پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و هشتادم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

أعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ

 آیه 267 از سوره بقره که مورد بحثه، در تفسیر شماره آیه، اشتباه یادداشت شده. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ  وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ  وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ [البقرة: 267] همین قرآن به دست گرفتن ما بعد از بِسْمِ الله فقه، این بر خلاف سنت حوزه های ماست. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ [الأحزاب: 21] از پیغمبر بزرگوار سوالی که می کردند، بر محور وحی سخن می گفت. قَالَ الله میگفت، قُلتُ أنَا نداشت. قَالَ فلان و بهمان نداشت. این بر خلاف سنت حوزه هاست که ما بعد از بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ بحث فقهی، استناد کنیم به کتابی که مورد قبول علمی و معرفتی و تحقیقی و تطبیقی نیست. حالا، این آیه از آیاتی است که می توانیم استدلال کنیم و باید استدلال کنیم به مثل این آیه از آیات، بر اینکه زکات به کل اموال تعلق میگیرد. آیات قبل و بعد رو هم مراجعه بفرمایید و مراجعه می کنیم. حالا، کسانی که در خدمت قرآن هستند، قرآن را باز کنند، ملاحظه بفرمایند یا تفسیر اگه دستتون هست که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ آیه 267 در تفسیر مثل اینکه 270 نوشته شده. ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ  وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا  وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ [البقرة: 268] ملاحظه بفرمایید. در اینجا عنوان انفاق پیش آمده و چون امر به انفاق شده است، پس این انفاق واجب است و ما انفاق واجبی نداریم غیر از خمس و غیر از زکات، اگر دوگانه باشند و یگانه نباشند.

 اَنْفِقُوا از چی؟ چند خصوصیت در اینجا هست. اولاً راجع به ماده انفاق، کیفیت انفاق، مقدار انفاق و مورد انفاق، روی همه این ها نظر دارد. چون عمل باید عمل الهی باشد و تَقَرُّباً اِلَی الله باید انجام بشه و مخصوصا هُوَ الّذَی یَأخُذُ الصَّدَقَاتْ، صدقات به دست رحمت و عنایت حق سُبْحَانَهُ وَ تَعالی میرسد و سپس به دست کسانی که نیازمندند و مستحق اند. تمام این خصوصیات را که الهی بودن انفاق است در تمام موارد، مصدر و مورد و مقدار و کیفیت، شرایط درونی، شرایط برونی، تمام را خداوند در آیات انفاق و زکات و صدقات و ایتائات بیان فرموده است. در اینجا، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُو، چرا الَّذِينَ آمَنُوا مورد خطاب اند؟ برای اینکه {04:45}کسی که هنوز ایمان نیاورده، بگیم انفاق کن. انفاق کردن در راه خدا، از شرایط ایمان بالله. کما اینکه در باب وضو ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ﴾ [المائدة: 6] که به گاو پرست و لات پرست که نمیشه گفتش که اگر خواستی نماز بخونی وضو بگیر. اونکه نماز نمیخونه. البته این مافات ندارند با اینکه، این امر به انفاق و یا غیر انفاق که راجع به الَّذِينَ آمَنُوا است، این نسبت به کل مکلفین است در عمق. اما از نظر وضع فعلی و وضع ظاهری، الَّذِينَ آمَنُوا هستند که گوش شنوا دارند نسبت به امر خدا و شرایط ایمان را بر حسب وحی انجام می دهند. از شرایط بعد دوم ایمان، این است که آنچه را خداوند به ما رزق داده است، در انحصار خودمون قرار ندهیم، بلکه در راه خدا انفاق کنیم به کسانی که نیازمند هستند. بعد اول، کاری است که برای خدا انجام بدیم. چون ایمان بالله داریم و این کار مربوط به خودهامونه و بعد دوم این است که نسبت به دیگران هم، چاله ها و حفره هایی که هست، اون ها رو با انفاق خودمون، از آنچه اضافه بر ضرورت داریم، بپردازیم. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، پس این امری که می شود واسطه ایمانه. اگر کسی بیاید در اینجا بگوید أَنْفِقُوا استحباب داره، یعنی ایمان استحباب داره. اگر ایمان استحباب دارد، پس انفاق هم که در اینجا هست استحباب داره.

