اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِين
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
(وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِير) [فاطر: آیه ۳۱] (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِد وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّه) [فاطر: آیه ۳۲]
این آیه دوم از آیاتی ست که من ندیدم مورد استدلال برای اثبات مقام عصمت أئمه معصومین علیهم السلام قرار بگیره، ولکن وقتی انسان دقت کند، از قوی ترین دلالت ها را این آیه مبارکه برخوردار است.
مطلب مختصری که قبلاً باید حضور برادران عرض کنم این است که ما راجع به أئمه معصومین علیهم السلام و سایر معصومین دو بُعد از سخن را داریم.
یک بُعد اثباتی ست و یک بُعد سلبی. بُعد اثباتی، اثبات مقام عصمت اولیای اون هاست، چون عصمت دارای مراتبی ست. و نه آنکه ما دلمون میخواد اینطور باشه.
بلکه از نظر ادله کتاب و علی ضوء الکتاب، ادله سنت برای ما ثابت است که این چهارده بزرگوار که رأس الزاویه هندسه رسالت محمدیه، محمد بن عبدالله صلوات الله علیه است، این ها در بالاترین قله عصمت و طهارت و علم و تقوا و معرفت و عبادت و کل خیرات هستند (وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِين) [الأنبیاء: آیه ۱۷۳].
برای ما مسلم است بر محور قرآن که قبول داریم در بُعد اول و برای محور سنت موافقه قرآن که قبول داریم در بُعد ثانی، که این چهارده بزرگوار با تفاوت اندکی که احیاناً هست بین رأس الزاویه و سایر اضلاع، از بالاترین مقام عصمت و طهارت در طول تاریخ عصمت ها و طهارت های انسان ها و فرشتگان و غیر و غیر برخوردار هستند، این بُعد اثباتی.
اما بُعد سلبی، چون کلمه طیبه (لاَ إلَهَ إلاّ الله) در کل اصول و فروع ما باید نقش داشته باشه، در کل علوم و عقاید و افکار و اعمال و اقوال ما باید نقش داشته باشه.
اینجا نقش ایجابی ست که (إلاّ الله) است، إلّا مقام علیای عصمت این مرحله اولی و مقام سلبی آنچه منافات با مقام عصمت اولیا دارد تا چه رسد عصمت عالیه، تا چه رسد عدالت علیا، تا چه رسد عدالت عادیه، تا چه رسد اسلام (04:13) تمام این ها باید که از ساحت قدس معصومین علیه السلام نقش شن.
ولکن برحسب فرموده معصوم علیه السلام (قَصَمَ ظَهْرِي رَجُلاَنِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّك) کمر مقام رسالت رو می شکند، هیچ چیز نمیشکنه فقط دو چیز (عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّك).
عالمی که به نیروی علم بر خلاف حقایق قیام می کند، عالمی که استحمار می کند مردم را، با احمق کردن مردم و اون جهات نادانی مردم را زمینه گرفتن، مردم را به زمین میزند و نادان ها رو نادان تر میکنه.
(وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّك) نادانی که نشان می دهد من عابد هستم، زاهد هستم. (قطع صدا) نمی گذاره.
این مردم نادان مانند خود و بدتر از خود را، به جهالت های ناهنجار و ناهموار می کشاند، به حساب چهره ضوء و چهره تقوا که در عمقش جز حمق چیزی وجود ندارد.
اگر ما نسبت به پیغمبر بزرگوار خودمون و ائمه صحبت می کنیم فعلاً.
اگر پیغمبر بزرگوار را زدن، فحش دادند، معده گوسفند به سرش ریختند، در شعب ابی طالب حبسش کردند، محبور به فرار شد از غار بعد از سه روز به مدینه، مجنونش گفتند، چه گفتند، چه گفتند، صدمه های لفظی، صدمه های عملی، صدمه های ظاهری به اون بزرگوار زدند، نوعاً به جسم وارد بود، به جسم مقام نبوت وارد بود.
اما صدمه بالاتر از این است که روح نبوت رو میخواد بکشه، پیغمبر که کل عقل است بگن دیوانه است، کاهن است، ساحر است، هرز میگه، چرت میگه، اما یه بدتر از اینم ما داریم.
بدتر از ابوجهل ها و ابولهب ها ما داریم. چه ابوجهل ها و ابولهب های عالم و چه جاهل که صاف میگد این دیوانه است، نه اینکه پیغمبر نیست، آدم عادیم نیست، این دیوانه است، این خل است، این چه است، این چه است، این چه است، بدتر از اینام داریم.
