بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
احیانا مطالبی حضور برادران تکرار میشه و احیانا این تکرار موجب انتقاد است. تکرار بر مبنای صحیح عقلی و علمی و اسلامی، هم مرجحاتی دارد هم موانعی دارد. مثلا تکرارهایی را که قرآن شریف دارد، صدها آیه درباره توحید در جنبه های گوناگون و همچنین در باب معاد، نبوات، رسل راجع به رسل هر کدوم تکرارها، موسی (ع) ۱۲۰ بار در قرآن ذکرش شده و مطالب گوناگونی احیانا مشابه و احیانا غیر مشابه، قرآن از موسی و جریان رسالتش نقل کرده و حتی نه در جاهای مختلف، احیانا در یک سوره، آیه ای کاملا تکرار میشه، سوره الرحمن ﴿فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ [الرحمن: آیه ۱۳] و این تکرار دارای چند بعد از مرجحاته.
یکی اهمیت مطلب، اگر مطلب بسیار اهمیت دارد و در طرف مقابل مفعول عنه است، این مطلب به الفاظ گوناگون، جاهای گوناگون، شکل های مختلف باید تکرار بشه در دو جهت. یک جهت بر طرف کردن سلب، جهت دیگر گنجاندن ایجاب. بر طرف کردن سلب چون اون مطلب مسلوب بوده است در نظر اشخاص مکلف یا اعتنا بهش نداشتن، توجه بهش نداشتن، این یک جهت.
جهت دوم توجه داشتن به این مطلب بسیار مهم نیازمند به تاکید و تکرار است.
حالا این بحثی که ما داریم راجع به قرآن، فعلا در بعد عدم تحریف قرآن و بیان قطعی قرآن، فعلا استناد به آیاتی ست، اگر تکرار است در آیات است، اعتراض به آیات وارد نیست، منتها هر آیه ای از آیات که در مورد این دو بحث دقت می شود جنبه ای از جنبات را شامل است و کل این آیات در یک جنبه توجه دارند که جنبه احاطه قرآن، عدم تحریف قرآن، احاطه بیانی در بعد افصح و ابلغ قرآن شریف است.
آقایون قرآن رو باز کنید، سوره مبارکه شوری صفحه ۴۸۳، چه قرآن هایی که اینجا هست به اندازه کافی نیست و چه قرآن هایی که در خدمتش منزل هستید، همراتون قرآن داشته باشید، به عنوان کتاب اصل که همیشه در راه، در جلسات در مباحثات، در درس ها این کتاب اصلی دین در دست باشد که بشود مراجعه حضوری کرد.
در سوره مبارکه شوری آیه ای که فعلا مورد بحث است آیه دهم است، آخرین آیه از صفحه ۴۸۳ ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيب﴾ [شوری: آیه ۱۰] آیات رو اگر انسان بخواد به خوبی بفهمد در سه بعد باید دقت کند، بعد اول خود آیه از نظر لغاتش، ادبیاتش، معانی این لغات که موید به آیات دیگر از قرآن است، این بعد اول.
بعد دوم چون هم تنزیل قرآن الهی است و هم تالیف و جمع قرآن الهی ست، فلان آیه را خداوند بعد از آیه کذایی و قبل از آیه کذایی روی حساب نوشته است. یعنی این دلالت ثانیه است. برای آیات سه دلالت هست. یک دلالت اولی دلالت خود آیه و دلالت ثانیه که تبلور است از برای دلالت اولی، آیه و آیاتی که قبل و یا بعد از آیه مورد نظر هست و دلالت ثالثه که دلالت اوسعه است، یعنی دلالت موضوع است، این است که کل آیاتی که در قرآن شریف در زمینه بحث این آیه بحث دارد در نظر گرفته شود.
حالا ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ آیاتی قبل دارد و آیاتی بعد دارد. آیات قبل از آیه ششم ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ﴾ [شوری: آیه ۷] البته بحث اصلی و عمقی این آیه ساعاتی لازم دارد، ولکن از باب اصل موضوع آنچه را که به طور چکیده و خلاصه استفاده می کنیم این است که ﴿كَذَلِكَ﴾ اینگونه دور، البته کذا نیست، کذالک است. اینگونه دور و دوری یا زمانی است یا مکانی یا مقامی. اینجا دوری مقامی مراد است. مقام قرآن کجا و مقام مکلفین کجا؟ بسیار فاصله دارند، اما خداوند این فاصله را از نظر تفهم قرآن با کلام ابلغش و با کلام افصحش و با بیان برهانش و بیان نورش تمام این ها رو از بین می برد تا اینکه به دلها، به فطرت ها، به عقل ها و به علم ها درست بنشیند.
﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا﴾ [شوری: آیه ۷] خواندنی واضح نه لغت عربی، دیروز عرض کردیم، قرآن عربیه ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ تنذر دو بعد دارد. یک تنذر مادامیکه رسول الله حیات دارند به وسیله قرآن عربی مردم را انذار کنند، این بعد رسولی است. بعد رسالتی بعد از رسول، معصومان (ع) در بعد ثانی و بَعد علمای ربانی قرآنی در بعد ثالث، ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ شبیه این بحث رو قبلا عرض کردیم که خلود قرآن و شامل بودن قرآن کل زمین ها و زمان ها را اقتضا دارد که خطابات قرآنی مربوط باشد به کل مکلفین علی وجه القضایای الحقیقیه.
﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى﴾ خب ﴿أُمَّ الْقُرَى﴾ یعنی محور مجتمعات، اصلا قریه در لغت به معنای مکان نیست، قریه به معنای مجتمع است. مجتمع یا انسان است یا حیوان است یا هرچه هست مکان دارد، مکان قریه را قریه می گویند، به عنوان علاقه حال به محل است. ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى﴾ ام مکه است، قری کل مجتمعات مکلفین زمینی و آسمانی و در هر جایی از کائنات مکلفینی که شایسته انزال قرآنی باشند با درنوردیدن زمین ها و زمان ها مشمولند.
بنابراین ﴿أُمَّ الْقُرَى﴾ درست است مکه است چون مرکز صدور رسالت، مرکز اولی تبلیغ رسالت است ولکن القری جمع محلا به لامه و جمع محلا به لام دلیل بر استغراق است. استغراق فعلی، استغراق شانی، استغراق مکانی، استغراق زمانی یعنی هر مجتمعی از مجتمعات در عالم تکلیف، از زمان نزول قرآن الی یوم القیامه باشد تمام مورد انذار قرآن هستند. منذر معصوم باشد رسولا و اماما یا منذر غیر رسول باشد که حمله قرآن باشند، منتها قرآن در دلالتش، در نذارتش، نذارت با ذال، حاجت به منذر معصوم و منذر تالی تلو معصوم ندارد، الا اینکه اگر معصوم، معصوم را تبیان کند، نه خطای علمی می کند، نه خطای تفسیری می کند، نه خطای طبیعی می کند. دیروز عرض کردم، قانون معصوم، منذر معصوم، تبلیغ معصوم.
اگر قانون معصوم است، عمل کننده و نشر دهنده و مبلغ قانون هم باید معصوم باشد. اگر معصوم نباشد یا تالی تلو معصوم نباشد ممکن است عمدا، جهلا، قصورا، تقصیرا، خطا کند. پس ماده معصومه وحی از نظر عصمت وحی، احتیاج به معصوم بودن منذر ندارد بلکه برای اینکه درست برساند، برای اینکه رسالت انذار و تبلیغ قرآنی صددرصد باشد.
حالا ﴿أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ یعنی کل مکلفین در همه زمان ها و در همه زمینه ها مورد انذار قرآنند. حالا در زمان ما که زمان تغیب رسول الله (ص) و معصومین هست، آیا قرآن منذر هست یا نیست؟ آیا علمای قرآن می توانند منذر بالقرآن باشند یا نه؟ آیا منذر در بعد عصمت می توانند باشند یا نه؟ این مطلبی است که حالا دارم عرض می کنم، تا کنون عرض نکردم.
عصمت دارای سه بعد است. یک عصمت علمی، (11:38)، دو عصمت عقیده، سه عصمت عملی. غیر رسول الله و ائمه معصومین دارای سه عصمت نیستند. دارای دو عصمت هم نیستند ولی دارای یک عصمت می توانند باشند و باید باشند، عصمت علمی. کما اینکه آیه بعد دلیل بر این مسئله است آیه سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۰۱ و آیه ۱۰۲ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَاعْتَصِمُوا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲].
ببینید بحث بعدی ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾، علمای اسلام از راه های درست می توانند عصمت علمی صددرصد در تفهم مرادات الله پیدا کنند، اشاره کردم بحث بعدی. حالا ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى﴾ اینکه انذار می شود ﴿أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ آیا با کتابی که تحریف بردار است؟ با کتابی که ظنی الدلاله است؟ در قطعی الدلاله ها و قطعی المعجزه ها و قطعی در همه چیزها، گروهی از مردم زیر بار نمی رفتند البته تقصیرا بوده یا قصورا بوده یا تقصیرا بوده، کسانی که تبدیل عصای موسی رو به اژدها دیدن همه ایمان نیاوردن، سحره ایمان آوردن، اما فرعون و فرعونی ایمان نیاوردن.
