جلسه صد و شصت و ششم درس خارج فقه

وضو

(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶].

با توجه به اینکه این آیه ششم سوره مائده در بُعد بیان وضو منحصر به فرد است در قرآن شریف، دومی ندارد و نشانی دیگری از این آیه مبارکه در بُعد وضو در کل قرآن وجود ندارد، این مطلب برای ما اضافه میشه که اولاً اطلاقات قرآنیه نص در اطلاق اند دیگه، یا ظاهر در اطلاق اند، حتی مهمل در اطلاق اگر باشند. اگر مهمل در اطلاق باشد به عنوان ضابطه و مقیدی در قران و سنت پیدا نکردیم، می فهیمیم مهملم نیست بلکه نص در اطلاقه.

همون طوری که زیدٌ قائماٌ نص در زید است و نص در قیام است به عنوان خصوصی، همون طور هم کلُ انساناٍ ذو یدین و رجلَین، نص در اطلاقه.

درست است این دو نص با هم فرق دارند که اگر گفتیم زیدٌ قائماٌ بعد گفتیم که زید لیسَ بِقائم در یک وقت خاص تناقض میشه، در وقت غیر خاص نسخ میشه، اما در مطلق و عموم اینجور نیست، برگردیم.

من دقت می کنم که مطالبی رو که فکر کردم و مطالعه کردم و دقت کردم و نوشتم، به طور دسته بندی عرض کنم حضور براردان و یکی از مراجع گذشته که اینجور بودند، مرحوم آقای نایینی بودند. یکی از انسانی که فعلاً اینجورند آقای خویی هستند، آقای میلانی هم اینطور بودند.

بعضیا در تعبیرشون گیج نمی کنند طرف رو، مخصوصاً محور ما که قرآن شریف است، باید همون طوری که قرآن در بالاترین قله فصاحت و بلاغت است و تمام جهات منظور و مراد را حفظ کرده است و توجه کرده است، کسی ام که بر محور قرآن حرف میزنه، باید اینجور باشه قاطی نکنه.

حالا، برگردیم که در کل قرآن شریف که مطالبی تکرار می شود، چه قصص باشد، چه احکام باشد، چه تکوینیات باشد (قطع صدا)

مبتلا هستند و محتاج هستند و مخصوصاً وضو که در سوره مائده نازل شده و سوره مائده در سال آخر بعثت بر رسول الله صلوات الله علیه نازل گردیده، با توجه به این جهات، اطلاقی که در آیه وضو است خیلی باید روش حساب کرد.

اینجور نیست که خداوند اینجا مطلق فرموده بعد جای دیگه تقیید کرده، تقیید ندارد در کل آیه. در کل قرآن شریف قبلنم مطلبی نداشت، بعدنم تقیید و تخصیصی در اطلاق و عموم نداره.

حالا وقتی که خداوند یا هر حکیمی، خداوند که میخواد حکمی رو بیان بفرماید که اگر بیان نفرماید ما حکم را نمی دانیم و موضوعش را نیز نمی دانیم و مجهول است برای ما، چون از تقوس عبادیه است، در اینجا سه مطلب مورد نظر است.

یک، اگر اون واجب، حالا در واجب داریم بحث می کنیم، اگر اون واجب مرکب است، باید اعضای این مرکب رو بیان کنن. چی است، چی است، چی است، مطلب اول.

دوم، اگر ترتیبی در کار است باید ترتیب را هم بیان کنند، چون ممکن است بعضی از واجبات یه جا بشه انجام داد، (قطع صدا)

ترتیب در یک واجب مرکبی لازم است شرعاً، ترتیب رو هم بایستی بیان بفرمایند.

سوم، کیفیت این موضوعات واجب را که بیان می کنند. حالا در اینجا خداوند میخواهد که وضو را از برای ما اینجا بیان کند، در سنت بیان شده است قبلاً یا نشده است اونچه از برای ما ثابت است و صددرصد است کتابه.

سنت قبلی اگر مخالف کند میگیم نسخ شده با این آیه، سنت بعدی، عبارت بعدی مخالفت کند میگیم صادر نشده این روایه. عرض می شود که بنابراین در اینجا این سه مطلب رو ما باید تفتیش و تفحص کنیم از آیه مبارکه.

مطلب اول بیّن است غسلتان و مسحتان، چیز دیگر بود بیان می فرمود. نبود خوب بیان نفرمود. پشت پا شستن جز وضوئه؟ خب نفرمود، خب نیست. توی چشم، توی دهان، توی دماغ، توی گوش، خود گوش شستن جزء وضوئه؟ نه خب نفرمود. اگر بود خب می فرمود.

این آیه مبارکه هم با بعضی از فتاوای برادران و هم با بعضی از فتاوای برادران شیعه که عرض می کنیم. خدا که نه شیعه است نه سنی، مسلمانم نیست.

خداوند خدای کل مومنین به اوست و جوری نیست که صددرصد هر چه شیعه ها فتوا دادن با تناقضی که دارد، خدا میگه بله، این بله اونم بله، این که نیست.

عرض می شود که ببینید پس مطلب اولی که در اینجا هست عبارت است از اعضاء وضو، غسلتان و مسحتان آیتاً معلوم، روایتاً قبول.

دوم، ترتیب بین این چهار عضو را بیان فرموده، تا اونجایی که بیان فرموده است خب ترتیب رو باید ما تبعیت کنیم. اول (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] بعد (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] بعد (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶] بعد (أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] ترتیب بیان کرد دیگه.

فقط یک ترتیبی که از سنت قطعیه ثابت است بین مسلمین لا خلاف و لا واحد، أجهل مجاهیل فقهای سنی هم نگفته، چون ثابت است، چون مسلم است، چون اختلاف درش نیست ترتیب این یدینه که خب نفرموده، نفرموده.