مسلمان نمازخون، احیاناً نماز شب خون، احیاناً راوی، احیاناً محدث، احیاناً فلان، نسبت هایی را به عنوان فلان عن فلان عن فلان عن فلان عن جعفر الصادق نقل می کند که مقام علیای عصمت رسالتی محمدی صلوات الله علیه رو می برد به أسفل السافلین.
اونچه که از برای مسلمون ها ولو در ادنی درجات اسلام باشند ثابت است، عصمت علیای رسول الله صلوات الله علیه عه. ولی اگر نسبت فقه بدن و معنعن عن عن عن عن، نسبت چه، نسبت چه، نسبت چه، اونم به چهره دین، دین ضد دین، قرآن ضد قرآن، خدا ضد خدا، محمد ضد محمد، علی ضد علی، خب اینو چیکارش باید کرد؟
می توانیم ما اگر مسلمان هستیم، ولو درصد اسلام ما کم است ساکت باشیم؟ اگر نفس ما هم ساکت باشد، نباید ساکت باشیم. وقتی که نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که مقام دوم را در کل مراحل عالیه عصمت، حاوی ست، بعد از رسول الله صلوات الله علیه امیرالمؤمنینه.
اون وقت براش خبر جعل می کنند. خبر از الله، از محمد، از علی، از حسن، از حسین، از باقر، از صادق، از رضا، از أئمه، نقل می کنند. نور الثقلین، تفسیر برهان و و و و که چی؟ دابة الارض هست ایشون.
دابة الارض، شیعه هام نقل می کنند، مفسرین نقل می کنند (وَإِذَا وَقَعَ) سوره نمل (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ) [نمل: آیه ۸۲].
روایت گر و گر و گر صحیحه و محیحه و لحیحه و همینطور که ایشون دابة الارضه و من یک دونه روایت ندیدم که ایشون دابة الارض نیست.
این چه حماقت بار است این روایات؟ علی دابة الارض است؟ خدا آنقد بی ادبی میکنه؟ خدا از مؤمنین عالی فرمود (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) تعبیر (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) میکنه. (آمَنُوا) هم نباشد (يَا أَيُّهَا النَّاس) خدا به انسان حیوان نمیگه، مگر (أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ) [الاعراف: آیه ۱۷۹] مطلب دیگری ست.
کسانی که هیچ انسانیت ندارند، کسانی که خوی و خلق حیوانیت دارند و مقصرند نه قاصر، (بَلْ هُمْ أَضَلّ) [الاعراف: آیه ۱۷۹] فرمود و مقصرند، اونا رو میگد که (كَالْأَنْعَام).
تازه (كَالْأَنْعَام) و این شیعه مرتضی علیه، راوی راوی، عن راوی، راوی عن راوی، کاتب عن کاتب، ناقل عن ناقل، میگد بله دابة الارض علی ست و این رو به عنوان معجزه آقا معرفی میکنه. چطور؟ خب دابة که نمیتونه حرف بزنه که.
پس این دابه ای که حرف میزنه، این حیوانی که مانند انسان سخنرانی میکنه، این معجزه کرده است، پس این مال آقا علیه. من در سوره نمل اینطور نوشتم (كَأنَّ دابَّةُ الشِّيعيَّة الْتَقَطَ بِدابَّةِ النّاصِبِيَّة) (10:40)
دابه ناصبی خواست، خواست کلاه سر دابه شیعه بذاره، روایت، جعل روایتم که کاری ندارد که.
بله این (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ) [نمل: آیه ۸۲] دابه که حرف میزنه آقا علیه دیگه. خب بله دیگه، توام که اینطور هستی قبول داری، پس نورٌ علی نور شد.
شروع کردن جعل کردن. از الله من روایت نقل کردم در پاورقی نمل، از الله، از رسول الله، از علی، از از از از ، فقط یک دونه روایت زور زورکی به ما رسیده است از امام علی علیه السلام، اونم در درّ المنصور، نه در روایت شیعه.
باید خون گریه کرد که یه نفر میرسه میگه (السلام علیک یا دابة الارض) مسخره می کنند امیرالمؤمنین رو، حضرت فرمود من دابة الارضم؟ دابة الارض دم داره، سم داره، نمیدونم شاخ داره، من نه دم دارم، نه سم دارم، نه شاخ دارم، اینه وضع اسلام ما.
امیرالمؤمنین که در بالاترین مقام عصمت و طهارت است که خاک کفشش می ارزد به تمام قدیسین، إلّا أئمه و رسول الله صلوات الله علیه، ایشون حیوان.
