جلسه صد و پنجاه و هفتم درس خارج فقه

وضو

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

الفصل الثالث فی کیفیته

مقدماتی راجع به وضو بود که بحث شد به طور مختصر حالا در کیفیت وضو. واجباتی از برای وضو ذکر می فرمایند که از جمله نیته و تعبیر علامه حلّی (و یَجِب فیه سبعة اشیاء النیت مقارنه لغسل وجه او لغسل یدین مستحب و استدامتها حکماً حتی یفرغ)

خب عرض کرده بودم که الفرقان، اگرم حوصله بیشتری دارید کتاب های فقهی دیگر مال سایر برادران بزرگوارن فقیه رو هم سنتاً و شیعتاً ملاحظه بفرمایید.

چون ما می تونیم در این بحث که بر محور کتاب الله است، نرخ پیدا کنیم، با همه می تونیم صحبت کنیم. اگر ما فقط استناد به روایت شیعی داشتیم با سنیا نمی تونستیم صحبت کنیم، اگر استناد به روایات سنی داشتیم با شیعه ها نمی تونستیم صحبت کنیم.

اگر استناد به شهرت شیعی داشتیم با سنی نمی توانستیم، شهرت سنی با شیعه نمی توانستیم، ولکن اگر بخواهیم با کل فقهای اسلام صحبت کنیم بر محور کتاب اصلاً و بر محور سنت رسول الله صلوات الله علیه حامشاً می تونیم بحث کنیم و اینجا عظمت مال کتاب الله است، مال ما نیست. ما ملتصق به کتاب الله هستیم.

حالا راجع به نیت اول بحث می فرمایند آقایون. خب اول واجب در هر عبادتی از عبادات شک ندارد که نیت است که یک امر درونی ست.

عباداتی که چه امر درونی دارند چه امر برونی دارند، چه بیشترش امر درونی ست، یک امر درونی نفسی که نامش نیت است که حالا نیت رو باید بحث کنیم، داریم که این اولیت دارد.

قبل از اینکه شروع به اعمال وضو بشود نیت، (علیک السلام) قبل از اینکه شروع به نماز بشود نیت، قبل از شروع به حج و و الی آخر. اصلاً نیت رکن اولی و آخری و همگانی عبادات است.

حالا با نظر به یک جریانی که طلب مغفرتم شده باشد و خب مطلبی هم هست عرض می کنم. ما درست است کل ابواب فقه رو داریم بحث می کنیم به طور سریع، اما بعضی از مباحث مشترک فیهاست در کل فقه، مثل باب عقود.

باب عقود، باب ایقاعات این ها ابحاثی ست که مشترک فیهاست در کل فقه، اگر ما در یک بابی از ابواب عقود یا اجاره یا بیع یا چه یا چه بحث کردیم دیگه در عقود دیگر تکرار نباید بکنیم، غلط است. تقدم علی ذلک. (03:30)

ولکن بعضی از ابحاث هست که خصوصی ست. در خصوص باب معین، راجع به خصوص مطلب بر مبنای خصوص ادله.

و مطالبی داریم که بین الامرینه، مطالبی ست که هم جهت عمومی دارد و هم جهت خصوصی دارد. جهت عمومیش مربوط است به کل ابواب فقه و جهت خصوصیش مربوط است به اون مسأله خاصه و باب خاص فقه.

حالا، بحث نیت از قسم اول است و هر معنایی که نیت، نیت سه بُعد داره عرض می کنیم. حالا بحث نیت اوله.

بین الهلالین مطلبی که از برای تذکر مقام منیع استادنا الاعظم آقای بروجردی رضوان الله علیه تعالی علیه داریم اینه، در سنه بیست و سه بود که یعنی چهل و شش سال پیش، در سنه بیست و سه بود که مرحوم آقای بروجردی وارد قم شدن، ما هم سه بود که در قم بودیم.و می توانستیم به درس ایشون شرکت کنیم.

ایشون فقه که شروع فرمودن باب اجاره رو شروع فرمودن. از اول شروع نکردن، باب اجاره و روز اول فرمودند ما در باب اجاره که بحث می کنیم، ترتیب هم که بر خلاف ترتیبه. از بیع که نگرفتیم بعد بریم کجا بعد بریم کجا بعد بریم اجاره، باب اجاره رو بحث می کنیم به دو علت.

یکی اینکه فقهای بزرگوار ما دیرتر به باب اجاره می رسند، اگرم در بیع شروع کنند بیع سالیان دراز طول میکشه به جای دیگر کمتر میرسه، به اجاره کمتر میرسه.

دوم اینکه ما در باب اجاره که از عقود است از کل عقود بحث می کنیم. خیلی خب از کل عقود. عقد در باب بیع، در باب کل عقود، حتی ایقاعات هم در ضمن بحث می کنیم و لذا ایشون به طور کلی از کل عقود در کل ابوابی که عقد لازم دارد بیع باشد، نکاح باشد، چه باشد، چه باشد، به هر معنا باشد عقد، بحث می کنیم و از ایقاعات هم بحث می کنیم.

حالا ما نمی خوایم تقلید کنیم از ایشون ولی کار، کار خوبی است، این توافقی ست کار بسیار خوبه.

مثلاً در نیت که ما الان باید بحث کنیم، به جای اینکه در اینجا و در نماز و در روزه و در حج و در زکات و در خمس و در جهاد و در کجا و کجا در نیت که اولین واجب است، بحث کنیم ،خب ما اینجا بحث می کنیم. ما از اول فقه که باب اجتهاد و تقلید بود، بعد باب طهارات ظاهریه و نجاسات ظاهریه بود و چه و چه، تا تخلی تمام شد، رسیدیم باب وضو، الان ما در اولین باب از ابواب عبادات هستیم، قبلاً عباداتی در کار نبود، عبادات رسمی در کار نبود.

