از کسی بکند که می داند قصورا یا تقصیرا یا هر چه بر خلاف کتاب الله که دلیل اول است فتوا داده است، این جمله ای بود که اول باید عرض کنم.

 جمله دوم، روز چهارشنبه که راجع به روایاتی که در فصل الخطاب یا بحار الانوار یا کتاب های دیگر راجع به تحریف اونم تحریف لفظی قرآن چون تحریف چند مرحله داره یا تحریف معنویست، تحریف معنوی زیاد می کنند، مفسرین سنی، مفسرین شیعه خیلی خیلی خیلی زیاد روی حرف یکدیگر و شهرت نظر فتوایی قرآنی، حالا شاید اینکه تحریف معنوی می کنند. آیه ای که نصش یا ظاهرش بر خلاف این معناست ولکن این معنا مشهور است و معروف است این معنای مشهور و معروف تحمیل بر قرآن می کنند، نمیگیم (من فسّر القرءان برأيه فليتبوّأ مقعده من النّار) از اون بابند، نخیر روی کم رنگی قرآن استناد به قرآن کمرنگ است در حوزه ها و این انتقاد بزرگی است که ما باید عملا جواب بدیم و علما عرض می شود که جواب بدیم.

خب حالا کسانی که راجع به تحریف قرآن کتاب نوشته اند از چند دسته خارج نیستند یا دسته اول اند، کسانی که نقل کرده اند روایات تحریف لفظی قرآن را به زیاده یا نقیصه یا تغییر مکان و جواب نداده اند، خطاست. چرا چیزی که شما میدونید بر خلاف کل مبانی اسلام است نقل می کنید جواب نمیدید؟ اگر مطلبی را یک عالمی، یک عادلی یا یک مسلمان عادی نقل کند، مطلب غلط باشد و جواب ندهد یعنی چی؟ یعنی قبول داره، مگر غیر اینه قبول داره، اگر قبول ندارد چرا نقل می کند؟ اگر قبول ندارد چرا نقل می کند جواب نمی دهد؟ سکوت مع الرضاه کجاست؟ سکوت برضاه، حالا بنابراین راوی روات درجه اول، درجه ثانی، درجه ثالث درجه بعد و بعد و بعد که نقل کرده اند روایات تحریف لفظی قرآن را چه به زیاده، چه به نقیصه که نمونش رو عرض کردیم چهارشنبه و رد نکرده اند اونها مقصرند.

دسته دوم، دسته دوم کسانی هستند که این روایات رو نقل کرده اند به عنوان استدلال. دسته اول ساکتند نه ایجاب و نه، نه می گویند روایت رو قبول داریم نه میگن قبول نداریم، ولی ظاهرش چیه؟ قبول. دسته دوم کسانی که روایاتی را مخصوصا در کتاب مستقلی مانند فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب نقل کرده اند و استناد کرده اند که قرآن تحریف شده، این تقصیر بالاتره.

حالا بعد از این دو تقصیر چند و بیش، چه کنیم ما؟ ساکت باشیم؟ آیا نقل نکنیم از فصل الخطاب و از بحار الانوار یا کتاب دیگر که یا ساکت شده اند در نقل به تحریف لفظی یا قبول کرده اند، ما ساکت شیم؟ (والساکت عن الحق شیطان اخرس) ما نیمخوایم شیطان لال باشیم نه شیطان زبون دار میخوایم بشیم نه شیطان لال. اگر هتک ساحت مقدس خدا، پیغمبر خدا، معاد، قرآن، احکام شد به نام قال الباقر، به نام قال الصادق ما باید ساکت بنشینیم؟ آیا احترام کسانی که این ها را نقل کرده اند بیشتر است یا احترام خدا و پیغمبر و ائمه که مورد هتک واقع شدن؟ راجع به صلب اسلام و صلب تمام ادیان و زیر بنای کل ادیان و کل کتاب های آسمانی که خلود دارد که قرآن است، اگر لکه ای وارد کردند و نه سلب کردند، نه ایجاب که اولین اند یا لکه ای وارد کردند که قبول کردند قرآن تحریف شده ما ساکت بشینیم؟

