بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
از مبانی ضروریه عقلیه و بر مبنای کتاب اصلا و بر سنت قطعیه فرعاً، این است که اتخاذ اسلامیات چه عقاید اصلیه باشند و چه احکام فرعیه باشند دارای سه مرحله است. مرحله اولی علم قطعی ضروری. علم ضروری علمیست که نیازمند به کاوش و کوشش و استدلال نیست، مانند نص قرآن، نص سنت قطعیه، نص کلام رسول، نص عمل رسول، نص تقریر رسول و در بعد دوم نصوص معصومین بلا تقیه و بلا منسوخیه، این بعد اول تلقی ست که چه راجع به اصول اسلامی باشد و چه راجع به فروع اسلامی.
بعد دوم علم نظریست به معنای تفقه، یعنی علمی که ضرورت ندارد، تحصیلش مقدمات دارد، مقدمات شایسته را باید ترتیب داد تا به علم رسید. فرق این علم با علم اول این است که علم اول ضروری ست، تفقه نیست بلکه بدیهی و روشن است. ولکن علم دوم بر مبنای تفقه است و تعلم است و سوال است و استنباط است بر مبنای کتاب و سنت.
مرحله سوم اطمئنان است. نه ظن، فوق ظن است، اطمینان فوق ظن است و فرقش با علم چنانچه عرض کردیم، علم صددرصد است، اطمینان درصد خیلی بالاست که اون درصد مستثنی، عقلایی نیست و قابل اعتناء عقلا نیست، بنابراین مرفوض می شود عندالعقلاء و این اطمینان، حکم علم را پیدا می کند.
اما ظن تا چه رسد شک، تا چه رسد احتمال و تا مراتب ضعیف تر اینها هرگز در احکام اصلیه و احکام فرعیه حجت نیستند. چه در زمان رسول الله (ص) و چه در زمان ائمه معصومین (ع) و چه در زمان غیبت صغری و غیبت کبری.
مراحل اتخاذ اسلامیات چه در بعد اصول دین و چه در بعد فروع دین چند مرحله است. مرحله اولی از مبنای عصمت عصمت، عصمت مطلقه مخوله که نقطه اولاش رسول الله (ص) است، اگر تنطق به کتاب کند حجت است صددرصد و اگر تنطق به سنت کند حجت است صددرصد. این بعد اول علم که (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].
بعد دوم عصمت طاهره ائمه (ع) منهای تقیه و منهای منسوخیت. البته منسوخیت در روایات ائمه (ع) منسوخیت مستقیمه نیست بلکه اگر ائمه حکمی از احکام را از رسول الله نقل کردند نه به عنوان بیان واقع فعلی، بلکه به عنوان حکمی که در زمان رسول الله مطلقاً بوده است. حالا یا منسوخ شده است و یا منسوخ نشده است. مانند اون ۴۰ حدیثی که یا زیادتر یا کمتر، ائمه معصومین (ع) از رسول الله (ص) نقل کرده اند که قبل از نزول آیه وضو در سوره مائده، به جای مسح غسل بوده، البته این حجت است و حجت نیست. حجت است نسبت به قبل از نزول آیه وضو و حجت نیست نسبت به بعد از نزول آیه وضو (قطع صدا)
که مرحله معصومین (ع) است با این دو شرط.
مرحله سوم که در زمان غیبت کبری امام (ص) و فوت ائمه (ع) (شُورَى بَيْنَهُمْ) (أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)[شوری: آیه ۳۸] چون تالی تلو مقام عصمت علیای محمدیه (ص)، عصمت ائمه (ع) است و تالی تلو عصمت ائمه (ع) (شُورَى بَيْنَهُمْ) است و تالی تلو (شُورَى بَيْنَهُمْ) اعلم اتقای مطلق است.
(صحبت حضار)
بحث می کنیم و تالی تلو (شُورَى بَيْنَهُمْ) فرد اعلم اتقای مطلق است و تالی تلو فرد اعلم اتقای مطلق، اعلم اتقای نسبی ست. این ۴ مرحله مراحل علم است یا علم در بعد اول که علم ضروری ست یا در بعد دوم که علم نظری ست یا در بعد سوم که اطمینان است که تالی تلوه.
اینها رئوس مطالبی ست که عرض می کنیم از برای بحث اجتهاد و تقلید.
بحث دوم، دیروز عرض کردم الفاظ و عناوینی که از برای بحوث علمیه مطرح می شود روی لفظ باید دقت شود. اگر مبنا مطرح بحث وحی است، حتی لفظ باید متخذ از وحی باشد. اگر لفظ متخذ از وحی نباشد، لفظی ست غیر معصوم، اما لفظ و عنوانی که متخذ از وحی باشد لفظی ست معصوم.