بنابراین ما در نیت می تونیم خوب صحبت کنیم و وقتی در نیت صحبت کردیم درسته به طور پراکنده و احیانی و موضعی در نیت ما صحبت کردیم، چه در تفسیر و چه در فقه. اما به طور مرکض و به طور موضوعی باید جوری بحث کنیم که کل ابواب عبادات که همه نیازمند به نیت هستند، حدود نیت مقرر شه و معلوم شه.

حالا علامه بزرگوار می فرمایند (النیت مقارنتاً لِغَسلِ الوجه) بعدم برای بقیه استدلالات رو هم قبول می کنن. خب ما اشکال اولی که داریم، اینو بعد میگیم حالا نمیگیم، بذارین صحبت کنیم حالا، برمی گردیم.

مراد از نیت چیه؟ این نیت که در عبادت واجب است، مراد چیه؟ یکی از سه چیز می تونه باشه، یا نیت قصد خود عمل است یا نیت قصد عمل غیر معین است در میان اعمال متعدده ای یا نیت، نیت قربت است. نیت قربت که شکی نیست مورد نظر هست، همه جای عبادات.

اما اینکه می فرماید (النیت) مراد اولی قطعاً نیست چون عمل اختیاری بدون نیت که نمیشه انجام بشه، مگه دست انسان رعشه داشته باشه. کسی که دستش رعش داره بگن دستتو تکون بده، غلطه تکون بده، خب تکون داره می خوره دیگه.

اصولاً عمل اختیاری ست که مورد امر و نهی است. به ما که امر میکنن (قطع صدا)

خب این چون اختیاری ست البته محتاج به قصده و اصلاً عمل بدون قصد نمیشه، مگر میشه؟ اگر به ما امر می فرمود حق سبحانه تعالی که شما بدون نیت بخورید، راه بروید، نکاح کنید، بخوابید، مگه میشه؟ این امر به محال بود.

در ضمن از مرحوم آقا سید حسن اصفهانی رضوان الله تعالی علیه اینجا ذکر میشه، یک کسی خیلی وسواسی بود، خیلی وسواسی بود، نیتش نمیومد خلاصه، نه در وضو نیتش میومد، نه در نماز میومد، نه در صوم میومد، نه در هیچی نمیومد، خیلی وسواسی بود در نیت.

مثل بعضیا که در الله اکبرم مثلاً وسواسی هستن. بالاخره رفت، این راه زیاد رو طی کرد، رفت نجف خدمت مرحوم اصفهانی رضوان الله تعالی علیه، ایشونم خیلی زرنگ بود اضافه بر فقاهت معمولی خودش، خیلی زیرک و زرنگ بود.

عرض می شود که گفت من نیتم نمیاد، ایشون فرمودن چطور نیتت نمیاد؟ گفت برای هر چی میخوام نیت کنم خب نمیاد. فرمود جنابعالی خصوصاً بدون نیت باید عبادت انجام بدی با نیت حرامه اصلاً. حرام چیز محاله دیگه. عرض می شود که رفت. رفت و دید که نمی تونه نیت نکنه، آخه کار بدون نیت که، آدم زنده مختار که نمی تونه کاری بکنه، برگشت گفت آقا بدون نیت نمیشه، فرمود خب مرادم همونه.

یا در مکه مکرمه بودیم، یکی از این عرض می شود که افرادی که در کاروان های حج بودن، زیاد مراجعه میکردن در اون دو سالی که ما اونجا بودیم. گفت ما آقا ما رو بردن در تنعیم که از میقات های نزدیک مکه هست که الان داخل مکه است و اون کسی که، اون آقایی که بنا بود به ما نیت بده نیت نداد، حالا که نیت نداد، پس من محرم نیستم؟ گفتم شما برای چی رفتی تنعیم؟ گفت برای احرام، گفتم همون نیته دیگه، تعجب کرد.

حالا، پس بُعد اولش که عبارت باشه اصل قصد به فعل در عمل اختیاری اتوماتیکی ست، این طبیعت الحاله، قصد نمیخواد، اصلاً خلافشم نمی تونه انسان با قصد انجام بده، پس این رفت کنار. اینکه نیت واجب است یعنی غسل کنم خب معلومه غسل کنم.

دوم

(صحبت حضار)

الان صحبت کردی قصد نکردی؟ الان اتوماتیکی صحبت کردی؟ اتوماتیکی صحبت کردی؟ نه.

(صحبت حضار)

ببینید یک مرتبه انسان قصد بالفعل حاضر داره، یک مرتبه قصد استمراری داره.

مثلاً بنده از خونم میام بیرون، می خوام برم خونه بین راه یادم میره ولی میرم خونه، این رفتن من به خونه قصد بوده ولی استمرار نیته است نه نیت بالفعل. استمرار النیة است نه نیت بالفعل.

نیت که ما عرض می کنیم چه نیتی که الان دیگه حواسم جمع باشه دارم میخورم، یک مرتبه نه دارم حرف میزنم، خوردن رو انجام میدم ولی یادم میره، وقتی سیر شدم می فهمم که سیر شدم، ولی استمراره نیته.