انفاق در اینجا دو بعد وجوبی دارد. بعد وجوبی اول به حساب خطاب است که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا و اینجا اصل ایمان منظوره، نه درجات ایمان. یک مرتبه است، درجه عالیه یا متوسطه ایمان، میزان است. میگیم در اینجا اون عمل واجب نیست، رجحان دارد. اما اگر اصل ایمان، میزان باشد، در این صورت صرف ایمان داشتن به خدا، شرط عملیش و در بعد دوم و همگانی، این است که أَنْفِقُوا . کما اینکه ﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ [البقرة: 3]، کیا؟ المُتَقونْ. اصل تقوا، یکی از شرایط برونیش این است که  مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ. نه درجه عالیه تقوا. یک مرتبه است نسبت به درجه عالیه تقوا سخن می گویند، خب، در اینجا البته کما اینکه در سوره مبارکه بقره آیه صوم:  ﴿وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ﴾ [البقرة: 184] واجب نیست روزه بگیره. ﴿فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ﴾ [البقرة: 184] اول تقواست، دوم أتقاست. هر دو تقوان. اما در آیاتی که بر محور اصل تقوا امر می کند، نه بر محور فمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ باشند، در اینجا می فهمیم که لازمه ایمانه. آیات 32 گانه زکات که درش خطاب به مومنین است که ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاه وَآتُوا الزَّكَاه﴾ [البقرة: 83] همانطور که اقامه صلاه در اصل، لازمه اصل ایمان است نه درجات عالیه ایمان که کسی اگر در کمترین درجه ایمان باشد، خطاب أَقِيمُوا الصَّلَاه بهش نباشد غلطه. همچنین است َآتُوا الزَّكَاه. همانطوری که ایمان در هر بعدی از ابعاد باشه، و لو در ادنی مراحل ایمان باشد که اون طرفش به این نفاق بشه یا کفر بشه یا چه، این لازمش أقَامه الصَّلَاه است، در بعد عبودیت رب، همچنین لازمه دومش، در بعد رساندن به دیگران و کمک کردن به دیگران، عرض می شود که انفاق است و ایتاء زکاته. حالا، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا﴾ [البقرة: 254] از دو بعد وجوب این عمل استفاده می شود. یکی موضوع قضیه و مخاطب که الَّذِينَ آمَنُوا هستند، ولو پایین ترین درجه ایمان باشند. دوم أَنْفِقُوا، امره. حالا ما در اصول بحث کنیم که آیا امر برای وجوب است؟ برای استحباب؟ خب امر خودش داد میزنه بر وجوبه. برو یعنی برو. احتمال میدید شما که برو یعنی برو، اگر هم نرفتی، نرفتی؟ اگرم نرفتی نرفتی با برو جور درنمیاد. خب برو یعنی برو دیگه. مگر شما دلیل قطعی داشته باشید که اینجا این بروی صددرصد نیست. بلکه بروی چند درصده مثلا که استحباب مثلا درست کنیم. یا نرو در باب حرمت که جاش اینجا نیست. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا، در دو بعد وجوب. از چی؟ اصل انفاق واجب است. به همون معنایی که انفاق فی سبیلِ الله دارد، ببینید، فعله. به هرکس که خداوند راضی است. به نفع توست نیست، هرچه هست. افناء بشود در راه خدا. اون چیزی که ابقاء می شود در زیر سایه این افناء، مرضات الله است ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾ [البقرة: 272] است و ﴿َمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى  أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ [القصص: 60]  است. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا، بسم الله، از چه؟ ﴿مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] خب مَا كَسَبْتُمْ فرق میکنه. یک مَا كَسَبْتُمْ خبیثی است که حرام هم هست. اینکه هیچ. اینکه دو بعد خمس داره. یک مَا كَسَبْتُمْی است که این حرام نیست، اما انسان که کسب میکنه، چیز گران گیرش میاد، چیز ارزان گیرش میاد، چیز خوب گیرش میاد، پایین تر گیرش میاد، پایین تر پایین تر گیرش میاد. انسان که کسب میکنه، بعضی وقتا این کسبی که میکنه، یک مالی که مرغوب کل است و طیّب است و مورد توجه است، گیرش میاد. گاه پایین تر گیرش میاد، پایین تر. حالا میخواد انفاق کند، از این مالی که از راه حلال که بعد دومه. این اموالی که از راه حلال به دست آورده، میخواد انفاق کند، ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ﴾ [التوبة: 104] اینی که میخواهد به خدا بدهد، اونی که دوست دارد، بدهد. اونی که بهتر میداند بدهد.