تقصیر و قصور از طرف منذر است نه از طرف منذر. از طرف منذر هیچ تقصیری هیچ قصوری از نظر تبلیغ، از نظر بلاغ، بیان در بعد روشن بیانی، در بعد صحیح بیانی اگر باشد این سر از قصور یا تقصیرا الله در می آورد یا علما یا عدلا یا رحمتا. ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ﴾ بعدش ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ﴾ ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ [شوری: آیه ۸] هُم کی ان؟ هُم ﴿أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ هستند. یعنی کل مکلفین جهان چه در عرض جهان، چه در طول جهان از زمان نزول قرآن الی یوم القیامه کل مکلفین هم اند. (14:09)
اگر بر فرض محال خداوند میخواست تمام مکلفین را امه واحده قرار می داد. امتی که تلقی علمی کنند از وحی، تلقی عقیدتی کنند از وحی، تلقی عملی کنند از وحی، لو چرا؟ آیا خداوند نمی خواهد مکلفین وحدت پیدا کنند؟ می خواهد و نمی خواهد. میخواهد مکلفین در تلقی وحی وحدت پیدا کنند چون وحی خالص و ابلاغ صحیح وحی در کاره. اگر مکلفین با شرایط صحیح به وحی خداوند مراجعه کنند ﴿أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ خواهند بود. اما اینکه اصول فعلی ﴿أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ وحدت فکری، عقیدتی، عملی بر مبنای وحی که فعلا وحی قرآن مورد بحث است این دو جنبه داره. یک جنبه اختیار دارد و یک جنبه اجبار، لو جنبه اجبار رو نفی می کند.
اگر بر فرض محال در حکمت ربانیه، محال واقعی نه چون محال یا محال ذاتی است یا محال در حکمته. اگر بر فرض محال بر مبنای حکمت ربانیه خدا می خواست، همگان را یکسان و امت واحده می کرد در تقبل دین و لکن نمیخواد ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشَاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾ [شوری: آیه ۸] ﴿وَلَا نَصِيرٍ﴾ اختیاره، چون اختیار داشتن مکلفین در انجام و ترک وظایف، این یک اصلی ست از اصول رحیمیه رب العالمین با مشیت تکوینیه صددرصد خداوند که همگان وحدت داشته باشند منافات داره.
بنابراین خدا هم میخواهد وحدت را هم نمی خواهد. نمی خواهد نه اینکه نفی کند، می خواهد وحدت را که با اختیار، از روی سعی، از روی جدیت، اگر پی جویی کنند از وحی حق و وحی خالص، مخصوصا وحی قرآن که غیر محرف است و مبین است، همگان یکسان ولو درجه دارند، همگان یکسان، حرمه را حرمه می فهمند، کتب را کتب می فهمند، فرض را فرض می فهمند اما با پیش فرض ها و خواسته ها، تقلیدها، اجتهادات و عینک زرد زدن برف را زرد می بینند، سفید نمی بینن، برف سفیده ولی برف را زرد می بینن با این عینک.
حالا در این بحث عرض می شود که ما آیه و آیاتی داریم. خداوند اختلاف را نمی خواهد ولکن اختلاف عقیدتی مکلفین را در یک زمان تکلیف، در یک برهه تکلیف نمی خواهد یعنی تکوینا نمی خواهد؟ اگر تکوینا نخواهد باید در مقابلش بخواهد وحدت را و اجبار کند کل مکلفین را خواسته و ناخواسته که علما و عقیدتا و عملا صددرصد بر مبنای وحدت کلمه است، پس نمی خواهد و می خواهد و می خواهد اتفاق را، وحدت را، می خواهد بر مبنای سعی، دقت، مراجعه صحیح به ماده صحیح وحی می خواهد.
خب آیه دیگر دارد که ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ [هود: آیات ۱۱۸ و ۱۱۹] همه آیات قرآن همینه ولی در بحث ما ﴿وَلَا يَزَالُونَ﴾ بیان واقع، دائما لایزال، مکلفین اختلاف دارن. اختلاف دینی، اختلاف مذهبی، اختلاف برون مذهبی، اختلاف درون مذهبی، اختلاف اجتهادی، اختلاف تقلیدی، اختلاف اصول عقائد، اختلاف فروع احکام، اختلاف در ابعادی که خداوند با وحی این اختلاف رو برطرف می کند ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ﴾ مگر کسانی که مورد رحمت تربیتی الهی قرار بگیرن، چیه اجباره؟
آیا رحمت وحدوی تربیت الهی اجبارا و تکلیفا شامل همه است؟ پس شیطان هم باید بشه، ابولهب هم بشه. نخیر کسانی که هدایت را می خواهند خدا هم برای اونها هدایت می کند. کسانی که ضلالت می خواهند، خدا هم هدایت برای اونها نمی خواهد پس بسته به خواسته. خواست هدایت مزید هدایت است در بعد رحمت ربانی، خواست ضلالت مزید ضلالت است در بعد غضب ربانی چون مبنای اصلی مکلفین در زشت و زیبای اعمال عرض می شود که اختیار است، مکلف با اختیار.مراتب اختیار زیاد باشد، کم باشد، هر چه باشد، اصل اختیاره (انه لا جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ).