قضیه اجتهاد و تقلید هر دو خارج است از عصمت قرآنیه، چون در قرآن نه اجتهاد است به معنی استنباط و نه تقلید است به معنای تقلید. در سنت قطعیه هم وجود ندارد فقط در یک روایت مرسله عسکریه (ص) است، این اشکال اول.
اشکال دوم، وقتی لفظ تقلید بر مبنای صدور از مقام عصمت کتاب و عصمت سنت نیست، پس محور بحث قرار دادن تقلید این درست نیست. از جمله اشکالاتش، آقایون در باب تقلید سه رای دارند. آیا تحقق تقلید به چیست دارای سه رای است. رای اخف و اعم این است که التزام به عمل به قول فلان مجتهد، ولو هنوز عمل نکرده، همینقدر که ملتزم بشود، بر خود واجب بداند عمل کند به قول فلان مجتهد، هنوز عمل نکرده است پس مقلد اصلی است.
رای دوم، اضافه بر التزام عمل کردن به بعضی از مسائل به رای او. رای سوم، عمل کردن به کل مسائل و فرق ها بین این نظرات است. مثلا در نظر اولی، اگر تقلید عبارت است از قلاده به گردن اندختن در بعد درونی که اعتقادی ست که التزام است، اصلا عمل شرط نیست. عمل بکند، نکند مقلد است. اما اگر تقلید پر رنگ تر باشد، قلاده ای که بر گردن مقلد، مقلد بر گردن خود می افکند در تبعیت، تبعیت التزام درونی فقط نباشد، بلکه تبعیت التزام عملی هم نسبیاً و شیئاما باشد. مقداری از مسائل این مرجع شایسته را که عمل کرده است (قطع صدا) مسائلی که عمل نکرده است.
اما بعد سوم. بعد سوم در مسائلی که عمل کرده است، مقلد است، در مسائلی که عمل نکرده است هنوز مقلد نیست، و نزاع در اینجا قضیه اش در طرفین حل می شود که اگر این مرجع مُرد، در اون مسائلی که عمل کرده است می تواند باقی باشد بر حسب نظری بر تقلید میت، ولکن در مسائلی که عمل نکرده است مقلد نیست تا باقی باشه. بنابراین رای در مسائلی که هنوز عمل نکرده است هنوز مقلد نیست تا باقی به او باشد، بنابر جواز تقلید ابتدایی میت اعلم اتقی در بقیه مسائل می توند تقلید کند، ولکن بنابر عدم جواز تقلید ابتدایی میت اعلم اتقی، در اون مسائل باید از حی اعلم اتقی تقلید کند. این اختلاف بر چه مبناست؟
نقطه اولی و منشاء این اختلاف این است که تقلید را عنوان کردیم، تقلید عنوان نیست. ما عنوان معصوم را در لفظ معصوم که حاوی معنای معصوم است و حاوی خصوصیات معصوم است باید از کتاب بگیریم اولا و از سنت ثانیا.
در کتاب لفظ استنباط هست، تعلیم هست، تفقیه هست، سوال هست، اتباع هست، این مراحل را در نظر می گیرم، منتها این مراحل بعضی ها مقدمه است و بعضی ها ذی المقدمه است. اما تذکیر، موعظه اینها خارج از بحثه، چون تذکیر و موعظه بعد از علم است. برای اینکه طرف علم پیدا کند که این واجب است و فلان چیز حرام است باید تذکر بدهیم که یادش نره، قصوراً یا تقصیر. موعظه هم بعد از اینکه طرف عقیده پیدا کرد. عقیده پیدا کرد، علم پیدا کرد اما ترک می کند، اما درست مراعات عمل به واجب و ترک حرام نکند، اینجا جای تذکیر و جای موعظه است.
بنابراین ۵ عنوان میمونه. این ۵ عنوان، عناوین اصلیه و زیر بنا هستند در دانایان و نادانان. استنباط، استنباط که دیروز عرض کردم طلب النفت است، یعنی موشکافی کردن، کاوش کردن، حجاب ها، شکوک، ظنون را پس زدن تا رسید به لب لباب، لُباب مقصود که یا علم آور است نظراً یا اطمینان آور است نظراً که تالی تلو علم است، استنباط.
