بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی اله الطاهرین
(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶]
یه مطالبی ست که حالت ریشه ای دارد گر چه کل مطالبی که از قرآن أخذ می شود حالت ریشه ای دارد، ولی بعضی از ریشه ها، ریشهِ ریشه هاست و استوانه تمام سقف ها و بناهاست در بحث های گوناگون قرآنی که از جمله بحث فقهی است که ما مشغولیم.
اگر بعضی از مطالب را صورتاً تکرار حساب میشه و گروهی از برادران که اینجا، در این دوازده سال با هم بودیم، شنیده اند یا حتی در ده سال نجف و یا پنج سال لبنان یا دو سال مکه شنیده اند، برادران بسیاری هستند که تازه با هم مأنوس شدیم. شاید هنوز نوشته های این گوینده رو مشاهده نفرموده اند و عرایض بنده رو نشنیده اند.
و گذشت از این، بعضی از مطالب یک تبلوراتی دارد که برای خود گوینده ام جدیده. خود گوینده ام وقتی که فکر می کند و زیاد فکر می کند، متوجه می شود که بعضی از تبلورات هست که باید باشه.
در برخورد حدیث با قرآن ما یه صحبتی داریم به طور مستقل. چون بحث هایی که راجع به اعضا غسل و اعضا مسح که (الوضو غسلتان و مسحتان)، اون بحث های ریشه ای را بر محور آیه وضو صحبت کردیم.
البته یک بحث های فرعی هم داره و امروز چنانکه عرض کردیم میخوایم نظری در روایات فریقین بکنیم.
قبل از اینکه نظری در روایات فریقین بکنیم، چون این کیفیت بحث بسیار سوال انگیز است و بسیار برادران در حوزه های شیعه و سنی سوال می کنند راجع به خصوص این کیفیت بحث، ما باید به طور مستقل و به یاری خدا به طور بیّن و قانع کننده، برخورد حدیث را با قرآن مقداری بحث کنیم، که اینطور نباشد مکرر وقت گوینده و شنوندگان گرفته بشود در این بحث که خلاصه فلان مطلب، فلان روایت رو دارد، شما چرا اینطور میگید؟
فلان جور روایت از شیعه است و صحیحه است، شما چرا اینطور میگید؟ برای این چرا ها جوری بشود که کمتر گردد و اگر هست در متن مطالب و بحوث باشد، ما بحثی راجع به برخورد حدیث با قرآن داریم.
از جمله ضروریات و مسلمات اسلامیه این است که قرآن شریف که آخرین وحی آسمانی ست، این قرآن تمام اصول و ضوابط احکامیه اصلیه و فرعیه را بیان کرده است و حتی یک قائده، حتی یک ضابطه، نه در فلسفه، نه در عرفان، نه در فقه، نه در اصول فقه و نه در علوم دیگر، در قرآن شریف نقصان ندارد.
قرآن شریف کلاً ثابت الصدور است و واضح است وجه صدورش و واضح است که تمام آنچه را خداوند به طور مطلق فرموده، مطلقش مراد است. به طور عموم فرموده است عمومش مراد است. به طور مقید فرموده است مقیدش مراد است، مگر اینکه قیدی باشد که حتماً باید القا گرد به ادله قرآنیه خودش.
در قرآن شریف تقیه نیست تا اینکه آیه ای حمل بر تقیه شود. خدا که معلوم، رسول هم معنا ندارد تقیه داشته باشد، چون رسول محور دوم است.
قرآن محور اول است که ثقل اکبر است و رسول که سنت رسول در تمام ابعاد سنت بودن سنت رسول، ثقل دوم است و ائمه علیهم السلام روات عن الرسول اند، چنانکه رسول راوی عن الله است، اما فرق هایی بین این دو راوی وجود دارد.
رسول که راوی ست راوی بالوحی است، اما ائمه علیهم السلام که راوی هستند راوی به واسطه رسول اند که مصدر اول وحی است. رسول تقیه نمی کند در بیاناتش، اما در روایات ائمه علیهم السلام تقیه هایی هست.
حالا در برخورد حدیث با کتاب.
کتاب همه چیزش مسلم و ثابت است، جای توجیه، جای اینکه ما یه چیزی از خودمون بذاریم تا بدلالتونیم آیه ای رو، جای هیچ توجیهی و جای هیچ تأویلی که قرآن با او موافق نیست یا حتی مخالفم نیست، نیست.
اما احادیث چنین نیست که. ما احادیث رو پنج شش قسمت می کنیم، ملاحظه بفرمایید که برخورد احادیث با قرآن چه جوره.
یک احادیثی که چه از طریق شیعه و چه از طریق سنی ثابت الصدور نیست. حالا ثابت الصدور نبودنم دو جوره. یکی لو کلیه و تبعه، این حدیث ثابت الصدور نیست برای اینکه کم است، سندش چنین است، هر چه.
اطمینان از برای انسان حاصل نمی شود که بگد قال الله یا قال رسول الله. در صورتی انسان می تواند قال رسول الله بالاترش قال الله، پایین تر از همه قال زید که واقعاً بداند که قال، اما اگر محتمل باشد محتمل است در این دو، مضمون باشد مضمون است فرموده باشه.
و لذا قرآن شریف می فرماید (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] به طور مطلق و از قضا این آیه از آیاتی ست که قبلش، هم مطالب عقیدتی و اصلی ذکر شده است در سوره اسراء و هم احکامی. احکامیش بیشتره.
اینطور نیست که اینجا فرمایش شیخ انصاری رضوان الله علیه و دیگران رو، بریم بگیم که نخیر این (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] در اصول عقیدتی ست نه.