خب حالا ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ﴾ کیا هستن؟ ﴿رَحِمَ رَبُّكَ﴾ کسانی هستند که دامن به کمر زدن با مساعی شون بر مبنای فطرت، بر مبنای عقل، بر مبنای فکر جستجو می کنند از مبانی وحی خالص رب العالمین، خدا هم به اون ها کمک میکنه. پس کسانی که جستجو کنند از وحی خالص ربانی بر مبانی درونی صحیح و مبانی برونی صحیح، بدون پیش فرض ها، بدون خواسته ها، بدون تمایلات مانند آینه که درست صورت را نشان می دهد. آینه اضافه و کم از صورت نمی کند. همچنین مانند آینه با دید صحیح، بصیرت صحیح به وحی خدا مخصوصا وحی قرآن نگریستن در اینجا ﴿إِلَّا رَحِمَ رَبُّكَ﴾ پس اختلاف چیه؟ اختلاف چرا؟
بی حاشیه عرض کنم، وحی خالص خداوند که قرآن است در کل ابعاد دلالتی و روشن بیانی اکمل مراتب است و موجود است. خب پس بنابراین اگر به این قرآن درست مراجعه کنند علمای دین، علمای مذاهب، حتی علمای ادیان بعد علمای مذاهب، بعد علمای شیعه، بعد علمای سنی، علمای اصولی، علمای اخباری، علمای لا اصولی و لا اخباری که بنده از جمله ایشان باشم که نه اصولی ام و نه اخباری ام، قرآنی محمدی، این ها درست با چشم صاف مراجعه کنند به قرآن و بعد شور کنند ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] اختلاف یعنی چی؟ اختلاف در کجا؟
اختلاف از دوجا منشاء میگیره. اختلاف در احکام اصلی و اختلاف در احکام فرعی از دو جا نشات می گیرد، یکی ماده وحی موجب اختلاف است. آیا قرآن موجب اختلاف است؟ خدا علمش مطلق است، رحمتش مطلقه است، قدرتش مطلقه است و این کتاب را بیان للناس و تبیانا و برهان و نور و للناس فرستاده ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ﴾ [بقره:آیه ۱۵۹] نه فی محمد، نه فی علی، فی الکتاب، بیناه فی الکتاب آقا جان ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى﴾ انزلنا که قرآن رو میگه ﴿مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ﴾ [بقره:آیه ۱۵۹] پس بیان غیر، نه مثل قرآن است، نه بالاتر از قرآن است، مادون قرآنه.بیان فوقی باید مبین بیان بعدی باشد نه بیان بعدی مبین بیان فوقی باشد.
بنابراین در بعد معصوم بودن قرآن، معصوم بودن دلالی، معصوم بودن معنوی، معصوم بودن هدایت، معصوم بودن در کل ابعاد ﴿لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا﴾ بحث کنیم. بحث چیه؟ بحث نا معصوم بودن ماست. آیا نامعصوم بودن ما موجب است که از قرآن غلط برداشت کنیم؟ اختلاط کنیم؟ نخیر، این نامعصوم بودن ما چند بعد دارد، یک بعد تقصیر، مراجعه صحیح به قرآن نمی کنیم. یک بعد قصور، خیال می کنیم مراجعه به قرآن لازم نیست. یک بعد قصور عن التقصیر و تقصیر عن القصور و خداوند به ما فطرتی و عقلی و شعوری و فهمی اگر که عنایت نکرده است که قرآن را بتوانیم بفهمیم پس ناقصه یا به ما قدرت فهم وحی داده است و ما مقصریم یا قاصر یا قدرت نداده. اگر خداوند قدرت فهم قرآن را به ما نداده است مخصوصا در بعد لفظ، در بعد ظهور، در بعد صریح، در بعد ظهور مستقر، اگر این قدرت را خداوند به مکلفین قرآن نداده است، پس تکلیف محاله. محاله، یعنی محال است ما به مفاهیم قرآن برسیم. اگر محال است یا جوری مشکل است که اکثرا نرسیم، بنابراین تکلیف محال است و تکلیف محاله.
بنابراین دو بعد مستقره، یک بعد معصوم بودن قرآن، بعد دوم تالی تلو معصوم بودن در بعد برداشت از قرآن جوری که اختلاف نکنیم و اگر هم اختلاف کنیم کمرنگ است و اختلاف کمرنگ هم با ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] از بین می رود.