تفقیه، (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ) [توبه: آیه ۱۲۲] تفقه برای تفقیه است. تفقیه هم برای تفقه متفقه است برای تفقیه است، تفقه هم ترتیب مقدمات معلومه برای رسیدن به ذی المقدمه مجهول. البته تفقیه و تفقه در بعد دوم از مثلث معرفت است.پ
مثلث معرفت در اصول و احکام فرعیه اسلامیه، بُعد اولش علم ضروریست، تفقه نمیخواد. علم ضروری و بدیهیست. تفقه بعد دوم میخواد، علمی که حاصل نمی شود مگر با ترتیب مقدمات شایسته و بایسته و همچنین اطمینان که ظن متاخم به علم است حاصل نمی شود مگر با ترتیب مقدماتی. البته مقداری ضعیف تر از مقدمات علم ثانی ولکن مشمول علم است.
بنابراین تفقه، تفقیه تعلم، تعلیم عرض می شود که و همچنین موارد دیگری که خمس ۵ مورد ما در قرآن شریف داریم. خماسیه الموارد اصل است و زیر بناست و محور است از برای دو بعده، دارنده ندارنده. دارنده علم، ندارنده، تعلیم، تعلم، دارنده فقه، ندارنده، تفقیه، تفقه، سوال کننده و مسئول، سائل و مسئول و همچنین عرض می شود که مورد اتباع.
آیا در این موارد چهار پنج گانه که اصل است، موضوع است، زیربناست از برای دریافت دادن و دریافت کردن اصول و فروع دین، آیا در این ها اصلی وجود دارد یا نه؟ بله اصل اتباع است. مراد از سوال این است که علم حاصل شود تا اتباع گردد. مراد از تعلم، علم حاصل شود تا اتباع گردد. مراد از استنباط علم حاصل شود تا اتباع گردد. مراد از همه اینها به عنوان مقدمه است تا اتباع حاصل شود و متکفل بیان این عنوان و موضوع محوری و زیربنایی از برای دارا و نادارای احکام، آیه هجدهم سوره مبارکه زمر است (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ) قرآن باز کنید (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى) (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ) [زمر: آیه ۱۷] سوره سی و نهم قرآن.
(صحبت حضار) (لَهُمُ الْبُشْرَى)
(لَهُمُ الْبُشْرَى)؟ بله، خب عرض می شود که از آیه ۱۷ و ۱۸ (وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر آیات۱۷ و ۱۸] قبلا یه حاشیه ای عرض کنیم.
فقهای بزرگوار اسلام قدیماً و حدیثاً، شیعتاً و سنتاً از برای امر بسیار مهم زیربنایی و نقطه اولایی تعلم تکالیف، فقط به این روایت حسن عسکری (ع) تمسک کرده اند و اگر احیانا به قرآن هم مراجعه کردند، به آیه هشتم سوره نحل (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیات ۴۳ و ۴۴] استدلال به حدیث امام حسن عسکری (ع)، استدلال تامی نیست، هم در بعد سند و هم در بعد متن و استدلال به آیه ذکر، دلیل بر وجوب اعلمیت و اتقی بودن (أَهْلَ الذِّكْرِ) نیست.
بنابراین این دو دلیل، لادلیل خواهند بود. اما اگر استناد به ادله عقل کنند، چنانکه در کتب استدلالیه مختصراً یا مفصلاً استدلال کرده اند به ادله عقلیه بر وجوب اعلمیت و اتقی بودن مرجع تقلید. سوال، آیا ممکن است محور اتباع احکام فرعیه که باید علمی باشد یا اطمینان قریب به علم باشد، هیچ دلیل از کتاب و سنت نباشد؟ مسئله عام البلوای کل مکلفین إلا مستنبطین و مجتهدین، این مسئله عام البلوای شب و روز همه زمانی از آغاز تکلیف تا انتهای تکلیف، نصی نه در قرآن و نه در سنت نداشته باشد که ما محتاج بشیم به استدلال ادله عقلیه، وانگهی در استدلال به ادله عقلیه آقایون مختلفه اند. بعضی ها ادله عقلشون و عقلشون به اونجا رسیده است که باید اعلم اتقی باشد.
در اعلم اتقی هم بحث است. آیا اگر کسی اعلم اتقی باشد مقدم است، آیا کسی اگر اعلم باشد مقدم است یا کسی اتقی باشد؟ یکی اعلم است و تقی، یکی اتقی ست و عالم. آیا اگر در دوران امر بین فردین، یک کسی تقی اعلم باشد، یکی عالم اتقی باشد، کدام مقدم اند؟ در اینجا اختلاف دارند.