 حالا، ما یک طیّب داریم و یک خبیث داریم و یک بَیْنَهُمَا داریم. در قرآن شریف طیّب در مقابل خبیثه. آنچه خبیث نیست، طیبه. آنچه مرضور نیست و مورد تنفر نیست و انسان عقبش نمی زند، این طیبه. منتها طیب درجات دارد. یک طیبی است که انسان دنبالش می رود و می خواهد و می پسندد. یک اونی است که نخیر، حالت مباح دارد، حالت رجحان دارد، جوری نیست که {12:18} کند طبع انسان از او. در اینجا ﴿أنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] نمیخواد بگه درجه اول رو بدید. نه، !میخواد بگه خبیث ندید. و لذا در دنبال آیه میفرماید ﴿وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ﴾ [البقرة: 267] تیمم قصده. چه قصدی؟ یک وقتی میگیم یَمَّ، یک وقتی میگیم تَیَمَّمَ. تَیَمَّمَ تفعله. تنفعل، تکلفه. مومن که بر محور ایمان، این امر است و ایمان بالله دارد و مبنای ایمان بالله این امر رو، میخواد انجام بده، خیلی برای مومن سخت است که خبیث را در راه خدا بده. اگر شما به کسی علاقه دارید، خیلی هم علاقه دارید، جان فدای او حاضرید بکنید، اگر بنا شد مالی به او بدید، این مال گندیده خبیث رو بخواید به او بدید، چقدر براتون سخته؟ این تفعل میخواد، تکلم میخواد. با، ببینید چقدر خداوند رمزهای اخلاقی رو اینجا به ما حالی می‌کنه به ما آهو ها. وَلَا تَيَمَّمُوا، نمیگه وَ لا تؤتوا، ولا ترفعوا. نه،  وَلَا تَيَمَّمُوا. الَّذِينَ آمَنُوا، شما که رابطه ایمانی با الله دارید، به هر درجه ای از درجات که باشید، و لو درجه پایین باشه، شما که ایمان به الله دارید، خداوند می گوید از مال خدا بدهید و به دست خدا می رسد، شما مال خدایید، حالتون به ارده اوست، مالتون به اراده اوست. میگد  در راه خدا بدید، وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ. اون مالی که خبیث است، پست است، دنبالش نمیرید، تو مال هاتون هست، لباس هایی دارید، اون لباس کهنه‌، پاره،‌ وصله زده‌ فلان رو، این رو بدید در راه خدا. این نمیشه. این سخت است و تکلف دارد. انسان خیلی باید رذالتش گل کند و خیلی باید ایمانش محو بشود و خیلی باید تناسی و فراموشی نسبت به حق سبحان تعالی داشته باشد تا اون پست رو بده. فلذا، ﴿لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾ [آل عمران: 92] که قبلا هم بحث شده است.

 حالا، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] چون گفتیم طیبات چند بعده. یکی مقابل طیبات، خبائثه حرام. یکی خبائث غیر حرام. یکی هم غیر خبائث. نه حرام است حکما، نه خبیث است که انسان طبعش متنفر از او باشه. این لباس رو نمی پوشم پاره است، شر و ور است، چنین است. نه، میخوام لباس خوبی بپوشم. این خبیثه. و اصولا خبیث را انسان استعمال کند، حتی خودش، اگر بتواند بهتر را استعمال کند، این جایز نیست. کما اینکه در سوره اعراف ﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾ [الأعراف: 157].