خب به این دابة الارض باید گفتش که (یا دابة الارض)، خب این چرا دابة الارض معجزه بود؟ برای اینکه دابه حرف میزنه، خب بابا ما ام که داریم حرف می زنیم. (قطع صدا)
خداوند به زبان این حیوان می آورد حقایقی را که به نفع ظهور صاحب الامر صلوات الله علیه صحبت کنه، خب این مطلبی نیستش که. شما باید علی رو حتماً دابة الارض کنی؟ گفتم در درّ المنصور، گفت (السلام علیک یا دابة) فرمود (إِنَّ الدَّابَّةَ الْأَرْض لَهَا ذَنَبٌ وَ ذَهَبُ وَ قَلْبٌ وَ كَذَا) (12:23). این طور مظلوم بودن ائمه ما علیهم السلام.
یا فرض کنید که در سوره المؤمنون (قَدْ أَفْلَحَ) (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) [المؤمنون: آیه ۱] (الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُون) [المؤمنون: آیه ۲] و و و و، روایات یک دو سه چهار نمیره حالا بالا، که امیرالمؤمنین وقتی متولد شدن این آیات را خواندن، تورات را همش رو خواندن انجیل را همش رو خواندن خواندن خواندن خواندن.
این شیعه احمق الاغ خیال می کند که مقام آقا رو برد بالا، بابا پیغمبر رو زدی زمین، چون قرآن می فرماید (وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُون) [العنکبوت: آیه ۴۸].
بابا دوازده سال مونده که وحی بر پیغمبر نازل شه، قبل از اینکه دوازده سال مونده وحی بر پیغمبر نازل شده، به علی نازل شد وحی، علی پیغمبر بود در اون حالت؟ اون وقت آیه میخونه، میگه (وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) [مریم: آیه ۱۲] یحیی، میگیم بله اینو قرآن داره میگه.
قرآن میگد (وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا) [مریم: آیه ۱۲] یعنی در صبابتش بهش نبوت دادیم، ولی پیغمبر ما در چهل سالگی نبوت داد، صحبت این نیست که اون بالاتره این پایین تره، نه، صحبت سالم نیست.
خب حالا قبل از اینکه خدا وحی کند به پیغمبر، دوازده، چون امیرالمؤمنین بعد از اینکه دوازده سالش شد پیغمبر، پیغمبر شد (وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُون) [العنکبوت: آیه ۴۸].
حالا آیات مؤمنون بر امیرالمؤمنین نازل شده و تورات و انجیل. اینا که مقام، میاد این پله رو ببره بالا اون پله دیگر رو میزنه زمین. یا قضیه رد الشمس که چه عرض کنم، خرافاتی ترین خرافات اسلام است و کفر، حتی کافرها وقتی که ضعماشون رو میخوان بالا ببرن، آنقد خرکی بالا نمیبرن، دوستی خاله خرسه.
و آیاتی رو که روایاتی دارد أئمه علیهم السلام، مثلاً معنی فرمودن، جوری از امام معصوم معنای روایت رو نقل میکند که هیچ حمالی اینطور نقل نمیکنه، هیچ حمالی اینطور حرف نمیزنه، هیچ جاهلی، هیچ دیوانه ای، هیچ بیشعوری، اینطور حرف نمیزنه.
مطالبی را از أئمه ما نقل کرده اند که بچه دو ساله آقا دو دو تا چهار تاست، میگه نخیر دو دو تا دو تاست.
(صحبت حضار) دابة الارض چه ویژگی هایی دارد؟
دابة الارض، دابة الارضه، یعنی یک حیوانی از زمین بیاد بیرون، این در موقع قبل رجعت است، چون خارق عادات هست، خوارق عادات اون موقع است، حیوانی از زمین میاد بیرون و این حیوان به اراده الهی سخن می گوید به نفع مؤمنان که رجعت می کنند در دولت مهدی سلام الله علیه، اون وقت این دابة الارض میگن علی
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
دابه حیوانه، اون وقت بعضیا میان توجیه می کنند. مثلاً میگن که این دابة، خب مگر انسان حیوان الناطق نیست؟ چرا، پس حیوان بر انسان صدق میکنه.
میگیم بله اما اگر سوال کردن آیت الله بروجردی کی بود؟ بگیم حیوان بود، این چطوره؟ این دیگه فصل ادناست دیگه، آیت الله بروجردی رو تعریف کنید، حیوان، عرض می شود که این درسته؟
أعلا و فصل أعلا کسی میخواد تعریف کند، تعریف کنند و خداوند که ادبش در قرآن که همه جا اینطوره، (أَيُّهَا النَّاس) (أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) عرض می شود هم (عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ) و و و.