اختلاف دوم، اصولا بعضیا هستند که اعلمیت را شرط نمی دانند، استناد به آیه (أَهْلَ الذِّكْرِ) می کنند (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) (أَهْلَ الذِّكْرِ) چه اعلم اتقی باشند، چه عالم تقی باشند، هر دو اهل الذکرند و اگر شرط بود در سوال و در تبعیت که مسئول اعلم اتقی باشد، نمی فرمود (أَهْلَ الذِّكْرِ) می فرمود فسئلوا الاعلم الاتقی، الاعلم الاتقی فی الذکر، مطلق بیان نمی فرمود که (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).
تمام این جریانات روی حساب این است که آیه منحصر به فرد قرآن اصلا مورد استدلال قرار نگرفته. آقایون بزرگوار که از برای استدلال به هر حدیثی متمسک می شوند، می گردند سندش را، متنش را، شهرتش را، اجماعش را، خلافش را، وفاقش را در ۱۸۰ کتاب حدیث، شیعتا و سنتا می گردند و پیدا می کنند یا پیدا نمی کنند، چرا در قرآن شریف آیه مبارکه هجدهم سوره زمر را مورد نظر قرار ندادند؟
از نظر مقدمه تبصره الفقهاء که بحث کردم و در مقدمه رساله قبلی که بحث کردم، هر دوش هم به زبان فارسی و هم به زبان عربی زیراکس شد، پخش شد. یکی از بزرگترین اعلام تهران که الان تشریف دارند، خدمتشون داده شد و از ایشون نظر خواهی شد. اعلام که عرض می کنم یعنی اعلامی که در رتبه مرجعیت علیای تقلیدند از نظر سنتی و (21:46)
فرمودند که نظر این است که این کتاب خیلی دقیق است، بر مبنای آیه دقیقا استدلال شده، مو لا درزش نمی ره اما حوزه ای نیست، چرا؟ چون بحث قرآنی ست. بحث قال قال، روی روی، روا فلان عن فلان عن فلان نیست. به همین مقدار انتقاد اکتفا می کنیم، برمی گردیم.
ما در دو ایه بحث عمیق و عریق می کنیم. یک آیه هشتم سوره مبارکه نحل و یک آیه هجدهم سوره مبارکه زمر، البته اولی مقدمه است از برای دومی. آیه رو بیارید من از روی قرآن ببینم، آیه هشتم سوره نحل.
(صحبت حضار) ۴۳
آیه هشتم سوره نحل، هشتم نیست
(صحبت حضار)
پس هشتم آیه سوره انبیاست بله ببخشید اشتباه شد.
خب عرض می شود که در آیات قبلی از مومنین و از مهاجرین بحثه. آیه ۳۹ (وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۱] خب اینجا مدح مومنین اولین است که اضافه بر ایمان، مهاجرت برای حفظ ایمان هم کرده اند. چون ایمان دارای دو بعده. یک بعد ایمان اول و بعد دوم که برای حفظ ایمان مهاجرت کنند. از زندگیشون، از بلدشون، از تشکیلاتشون، صرف نظر کنند.
(صحبت حضار) ۴۱
این آیه سی و نهم شروع شده (وَالَّذِينَ هَاجَرُوا) ۴۱، آیه ۴۱ (وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۱] این ۴۱ بود.
بعد وصف دیگر، وصف سوم (الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) [نحل: آیه ۴۲] سه وصف از برای مومنین حقیقی ذکر شده.
خب بعد (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ) [نحل: آیه ۴۳] این پاسخگوی گروهیست. گروه اول کفار هستند یا مشرکین و یا حد بیشتر ملحدین که منکر عرض می شود که توحیدن. ملحدین که منکر اصل خدا هستند و مشرکین که منکر توحید اند.
کسانی که منکر توحید اند و منکر وحی اند، نقطه اولای مجاهده آیه با اونهاست (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ) چند خصوصیت داره. قبل از تو رسول آخرین، ارسال ما در انحصار رجال است، نساء نیست، خنثی ها نیست، اطفال نیست، رجال است. اگر طفل هم باشد، طفلیست که در زیر سایه نبوت ولی عزم است، اما انبیایی که اولو العزم هستند رجال اند.
مطلب دوم. (نُوحِي إِلَيْهِمْ) نه صرف رجال بودن، عالم بودن، عاقل بودن می توانند مردم را دعوت کنند (إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).
(صحبت حضار) استاد طفل فی المهد و کهلا
اونجا نبی نبود، اونجا فقط خبر داد، نبی نبود و لذا داره که فی المهد و کهلا در این است که در مهد بین مهد و کهل نبود.
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۳] (فَاسْأَلُوا) دو بعد داره.