بنابراین ما باید که جواب بدیم. باید بگیم فلان کس، فلان روایت رو نقل کرده و این روایت هم عربی نیست، هم ادبیات درست نیست، هم بر خلاف روایات دیگر است، هم بر خلاف نصوص قرآن است. این جواب یکی از برادرانی که تشریف دارند اون روز فرمودند وقتی اومدم پایین که اگر نقل روایت تحریف خطاست، شما چرا نقل کردید؟ گفتم خطا داریم و اخطأ داریم و ثواب داریم. خطاتر کسی که نقل می کند به عنوان استدلال بر تحریف لفظی قرآن، خطای کمتر کسی است که قبل از او نقل کرده است نه قبول کرده نه عرض می شود که تکذیب کرده و بعدا ثوابه. عمل اول و عمل دوم ناثواب است و عمل سوم و بعدش که این روایات رو نقل می کنند و رد می کنند این واجب است.

از ما سوال می کنند شما چرا راجع به کل احادیث جهان اسلام کتاب نوشتید؟ ۱۸۰ کتاب روایت شیعه و سنی، اصلی و فرعی، بحار الانوار و صحاح سته و بیست جلد وسائل الشیعه و این ها رو ما نقد کردیم در کتابی به نام غوص فی البحار چرا نقد کردیم؟ نقد نکنیم؟ اگر روایتی وارد است فحش به خداست، اگر روایتی وارد است اهانت به مقام مقدس ربوبیت است یا رسالت است یا امامت است یا معاد است، اگر روایتی ما عن الباقر، عن الصادق، عن الرضا (ص)، عن الرسول وارد شود که این بر خلاف همه چیز است و جواب نداده ما نقد نکنیم؟ اگر در بحار من خجالت می کشم این جمله رو عرض کنم، نقل کنم ولی نقل می کنم. اگر در بحارالانوار عن فلان عن فلان عن فلان عن رسول الله (ص) نقل شده که معذرت میخوام باز من از ساحت مقدس (18:22) معذرت میخوام که پیغمبر در ظرف آب بول کردند، در ظرف آب، در ظرف آب مسلمان، در ظرف آب هیچ دهاتی، هیچ بیشعوری بول می کند؟ مگه کور باشه، کور هم باشه میره جای دیگه، خب روایت ما عن عن و رد هم نکرده که پیغمبر بزرگوار در ظرف آب بول فرمودند بعد ام سلمه این بول رو سرکشید خورد، پیغمبر مطلع شدند گفتند چرا این رو خوردی؟ بول کردم، گفت خواستم متبرک شم. (18:55)

اگر این کار حرام است عذاب دارد، اگر حلال است آیا بول پیغمبر و خوردنش حلال بوده؟ یا پیغمبر بزرگوار حجامت کردند، حجامتی خون های حجامت پیامبر رو خورد، پیغمبر فرمود چرا خوردی؟ گفت خواستم متبرک شم فرمود، بابا حجامت برای چی میکنند؟ این خون هایی که مبتلا به میکروب است خارج می کنند تا بدن سالم بشه، آیا خونی که سالم است از پیغمبر دارن خارج می کنند؟ نخیر، خونی که میکروب داره، بدن کثیفه و از این قبیل اینا رو جواب ندیم؟