این آیه قبلش رو ملاحظه بفرمایید. بیشتر احکام رو خداوند ذکر می فرماید، کمتر اصول عقاید رو ذکر می فرماید، بعدم که می فرماید (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] بعد از اون مقدار زیادتری ست که احکام فرعی رو ذکر می فرماید.
آیات مقدسات قرآن در عدم اتباع علم سه نوع است. یک نوع مثل این آیه که هر دو را به طور مسلم و صریح می گیرد. یک نوع اونجایی ست که فقط احکام فرعی ست و یک نوع، فقط یعنی مورد احکام فرعی ست.
جور سوم، جوری ست که مورد احکام اصلی ست، اما نه اون جایی که احکام فرعی است اصلی را نمی گیرد و نه اونجایی که اصلی ست فرعی را نمی گیرد به دو دلیل که دلیل دومش آیه اسراء است که (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶].
حالا بر می گردیم به نوع اول حدیث.
حدیثی که چه از طریق شیعه، چه از طریق سنی، چه راویش قابل قبول، چه غیر قابل قبول، وارد شده است، اگر جوری باشد که لو کلیه و تبعه علم آور نیست، معارضم نداره ها ولی علم آور نیست.
یک دونه حدیث از ناحیه مقدسه ولی امر صلوات الله علیه بعد از بیست و سه سال رسالت، بعد از بیست و پنجاه سال یا بیشتر امامت، از ناحیه مقدسه ولی عصر، حمیری نقل کرده که شما وقتی صورتتون رو میخواید بشورید (لاتلطم وجهک).
خب این حدیث کاری نداریم معارض داره، ولی این حدیث اگر معارض نداشته باشد و از صحیح اعلایی هم باشد قابل اطمینان نیست. با این وحدت و با این فاصله زیاد، اینکه رفت کنار.
دوم حدیثی ست که چه از طریق شیعه و چه از طریق سنی، لو خلیه و تبعه قابل اطمینانه. تواتراتی دارد یا استفاضه ای دارد، تواتر صحیح و استفاضه صحیح.
ولکن در مقابلش حدیث دیگری تواتری مانند او یا استفاضه ای مانند او یا تواتر یا استفاضه ای بالاتر از اون داره. اینجا لو خلیه و تبعه اطمینان بخش، اما چون معارض دارد، اطمینان بخش نیست.
اگر قبلاً نود درصد، نود و پنج درصد، صددرصد اطمینان بخش بود، چون معارض نداشت حالا خب پنجاه تا اونور میگه، پنجاه تا اینور، پس پنجاه درصد اونه، پنجاه درصد اینه، پس شکه، پس ظنم نیست تا چه رسد که اطمینان و علم و یقین باشد، این جور دوم از احادیث.
کاری به سندها نداریم و کاری به شیعه و سنی نداریم، اطمینان بخش، جوری که اطمینان بخش باشد، جوری که اگر گفتیم رسول الله فرمود، نگن مگر شما صددرصد می دانید یا درصد دانستنتون جوری ست، جوری ست که ندانستن شما محو است و اون به حساب نمیاد، این جور دوم.
جور سوم، جور سوم حدیثی که ثابت الصدوره. قطعاً صادر شده، قطعاً از رسول الله صلوات الله علیه صادر شده، نه به حساب قطع قطاع، نه کسانی که زود کلاه سرشون میره تا یه نفر گفت قبول می کنند، خب دیگریم گفت، پس اونم قبول کنید، تناقض میشه.
نه، اطمینان از راه صحیح، اونم در چیزی که مربوط است به شریعت، نه مربوط است به اینکه حالا ماست یه خورده ترش است یه خورده شیرین، خب ترشم نمیکشه آدم رو.
اما اگر به عنوان شریعت مطلبی رو نقل کردند و ما هم قبول کردیم، خب این حساب داره. این باید روش دقت بشه. هر مقدار که مراد انسان مهم تر است، راه یافتن این مراد و اطمینان پیدا کردن به اون مراد هم طبعاً مهم تر است.
ما از جانمون، از مالمون، از ارضمون، از همه چیزمون، اونی که مهم تر است شریعت الله است.
همون طوری که در بازار میریم پولی میدیم، میخوایم جنس بخریم، چقدر دقت می کنیم و باید هم دقت کنیم، بالاتر از اون و خیلی بالاتر از اون، راجع به دریافت مرادات الله از کتاب و سنت، باید اطمینان بخش باشد. جوری اطمینان بخش باشد که بین ما و خدا حجت باشد که بعداً اگر برخلاف بود، حجتی علیه ما نباشد.
خدایا من این مقدار تونستم بفهمم و کاوش و جدیت کردم و این مقدار هم فهمیدم. این جوره سوم حدیث. مطمئن است از صدورش. اصل صدور مطمئنه.
حالا از ائمه داریم بحث می کنیم. از رسول الله بحث دومی ست که عرض می کنیم. نه دومی به لحاظ مرتبه نه، حساب داره اینجا.
از امام صادق علیه السلام صددرصد قطعاً ده حدیث، بیست حدیث، بیشتر، کمتر، معارضم نداره، قطعاً صادر شده، اما وجه صدور چی؟ ممکن است تقیتاً صادر شده باشد. امکان اینکه تقیتاً صادر باشد هست. چرا؟
چون در احادیث ائمه علیهم السلام بعضی وقتا احادیث متعدده است، تقیه است، از کجا می فهمیم؟ از اینجا که خلاف نص کتاب الله است.