(صحبت حضار)
خیلی خوب باشه
حالا با این کاری نداریم، (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) (فَاسْأَلُوا) مخاطب کیا هستند؟ مخاطب کسانی هستند که ارسال را قبول ندارند یا ارسال رجال را قبول ندارند یا ارسال رجال را قبول دارند، وحی را قبول ندارند یا وحی را قبول دارند وحی مستقیم مطلق را قبول ندارند، اینها اعم اند از کفار یهود، نصاری، مشرکین و مسلمینی که عقیده شایسته و درستی ندارند.
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) حالا سوال آیه (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) که بعد از (مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ) قرار دارد، سوال در اختصاص اصول شریعت است که رسالت است، که وحی است، که خصوصیات رسالتی است یا نخیر کلیت دارد؟
اصولا اگر جمله ای بعد از خصوصیتی وارد شد، اون جمله اختصاص به اون خصوصیت ندارد و بر حسب قول باقرالعلوم (ص) (لو ان الآیه اختصت به مورد نزولها لمات القرآن کله) اگر آیات قرآن اختصاص به بُعد نزولی داشته باشند، کل قرآن باید بمیره.
این بحث که ما می کنیم، شما چند نفر تشریف دارید، برای شما بحث می کنیم ولکن برای شما فقط نیست، برای هر کسی که می تواند بشنود. این نیست که چون این بحث برای گروهی، در روز خاص ساعت خاص شد جای دیگه ای نیست.
خود (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) دلیل است و من القضایاه القیاسات معهاست که اصولا کسی که نمی تواند بداند (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) کسی که نمی داند و نمی تواند بداند، باید سوال کند. نه اینکه اگر کسی نمی تواند بداند رسالت را، توحید را، معاد را باید سوال کند، ولی کسی که واجبات دیگر را نمی داند وجوب سوال ندارد.
بنابراین من القضایاه القیاسات معها این است که (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) گرچه در مورد رسالت و وحی است، اما از نظر دلیل و از نظر عمومیت این شمول دارد.
خب حالا (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) [نحل: آیه ۴۳] کیا؟ (فَاسْأَلُوا) (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) دیروز عرض کردم یک مرتبه نمی داند و می تواند بداند. نظرم هست که آقای خویی (رض) می فرمود من اول که مجتهد شدم، اجتهاد در حج نکرده بودم، بغتتا حج پیش آمد، اجتهاد نکرده بودم، هرچی میخواستم اجتهاد کنم دیدم نمیشه، تقلید کردم، خب این (إِنْ كُنْتُمْ) نیست، اگر قبلا، قبل از چند ماه می دانستند که ایشون مستطیع خواهند بود، لازم بود که اجتهاد کنند چون (كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) نیست، یه (لَا تَعْلَمُونَ) یه (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (لَا تَعْلَمُونَ) نمی دانید، ولی می توانید بدانید. اگر نمی دانید و می توانید بدانید، حق سوال ندارید، اگر پول ندارید و نمی توانید پول درآورید اونوقت حق دارید، ولکن اگر فعلا پول ندارید و می توانید پول در بیارید می شود که گدایی کرد؟ می شود که سوال کرد؟ می شود خمس گرفت؟ سهم امام گرفت؟ (29:29) این بعد نمی توانیده.
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ) کینونت شما یا کینونت ذاتیتون یا کینونت زندگیتون جوری ست که نمی توانید بدانید. دیروز عرض کردم، کینونت ذاتی یعنی فکرش، عقلش، معرفتش، کشش ندارد که استنباط احکام اصلی و فرعی از قرآن بکند، این (كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) یا کشش دارد اما با کشش عقلی و علمی که دارد، اگر بخواهد در معرکه استدلال به کتاب و سنت بی افتد برای خودش فقط زندگیش فلج می شود، اینم (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).
اما بعد سوم، بعد سوم این است که هم کشش دارد و هم زندگیش فلج نمیشه. کشش استنباط و استدلال به قرآن و سنت دارد، زندگیش هم فلج نمی شود، اینجا (فَاسْأَلُوا) نیست، اینجا وجوب سوال حداقل نیست، گرچه رجحان سوال باشد، وجوب سوال نیست. پس وجوب سوال در صورت ضرورته.
بنابراین اصل سوال نیست، اصل این است که انسان از خود بپرسد، خودش فکر کند، تفقه کند، تعلم کند، دقت کند، کاوش کند بر مبنای کتاب و سنت. این آیات انفسی ست (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ) [فصلت: آیه ۵۳] مادامیکه در نفس ذات می شود مطلبی را روشن کرد دیگه به برون حاجتی نیست. لا سیما برون، برونی. ما یک برون درونی داریم، یک برون برونی.
