جلسه صد و شصت و نهم درس خارج فقه

وضو

(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶]

چنانکه برادران توجه دارند ما می خواهیم آزاد استنباط کنیم و معنای استنباط آزاد بر محور کتاب و سنت همین است که مقداری ملاحظه می فرمایید.

چون ادعا نداریم که صددرصد ما می فهمیم. اما اینو توجه دارید برادران که ما فقط گزارشات مطالعات رو خدمت شما عرض نمی کنیم، شما مطالعه می فرمایید.

ولی مطلب دیگری هست که بین ما مشترکه. هم من گوینده باید فکر کنم درست، نه فکر در مجرای اونچه گفته و نوشته شده فقط، بلکه فکر اصلی در مجرای دلالات قرآنیه و سنت مقدسه محمدیه صلوات الله و سلامه علیه.

خب اگر ما توانستیم به عنوان حجت بیّنه، مطلبی را از قرآن استفاده کنیم حتی روایاتی هم اگر بر خلافش باشد میگیم جعل شده یا باید تعریف کنیم تا چه رسد بزرگانی از علمای اسلام یا بالأخص علمای شیعه مطلب دیگری فرموده باشند.

ما نام مبارک شیخ طوسی رضوان الله علیه رو زیاد می بریم به مناسبات، چون واقعاً ایشون فقیه وحیدی بوده است در قدما که در جهات گوناگون، سنت تشیع را و سنت اسلام را حفظ فرموده است.

اما طبیعی ست یک نفر آدم که معصوم هم نیست، هر قدر هم نابغه و خارق العاده باشه، تمام جهات رو صددرصد نمی تواند برسه.

بنابراین اگر ما راجع به مع شیخ طوسی که تفسیر (إِلَى) قرار داده اند عرایضی کردیم، به مقام مقدس ایشون هرگز اهانت نیست. حتی اگر ایشون تشریف داشتند و به ایشون عرض می کردیم که آیا اجازه می فرمایید ما از شما تقلید کنیم؟ می فرمودند نه، مجتهد از مجتهد دیگر نباید تقلید کنه، إلّا اینکه با کمال آداب ما باید فکر کنیم و عرایضی رو عرض کنیم.

مطلب به این جا رسید که (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] قرآن همین مقدار نقل فرموده از خدا که (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶].

هر قدر ما فکر کنیم، دقت کنیم، شور کنیم، از نظر ادبی، دقّی، رقّی، بیانی، اونچه را که خداوند میشده است بیان بفرماید در چنین عبارتی، در عبارت دیگر امکان ندارد.

قبلاً هم بعضی از برادران فرمودند ما سبر و تقسیم دلالی کردیم، غیر از این نمیشه اصلاً. حالا منم اینطور فکر کردم. حالا ببینید، آنچه بُعد اول است در تبیین اعضاء وضو حده. خب کیفیت بعد از حده.

اگر کیفیتی لازم باشد یا راجح باشد، لزومش یا رجحانش بعد از حده. اما اگر خداوند حدی در أیدی باشد به طور لزوم و بیان نکند اون وقت معنا ندارد که کیفیت را باید بشوریم.

کجا را بشویم این بیان حده، از کجایش بشویم در بُعد هندسی غسل که از مرافق الی رئوس اصابه باشد یا از رئوس اصابه الی المرافق باشد، این بیان دوم است که اگر حدی (علیک السلام) اگر حدی لازم باشد، خب این حد رو مثلاً بیان بفرماید.

اما اگر حدی لازم نباشد چنانکه در وجوه لازم نبود نفرمود، در سنتم نبود. چنانکه در رئوس هم لازم نبود، نفرمود. (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶].

همچنین ما حالا فعلاً فکر کنیم که عرض می شود که کیفیت غسل و کیفیت مسح، چنانکه کیفیت غسل در وجوه لازم نبود و لذا بیان نفرمود، بلکه اصل غسل رو فرمود. کیفیت غسل در یدین هم لازم نبوده و لذا نفرموده، بلکه حد غسل را بیان فرموده، حد غسل.

و چنانکه در باب مسح هم، مسحتین، کیفیتی در مسح رأس لازم نبود و لذا نفرموده، (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ) [مائده: آیه ۶]، در رجل هم ولو (إِلَى) دارد، حالا (إِلَى)ش رو باید بحث کنیم. (إِلَى) یک گیری ست که باید که این گیر (إِلَى) در اینجا و گیر (إِلَى) در أیدی رو باید که بحث کنیم.

خب اینجا یا باید که مِن بیارند که نشد، خراب تر شد یا باید مَع بیارند که اگر خود مع بود به درد نمی خورد، یا باید (إِلَى) بیارند که آورند یا مِن الی باید بیارند، خب یکیشو آوردند.

از ابتدای غایت و انتهای غایت که هم ابتدا دارد (05:59) و هم انتها دارد، چه این ابتدا، این انتها چه به عکس، یکیش رو ذکر فرمودند، اون دیگری رو لازم نبوده ذکر کنند، ید بودن رئوس اصابه که لزوم نداره ذکر کنند.

ولکن حد دوم ماده غسل که مرافق است لازم بود ذکر کنند. منتها اینجا (إِلَى) فرموده اند، مِن نفرموده اند، مَع نفرموده اند.

حالا اینجا ما سه قدم داریم. آنچه فرموده اند و اصرار دارند و آنچه می شود گفت در سه بُعده.

بُعد اول آیا می شود گفت که در اینجا مِن بوده است برحسب روایت رضویه بعد (إِلَى) جاش اومده؟ خب نمیشه. نمیشه در دو جهت نمیشه، هر دوشم عرض کردیم.