وقتی خلاف نص کتاب الله باشد، چطور امکان دارد امام که مرحله دوم وحی است و راوی از رسول الله است که رسول الله روای عن الله است، چطور ممکن است کذبی را بگوید و نسبت به خدا و رسول بدهد؟
پس مرحله سوم این است که بعد از اون که شما اطمینان به اصل صدور پیدا کردید، اطمینان به وجه صدور پیدا کنید. به عنوان تقیه وارد نشده است این حدیث، این هم البته عناوین اصلی رو عرض میکنم، هر کدامشان یک جهاتی دارد که عرض می کنم.
به طور تقیه وارد نشده، یقین کنید که تقیه نیست، چون اگر یقین نکنید که تقیه نیست، احتمال می دهید که امام صادق فرموده باشد حکم خدا رو، احتمال می دهید که تقیه فرموده باشد، پس یقین ندارید که امام صادق حکم خدا رو فرموده و ما که اطمینان به صدور برامون کافی نیست. بله اطمینان به صدور از رسول الله صلوات الله علیه برای ما کافیه چون حضرت تقیه نمی کرد.
بنابر تقیه، چون اون اولین صادر وحی است. اگر اون تقیه کند پس چه؟ سنت رسول الله صلوات الله علیه لنگه دوم وحی است.
همانطوری لنگه اول وحی که ثقل اکبر است که قرآن است درش تقیه معنا ندارد، ثقل دوم هم که متحمل جهاتی ست که عرض خواهیم کرد، این هم نمیشه تقیه داشته باشد.
اما ائمه علیهم السلام که گیر و دار مذهبی بودند و گیر و دار سلاطین مثلاً مسلمان ضد بشری بودند و ضد حق بودند، در اینجا برای حفظ جانشون، حفظ ارضشون، حفظ چه، به زراره فرمود، زراره امام صادق، زراره من پشت سر تو غیبتم می کنم، بدم میگم، اما مثل اون سفینه است (أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ) [کهف: آیه ۷۹] خب او رو یک پیغمبر الهی، اینو سوراخش کرد، آبم رفت توش، بعدم بستنش. چرا؟
برای اینکه (وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ) [کهف: آیه ۷۹] یه پادشاهی بود که (يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا) [کهف: آیه ۷۹] خواستیم که این سفینه رو نگیره، بذاره باشه.
تو هم برای اینکه نشکنی، برای اینکه معلوم باشد صددرصد ما به تو علاقه داریم و تو به ما و ما اگر علیه تو چیزی نگیم میزنن پدر صاحب بچه رو درمیارن، نابود میکنن، برای حفظ تو، ما غیبت هم می کنیم.
حالا در بُعد سوم، خب باید انسان مطمئن باشد این روایتی که ثابت الصدور است، وجه صدور هم ثابت باشد. نه اینکه مثلاً یقین داشته باشیم که تقیه نیست، نه. باید یقین داشته باشیم، یقین داشته باشیم تقیه نیست لازمه، اما شک داریم تقیه است یا نه کافی نیست.
چون همون طوری که اگر در اصل صدور شک داشتید نمی توانستید نسبت صدور بدهید، در وجه صدورم شک داشته باشید، نمی تونید نسبت بدید که این حکم خداست. باید معلوم باشد که امام فرموده، معصوم فرموده اولاً.
دوم معلوم باشد که امام فرموده، در مقام بیان حکم خدا بوده، نه در مقام بیان تقیه بوده، یقین باید داشته باشید تقیه نیست. از کجا؟ از عرض بر کتاب الله اصلاً، از عرض بر سنت قطعیخ رسول الله عرض می شود فرعاً، این سه.
چهارم، چهارم این است که حدیث قطعاً صادر شده. اصل اول. دوم، وجه صدور قطعاً تقیه نیست مثل احادیث رسول الله صلوات الله علیه.
اگر سبطک رسول الله مطلبی رو فرمود، رسول الله که تقیه ندارد که، ولی سبط، یا چه از رسول الله غیر معصوم نقل کند و ما مطمین بشویم به جهاتی، شرایطی، یا به أحق اولی معصومین عیلهم السلام نقل کنند که روات معصوم اند از معصوم اول. مطمئنیم که رسول الله این مطلب رو فرموده.
ولکن یه لکن باز داره. رسول الله کی فرمودند این مطلب رو؟ از خود رسول الله که نقل می شود یا امام معصومین نقل می کند یا غیر معصوم، کی فرمودند؟ آیا قبل المائده فرمودند یا بعد المائده؟
برای اینکه قرآن شریف آیاتی که حامل احکام است که قابل نسخه، بعضیاش ناسخه بعضی از گذشته هاست و مخصوصاً سوره مائده و سوره مائده بالاتفاق و بالضروه، آخر ما نزلت هست.
بنابراین اگر در سوره مائده آیه ای دیدیم که برخلاف آیه از انعام است، برخلاف آیه از بقره است، نمی تونیم بگیم که این از دو کس صادر شده، نخیر خب بعضی از احکامی که قبلاً وارد شده مثل حکم زنا که آذوهما، بعداً در سوره نور با اینکه مکیه است خب نسخ میشه (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ) [نور: آیه ۲].
خب این عرض می شود که نسخ، البته نسخ خیلی کم داریم ما، نه اینکه زیاده، دو سه تا بیشتر نسخ ما داریم. آقای خویی می فرمودن چهار تا بنده عرض دارم شاید یکی دو تا بیشتر نداریم.
اون هم چنانکه ایشون می فرمایند و بنده عرض می کنم، در خود آیه منسوخه یک اشاره ای هست که معلوم هست این آیه موقته. (أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا) [نساء: آیه ۱۵].