اون وقت استثنا (أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ) [نمل: آیه ۸۲] یک حیوانی را از زمین بیرون میاریم (تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُون) [نمل: آیه ۸۲]مگه خدا بلد نیست بگه که (أَخْرَجْنَا لَهُمْ وَلِيَّاً مِن نار)؟ بلد نبود بگه؟ ولیً من نار، عبد من عبادنا، دابة من الارض، آنقدر خداوند در لغت غلط میکنه معاذالله؟
ببینید
(صحبت حضار)
کل، اونجا کله، اونجا کله، جوابتونم من قبلاً دادم، اینجا نبودید شما.
اگر بخوایم از شخص اسم ببریم، اگه بگیم آقای فلان که شما هستید، سوال کنم این آقا کیه؟ این حیوانی ست، چطوره؟ و اما اگه بگیم که همه نفسکش های جهان بهره ای از حیوانیت دارند، ولی مراتبی دارند. خب اینکه بایدما بفهمیم.
وقتی که ما میفهمیم خدا نمیفهمه؟ این توجیه در حقیقت تقبیحه که (دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ) [نمل: آیه ۸۲] رو بگیم علی علیه السلامه، رو منبرا بخوانیم، رو کتابا بنویسیم، تفسیرا بنویسیم و و و و از این قبیل ها.
و قص علی ذلک (17:02)
آیه ای را که من خوندم از، همه آیات مهمه، از مهم ترین آیاتی ست که حد مقام عصمت را به نص قرآن ثابت می کند که هیچ عمری هم نمیتونه انکار کنه، سنی هام قبول دارند.
خب اگر ما روایت بخونیم، ما قال الصادق میخونیم، اونا قال عمر میخونن، قال ابوحفی میخونن، فایده نداره من دو سال که با اینا برخورد مستقیم هر روزی داشتم، شبانه روز در مکه، چون با قرآن می رفتیم جلو می بردم، قبول میکردن، ولی من نمیدونم در حوزه ما چرا با قرآن میایم جلو، چاقو میکشن، دشنه می کشند، فحش میدند، چه می کنند، فلان می کنند؟
البته این ها طبیعت الحاله ها، ما انتظار چنین جریاناتی رو داریم، حتی انتطار داریم که در بین راه اگر پیاده برویم با دشنه و خنجر ما رو نصف کنن، ولی الفرقان رو که نمیتونن نصف کنن که.
اگر علی را کشتند، نهج البلاغش رو که نمی تونند بکشن که، اگر محمد رسول الله صلوات الله علیه دنیا رفت یا مسموم کردن، قرآنش که هست.
ولکن ما باید جدیت داشته باشیم تا اون مقدار ممکن باشیم و با کمال قدرت قال الله رو ببریم جلو، یعنی ما نقش رسول الله صلوات الله علیه در این زمان داریم کار می کنیم، ادعام نمیکنم ولکن طول تاریخ مشاهده بفرمایید.
در طول تاریخ کدام عالم یا عالم هایی قرآن را محور قرار دادن و همه چیز رو بر قرآن سنجیدن؟ جز رسول الله و أئمه معصومین علیهم السلام.
زهرای نازنین در مسجد در مقابل ابوبکر و مهاجرین و انصار با چی استدلال کرد؟ اولین فقیهه ای بود که به آیات قرآن استدلال کرد. حتی به قال أبی رسول الله استدلال نکرد که همه قبول داشتن، نگن تو راوی هستی و خبر چنین هست و فلان، نخیر، به آیات استدلال کرد، محکومشون کرد به آیات.
به ما می گویند که وهابیت دارد اینا رو می گیره. من به یکی از بزرگان که خیلی هم بهم علاقه داریم، که به من گفت شما شایستگی در جواب دارید، گفتم نه، این جوابش این است که ما هم شبیه اون ها بشیم، چون اون ها با قرآن استدلال میکنن منتهی غلط، ما بیایم آشنای به معارف قرآن بشیم قشنگ جوابشون رو ما میدیم.
ما در و دیوار و همه رو باز، آقا ما برج و باروی قرآن داریم، ما قدرت های قرآنی داریم، ما ضدهوایی ها و ضد زمینی های قرآنی داریم، ضد جهالت ها و قوابت ها و و انحرفات قرآنی داریم، قرآن جوابگوی تمام انحرافات گذشته و فعلی و آینده است.
خب ما عوض اینکه به طرف این قرآن برویم (وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ) [الانعام: آیه ۲۶] اگر من میتونم صحبت کنم باز نورانیت قرآنه و إلّا حالم هیچ مساعد نیست.
آیه ای که خوندم از سوره مبارکه فاطر آیه سی و یک و سی و دو. چند تا سنی های ترکیه اومده بودن اینجا، چند دفعه اومدن، گفتن میشه از آیات ولایت برای ما بخوانی.