برون برونی آیاتی ست مثل سماء و ارض و چه و چه، استدلال می کند، این برون درونی ست، برون برونی اشخاصی هستند که علم دارند متذکر هستند، متعلم هستند، سوال از اون اشخاص. اصولا برون نزدیک یا برون دور در صورتی ست که آیات انفسی انسان کافی نباشد، بنابراین (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) [نحل: آیه ۴۳] به شرط (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).
(بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۴] آیا (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) متعلق به چیست؟ متعلق به ۵ چیزه. این (لَا تَعْلَمُونَ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) فقط متعلق به (لَا تَعْلَمُونَ) نیست. خصوصیتی که بعد از چند جمله میاد، متعلق به هر چند جمله است. استثنایی که بعد از جملات متعدد میاد، استثناء به هر چند جمله است. اگر استثناء به جمله اخیره باشد، قاعده فصاحت و بلاغت و لا سیما فصاحت بلاغت علیا این است که قبلا ذکر بشه تا (32:18) بشه.
اما وقتی که بعد از چند جمله ذکر شد، مثل آیه صیام. در آیه صیام که (وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ) [بقره: آیه ۱۸۷] قبلش چیه؟ (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ) (فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ) [بقره: آیه ۱۸۷] این به هر سه میخوره، یعنی همانطوریکه اکل و شرب شخص صائم تا لحظه قبل از اذان صبح می تواند ادامه داشته باشد، قضیه جماع هم همینطوره.
بنابراین همانطوریکه دارد میخورد تا اذان گفتن نخوره، دارد می آشامد تا اذان گفتن نیاشامد، عمل جنسی دارد، انجام می دهد تا اذان گفتن دست نگه داره، کی غسل کنه؟ بنابراین غسل بعده، چون این خصوصیت به هر سه جمله بر می گردد و مجال بحثش جای دیگری ست.
حالا در اینجا (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۴] بنابراین (وَمَا أَرْسَلْنَا)(بِالْبَيِّنَاتِ) (إِلَّا رِجَالًا نُوحِي) (بِالْبَيِّنَاتِ) (فَاسْأَلُوا) (بِالْبَيِّنَاتِ) (أَهْلَ الذِّكْرِ) (بِالْبَيِّنَاتِ) (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (بِالْبَيِّنَاتِ).
لا تعلم، تعلم، سوال، وحی، ارسال، تمام بر مبنای بینات و الزبر است برای اینکه آیا ارسال رسل با بینات و الزبر هست یا نه؟ بله. وحی به (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) هست یا نه؟ بله. سوالی که می شود بر مبنای بینات و الزبر هست یا نه؟ بله. (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) اگر نمی دانید،
مثلا فرض کنید که کسی که می داند، می داند حکم را با شهرت ها، اجماع ها، قیاس ها، اطباق، ضرورت ها ولی (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) نمی داند و نمی تواند بداند. فرض می کنیم، کسی که نمی تواند، کینونتش مقتضی نیست که (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) که کتاب و سنته احکام بداند، ولکن عمری را صرف کرد در قال و قیل و شهرت ها و اجماعات و اطباقات و همینطور عادت کرده است نظر می دهد، (34:32) نشان می دهد،
این چیه؟ این سوالش (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) نیست، چرا؟ برای اینکه از بینات و زبر آگاه نیست، (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) اگر شما نمی دانید (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) اگر می دانید به غیر بینات و زبر کافی نیست، اگر نمی دانید به بینات و زبر، در این صورت است که سوال کنید اهل وحی (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) را، رسالت (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) را ذکر (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) را و جواب (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) را.
بنابراین، محور در این پنج، بینات و زبره.
(صحبت حضار) استاد
متعلمه، ببینید (وَمَا أَرْسَلْنَا)
(صحبت حضار)
(وَمَا أَرْسَلْنَا) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (إِلَّا رِجَالًا نُوحِي) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (فَاسْأَلُوا) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (أَهْلَ الذِّكْرِ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ)(إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) همش درسته.
حالا فکر کنید ببینید ارسال رسل به دو چیز است. یکی بینات، یکی زبر. بینات معجزاته، زبر هم کتاب وحیه. خب
(صحبت حضار) به دو چیز یعنی چی؟ ارسال به دو چیزه؟
ارسال بر مبنای دو چیزه.
(صحبت حضار)
ارسال با معجزات است اولا و با کتاب وحی است ثانیاً.