اگر ما بدانیم که در بحار الانوار، در وسائل الشیعه، در صحاح سته، در هر کتابی از کتب بر خلاف مبانی معصومه فوق العصمه ربانی و رسالت و امامت و بر خلاف تمام موازین روایته نقل کردند جواب ندادند، نقل کردند، توجیه نکردند، نقل کردند و نقل اونها دلیل است بر اینکه خب قبوله، با کمال تاسف این جمله رو عرض می کنم در آمریکا در کدام شهر نظرم نیست یک جایی است که شب های یکشنبه دور هم یک عده ای میشینند و اسلام رو مسخره می کنند چرا؟ از بحار الانوار جلد فلان جلد، فلان جلد، فلان، از وسائل الشیعه جلد فلان، جلد فلان از صحاح سته نقل می کنند مطالبی که بر خلاف عقل است، بر خلاف علم است، بر خلاف فطرت است، بر خلاف حس است نقل می کنند میخندند میگن اسلام اینه. اسلام اینه؟ پس ما بمیریم راحت تریم. اگر ما ببینیم امام حسین را دارند می کشند، سنگ و چوب و تیر و نیزه و همه چیز، بایستیم ساکت باشیم می شود؟ اگر بزرگتر از امام حسین که قرآن محمد است، خود محمد است،علی محمد است، فاطمه محمد است، اهل بیت رسالت قدسیه هستند اهانت شوند به زبان خودشون، مورد اهانت قرار بگیرند به زبان خودشون و ما بدانیم یا ندانیم و بتوانیم بدانیم، رد نکنیم چه هستیم؟ این بحث دوم.

بحث سوم، آفتاب آمد دلیل آفتاب. قرآن رو پخش کردید؟ قرآن آمد آقایون که یکی دو نفر قرآن رو. قرآن در چند بعد لکه تحریف را در هر سه قسمتش و لکه ظنیت دلاله را نفی کرده است و صریحا نفی کرده و مقدمتا عرض می کنم سوره حجر از آیات اول، مقدمتا عرض میکنم، اصولا کسانی هم که، سوره حجر، کسانی هم که قائل به ظنونی بودن دلالات قرآنی هستند متشابهات رو میگن، از خودشون سوال کنین، کسی نیست حالا، اینا متشابهات رو میگن. تازه متشابهات هم در بعضی ایات است متشابهات هم ظنی الدلاله نیست، قطعی الدلاله است، با دقت. محکمات قطعی الدلاله است ولو دقت نکنیم متشابهات قطعی الدلاله است با دقت، اونوقت احکام اسلامی در متشابهات نیست. متشابهات ذات خدا، صفات خدا، افعال خداست ولکن در ﴿وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [نور: آیه ۳] که حکم است یا ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ [بقره: آیه۱۸۰] این ها هم محکماته و قطعی الدلاله است.

پس اینطور نیست که صاحب معالم میگد قرآن ظنی الدلاله است یعنی همش؟ نخیر، ایشون خیال کرده است که متشابهات ظنی الدلاله است، حالا به اون بحث می رسیم ولی محکمات. حالا محکماتی از آیات قرآن که فوق درجات احکام است ظهور ندارد، فوق درجات احکام است، دلالت دارد در بعدی عموما و در بعدی خصوصا که تهمت تحریف به قرآن، تحریف لفظی به زیاده یا نقیصه یا تحریف جا به جا شدن آیات از ساحت مقدس قرآن دور است عموما و خصوصا.

عموما رو بعد بحث می کنیم، خصوصا در عرض می شود که آیه سوره حجر. آقایون قرآن رو باز کنید. درست است که در تمام دروس و این فقه دیگه، در تمام دروس یا کتاب هایی باز نمیشه اگه کتاب باز میشه مکاسب است، رسائل است، کفایه است، خب باشه نباشه، ولی ما قرآن باز می کنیم. ما در بحث فلسفه، در بحث عرفان، در بحث منطق، ادبیات، فقه، اصول، علوم همه جا دلیل اول را که قرآن است باز می کنیم. اگر ما معرفتی در بحث دینی می کنیم به قرآن نداشته باشیم اصلا ﴿هَبَاءً مَنْثُورًا﴾ [فرقان: آیه ۲۳] است بحث ما، دلیل اول رو باید پیدا کنیم. سوره مبارکه حجر یعنی صفحه ۲۶۲، چهار پنج بار قرآن در اینجا ذکر شده ﴿بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ الر﴾ [حجر: آیه ۱] از حروف مقطعه است ﴿تِلْكَ﴾ تلک اشاره به دور ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ﴾ [حجر: آیه ۱] اشاره به دور، مگه قرآن دوره؟