  حالا، يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَات. اونی که خبیث نیست یعنی. حالا، در هر بعدی از ابعاد. چی؟ مَا كَسَبْتُمْ. ببینید، عرض می شود که طیباتی که برای انسان هست، اصولا اموالی که برای انسان هست، اموال حلال، چه طیب، چه خبیث. حالا طیبش مورد بحثه. اموالی که نزد انسان هست، دو بخش است. خدا دو بخش کرده، البته بخش های زیاد داریم. تجارت است، اجاره است، مضاربه است، زراعت است، مباشی داشتن است، چه هست. بله، صد هاست. اما این صدها اموالی که انسان مالشه و شرعا ملک اوست، خداوند در اینجا دو بخش کرده. ببینید، در کل اموالی که انسان به دست میاره، خب خداوند عنایت کرده که به دست آمده. هم اراده الهی است و هم اختیار من، زحمت من، سعی من، و لو منی در کار نیست، ولی اینکه حساب، در مقابل حساب کنیم. اینجور نیست که خداوند اراده فرموده است بدون اختیار من، در تحصیل مال. چون بدون اراده من که این سعی نیستش که ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39] و اینجور نیستش که سعی من، صددرصد مدخلیت دارد در تحصیل مال. نخیر. این عالَم ، عالَم اختیار است و عالم ابتلاء است و خداوند به ما اختیار داده که با اراده خودمون و با اختیار خودمون راهی را که خداوند، مقرر کرده، این راه رو باید بپوییم و سالک فی سبیل الله باشه. پس در این بعدی که پایین تر داریم حساب می کنیم، خب، ما با اختیار خود کارهایی میکنیم. ولیکن لاَ جَبْراً و لاَتَفْویض بل الامْر ُبینَ الأمْر. مگر اینطور نیست؟ اگر جبر باشد یعنی ما هیچی هستیم، آجریم. هرچی خدا میخواد. خوب و بد و چه و فلان که غلط است. وَلاَتَفْویض، یعنی اینکه اختیار من صددرصد است، اصلا خدا نفی و اثباتی ندارد، تکویناً. اگر خدا نفی و اثباتی ندارد، تکویناً و صددرصد در اختیار من استف این تفویضه. نه صددرصد جبر است، نه صددرصد تفویض است بل امْر بَینَ أمْر.  آن دست آورده های ما، چه درونی چه برونی اش، دست آورده های درونی که افکار ما، عقاید ما، اخلاق ما، نیّات ما، طبیعات ما باشد و دست آورده های برونی که چه شخصی باشد، چه نوعی، آنچه که در اختیار ما هست، این ها جبر نیست، صددرصد. تفویض هم نیست، صددرصد. بلکه امر بین امرین. منتها در خیرش، خداوند بیشتر و در شرش، خداوند کمتر که این بحث حکمت قرآنی است، تعبیر فلسفه اش نمی کنیم،  بحث دیگریه.

حالا، اموالی که انسان به دست میاره، چه اموال زراعت باشد، حیوان باشد، باغ باشد، درخت باشد. چه اموالی که انسان عملگی کند، حمالی کند، تجارت کند، چه کند، چه کند. تمام این ها، نه جبر است و نه تفویضخ. نکاتی هست که عرض می کنم، در تفسیر هم شاید مقداریش نباشه. عرض می شود که، خب، در اینجا البته، جای دیگر. این یک قسمتش به اراده الهی است، به من چه. یک قسمتش به اراده منه، خدا فرموده است که تو اختیار داشته باشی. حالا، در بعضی از چیزهاست که چون طیبات بحث دیگه، مِنْ طَيِّبَاتِ … در بعضی از اموال هست که اگر حساب کنیم، درصد لطف الهی و اراده الهی، بیشتر است. مثل درختی که، نباتی که، گندمی که، جویی که، چیزی که از زمین بیرون میاد. آیا درصد لطف الهی بیشتر است یا من؟ خب من گندمی رو میریزم اونجا و آبی هم هست و خدا خلق کرده این گندم رو. ولی من به اختیارم است که این گندم رو بردارم و آب رو نزدیک گندک کنم و زمینی که قابلیت داره. ولی درصد لطف الهی در به دست آوردن این گندم ها، جوها سیب ها، گلابی ها، برنج ها، درصد لطف الهی بیشتراست یا نه؟ خب بله. در اینجا أَخْرَجْنَا لَكُمْ میگه خدا. أخْرَجْتُم نمیگه. أَخْرَجْنَا لَكُمْ، اما، در قسمت دوم که از نظر ظاهر حساب کنید، درصد کار من مثلا بیشتره، از نظر ظاهری و فرعی. چرا؟ من رفتم. من کنّاسی کردم، من بقالی کردم، من حمّالی کردم، من چه کردم، تجارت کردم، درصد کار من از نظر ظاهر عرض می کنم، بیشتر است. پس در اون بعد، عرض می شود که أَخْرَجْنَا لَكُمْ میشه که درصد لطف الهی در نظر ظاهر، در نظر باطن که همش لطف الهی است و در این بعد، درصد کار من بیشتره. خداوند میفرماید که چه درصد کار من بیشتر باشد و چه درصد کار خدا بیشتر باشد، در هر دو صورت، أَنْفِقُوا. چرا؟ برای اینکه چه شما درصد کارتون بیشتره، پس نصیب الهی هست در کار. چه خداوند درصد رحمتش بیشتره،  نصیب الهی بیشتره. از نظر ظاهر بحث می کنیم، از نظر {20:53} در اینجا این تقسیم دوگانه را پروردگار عالم در این آیه فرموده. ببینید، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] ما رو چرا انداخته؟ از طیّبات آنچه را کسب کردید. یا با راهنمایی زبان، یا با قلم، یا با فکر، یا عمل یدیّ، هرجور جدیّت های درونی یا برونی کردید که در مقابل، این سعی است، در مقابل این سعی، چیزی باید به دست شما بیاد، به طور عادلانه، این مَا كَسَبْتُمْ است. اما کَسَبْتُمْ است.کَسَبَ الله است . اما کَسَبْتُمْ در اینجا از نظر ظاهر، رجحان دارد. دوم،  ﴿وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ [البقرة: 267] البته واللهُ أنْبَتَکُمْ ما أخْرَجَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ولی در مقابل داریم عرض می کنیم.  وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ، از ارض خداوند چی استخراج میکند؟ تمام درختان، تمام زراعت ها، تمام حیوانات. مگر اینجور نیست که خداوند مِنَ الاَرضْ، حیوانات رو درست میکند؟ مِنَ الاَرضْ، این گاو ها و شترها و چی ها رو درست کرده؟ و مِنَ الاَرضْ، ارتزاق می کنند؟ و مِنَ الاَرضْ، می زایند و توالد می کنند؟ مِنَ الاَرضْه. لطف حق سبحانه و تعالی اینجا درصدش خیلی بیشتر است از کاری که من میکنم. کاری که من میکنم، این حیوان رو چرا میدم، چرا میدم از علفی که خدا درست کرده. آبی که خدا درست کرده. و این بزرگ میشه، کی بزرگش میکنه؟ من که بزرگش نمیکنم. من هرچه فکر کنم، هرچه دقت کنم، بناست بزرگ شه، کوچیک نمیشه. بناست کوچیک شه، بزرگ نمیشه. پس درصدش اینجا بیشتره.