این (أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا) [نساء: آیه ۱۵] در آیه نساء می خواد بگه این موقته این حکم، بعداً خدا سبیلی مقرر می کند که در سوره مبارکه مائده مقرر فرمود که (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ) [نور: آیه ۲] تا آخر.
حالا، در این مرحله چهارم، حدیث اصل صدورش ثابت از رسول الله صلوات الله علیه. اینکه عرض می کنم رسول الله نمی خوام عرض کنم که اگه ائمه فرمودند نه، نخیر ائمه روات رسول الله اند. امام اگر چیزی فرمود و نفرمود که رسول الله فرمودند، قطعاً از رسول الله نقل میکنه.
و لذا ما در روایات داریم که مثلاً امام صادق می فرمایند اگر من چیزی را گفتم به عنوان حکم خدا، از پدر منم می تونین نقل کنین، از فرزندان منم میتونین نقل کنین، چون همه ما از یک منبع داریم و اون منبع محمدی ست، منبع وحی است و اون منبع وحیم از خداست.
بنابراین اگر شما یادتون رفت که این حدیث ثابت الصدور از امام صادق است یا امام علی بن موسی الرضا از هر کی دلتون خواست نقل کنین، از هر دو نقل کنین. چون مصدر واحد است. این غیر از ائمه أربعه است که با هم اختلاف دارند. اختلاف نظر دارند، غیر از مجتهدین است که اختلاف نظر دارند.
این دوازده نور پاک با اون سیزدهمی که فاطمه صدیقه سلام الله علیهاست، با اون اولی که این شمل جمع است و جمع شمل است که رسول الله صلوات الله علیه، کلهم نور واحد، چنانکه ما در روایتی داریم (أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ کُلّنا مُحَمَّد) اینجوریه جریان.
خب حالا در مرحله چهارم که مطئنیم رسول الله صلوات الله علیه پاشون رو میشستن مثلاً، سرشون رو میشستن، روایت زیاد داریم. شاید چهل حدیث جامع الاحادیث نقل میکنه.
مرحوم استاد بزرگوار ما در جامع الحادیث چهل حدیث نقل می کند که رسول الله صلوات الله علیه مدتی پاهاشونو میشستن، قبول نکنیم؟
خب این که در شیعه آنقدر حدیث نداریم راجع به پا، راجع به مسح خیلی کمتر داره، ولی راجع به غسل، ما چهل حدیث داریم در شیعه، در سنی ام زیاد داریم. خب این چیه؟
خب بعد خواهیم رسید که جریان چیه. خود حدیثم بیان می کنه. (قد سبق المسح الخفان) یعنی مال قبل المائده بوده. قبل از نزول آیه مائده خب مثلاً صددرصد باور کنیم یا هر چند درصد که پاها رو رسول الله صلوات الله علیه می شستن، خیلی خوب، ولی بعد که در
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
حکم سنت بوده دیگه مگه همه حکما در کتابه؟ مثلاً اول که رسول الله تشریف آوردن، به سنت وحی عمل می کردند؟ آیا در اون اول که (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ) [علق: آیه ۱] پیغمبر چیکار میکرده روزای اول؟ وامیستادن تا وحی بیاد، وحی کتابی؟
یا نه، وحی سنت بود. با وحی سنت اداره میشد ملت، ولی وحی سنت کم کم، کم کم بعضیاش نسخ میشد با نص کتاب، اینم از این قبیله.
در طول بیست و سه سال، إلّا دو سه ماه، در طول بیست و سه سال، سیزده سال مکی و ده سال مدنی، إلّا دو سه ماه که آخر سر سوره مبارکه مائده نازل شد، خب وضو عین همینکه در مائده است بود؟ فوقش میگیم نمی دانیم یا مطئین بشیم به اون احادیث، می دانیم که پا رو میشستن.
خب اولاً کثیف تر بودند، چه بودند، ولیکن بعداً آیه مائده خب نسخش کرد (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ) [مائده: آیه ۶].
حالا، ببینید در این مرحله چهارم که قطعاً از رسول الله صلوات الله علیه مثلاً نقل شده، اینکه میگیم مثلاً برای اینکه بعضیا مطمئن نشن مثلاً.
از رسول الله قطعاً وارد شده و اصل صدور ثابته، وجه صدورم ثابته که پیغمبر تقیه ندارد، اما کی؟ چون ما سه مرحله ای هستیم در حکم.
سه مرحله، یک حکم از مصدر عصمت صادر شده باشد یک. کافیه؟ نه. دو، تقیه ای نباشد. کافیه؟ نه. سه، نسخ نشده باشد. چی چی ناسخه؟
آیا سنت کتاب را ناسخ است یا کتاب سنت رو یا هر دو؟ فقط کتاب است که می تواند ناسخ سنت باشد. سنت نمی تونه ناسخ کتاب باشه.
من نظرم است که ماه رمضون که رفتم برای تتمه الفرقان و در فرودگاه سوریه مقداری بودیم، خب این بودن ما خوب بود، یک شب، دو شب موندیم و با علمای بلاد می تونیم تماس داشتیم.
دو نفر از استادهای بسیار بزرگ مالکی آمدن اونجا. از جمله کسانی که با هم صحبت کردیم. گفتم بهشون که انشاالله الفقه المالکی ما ملکت، موند چی بگه، گفت نعم ملک أحسن فقه فی الاسلام، گفتم پس در این چی میگید؟ در اون چی میگید؟ در این چی میگید؟ چندتاش دیدم خلاف کتاب الله.
از جمله آیا سنت نسخ می تواند بکند کتاب رو؟ گفت بله، (لاَ وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ) نسخ کرده است آیه بقره رو. آیه بقره میگد (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ) [بقره: آیه ۱۸۰] (وَلاَ وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ) که از رسول الله وارد شده، بر حسب فقه ثابت مالکی نسخ کرده اون آیه رو.