ما یک دور زمانی و مکانی داریم، یک دور مقامی. قرآن نه از نظر زمان دور است و نه از نظر مکان، همیشه حاضر است. از نظر مقام، یعنی علم خداوند اون علومی که امکان داشته است به عنوان خلود و رهبری کل افعال  و عقول و علوم نازل شود به عنوان خلود الی یوم القیامه، اینا خیلی دور است از ما اما خداوند اون بسیار دور را که علم مطلق الهی که ممکن النزول است، اونقدر پایین آورده، اونقدر به الفاظ بین و واضح و برهان و نور تنزل داده که ما میتونیم بفهمیم. پس ﴿تِلْكَ﴾ هذا از نظر اینکه قرآن نزد ماست، ما نزد قرآنیم.

نظرم هست خدمت (25:23) آقای خونساری یکی اومد گفت برای رفع تکلیف گفت رفتم نماز رفتم پیش اقای خونساری، رفتم نماز یه طلبه ای رسید و عرض می شود که گفت آقا قرآن در خدمت شماست گفت آقا اینکه من در خدمت قرآنم قرآن در خدمت شماست یعنی چه؟ ما باید در خدمت قرآن باشیم حالا ﴿تِلْكَ آيَاتُ ما در خدمت قرآن هستیم حضورا، لفظ، سمعا، بصرا، فهما در خدمت هستیم.

اگر ما نتوانیم در خدمت قرآن باشیم از نظر تفهم، پس خدا عاجز است معاذالله یا ظالم است یا خائن است که نتوانسته است مرادات خودش را به ما بفهماند. ولکن دور است و لذا نزلنا انزلنا کجا؟ اینکه قرآن، خدا می فرماید ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ [قدر :آیه ۱] یا منزل علی القرآن، انزال که نزول دفعی قرآن است و تنزیل که نزول تدریجی است از کجا؟ از آسمان؟ در آسمان نیست، مگه خدا در آسمانه؟ خدا نه در آسمان است نه در زمین است، در نیست بر هم نیست، نه در است نه بر است، نه به است، نه من است، نه الی است، فوق زمان است، فوق مکان است، فوق بر است، فوق در است، فوق منه است، فوق علیه است، پس (26:42) این تنزیل از مقام ربوبیت است، مقام ربوبیت چقدر بالاست و مقام عبودیت چقدر پایینه که خداوند از مقام ربوبیت به عنوان خلود، آنچه ممکن است که مکلفان بفهمند در طول و عرض زمان و مکان تکلیف، ایستاده عربی مبین (انا انزلنا القرآن بلسان عربی مبین) عربی یعنی چی؟ عربی که واضحه، اعرب الکلمه یعنی چه اعرب الکلمه یعنی کلمه رو واضح کن جمله رو بذار، اصلا عربیه یعنی وضوح و لغت عربی رو عربی میگن برای اینکه واضح ترین لغات، غنی ترین لغات عربیه و این واضح ترین لغات، غنی ترین لغات، کامل ترین لغات، ادبی ترین لغات، از مقام ربوبیت، مقام جمع الجمع صادر شده به لسان عربی مبین. مبین یعنی ضلالت؟ مبین، برهان، نور.

خب حالا ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ یک مرتبه به قرآن مبین، دو مرتبه، کتاب چیه؟ ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ [زخرف: آیه ۴] کتاب دو مرحله، سه مرحله، یکی ام الکتاب است یعنی علم الهی که علم قرآن است، قبل از انزال و قبل از تنزیل که ﴿وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾ [زخرف: آیه ۴] این قرآن در ام الکتاب که محور قرآن است، محور تفسیر الآیات است، محور قرآن منزل است، قبل از نزول بر پیغمبر که لیله القدر که انزال است و در طول ۲۳ سال که تنزیل است، فقط خدا میدونه، کسی دیگه نمیدونه (و علی هم ان تناله الافهام و حکیم من ان تدل تبخر علیه الاوهام) دست برد نداشته، خب این مرحله اول.