چون قرآن بنا نیست که کل تفاسیر رو بگه. مخصوصاً در اون تفاسیری که مسلمون ها گمراه نمیشن و بکلمه واحده مثل فرایض پنج گانه نماز همه می دانند و همه قبول دارند.

اینجا هم همینطور. در هر چیه وضو، در هر عضوی از اعضاء وضو، در ترتیبش، در کیفیتش، در هر چه، اختلاف است بین شیعه با هم، بین سنی با هم، بین شیعه و سنی، اما در اینکه بین یدین ترتیب هست اختلاف نیست. اول دست راست، بعد دست چپ، خب این نفرموده. این ترتیب رو نفرموده.

ببینید یا ترتیبی هست و نفرموده یا ترتیبی نیست و نفرموده. هان. اگر ما از سنت اطلاع نمی داشتیم و سنت قدیمی هم برای ترتیب یدیدن نبود می گفتیم اینکه خداوند ترتیب بین یدین را نفرموده است، چون ترتیب ندارد نفرموده. اون چیزی که ندارد بفرماید چون ترتیب ندارد نفرموده.

ولکن سنت قطعیه از باب اطیعوا الرسول می گوید اطیعوا الله یدین، اطیعوا الرسول راست قبل از چپ، چشم. ما هم اطیعوا الله رو اینجا و هم اطیعوا الرسول را به دستور الله ما اینجا عرض می شود که عمل می کنیم. این مال ترتیب.

اما کیفیت، صورت را چه جور بشوریید؟ آیا در صورت چیزی از غیر صورت که غیر ظاهر است اضافه کنیم یا چنین شود یا چنان شود، این مطلق است، در کیفیت مطلقه، در هر چهار بُعد.

ببینید اول (ثَبَّتِ الأَرض ثُمَّ انقُش) ما تثبیت عرض کنیم بعد ببینیم نقشمون چه جوری میشه.

اول فرمود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] از بالا، از پایین، از اینور، از اون ور، ترتیبی، ارتماسی، عرض می شود که مطلقه. آیه مبارکه از نظر غسل وجوه مطلق است، ولی وجوه نصه، عضو نصه، ترتیب نصه، کیفیت مطلقه.

عضو نصه، وجوه ترتیب نص است که وجه قبل از یدین است و یدین قبل از رأس است و رأس قبل از رجلینه، اما کیفیت خاصه ای در اینجا مراد است یا نیست؟

خب آقا اگر کیفیت خاصه ای مراد بود می فرمود. در کل این اعضای چهارگانه کیفیت مراد نیست. دیگه در این یکی مراده؟

ببینید (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] قید نزده، (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] قید نزده، بحثمون با سنیا خواهیم کردا، نه برای خاطر اینکه شیعه خوشحال بشه، برای اینکه قرآن رو معنی کرده باشیم، نه برای اینکه سنی داغون بشه، باز برای اینکه قرآن رو معنی کرده باشیم که این (إِلَى) رو هیچ نمیتونن استفاده کنن اینا. نه اونجور که ما میگیم که (إِلَى) مِنه، نه اون جور که اونا میگن عرض می شود که غایت الغسله، این هر دو میره کنار.

ببینید اینجا چهار اطلاق در آیه وضو نسبت به چهار عضو هست (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] قید نداره، از کجا (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] یعنی بین رئوس أصابه. اینوری سنیا میگن، اینوری شیعه ها میگن، این واجب است بعضیا میگن، اون واجب است بعضیا میگن، هر دو اشکال نداره بعضیا میگن. این مطلقه فعلاً ما در آیه داریم بحث می کنیم.

خب (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] مرافقم معلوم است که بعد عرض خواهیم کرد که چرا (مَرَافِقِ) فرمود، مرفقین نفرمود، ودر رجل عرض می شود رجلین فرمود که عرض می شود که کعبین.

ببینید پس (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] مطلق است. بعد (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶] این جور، این جور، اون ور، این ور، بالا، پایین، نکس، عکس، در تمام این جهات آیه مبارکه مطلقه.

خب بعد (وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] از این طرف، از این طرف، از این طرف، از این طرف، این طرف، اون طرف نشنیدین تا حالا. خب در مربع زوایای هندسه مسح در ظاهر رجلین عرض می شود که آیه شریفه مطلق است.

اون وقت (أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶] هر کسی که دو تا رجل داره، آیا اول راست را بعد چپ رو؟ مطلقه. اول چپ رو بعد راست رو؟ مطلقه. هر دو را؟ مطلقه. از سر انگشت به بالا؟ مطلقه. از بالا به پایین؟ مطلقه. آیه مطلق است دیگه.

این آیه ای که منحصر به فرد است در کل قرآن، اصل اعضا رو بیان فرمود، شیعه موافق باشد، مخالف باشد، سنی موافق باشد، مخالف باشد، اینه.

ترتیب را هم معین فرمود با بیانی که دیروز عرض کردم، إلّا نسبت به یدین، هم مقتضای اختصار بود و هم اینکه سنت قطعیه لا خلافَ فیها بر این است که در یدین سنتاً و شیعتاً ترتیبه.

خب حالا بیایم سراغ (وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶]. در (وُجُوهَكُمْ) ما همانطوری  که به برادران سنی عرض می کنیم که صدقین داخل وجوه نیست، سفیدی های بین گوش و ریش، این داخل وجوه نیست، توی دماغ داخل وجوه نیست، توی دماغ پیدا نیست که، وجه اونیکه پیداست، ظاهره، توی چشم هم چنین، توی دهن هم چنین، این ها رو ما از برادران سنی نمی پذیریم.