(صحبت حضار)
بله بله، ببینید (وَمَا أَرْسَلْنَا) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ)
(صحبت حضار)
(صحبت حضار) حاج آقا با معنیش چیه؟ سوالشون اینه
با معنیش چیه؟
(صحبت حضار)
بای سببیه، بای معیه بای ابتداییه، ابتدائا آغازگر رسالت، آغاز گر وحی، آغازگر ذکر، آغازگر سوال، آغازگر مسئول، چیه؟ بینات است در بعد معجزات و زبر است در بعد کتب. پس بای سببیه، بای ابتداییه بای مصابحه، چنانکه در بسم الله هست، هر سه با در اینجا معنی دارد با مختلف عرض می شود که معانی.
حالا
(صحبت حضار)
بله میشه، حالا، ببینیم چی میشه، قبلا بحث کردیم که خداوند قدرت دارد یه لفظ بگه و چند معنا اراده کند. چون مقام جمع الجمعه.
(صحبت حضار)
این رو قبلا اصلاح کردیم خداوند داره با ما صحبت می کند و با لسان وحی با ما صحبت می کند.
(صحبت حضار)
حالا (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ) (مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (إِلَّا رِجَالًا) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (نُوحِي إِلَيْهِمْ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) (فَاسْأَلُوا أَهْلَ) ببینید پنج تاست دیگه، (أَرْسَلْنَا) (نُوحِي) (فَاسْأَلُوا) (ذِّكْرِ) (لَا تَعْلَمُونَ) پس تمام محور سلب و ایجاب (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) است.
بنابراین اگر فقیهی از فقها ازش سوال مسئله ای بکنید، بر مبنای (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) [نحل: آیه ۴۴] جواب ندهد، حالا زبر، بر مبنای کتاب و سنت جواب ندهد، شما هم بر مبنای کتاب و سنت سوال نکنید، هم سوالتون غلط است و هم جواب او غلط است.
اگر شما سوال کنید از مستنبطی، کسی که طلب نفی می کند و مطلب مجهول را با حکمش میخواد به دست بیارد، اگر طلب نفی می کند از اجماعات و شهرت ها و احادیث غیر ثابته و اطباقات و اجماعات، این هم سوالش غلط است، هم مسئول غلط است. اجتهاد و تقلید، سوال و مسئول، تمام مراتب خمسه عرض می شود که غلط است.
بنابراین اصل محوری بر حسب این آیه و آیات زیاد دیگر کتاب و سنت اصلیه است. کتاب و سنت قطعیه
(صحبت حضار) جواب درسته، جواب باید بر مبنای بینات ولی سوال بر مبنای
کسی که سوال می کند، اگر سوال کند که اجماعات چه می گویند؟ غلطه اگه اجماع کنیم کتاب و سنت چه می گوید؟این درسته.
ببینید اگر کسی مسئله مثلا نماز جمعه براش مجهوله، آیا نماز جمعه واجب است یا نه؟ اگر از صاحب جواهر سوال کنند آقا نتیجه نظر شما بر مبنای اجماعات چیست؟ میگد وجوب تخییری غلطه، هم سوال غلطه هم جواب، چرا؟ برای اینکه صاحب جواهر از کسانی ست که مفصل در جواهر بحث دیروز عرض کردم، مفصل در جواهر بحث کرده، آخر سر می گوید که نتیجه این است که ادله کتاباً و سنتاً دلیل است بر وجوب تعیینی نماز جمعه، ولکن اجماع، ملاحظه کنید اجماعات منقوله دلیل است بر حرمت نماز جمعه در زمان غیبت خب می مونیم، چیکار کنیم؟ می گد کاری کنیم می گیم وجوب تخییری نه اجماعات منقوله رو بگیرم کلا و نه کتاب و سنت رو می گیریم کلا، بین بین میگیم وجوب تخییری، وجب تخییری هم بر خلاف کتاب است هم بر خلاف سنت است هم بر خلاف اجماعات منقول، پس کل اسلام است.
بنابراین، اگر (أَهْلَ الذِّكْرِ) رو شامل صاحب جواهر بگیریم از صاحب جواهر این سوال غلط است و این جواب غلط است. سوال کنیم آیا نظر مجتهدان، نظر عرض می شود اجماعات نظر چه غیر کتاب و سنت چیست؟ خواهد پرسید که بله نظر این است که وجوب تخییری و وجوب تخییری هیچ دلیلی نه از کتاب و نه از سنت و نه از اجماع و نه از اطباق و نه از ضرورت و نه از شهرت، بله شهرت بر مبنای این خیال هست.