این کتاب، این کتاب آیات داره. کتاب قبل از اینکه آیاتش به عنوان دفعی و انزالی بر پیغمبر نازل بشود، آیات نداشت. قبل از اینکه به عنوان تنزیل در ۲۳ سال نازل شود آیات نداشت، آیات لفظی نداشت، آیات از کجا آغاز شد؟ ام الکتاب که عندالله است، قرآنی که فی علم الله است، هنوز نازل و تنزیل نشده است، آیات نداشت، همان گونه که خداوند ترکب ندارد، تعدد نداشت، وحدت داشت، وحدت عین ذات داشت، ذات خدا با صفات ذات صفات ذات با هم صفات ذات با ذات خدا وحدت دارند (عباراتنا شطا و قطرک واحد و کل الی ذات الجمال بما یشی )

خب ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ﴾ قرآن عندالله کتاب بوده، کتاب بی آیات، آیاتش نازل شد آیاتش در بعد اول لیله قدر نازل شد در بعد دوم مبین شد. در لیله قدر که نازل شد مبین برای شخص رسول بود فقط برای امت نبود و در ۲۳ سال که ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ﴾ [هود: آیه ۱] در عرض ۲۳ سال مبین شد از برای امت، هر کسی لغت عربی را می داند به اندازه فهم لغت عربی برای او مبین است، قرآن مبین است.

﴿رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَعْلُومٌ این کتاب یا این کتاب معلوم ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ وَقَالُوا﴾ [حجر: آیات ۲ تا ۵] مرتبه سوم ذکر قرآن ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ﴾ [حجر: آیه ۶] چی نُزّل؟ قبلا بحث چی بود؟ قبلا بحث قرآن مبین بود. قرآن مبین رسول الله است؟ رسول الله قرآن مبین است ولی به تعبیر بله، ولی کتاب در مرحله اولی که علم الله است، قرآن در مرحله ثانی که نازل بر قلب رسوله و قرآن در مرحله ثالث که تفصیل الکتابه اینها رسول اند یا نازل بر رسول اند؟ یک نازل داریم، یک منزل. منزل قلب رسول است. ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ [شعراء: آیات ۱۹۳ تا ۱۹۵] نازل داریم، منزل، نازل قرآن است، منزل قلب پاک رسول الله (ص) .

و قالوا، کفار، کفار که منکرین وحی قرآنی بودند اولا و در حاشیه اش منکرین رسالت رسول بودند ثانیا ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ﴾ [حجر: آیه ۶] نُزّل مبینه ها، مرحله سوم ﴿نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ﴾ ذکر در کل قرآن یا مطلق کتب آسمانی یا درصد بیشترش قرآن است و اگر چنانچه نسبت به رسول یا رسل اطلاق شده خیلی خیلی کم است. ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّه﴾ [طلاق: آیات ۱۰ و ۱۱] ولکن در اینجا چی؟ ﴿نُزِّلَ﴾ ﴿یا أَيُّهَا الَّذِي﴾ یعنی پیغمبر بر خودش نازل شده؟ قرآن بر خودش نازل شده؟ پیغمبر، نخیر قرآن بر پیغمبر نازل و منزل.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ﴾ [حجر: آیه ۶] تفصیل نمیخوایم بدیم فقط نقطه بحثمون عدم تحریفه ﴿لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائِكَةِ﴾ [حجر: آیه ۷]چرا شاهد نیاوردی؟ چرا ملائکه نیاوردی گواهی بدن که تو پیغمبری و این کتاب هم کتاب وحیه؟ ﴿إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ [حجر: آیه ۷] ﴿مَا نُنَزِّلُ﴾ جواب ﴿مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذًا مُنْظَرِينَ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیات ۸ و ۹]

یه نکته ای رو قبلا اشاره کردم حالا تفصیلا بحث می کنم. ببینید اصولا ما که میدانیم قرآن کتاب خداست، خدا را و ربانیات را همه بر مبنای ایمان و علم قبول داریم، اگر خدا حرفی در قرآن بزنه تاکید نمیخواد دیگه ،چرا تاکید؟ تاکید جایی میخواد که قابل انکار باشد، ولکن خداوند داره تاکید میکنه اولا. ثانیا آیا اثبات مقام ربوبیت مهم تر است یا قرآن؟ اثبات مقام رسالت مهم تر است یا قرآن منهای رسالت؟ اثبات مقام امامت، مقامها احکام اصلی و فرعی که کل اسلام است مهم تر است یا قرآن؟ ظاهر بینا خیال می کنند خب اثبات مقام ربوبیت فقط، معاد بعدش، نبوت بعدش، امامت بعدش، ولیکن نخیر چون حاوی مثبت بین با کل ادله اثبات خدا، توحید خدا، صفات خدا، افعال خدا، نبوت، نبوت ختمیه، امامت، معاد همه چیه؟ قرآنه.