نیومده بودن شیعه بشن که، اومده بودن ببینن چی میگیم ما. من این آیه رو خوندم و صحبت کردم و آخر سر گفتم عجب، عجب، عجب، خیلی حرف حق زیاد در قرآن راجع به معصومین هست.
چندین مرتبه آمدن، بعد آخرین روز آمدن و از من خداحافظی کردند، باید به امام زمان عرض کنیم که ما اینجا بیشتر باید گریه کنیم تا بر کشتن جسد شما.
جسد شما رو پاره پاره، کشتن، مسموم کردن، اما جسد قرآن اینطور مسموم می شود در حوزه. هفت هشت ده تا بودن، گفتم دارید میرید؟ چرا اومدید و چرا دارید میرید؟ گفتن ما صوت سیط قرآن شیعه را شنیده بودیم، اومدیم از نزدیک، ولی به ما خانه ندادن، به ما اقامه ندادن، به ما شهریه ندادن، به ما فحش دادن، چند مرتبه خواستیم بیایم ما رو اذیت کردن، خب مام داریم میریم.
آیه اینه (وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَق) [فاطر: آیه ۳۱] کیه این؟ قرآنه دیگه، پیغمبر (مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ) [فاطر: آیه ۳۱] بعد چی؟
بعد این قرآن که بر محمد صلوات الله علیه نازل شد و ایشون در سه بُعد عهده دار قرآن شریف بود، در تلقی وحی و القای وحی و تطبیق وحی، به طور معصوم، قرآن که خودش معصومه که، قرآن خودش در کل ابعاد معصومه.
ولکن کسی که (فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ) [ق: آیه ۴۵] به وسیله این قرآن میخواهد مردم را آگاه کند و راهنمای به سوی حق باشه، باید این سه بُعد رو داشته باشد.
یا اصل این سه بُعد رو یا تالی تلو این سه بُعد رو. درست تلقی کند وحی را، تلقی وحی، درست القا کند یادش نره تعمد نکنه، درست عمل کند وحی را.
خب این آیا وقتی رسول الله صلوات الله علیه ارتحال الی رحمت ربه کردن، تموم شد؟ دیگه نه علی ست، نه عمری ست، نه ابوبکری ست، نه حسینی، نه حسنی، اینا نیستن؟ همه امت یکسانن اینطوریه؟ نخیر.
(وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِير) [فاطر: آیه ۳۱] نتیجه (لَخَبِيرٌ بَصِير) چیه؟ (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِير) [فاطر: آیه ۳۲].
این (عِبَادِنَا) پنج دسته اند. یه دسته مسلمان نیستند، نیستند، اصلاً مسلمون نیستند، تو معرکه نیستند که از میان اون ها اصطفا، اصطفا یعنی چه؟ اصطفا این افتعال در صفوه است، یعنی بین صافها صاف ترین را انتخاب کردن.
همونطوری که پروردگار در میان کل صاف های عالم هستی، صاف ترین را که محمد ابن عبدالله صلوات الله علیه بود انتخاب کرد، او را به مقام عالیه رسالت خاتم، بعد از او هم برای استمرار آنچه مسئولیت نسبت به این کتاب است الی یوم الدین، باید صاف ترین را انتخاب کنی، صاف ترین را از میان کیا انتخاب میکنی؟
میشه گفت ما صاف ترین آب، از میان لجن ها و مستراها، گل آلود آب های صاف، نفهمیدیم، اینکه صافی ندارد. آخه صاف تر در مقابل صاف است، حداقل صافی اصلاح هست یا نه آقایون؟
این قرآن که میخواد دست کسی سپرده بشه که بفهمد که بداند که معتقد شود که عمل کند که به عمل آورد، حداقل اقل این ایراث، بله ما ایراث به معنای مطلق هم داریم در آیات دیگر، ایراث اینجا داریم رو بحث می کنیم و إلّا یهودم خیانت کردن، ایراث اینجا رو.
یعنی اون مقامی که رسول الله صلوات الله علیه نسبت به قرآن داشت، همون مقام را منتقل کردیم به (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] این (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا) بین صاف ها باید باشد.
پس مسلمون ها دیگه، مسلمون ها منافق که میره کنار که البته، مسلمون ها کسانی که صافن، صفا دارن، حالا فقه کند احیاناً ظلم به خود کند احیاناً، عادل باشد چه باشد، چه باشد، صاف ها.