بنابراین حالا آیه بعدی بحث اصلی است که عرض می کنم. خب این ﴿وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ [هود: آیه ۱۱۹] چیه؟ ذلک چیه؟ لرحم، خداوند برای رحم، رحم وحدت، رحم ائتلاف که در یک زمانی یک وحی حاکم است نه دو وحی، چون در هر زمانی یک وحی حاکم است و در زمان رسول اسلام الی یوم القیامه یک وحی قرآنی حاکم است، اختلاف افکار عقیدتی و افکار اصلی و افکار احکامی در وحی قرآن از نظر قصور یا تقصیر ماست یا قصور یا تقصیر قرآن. قصور و تقصیر در قرآن نیست قصور و تقصیر از ماست. گروهی سنی، گروهی شیعه، در سنی ها گروهی وهابی، گروهی حنفی، گروهی مالکی، گروهی چه، در شیعه ها گروهی اخباری، گروهی اصولی، گروهی چه، این گروه بندی هایی که همه ادعا می کنند ما حکم خداوند می کنیم، اگر توجه عمیق و صحیح و مستقیم به قرآن بکنند چون قرآن صراط مستقیم است کما اینکه آیات هم بر این مطلب داریم ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] اعتصام در بعد تکوینی معلوم ولیکن ﴿مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾ کسی که با زحمت، با سعی، خود را معصوم کند به وسیله الله، معصوم کردن خودها به وسیله الله یا وسیله اولی ست که وسیله وحی است که ما نداریم یا وسیله ثانیه است که وسیله الهام بر معصومین است که ما نداریم یا وسیله ثالثه است که در زمان تغیب عصمت و طهارت وسیله چیه؟ وسیله اش توجه به حق ممدود وحید قرآنی است.
بنابراین ما می تونیم عصمت علمی داشته باشیم، بحث هست البته. عصمت علمی اگر درست راه را طی کنیم و طی کنید، نه اینکه در حاشیه قرار بدیم، نه اینکه در متن قیل و قال ها قرار بدیم، نخیر، مستقیم و دقیق و صحیح نگاه کنیم و آخر سر هم ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] بنابراین اختلاف نیست.
﴿وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ بعد، بعد آیه ﴿وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُدْخِلُ﴾ [شوری: آیه ۸] بعدش ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ﴾ [شوری: آیه ۹] و بعدش ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] آیه مورد بحثمون این است اونا مقدمات بود.
(صحبت حضار)
این از نظر مطلق نبودن ماهاست. قرآن مطلقه، ولکن مطلق را باید مطلق به طور مطلقه دریافت کند چون ما مطلق نیستیم ما می تونیم قریب به اطلاق تفهم قرآنی بشویم به مقدار خیلی کمرنگ اختلاف یک درصد است، چجور؟ اول خودمون بعد شورای کسانی که بر محور قرآن فکر می کنند اون وقت اختلاف انقدر کمرنگ می شود که اصلا بی رنگ خواهد شد.
بنابراین ما به عصمت قرآن و به عصمت رسول قرآن و اهل بیت قرآن در تفهم بطون نمی رسیم ولی در تفهم ظهور چطور؟ بطون البته مراتبی دارد، تاویلات مراتبی دارد ولی در تفهم ظهور قرآن ما معصومیم ﴿حُرِّمَ﴾ معصومه یا نه؟ لغت که حرم رو معنی به تحریم میکند معصومه یا نه؟ بنابراین ﴿حُرِّمَ﴾ دیگه جای اختلاف نیست که میگوییم ﴿حُرِّمَ﴾ یعنی محروم محروم یا مرجوح است یا فلان، این حرفا نیست ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ بحث اصلیمون در کل آیات هست.
﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ﴾ تم کیه؟ تم کل مکلفین اند و خطاب، خطاب به مسلمین است. از هنگامی که این قرآن نازل شد الی یوم القیامه اختلاف هست یا نیست؟ هست. اختلاف در کل ادیان بوده است از مفصل ترین آیات قرآن که در رتبه سوم از نظر تفصیل قرار داده است آیه اختلاف است که نمی خوایم بحث کنیم، ولکن حالا آیا بین است که اختلافات عقیدتی و اخلاقی و روشی در بین مکلفین در طول تاریخ بوده است یا نه؟ خب بله. اینجا ﴿اخْتَلَفْتُمْ﴾ چیه؟ ﴿اخْتَلَفْتُمْ﴾ در بعد وسیع شاملش کل مکلفینی که اختلاف دارند، یهود و نصاری و زرتشتی ها و بت پرست ها و ملحدین و مسلمین و شیعه و سنی، اختلافی که دارند باید به چی عرضه شه؟ به حکم الی الله، باید به وحی خالص الهی مراجعه شود این در بعد اوسط.