هم چنین است از بعضی از برادران شیعه که دیروز اشاره کردم نمی پذیریم، که اگر دست من خیلی کوچک بود صورت من خیلی بزرگ بود، در اینجا باید مراجعه کنم به عرف صورت ها، عرف صورت ها چه قدره؟ پونزده سانتیه خب مال این آقا فرض کنید که سی سانتیه. حالا اون سی سانتیه رو نشوره؟ چون این برخلاف عرف معموله.

قرآن چی میگه؟ اگر آقایون می فرمایند (قطع صدا)

(وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] یعنی همه صورت. ببینید در مسح رأس چرا ما تبعیض قائلییم؟ برای اینکه فرمود (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶].

در اینجام برای مزید تبیین، امام صادق علیه السلام وقتی که زاره سوال می کند چرا بعض؟ برای سنی چون سنی ها همه رو می شویند، هم می شویند همه را ، هم همشو.

برای اینکه محکم تر بشه از مطلبش، بیانش بیان عصمت ثانیه روی عصمت اولی که قرآن است بشود، حضرت فرمود (لمکان الباء) باء اینجا هست دیگه، باء برای تبعیضه اما در (أَرْجُلَكُمْ) [مائده: آیه ۶] عرض می شود که تبعیض نیست، پس ما سر را تبعیض می کنیم به این حساب.

حالا در (وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] عرض می کنیم، اینکه برادران بزرگوار فقیه شیعه ما، اکثراً تقریباً قریب به اطلاق و اتفاق إلّا من شز، اونجایی که تا اونجایی که من دیدم، اونایی که کتاب ندارند چه عرض کنم، فرمودند که در جایی که دست و صورت عرفی نیستند، باید به نوع مراجعه کرد.

ما عرض می کنیم که نه، با کمال احترام صورت شما رو می بوسیم، ولی قرآن را قبل از شما می بوسیم. قرآن می فرماید (وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] ما تا اون مقداری که وجه هست، ولو صورتش قد صورت اسب باشد، دستش اینقدر باشه یا دستش آنقدر باشد، صورتش آنقدر باشه.

حالا اگه دستش خیلی بزرگ باشد چی؟ نه نسبت به دست ما مراجعه به عرف معمولی می کنیم و نه راجع به صورت و اینم که ائمه علیهم السلام فرمودند، این تحلیل صددرصد نیست، این تحلیل معمولی ست چنانکه دیروز عرض کردیم.

خب حالا مطلب دیگه، در کیفیت اعضاء غسل وجه بحث کردیم، اعضاء اینه، این بحث اول اعضاء، اعضاء اونی که صدق وجوه می کند، هر چه بزرگ باشد، هر چه کوچیک باشد که اگر صورت آدم کوچولویه دستش گنده است، مثلاً بیایم از اون وری بگیم، بگیم صورتا معمولاً چقدره؟ معمولاً بیست سانته، این صورتش ده سانته، پس ده سانتم از سر و گردن و این ور اون ور، خب اینکه نیستش، این مال عضو، اما ترتیب هم که بیّنه.

کیفیت، کیفیت چه جوره؟ آیا ما صورت را که مأموریم بشوریم چهار بُعد داره در اینجا تقریباً، حالا با صرف نظر از روایت و عرض می شود فتاوا چهار بُعد داره. یعنی چهار مصداق دارد (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶].

یک مصداق معمولی، مصداق معمولیش چیه؟ این است که آب میزنن به صورت، این هندسه اینجا عمل نمیکنه که حتماً از بالا، بعضیا از بالا میزنن. منهای وضو عرض میکنم ها.

کسی که میخواد صورتش رو بشوید، مأموریت دارد یا می خواهد لزوماً یا رجحاناً صورتش رو بشوید، چه جور می شوید؟ با صرف نظر از فتاوا و با صرف نظر از اجتهادات در باب وضو، چه جور می شوید؟ این بُعد اوله. مصداق اول شستن صورت ها اینه.

اگر آبی ست توی آب می کند راحت تر، اگر نیست می زند به صورت، خب گاه از اینجا میزنه، گاه از اینجا میزنه، گاه از اینجا میزنه، گاه طلق میزنه، چک میزنه به صورتش، (لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ) این اولش.

دوم، مرحله دوم این است که خب آدم از بالا میشوره که هم آب تلف نشه، چون پایین بریزه، پایین ریخته، ولی بالا بریزه ریخته اینجا، صورت رو مخصوصاً در اون جاهایی که آب قیراتی بوده و کم بوده. این بعد عرض می شود که دومش هست. بُعد سوم چیه؟

بُعد سوم این است که نه از بالا بریزد و نه از پایین، از وسط همینطور بشوره. بُعد چهارم این است که کاری کند که از پایین بشوره، کار مشکلیم هست البته، مگر اینکه صورتو بکند تو آب.

اگر صورت رو بکند تو آب از پایینم میشه، از بالا هم میشه، از پایین هم میشه، اینورم میشه، اون ورم میشه. پایین صورت ها البته، نه پایین دیگه. عرض می شود که خب اینم چهار قسم.

حالا ما اینجا چیکار کنیم؟ این جا ما نظری عمیق به آیه می کنیم و نظری هم به روایت. یک دونه روایت بیشتر نداریم که می فرمایند نص است، اما نص نیست و نظر دیگر به وضوئات بیانیه می کنیم.

از نظر آیه حالا بحث می کنیم (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] صورت ها را بشویید. کسی بیاد بگد که خب اولیش که معمولی، دومیشم که معمولی، سومیشم سوم.

چهارمیش نادره. کسی بیاد از پایین صورتو بشوره، اونم با دست بزنه، اما تو آب کردنش که این نادر نیست. نادر، میگد چون نادر است اینجا دو بُعد از انصراف وجود داره. مسأله اصول استنباط است توجه بفرمایید.