صحبت هایی می کردیم از جمله، گفتم بیننا و بینکم کتاب الله، اذا نقول قال صادق لاَ تصدقون، اذا أنتم تقولون قال ابوحنیفه لا تصدقون، کتاب الله بیننا و بینکم.
گفت بفرمایید، گفتم شما که نوعاً حافظ کتابی، این آیه در سوره مبارکه، البته تا اون آخرم نفهمید من چی هستم، چون شیعه اینطور حرف نمیزنه، خب سنی هم این طور حرف نمیزنه.
عرض می شود که این آیه در سوره مبارکه کهف که (وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا) [کهف: آیه ۲۷].
خود پیغمبر پناهگاهی به جز قرآن ندارد. برخلاف قرآن فتوا میده؟ سنت پیغمبر واقعاً نسخ میکنه؟ هی اومد بگه بالا، پایین، علما گفتند، چنین گفتند، گفتم خب خالق علما چنین فرموده است، آیه که روشن است. آخر سر گفت آقا من خسته ام میخوام بخوابم، دروزغم میگفت، بعداً بلند شد رفت اونطرف تر نشست.
ببینید، اونی که فصل خصومت ها می کند و خصومت ها رو تبدیل به محبت ها می کند کتاب الله است. (عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اَللَّهِ فَإِنَّهُ اَلْحَبْلُ اَلْمَتِينُ وَ سَبَبُ الامین لاَ يَعْوَجُّ فَيُقَوَّمَ وَ لاَ يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ مَن جَعَلهُ أمامهُ، مَن جَعَلَهُ إمامهُ و أمامهُ قَال هو الیَ الجنة وَ مَن جَعَلَه خَلفهُ ساقَه الی انار و إنَّهُ الدلیل یَدُلُّ الی خیرُ السبیل) این ها.
برگردیم. ببینید اگر حدیثی ثابت است اصل صدورش و ثابت است وجه صدورش، زمان صدورم باید ثابت باشه. منتها این زمان صدور، زمان رسول الله باید بگیم نه زمان أئمه.
چون در زمان أئمه که نمی شود بگیم که در زمان أئمه مطلبی رو امام فرموده، تقیه هم نبوده، بیان حکمه، بعداً وحی میاد نسخش میکنه.
وحی که منقطع شد با ارتحال رسول الله صلوات الله علیه. این مطلب در زمان تواتر وحی میاد. در زمانی که رسل الله تشریف داشتند و عرض می شود که وحی میومد و این وحی ها سازندگی داشت در هم بُعد نفی و هم در بُعد اثبات.
در بُعد نفی چیزهایی که قبلاً در شریعت تورات یا انجیل بوده یا در ابتدای اسلام بوده است تاکنون، سنت اسلامی اینجور بوده، مثلاً آیه فرض کنید که اونو نسخ کنه.
از این قبیل نسخ ما زیاد داریم. اکثریت مطلقه آیات قرآن ناسخه است به حساب اول سنت رسول الله می شود گفت. اون اکثریت در بُعد احکامی که برخلاف تورات است و بر خلاف انجیله.
بنابراین بُعد چهارم اینه که حدیثی که قطعی صدور است از رسول الله صلوات الله علیه، وجه صدورم معلوم است، تقیه نمی کرده، زمان صدور کیه؟
در این چهار بُعد دو قسمته. یه قسمت رو خب می تونیم بفهمیم، معنا کنیم، قسمت دیگر را رد می کنیم.
اون نسبتی که می تونیم بفهمیم و معنا کنیم این است که رسول الله صلوات الله علیه قبل از نزول فلان آیه چنین فرمودند، ولی آیه جور دیگری می فرماید.
خب میگیم پیغمبر بزرگوار قبلاً به سنت قبل از نزول آیه عمل می فرمودند و بعد که این آیه نازل شد، این آیه اونو نسخ می کند دیگه.
اول کسی که باید اتباع کند رسول الله صلوات الله علیه، بعدم ائمه و کل مسلیمن در طول عرض تاریخی و جغرافی.
خب اما پنجم، بیاد کسی ادعا کند که سبط عن رسول الله که چنین، مثلاً (مُتعتان کان و رسول الله). اگر کسی کانتا رو ور داره بگوید که نخیر رسول الله خودش مدعتین رو عرض می شود که تحریم کرد، میگیم نمیشه، چون متعتان در سوره مبارکه بقره هست، در سوره مبارکه نساء، متعتة النساء، در سوره مبارکه بقره با متعتة الحجه.
متعة الحج و متعة النساء صریح قرآنه و جز خدا نمی شود در نص قرآن اونو نسخ کنه، پیغمبر کی می تواند نسخ کنه؟ و لذا جناب جلاله الخلیفه عمر، در اینجا یه مقداری عقل به خرج داد، گفت متعتان کانتا فی زمن رسول الله حلالاً و أنا حرمهما و اعاقبُ علیهما (27:11)
که در اشراف دینی مکه مکرمه، با اون وزیر قضا و رئیس اشراف دینی که صحبت می کردیم گفتم شماها معذرت میخوام، به جلالة الخلیفه اهانت دارید می کنید. گفتن چطور به جلالة الخلیفه اهانت می کنیم؟
جلاله رو میگفتم نمی فهمیدن که من، این احترام نیست، شاهنشاهیه دیگه. شما به جلالة الخلیفه دارین اهانت می کنین، گفتن چطور؟ گفتم با خود خلیفه مخالفت می کنین.