در بعد بعدی ﴿مَا اخْتَلَفْتُمْ﴾ مسلمان ها، مسلمان ها که از صدر اسلام تا کنون و الی یوم القیامه اختلاف دارند و اختلاف خواهند داشت آیا حل دارد این اختلاف یا ندارد؟ اگر این اختلاف حل دارد بانی ندارد، پس اختلاف مورد غضب نیست، حل ربانی دارد. این حل ربانی خود ربه ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾.
اختلاف درونی، اختلاف برونی در بعد اسلامی، شیعه با سنی، سنی با شیعه، شیعه با شیعه، سنی با سنی، مجتهد با مجتهد، مقلد با مقلد، در مطالب اصلی، در مطالب فرعی اختلفتمه دیگه، ﴿فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ اختلافه، یعنی هر چی. آنچه را که اختلاف دارید اولا و نمی شود به غیر وحی اختلاف را حل کرد آخه اختلاف دو جوره، یک اختلاف که به غیر وحی میشه حل کرد خب بینه، ولی یک اختلافی است که بغیر وحی قابل حل شدن نیست، اینجا مورد اختلافه دوم بحثه و الا اگر من و شما اختلاف داریم که امروز آبگوشت بخوریم یا پلو بخوریم قابل حله اینکه الله نمی خواد که، اما اگر اختلاف داریم که آیا اول آخر وقت روزه اول شب است که شیعه ها می گویند یا غروب شمس است که سنی ها می گویند حکم الی الله.
یه اختلاف عرض کنم در لبنان که پنج سال بودم در مسجد برج صلات ما نماز جمعه میخوندیم که محله شیعه بود و بعد می رفتم در مرکز شهر در جامع الکبیر العمری نماز جماعت می خوندیم، نماز جماعت دوم و بعد صحبت می کردیم. بزرگان خطبای سنی صحبت می کردن شیعه نبود، ما هم صحبت می کردیم از جمله در یکی از صحبت ها خصوصیت بحث این بود که بر خلاف منبرهای معمول ما صحبت می کردیم اگر کسی اشکال داشت، اشکال می کرد جواب می دادیم مثل درس. یکی از زنان سنی اشکال کرد .گفت آقا اگر توپ رو رها کنند آیا می شود افطار کرد یا نمی شود افطار کرد؟ گفتم، توپ رها کردن که این دلیل شرعی نداره، گفت: پس چه؟ گفتم ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾ [بقره: آیه ۱۸۷] آیا با توپ زدن لیل است؟ گفت نخیر، گفتم آیا با غروب خورشید لیل است؟ گفت نخیر، گفتم بنابراین تا اول تاریکی شب نشده است به نص این آیه، الی الغروب که نفرمود ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾ نص است که تا اول تاریکی شب نشده است افطار حرام است، گفت فماذا یقول شیوخنا؟ گفتم هنا مسئله خلافی و اینا بین شیوخکم، مسئله اختلافی است بین خدا و شیوخ شما.
شیوخ شما فتوا می دهند که با غروب شمس البته مراعات باید شه، عرض می شود با غروب شمس می شود افطار کرد. خدا می فرماید ﴿إِلَى اللَّيْلِ﴾ بحث شد بالا پایین همه شون بالاتفاق قبول کردند که شیوخ اشتباه کردن. من نگفتم قال الصادق، قال صادق می گفتم خب سنی بودن دیگه، قال الله، قال الله که به میون میاد.
حالا ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ اختلافی که در بعد احکام اصلی و فرعی پیدا می کنید، اگر قابل حل است فطرتا و عقلا و می توانید بطور بی شائبه حل کنید مسئله ای نیست. اما اگر هیچ مرجعی جز علم مطلق و وحی مطلق ندارید و ﴿فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] روی این اصل، بنا بر مبنای این آیه و آیاتی نظیر این آیه، تمام متدین های عالم، تمام غیر متدین های عالم، کسانی که قائل به خدا هستند، اختلاف شون برطرف می شود با رجوع صحیح و درست به وحی صحیح و خالص.
وحی صحیح و خالص ما به جز قرآن نداریم چون تورات محرف است، انجیل محرف است، محرف است، محرف است و قرآن باقی است و یکی از عللی که اضافه بر دو علت که عرض کردم کتاب های آسمانی اینقدر محرف شده و قرآن محرف نشده، دو علت عرض کردم علت سوم این است که چون قرآن اضافه بر کتاب وحی، معجزه رسول الله هم هست دیگه. معجزه خالده رسول الله اگر تحریف شود بعد پیغمبر به چه وسیله ایمان بیاریم؟ اگر عصای موسی اژدها شد افتاد و بعد معجزات دیگر نداشت، چرا مکلفین ایمان بیارند؟ حالا به جای عصای موسی ها و احیای موتی ها و غیره و ذلک، این معجزه علمی و عقلی و فکری و کتابی که معجزه خالد است، ما به قطع استدلال می کنیم نه به ظن، که معجزه خالد است اگر تحریف شده باشد، اگر بیانش کامل و صددرصد نباشد معجزه نیست، اگر معجزه بوده است زمان قبل از تحریف و اگر معجزه بوده است زمان بیان کامل، بعد از رحلت رسول الله و ائمه هدی معجزه نیست، بنابراین ما مکلف مسلمان شدن نیستیم این بعد سوم، به این سه بعد قرآن نباید تحریف شده باشد.