یکی از مسائل اصول استنباط که بسیار باید حساب کرد اینه که برادران دیگر جور دیگر حرف می زنند، ما هم جور دیگر می فهمیم، عرض می کنیم.

ببینید اگر یه مطلقی ما داریم، این مطلق افرادی دارد، البته افراد مطلقا نوعاً یکسان نیستند، اگر گفته بشود انسان، انسان، اول کیا به نظر میان؟ اونایی که انسانیت دارن. بعد تا آخر سر ابوجهل و شمر و اینا در نظر میان. اونام انسان اند دیگه بشرند دیگه.

درست است که در لفظ انسان، یک افراد نادره ای داریم، افراد کثیره ای داریم، افراد اکثر داریم، ولی وقتی که شطر حکیم گفت انسان، همه افراد رو می گیره.

حالا انصراف، کسی بیاد بگد گه بعضی از افراد منصرف الیها هستند، بعضیها منصرف عنها هستند، بعضی ها عوام بین ذلک هستند، سه جوره.

بعضیا زود به ذهن میان، بعضیا خیلی دیر به ذهن میان، بعضیا معمولی به ذهن میان. اونایی که زود به ذهن آمدند از افراد این مطلق بسم الله. اونام که معمولی به ذهن آمدند بسم الله از افراد مطلق، ولی اون هایی که دیر به ذهن میان، نه اصلاً به ذهن نمیان نه، بعد به ذهن میان، اون افراد ابوجهل بعد به ذهن میان.

حالا اگر مطلقی داشتیم که رجلی را چنین کن، بگیم ابوجهل رجل نیست؟ امرأة است مثلاً یا دیواره. خب این یک فردی ست که درست است نادره، اما این نادر چه جوره؟ آیا باید بگیم این نادر منصرفُ عنه است و به حجت انصراف ما تقیید کنیم مطلق را به حجت انصراف؟

من یه سوال از برادران می کنم. مگر ما آیه قرآنی یا سنت قطعیه ای داریم که انصراف به قول المطلق حجت است در جنب اثبات و در جنب نفی؟ منصرف الیه حجت است در اینکه در اونچه که به ذهن شما اومد حجت و منصرف عنه اونی که قلیل الاستعمال و قلیل الوجود است نه؟ همچین چیزی ما نداریم. از نظر عقلی هم اینطور نیست.

حالا یک حرفی مرحوم آقای حاج محمود شاهرودی داشتن که برای ادای احترام، این حرف نظیر عرضی ست که ما می کنیم، عرض می کنم. ایشون می فرمودند همین حرفی که بنده عرض میکنم.

می فرمودند که در انصراف یا اینکه قلت استعمال است یا قلت وجود است یا هیچکدوم. اگر قلت استعمال باشد، کم استعمال شده در این، یا قلت وجود باشد این فرق در اقلیته.

در این دو مورد، انصراف حجت نیست، حرف خیلیه، بسیار حرفه، چرا؟ برای اینکه انسان همون طوری که در انسان های انسانیت دار استعمال میشه، در متوسطا هم استعمال میشه، خب در شمرم استعمال میشه، در صدامم استعمال میشه، در شاهم استعمال میشه، مگه نمیشه؟ خب میشه.

پس اگر مطلق گفت یک حکیمی، تمام این ها مراد است. چون مصادیق درجاتشون با هم فرق می کند، با هم نمیان به ذهن. افراد با هم نمیان. اول اون میاد، بعد این میاد، بعد این میاد.

و اگر شما بخواید جلو بگیرید که این نیاد، میگیم چرا؟ مگر ابوجهل انسان نیست؟ خب انسان به معنی انسانیت که مراد نبوده، انسان به معنی یه سر و گوش و دو پا بوده است دیگه.

حالا توضیحی که بنده عرض می کنم. اگر انصراف برای منصرف عنه، منصرف الیه مطلب دیگریه که اونی ست که به ذهنم اومده.

انصراف مطلق نسبت به منصرف عنه که میگیم نه این فرد چندان مطلبی نیست یا برای قلت استعمال است یا برای قلت وجود است و یا هیچ کدوم، نه استعمال قلیله، نه وجود.

استعمال لفظ بشر برای ابوجهل نه استعمالش قلیله نه وجودش، خودش آدم بدیه که این رفت کنار. پس چهار مرحله شد. یک، نه قلت استعمال است، نه قلت وجود، چون آدم چنینیه نمیاد.

یک مرتبه نه قلت استعمال است، کم استعمال میشه. قلت وجود است کم موجود است، افرادش کم اند.

حالا در اینجا، در قلت استعمال و در قلت وجودم دو جوره مطلب، درست دقت کنید آقایون. یه مرتبه اون قدر این فرد استعمال این مطلق درش کمه و اونقدر وجود این فرد کمه که چه شخص گوینده بگد إلّا این، چه نگد إلّا این، چه بگد این هست، چه بگد این نیست، چه بگد ابوجهلم جزء مراد انسانان هست، چه نگد، هیچ فرق نمی کند.

اگر فرق نمی کند بنابراین انصراف صددرصده دیگه، مگه اینطور نیست آقایون؟ انصراف اگر صددرصد بود بسم الله، اگر لفظ انسانُ، انصرافش از ابوجهل صددرصد بود که اصلاً یه درصدم نمی اومد اصلاً، نه قلت، نه کثرت، نه وجود، نه استعمال، هیچ نیومد، خب معلوم است دیگه، مطلق حجت است در اونچه درصدی درش باشه اینکه درصدی نیست، این خارج شد.

اما در جایی که قلت استعمال یا قلت وجود موجب این نیست که اگر ما بگوییم این هست یا نگوییم این هست فرق میکنه، چه فرق میکنه؟ این هست، خب مطلق میگه هست.

شما میگی هست، خب میگی هست، نمیگید هست خب نگید هست، فرق نمیکنه. در چی فرق نمیکنه؟ نه فرق در اینکه منصرف به ذهن است، نه فرق در اینکه معمولی به ذهن میاد، فرق در اینکه اصلاً داخل مطلق هست یا نه.

در اینکه اصلاً ابوجهل داخل در مطلق انسان هست، اصلاً داخله ولو درصدش کم باشد، در این چه بگوید و چه نگوید فرق نمی کند، اگر فرق نمی کند یک مطلب است. اگر فرق می کند مطلب دیگه.

اگر بگوید این فرد را اراده نکردم، خب چیزی فهمیدیم، چیزی فهمیدیم، خب این برای این شد که داخل بوده و اما اگر بگوید این فرد را اراده نکردم، میگیم یهو نسخ کردی، تقیید کردی.

پس قلت وجود و قلت استعمال در جایی انصراف صددرصد درست می کند که حجت است که گفتن قید و نگفتن قید فرق کند در وارد بودن این منصرف عنه در مطلق یا در عام یا وارد نبودن، فرق کند و إلّا حجت است.

ما همین بحثی که برای برادران عرب یا عربی فهم داریم در تفسیر قرآن، جزء دوم یعنی جزء دوم الفرقان است سوره بقره. اسمهُ بقره، خب اسمه بقره، خب اسمه بقره از توش درمیاد که این بقره رنگش چنین باشد، جوان باشد، پیر باشد، زرد باشد، مرد باشد؟ خب ندارد.

ولی یهودیا رو یهودی گریشون، رو جهودی گریشون که میخوان پول ندن، میخوان اذیت کنن، میخوان چنان کنن، وانگهی گاو پرست نبودن، مدتی گوساله پرستیدن، (وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ) [بقره: آیه ۹۳] محبت عجل در دل های این ها آکنده است، بنابراین زورشون میاد برای معرفت قاتل در این جنجال اختلاف که بقره بکشن.

قید، خب قید نداشت اول، اینی که اول قید نداشت کی قید آورد؟ خداوند قید آورد. قید نداره، قید آورد برای اینکه اینا رو بکوبد، برای اینکه جزای این ها رو جزای نفاق داده باشد.

پس مطلق وقتی که از حکیم صادر شد فی حد نفسه مطلق است مگر اینکه خودش قید بیاره، مگر اینکه قید نخواد، اونقدر این فرد خارج است، اونقدر دور است که قید نمی خواد نبودش، از اولش می فهمیم صددرصد.

اما اگر اینطور نباشد مثل قضیه بقره بنی اسرائیل و سایر مطلقاتی که مثلاً بعضی ماها فقها مبتلا میشیم به احتیاط، قدر متقیّن. آقا این مطلق فرموده، خب احتیاط این است که ما قدر متقین بگید بقیه، میگیم همش قدر متیقنه، اینکه مطلق فرموده.

اگر چنانچه قدر متقین شما مراد بود همونو می فرمود، ولی وقتی مطلق فرموده احتیاط بر خلاف احتیاط است در اینجا.

(صحبت حضار)

از خود اکرم درمیاد کسی که شایستگی اکرام داره. من نمیام صدام رو اکرام کنم. از خود اکرم درمیاد آقا. و اما اگر بگیم که اندازه بگیره انسانی را، خب ابوجهل رو اندازه بگیره یک متر و نیمه، محمد هم یک متر و نیمه، چه فرقی میکنه؟ ببینید از خود اکرم درمیاد اینجا.

ببینید حالا در اینجا وقتی که فرمود (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] آیا اون فرد اکثر مطلقش این است که از بالا بشورد؟ نه این دومیه که، اگه معمولاً به مردم بگیم صورتو بشور هم مقید به ترتیبی نیست، ممکن است که صورت رو بکنه تو آب بشوره دیگه، چون غرض شستنه و هم اگرم مقیدش کنید به ترتیبی، اون ترتیبی هندسی دقیق شما نیست که اول بریزید، از بالا باید باشه، از پایین اگه بیارید بالا خراب شد، نه این طور نیست، این وضع معمولی ست.

ثانیاً در بُعد دومش از بالا شستن، باز اون دقت هندسی را ندارد و در بُعد آخر که اگر کسی از اینجا بشوید، خب از اینجا شستن مگه محال است؟ میگید خل شد، خب خل بشه، مگه خل مکلف نیست؟ اینکه دیوانه نباشه، حالا خل است که از اینجا میزنه.

حالا این خلی که از اینجا آبو زد بالا و کم کم زد بالا و شست، حالا میخواد که ثمر در نذر ظاهر شود، نذر کرده اینطوری، حالا که ثمر در نذر ظاهر شود میخواد اینطوری بشوره، شما میفرمایید باطله؟ چرا باطله؟ آیا این شستن (وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] نیست؟ میتونی بگی نیست؟

(صحبت حضار)

اینو میرسیم، اینو میرسیم

(صحبت حضار)

اولتون چی شد که ثانی تون باشه؟ اولتون چی شد؟

(صحبت حضار)

خیلی خب من به نیابت شما عرض می کنم، ببینید با این مقدمات که عرض کردم دیگه انصراف معلوم شد. انصراف جا نداره خیلی جاها.

و اگر مرحوم آخوند خراسانی رضوان الله تعالی علیه فقدس الله و روحه و اروحنا، اگر می فرماید که در باب اطلاق مقدمات حکمت لازم است و یکی از مقدمات حکمت این است که طرف در مقام بیان باشه، خب خدا در تمام قرآن در مقام بیانه (هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] راحتیم دیگه.

مرحوم بزرگوار آخوند (هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] از آیات قرآنیه است و خداوند یکسره فرمود (هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] خدا همش در مقام بیانه.

آنچه را می شود در این لفظ تقدیم کرد مطلق است، عام است، نص است، ظاهر است، هر چه هست، خداوند بیان فرموده.

بنابراین از زحمت آقای آخوند رضوان الله علیه می کاهیم و از زحمت کفایه خوان ها می کاهیم به دلیل (هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ) [آل عمران: آیه ۱۳۸] اولاً.

ثانیاً خدا در یک آیه فقط دارد وضو میگه، اون وقت در این دو آیه هم عرض می شود که مهمل داره میگه مثلاً، حرفه ها، یک آیه دارد وضو رو میگه، اونم سال آخره رسالت رسول الله تعالی علیه، اون وقت در مقام بیان نیست؟

تازه اگر شک کنیم این حکیم در مقام بیان است یا نه چی میگید؟ ظاهرش در مقام بیان باشه دیگه. شخص عاقل که مطلبی رو بخواد بگه، دیگرم نخواهد گفت که شما هی اضافه میکنی، (قطع صدا)

ما هی لونها، ماهی فلان، چهار پنج مرتبه چناچه بحث خواهد شد، چهار پنج مرتبه خودشونو بدبخت کردن و اگر از اول چنانچه رسول الله صلوات الله علیه می فرماید، روایته که اگر از اول یک گاوی رو گرفته بودن کشته بودن، نذر بود هر چه بود، این راحت بودن، ولی یک گاوی رو که توی پوستش پر طلا کنند، قیمتش اون باشه که به نفع اون جریان شد و مطالب دیگریم بود که باید روش بحث بشه.

حالا

(صحبت حضار)

سبحکم الله بالخیر

اگه بنده صورتم رو از اینجا شستم، صورتو شستم یا پا شستم؟

(صحبت حضار)

احتمال یعنی چه؟ مگه احتمال باید از پایین باشه حتماً؟ از بالا هم میشه

(صحبت حضار)

ملاحظه بفرمایید

حالا، توجه بفرمایید آقایون

(صحبت حضار)

جواب شما رو عرض کردم چون عرف مراحلی از برای افراد قائله. خب این درصده، آیا از پایین شستن، آیا شستن صورت است یا شستن دم است، پا؟

(صحبت حضار)

خیلی خب دیگه بسه، پس داخل در اطلاق است این از نظر آقایون.

اما روایات، ببینید روایات دو دسته است. روایات در باب کیفیت هندسی شستن صورت، (29:25)

کیفیت هندسی شستن صورت که از بالا باشد، از این باشد، در این مربع از این ور باشد، از اون ور باشد، هیچ کدوم نباشد، عرض می شود که روایات یک دونه داریم. یک دونه داریم برادران بزرگوار فقیه می فرمایند نص است، ما روی این نص باید عرض کنیم نصه یا نه؟

بعدم اگر نص نبود و یا اگر نص بود، اگر نص بود می شود به یک روایت حمیریه که ضعیف السندم هست، همین یه دونه هم هست و سال هایی بعد از رسول الله صلوات الله علیه نقل شده، یعنی دویست و پنجاه سال تقریباً بعد از بعثت رسول الله صلوات الله علیه، همین یک دونه روایت راجع به شستن صورت که از اعضای وضو است و از مسائل عامه البلوا است، می تونیم قبول کنیم؟

پس (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] کجا رفته؟ یعنی همونطوری که (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] یقینی الصدور است، صورت را از بالا بشویید تا پایین هم یقین الصدور است؟

اون تواتری که قرآن شریف دارد و این تواتر فوق تواترات اسلامیه است و هیچ نظیری ندارد و مسیری ندارد، در اطلاق (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] این قوی تر است یا اینکه روایتی بیاد، اگرم نص باشد که بله شما صورت رو از بالا حتماً بشویید، اگر از پایین بشویید اشکال دارد و باطله، مگر می شود اینو قبول کرد؟

(صحبت حضار)

خب مام جزء عقلا هستیم دیگه، ما که جزء جهلا نیستیم

ملاحظه کنید شما، یه خورده ما ذهنمونو خالی کنیم از فتاوا بد نیست. خود علامه بزرگوار حلی و دیگر فقها راضی نیستند ما ازشون تقلید کنیم، اگه راضی باشن که چه جوری میشه. چون شخصی که میتونه اجتهاد کند که نباید تقلید کند. ما چطور

مرحوم آقای بروجردی می فرمودند که این حدود هزار نفری که درس شیخ طوسی می رفتند، اون قدر شیخ طوسی عظمت داشت که فتاوای این ها در واقع تقلید بود، نمی خوایم انتقاد کنیم.

و لذا مرحوم بروجردی می فرموند که فتاوای این ها شهرتش، اجماعش به درد ما نمی خورد، چرا؟ برای اینکه عظمتش شیخ طوسی اینجوری کرده اینها رو، ولی ما تقلید نمی کنیم.

ببینید، ما می خوایم مسائل رو تحلیل کنیم. تحلیلی که مخصوصاً بر محور قرآن شریفه.

روایت حمیری رو ببینید شما، در روایت حمیری عرض می شود که بله، (رویَ الحمیری) صفحه صد و بیست و نه الفرقان (روی الحمیری فی کتاب قرب الاسناد) اصلاً خود کتاب قرب اسناد هم بُعدُ الاسناده یعنی کسی بهش اعتنایی نداره، اگه از نظر سند بخوایم بحث کنیم.

(عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي جَرِيرٍ اَلرَّقَاشِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَيْفَ أَتَوَضَّأُ) (كَيْفَ أَتَوَضَّأُ) جوابش؟

عرض می شود که در این (كَيْفَ أَتَوَضَّأُ) مقدماتی رو مثلاً امر فرمودند، دستاتو تو آب بکن، استنشاق بکن، مستحباته. مستحباتی رو با واجبات به طور مخلوط بیان فرمودند، کما اینکه در وضوئات بیانیه همین طوره.

کل وضوئات بیانیه اینه، مگر اون هایی که میخواد سنت قطعیه ثابت کند که ترتیب بین یدین میاره. کل وضوئات بیانیه تا اونجایی که در روایات شیعه و سنی گشتم من و در کتبی که معروف، حتی غیر معروف، کل وضوئات بیانیه واجب و مستحب رو قاطی دارد. بنابراین ذکر یک چیزی را نمیشه گفت حتماً واجبه، شاید مستحب باشد این بیان نیست.

حالا در اینجا الی عن قال، (الی عَنْ قالْ وَ لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ) خب چی میخواد بفرماید؟ (وَ لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ) (لاَ تَلْطِمْ) یعنی چک نزن، با آب چک به صورتت نزن، خب این چک چند جوره.

چک میزنه از بالا میریزه، چک میزنه از اینجا میریزه، از اینجا میریزه مگه نمیشه؟ شما امتحان کنین ببینین میشه یا نه؟ چک یک مرتبه با دسته، همون طور که با دست چک زدم فقط بالا نیست، پایینم پایین صورتم میشه، این ورم میشه (وَ لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً) بعضیا هستند که اصولاً در کار عبادی هم ادب ندارند و در کار عبادی باید ادب داشت.

وضو یک عبادتیه، در عبادت انسان چرا کاری کند که انگار چک به خودش زده؟ همون طوری که در حال نماز نسبت به موسی علیه السلام فرمود که (فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) [طه: آیه ۱۲].

و ما به همین آیه هم استدلال می کنیم که با کفش نماز خوندن باطل است و یا حداقل حرام است. خود نماز آدابی دارد، آداب حضور رب. همچنین وضو که از مقدمات نماز است این آدابی دارد، این چک بزنه به صورتش با آب، این چه کاری است مثلاً؟

خب این (لاَ تَلْطِمْ) عرض می شود که خود (لاَ تَلْطِمْ) ازش در نمیاد که از پایین نشور، مگه از پایین آب میریزن مردم، اون کسی که میخواد آب بریزه معمولاً از پایین میریزه یا از بالا میریزه؟ آبی که بخواد به چک بزند صورت، آبی که شر خواد بزنه به صورت، حتماً از پایین میریزه؟ خب بیشتر از بالا می ریزند دیگه.

پس این (لاَ تَلْطِمْ) نمی خواد بگه وضو رو باطل می کنه میخواد بگه خلاف ادبه وضو است اولاً.

ثانیاً خب (لاَ تَلْطِمْ) اگر ما صورتمون فوری کردیم تو آب، (تَلْطِمْ) شد یا نه؟ یک مرتبه با آب چک میزنی به صورتت، یک مرتبه با صورت به خودش چک میزنی با آب، میکنه تو آب، اینم (تَلْطِمْ) هست یا نه؟ این ثانیاً.

بعد جمله ای که بعداً فرمودن نقل شده (وَ لَكِنِ اِغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً) اکثر فتاوها هم همینه، ولکن اون کار رو نکن (وَ لَكِنِ اِغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً).

حالا اگر بِالْمَاءِ غسلاً بود چطوره؟ اسباق وضو معنیش چیه آقایون؟ آخه (مَسْحاً) چیه؟ یعنی شما مثل یه روغن مالی میکنید ولی حداقلش شستنه، اما اگر قشنگ صورتو بشوری، این مسحاً که نیستش که، این غسلاً، اولاً.

ثانیاً مگر با مسح باید آب که اون بالا ریختیم، مگر با مسح باید بقیه رو؟ نه آب زیر شیر میگیرید یا با دست جوری میریزید که تمام رو آب میگیره، بعدشم یه خورده همچی همچی می کنید.

پس از خود این روایت درمیاد که مستحبات در اینجا زیاده. از جمله مستحباتی که قبلاً فرموده اند دست و آب بکن، استنشاق کن، رو به قبله باش، بسم الله بگو، چه بگو، چه بگو، بعد با کف دست چپ به دست راست بریز، با دست راست کف دست چپ بریز، چی کار کن، چی کار کن، زن چجور، مرد چجور، بعد در خودشم (وَ لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ لَطْماً، وَ لَكِنِ اِغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ بِالْمَاءِ مَسْحاً).

شما آقایون میخواین دو حدس دربیارین، اینطوره، اینطور نخون، اونطور بخون، اگر اینطور نخون هست، اون طور بخونم هست، پس هستی در کار نیست. این بُعد دومی ست که ما داریم عرض می کنیم. این (لاَ تَلْطِمْ) چی میخواد بگه؟ آیا (لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ) مطلق است؟

خب پس بنابراین اگر کسی سرشو آرام بکند توی، یعنی صورتشو آرام بکند توی آب و وضو بگیره، ولو از بالا هم باشد این نریخته آب به بالا، تا اینکه از مثلاً پایین صورت باشد یا این طرف یا اون طرف، این اولاً.

ثانیاً (لاَ تَلْطِمْ) لطم گفتیم که مراحل گوناگون دارد. یکیش هم بالا به پایینه. پس (لاَ تَلْطِمْ) فقط لطم رو دارد میزنه کنار، نه کیفیت را. اگر به کیفیت کار داشت نمی فرمود (لاَ تَلْطِمْ) می فرمود (لاَ تَلْطِمْ مِنَ الأعلی) یا (لاَ تَلْطِمْ مطلقا) این مربوط به نهیش.

بعد (اِغْسِلْهُ) (وَ لَكِنِ اِغْسِلْهُ مِنْ أَعْلَى وَجْهِكَ إِلَى أَسْفَلِهِ) پس اولاً دلالت ندارد.

ثانیاً خب دلالت داشت، دلالت صددرصد داشت، اما خب (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] ما علم داریم به صدور روایت؟ علم داریم به عدم صدورش اگه نص باشه، نه احتمال بدیم.

اگرم احتمال صدور بدیم، احتمال حجت نیست، ولکن در این مسأله عام البلوا بعد از صد و هفتاد و هشت سال اونم اینجور بیان بشه، اونم دلالت نداره، اگرم دلالت داشته باشه در این مدت مدید، نه آیه دارد، نه روایت دارد و نه در وضوئات بیانیه تنفیضاً ذکر شده، پس به این روایت ما نمی تونیم عمل کنیم.

و اگر کسی بگه بیاد، بیاد بگه، بگه این روایت تأیید می کند اون انصراف عنه را،میگیم انصراف عنه قابل تأیید نیست. یک مطلبی ست، عرفی مطلبی ست، عقلی مطلبی ست، شرعی کتاباً و سنتاً این مطلبه که تمام افراد مطلق مشهوده.

اما وضوئات بیانیه، سه بُعد بود دیگه. کتاب، سنت و بُعد مَن وضوئات بیانیه. وضوئات بیانیه رو آقایون ملاحظه کنید. در وضوئات بیانیه چه اونایی که برادران سنی از رسول الله صلوات الله علیه نقل کردن و چه اون هایی که شیعه از ائمه از رسول الله نقل کردند، چه اون هایی که شیعه از ائمه نقل کردند متوقفاً و نفرمودن از رسول الله، وضوئات بیانیه که اکثرش بیان وضو رسول الله است، اولاً مستحبات دارد همش.

تمامش مستحبات دارد و چون تمام این ها مستحبات دارد، بنابراین از بالا بشویید هم احتمال می دهد جزء مستحبات باشد، احتمال هم داده می شود جزء واجب باشه، احتمال وجوب رو میذاریم کنار به اطلاق آیه، آیه (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶].

حالا مثلاً از جمله وجوئات بیانیه، عرض می شود که بله. این وضوئات بیانیه رو اگر ما بخوایم عرض کنیم وقتمون گرفته میشه امروز، این رو محول فردا می کنیم، یه جمله ای رو عرض می کنم که دو سه دقیقه بیشتر ما وقت نداریم.

ببینید روش بحث چنانکه آقایونی که جدید تشریف آوردن، همین است که ملاحظه می فرمایید، نه ما به کسی از فقها هتکی داریم معاذ الله و اگر هم قبلاً جوری بوده است، مطلب دیگری بوده، امیرالمومنین شمشیر رو مدتی رو کشید، بعد هم غلاف کرد.

ما فعلاً شمشیر رو غلاف کردیم به مصلحت و با فقهای بزرگوار اسلام حتی سنی هاشون با کمال احترام بحث می کنیم. منظور اینه که این فقه مقداری که میشد گفت عرض می کنم، هم جدید هست هم قدیمی.

قدیمی ست برای اینکه ما استناد به قرآن می کنیم. استناد به فقه عرض می شود که پویا نمی کنیم. استناد به فقه فلان نمی کنیم. استناد به فقه گویا می کنیم که قرآن شریف است و سنت رسول الله صلوات الله علیه.

و اگر چنانچه ما شهرتی را یا اجماعی را مثلاً، اطباق نه، اطباق مطلب دیگری ست ضرورته. شهرتی را یا اجماعی را نپذیرفتیم، معنیش این نیست ما با شهرت علما مخالفیم نه.

ما عرض می کنیم مثل علامه حلی که در باب منذوحات دب (40:34) اومد در مقابل شیخ و محقق و سلار و و و همه ایستاد گفت نخیر نجس نمیشه بگیم، میگیم علامه بی خود گفت؟ میگیم نه، چون علامه از فقهای بزرگوار اسلامه، این فقیه بزرگوار اگر دلیل قطعی صددرصد نداشت، بر خلاف شهرت فتوا نمی داد، پس به عکسه قضیه.

شهرت قوی تر نیست از قلت، بله شهرت در صورتی قوی تر از قلته که صاحب قلت فقیه نباشد، اما اگر فقیهی باشد مانند علامه حلی که بزرگترین فقهای اسلام است علی الطلاق، از نظر جوامع علوم اسلامی و از نظر فقه، خب این علامه که میاد ما نمی گیم شهرت است، پس اونجور، نه، میگیم علامه به چی استدلال فرموده؟ چون اگر دلیلش خیلی خیلی قوی نبود که نمیومد در مقابل روایات اون ها و در مقابل شهرت عظیم اون ها بایسته.

بنابراین اگر ما مطلبی رو عرض می کنیم که بر خلاف شهرت است، خب استناد به کتاب الله می کنیم و استناد به سنت رسول الله می کنیم و برای احترام و حفظ احکام حضرت اقدس حق سبحانه و تعالی عرض می کنیم و معنیش این نیست که دیگران نه.

خب ما یک نظری داریم، دیگران نظری، اگر مطلبی هست آقایون می شود گفت و می شود شنفت و می شود قبول کرد، ما هم گوش می کنیم و اونی که می شود قبول کرد، قبول می کنیم و اونی که نمی شود می قبولونیم.

اللهم اشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لمَا تحبوه و ترضاه و جنبنا عمّا لا تحبوه و لا ترضاه

و الصلاة و السلامُ علیکم