بنابراین قرآن در جمع، جمع کل حقایق است. اینطور نیست؟ بنابراین خداوند تاکیدی که از برای توحیدش نکرده است، برای معاد نکرده است، برای رسالت نکرده است، برای هیچ امری از امور اصلی و فرعی این رو تاکید نکرده است، این تاکیدها رو چند برابر حدود ۱۰ تاکید شده چرا؟ ﴿إِنَّا﴾ ﴿إِنَّا﴾ یک، ﴿نَّا﴾ دو ﴿نَحْنُ سه، ﴿نَزَّلْنَا چهار و پنج چون باب تفعیل از برای مباغه هم می آید. باب افعال نه، باب تفعیل. پس ۵ مرتبه در نزول.

این آیه دو بخش است. بخش اولش ۵ تاکید برای تنزیل ذکر که قرآن است و ۵ مرتبه دوم تاکید برای حفظ و انا، ان، نا، له، ل، حافظون ۱۰ تاکید حداقل نمیخوایم زیاد کنیم ۱۰ تاکید یا ۹ تاکید تاکیداتی در این آیه شده است برای چی؟ برای اینکه ما قران را حافظیم کجا حافظیم؟ آیا قرآن در بعد کتاب ام که عندالله هست گفته، خدا قسم میخوره قسم به چی، به چی، به چی ما خود را حافظیم، معنی داره اصلا؟ خدا میگه ما خود را حافظم. برای چیزی می گویند و قسم میخورند و قسم ها میخورند که دست تطاول به اون ها ممکنه دراز بشه. آیا دست تطاول به ام الکتاب که عندالله است بوده؟ دست تطااول به قلب رسول الله بوده؟ قلب رسول الله در بین عصمت بشری و عصمت علیای ربانی است چه شده احتمال می رود که شیطانی یا انسانی در قلب رسول الله تصرف کنه که خب نمیشه انا نحن نزل.

در قلوب ائمه که محور ثانی رسالت محمدی وحی هستند (ص) آیا احتمالش هست که اونجا کسی بره امام صادق رو گمراه کنه، امام باقر رو گمراه کنه، امام صادق امام باقر و ائمه که راویان قطعی صددرصد سنت رسول الله و کتاب الله هستند، اصلا کسی راه دارد به قلب اون ها؟ اصلا به قلب کسی راه دارد؟ یعنی عصمت مطلقه. بنابراین این ذکر را که قرآن است و ذکر منزل است خداوند قسم میخورد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] روایت دارد در لوح محفوظ، خب لوح محفوظ کجایه اصلا؟ اولا ما قبول داریم این لوح محفوظ خارج قلب پیغمبره، لوح یعنی کاغذ یا غیر کاغذ که روش می نویسند چیزی را و نوشته ها،  آیا لاحب تر، واضح تر، قوی تر، ثابت تر، معصوم تر از لوح قلب محمد بن عبدالله ما داریم بله نداریم که ( اللهم صل علی محمد و آل محمد)