حالا ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ چکار کنیم؟ ﴿فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] خب حالا اگر اختلاف بین رسول و غیر رسول است، رسولی که الله اینطور میگه، اگر اختلاف بین ائمه و خلفاست، ائمه استناد به قرآن می کنند (یا زراره لمکان الباء) برای چیه؟ امام صادق، امام کاظم، امام باقر، ائمه (ع) کم یا زیاد بر حسب مجالات و زمینه های مختلف ارجاع می دادند روات را در منازعات به قرآن، حتی روایت دارد که می فرماید که یا زراره هرچه ما می گوییم سوال کن دلیلش از قرآن چیه، چرا؟ برای اینکه در مقابل سنی ها جواب داشته باشید. سنی هاکه عرض می شود که میگن سر را کلا باید شست و پا رو را باید شست در وضو ما اگر روایت امام صادق را نقل کنیم خب میگن که ما قبول نداریم و لکن اگر قرآن به میان آمد فصل الخطابه (یا زراره لمکان الباء) خب (وامسحوا برئوسکم و ارجلکم الی الکعبین) مسح متعدی به بنفسه پس باء چیکاره است؟ باء برای تا بعض راس، بعض رجل، بعض راس، بعضا بعض رجل ظهرا که عرض می شود که هم طول است و هم عرضه .
بنابراین ارجاع ائمه و قبل از ارجاع ائمه، ارجاع قرآن شریف به کتاب الله ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] حالا ما در زمانی هستیم که نه دسترسی به رسول الله (ص) داریم که مبین، نه دسترسی به ائمه که حرف می زنن، فقط دسترسی به قرآن داریم از طرفی دست راست و دسترسی به روایات متهافت متخالف متناقض متضاد داریم که صحیح است چیه؟ خب آیا خدا ارجاع می کند ما را به مشتبه یا ارجاع می کند به اونکه صددرصد صحیح است کم ندارد، زیاد ندارد، جاش عوض نیست و از نظر بیان، بهترین بیان و فصیح ترین و بلیغ ترین بیانه؟
حالا به ما که وحی نمیشه الهام که نمیشه، بنابراین ما مکلف هستیم ﴿فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ یا مکلف نیستیم؟ ﴿مَا اخْتَلَفْتُمْ﴾ ما تم هستیم یا نیستیم؟ ما مخاطب به این آیه هستیم به عنوان مکلف به قرآن یا نیستیم؟ اگر نیستیم که خب مطلبی است که خلاف قرآن است و خلاف نص است.
﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] الی الله یا وحیا مستقیم عن رسول یا الهاما ائمه یا هیچکدوم. در هیچکدوم ما با الله می تونیم تماس بگیریم؟ نخیر، ولی با کتاب الله، کتاب الله کل احکامی است که خداوند مقرر می دهد، به عنوان خلود بیان کرده و در قرآن، بنابراین مراجعه به قرآن، مراجعه مستقیم به الله است، مستقیم بصری نیست مستقیم بصیرتی است یا مراجعه مستقیم بصری است یا مراجعه مستقیم بصیرتی. مراجعه مستقیم بصیرتی به علم الله و وحی الله مراجعه به قرآنه. کما اینکه آیاتی شاهده اینجا ﴿قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ [الانعام: آیه ۱۹] یعنی بهترین شاهد بر ربانیت الله، بر وحدانیتش، بر بهترین شاهد صددرصد قطعی بلا شبه عبارت است از قرآن. حتی شاهد قرآن از شاهد رسول اقوی است، چون ثقل اکبر است، از شاهد رسول است چون پیغمبر رحلت پذیر است، قرآن رحلت پذیر نیست.
خب این هست ما چرا اینقدر اختلاف کنیم؟ چرا اینقدر وقت تلف کنیم؟ اگر شما بخواید برید مثلا تهران، از چند راه می شود؟ یک راه اتوبان، صاف یک ساعت با سواری، یک راه دور کره زمین بگردید یا برسید یا نرسید کار اشتباهیه، چرا راه رو ما طویل کنیم؟ آیا احکام خداوند، معارف اصلی و معارف فرعی الهی اینقدر دور است اینقدر از دسترس دور است که ما باید ۵۰ سال، ۶۰ سال، ۷۰ سال، بیشتر، کمتر بحث کنیم (ان قلت) ان قلت تازه اولی، اقوی اشبح فیه تردد، فیه احتیاط چیه؟ این بر خلاف آیه است.