پس بنابراین جوابی که به شما عرض می کنیم، اینه، نیت دو شقه دارد. یک شقه اش این است که ما بالفعل نیت می کنیم و توجه داریم و قصد می کنیم. یک مرتبه استمرار داره. خب شما که صحبت می فرمایید، اول نیت نمی کنید صحبت کنید، ولی خب مگر بدون قصد می توانید صحبت کنید؟ پس چرا بلند نشدید، راه برید یا مثلاً کار دیگر نکنید؟

پس این یک مطلبی ست که ضروری و نمی شود انسان عرض می شود که انکارش کنه. اما اگر یک کاری ست که کار شکلش شکل واحده، اما مقاصد فرق میکنه، مقاصد فرق می کنه، مثلاً زدن تو سر یه بچه ای، معاذ الله یا بعضی وقتا جای دیگه، این زدن تو سر بچه ای، بعضی وقتا برای تأدیبی ست که لازم است من بزنمش مثلاً، بعضی وقتا برای اذیته.

خب حالا در هر دو وضع نیت کرده ام من، اما این نیت باید تعیین کند یا نه؟ نیت تأدیب دارید شما یا نیت ایذاء دارید شما یا نه میخوای بزنی که نیت زدن هست؟ اینم نیته خودش.

پس در افعالی که مشترکٌ فیهاست از نظر غایت، از نظر مقصد، در این افعال مشترکٌ فیها از نظر مقصد، من باید نیت اون فعل خاص را بکنم.

شما می خوای امروز روزه بگیری، روزه گرفتن روزه گرفتن است، چه مستحب باشد، چه واجب باشد، در اصل امساکات واجبه این یکسان است. اما روزه می گیرید بدل از واجب که ترک شده است معاذالله یا روزه می گیرید به عنوان مستحب یا روزه می گیرید به نیابت از پدر مرحوم مثلاً. خب روزه یک روزه است، اما مقاصد اون روزه گوناگونه.

بنابراین روزه از پدر مگر اینکه نیت کنید از پدر، تعین پیدا نمی کنید از رمضان شما مگر اینکه این نیت رو بکنید یا تعین پیدا نمی کند از مستحب اگر نیت کنید. خب اینکه فرقی نداره.

ولکن ما به علامه بزرگوار و سایر فقها عرض می کنیم، اگر مرادتون از وجوب النیت دومی ست، اینکه همیشگی نیست خب بعضی وقتا اینطوریه.

انسان که میخواد فرض کنید که (قطع صدا)

وحدت دارد و عناوین گوناگون ندارد، خودش متعین است، این تعیین ندارد، بنابراین در اینجا (یَجِبُ النیت) جاش نیست و اگر مرادتون از (یَجِبُ النیت) در بُعد غَسل دوم که غَسل تعیینی ست اینو مطلق نفرمایید، شما مطلق فرمودین.

شما در باب وضو می فرمایید که (تَجِبُ النیت) اولین واجب نیت است، و اینو مطلق فرمودین. مطلقات در باب وضو ما نیت تعیینی لازم نداریم، بلکه در بُعدی که بعد خواهیم عرض می کنیم اصلاً در وضو نیت تعیینی نمی خوایم.

شما وضو بگیر، برای طاهر بودن، برای هر چیزی، برای وضو گرفتن، اصلاً وضو میگیرم. بنده وضو دارم میگیرم، با این وضو هر کاری که شرطش طهارت وضویی هست، می توانید انجام بدید. ولو قبل از وقت که مسألش خواهد آمد، حتی اگر به نیت نماز ظهر بود الان وضو بگیرید، ما بعداً عرض خواهیم کرد که این درسته بهترم هست، اما اونجا رو عرض نمی کنیم.

اصولاً خود وضو، خود وضو بما هو وضو، للکون علی الطهاره یا للوضوء، خود وضو، یک کسی للکون علی الطهاره رو نفرمود، خود وضو برای اینکه خودش یکی از مستحبات است و خداوند دستور فرموده است به رجحانش، من این وضو رو انجام میدم، این دیگه نیت تعیینی میخواد چیکار کنه؟

(صحبت حضار) فرق بین نیت و قصد چیه؟

یکیه.

(صحبت حضار)

بنده در راه که میخوام برم خونه، یادم رفت دارم با شما بحث می کنم. این استمرار نیت است. این استمرار نیت هم ابتداش اختیاریه. اول مَن یَجبِ الفعل کردم.

(صحبت حضار)

چرا مام همینو داریم عرض می کنیم، مام همینو عرض می کنیم.

حالا سوم، سوم اینکه نیت القربة. میگیم این درسته. (تجب النیت) بنده عرض می کنم مراد علامه بزرگوار و سایر فقهای عزیز اسلام همینه اصلاً، معلومه دیگه، چون اول و دوم هممون دیدیم درست نیستش که، بله دومی در بعضی از عباداتی که تعین ندارند بسم الله، اما مقصود علامه بزرگوار و سایر فقهای اسلام اینه، نیت یعنی نیت القربة.

حالا در اینجا بحث کنیم، نیت القربة.

ما در نیت القربة که برای قصد ثواب است، برای امر است، برای چی، کاری به اینا نداریم اصلاً، چیزی که از ما نخواستن، ما چرا بحث کنیم اصلاً؟

ما استناد می کنیم به نص کتاب الله و سنت رسول الله صلوات الله علیه در اینکه در عبادت قصد قربت لازم است به این معنا که اشراک نباشد، نه اشراک رسمی و نه ریا.

اشراک رسمی نباشد که معلومه که کسی که عبادت میکنه اشراک نداره. ریا هم نباشد بلکه این کاری که انجام میده اونی که محرکش هست، امر خداست. حالا لزومی نداره که بره تو فیضیه، این آیات برای اینکه تقرب باشد یا برای اینکه ثواب باشد، اینا رو نمیخواد اصلاً.