خب بین این صاف ها ولکن تو مسلمون ها ما ظالم به نفس داریم، ظالم به غیرم داریم. خدا ظالم به غیر رو داخل اینا نیاورده اصلاً (فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] این (عِبَادِنَا) رو که خدا داره تقسیم میکنه یعنی مخزن اصطفاء را سه ضلع براش معین کرده فقط، چهار نه، پنج نه، شیش نه.
سه ضلع (فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] ظالم لغیر نداره ها، بخود ظلم می کند، به دیگران ظلم نکند، چون ظلم به دیگران است که (فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] بالاتر (وَمِنْهُمْ مُقْتَصِد) [فاطر: آیه ۳۲] عادل (وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِير) [فاطر: آیه ۳۲] پس تو مسلمون ها، همه مسلمون
(صحبت حضار)
نه، نخیر خودش نماز نمیخونه و دیگران رو به نماز نخوندن وادار نمیکنه، نه ملازمت که نداریم
(صحبت حضار)
اما اگر کسی به عکسه. اگر کسی به دیگری ظلم کند به خود هم ظلم کرده است و می کند، چون ظلم به دیگری ظلم به خود است اولاً.
ثانیاً به دیگری که ظلم می کند این در محیط ظلم زندگی میکنه، اما کسی به خودش ظلم میکنه لزوم ندارد به دیگری ظلم کند، خودش نماز را نمیخوانه، دیگری را نمیگه نماز نخون، روزه نمیگیره، ملازمت نداره این، پس (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] أعم است از ظالم لغیره.
خداوند ظالمٌ لغیره نگفت، ظالمٌ هم نگفت بگه (وَ مِنْهُمْ ظالم) هر دو رو میگرفت، ظالمٌ لغیر میگفت که این ناجور بود که. فرمود (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] اون فرد ادنای مسلمانانی که سفائی دارن، سفائکی دارن
(صحبت حضار)
و لذا و لذا اون نیست، اصطفاعه و لذا اون نیست.
حالا ببینید آیه رو، شما در خدمت قرآن هستید ملاحظه کنید، میفرماید که (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَاب) [فاطر: آیه ۳۲] بله؟
(صحبت حضار)
اون مطلب دیگره، ببینید
یه وقتی ظلم به دیگری کرده است و مرتب ظلم به دیگری، البته ظلم به خود هم کرده، ولکن یه مرتبه ظلم به دیگری نکرده، به خود ظلم میکنه، این کوتاه تره دیگه. این ظلم غیر متعدی ست، اون دیگری ظلم متعدی ست. خداوند ظالم در ظلم متعدی را در دور نیاورده ملاحظه کنید شما
(صحبت حضار)
چون با مقام اصطفا جور نیست، بله؟
(صحبت حضار)
شما به حرف مردم میخواید توسل بفرمایید؟
(صحبت حضار)
نه اینطور نیست، برای اینکه ممکن است کسی به خود ظلم کند به دیگری نکند، پس این بهتر است
(صحبت حضار)
بهتر ممکن است، صبور باشید، خداوند روی حساب میخواد حرف بزنه
(صحبت حضار)
نه، مقتصدم نیست، داره تحصیل میکنه، بذارید شما من حرفم رو بزنم.
ببینید (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَاب) [فاطر: آیه ۳۲] کی؟ دسته خاصی یا همه مسلمون ها؟ (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] (مِنْ عِبَادِنَا) تبعیضه. (عِبَادِنَا) جمع مستقرقه (عِبَادِنَا) آیا در اینجا کفار رو هم می گیرد؟
نه، چون از اصطفا نیست. کفار رو نمیگیره. عباداً ولی دارای مقام عبودیت نیستند که اصطفا از اون ها باشه. آخه اصطفا که میشه که اول عرض کردم، اصطفا یعنی طلب الاصفاء، مگر کافر صافی ست که طلب الاصفاء کنیم که این که مسلمانه انتخابش کنیم؟
یعنی از خود آیه درمیاریم (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَاب) [فاطر: آیه ۳۲] ارث خاصه کی؟ (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] (عِبَادِنَا) کین؟ (عِبَادِنَا) کسانی که تا اندازه ای دارای مقام عبودیت هستند، نه من خَلقِنَا، نه من المکلفین، کسانی که تا اندازه ای دارای مقام عبودیت هستند، پس کافر نیستند یک.
دو، منافق نیستند عبودیت ندارند. سه، ظالم به غیر نیستند، چرا؟ چون (فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] ظالم مطلق نفرمود، اگر ظالم مطلق میفرمود، ظالم لنفسه و ظالم لغیره و ظالم به هر دو رو شامل بود.
اما کسی که مثل فرض کنید که یزید و کی و کی و این ها مرتب ظلم بغیر می کنند، اینا صفایی ندارن، ولو نماز میخونه، ولو عمامه میذاره، ولو ریش داره.
یک صفای مختصری دارد، کسی که ظلم به غیر نمی کند، اما خودش (ظَالِمٌ) بعضی وقتا این لمه در حقیقت، إلّا اللمه، بعضی وقتا خودش یک کوتاهی می کند، اما مبناش کوتاهی نیست، به دیگری هم تجاوز نداره.
پس خداوند از این چند بُعد فقط سه ضلع این، فقط یک مثلثی ست که محور است و زمینه است و مخزن است از برای اقسام (عِبَادِنَا) که (وَمِنْهُمْ) کسی سوال کنه بگد (ثُمَّ) عرض می شود (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] خب مگه (عِبَادِنَا) مگه همین مصطفا نیستند؟ خب معلومه نه، خب مراد از (عِبَادِنَا) کدومان؟
میگد که (فَمِنْهُمْ) [فاطر: آیه ۳۲] اون (عِبَادِنَا) که ما میگیم (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] این پایین تر (وَمِنْهُمْ مُقْتَصِد) [فاطر: آیه ۳۲] بالاترش (وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَات) [فاطر: آیه ۳۲].
حالا (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] از (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) [فاطر: آیه ۳۲] هست؟ از (مُقْتَصِد) [فاطر: آیه ۳۲] است؟ یا از (سَابِقٌ بِالْخَيْرَات) [فاطر: آیه ۳۲] است؟ خداوند (سَابِقٌ بِالْخَيْرَات) را مقدم میدارد بر (مُقْتَصِد) و (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) یا (ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ) را مقدم بر اون دو میداره؟ یا (مُقْتَصِد) را که عادل است مقدم بر معصوم میداره؟ سه دسته اند دیگه. در میان این سه هر کسی که عقل و شعور داشته باشه، اصطفا که می کند اونی که اعلاست اون رو انتخاب میکند.
آیا اعلایی در میان این سه دسته که هر سه مسلمانن، ولکن اولی فسقی هم انجام می دهد، خودش اونکه ظلم به دیگر است خارجه اصلاً، صفایی نداره.
(فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِير) [فاطر: آیه ۳۲] در اینجا از امام رضا علیه السلام مأمون سؤال می کند که این شما از کجا میگید که مراد أئمه معصومین؟
(صحبت حضار)
صبر کنید.
از کجا میگید أئمه معصومین در اینجا مراد اند؟ ادله ای حضرت فرمودن از جمله، فرمود آیه (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا) [رعد: آیه ۲۳] کی؟ همین (عِبَادِنَا) فقط (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا) که نیست که.
پس (عِبَادِنَا)یی هستن که به جنت خواهند رفت، کفار که نمیرن که، کسانی که حیاتشون و زندگیشون ظلم به دیگران است که چه عرض کنم و البته استدلال دیگرم هست ولیکن
(صحبت حضار)
هست ما میگیم هست دیگه، همین رو عرض می کنم
(صحبت حضار)
نه نه، اون گفتش که همه امت، اون شخص میگفتش که مراد از (عِبَادِنَا) همه امته، حضرت فرمود پس همه امت بهشت میرن؟ حتی یزید و معاویه و این ها، شاید در تعبیر من اشتباه کردم.
اون شخص میگفتش که (مِنْ عِبَادِنَا) یعنی همه امت؟ مأمون گفت، حضرت فرمود که همه امت اند، پس (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا) [رعد: آیه ۲۳] پس همه امت اسلام به بهشت میره؟ نه همه نمیرن سه دسته اند.
منتهی این سه دسته که بالاخره بهشت خواهند رفت با مراتبهم، با درجاتهم، اونیکه وارث کتاب قرار داده شده کیه؟ (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] اصطفا مال چیه؟
شما در سراسر قرآن مراجعه بفرمایید، اگر یک جا پیدا کردید که اصطفا برای غیر معصومه یا تالی تلو معصوم یا معصوم (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ) [آل عمران: آیه ۳۳] ان (اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ) [الحج: آیه ۷۵] یا اینکه (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ) [بقره: آیه ۱۳۲] یا اگر در طالوت خداوند میگد، طالوت شخصی بود اونقدر عاقل بود، اونقدر عادل بود ولو نبی نبود، که اصطفا بین کسانی که شایسته فرماندهی دارند.
بنابراین اینا تالی تلو عصمت اند، تالی تلو نبوت حداقل باید باشند (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] تالی تلو بلا متصل نبوت باید باشند و ما چرا میگیم تالی تلو؟ میگفتیم نبی، چون لا نبوت بعد نبوت، بله؟ بعد از اسلام که نبوتی و کتابی نیست.
بنابراین اگر (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] مانند محمد نیستند که وحی بر اون ها نازل شود، ولکن محمدین هستند، یعنی تالی تلون، یعنی خلیفه اند.
ما از همه سنی ها سوال کنیم، آیا این أئمه عرض می شود که أربعه شما (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] هستند؟ اینهمه صفای وجودی دارند؟ (33:32)
یا خلفای ثلاثه عمر (الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا) [فاطر: آیه ۳۲] هستند؟ ولکن اگر ما از همه این سنی ها سوال کنیم آیا علی گناهکار بود؟ میگن نه.
در بین دوازده امام حرفایی که خود این ها زدن، نمیگیم جعل شده. آیا این دوازده تا یه کلمه با هم اختلاف دارن؟ نه. بنابراین این من القضا التی قیاساتها معهاست که این ها ورثه کتاب اند، منتهی ورثه کتاب بودن أئمه یعنی چه؟
یعنی امام اگه بود ما قرآن میفهمیدیم، اما اگه نبود ما نمیفهمیم. خب الان که چهارده قرن، تقریباً دوازده قرن است که ما در خدمت أئمه علیهم السلام نیستیم، ولکن در خدمت ثقل اکبر که قرآن هست هستیم و در خدمت ثقل اصغر که بیانات أئمه هست هستیم.
منتهی بیانات أئمه قروقاطی شده، کما اینکه بیانات رسول قروقاطی شده، ما این ها رو بر مقیاس کتاب می سنجیم و مطالب رو به دست میاریم.
اخیراً باید عرض کنم که ما هر مناسبتی که برای أئمه علیهم السلام داریم، در دو وجهه باید صحبت کنیم. یک وجهش مهم تره. وجهه دفاع که سنی ها و شیعه ها بلدن.
اما روایات خرکی که نسبت به اون ها دادن، روایتی که فسق اون ها رو ثابت می کند، بیشعوری اون ها رو ثابت میکند، که این بی شعور تر از هر بیشعوری نسبت دادن این روایات رو و در کتب نوشته اند و نسبت های ناهنجار به أئمه علیهم السلام، با این ها باید مبارزه کنیم.
من یادم هست که یکی از بزرگواران که حالا تشریف دارن نمیگم کیه، من در مراسمی چهل سال پیش نشسته بودم، یکی اومد گفت جلد امام حسین رو من چاپ کردم، ناسخ التواریخ، گفتم عه، دستش بود.
من باز کردم دیدم که راجع به امام حسین نوشته، نوشته بله پیغمبر بزرگوار نقدر امام حسین رو دوست داشت که اون آلتش رو میکرد تو دهنش می مکید. گفتم شما حاضری آلت بچت رو دهنت بمکی؟ یک خورده نگاه کرد، گفت آخه ناسخ، گفتم غلط کرده ناسخ، شما چرا اینجا این رو نقل کردی اصلاً؟ یعنی پیغمبر از حیوانم حیوان تره؟
شما کدوم گاوی رو سراغ دارید که فلان بچش رو میمکه یا به فلان بچش زبون بزنه؟ این محبته؟ یعنی شما میخواید مقام امام حسین رو بالا ببری، پیغمبر رو از حیوان حیوان تر میکنی؟
گفت ناسخ التواریخ نوشته، گفتم غلط کرده نوشته. یا فرض کنید میان نقل می کنند که عمر از اونجاش خراب بود و هفتا زایید، گفتیم پس عمر معجزه کرده، عمر از مریم بالاتره، چون مریم یک دونه زایید زن بود اونم به اجازه الهی.
خدا راجع، مریم، راجع به مریم یعنی معجزه است (وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِين) [الانبیاء: آیه ۹۱] معجزه است. اما عمر، خدا در قرآن تصریح میفرماید که (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَة) [الانعام: آیه ۱۰۱] یعنی محال است، نمیشه، نه محال قدرت الهی، این مصلحتاً محاله.
چیزی که خدا میگه مصلحتا است محال است (أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَة) [الانعام: آیه ۱۰۱] آخه نر بدون زن بزاد این یعنی چه؟ اینا میگن عمر هفتا زایید، اونم از پشت زایید، و یکی از اینایی که خیلی ولایتی بود آقا میشه بفرمایید که کیو زایید؟ گفتم تو رو زایید، تو هم از اون بچه هایی که از ماتحت عمر در اومدی.
اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ وَمَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَتَرْضَاهُ، وَجَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَلَا تَرْضَاهُ.
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ.
مادامی که شیاطین بیرون مزاحمن ما همینجا بحث قرآن را ادامه خواهیم داد انشالله.
والسلام علیکم