ما قضیه سلبی رو بحث نمی کنیم، قضیه ایجابی رو بحث می کنیم ﴿وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ﴾ ما تم هستیم یا نه؟ ما فقهای اسلام، اصولیین اسلام، فلاسفه اسلام، عرفای اسلام، ادبای اسلام، منطقیین اسلام و هرچیز اسلام، ما تم هستیم یا نه؟ بله، اختلاف داریم یا نه؟ بله، قابل حل هست؟ بله، اگر قابل حل نباشد که اشکال به علم خدا و رحمت خداست ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ﴾ [شوری: آیه ۱۰] این نظر قرآنه، وقتی حکم الی الله شد، قرآن این الی را سه بعدی می کند ﴿أطيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [نساء: آیه ۵۹] که دیروز عرض کردیم.
ولکن الله محور اصلی، محور اصلی قرآن است محور فرعی اول سنت رسول الله است و محور فرعی دوم سنت ائمه هدی (ع) است ولیکن محور اصلی که حی است، غیر محرف است، شاخص است، بین است، نمرده، تقیه نمی کنه، جعل علیه الله در قرآن نشده است در هیچ بعدی از ابعاد سه گانه یا بیشتر ﴿فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي﴾ [شوری: آیه ۱۰] این این رب ماست.
اگر ما برای اختلافاتمون ملجأ معصومی نداشته باشیم اون رب نیست، اون غیر ربه، اون تربیته اصلا، این بی تربیتی و بی علمی و نفهمی و بی رحمی معاذالله الله است که کتاب وحی خالص فرستاده است اما ما در زمان غیر معصوم نتوانیم رجوع کنیم و ظنی باشد و کل عصمت معنیش معلومه دیگه. عصمت یا عصمت بشری است یا عصمت الهی. اگر عصمت بشری باشد مطلق نیست و زمینه الهی، اگر عصمت ربانیه باشد حفظ و نگهبانی الله باشد نه در علمش خطاست نه در رحمتش خطاست. آیا ما می توانیم در این زمان که در خدمت رسول الله نیستیم و در خدمت ائمه هدی (ع) نیستیم، آیا می توانیم در زاویه اولای مثلث عصمت معصوم باشیم یا نه؟ بله ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] واعصموا نیست، حبال الله نیست، ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ عصمت گرفتن است، منتها عصمت گرفتن عادی نیست، برای اینکه اگر واعصموا باشد، عصم، عصم این متعدی بنفسه، عصم زید عمرا، ولکن ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ مثل آیه دیروز که بحث کردیم.
یعنی با فعالیت با فکر و با دقت و با بکار گرفتن خود را معصوم کنید به وسیله حبل الله، حبل الله المبین قرآن است. قرآن معصوم است و راهنمای سه بعد عصمت است. ولکن هر سه بعد در معصومین جمع است ولکن بعد اول و زاویه اولای عصمت، عصمت علمی است یعنی مسلمانها می توانند عصمت علمی صددرصد راجع به احکام اصلی یا فرعی قرآن پیدا کنند، پس چرا نمی رسیم؟ همه مقصریم، همه مون مقصریم، من ها، ماها، شماها، هولاء، هی، هن، همه مقصریم.
(صحبت حضار)
معصومین ابعادی دارند. یک بعد این است که احکامی که در سنت وارد است و در کتاب نیست از کی باید گرفت؟ از معصوم باید گرفت دیگه، مثلا نمازهای عرض می شود که ۱۷ رکعت نماز پنجگانه رو در قرآن نه نفی داره نه اثبات، از کی باید گرفت از معصوم باید گرفت.
(صحبت حضار)
حالا عرض، حالا عرض می کنم. این یه بعد، گرچه وقت گذشته ولیکن عرض می کنم. این یه بعد، بعد دیگر در ظهر قرآن و نص قرآن تمام کسانی که عربی می دانند یکسانند ولی در بطون چی؟ در بطون نه، بطون مختلفه. آیا همه مکلفین کل بطون قرآن را آشنا هستند؟ نخیر محتاجند به بیان. کی بیانش بهتر از امام صادق (ع) است؟ رسول الله. ولکن در بعد اول که کافه مکلفین مکلفند چون تکلیف مراتب داره، مرتبه الای تکلیف، تکلیف عمومی کل مکلفینه است. تکلیف عمومی کل مکلفین از نص و ظاهر قرآن پیداست ولکن بطن اول، بطن دوم، بطن سوم تاویل و و و مخصوصا تاویل، تاویلات در اختصاص معصومین است.