به طور اجمال از همه امت اسلام و از همه مکلفین خواستن که این کاری که می کند، چون عبادت است، عبادت شیطان که نیست، عبادت لات و عزی که نیست، خداست، برای خدا این کار رو انجام بده.

ما بحث اولی که داریم اینجا از نظر کتاب این است که آیا وضو اصولاً عبادت است یا عبادت نیست؟ خب این معلوم است عبادته، و مِنَ الدلیل علی ذلک، آیه ششم سوره مائده (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا) [مائده: آیه ۶].

صلاة عبادت است یا نه؟ بله. خب برای عبادت انسان کاری رو که مأمور انجام بده، خب عبادت است، دیگه شکی ندارد که (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاة) [مائده: آیه ۶] حالا ما وضو صلاة رو میگیم.

وقتی که قیام الی الصلاة کردید که صلاة عمود الدین و عماد الیقین است و قربان کل تقیٍ هست و محتاج به بیان نیست، این کارا رو بکنیم. این کارا رو برای چی بکنیم؟ (فَاغْسِلُوا) تفریعه دیگه، این کارا رو برای نماز، نماز برای خداست، پس کاری که برای نماز است برای خداست، این یک آیه که مورد بحثمون بود.

آیه دیگه، آیه آخر که آیه صد و دهم سوره کهف است، اگه در خدمت قرآن هستید باز کنیم. (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰].

پیدا کردین؟ آیه صد و ده سوره کهف (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰] بعدش چیه؟

(صحبت حضار) (أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) [کهف: آیه ۱۱۰]

(أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) [کهف: آیه ۱۱۰]

از قضا من دیشب وقتی که خواب بودم، چون قبلاً آیه رو مطالعه کرده بودم، در خواب هی تکرار میکردم و فکر میکردم. فکرایی که در بزرخ می کردم بعد بلند شدم نوشتم، حالا نوشته ها رو عرض می کنم.

(أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] این آخرین آیه سوره مبارکه کهفه، من به الفرقان هم مراجعه کردم فکرم کردم، حالا ببینیم که فکر ما چه جوره آقایون ملاحظه بفرمایید.

البته مطالبی هست که برادران دیگر فقیه و مفسر فرمودن و مطالب دیگری هست که ما می خوایم عرض کنیم، ببینیم میشه عرض کرد یا نه.

خب این آیه اولاً منحصر به فرد هست در کل قرآن در این ابعاد. بله، آیات نهی از ریا داریم، اما در عبادت انسان چه باید بکند و چه باید نکند به طور تفصیل در کل قرآن در همین یک آیه است که خداوند به رسولش دستور داده که این جمله، جمله الهی ست و قرآنی ست که فقط آنچه به من وحی شده اینه.

اولاً من فقط رسولم (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) [کهف: آیه ۱۱۰] در اینجا بشر، جای دیگر رسول (إنْ أنَا إِلَّا رَسُولٌ). حالا بشریم حصر میکند کیان خود را در بشریت، از چه بُعد؟ از بُعد جسمی فقط؟ از نظر روحی منهای وحی اشتباه نمی کند، از نظر روحی فقط؟ از نظر جسمی غائط ندارد، بول ندارد، خطا ندارد، چه ندارد، چه ندارد؟

یا نه أنَا مجموع روح و جسمه؟ (إِنَّمَا) (قُلْ) بگو، نه خدا گفته دروغ بگو نه پیغمبر دروغ میگه. (قُلْ إِنَّمَا) حصره، حصر است کون و کیان محمد ابن عبدالله صلوات الله علیه در هر دو بُعد جسانی و روحانی، نفسانی. (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) [کهف: آیه ۱۱۰] مماصلم با کل بشرها در بشریت.

در بشریت در بُعد ظاهری و جسمانی اش، بول دارند دارد، غائط دارند دارد، نکاح دارند دارد، خواب دارند دارد، سایه دارند دارد، همه چی دارد، حیض دارند دارد، این نقص است که حیض نداشته باشه، ما کاری به اونجاهای باریک نداریم.

حالا (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) [کهف: آیه ۱۱۰] درجنبه روحی هم همینطوره، منتها در جنبه روحی مگه بشرها تفاضل ندارند؟ در جنبه جسمی هم دارند.

در جنبه جسمی بعضیا زیباترن، بعضیا زیبان، بعضیا بد ترکیبن، این مماصلت در اصل جسم بشری ست. افراد مختلف جور های مختلف اند و همچنین تمایز دارند بشرها از نظر روحی. از نظر روحی، از نظر عقلی، از نظر فکری، از نظر علمی، از نظر معنوی، مگر تمایز ندارند بشرها؟

اینکه می فرماید (مِثْلُكُمْ) نیمخواد بگه ادنی هستند یا أوسط اند، قرآن ثابت میکنه که اعلاست، چون پیغمبر بزرگوار ما منتجب است و منتخب است و مصطفی ست یعنی از میان کل خلایق مکلف جهان، از وقتی که پیغمبر انتخاب شد الی یوم القیامت الکبری، در کل کیان وجودی، این فرد اوله، قبل از وحی ها، یعنی چه؟ یعنی در عصمت بشری بالاترین قله است. در عصمت بشری رسول خدا صلوات الله علیه علی رعایت الله و علی رعایت نفسه که اینجا جای بحثش نیست، این در بالاترین قله بشری ست ولی کافیه؟ نه.

(لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ) [زمر: آیه ۶۵] این چرا میگه؟ امکان که هست (لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا) [الاسراء: آیه ۷۴] منتها اگر ما رو (لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ) کثیره میشه، چون وضعمون خرابه.

ولکن اون حضرت دارای بالاترین قله عصمت بشریه است اما صددرصد نیست، چی صددرصدش میکنه؟ عصمت ربانیه، عصمت رسالیه، عصمت به الوحی، عصمت عملی از طرف حق سبحانه و تعالی که ملزم می شود به عصمت بشریه در بالاترین قله رسول الله، می شود ذو عصمتین (عصمتٌ بشریةٌ عَلی الغِمَم، عصمتٌ ربانیةٌ خلقیة فی علی الغِمَم) که مافوق جبرئیل ها و میکاییل ها و عرض می شود تمام کروبیون جهان، از جن و انس و عرض می شود که ملائکه، همه این ها هست این قبول.

خب (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ) [کهف: آیه ۱۱۰] پس چی؟ پس فرقش چی شد؟ (يُوحَى إِلَيَّ) این فرقه. چی؟ (يُوحَى إِلَيَّ) کاری به جسم که ندارد، خب جسم رو تنظیم میکنه، جسم غلط نمیکنه، خطا نمیکنه، اشتباه نمیکنه، ولی به فرماندهی روحه.

این روح که فرمانده است نسبت به کل اعمال اختیاری جسم، این (يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰] وقتی اتصال به منبع آخرین وحی پیدا کرد رسول الله صلوات الله علیه دیگه خطا نیست، اشتباه نیست، جهالت نیست در بُعد رسولیت و در بُعد رسالت، این امتیازشه.

و لذا جاهای دیگه، (إنْ أنَا إِلَّا رَسُولٌ) مطلب دیگه ای میخواد بگه، میخواد بگه پله اول معلوم، بشری هستم مانند سایر بشرها روحاً و جسماً اما از نظر جسمی زیباترین بشرهای وجود و از نظر جسمی عالی ترین، از نظر روحی عالی ترین مراحل روحی بشرهای موجود که عصمت بشریه است، اما این کافی نیست.

(يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰] این وحی میشه، وحی میشه جبران نقص هایی که به طبیعت الحال برای غیر خدا هست خواهد شد، شخصیاً و همچنین برای تکمیل مکلفین به این شریعت مقدس قرآنیه، رسول الله از طرف خداوند وحی دارد، وحی کتابی دارد در اصل و وحی سنت دارد در فرع و علی ضوء الکتاب، این اداره می کند کل مجتمعات مکلفین را. (رسالت المحمدیة الی یوم الدین) (23:18) شکی ندارد.

خب حالا (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰] (يُوحَى إِلَيَّ) جداش کرد، جداش کرد خداش کرد؟ نه، (إنْ أنَا إِلَّا رَسُولٌ) کار خدایی پیغمبر نمیتونه بکنه. اگرم خدا کار خدایی رو اراده کرد، به اشاره رسول شق القمر شد، کار، کار خداست، کار، معجزات کار خداست منتها با اشاره رسول، با چه رسول.

کما اینکه مهم ترین معجزات اسلام قرآنه و قرآن کار خداست یا کار رسول؟ معجزات این شریعت اخیره، قرآنه و قرآن کار خداست.

عرض می شود که شتر از کوه در آمدن اون پیغمبر بزرگوار به اراده خداست ولو به اشاره اینه، شق القمر به اراده خداست به اشاره اینه، ولی دیگری هر چی اشاره کنه، خودش رو تیکه پاره هم کنه، سوسکم از لونش نمیاد تا چه رسه مثلاً قمر شق بشه.

خب (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ) [کهف: آیه ۱۱۰] بله، (يُوحَى إِلَيَّ) چی؟ (إِنَّمَا) حصر، خب این (يُوحَى إِلَيَّ) (إِنَّمَا) میخواد بگه فقط همین وحی میشه؟ این دو معنا دارد، دو جهت دارد، بله همین، چون محور المحاور کل اصول و فروع ما توحید است دیگه، توحید (لاَ إلَهَ إلاّ اللهُ) دیگه.

مگر (لاَ إلَهَ إلاّ اللهُ) نقش ندارد در کل اصول و فروع ما؟ (لاَ إلَهَ) کل غیر اله و الهیات رو، کل غیر رب و ربانیت رو میذاره کنار در بُعد خداپرستی، در بُعد تبعیت از پیغمبر، در بُعد تبعیت امام، در بُعد تبعیت مرجع تقلید، در بُعد گرفتن علم، گرفتن عمل، گرفتن افکار، کارها، در تمام ابعاد (لاَ) (إلاّ اللهُ) همه الهیات رو و ربانیات میاره جلو. پس این در یک بُعد درست.

در بُعد دیگر (يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) [کهف: آیه ۱۱۰] منحصره. (إِلَهٌ) شما مکلفین (إِلَهٌ) واحد است، شریک ندارد در هیچ بُعدی از ابعاد الوهیت، نه در بُعد خالقیت، نه معبودیت، نه اراده ربانیه، نه چه، نه چه، نه چه و معبودیت در اینجا محور بحث است.

(أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) [کهف: آیه ۱۱۰] نتیجه (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] (يَرْجُو) فرمود، یوقِنَ نفرمود، چرا؟ چون اگر یوقن می فرمود که خیلی ها خارج بودن از، علی میومدن و حوضش.

کما اینکه در (وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ) [بقره: آیه ۴۵] (الَّذِينَ يَظُنُّونَ) [بقره: آیه ۴۶] ظن قلبه، ظن عقله، ظن عقل صددرصد تو قلب که میشه احتمال که بحث بعدیمونه، عربیه.

عرض می شود که در اینجام (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو) [کهف: آیه ۱۱۰] امید دارد، امید صددرصد است، نود درصد است، پنجاه درصد است، امید هست. این امید بر مبنای چیه آقایون؟ خب ایمان دیگه. اگر ایمان به رب نباشد فی الدنیا و اگر ایمان بالیوم الاخرت نباشد فی الآخره، خب در این جا (يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] نیست.

و از لطائف در این آیه مبارکه اینه که خداوند اصول ثلاثه را با اشاره به کل فروع در اینجا نقل فرموده (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] (رَبِّهِ) یک، اولش کیه؟ (يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) [کهف: آیه ۱۱۰] توحید یک.

(فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] یکیش قیامت بعد الموته، یکیشم لقاء معرفی در دنیا، لقاء منحصر به آخرت که نیست، لقاء معرفی در دنیا و لقاء بعد الموت در برزخ و لقاء بالاتر در یوم الاخره، این دو تا.

(فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] این (فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) دو بُعد حرف دارد. یک بُعد اینکه بدون عمل صالح نمی شود رجاء رب را متحقق کرد، پس فروع، کل فروع. منتها عمل ایجابی داریم، عمل سلبی داریم.

عمل ایجابی واجب، عمل صالح است، عمل سلبی ترک حرام، عمل واجب است، کما اینکه فعل واجب، عمل صالح است ترک حرام هم عمل صالح است که اون عمل ایجابی ست، این عمل سلبی.

منتها اصل سوم که اصل رسالت است از (قُلْ) درآوردیم، یک. دو، این عمل صالح که عملی که شایسته مقام ربوبیت است با وجود رسول، می شود مِن عندی باشد یا باید از منطق رسول باشه؟

رسول است که (إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ) [الانبیاء: آیه ۴۵]، رسول است که باید از طرف خداوند، بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدها رو بیاورد تا ما طبق او عمل کنیم و إلّا به میل خودمون که نمی تونیم که خدا رو عبادت کنیم و (28:03) خواسته شرعیه رو انجام بدیم.

حالا (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] نفرمود صحیحاً، صالح، عملی که شایستگی مقام رب رو داشته باشد برای عبد، ارتباط محکم با رب داشته باشد، در اون مقداری که انسان استطاعت دارد و توانایی دارد. (فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] بعد، این ایجابش، خب عمل صالح چیه؟

خب اگر عمل صالح رو ما در بالاترین مرحله حساب کنیم، عملی جز عمل معصومین صالح نیست، بقیه خیلی خرابی داره، برای اینکه همه مومنین رو داخل کنه (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰].

عملی که نه اشراک وسنی داشته باشد نه اشراک ریائی، این مورد عمله. پس مراتب صالحات فرق میکنه. یک صالح مال منه، یک صالح سلمانه، یکی مال شماست، یکی مال ختم النبیینه، اینا همش صالحات، در صورتی که ریا و بالاتر از ریا اشراک نباشد.

البته آیه خیلی بحث دارد، ما امهات بحث رو عرض می کنیم، آقایون مراجعه به الفرقان بفرمایند و المیزان هم اگر این بحث رو داره، طبعاً داره و جاهای دیگر اگر میل دارند که در بحث نیت ما بتونیم خودمون رو درست ببندیم، هم از نظر معنوی و معرفتی که فقه اکبر است و هم از نظر فقه اصغر.

 خب (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] لقاء کجا؟ لقاء فقط مال بعد از مرگه؟ عرض می شود که در حیات دنیا لقاء نیست؟ لقاء چیه؟ لقاء معرفتی داریم، لقاء عبودیتی داریم، لقاء جزاء داریم، همه لقائه. اگر لقاء معرفتی در دنیا پیدا نکنیم که بعدش که معرفت نخواهیم داشت که، اگر لقاء عبودتی نداشته باشیم که استمرار نخواهد داشت بعد الموت و نتیجه نخواهد داشت.

پس (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] اینکه انسان میخواد بیشتر معرفت الله پیدا کند بدون عمل نمیشه. اون مال درویشی که احیاناً می گوید که ما صوفیان صفا از عالم دگریک عالم همه واحد صورند، شوخی کرده، خودشو بالاتر از پیغمبر دونسته.

(وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] آخرم نداره، حالام مشغوله، در قیامتم مشغوله، چون که خدا نهایت ندارد. پس معرفت الله هم نهایت نداره.

بنابراین این (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] نقشه به ما داره میده. نمی شود لقاء الله معرفیاً حاصل کرد یوم الدنیا و دنباله اش در آخرت و نمی شود لقاء الله که لقاء ثواب الله باشد بعد الموت مگر با عمل صالح، ایمان تنها کافی نیست. ایمان تنها را از (مَنْ كَانَ يَرْجُو) استفاده می کنیم.

(مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] خب مومنه ولی ایمان خالی کافی نیست و لذا (آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) [لقمان: آیه ۸] (آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ) در کل قرآن این موجوده.

(فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] عالمی از بحوث هست که آقایون خب چهارشنبه است و مناسب هم هست، خدام اینجور قراره داده که در این بحث امروز بحث کنیم، چهارشنبه ها بلکه ما و شماها که تعطیلی دو روز خواهد بود، دو روز بیشتر آمادگی معنوی و معرفتی حق سبحانه تعالی داشته باشیم.

(فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) بعد (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] از (بِعِبَادَةِ رَبِّهِ) در میارریم مراد ملحدین نیستند، مراد مشرکین رسمی نیستند، چون ملحدین که خدا رو عبادت نمی کنند، مشرکین هم خدا رو عبادت نمی کنند. حتی مشرکین موحدم درش داره، مشرک لات پرست هست، هیچ وقت خدا رو نمیپرسته. حتی اگر با هم بپرسته، اگر نصفی خدا رو نصفی لات رو بپرستد، لات و خدا رو با هم بپرستد، باز عبادت ربّه نیست، عبادت ربّه اون است که مناسب با مقام ربوبیت داشته باشه.

و عبادت که مناسب است با مقام ربوبیت، اون است که درش اخلاص باشد. و إلّا این عباداتی که درش شرک است که معلوم، ریا هست اونجا خواهند گفت که برای هر کس انجام دادی، مال او، من سهم خودم مال او، من سهم نمی خوام، چون خدا که احتیاج ندارد که. حالا

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

مام عبادت داریم میگیم دیگه حالا.

(وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] چی میخواد بگه؟ اجازه بدین بنده شبهه رو اول عرض کنم، بعد جوابی که فکر کردم، عرض کنم.

(صحبت حضار)

کی گفت؟ آنقدر آیات داریم راجع به لقاء مطلق و لقاء یوم الدنیا. لقاء الله، اینجا لقاء باید حاصل شه. بله اونجا نتیجه لقاء است، اونجا دنباله لقائه. می شود گفت تجارت، تجارت نیست، پولی که دستت میاد تجارته؟

(صحبت حضار)

لقائه دیگه. لقاء یعنی چی؟ یعنی اتصال، اتصال به خدا که واقعاً محاله. اتصال معرفتی به حق سبحانه و تعالی محاله چون احاطه در حق که نمی تونیم پیدا کنیم، بلکه چیه؟ این حجب رو بزنیم کنار. ما هر قدر حجب رو بزنیم کنار (لاَ إلَهَ) به معنای مطلق، هر قدر حجب برود کنار، لقاء معرفتی بیشتر میشه.

حجاب آخر، حجاب نفسه، منم حجابم دیگه، تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. این کار رو رسول الله در معراج کرد (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى) [نجم: آیه ۸] (دَنَا) اولش (تَدَلَّى) دوم. (دَنَا) اولش (لَمْ یَکُنْ بینه و بینَ الأحد معرفیاً) ولی خودش یادش بود، بعدش چی (فَتَدَلَّى) خودشم فراموش کرد.

ولی در اون لحظه ای بود، همیشه نمیشه. چون اگر همیشه رسول الله خودشو فراموش کند در محو معرفت بالله و قرب الی الله که رسالت باید از بین بره، موسی خواست این کار رو بکنه، خدا گفت قدغنه، تو نمیتونی، تو نه، (لَنْ تَرَا) [الاعراف: آیه ۱۴۳]، یکی از معانی (لَنْ تَرَا) اینه که رؤیت معرفته، حالا در اونجا نمیخوایم وارد شیم.

ببینید (فَمَنْ كَانَ) شبهه ای که خواستم عرض کنم (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] أحد کیه آقایون؟

أحد غیر خدا و من است فقط؟ من أحد نیستم؟ من که دارم وضو میگیرم، اگر وضو میگیرم در زمستان با آب گرم در تابستان با آب سرد، شبهه رو دارم عرض می کنم، برای خودم با آب سرد وضو گرفتم، وضو برای خداست، آب سرد مال کیه؟ مال منه. در زمستان وضو گرفتم برای خداست ولی آب گرم برای منه مثلاً.

در فلان جا وضو می گرفتم، منظره بیشتری دارد، آبش شدیدتر است، فلان است، من أحد هستم یا نیستم؟ شبهه رو دارم عرض میکنم، من أحدم دیگه. اینکه میفرماید (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] فقط (أشرَکتُ بِعبادةِ ربّی نفسی)؟

(صحبت حضار)

خب آخه وضو رو با آب باید گرفت، وضو رو با آب باید گرفت. خب بی آب که نمیشه.

(صحبت حضار)

اگه با آب غصبی وضو بگیری چی؟ مثاله دیگه

(صحبت حضار)

ببینید ما در (أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] داریم بحث می کنیم، آقایون فکر بفرمایید (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] (مَنْ) (مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] چیه صالح؟

صالح اونجوری که نمیشه، علی میمونه و حوضش. (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] مگه من أحد نیستم؟ خب منم أحدم دیگه، من که أحدتر از دیگران هستم که.

(صحبت حضار)

چیکار کنیم قاعده رو؟ ما اینجا نشستیم که بفهمیم کی چی گفته، کی نگفته، میخوایم بفهمیم چی باید فهمید. مگر برادران عزیز ما اینجا نشستیم ببینیم کی چی گفته؟ هر چه فرمودند فرمودند، خب مام میخوایم عرض کنیم. مام حق داریم عرض کنیم.

(صحبت حضار)

اصل خب، دریا مگه اصله؟ دریا (وَلَا الضَّالِّينَ) [فاتحه: آیه ۷] رو بلندتر میخونه که شما ببینید سهم امام بگیره.

(صحبت حضار)

اصل مال کیه؟

(صحبت حضار)

نشد ببینید، این (وَلَا الضَّالِّينَ) اصل عبادت نیست. خود (وَلَا الضَّالِّينَ) اصله، بلند شدنش فرعه.

حالا ببینید این (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] أحد خب منم. جواب این است که (لَا يُشْرِكْ أَحَدًا). من که با آب خنک میخوام تابستون وضو بگیرم که مشرک نشدم، ریام نکردم، من نه اشراک کردم نه ریا، توجه کردین؟ این (أَحَدًا) را (بِعِبَادَةِ رَبِّهِ) داره میگه.

من در این که دارم وضو میگیرم، آیا این وضو رو برای خودم و خدا گرفتم؟ نه همش برای خداست. منتها با آب سرد تابستانه، با آب گرم زمستانه، من کجا ریا کردم؟ عرض می شود که در آب سرد اگه در آب سرد برای دیگری ریا کرده بودم بله، ولی برای خودم نمیشه ریا کنم، من برای خودم ریا کنم مثلاً؟ لب حوض نشستم، هیچ کسم نیست برای خودم ریا کنم، اینکه نمیشه که برای خودم، برای خاطر لات و عزی با آب سرد، معنا ندارد که، لات و عزیی در کار نیست.

اصلاً این باب شرک در اینجا نیست، شرک رسمی نیست، چرا؟ برای اینکه آیه مربوط است به کسانی که خدا رو عبادت می کنند (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰].

عبادت ربه نه مال ملحد است، نه مال مشرک، بلکه مال مؤمنه. مؤمنم بعضی وقتا ریا میکنه. اینجا گردن ریا رو میخواد بزنه. (وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ) چه با سببه باشد، چه با معیت باشد که عرض می کنیم شقوقش رو فکر کنید (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا) [کهف: آیه ۱۱۰] من أحدم ولکن (مَا أشرَکتُ بعبادةِ ربّه) سرد شدن را، با وضو، گرم شدن را با وضو، اینکه ریا نکردم که. نه آب سرد و آب گرم وسن است، نه کسی ست که برای او ریا کنم، پس این از دور خارج است به طور کلی.

(وَلَا يُشْرِكْ) بله، اگر چنانچه با آبی وضو بگیرم که مال مردمه، اینجام ریا نکردم، شرکم نکردم ،آب مال مردمه، وضو هم باطله، این حساب دیگه ای شد.

اما من با این کاری که در وضو انجام میدم که احیاناً استحبابم دارد، رجحانم دارد یا استحباب ندارد یا مرجوحه، اگرم من با یک آبی وضو بگیرم، در جایی وضو بگیرم که آب وضو بره مستراح مرجوحه، ولی در این جا مشرک که نشدم، من ریا نکردم، ریا به اون آینه یا به اون بالایی ها یا به خودم؟ ریایی در کار نیست در اینجا.

خب ببینید

(صحبت حضار)

پس چیه؟

(صحبت حضار)

اون مطلب دیگری شد، اون بحثش میاد. این بحث رو خواهیم کرد. من در وضو گرفتن، اگر کسی کمکم کنه چطوره؟ میگیم اگر کمک کند در اصل وضو (لَا يُشْرِكْ) میگیرتش، اما اگر کمک کند در مقدمات که جزء وضو نیست، مطلبی نیست.

(صحبت حضار)

میگن اگر آب بریز رو دست من، آب ریختن رو دست من وضو نیست، من آب (قطع صدا)

جوابتو دادم من. اگر در خود عبادت کمک کرد (لَا يُشْرِكْ) میگیرتش که بحث خواهیم کرد. اگر نه در مقدمات است که آفتابه رو آب میکنه میاره یا آب میریزه دست من، مطلبی نیست.

(صحبت حضار)

اگه میخواین اینجا حل کنیم که خب نمیشه، اینجا که نمیشه حل بشه. یه مطلبی که آقایون فکر کنید در این یکی دو دقیقه.

ببینید کسی میخواد، حالا نماز میگیم، میخواد نماز بخواند، نماز شب میخواد بخواند، اینو دارم میگم، میخواد نماز شب بخوانه. این سه حالت داره نماز شب، قبل از اینکه نماز شب بخوانه چراغ روشن میکنه آی فلان و فلان میخوام نماز شب بخوانم. این یک، این یه ریا.

دوم  نماز شبو با قصد اخلاص و خوب و خوب  خوند، بعد روز اومد گفت تشنم میشه، چون نماز شب خوندم شد ریاست، ریای بعدی.

سوم در حالی که دارد نماز میخوند، در اون حال ریا کند، آیا آیه مبارکه هر سه رو ابطال می کند؟ بعضی را ابطال می کند؟ اینو آقایون فکر بفرمایید که اگر شنبه زنده موندیم عرض می کنیم، بعد تتمه بحث هم دنبالش.

(صحبت حضار) آیه که تلاوت کردین حاکی از این است که ریا رو میخواد بگه، شرک در مقابل توحید

بلکه آیه فقط ریا رو میخواد بگه چرا؟ برای اینکه اول آیه

(صحبت حضار)

صبر کنید، صبر کنید، اول آیه توحیده، قبول، ولی آخرش چی؟ آخرش چی؟

(صحبت حضار) آخرش شرکت در برابر

نخیر، آخرش چیه؟ (مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] این مشرکه؟ (مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) که مشرک نیست.

(فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا) [کهف: آیه ۱۱۰] که مشرک نیست. (وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ) [کهف: آیه ۱۱۰] (عِبَادَةِ رَبِّهِ) که نه از ملحد است نه از مشرک، (عِبَادَةِ رَبِّهِ) از منافقم تازه نیست. (عِبَادَةِ رَبِّهِ) از مؤمنه.

منتها این (عِبَادَةِ رَبِّهِ) درش شرک اول نمیاد چون بحث شرک اول تمام شد. مقدمه اول بحث شرک اول بود، بعد نتیجه، میگد نه فقط شرک اول محجور است، بلکه شرک در عبادت رب برای مؤمنین نیز محضور است.

اللهم اشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لمَا تحبوه و ترضاه و جنبنا عمّا لا تحبوه و لا ترضاه

والسلامُ علیکم