خود خلیفه می گوید که (متعتان کانتا فی زمن رسول الله حلالاً) در اون زمان فقط، (وَ أنا أحرمها) اگه پیغمبر حرام کرده بود، خب اینجا تهمت بود که پیغمبر بیاد حرام کند چیزی که خدا حلال کرده.
این به پیغمبر تهمت نمیزنه به خودش تهمت میزنه (و انا احرممها و أعاقب علیهما) (27:53)
بابا کاری که پیغمبر نمی شد بکنه، کاری که هیچ کس نمیشد بکنه، بعد از اینکه ابوبکر گذشت و بعد اینکه عثمان گذشت و بعد اینکه مقداری از خلافت، ببخشید بعد از اینکه ابوبکر گذشت، بعد اینکه مقداری از خلافت عمر گذشت، حالا عمر بیاد بگد که (و انا احرممها و أعاقب علیهما)؟
میگیم آقای خلیفه شما ببخشید دارید خدا میشید مثل اینکه. خدام این کارو نکرده، شما بالاتر از خدا دارید میشید. برای اینکه خداست که حکم خودش رو می تونه نسخ کنه، خدا نسخ نکرده پس تو بالاتر از خدایی.
ادعای الوهیت فوق الوهیت الله رو عرض می شود که داری، البته با کمال محبت صحبت می کنیم، دعوا که نمی کنیم، داریم میگیم مطلب اینطوریه.
خب حالا در احادیث بنابراین این جور نیستش که تا یک حدیثی انسان دید الفلان الفلان الفلان، فوری بچسبه محکم و ول نکنه مثل عزرائیل که جون میگیره و آیه رو.
مطلب دومی که ما داریم، نسبت احادیثی که واقعاً صادر است از رسول الله و از ائمه معصومین علیهم السلام قرآن چیه؟
چیزی که قرآن نگفته میخواد بگه؟ مطلبیه آخه. بحثی ست که امروز باید توجه بفرمایید.
آیا چیزی که خداوند نفرموده است، حدیث داره میگه؟ پس این (أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ) [عنکبوت: آیه ۵۱] چیه؟ یا نه چیزی که خدا نفرموده است که نمیشده است بفرماید، چون تفسیر داشته، چون طول داشته، جبرانش کرده است با سنت قطعیه، خب این بله قبوله، شکی نیست.
مثل اینکه نمازهای یومیه هفده رکعته. خب نمازهای یومیه هفده رکعتی رو شمرم قبول داره، یزیدم قبول داره، همه قبول دارند، همه شون قبول دارند.
خب این یه چیزی ست که لزوم باشه در قرآن بیاد؟ چیزی که اونقدر متواتر است، اونقدر ثابت است، همون طوری که انسان مطمئن است خودش خودشه، مطمئن است که این مسلمان نماز های یومیه هفده رکعته، هیچ کس، هیچ کسم شونزده تا، هیچ کس نگفته عرض می شود که هجده تا، خب این لزوم نداره در کتاب بیاد.
مطالبی که در کتاب لازم بیاد اولاً ضوابط کلیه کل علوم محتاج علیهاست صددرصد، یک دونه قائده فقهی که حالا داریم بحث می کنیم.
یک دونه قائده فقهی نداریم که در قرآن نباشد. ما روزای تعطیلی که بحث می کنیم، بحث رو اصول استنباطه و بخش سوم اصول استنباط حدود صد و صد و بیست الی صد وپنجاه، قاعده فقهی ست که از قرآن استفاده می کنیم، قاعده.
لزوم ندارد بریم التقاط کنیم از روایاتی که مثلاً معلوم نباشد چه هست و چه نیست، یا از اقوال مثلاً التقاط کنیم. محور کتاب الله است و اگر یک دونه قاعده فقهی در قرآن نقص باشد قرآن ناقصه.
چون قرآن شریف (لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) [انعام: آیه ۵۹] (تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ) [نحل: آیه ۸۹] (أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ) [عنکبوت: آیه ۵۱] (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] و الی آخره.
(صحبت حضار)
جواب دادم دیگه، نبودین اینجا شما آخه، جواب دادم نبودید.
(صحبت حضار)
نبودید، گفتم من دیگه
از متواترات مسلمه است که محتاجی در قرآن ذکر شه. یک چیزهایی ست که اصلاً و فرعاً در قرآن باید ذکر بشه و شده ولی یک چیزهایی هست که اگه بنا بشه اون چیزها در قرآن ذکر شه، مثنوی هفتاد من کاغذ شود و منظور چیه از ذکر؟
منظور این است که اختلاف نشه، خب این با سنت قطعیه بیان شده، عدد صلوات، نمازها درسته؟
(صحبت حضار)
می رسیم اینو الان عرض میکنم.
این مرحله اولی. عرض می شود این مرحله اولی.
مرحله دوم، مطالبی هست که در قرآن شریف هست و نیست. نیست عقل هیچ کس از غیر معصومین نمی رسه، نمی رسه، نیست به این معنا، نیست.
مثلاً هشت فرسخی موجب قصر صلاة و افطار صوم است در قرآن اصلاً نیست. (و لنا قص واحده فی ذکر الحکیم فی صلاه ..بین اللغتین موجود یقول ربنا سبحانه وتعالی (وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا) [نساء: آیه ۱۰۱] (32:19)
همین یک آیه است، این آیه صلاة الخوف است. (لیس فی صلاة القصر صلاة الخوف) فقط.
خب چی باید که نماز سفر را ملحق کند به نماز خوف؟ و به آیه نماز استدلال کند و آیه نماز خوف رو هم مورد دلیل و نظر بیارید، کی میتونه؟
شیخ انصاری ها و شیخ طوسی ها و صدها مقابل این بزرگواران که روی نازنین همه شون رو می بوسیم نمی توانند، معصوم خب نیستند. نه عصمت علمی دارند و نه عصمت عملی دارند و نه عصمت رأیی دارند.
اما رسول الله صلوات الله علیه حق دارد این کار رو بکند، چرا؟ برای اینکه (إِنَّا) سوره نساء (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ) [نساء: آیه ۱۰۵].
(صحبت حضار) الیک
(إِلَيْكَ) اینم نقص ماهاست دیگه.
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] چرا نفرمود لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِه؟ قرآن کتاب اختصاره.
(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ) [نساء: آیه ۱۰۵] کتاب یعنی قرآن، (بِالْحَقِّ) که چی؟ (لِتَحْكُمَ) (لِتَحْكُمَ) در باب حیض و نفاس که فقط نیستش که، حاکمیت مطلب بالاتری ست.
(لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ) [نساء: آیه ۱۰۵] نفرمود به.
اگر به می فرمود یعنی قرآن. فقط قرآن است که می شود ماده حاکم، (لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] (فما أرا الله أعم من نصوص القرآن و ظواهر القرآن المعروف لدی المستنبطین من أیة فکر الحکیم) (33:59)
کسانی می تونن از قرآن بفهمند و خوب هم می تونن از قرآن چیز بفهمند، سالیان دراز روی دلالات قرآنیه کار کرده اند، خب اون ها هم تأویلات رو نمی تونن بفهمند.
الحاق نماز سفر به نماز خوف رو کی میتوند بکند؟ مگه شیطون غلطه.
ولکن رحمانی اگر بخواد القا بشه باید چیه؟ که به پیغمبر بزگوار این مطلب وحی شده است با نزول آیه خوف که محور در قصر در صلاة خوف عسر ماست.
عسر ما، عسر در یه حدی. این عسر در یک حدی، یک بُعدش روحی ست، یک بُعدش جسمی ست. بُعد روحی را ذکر فرمود. خوف، بُعد جسمی رو کی میتونه ملحق کند؟ حدش، قدرش را رسول الله.
تازه در اینجا، اینو نگفته بودم تا حالا، توجه کنید.
ما اینو عرض می کنیم که در باب تأویل، ما حق نداریم، حق اثبات نداریم، ولی حق نفی داریم، برای اینکه اگر رسول الله صلوات الله علیه به عنوان تأویل نماز سفر را ملحق می کند به نماز خوف، به مناسبت آیه خوفه.
(و اذا کان جمل بشعر) (35:27)
یک شتری با هیکلی رو، با یک نخ نازک پاره بکشی، خب نمیشه. آخه یک با صد که اشتباه نمیشه.
حالا در اینجا، در باب خوف (وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ) [نساء: آیه ۱۰۱] خوف، خوف جانی، در حالی که انسان خوف جانی دارد یا خوف زخمی و جرحی دارد، در اون موقع، اشکال ندارد شما نماز رو کم کنید. بعضیا خیال میکنن اشکال داره، میگه جونم در بیاد نماز رو درست بخونم.
نه برای حفظ جان اشکال ندارد که رکعاتی از نماز بیوفته، چقدر از نماز خوف، بحث دیگریه، یا یه رکعته یا دو رکعته کاری نداریم.
خب اشکال ندارد. (لَا جُنَاحَ) هم حساب داره، چون عده ای خیال میکردن جناح داره، فرمود (لَا جُنَاحَ) [بقره: آیه ۱۵۸] در سنت ثابت بوده از آیه دست میاد که در سنت رسول الله صلوات الله علیه ثابت بوده است که غسل مانعی نداره.
ولی عده ای مقدس بازی درآوردن گفتن نخیر، مثل اینکه در باب صفا و مروه ام همینطوره (إِنَّ الصَّفَا) سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا) [بقره: آیه ۱۵۸].
چرا (لَا جُنَاحَ) اومده؟ برای اینکه رسول الله صلوات الله علیه در عمرة القضاء معذوم شدند طبق قرارداد که برن عمره انجام بدند. رسول الله و عده ای عمره رو زود انجام دادند و بت پرستان بنا بود که اون لات و عزی و اینا رو از بین صفا بردارند، برداشتند.
عده ای دیگر از مسلمانان تأخیر کردند، مشرکین عجله کردند لات و عزی رو گذاشتن سرجاش. اینا موندن همینطور. خب چطور بین صفا و مروه سعی کنیم اگه لات و عزی وجود دارن؟ دور لات بگردیم؟ دور عزی بگردیم؟ آیه آمد (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا) [بقره: آیه ۱۵۸].
آیا این (لَا جُنَاحَ) اثبات وجوب می کند؟ نه، وجوب بوده است. وجوب سعی بین صفا و مروه به قول مطلق بوده است. چه لات و عزی باشند، چه نباشند. اما بودن لات و عزی، برگردوندن لات و عزی، یه مقداری این ها رو ناراحت کرده، خب چیکار کنیم؟
این میاد میگه نه، این حرمت ندارد، اما وجوب سر جای خودش باقیه و دلیلم علی ذلک قولوا تعالی (وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) [حج: آیه ۳۲] اینجا صغری کبری ست (وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) [حج: آیه ۳۲] این درست.
(إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ) [بقره: آیه ۱۵۸] نتیجه، (سعی بین الصفا و المروه مِن تقوی القلوب و ترک تقضی القلوب ..(38:00).
یا قلب با تقواست یا طغیان گر است، سوم نداره دیگه در برابر حکم خداوند سلباً و ایجاباً. از خود قرآن ما استفاده می کنیم که سعی بین صفا و مروه، نه واجب عادی ست بلکه واجب بالاست. از واجبات شعاعری ست و واجبات شعاعری از واجبات عادی بالاتر است، فرض است.
ما یک فرض داریم اونی که وجوبش در قرآن ذکر شده، یک واجب غیر فرض داریم که وجوبش در قرآن شریف ذکر نشده.
حالا برگردیم، این نکته رو توجه کنید، ببینید الان، این بحثه ها، اعتراض نیست.
اگر الان رسول الله صلوات الله علیه ازشون نقل میشد که در چهارده قرن بعد که با هواپیما می توانید هشت فرسخ را پنج دقیقه سیر کنید، این پنج دقیقه سیر درش غَسل واجب است، چرا؟ برای اینکه سیر پنج دقیقه ملحق میشود به سیر بیست و چهار ساعته، کوه و دره میمونه، کی قبول میکنه؟ قابل الحاق نیستش که.
اونی که قابل الحاق است این است که مسیرة الیوم به أغلب السیر و غالب مسیر کما اینکه در صحیحه بزنطی ست. این صلاة مسافری که بنده نوشتم ملاحظه بفرمایید.
خب بحثی ست دیگه. (به اغلب سیر و الغالب الاسیر الاغلبان لا تحققان باید حبتان فی مسیره یوم إلّا حسب الوسایله متعبت الوسایل متعبت …کانت تقضی ..فراسخ حالیاً الف خمسه متر اقلُ اکثر) اینطوریه دیگه (39:23)
خب مطلب دوم تأویله، ولی تأویلم به حساب کتابه. تأویل جوری ست که اگر ما دقت کنیم در کتاب، یک دقت عادی هم حتی در کتاب بکنیم، می فهمیم که اینی که از پیغمبر به عنوان تأویل نقل کردند درسته یا نه؟ ثابت الصدور بسم الله.
فرض می کنیم چیزی که نقل کرده اند ثابت الصدور، اما این ثابت الصدور ثابت تره یا قرآن ثابت تره؟ خب قرآن.
حالا که میخواد که هشت فرسخ ملحق بشود، هشت فرسخ در پنج دقیقه، ده دقیقه، که یک صدم و یک بیشتر از عرض می شود که در بیست و چهار ساعته، اگه بخواد ملحق بشه به صلاة خوف، میگیم این نه ناراحتی روحی ست، نه ناراحتی جسمی ست، بلکه شما هشت فرسخ، چهار فرسخ میرید، برمی گردید راحت تر میشید، من که خسته میشم یک خورده میرم بیرون برمیگردم مثلاً، راحت تر میشید، اینجا ناراحتی وجود نداره.
بنابراین مرحله دوم، مرحله ببخشید، مرحله اولی که ما نیازمند به سنت رسول الله صلوات الله علیه هستیم چیه؟ اینه تأویل. تأویل، یعنی الحاق بعضی از مصادیق غیر مذکوره در قرآن به بعضی از مصادیق مذکوره قرآن، در چی؟ در اینکه محور دست اوست.
مثلاً، در زمان رسول الله صلوات الله علیه و در زمان امیرالمؤمنین و در زمان امام حسن و در زمان امام حسین این مطلب نبود که نماز در حائر حسینی مخیر بین القصر و الاتمام بود، نبود.
(لم یکم هذه ال فی زمن الرسول والحسنین) امیرالمومنین صلوات الله علیه ولکن بعدش، بعداً گذشت و که امام صادق آزادتر بودند فرمودند که در چهار جا موضع تأخیر است.
خب سه جاش بیان شده که حرم مکی، حرم مدنی، مسجد کوفه ولی حائر نبود. حائر رو امام صادق علیه السلام آورد، از کجا آورد؟ وحی شد به ایشون؟ به ایشون وحی نمیشه.
امام صادق از باقر گرفته، باقر از امام چهارم، از امام سوم، از امام دوم، از امام اول، از رسول الله چی رو؟ تأویل رو. مناط جواز تأویل در حرمین و در مسجد کوفه چیه؟ مناط به حدی ست که اون منات در حائرم هست، وحی که نیست در اینجا که.
برای اینکه بعد از اختتام وحی بر رسول الله صلوات الله علیه و ارتحال اون حضرت که وحی دیگه نازل نمیشداصلاً، این تأویله، منتها بیان تأویله، نقل تاویله.
(ینقل الامام الصادق علیه السلام تأویل تأخیر بین القصر و اتمام به نسب کیان المکان) کیان و اهمیت مکانت عرض می شود که حرم مکیه حرم مدنیه و مسجد کوفه، یک کیانی ست که اون کیان در اصل شامل حائرم میشه.
شاید امام زمان که تشریف بیارن، مطلب پنجمم بیارن، احتمال داره ها. مطلب پنجم ممکن است بیارن ما چه عرض کنیم؟ ما که نمی تونیم نفی و اثبات کنیم. این یک بُعد که اینم مرتکن بر کتابه.
دوم، مطالبی هست که آخه همه مردم یه جور می فهمند قرآن رو؟ خب نه.
بعضیا دقت می کنند، بعضیا فکر می کنند، زیاد دقت می کنند، زیاد فکر می کنند، زیاد کار می کند، حساب میکنن اینم مثل کتاب شیخ عبدالله انصاری روش دقت کنیم مثلاً، بعضیا اینطورن.
بعضیا نه نگاه نمی کنن، اگرم نگاه کنن خب تو متن پر است این نظرات و این فتاوا و اجتهادات، اونوقت دیگه اتوماتیکی مطلب جور دیگه میشه، چون اینجوره، چون اینجوره بنابراین رسول الله باید بیان کنن.