یکی اینکه قرآن تحریف نشده و أسبط اسلامیات ما قرآنه و قرآن است محور سایر قیل و قال ها و دیگر اینکه اگرم مِن هم بود، اونوقت ما باید بگیم قرآن تحریف شده، چون مِن در اینجا معنا ندارد، اگر مِن المرافق می فرمود، خب این مقدار از ید که أقرب است، رفته بود کنار، من می رفت تو چه؟ هیچی. این اول.

و اما مع که عده ای از علمای بزرگوار شیعه، شیخ طوسی و غیر، ادعا فرمودند که سَبط عن الائمه المعصومین علیهم السلام که این جا (إِلَى) به معنی مَع است. خب سبط این رو فرموده اند. ما خواهیم عرض کرد که سبط که اینطور نمی شد بفرمایند. حالا چطور؟

ببینید، ایشون استدلال فرمودند در تبیان و ظاهراً در خلاف هم، فرموده اند که خب (إِلَى) به معنی مع میاد در دو آیه آمده، یکیش رو دیروز بحث کردیم که بازهم اشاره خواهیم کرد و دیگریشم امروز باز بحث می کنیم.

اونی که بحث کردیم راجع به یتاما بود (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ) [نساء: آیه ۲] خب أکل در اینجا چند بُعده دیگه یا مال خودم که حلاله میخورم فقط یا مال یتیم که حرام است می خورم فقط، یا هر دو رو با هم می خورم. هر دو با هم خوردنم دو جوره.

یه مرتبه هر دو باهم میخورم به عنوانی که قسمتیش حرام است مال یتیم و قسمتیش حلال است مال من با هم می خورم.

یه دفعه از همه بدتر، من مال یتیم را که از محرم ترین امواله حتی در منطق قرآن از مال دزدی و از مال چه و از مال چه هم حرام تره، این مال یتیم را (إِلَى أَمْوَالِكُمْ) [نساء: آیه ۲] می کنم و با این حیله حلال می کنم. حلالش کنم با حیله که اسمش گذاشته باشند حیله شرعیه و بخورند. اینجاست که (حُوبًا كَبِيرًا) [نساء: آیه ۲] و قرآن همینو میگه.

آیه می فرماید که (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا) [نساء: آیه ۲] یعنی (09:05) صغیره، صغیرش چیه؟ صغیرش چند تا بُعد داره.

یکی اینکه فقط مال یتیما رو بخورم، میدونم حرامه معاذالله، این حوب است، حوب است اما نسبت به این کبیر نیست. یکی اینکه من مال یتیم رو معاذ الله با مال خودم قاطی کنم و بدانم حلال و حرام با هم می خورم، بازم حوبه ولی یه قسمتش خوبه. یه قسمتش حوبه، یه قسمتش خوبه، مال خودم خوبه.

اما یه وقت نه، أکل می کنم مال یتیم را (إِلَى) مالی. همون غرضی که از برای مال خودم مقرر کرده ام که حلال هست و به طریق حلال باید مصرف کنم یا می شود، مال یتیم را به سوی این غرض و به سوی این غایت، رنگ غایت مال خود بهش بدم، در فکر خودم، در علم خودم، در فتوای خودم، در خیال خودم، در اراده خودم، در عمل خودم، اینو رنگ مال خودم و به سوی مال خودم، اینو می خوام بخورم. اینجاست که حوب کبیر میشه.

پس (إِلَى) در اینجا مع نیست. اگر مع بود که حوب کبیر نبود. اگر مع بود حوب و خوب با هم بود که (وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ) [نساء: آیه ۲] اگر به معنی مع بود، یعنی مال اون ها را به معیت مال خودتون با هم نخورید.

نمی خوام مفهوم بگم. خب با هم اگر بخوریم، مال خودم خوب است، مال او حوبه. پس چرا حوب کبیر؟ حوب کبیر که اینجا نیستش که. این مال اینجا.

دوم، این بحث معرفتیم داریم در دوم، اولیش که بحث اقتصادی و اخلاقی و عطوفتی ست و دومی بحث معرفتی ام داریم. عیسی بن مریم به حواریون چه فرمود؟ (مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ) [صف: آیه ۱۴].

جواب (قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ) [صف: آیه ۱۴] در قرآن تفتیش کردم، راجع به مع با تمام خصوصیاتش، با تمام عرض می شود اونایی که بعدش داخل شده، صد و شصت و یک مرتبه مع در قرآن ذکر شده و این صد و شصت و یک مرتبه که مع در قرآن شده است، مثنی ست، مثلث نیست، چطور؟

خلق خدا بعضی با بعضی، بعض بالا با بعض پایین تر، بعض پایین تر با بعض بالاتر، بعض برابر با بعض برابر، معیت داشته باشن در پیشبرد مقاصد حق یا معاذ الله در پیشبرد مقاصد باطل.

مثلاً (آمَنَ مَعَهُ) [هود: آیه ۴۰] لوط، لوط ایمان آورد با ابراهیم. این معیت به معنی این است که أدنی به أعلی خود را متصل کرد، اونوقت این معیت به کجاست؟ (11:48) آمَنَ مَعه لوط کجا؟

محور ابراهیم هست، محور کوچیکتر (11:54) نخیر محور أعلاست، چنانکه ابراهیم علیه السلام قرآن نقل می فرماید که (وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ) [صافات: آیه ۹۹] ببینید چقدر شیرینه. اولاً (إِنِّي ذَاهِبٌ) همینجا بحث کنیم، (إِنِّي ذَاهِبٌ) همه باید اینطور باشند، نه فقط در حال حرکت باشند. (12:05)

دوم، إِنِّي ذَاهِبٌ الی شیطان نه، الی مثل خودم نه، محور در زندگی مانندهای من و بالاترهای من که محبوب اند نه، (إِلَى رَبِّي) تا اینجا اکتفا کنید درسته، بعد (سَيَهْدِينِ) (إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ) [صافات: آیه ۹۹] همش (إِلَى) هستیم ما.

(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) [انشقاق: آیه ۶] کدح و تعب و شغب و سغب زندگی های ما، مقصد اعلاش باید که (إِلَى رَبِّكَ) باشه، چون اوست مربی ما در بُعد تکوین و در بُعد شرع و در بُعد چه و در بُعد چه، این ها را به عنوان اشارات عرض میکنم، مفصلش در آیات مقدسات قرآن عرض می شود که هست.

حالا مع، صد و شصت و یک مرتبه مع در قرآن ذکر شده، فقط مثنی ست، مثلث نیست. مع، اللهُ معَکم، أنا معکم، این چه معیتیه؟ معیت رب با ما چیه؟ برابری رب با ماست؟ خلق شدن مانند ماست؟ محتاج شدن اوست مانند ما؟ نه.

معیت او معیت ربانی ست با معرفتی. (معیتٌ علمیّه، معیتٌ فی القدره، معیتٌ قیومیه، معیتُ توفیقیه، هو معکم) رسول الله این کار رو نمیتونه داشته باشه. رسول الله معنا باشد خودش که نمیشه، خودش که محور نیست.

اگر میخواد رسول الله موقع معنا باشد به اذن الله است، اونم الی الله است. اما هو معکم، معکم در قرآن شریف زیاد داریم که این معیت در ابعاد گوناگون تبعاً فرق می کند.

بعضی وقتا معیت استمرار تکوینه که اگر خداوند آنی اگر نازی کند از دم فرو ریزند قالب ها.

(إنَّ الله معنا) پیغمبر داره. معنا کیه؟همون معیت رسالتی پیغمبر که با ابوبکرم هست، اینو که سنیام قبول ندارند. بعضی وقتا معیت، معیت خلقی فقط نیست، معیت علمی هم هست، معیت فی القدره و قیومیه هم هست، معیت فی الرحمت رحمیه هم هست، معیت های مختلفه و کل معیات رحمانیه و رحیمیه در بالاترین قله معیات، در اختصاص حضرت اقدس خاتم صلوات الله علیه هست و محمدیین. خب این یه مرتبه. (14:48)

معیت دوم، که سوم دیگه نداره. معیت دوم این است که خلق الله باشند با هم، بله، کما اینکه راجع به لوط، (آمَنَ مَعَهُ) [هود: آیه ۴۰] یا أنا معکم در شرکت، در دراست، در فکر، در شورا.

سومی که نداره. سومی نداره که (أنا مع الله) اصلاً غلطه، شرکه، شرک است (أنا مع الله) چی میخواد بگه؟ قرآن در آیات اینا رو طرد کرده. (وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ) [قصص: آیه ۸۸].

این معیت با خدا، معیت در اولوهیت است، از اون ورش نه، معیت الله با خلق، معیت الهیت است، اون اله است ما معلوهیم. معیت فوقی ست، فوقی خالقی.

اما معیت ما با خدا چی میخواد بگه؟ این یک مقداری از نظر عرفانی فلسفی صحیح، ما دقت کنید. من با خدا هستم یعنی چه؟

یعنی من با خدا می ریم یه طرفی، خدا که مقصدی و هدفی ندارد، الی نداره، الی همیشه ما هستیم.

یا نه من اونقدر خدا را عبادت کردم، کردم، کردم و اونقدر خدا را شناختم، شناختم، شناختم که دیگه تموم شد، وصل شدم. ما وصول نداریم، حتی رسول خدا صلوات الله سلامه علیه (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹]. یقین موت نیست.

برای ما یک مطلبی هست، اگه موت بود می فرمود موت. (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] چی میخواد بگه؟

مگه پیغمبر به یقین نرسیده؟ اگر موت بود خب موت می فرمود، اگر موتم بود که قبول نمی کردیم (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] چون یقین بالله مراتب دارد. مگر ایمان مراتب ندارد؟ معرفت الله، یقین بالله یا معرفت الله مگه مراتب ندارد؟ مگه مراتب آخر دارد؟ مگر معرفت الله که مقدمش عبادت الله است و مقدمات دیگر دارد، آخر دارد؟ ندارد.

مگر وقتی پیغمبر بزرگ مرد، دیگه معرفتش به حد مع رسید؟ بازم الی ست، در بزرخم الی ست، در قیامتم الی ست، الی غیر نار (17:10)

و لذا عبادت رو ترک نمی کنیم، نمیخوایم بگیم این جور عبادته. اگر به پیغمبر بگن در بهشت تو اظهار اخلاص به خدا نکن، عبادت نکن، خب این جهنم است براش.

وقتی که ما به یک محبوبی رسیدیم بگن با این محبوب حرف نزن، نگاش نکن، خب این جهنمه. ما زحمت کشیدیم، دوییدیم پدرمون در اومده تا به این محبوب رسیدیم، حالا میگن نگاش نکن.

حالا وقتی که رسید به عالم خدا در برزخ و به عالم بالا تر که حجب بیشتر برطرف می شود، در قیامت بگن عبادت نکن، پیغمبر از عبادت لذت میبره. بعضی از اولیا الله هستند، خدایا ما رو هم اونطوری کن تا اندازه ای.

بعضی از اولیا هستند که همه انتظارات را در زندگی هاشون دارند، ولکن محور انتظاراتشون، کی وقت نماز می رسد که به حضور حق مشرف شوم.

بله، عرض می شود که این معیت از نظر فلسفی و از نظر عرفانی. من با خدا، یعنی چی؟ یعنی من خدا شدم؟ خدای دوم شدم؟ وصل به خدا شدم؟ مثل اون صوفی که می گوید که بعضیاشون، میگن اگر شما ذغال رو بسوزانی آتش میشه، اگر ذغال نیست آتشه، میگیم شما چرا مثال ذغال و آتش میزنین؟ خدا نه ذغاله نه آتش.

نخیر (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] (18:38)

آخر ندارد که و این بالاترین لذت است که اهل معرفت در جنت رضوان و در جنت معرفت، به قدری حجب برطرف شود در اونجا به حساب اعمالی که قبلاً کردند و الطافی حق سبحانه و تعالی دارد که اونجا علی طول الخط، این اصلاً به طور کلی حجب برطرف، مشغول عرض می شود که عرض عبودیت و عرض تزلزل و عرض، عرض می شود که کوچیکی شود. این مبحثی ست که خودش استقلال دارد.

حالا، پس اینکه عیسی کیه آقایون و غیر عیسی کی اند؟ عیسی الی الله هست، منتها الی الله ای ست که حامل رسالت الله. کسی که میخواد مع عیسی باشد، یعنی مع عیسی الی الله، نه در عیسی ترمز کنه.

پس اگر عیسی به حواریون فرمود (مَنْ أَنْصَارِي) [صف: آیه ۱۴] این ای کیه؟ رسوله. من انصاری رسول مع الله، به عکس شد قضیه. از شرک بالاتر رفت.

یعنی من اصلم. من اصلم. انصار مَن، مع الله این ها به سوی من روانه اند. یعنی خلق الله، حواریین با الله به سوی من روانه اند.

(مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ) [صف: آیه ۱۴] نخیر من انصاری مع الله نمی تونه معنی بده، چون اگه من انصاری مع الله معنی بده یعنی من مع الله ام، انصار من هم شما باشید مع الله. من با حواریین مع الله بشوییم. محال است مع الله باشیم. محال است از نظر عقل توحیدی این مطلب محال است.

پس چیست؟ (مَنْ أَنْصَارِي إِلَى اللَّهِ) [صف: آیه ۱۴] چون عیسی خودش (إِلَى) ست به حساب رسالت، استقلال ندارد. حواریین هم که در پرتو رسالت عیسی میخوان نور بگیرند، نور معرفت بگیرند و نور عبودیت بگیرند و با دو بال علم و معرفت، سیرشون صحیح باشد، اگر میخواد سیرشون صحیح باشد باید دنبال عیسی سیر کنند تا (إِلَى اللَّهِ) [صف: آیه ۱۴](إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ) [انشقاق: آیه ۶] صحیح باشه، پس اگه مع بود ما نمی تونستیم قبول کنیم.

به شیخ بزرگوار طوسی رضوان الله علیه عرض می کنیم که ما به جای شما فکر می کنیم، شما فرصت نداشتید، چون یک نفر آدم که نمیتونه اینقدر فکر کنه.

(صحبت حضار)

ما استناد به قرآن می کنیم. صد و شصت و یک مرتبه قرآن مع است، یه مرتبه اش با الله نیست، (21:18) باشه. بی معناست.

(صحبت حضار)

خب ببینید، گذشته از استاد بزگوار ما که می شود در در یه بُعدی گفت استاد وحید ماست، منحصر به فرد ماست در فقه، چون بالاترین قله فقاهت رو ایشون، در طول قرون فقه سنتی رو داشت، نظرم هست که ایشون فقط فقیه نبود، ایشون اهل کتابم بود، نه اون مقداری که ما هستیم البته، القرآن.

عرض می شود که اهل ادب بود، صرف بود، نحو بود، (21:52) حفظ بود، ان ان انک لان لکن … (21:56)

و اهل معانی و بیان بود. از جمله مطالب ایشون که یادم میاد برای ذکر خیر ایشون که ما تبلورشم بدیم اینه. در باب حقیقت و مجاز، حقیقت چیه؟ مجاز چیه؟ دو باب نیستش که.

حقیت معنایی ست که لفظ بر اون جعل شده یا جعله شخصی شده است یا جعل نوعی شده است، جعل عرفی شده است.

مجاز چیه؟ مجاز یعنی این حقیقت رو اینجا قرار میدن، یک معنای فوق حقیقت را، فوق، چون نمی شود لفظ که من حقیقی دارد در یک معنای استعمال کرد که پایین تر از حقیقت باشه یا برابر با حقیقت باشه، باید بالاتر باشه و إلّا مجاز یعنی چه؟

مجاز معنا نداره اصلاً. ما باید که ادبیات و عرض می شود که معانی بیان رو داخل در فقه معرفتی هم بکنیم، نمیشه خشک بحث کنیم.

ببینید سه بُعد داره. استعمال مجازی سه بُعد داره.

یک، اینکه از استعمال حقیقی قوی تر باشد. دو، برابر با استعمال حقیقی باشد. سه، اینکه از استعمال حقیقی پایین تر باشد. اگر پایین تر باشد یا برابر باشد که اصلاً غلطه. جایز نیست استعمال مجازی در منطق فصاحت و بلاغت مگر کسی بخواد یک وری حرف بزنه.

فقط در یک مورد جایزه، البته این اضافاته، فرمایش ایشون در ضمنه. فرمایش خاص ایشون الان عرض میکنم که در اون بُعدی که جایز است، جایز چی؟ جایز نفسی فقط یا جایز عقلی هم باید باشد؟

مثلاً مسیحین عده ای شون میگن که مسیح ابن الله، میگیم چرا؟ میگن مجازاً. میگیم مجاز در اینجا ممکن نیست، چون حقیقت ممکنه. از نظر معرفتی، در جایی مجاز ممکن است که حقیقت ممکن باشه، چون مجاز در سایه حقیقته.

خدا که محال است ابن داشته باشد، پس مجازشم غلطه. این یکی از جواب هایی ست که ائمه معصوم علیهم السلام، در مبدأش رسول الله صلوات الله علیه به عرض می شود که بزرگان مسیحیا دادن.

خب اینم یه شرطه که من دارم عرض می کنم که در صورتی می شود لفظی را در معنای مجازی استعمال کرد که حقیقتش ممکن باشد که ما عرض می کنیم.

دو، حقیقتش پایین تر از اون باشد نه برابر این باشد و نه مساوی با این باشد.

اما مطلب آقای بروجردی، می فرمودند اینکه حقیقت رو میگن حقیقت المجاز رو میگن مجاز، به این حسابه. حقیقت این معنایی ست که این لفظ براش وصف شده، به هر جوری.

حالا ما معنای مجازی را در نظر می گیریم، لفظ را در معنای مجازی با عبور دادن از معنای حقیقی که مجاز میشه، حقیقی شد مجاز، مجاز خود معنای حقیقیه.

این مجاز یعنی محل عبور، یعنی معنای حقیقی رو محل عبور قرار بدیم، این لفظ اسد را در رجل شجاع ما استعمال می کنیم، معنای حقیقیش اسده، ولیکن لفظ اسد را در معنای، در رجل شجاع استعمال می کنیم، عبور می دهیم از معنای اسد که شجاعت اسد را به خود بگیرد و شجاعت اسد را رجل شجاع به خود بگیرد، این قشنگ تر است تعبیرش یا اینکه ذکر کنیم پهلوان؟ معلومه دیگه. پس این رجحان پیدامی کند.

حالا در اینجا، آقایون چه رجحان دارد خدا (إِلَى) بفرماید و مع اراده کند؟ حتی، حتی اگر مع ممکن باشد. حتی اگر مع مساوی باشد.

در اینجا که مع خراب میکنه کار رو. برای اینکه خداوند میخواد در اینجا تحدید کند محل وضو را، آیا تحدید محل وضو با مع میشه؟ (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ مَعَ الْمَرَافِقِ) این توضیح واضحه.

چون مرافق در وسطه أیدی قرار داره. وقتی فرمود (أَيْدِيَكُمْ) و (مَعَ الْمَرَافِقِ) نفرموده بود، چی می فهمیدیم؟ از اینجا تا اینجا اینو فهمیدیم، درسته اینجا زودتر میاد، اینجا دیرتر اینجای دست میاد. ولکن از اینجا تا اینجا اول میاد. اگه گفتن فلانی دستش رو برید، یعنی پنجه هاش رو برید، خب اگه قرینه نیارن یعنی دست را از کتف برید.

حالا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] این اگر مع بود که به چند علت مجازی ازش باطل بود. خب یک علت اینکه، اصلاً خراب میشه، اگر خود مع میومد اونجا و حقیقتم میخواستیم بگیم. خب خراب می شد چرا؟

برای اینکه خداوند نه بیان محل غسل را فرموده است و نه بیان کیفیت را. بیان محل غسل را نفرموده چون محل غسل بین رئوس اصابه و مرافقه.

اما اگر می فرمود (وَأَيْدِيَكُمْ مَعَ الْمَرَافِقِ) یعنی تمام دست را بشویید، مرفق را هم بشویید، اینکه معنا ندارد که، خب مرفقم جزء دسته، خارج از دست که عرض می شود که نیست. خب

(صحبت حضار)

دلیل داره، اونجا دلیل داره، حالا وقتش نیست. دلیل قطعی از خود قرآن داره، دلیل داره بله.

خب حالا ببینید

(صحبت حضار)

مع که اینجاست، آخه اینجا چیکارست که اصلاً اینجا مفعول العنه میشد. اینجا ممکنه مفعول العنه بشه ولی اینجا نمیشه، اینجا که نزدیک تره.

(صحبت حضار)

شما بگید ولی قبول نمی کنیم

(صحبت حضار)

جوابتون رو دادم، فرمود (أَيْدِيَكُمْ). (أَيْدِيَكُمْ) بین رئوس اصابه است تا اکتاف تا پایین انگشت. مصادیقش

(صحبت حضار)

صبر کنید، صبر کنید، اما اگر مع آمد هیچکارست. مع اون معنای (إِلَى) را از بین برد و خودشم بی معناست. پس به شیخ بزرگوار طوسی عرض می کنیم روی مبارکتون رو می بوسیم ولی فرمایش شما رو قبول نمی کنیم. روایتم داشته باشد قبول نمی کنیم. ادعام فرمودید جنابعالی و دیگرانم احیاناً که در حدائق دارد که مذهب ائمه اهل بیت این است که به معنی مع است، باز میگیم مذهب اهل بیت این نیست، قبول نمی کنیم.

حالا ببینید، در اینجا

(صحبت حضار) باشه ما قبول کردیم و قبول داریم که این مع یا الی بین خود اهل سنتم اختلافیه

باشه ما قبول نمی کنیم

(صحبت حضار)

خب باشه، باشه، باشه

(صحبت حضار)

ما نداریم ها. ما یک جا نداریم. یک جا در قرآن در صد و شصت و یک دفعه نداریم

(صحبت حضار) اینا خودشون بعضی ها شستن خود مرفق را لازم نمیدونن، میگن و الی رو به معنی مع گرفتن میگن الی المرافق یعنی مرفق هم داخله

خب اونم قبول نداریم دیگه.

(صحبت حضار)

خب اونم قبول نداریم، هر دو رو قبول نداریم، چه سنی، چه شیعه

(صحبت حضار)

با دلیل. مام داریم دلیل میاریم دیگه. ما دلیلمون علیل نیست. اگه علیله شما علتش رو بفرمایید.

(صحبت حضار) علتش همین است که میگن فقط اختلافشون سر غایت

به اونا چکار دارم؟ من به غایت و مایت کار ندارم، من به قول و غایت اونا کار ندارم، ما داریم بحث در خود دلالت آیه می کنیم.

حالا این مطلب که

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

حالا سنیام سه قول دارن آخه. بعضیا میگن حتماً از اینجا، بعضیا میگن حتماً از این جا، بعضیا میگن مخیّره.

(صحبت حضار)

شیعه ها هم سه قول دارن. شیعه ها هم مرحوم علم الهدی رضوان الله علیه، سید مرتضی و بعضی از دیگر از قدما و متأخر متأخرین، جماعتی قائل اند به اینکه مستحب است از این ور، از این ورم میشه، البته ما به قول کاری نداریم، فعلاً داریم بحث در دلالت می کنیم.

ملاحظه بفرمایید آقایون، ببینید ماییم و این آیه، بُعد اول رفت کنار. مِن رفت کنار. بعدم معنا بدهد (إِلَى) معنی مع رو؟ اینم رفت کنار.

فقط (إِلَى) در اینجاست. مِن بود خراب میشد دیروز عرض کردم، مع بود باز خراب می شد، اما (إِلَى) که هست در اینجا فعلاً (إِلَى) ست، چیز دیگه که نیستش که (إِلَى) ست.

حالا در اینجا که (إِلَى) ست چه جور بیان بشه؟ شما هر کاری بخواید بکنید غیر از (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] کاری نمی تونید بکنید.

حالا اگر مقصود این باشه، اگر عرض می کنیم. اگر مقصود این باشد که خداوند در عین اختصار فرمودن میخواد بفرماید که چه از این ور، چون خداوند هم در وجوه، هم در أرجل، هم در رئوس، بیان اصل کرده، بیان کیفیت نکرده. ها اینجام انسان احتمال بده که خب بیان کیفیت نیست و واقعانم نیست.

اینجا بیان اصله. این مقدار رو ما استفاده کنیم که بین رئوس اصابه و مرافق نه مرفقین که فقهای بزرگوار فرمودند مرفقین نه، مرافق. راجع به کعبین فرمود، اینجا مرافق که مقدمه علمیه رو اینجا قبول نداریم بلکه داخل در اصله.

حالا در اینجا فرمود که (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] این (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] می خواد تأیید کند مذهب برادران سنی را؟ اون دسته ای که می گویند حتماً باید از این ور شست که شیعه رو بزنه کنار به کلی؟ نخیر، من عینک شیعه نزدم، عینک سنی هم نزدم، هر دو عینکم قرآنی ست انشاءالله.

اینجا ما عرض می کنیم مطلبی که نه خیلی شیعه ها خوششون میاد مثلاً فرض کنید قبول دارند و نه خیلی سنی ها. چطور؟

ما از نظر ادبی وارد می شیم. چون کلید فهم قرآن ادبیات قرآنه، دیگر نداریم. نمی شود که انسان لغت رو بلد نباشه بعد معنی رو بفهمه، باید روی لغت حساب کرد.

و قرآن شریف که در بالاترین قله ادب هست، نمی شود از همال سر کوچه عرب سوال کرد که. این اضافه بر اینکه دقت های ادبی را، دقت های صرف و نحوی لغوی را، دقت های معانی و بیانی صحیح را و ألطف مراحلش رو بایستی در نظر گرفت، تدبر هم باید کرد.

نه فقط ملا لغتی باشیم. (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) [محمد: آیه ۲۴] خب پس اینطور نیست که کار هر کس نیست، کار هر بز نیست خرمن کوفتن. این باید که حساب هایی داشته باشد تا انسان بتواند روش فکر کند و بتواند جواب سوال بده.

حالا. ببینید در اینجا از نظر ادبی ما یک ظرف لغو داریم و یک ظرف مستقر داریم. ظرف لغو یعنی ظرفی که القا میشه، مستقر یعنی اینکه همیشه هست. بله؟

حالا در اینجا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] (فَاغْسِلُوا) فعله، مفعول اولش (وُجُوهَكُمْ) مفعول دومم ندارد. عطف به مفعول (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] (إِلَى) به چی متعلقه؟

(إِلَى) ظرف است. آیا این ظرف مستقر است که (اغْسِلُوا) فعلش باشه؟ این یک احتمال، آقایون سنیا عده ای شون میگن.

یا نخیر (إِلَى) ظرف مستقر نیست، ظرف لغو است که متعلقش دائم المحذوف است، که چی باشه؟ (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ الکائِن إِلَى الْمَرَافِقِ) الکائن کجا محذوفه؟ قبل از (إِلَى) ست دیگه و بعد از (اغْسِلُوا) ست.

در اینجا دو فعل محتمل است که این ها متعلق (إِلَى) باشند از نظر ادبی اینطوره دیگه. یک فعل (اغْسِلُوا) که قبلاً ذکر شده که ظرف مستقر باشند.

و یک فعل کائنٌ که دائماً باید حصر باشد، ظرف لغو اینه که القائش لازمه، بعضی وقتا ذکرش لازمه مستمر باشه یا اگر حذفش کنید مگه با قرینه مطلبی نیست. یه مرتبه نه قاعدتاً باید حذف بشه که اگر بیارید زیادی حرف زدید، حرف بیخود زدید.

ظرف مستقر در اینجا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] تکرار میشه (فَاغْسِلُوا أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) خب اینطوری میشه دیگه.

دو چیز در اینجا بیان شده. یکی حدین بیان شده، یکی چه جور ما بشوییم چنانچه بیشتر برادران سنی ما و بعضی از برادران شیعه، مثلاً ممکن است اینطور بگن، ولی من در شیعه ها کسی رو پیدا نکردم که حتماً بگه از این طرف.

حالا، این یک احتمال.

ولیکن احتمال دوم این است که ظرف، ظرف لغو باشد، یعنی متعلق (إِلَى) أقرب به سوی (إِلَى)ست و محذوفه که اینطور میشه (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ الکائِن إِلَى الْمَرَافِقِ).

أیدی که حدش در باب غسل، وجوب (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] است، ای را، چرا مِن نگفت؟ چون مِن معلومه، مِن معلومه. کسی که تو خونه شه می خوایم بگیم مسجد جمکران برو، میگیم از خانه ات به مجسد برو، خب خانت معلومه دیگه، برو مسجد.

در اینجام دو حد دارد در باب وضو. یک حد که معلومه نزد همه، هر وقت ید گفتن خب معلومه دیگه، (أَيْدِيَكُمْ) اول این به نظر میاد دیگه.

حد دوم که مجهول است در اینجا ذکر شده (إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶]. منتها اون معنایی که برادران سنی میخوان، نمیده. بلکه مانند صورت، وجوه و مانند رئوس، این عرض می شود که اصل اون چیزی که باید غسل بشه و یا مسح بشه بیان کرده اند که کیفیت را بیان نکرده.

حالا کیفیت بیان نکرده، یعنی کیفیت ندارد مثل اینجا که ما عرض خواهیم کرد یا کیفیت دارد مربوط است به سنت قطعیه که اینجا سنت قطعیه ما نداریم؟

حالا ما قدم اول رو برمی داریم. قدم اول این است که همونطوریکه در اعضاء ثلاثه أخری بیان اصل کرده است و نه کیفیت، در اینجام حداقل و پله اول این است که بیان کرده باشد اون حدی که از دست باید شسته بشه، اون حد بین این دوست.

بین این دو هر دو رو میگیره، حرف زیادی زده. قرآن حرف زیادی نمیزنه، حتی بعضی از عبارت رو مختصر میکنه که با یک کلمه چندین معنا استفاده شه.

(وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا) [بقره: آیه ۱۲۵]. مثابه دوازده معنا داره. هر دوازده تا ما داریم و خدا می داند که استعمال کند لفظ در چند معنای واحد، چون او احاطه دارد، مثل ما غیر محیط نیست که نتوانه، او می تواند.

عرض می شود که حالا (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ) [مائده: آیه ۶] أیدی چی؟ کجاشو؟ خب أیدی یا همه شو که الی نمیخواد، منم نمیخواد، مع هم نمیخواد، نه یک قسمت.

این یک قسمت، آیا این یه قسمت که یا از اینجاست تا اینجا یا از اینجا تا اینجا یا از اینجا تا اینجا، بالاخره باید که دو طرف بیان بشه. دو طرف یا یه طرف رو بیان نمیکنه، نمیخواد. اصابه جزء یده، بله.

اونی که بیان میخواد که یا (إِلَى) مرافق است یا بالاتر از مرافق است یا الی الاصابه است، اونو باید بیان کنه. فرمود (وَأَيْدِيَكُمْ) الکائِن مقدره (الکائِن إِلَى الْمَرَافِقِ).

پس سنیا چی میخوان بفرماین؟ با احتمال میخوان استدلال کنن؟ مگر دو احتمال در اینجا نیست؟ خب از نظر ادبی دو احتماله.

بلکه ما عرض خواهیم کرد با چهار پنج دلیل که در کتاب، در تفسیر من نوشتم و اشاره خواهم کرد که ظرف لغو بودن در اینجا مقدم است، بلکه معیّز است. حالا کاری به مقدم و معیّز نداریم.

ولی خب احتمال که آمد. وقتی که احتمال داده شد که این (إِلَى) متعلق به (اغْسِلُوا) باشد تا حرف برادران سنی به کرسی بشینه یا (إِلَى) متعلق به کائن باشد که نه حرف شیعه و نه حرف سنی، دیگه برادران بزرگوار فقیه شیعه مضطر نشن که (إِلَى) رو مع بگیرن. مضطر نشن که این روایت رو قبول کنن که اینجا مِن بوده است و (إِلَى) شده. دیگه بنده مضطر نشم، شد و رسنا نشه، همون شغلتنا رو معنا کنم، شغلتنا از غلط نمیاد، یعنی مشغول کرد ما را اموال ما.

حالا ما افکار خودمونو مشغول می کنیم و از ناحیه کلید اول لفظی و قشری فهم قرآن که ادب است، ما وارد میشیم. ما خواهیم عرض کرد که ملاحظه هم بفرمایید، تا چقدر وقت داریم، خواهیم عرض کرد ما پله دوم آمدیم، پله سوم هم آمدیم.

پله اول مِن بود رفت کنار. پله دوم مع بود. پله سوم (إِلَى) ست. (إِلَى) معنی مع نمیده بله و در این پله سوم که، حالا کم کم فاصله را بین فقهای شیعه و سنی می شود برطرف کرد.

آخه فاصله برطرف کردن دو جوره. یک مرتبه آدم یک چیزی رو از شیعه مایع میره و با سنی وحدت می کنه، خب غلطه. سنی هم با عقیده تسننش، چیزی رو که نص است به حساب خودش کم میکنه و با شیعه وحدت میکنه، اینم غلط. (38:11)

اما در اونجا که میشه وحدت کرد، من یادمه در بیروت (38:17)

که با هم آشنا هم بودیم، یه روز که از مسجد عمری من اومدم بیرون بودیم و اون جا نماز جماعتم می خوندیم، عرض می شود نماز جماعت دوم که بتونم صحبت کنم با سنی ها، ایشون گفتند بیا وحدت کنیم. گفتم باشه. گفت اولش، گفتم اولش این است که شما حَیِّ عَلی خَیرِ الْعَمَلِ رو بگید که رسول الله می فرمود و حضرت خلیفه عمر (38:37)، مام اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّهِ رو نمی گیم.

گفت اینجوری؟ گفتم پس چه جور؟ میخواست ما علی رو کنار بذاریم، ما علی رو کنار نمیذاریم. اگه محمد رو کنار بذاریم، علی رو کنار میذاریم.

حالا، یه مرتبه است یک تقریب جعلی ست که ما میایم چیزی از جیب خودمون میذاریم، حالا اون بذاره یا نذاره غلطه نه، ما اون عوامل، خب یکی از عوامل وحدت فقهی (قطع صدا)

زن ها ارث می برند، زن هام بر حسب نص قرآن و فقه قرآن و سنتی از کل اموال شوهر ارث می برند و همچنین و همچنین و همچنین.

اینطور نیست که سنی ها هر چی میگن درسته، شیعه هم هر چی میگه درسته، نخیر، بعضی از حرف های سنیا درسته، بعضی از حرف های شیعه ها درسته. منتها شیعه ها در یک نقطه روی سر سنی هان، اون ولایته. ولایت رو اونا ندارن به اون معنایی که ما داریم، ولیکن ما داریم.

اما در فروع احکام اونجور نیست که اونا همش غلط کنن، ما همیشه راست کنیم.

حالا در اینجا ما میگیم چند دلیل داریم. میگیم همشم ادبیه و معرفتی ست و ادبیش زیاده.

ما چند دلیل داریم برای اینکه در اینجا ظرف، ظرف لغو است، ظرف مستقر نیست. یک اگر دو فعل ما قبلاً داشتیم (39:40)

مگه جلوترین مانع عقب ترین نیست؟ خب در اینجا کائن جلویه.

سوال؟ آقا کائنُ محذوفه، میخوام همینو بگم، آقا کائنُ محذوف شده، پس چه فرق کرد؟ این باید همیشه محذوف باشه. ببینید بابا این محذوف است و مذکور مقدم است. (40:09)

مذکوری مقدم است که محذوف باید یا شاید ذکر شود. اما محذوفی که اصلاً غلط هست ذکر بشه و مذکوری که غلط است حذف بشه، در اینجا محذوف مذکور مثل همه، بلکه محذوف مهم تره. چرا؟

محذوف اونقدر روشن است که نمیخواد ذکرش کنه ولی مذکور اگه ذکر میشد، روشن نبود، پس در دو بُعد ما باید (إِلَى) رو برگردونیم به کائن.

یک اینکه أقرب است. دوم اینکه این محذوف نیست، فوق مذکور است در مذکور بودن از لحاظ نهایت روشنایی و خدا هم، اون قدم اولی که در تبیین شستن وضو، شستن دست هاست، حد تعیین میکنه، خب حد رو بیان کرده.

آیا می شود ما مِن بیاریم، مع بیاریم که نه حد بیان باشد نه شرط بیان باشد، نه هیچی؟ خب حد که بیان شده. حداقل بیان حد این است که در اینجا و عرض می شود که (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] نفرمود مِن رئوس الاصابه چون محذوفه. نفرمود (مِنَ الْمَرَافِقِ)، نفرمود مِنَ الْمَرَافِقِ إلَی روئوس الاصابه، چون باید یکی رو بگه. اونی که لازمه بگه اونی که مجهوله، اونی که معلومه رئوس اصابه یده دیگه.

اگر مطلق لفظیت را بفرماید و حدی از ید مراد باشد، حدی از پایین ید مراد باشد یا از بالای ید، باید اون حدی که معلوم هست نفرماید، توضیح واضحه و اون حدی که معلوم نیست عرض می شود بفرماید. ما چند دلیل داریم یکیش اینه.

(صحبت حضار)

جواب شما این است که بعضی وقتا مضطریم که متعلق را حذف کنیم همیشه صددرصد، بعضی وقتا مضطریم بیاریم. هر دو در استدلال یکسانه. ما چیزی که گفتنش زیادیه چرا بگیم؟ غلطه، پر حرفی میشه.

(صحبت حضار)

نشد، ببینید

(صحبت حضار)

این اغسلو معلوم است که مربوط به یده؟ این اغسلوا که مربوط به یده، مربوط به بعض یده؟

(صحبت حضار)

خود أیدی رو بگید، ببینید، صبر کنید، صبر کنید، وقتی که أیدی فرمود، چی فهمیدین شما؟ بینهما فهمیدید؟ اول کدوم فهمیدید؟ اینجا بعد بعد بعد درسته؟ حالا اگر فرمود (مِن المرافق) مِن اونایی که واضحه میزنه، از اینجا میره بالا

(صحبت حضار)

ببینید (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] اگر (مِنَ الْمَرَافِقِ) بود، ببینید جدا کنیم از هم، (أَيْدِيَكُمْ) اینجا تا اینجاست، ولی حد میخواد بیان کنه، حد میخوان بیان کنه، اونی که معلومه رو بیان میکنه یا اونی که مجهوله؟

(صحبت حضار) حاج آقا در صورتی که قرینه نباشه، چون اینجا قرینه هست

برای چی؟

(صحبت حضار)

کی گفته؟ کجا؟ میگیم (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶]، ببینید (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] نمی خوایم ما لجاج کنیما، واقعاً اگر من اشتباه می کنم یا شما درست می فرمایید، ما قبول می کنیم.

(صحبت حضار)

ولی عرض بنده رو توجه کنید شما، عرض بنده رو توجه بفرمایید، ببینید مگر نه این است که صدق ید بر اجزاء ید متتابع است؟

(صحبت حضار)

آقا جان توجه کنید ببینید، وقتی میگیم ید، وقتی میگیم ید بدون قرینه، از اینجاست تا اینجا. مطالبی هم داریم و روایاتی هم از شیعه و سنی داریم که عرض می کنیم

(قطع صدا و همهمه)