وانگهی نزول علم بر زمینه علم باید بشه. ما نازل کردیم یک دوره تفسیر قران را از نظر علمی بر پشت بام، پشت بام نمی فهمه، آخه نازل با منزل باید تناسب داشته باشند اینکه نزلنا الذکر در لوح محفوظ، اگر لوح محفوظ قلب پیغمبر است قبوله یک بعد اولش اینه. اما اگر لوح محفوظ یک کتابی است در آسمان چهارم که خداوند قرآن را در اون کتاب نازل کرده است بر قلب ملکی نازل کرده است یا بر ستاره ای نازل کرده است، یعنی چی مثلا؟ چه فایده ای دارد؟ ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ﴾ [شعراء: آیه ۱۹۳] خب بنابراین مراد لوح محفوظ نیست. اگرم مراد لوح محفوظ قلب رسول الله است، قرآن حفظش در انحصار قلب رسول الله نیست به چند دلیل. یک دلیل، آیا حفظ قرآن در قلب رسول الله که ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى﴾ [الاعلی: آیات ۶ و ۷] الی آخر، آیا در قلب رسول الله کسی می تواند دخالت تحریف کند؟ قرآن را در قلب رسول الله تحریف کند میشه (38:51)؟ بنابراین ۱۰ تاکید که ما قرآن را در قلب رسول الله حفظ می کنیم یا قلوب ائمه.

وانگهی آیا خدا در مقام امتنان است یا نه؟ خدا که ۱۰ تاکید دارد، ۵ تاکید در نزول ذکر، ۵ تاکید در صیانت قرآن، آیا مقام امتنان است یا نه؟ (و قد من الله علیکم اذ بعث فیکم رسولا من رسول) رسول منته و مهم تر از رسول، معصوم تر از رسول و محور عصمت خارجی و داخلی آن قرآن است. خب پس خداوند منت می گذارد که فیکم کیا؟ همون کسانی که در مکه بودند و در مدینه بودند؟ نخیر فیکم کل مسلمین. رسول منت است از برای کل مسلمین و قرآن منت بزرگتر است از برای کل مسلمین چون رسول می میرد، قرآن نمی میرد، رسول کشته می شود، قرآن کشته نمی شود.

خب حالا اگر منت خدا بر حسب روایات، اگر منت خدا در اختصاص این است که ما قرآن را نازل کردیم در قلب رسول و بعدا به الهام در قلب ائمه و در نزد اون ها محفوظه، الان در نزد امام زمان محفوظه، ولکن مسلمونا خبری ازش ندارن زیاد شده نزد مسلمونا، کم شده، جابجا شده، اگر تحریف شده است و اگر ظنی الدلاله است و اگر حجیت ندارد و مستقل از حجیت نیست، بنابراین مثل اینه که آقا خونه ندارد، نون نداره بخوره، زن و بچه ندارد، چی نداره، میگیم آقا یک میلیارد تومن پول نزد من است مال شما ولی تا بمیری بهت نمیدم، خب غصه داره اصلا، این میمیره از غصه، فایده این پول چیه؟ این منته. آقا یک میلیارد تومن شما پول دارید نزد من یا در فلان بانک به شما داده نمی شود، نه خودتون نه فرزندانتون، نه نوه هاتون الا اینکه امام زمان ظاهر بشه، این درسته اصلا؟

حالا مهمتر از هر پولی، هر ثروتی، هر قدرتی، هر مقامی، هر معنویتی، هر قدسیتی قرآن است. قرآن که به عنوان خلود و ابدیت کافی است از برای کل مکلفین، ما این قرآن را با ۱۰ تاکید و ۱۰ جمله نازل کردیم و ما، ما، من نه، ما، ما جمعیت صفات است یعنی خداوند با نظر به کل ربوبیاتش به کل صفات ربانی اش قرآن را حفظ کرده با علمش، با قدرتش با رحمتش، رحمت رحیمه اش، با یکی از اخباری ها صحبت می کردم چند سال پیش که می گفت قرآن تحریف شده گفتم که خدا رو دوست داری یا عثمان گفت معلومه، گفتم نه شما میگید عثمان. گفت چرا ؟گفتم، شما میگید عثمان قرآن رو تحریف کرده، قرآن میگد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] آیا زور عثمان چربید بر خدا؟ علمش، زورش، قدرتش تا خدا با ۱۰ تاکید میگد ما قرآن رو حفظ می کنیم. میگید که عثمان عوض کرده، چی عوض کرده؟ چی عوض نکرده؟ تتمه دارد بحث انشاءلله برای فردا اگر عمری بود.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد