جلسه صد و هشتاد و هفتم درس خارج فقه

غسل

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

(أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) علیکم السلام (وَإِنْ كُنْتُمْ أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) اشتباه استاد (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶]

ما اگر ضوابط مستفاده از قرآن را مدنظر بگیریم در فروع متفرعه، بلکه در ضوابط متفرعه، بسیار در اسلامیات فقهاً و فلسفتاً و عرفاناً و عقیدتاً و ما الی ذلک، أغنای از کل علما خواهیم بود.

چون کتاب الله أغنای از کل کتب است، بنابراین اگر محور ضابطه ای ما قرآن شریف باشد با دقت کامل صحیح، ما گمراهی خیلی کم خواهیم داشت. نیازمند به غیر کتاب نخواهیم بود و اگر نیازمند به سنتیم، سنت است و نه روایت.

در مسئله مورد بحث، قرآن شریف می فرماید (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] که مکرراً عرض شد حضور برادران که مراد از جنب، بعید عن الصلاة است،‌ قدر متیقنش، مسلمش، چه بُعد جسمانی باشد و چه بُعد روحانی باشد که بُعد روحانی بُعد عن الله است و بُعد جسمانی، بُعد عن الصلاة است و این بُعد به حدث اکبر است. قرآن اینجور بیان می فرماید.

بنابراین اگر در سنت قطعیه اسلامیه مصادیقی از منطق وحی از برای ما بیان شد که این ها حدث اکبر است و قابل اطمینان صحیح بود، قبول می کنیم و اگر نه، نه. چه ظن داشته باشیم و چه شک تا چه رسد به احتمال، چه حدیث باشد و چه نباشد.

حالا بُعد عن الصلاة دارای اقسامی ست، وسائلی ست. یکی از بُعدهای عن الصلاة جنابت معروفه است و در قرآن شریف از جنابت معروفه که جنابت جنسیه باشد، جنسی باشد و شهوانی باشد، تعبیر فرموده است به (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] در اینجا، جاهای دیگر تعابیر دیگر.

(أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] ما در این بُعد داریم صحبت می کنیم که اون حدث اکبری که دوری از نماز می آورد و با (فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] این دوری برطرف می شود، در بُعد شهوانی و به تعبیر دیگر در بُعد جنسی و در بُعد معاشرت با زنان که بُعد شهوانی باشد، قرآن شریف ازش تعبیر فرموده است به (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶].

چیز دیگه نفرموده که و چرا؟ علت روشنه.

اولاً قرآن شریف کل مصادیق حدث اکبر را چه لزوم دارد ذکر کند (جُنُبًا) فرمود دیگه و سنت قطعیه، اگر سنت قطعیه ای داشتیم و تبیین کرد که حیض و نفاس و استحاضه کثیره و عرض می شود که مس میت، این ها حدث اکبر است پس (فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] دنبالش هست.

اما راجع به خروجی منی چی؟ راجع به خروج منی به قولٍ مطلق یا عن شهوتٍ یا عن ملامستٍ یا به اختیار در بیداری یا بی اختیار در خواب یا چه یا چه یا چه،‌ اگر در سنت دلیلی نباشد که خروج منی صرفاً یا با شرایط، البته منهای (لَامَسْتُمُ) (لَامَسْتُمُ) بحث دیگریه.

(أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] عمل جنسی به زنان کردن است. ما اینو قدر مسلم می گیریم البته بحث داره ملاحظه بفرمایید در الفرقان.

(لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] این کنایه تقریباً یا تحقیقاً بالغ تر از تصریح است به عمل جنسی،‌ در میان خودمون هست، میگن با فلان زن خوابید،‌ خوابیدن که نیست،‌ عمل جنسی برای کنایه است. با فلان زن حمام رفت،‌ با فلان زن حمامی شد،‌ با زن خودش خوابید.

قرآن شریف زیباترین تعبیر رو کرده (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶]، لمستم نیست،‌ (لَامَسْتُمُ) [مائده: آیه ۶]. مسستم نیست،‌ ماسستم نیست،‌ (لَامَسْتُمُ)،‌ لمس غیر از مسه.

لمس (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) این مسه با حرکت است و به حساب نساء با التزاز است و مسه با حرکت با التزاز یک مرتبه یک طرف است،‌ مردی به زن دستش رو میمالد یا زن به مرد،‌ یه مرتبه نه طرفینی (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] دو تایی با هم خب،‌ دیگه از این واضح تر چی،؟ نمی خوایم اینجا رو بحث کنیم.

حالا (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] در بُعد دوری انسان از صلاة به حساب حدث اکبر در بُعد شهوانیش،‌ اون قله شهوانیت رو ذکر کرده است. قلش جمع شدن با زن است حلال و لا سمح الله حرام که مطلب دیگری ست.

(أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] لامستم ازواجکم نفرمود. اگر ازواجکم می فرمود، اگر انسان معاذلله با زن غیر خودش چیز میشد این جنابت نمیاورد که، (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] فرمود و لذا نساء آبَاؤُكُمْ.

(لَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ) [نساء: آیه ۲۲] (مَا نَكَحَ) اعم است. حالا (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] این فرد اعلای حدث اکبر جنسی ست،‌ مگه اینطور نیست آقایون؟

حالا چه انزال بشود چه نشود که نوعاً می شود،اگر آدم مریض نباشد، پیر نباشد، چه نباشد، معمولاً میشه دیگه، پس این دو بُعد رو در بر دارد.

تمام شهوات جنسی انسان های معمولی در (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] جمعه،‌ هم عمل جنسی مقدماتی می شود که مستحب است، هم عمل جنسی مؤخراتی می شود و هم با عمل جنسی نزول می شود.

اگر نزول مرد و زن با هم شد در کمال قله است، اگر مرد شد فقط مقداری ست، اگر مرد هم نشد بالاخره این شهوت جنسی بسیار بارزی ست که در (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] حاصل میشه، مگه اینطور نیست؟

خب،‌ سوال، قرآن شریف که ندارد خروج منی هم جنابت آور است که جنابت جنسی، پس از سنت باید ثابت شه. سنت چیکار میخواد بکنه؟ سنت چیکار میخواد بکنه؟

ببینید اگر چیزی در قرآن شریف هست و سنت میخواد چیز دیگری پایین تر از او بگه، الحاقی دیگه، پس تأویله، الحاقی ست، پس تأویله. نه اینکه خدا چیزی فرمود پیغمبرم چیزی مانند او، خب مانند او رو خدا میشد بگه با یک جمله همه رو بگیره.

پس این سنت در این بُعد تأویلی ست، غیر از سنت مستقره بر این است که نماز های یومیه هیفده رکعته، این تأویلی ست، این وحی است بر رسول الله به عنوان سنت رسولی القا شده و ثابته. اطیعوا الله قرآن، اطعیوا الرسول سنت رسول، اولی امر منکم سنتی که اولی الامر از رسول نقل می کنند و ثابته.

اما در جایی که اصل قرآنی دارد و ضابطه فقط نیست، بلکه یک نمونه بسیار بارزی از مورد حکم بیان شده است، بله ضابطه در (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] هست،‌ بسم الله.

اگر به (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] اکتفا میشد باز مطلب دیگری داشتیم که شبیه این بود، ولکن فرق داشت در یه جهاتی.

اما در اینجا در جنابت جنسیه، نمونه ای را که قرآن شریف ذکر کرده است (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] است، پس اگر رسول الله صلوات الله علیه می خواهد خروج منی را به هر جوری یقینی باشد، مضنون باشد، مشتبه باشد، یقینی ست، میخواد بفرماید، این وحی، وحی تأویلی ست. یعنی چه؟

وحی تأویلی به این معنا که خداوند در قرآن شریف حکمی را راجع به موضوعی فرمود،‌ ولی مبدأ و مأخذش رو نفرمود. مبدأ و مأخذش رو ارائه می کند به رسول،‌ که رسول می تواند مواردی را که مشمول اون مأخذ است و مشمول اون مبدأ است که در نص قرآن نیست، که در نص قرآن نمونه بارزی و همگانی ذکر شده است، این حق را رسول دارد و ما نداریم. شیخ طوسی ها ندارند، شیخ مفید ها ندارند، حضرت عبدالعظیم ها ندارند، حضرت زینب ها ندارند، حضرت عباس ها ندارند، ولی معصوم داره.

پیغمبر بزرگوار که در قله اولاست در بُعد رسولی، ایشون می تواند تأویل کند، منتها از خودش که نیست. تأویل به این معنا که خداوند در فرستادن این قرآن شریف نصوصی و ظواهری را انیجا بیان فرموده است، شما بر مبنای نصوص و بر مبنای ظواهر فکر کنید آیات به آیات، دقت، اشارات، نکات، لطائف، مطالب و، اما این ها به روز ما باز است اگر اهل قرآن باشیم و بشویم و هر چه بیشتر بهتر.

اما تأویل به روی ما باز نیست. این تأویل که داریم عرض می کنیم ها، به این معنا که خداوند مثلاً در سوره نساء فرموده است (وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ) [نساء: آیه ۱۰۱] کی؟‌ (إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا) [نساء: آیه ۱۰۱] (وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ) [نساء: آیه ۱۰۲].

یک آیه در قرآن بر اون بحث نیست، بحث صلاة رو عرض می کنیم. بحث صوم مطلب دیگری ست و در سوره بقره هست.

حالا ببینید، رسول الله صلوات الله علیه که می فرمایند سفر در حد فلانی هم، درش قدر است، میخواد چیکار کنه؟ میخواد الحاق کنه دیگه. این الحاق تأویله، یعنی چه؟ تأویل به این معنا، و لذا روایات ما داریم (إِنْ قُرِأَتْ عَلَيْهِ آيَةُ اَلتَّقْصِيرِ وَ فُسِّرَتْ) فُسِّرَتْ اینه.

فُسِّرَتْ اینه، کان رو که نمیخواد معنا منه، کان، کان، یکون، فُسِّرَتْ تفسیر تأویلی ست. تفسر تأویلی به این معنا که رسول الله صلوات الله علیه اضافه بر نص این آیه مبارکه که (إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) [نساء: آیه ۱۰۱] چرای (إِنْ خِفْتُمْ) هم بهش وحی شده.

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] (أَرَاكَ اللَّهُ) ارائه قرآن نصاً و ظاهراً فقط نیست، بلکه ارائه تأویلات هم هست. اگر ارائه غیر قرآن نبود، ارائه سنت نبود، چرا فرمود (بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵]؟ (لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِه). خب بِه دیگه، قرآن که بنای بر اختصار دارد که.

این (لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ) [نساء: آیه ۱۰۵] یعنی پیغمبر بزرگوار دو گانه است، هر دو وانه است. یک گانه اش قرآن شریف نص و ظاهر قرآن استناد به نص آیه.

و بُعد دومش این است که خداوند متعال در مواردی که از جمله این مورد است، این (إِنْ خِفْتُمْ) [نساء: آیه ۱۰۱] چرا (إِنْ خِفْتُمْ)؟ برای یک ناراحتی در حد خاصی.

اگر ناراحتی در حد خاصی در (إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ) [نساء: آیه ۱۰۱] پیدا کردیم که قله علیایش (خِفْتُمْ) است،‌ چون این ناراحتی که انسان در سفر حاصل میکنه یا نارحتی روح است (خِفْتُمْ) در هر چی، در هر ناراحتی.

یا ناراحتی جسم خستگی، ممکنه آدم خیلی خسته باشه ولی روحشم خیلی شاداب باشه، این یه مثلثی در کار است یا اینکه در این سفری که انسان می کند، وضعی ست که هم خوف دارد مربوط که به روح، هم تأویل جسمانی دارد مربوط به جسم یا هر دو رو دارد، غیر از اینکه نیست.

حالا در اینجا که پیغمبر بزرگوار بر حسب حدیث متواتر از برادران سنی و از اصحاب شیعی ما به طریق قطعی و ثابت باید در سفر الماء قصر کرد، این تأویله. چطور تأویلی؟

اینو پیغمبر بزرگوار برش این وحی حاشیه ای شده که این خوف که موجب قصر صلاة است، حالا قصر خوفی یا قصر سفری با هم یه مقداری فرق داره، ولی اصل قصره.

این خوف که موجب قصر است، چرا؟‌ فقط خوف؟ پس اگر انسان بدنش خسته شد در سفر، صد هزار فرسخم بره نه، خوف که نداره.

نه، این تأویل در رسول الله صلوات الله علیه  به عنوان حامل سنت، وحی شده برای تعب معینی. چیه اون تعب معین؟ تعب معین در خوف که خوف، تعب معینی که شامل خوف است که مربوط به روح است و شامل جسم است حدش مسیرة الیوم به اغلب سیر وَ اَلْغَالِبُ عَلَى اَلْمَسِيرِ، اینو گفت.

(مسیرة الیوم به اغلب سیر وَ اَلْغَالِبُ عَلَى اَلْمَسِيرِ) یعنی بیست و چهار ساعت معمولی راه رفتن با اکثر وسائل مسافرت. این چیکار میکنه؟

شما نظر رو ثابت کنید. ثابت به کوه و دره و بیابان و بی آبی و گرگ و سگ و مگ و فلان و این حرفا، حالا ترس رو کاری نداریم،‌ خستگی.

این خستگی در بیست و چهار ساعت سیر حاصل میشد، تقیید شده بیست و چهار ساعت و در صحیحه ذکری بن آدم که سوال می کند از امام معصوم چرا در کمتر از یک روز نشد، بیشتر نشد؟ فرمود اگر چنانچه در بیشتر از یک روز میشد، در هزار سال هم قصر نمیشد، اینو مراجعه بفرمایید، این در جای خودش میاد.

علل به طوری بین و روشن در روایات قصر و علت و حکمت قصر بیان شده که این تأویل و خیلی روشن میکنه. آیا چه سفره خسته کننده ای می تواند به سنت رسول ملحق شود به خوف علی النفس؟ ولو به اندازه خوف علی النفس نیست. به اندازه خوف علی النفس نیست.

یک میزانی ست که خوف علی النفس در قله است صددرصد، نود درصد است. تعبی که در بیست و چهار ساعت سفر به طرز معمولی نوعاً بر انسان حاصل می شود، این قابل الحاقه دیگه.

منتها قابل الحاقه در دو بُعده. یک بُعد اگر ما اون قدرت و داشتیم الحاق مثلاً می کردیم یا چه. بُعد دوم چون این تأویل، چون این مأخذ وحی شده است بر رسول الله صلوات الله علیه به سادگی میگد این حکم خداست که شما در یک شبانه روز راه با اغلب سیر و الغالب علی المسیر، اینجا هم قصر کنید و چرا قصر کنید؟‌

خوف است؟ نخیر خوف نیست،‌ ولکن تعبی ست از برای بدن که اون مبنای تأویلی و اون اصلی که موجب قصر در حالت خوف شد، اینجا را هم می گیرد.

اگر اینجا صددرصد است، اونجا نود درصده، آقا یه درصد چطور؟ میشه؟ میشه این یک درصد رو حمل کرد؟ که (16:37)

کتاب اینطور نوشتیم که یک شتر عرض می شود که خیلی قوی رو با یک موی پاره پاره بکشید، خب نمیشه آخه یک رو که نمیشه حمل رو بر صد کرد، اما نود و نه رو میشه.

شما یک شاگردی دارید که این شاگرد فرض کنید که نه و نیم گرفته میشه دهش کرد، پنج رو که نمیشه ده کرد، یک رو که نمیشه ده کرد، شیش رو نمیشه که، باید جور باشه.

یه آدمی که جنس میخواد بخره صدتومن می ارزه، ده تومن جیبشه، نمیشه این ده تومن رو ملحق به صد تومن کرد، پدر صاحب بچه در میاد که. الحاق شرط داره. در الحاق باید نزدیک به هم باشد.

این نزدیک به هم تازه کافی نیست، اگر ما کوچک تر را ملحق کردیم به بزرگ تر این هم دلیل میخواد، اما اگر بدون دلیل ملحق کردیم، ناهنجار رفتیم ما زیاد نه.

در اینجا که خداوند به وحی سنتی بر رسول خدا صلوات الله علیه، اینطور مثلاً می فرماید، حالا تعبیر هرچه بوده ما نمی دونیم، که مقدار معینی از تعب که دنباله تعب روحی ست که خوف است، اون مقدار تعب بدنی ست، تعب بدنی که حاصل می شود در بُعد یک شبانه روز راه رفتن به طور معمولی با بیشتر وسایل مسافرت، درست؟

حالا سوال، شما سفر بیست و چهار ساعته سابق رو بیارید که خب با کجاوه و با چه میفرفتن، فرمودن هشت فرسخه، چرا؟‌ چون اغلب سیر و الغالب علی المسیر اون موقع هشت فرسخ بود. تحدید کردن به هشت فرسخ. اون ملحق می شود به خوف، قابله الحاقه.

اما بنده الان سوار ماشین بشم در عرض یک ربع ساعت هشت فرسنگ راه بروم، یک ربع ساعت رو الحاق کنید بر بیست و چهار ساعت. چون زمان مناطه، در یک ربع ساعت با طیاره که مطلب دیگریه.

با طیاره ما در تبصرة الفقها اینو عرض کردیم که اصلاً سفرهای هوایی هیچکدوم قصر نداره، یک دونه، اگه شما برید آمریکا و برگردید قصر نداره، چون رفتن آمریکا و برگشتن بیست چهار ساعت که نمیخواد که، حالا ما سفر زمینی رو عرض می کنیم.

در سفر های زمینی الحاق بشود یک درصد به صددرصد، رسول خدا صلوات الله علیه نود درصد را که تعب بدنی در بیست و چهار ساعت راهه به اغلب سیر و الغالب علی المسیر، به وحی حمل کرد بر خوف.

اما کی می تواند؟ آدم عادی که نمی تواند، خب دیوانم دیوانه تر از دیوانه میشه که اگه یک رو حمل بر صد کنه. آقا یک چیکار به صد داره اصلاً؟ ربطی به هم نداره اصلاً.

اگر می شود یک رو حمل بر صد کرد، پس هیچ عددی در اینجا شرط نیست،‌ هیچ عددی عرض می شود که شرط نیست. اینو عرض کردم مقدمه این مطلب، در اینجا اون بحث در جای خودش داره.

(صحبت حضار)

خب اینجا که نمی تونیم بحث کنیم. من به عنوان اونی که فهمیدم و بعد باید تفصیلاً عرض کنم در کتاب نماز مسافر هست.

حالا این مثال بود برای اینجا. میخواید مثال دیگه عرض کنم؟

ببینید، در قرآن در سوره نساء تحریم کرده مادر زن ها رو (وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳]، بیان ملحق کنند مادرهای زن هایی که این آدم باشون زنا کرده. زن زانیه رو بر زن خود انسان ملحق کنند تا مادر زن زانیه رو بر مادر زن خود انسان ملحق کنند.

دروغ را بر راست ملحق کنند، حرام را حلال ملحق کنند، آخه این نمیشه و لذا اون برادران بزرگوار فقیه که می فرمایند القا می کنیم خصوصیت نسائکم رو، میگیم اگه القا بود خدا خودش القا می کرد.

کما اینکه در پدر زن فرمود (وَلَا تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ) [نساء: آیه ۲۲] یا در باب (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] خداوند می فرماید (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] ازواجم نکنید، حلائل.

زن هایی که حلال اند بر فرزندان سلبی شما، حلال است عقد دائم، حلال است عقد منقطع، حلال است امه،‌ حلال است هبه بر عمه، حلال،‌ حلائل بیخود که نفرمود، نفرمود ازواج،‌ (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] (مِنْ أَصْلَابِكُمْ) چرا فرمود؟‌

پس سُلبی بودنش شرط است. سُلبی بودن شرط است در عرض می شود که زن اون پسر، اون پسری که سلبی باشه.

پس چطور برادران عزیز فقیه در اینجا ملحق می فرمایند ابناء رضاعی رو؟ خود ابناء رضایی میگه حرامه، آخه بابا حرمت در باب زنا حرمت نکاحه، مگه با پسر میشه نکاح کرد؟ این خیلی عجیبه ها.

این (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] نصه،‌ پس چطور ما می تونیم ملحق کنیم به زن پسر سُلبی، زن پسر رضاعی را؟

بعضیاشون میان می فرمایند، آقای خمینی اصرار داشتن در نجف اینطور در بین راه صحبت میکردیم و خب دیگه صحبت تمام شد که اینجا فرمود (مِنْ أَصْلَابِكُمْ) برای اینکه ادعیاء رو خارج کنه.

میگیم که أوسعه که (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ) غیر ادیاعکم،‌ غیر ادیاعکم میگفت این دوتا رو میگرفت، هم (مِنْ أَصْلَابِكُمْ) میگرفت هم رضاعی.

قرآن است، أفصح کلام است، کلام فصیح عادی اینطور نمی توند حرف بزند. بعد به ایشون عرض کردم شما که از نظر آیه اینطور، از نظر سنتم که روایت نداریم، فرمود شهرته، عرض کردم به شهرت ما اعتراض داریم.

شهرت در مقابله قرآن چیکار می تواند بکند؟‌ (وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ) [نساء: آیه ۲۳] شما بیاید زن و پسر و رضاعی را ملحق کنید، پیغمبرم نمیتونه اینکار رو بکنه، تا چه رسد به اینکه ما بخوایم اینکار رو بکنیم.

و همچنین در باب حرمت رضاعی به قولٍ مطلق، آیا می شود ملحق کرد به مادرهای رضاعی و خواهرهای رضاعی، عمه های رضاعی، خاله های رضاعی رو؟ میشه؟ نمیشه.

هفت تاست، سوره نساء بیان میکند، بعد می فرماید (وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ) [نساء: آیه ۲۳] می شود بناتکم، عماتکم، خالاتکم عرض می شود که بنات اخواتکم، بنات اخوانکم رو حمل کرد؟ این چجور میشه حمل کرد آخه؟‌

آخه حمل در جایی می کنند که اصل رو نشود گفت، به عبارت مختصر. در اینجا اگر چنانچه تمام رضاعیات محرم باشند، مثل نسبیات میفرمود که وَ هُنَّ مِنَ الرِّضاعَه، تموم شد.

هُنَّ مِنَ الرِّضاعَه همه رو میگرفت دیگه. چرا فرمود (وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ) [نساء: آیه ۲۳]؟ نص است در اینجا.

ما در مقابل کل فتاوای شیعه و سنی عرض می کنیم، ترجیح می دهیم نص کتاب الله رو. به اون هام احترام قائلیم، اصحاباً، اخواناً، بحث علمی که دعوا ندارد. میریم سر بحث خودمون.

ببینید،‌ در اینجا (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] جریان بیرون آمده،‌ خب تعبیر باید که چیز بشه،‌ بیرون آمدن منی،‌ این مراحلی دارد، شهوت،‌ این شهوت جنسی مراحلی دارد.

یک (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] این یه مطلب. چه خروج منی بشود چه نه،‌ اگر نشودم بالاخره همون حظّ جنسی هست،‌ این قمّه است که این قله و قِمّه رو خداوند بیان فرموده است.

بعد چی؟‌ بعد این است که انسان بدون عمل جنسی با زن خودش،‌ با زن خودش ور بره و جنب بشه،‌ بازم (لَامَسْتُمُ) دیگه ور رفته، (لَامَسْتُمُ) نیست لَمستمه،‌ اینم پله دومه،‌ پله دوم جنسی با زن خودش ور رفت،‌ شد.

سوم،‌ اصلاً زنی در کار نیست. طلبه است،‌ شب خواب دید شد. یا در بیداری مثلاً. مرحله سوم این است که این آدم با نگاه کردن حلال به زنش،‌ حالا فرض می کنیم،‌ نگاه کردن،‌ آخه بعضیا هستن با نگاه کردن اینطورن،‌ ولی قضیه جوری نیست که اینجا بگم براتون.

بعضیا با نگاه کردن اینجورن، مثلاً مسائل حیض رو داره نگاه میکرد جنب میشد،‌ آخه خیلی عجیبه، الاغ ماده رو نگاه میکرد جنب میشد.

حالا بعضیا هستن در پله سوم اند، با نگاه کردن به زن اینطوری میشن،‌ این سوم،‌ با نگاه کردن به زن خودش دیگه،‌ حالا زن غیرم که چه عرض کنیم.

عرض می شود که پله چهارم،‌ پله چهارم نه نگاه کردن است،‌ نه چی است،‌ نه فلان است،‌ نه بهمان است،‌ خودش معاذلله یه استمنائی می کند و شهوته دیگه،‌ این چهارم. این چهارم.

پنجم این است که نخیر در خواب دیده است ولی در خواب با شهوت آمده است،‌ در خواب خب بی شهوت که نمیاد این پنجم. در خواب با شهوت آمده،‌ این پنج مرحله.

ششم،‌ ششم این است که خروج منی از این انسان صحیح نه مریض،‌ خروج منی از این انسان صحیح شده،‌ نه شهوت است،‌ نه دفق است،‌ نه فتور است، رنگ باشه، منگ باشه،‌ بله؟ پنجم یا شیش ام؟‌ شیش ام.

هفتم،‌ هفتم این که یه رطوبتی چون استبراء از منی نکرده است،‌ رطوبت مشتبه خارج شده است،‌ این رطوبت مشتبه که خارج شده است این رو ملحق کنیم به اون اولی،‌ چی شد؟ خیلی عجبیه ها،‌ حساب بفرمایید آقایون.

برادران توجه بفرمایید. ما حساب نکرده که نمی تونیم بگیم که چون شهرت است قبول کنیم که. ما احترام هم قائل هستیم ولی الحاقه،‌ مگر نه این است که رسول الله صلوات الله علیه میخواد الحاق کند؟

الحاق کند اون رطوبتی که شاید منی باشد،‌ درش شهوت نیست، درش دفق نیست، درش مفق نیست، درش منگ نیست، رنگ نیست، شبهه است.

این هفتمی را که هیچ جریان جنسی درش نیست،‌ هیچ جریان جنسی درش نیست،‌ هیچ شهوت خارجی درش نیست،‌ اگه قبلاً بوده.

حالا اگر مقداری در راه مونده،‌ اگرم یقینن منی باشد که جریان جنسی درش نیست. حالا که ما شک داریم که در راه است منی است یا نه چون استبراء به بول نکرده است،‌ از این جهت اون رطوبت مشتبه میاد بیرون،‌ این هم نجس باشد و هم موجب غسل باشد،‌ اینو کی میتوند الحاق کند؟

پس آب تو کوچه رو هم الحاق کنید، تف هم الحاق کنید،‌ عرض می شود که چیزای دیگم الحاق کنید،‌ این قابل الحاق نیست،‌ آخه یک هفتم است،‌ اصلاً خارج از محور است.

یعنی شهوتی در کار نیست،‌ فرض کنید اختیاری هم در کار نیست،‌ شهوتی در کار نیست اختیاری در کار نیست،‌ دفقی در کار نیست،‌ فتوری در کار نیست،‌ رنگی در کار نیست،‌ منگی دنگی در کار نیست،‌ یه آبی اومده این آدم یادش رفته،‌ یادش رفته فرض کنید،‌ اون قله بالا.

یادش رفته است که این بعد از خروج منی بول کند، یادش رفته بعدنم عرض می شود که رفت غسل کرد و حالا میخواد نماز بخونه یا خونده نمازم خونده بعد یه رطوبت مشتبه منی اومد،‌ این رو ملحق کنیم به منی که منی ملحق است به (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶]،‌ الحاقه الی الی الی هفت تا،‌ هفت تا پله میره بالا.

آقا شما چه رو پله اول بشینی،‌ چه رو پله هفتم یکیه،‌ نفهمیدیم ما،‌ پله ششم با هفتم یه جوره،‌ اونم با دلیل،‌ اگر چنانچه محوری در کار باشد،‌ این قابل الحاق نیست،‌ این اولاً.

ثانیاً، ثانیاً قرآن شریف چی می فرماید؟ می فرماید (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] مگه این آدمی که رطوبت مشتبه به منی خارج شده جنبه؟ جنابت به چیه؟ جنابت در بُعد اول به (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶]،‌ در بُعد دوم باید با سنت ثابت بشد که چیه.

اگر در سنت ثابت شده بود که خروج منی ولو بدون شهوت و فتور و این حرفا قبول میکردیم مثلاً،‌ اونم مثلاً عرض می کنیم، شهوتی در کار نیست.

قرآن میگد که (وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] در بُعد کلیش و در بُعد شخصیش (أوْلَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] این جنبنش ثابت نیست،‌ (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ)م  نیست،‌ الحاق باید بشه، الحاق رو کی باید بکنه؟ سنت. سنت،‌ تناقض مربع در کاره، به روایت مراجعه کنید.

روایات، تقریباً نه دهم روایات اینطور میگه،‌ یه دهم روایتی که الماءُ الاکبر،‌ این یک. الماء الاکبر که ما تعبیر کنیم ازش به منی،‌ قیدم درش ذکر نشده،‌ این موجب جنابت نیست،‌ ولی این روایت یتیمه، چطور؟

بعد روایاتی راجع به زن، روایاتی راجع مرد، به اگر صحیح باشد باید عن شهوتٍ باشد،‌ باید که دفعٍ باشد،‌ باید عن فتورٍ باشد،‌ حتی در بعضی روایات دارد که (إِذَا خَرَجَ الْمَنِيُّ مِنَ الصَّحِيحِ).

آدمی که صحیح است و مریض نیست، اگر منی فرض کنید منی خارج شده، اگر منی از او خارج شد، شرط است که شهوت باشد، دفق باشد، فتور باشد، اما اگر شهوت و دفق و فتور نباشد لابأسَ به، این غسل ندارد که ما باید عرض کنیم نجاستم ندارد، برای اینکه هر چی که خارج شد که نجس نیست.

مگه وض یا مضی نجسه؟ فقط بول نجسه و اون منی که حدث اکبر آور است و غسل آور است، اما اگر شما یقین کنید که این منی خارج شده، الان فرض کنید، فرض کنید که این منی الان بعد از یک ساعت از جریان، این منی قبل از غسل یا بعد از غسل خارج شده.

این منی که خارج شده است یقین دارید منی ست، نصوص صحاحی از روایات ما، نمیخوام استناد کنم، میخوام بگم که یقین که نیست،‌ با تناقض مربع که در قسمتی از روایات که اول عرض کردم فرمود که ماء اکبر، بعد فرمود به شهوتٍ، به دفقٍ، به شهوتٍ، به دفقٍ، اگر زن عن شهوتٍ ازش آب خارج شد روایت میگد که جنابت عرض می شود که غسل کنه.

اگر مرد نظر کرد یا لمس کرد به شهوتٍ ازش ماء خارج شد، به شهوتٍ، به شهوتٍ، همش به شهوتنه، حتی اگر ما احتمال بدیم به شهوتٍ شرط باشد، فرض کنید احتمال بدیم، کاری نداریم نصوص زیاده.

اگر ما احتمال بدیم که خروج این منی به شهوتٍ شرط باشد درش، پس اونی که ثابت است از منی جنابت آور، از منی حدث اکبر آور، چی ؟ اونی که به شهوتٍ باشه. اگر به شهوتاً نباشد خب شک می کنیم.

شک که کردیم پس شک داریم در اینکه (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] است. وقتی که شک کردیم که (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶] است خب مرجع این است که خب هیچی دیگه.

ببینید از نظر قرآن که ما مقداری بیشتر صحبت می کنیم بعد روایات، روایات رو مقداری عرض کردیم، قرآن (إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا) [مائده: آیه ۶].

سوال خب اگر ما یک رطوبتی یه جا دیدیم، یه جایی نمیدونیم که این آب خمیره یا منی، شک داریم، حمل بر چی می کنیم آقایون؟‌ (كُلُّ شَيْءٍ طَاهِرٌ) دیگه، این طاهر است دیگه.

چون ثابت نیست و چرا؟ و چرا؟ چون (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] قاعده کلی ست، (لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) [الاسراء: آیه ۳۶] یک قاعده کلی ست در کل اصلیات و فرعیات.

خب در اینجا اگر علم هم داشته باشیم، اینی که بدون استبراء به بول خارج شده است، اگه علم هم داشته باشیم منی است، این حدث اکبر نیست، این درش شهوت شرط است، دفق شرط است، مفق شرط است، این حرفا.

حالا که علم نداریم که،‌ خیلی پس معرکه ایم پس. بنده فقیه اگر بخوام اینجا حکم کنم طبق بعضی از روایات که ترجیح میدن به شهرت که این محکوم است به نجاست و حدث اکبر، خیلی من دنبال معرکه هستم.

اول باید ثابت شود منی است، بعداً منی عن شهوتٍ باشد. منی عن شهوتٍ است که قدر متیقن مسلم است برحسب نصوص شیعه و سنی که این ملحق است به (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶].

اما در اینجا ما هنوز اندر خمه یک کوچه ایم.

اصلاً معلوم نیست منیه. میگید که ملاقات کرده است رطوبتی که آمده بیرون، شبیه است به منی، خب ملاقات کرده است با منی که در داخل ظناً مونده چون استبراء بول نکرده، میگیم ملاقات در داخل منجس نیست، اگرم ملاقات در داخل منجس باشه خب این متنجس شد میومد بیرون. خود منی،‌ تازه در خود منی هم ما حرف داریم.

بنابراین ما از نظر فقاهتی به کتاب مراجعه می کنیم مطلب اینه،‌ به سنت مراجعه می کنیم مطلب اینه، به الحاق مراجعه می کنیم مطلب اینه.

بنابراین می تونیم قطعاً فتوا بدیم در یه بُعد، یکی دیگه اینکه احتیاط کنیم. احتیاط کنیم که اگر این منی که می داند انسان منی است، از شخص صحیح، بدون اون شرایط خارج شد، شک کنیم که نجس است یا نه؟‌

غسل که قطعاً نیست، شک کنیم نجس است یا نجس نیست خب مطلب، برای اینکه ما دلیلی بر نجاست منی من حیث منی نداریم.

منی عن شهوتٍ چنان چنان برای صحیح، برای مریض عرض نمیکنم ها، مریض مطلبه دیگری ست، برای شخص صحیح. خب پس اگر این منی عن شهوتٍ آمد، عن دفقٍ آمد، فتورٍ آمد، با این شرایط این جاست که ملحق می شود به (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶].

عربی دنبال عرض می شود که زن میگشت، گیرش نیومد، زنه فرار کرد، معذرت میخوام نشست یه جایی کار خرابی کرد و عربه رفت رو اون کار خرابی مالید، گفت (ان فاتك اللحم فلم يفتك المرق)

اگر گوشت گرفت نیومد، مرق گیرت میاد. حالا اگر مرق در کار باشه، اونجا مرقم در کار نیست.

(صحبت حضار)

بله اعرابی بود درسته

بله اعرابی غیر عربه. حالا، آخه چون عرب ها بیشتر اون حجازیاشون مخصوصاً بله.

عرض می شود که حالا در اینجا

(صحبت حضار)

حالا در اینجا ملاحظه بفرمایید، چطور می شود که این انسانی که رطوبت مشتبه بلمنی آمده و در مشتبه بلمنی، این ملحق شود به منی و منی هم ملحق شود به عن شهوتٍ، عن شهوتنم که ملحق شود به (لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] اوووووه چقدر فاصله است.

فاصله خیلی زیاده، آقا شما صد کیلومتر با قم فاصله داشته باشید تا یک کیلومتر، هر دوش نزدیکه قمه، نفهمیدیم نزدیکی معنیش چیه؟ اگه نزدیکی به این گله گشادی ست که چه عرض کنم،‌ خب این مال اینجا از نظر فقاهتی.

بنابراین این مسئله روشن شد. یکی از مسلمات فقهی که در رساله های عملی برادران عزیز فقیه است، اینه. اگر رطوبتی از انسان خارج شد مردد بینه بول و غیر بول، محکوم به طهارته، مردد به منیو غیر منی محکوم.

ولکن اگر قطعاً می داند این یا بول است یا منی، پس شهوت نیست، چون شهوت باشد که مردد چیه؟ اگر عن شهوتٍ و دفقٍ باشد که مردد یعنی چه؟‌

پس این اگر مردد است بین بول و منی، آقایون چی می فرمایند؟ می فرمایند اینجا احتیاط واجبه. مام اون وقتا بچگیمون گفتیم، ولی بعداً نگفتیم. وقتی که بچه خیلی بودیم. عرض می شود که حالا یخورده گنده تر شدیم، ما حالا عرض نمی کنیم.

آقایون چطور می فرمایند؟ می فرمایند که اگر مردد بین بول و منی بود، در لمعه دمشقیه مرحوم شهید رضوان الله علیه هست، در کتاب های دیگر هست، رساله های عملیه هست، میگه اگر مردد باشه بین بول و منی، اینجا قطعاً حدث حاصل شد.

اگر قطعاً حدث حاصل شده، نمی دانیم اصغر است تا با وضو از بین برود پس وضو کافی نیست و نمی دانیم اکبر است تا با غسل از بین برد، غسل تنها کافی نیست، هم وضو و هم غسل، طبق مبنای صحیح نیست.

مبنای اینکه اینجا یا بول است یا منی و ما حرف داریم. میگیم منی بودن کافی نیست. اگر این رطوبت مشتبه بین البول و المنی خارج شد، اگر شک داشت بین که بول است یا منیه که حدث اکبر ایجاد می کند که این شک هیچ وقت نمیاد، این مطلبی ست.

ولی اینجا این شک نیست. این شک دارد که آیا این آدم ازش این رطوبت که خارج شده لزجم هست، آیا بول است یا این منی است؟

در اینجا چیه آقایون؟ هم طاهر است هم وضو ندارد، هم غسل ندارد. چرا؟ طاهر است (كُلُّ شَيْءٍ طَاهِرٌ) مگه ثابت شد که بوله.

اگرم ثابت شد منیه بدون شهوتٍ، مگه دلیل بر نجاستش داریم؟‌ خب در اینجا که شک دارید بوله، قاعده طهارت است و وضو رو استصحاب میکنه، قبلاً وضو داشتیم دیگه، انسان قبلاً وضو داشته.

(صحبت حضار)

نجاست اصل منی ثابت نیست. در اینجا اصل منی به قول مطلق دلیل نداریم، خوب شود فرمودید، نداریم دلیل، بگردین اگه پیدا کردین ما استفاده می کنیم.

(صحبت حضار)

چی؟ چی؟

(صحبت حضار)

نه هر منی، ما که در بحث در منی

(صحبت حضار)

اگر اون موقع مطلق عرض کردم حالا عرض می کنیم مقیده، ما که معصوم که نیستیم که، اگر گفته باشم،‌ اگر گفته باشم بنده اشتباه گفتم.

حالا عرض می کنیم که نخیر، طبق نصوص، اون رطوبتی که از انسان خارج می شود، اگر خون است که خون است نجس، اگر رطوبت بول است که نجس، اگر منی حدث اکبر است به دلیل نجس، اگر غیر این هاست یا شکه در این هاست، نجس.

پس بنابراین در این مسئله معمولی که احیاناً بهش انسان مبتلا هست، (اذا شک بین البول و المنی فلا جمع بین الوضوء و الغسل).

اگر قبلاً طاهر بوده است، متوضأ بوده است یا مغتسل بوده است که با اون حالت میشده نماز بخونه، از اون حالت که میشده نماز بخونه یه چنین حالتی حاصل شد، هم طاهر است للاصل و هم وضو لازم نیست چون حدث اصغر ثابت نیست صادر شده و هم غسل لازم نیست، قطعاً غسل لازم نیست چرا؟

برای اینکه اگرم قطعاً منی باشد، شک بین بول و منی نه، اگر قطعاً هم منی باشد، در اینجا چون شهوتٍ و فتورٍ و دفقٍ برای اصحاء شرط است، در اینجا وجود عرض می شود که ندارد.

یه مسائل دیگه مونده من یه مطلبی رو در این چند دقیقه عرض کنم که برادران کار میکنن ولی بیشتر به کار بیوفتن. بنده معتقدم که از جمله بعدی که راجع به تیممه البته بحث تیمم نیامده، هنوز یخورده مونده، چون راجع به حائض یخورده حرف داریم.

راجع به بحث بعدی که تیممه عرض می شود که (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] بنده فکر کردم و مدعی هستم که از (صَعِيدًا) ما در نمیاریم خاک باشه، در نمیاریم بلند باشه، اگر کوه باشد، زمین مستوی باشد، شاه باشد، خاک باشد، شجر باشد، مدر باشد، حجر باشد، هر چه باشد، تمام رو از (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] بنده مدعی هستم در میاد.

اگر بعضی از برادران دقت فرمودند در آیه و در آوردن، یک جلد به قول طور مختار از الفرقان خدمتشون تقدیم میشه یا اون ها تقدیم جلد، چون این قرآنه.

یک جلد از الفرقان منهای جلد اول، چون جلد اول نداریم. یک جلد تقدیم میشه، اینو عنایت بفرمایند آقایون فکر کنند، خب یه وقت دیدین من اشتباه کردم.

(صحبت حضار)

سعال عربیه، هل یستفاد من قوله سبحانه و تعالی فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا هل یستفاد من لفظته صعید اینو مرفیهنا شرطیت کونه صعید تراباً و لاهجراً و لا عالیاً و لا مستویاً بل المثلث المستوی و العالی و المنخفظ و کذالک به صورتاٍ مطلقه ایُّ عرضین کان ایُّ ما ایتو عرضین کانت صواعن کانت أو اوتهد او به صورتاً مستویه اذستفتدم من هل جملة المبارکه صَعِيدًا طَيِّبًا من نفس آیه المبارکه السفتدم جز واحد من تفسیر الفرقان. (40:19)

(صحبت حضار)

فکر کنید، فکر کنید موهنا وقته تفکیروا یعنی (40:28)

مطلب دیگر این است که ما در حائض صحبت هایی داریم. شنبه اگر زنده ماندیم عرض می کنیم، چون دیروز من یه تصادفی کردم که شما باور نمی کنید، من الان باید زیر خاک باشم. تصادف جوری بود که خب برکت قرآن ما رو حفظ کرد با ماشین سرم همینطور عمامه پر خون شد، ولی ملاحظه می کنید هیچی پیدا نیست. اینا تمام از برکات قرآنه.

حالا اگر شنبه زنده ماندیم، عرض می شود که ما راجع به دو بخش از حائض صحبت می کنیم. یکی اینکه این سه روزی که حداقل باید پشت سر هم باشه یا نه؟

مهم تر از این، آیا در این سن پنجاه و شصت سال، فرق است بین سیده و غیر سیده، من هر دو رو عرض خواهم کرد که نه، طبق ادله قرآن اولاً و سنت ثانیاً.

اللهم اشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لمَا تحبوه و ترضاه و جنبنا عمّا لا تحبوه و لا ترضاه

و السلامُ علیکم