در هر صورت بنابراین، سوال، کسی سوال می کند سوال متفقه باید باشد تفقه دیگه
(صحبت حضار)
بله؟
ب، ب هم آغازه هم مصاحبته، هر دوست
(صحبت حضار) من سوال می کنم روشی که قرآن به من داده نه نوع سوال،
من سوال که می کنم، سوال (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) می کنم، یعنی آغازگر سوال من، درب ابتداییه. آغازگر سوال من، بینات و الزبر است. مصاحبت من بینات و الزبر است، سبب این سوال عدم علم بینات و الزبر است و علم شماست بینات و الزبر ببینید، سببش، آغازش، مصاحبتش، از سائل و مسئول محور بینات و الزبر است.
بنابراین
(صحبت حضار) تمام سوال و جواب در حیطه (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) است؟
بله بله، که اگر این سوال می کند اگر سوال کند نه بر مبنای بینات و الزبر جواب ندارد. اگر سوال کند بر مبنای بینات و الزبر ولی جواب دهنده بر مبنای بینات و الزبر افتاء ندهد، بلکه بر مبنای شهرت و اجماع و ضرورت و اطباق و این حرف ها هم سوال غلط است بعضی وقت ها هم سوال غلط است هم جواب، بعضی وقتها سوال غلط است، بعضی وقت ها جواب غلط است، بعضی وقت ها هر دو صحیح اند. هر دو صحیح در صورتی که (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) (بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ) سوال بینات و الزبر است، جواب بینات و الزبره.
حالا سوال، آیا این سوالی که (إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) اگر نمی تواند بداند یا ذاتاً و کینونتاً یا از نظر ادامه شغل زندگی نمی تواند، آیا سوال که می کند، هر جوابی بشنود باید قبول کند؟ اولا (أَهْلَ الذِّكْرِ) کیا هستند؟ (أَهْلَ الذِّكْرِ) مطلق است یا غیر مطلق است؟ (أَهْلَ الذِّكْرِ) شامل کسانی است که می داند و نمی داند یا می داند مطلق؟ ذکر دالتا مطلقه. ذکر و غیر ذکر نیست، (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) و غیره نیست، (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) مثل امر، امر یعنی برو دیگه توش نرو نخوابیده، نهی یعنی نرو توش برو نخوابیده، (أَهْلَ الذِّكْرِ) کسانی اند که می دانند، ذکر اول قرآن است، ذکر دوم رسول قرآن است، ذکر سوم ائمه قرآن اند، ذکر چهارم شورای فتواست، ذکر پنجم اعلم اتقای مطلق است، ذکر ششم اعلم اتقی نسبی. اینها (أَهْلَ الذِّكْرِ) اند.
منتها در زمان رسول، سوال از غیر رسول معنا نداره اصلا، مگر غیر رسولی که معصوم باشد و سوال او، سوال از معصومش درسته، ولکن از عمار یاسر و ابوذر و مقداد و سلمان سوال کردن در صورتی که علم آور نباشد فایده ندارد، بله، کسانی که دسترسی به رسول ندارند در زمان رسول، در زمان ائمه دسترسی به ائمه ندارند و الان در وقت حاضر نیازمند حکم اند، باید از کسانی سوال کنند که اطمینان بخش است یا علم آور است اگر نشد اطمینان متاخم به علم که مشمول عرض می شود که (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] عرض می شود که نیست.
و اما در زمان غیبت کبری در زمان غیبت کبری ما یک معصوم داریم، معصوم دومی نیست، یک معصوم که قرآن است و در حاشیه اش سنت قطعیه، ما یک معصوم داریم. اما معصوم بیانگر، معصوم حامل مقام کتاب و سنت به طور صددرصد که رسول و ائمه اند تشریف ندارند چکار کنیم؟ نایب مناب، نایب مناب رسول و ائمه (ع) شورای فقهاست در (أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] بحث خواهیم کرد و (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) شوری دارای چند بعد است که بعد عرض خواهیم کرد یا شورای احیاء با هم یا شورای حی با اموات یا شورای حی با احیاء یا شورای حی با احیاء و اموات.
اگر شخصی که بر مبنای کتاب و سنت نظر می دهد وجوب یا حرمت یا چه، اگر با نظرات احیاء مقابله کند و شوری کند و با نظرات اموات هم مقابله کند، مقابله و ان قلت و قلت با نظر احیاء قوی تره تبعا چون حی است، قلت رو میتونه جواب بده، ولی میت نمی تونه جواب بده، بنابراین بعد اول (شُورَى بَيْنَهُمْ) شورای بین احیائی است که بر مبنای کتاب و سنت فتوا می دهند، اگر صد فقیه بیشتر کمتر ….