أَخْرَجْنَا، آیا منحصر است به غلات اربع و انعام ثلاث؟ یعنی آهوها أَخْرَجْنَا نیستند؟ یعنی برنج ها أَخْرَجْنَا نیستند؟ شیطان اینها رو اخراج کرده؟ خود لفظ أَخْرَجْنَا این مطلب رو تبیین میکنه. أَخْرَجْنَا یک موضوعی است که مِنَ القضایی التی قیاسات معها آنچه را که خداوند از اموال شما اخراج من الارض کرده که بعد دوم و آنچه را که کَسَبْتُمْ، بعد اول و این کَسَبْتُمْ و أَخْرَجْنَا لَکَمْ، این بیاناتی و مطالبی و اشاراتی داره. یک، اینکه مفت خوری قدغن! مَا کَسَبْتُمْ باید باشه. أَخْرَجْنَا لَکَمْ باید باشه. اگر  مَا کَسَبْتُمْ   است، بسم الله. ﴿وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ [النجم: 39]  که بعد فعالیت شما بیشتره، ظاهرا. وَ أَخْرَجْنَا، أَخْرَجْنَا اگر زمین شماست، روی زمین کار کردید، تعمیر کردید، احیاء کردید، به حق است، بذرش را، آبش را، از راه صحیحه، أَخْرَجْنَا لَکَمْ است. اما از زمین دیگران، نه. از اموال عامه که شما زیادی به دست آوردید به زور، نه. خب حالا،  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ، تجارت را نمی گیرد؟ برادران بزرگوار فقیه، شیخ بزرگوار طوسی قدس سره القدوسی، مقلدین شیخ که هزار نفر از علما بودید. به قول آقای بروجردی، این علمایی که زمان شیخ و بعد از شیخ بودند، تا مدتی از مقلده شیخ بودند. یعنی اونقدر شیخ بزرگوار برشون عظمت داشت که اینها مجتهد بودن، اجتهاد نمیکردند. فتوای شیخ … شیخ بزرگوار طوسی، شما چطور اینگونه آیات را حمل بر استحباب می فرمایید؟ چطور صد روایت را که راجع به اموالی که از راه تجارت، چه تجارت بیع، چه تجارت اجاره، چه مضاربه، از راه کار به دست میاد، چطور این ها را حمل بر استحباب می فرمایید؟ خب ببینید، ﴿أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ [البقرة: 267] یک بین الهلالین. این یک ضابطه کلی است.

 ببینید، ما دو حال داریم، در استنباط احکام خدا. حال تقلید بر غیر محور قرآن و سنت، یا حال اجتهاد بر غیر محور اصلی قرآن. می گردیم شهرت چیست؟ اجماع چیست؟ اقوال و نظرات چیست؟ یا اجتهاد می کنیم و ترجیح می دهیم آن چه را که شهرت بیشتر، اجماع زیادتر، قول بیشتر و نظر بیشتر است، یا اجتهاد می کنیم یا تقلید. یک مرتبه اینطوریم خدایی نکرده، یک مرتبه نه، ما از اول از مجرای صحیح و منبع صحیح، نظر می گیریم و این رو اصل قرار میدیم. این مرحله دومه. اگه مرحله اول باشه چی؟ مرحله اول باشد این است که بنده بخوام برف را ببینم، بی عینک نگاه نمیکنم. یک عینک میزنم شیشه هاش سبز، سرخ، آبی، سیاه و چه. خب برف رو به اون رنگ ها میبینم. من برف ندیدم. من از اول کار درست نکردم. من اگر بخوام برف را آنگونه که سفید است ببینم، باید با چشم بدون رنگ ببینم. اما اگر من رنگی تهیه کردم و با رنگ رفتم، مغزم را پر کردم، قلبم را پر کردم، فکرم را پرکردم، اجتهاداً یا تقلیداً از غیر محور قرآن شریف، اون وقت اگر به ﴿وََحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3]  برسم،  اینجا مثلا بخوام تاویل کنم. یکی از برادران فقیه که فوت کرد، تشریف آورده بود منزل ما یک موقعی، صحبت این شد که حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِين، این چجوره؟ من گفتم خب حُرِّمَ  یعنی حُرِّمَ دیگه. ایشون یک مقداری فکر کرد و گفت آخه. گفتم آخه چی؟ گفت آخه حُرِّمَ، ح و ر و میم، محرومیته و محرومیت درجاتی داره. یکی از محرومیت ها، محرومیت صددرصده که چه گفتند، گفت حرمته. یکی از محرومیت ها، محرومیت درصده، یعنی مکروه باشه. گفتم چی میخوای بگی؟ گفت خب چون فقها همه فرمودند و چه و این حرف ها، ما احتمال میدیم که حُرِّمَ، این حُرِّمَ لغوی است و حُرِّمَ لغوی هم میسازد با محرومیت چند درصد و با محرومیت صددرصد. نگاش کردم گفتم آقا شما خودت داری این حرف ها رو میزنی؟ تو داری این حرف ها رو میزنی؟ تو مغزت رو ، قلبت رو، کتابت رو، فکرت رو، نظرت رو، تقلیدت رو، اجتهادت رو پر کردی از اینکه نکاح زانیه مکروه است، حلال است. با اینکه این بند و قیل ها و بارها رو پر کردی، اومدی به حُرِّمَ قرآن میرسی، میگی حُرِّمَ، خب احتمال میدهیم که این مرجوح باشه. اگر یک دیوانه به شما گفته بود حرام است، چی معنی میکردی؟ در رساله های عملی که لفظ حرام است، چی معنی می کردی؟ و خودتون میگید که اگر درصد، درصد {28:03} این حرامه. ما برای صددرصد سلب، آیا لفظی صریح تر از حُرِّمَ داریم؟ گناه قرآن این است که کتاب الله است و مورد مراجعه نیست، قصوراً یا تقصیراً. روی این حساب شما حُرِّمَ  رو میگید که یعنی، و یک حرف بدتر که. از یک آدمی که میل دارد فقیه باشد … این دلالت چیه؟ بالاش چیه؟ پایینش چیه؟ ما تحتش چیه؟ مافوقش چیه؟ بعد احتمال میدید.  اما آیه رو براتون میخونم، مثل اینکه از یک کتاب اجنبی دلیل آوردم، خب اینو شاید بگه. اونطوری که آقایون بزرگوار نقل فرمودند که از دیگران هم نقل میکنم مطالبی، ایشون گفته بود که خب این آیه که در سوره مبارکه نور می فرماید که ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ  وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ [النور: 3] البته این استدلال رو آقای خویی داشت. با هم بحث کردیم، قبول هم فرمودند، حالا کاری نداریم. این وارد شد و فکر کرد و چه، البیان هم نوشته ایشون که بعد گفت اون البیانی که نوشتم باید عوض کنم که عوض نکرده، حالا چه عرض کنم؟ اما این آقا به ایشون گفته که باید ببینیم این آیه در مقام بیان هست یا نه؟ آیا حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ در مقام بیان هست یا نه؟ این حرف خیلی عجیبه. این حرف رو یک آدم بزنه خیلی عجیبه، تا چه رسد که طلبه باشد. اولاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً، خامساً هر یک {29:30} اولاً، … مشرک،  الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ   از سه حال خارج نیست، از نظر سبر و تقسیم با سین. یا در مقام بیان است، یا در مقام کور کردن و عدم بیان است یا در هیچ مقامی نیست. از سه حال که خارج نیست، چهارمی دارید بفرمایید. اگر میگید که در مقام هیچی نیست، نه میخواد بیان کنه نه میخواد کور کنه. نه میخواد بفهمونه نه میخواد گیج کنه. مورچه هم اینجوری حرف نمیزنه. شپش هم اینجوری حرف نمیزنه. آخه چون این ها حرف میزنن با هم دیگه. بابا موجودی که حس دارد، یک چیزی میگه برای طرف مقابل، یک نظری داره. هیچ نظری نداره؟! نه میخواد طرف بفهمه، نه میخواد طرف نفهمه. نه میخواد بفهمونه، نه میخواد گیجش کنه. در مقام بیان نیست؟ اینو میشه راجع به قرآن گفت؟ اولاً. ثانیا،ً خب بعد دوم، در مقام بیان نیست؟ بعد دوم اینه دیگه. در مقام بیان نیست. عجیبه، به من بگن حالت چطوره؟ بگم بده. در مقام بیان نبودم، نخیر خوبه، اشتباه گفتم بده. در مقام بیان نیستم که. نفهمیدم، شما اگه در مقام بیان نیستید چرا تناقض میگید؟ آقا شما پول داری ده تومن یا نه؟ بله، و حال اینکه نداره. و حال اینکه داره. آخه شما که عاقلید، عالم هیچی، عاقل اید، معاذالله کسی دیوانه باشد، آقای دیوانه گشنته یا نه؟ بله، یعنی نه. حتی دیوانه هم اینو نمیگه. آقا قرآن در مقام بیان نیست یعنی چه؟ {صحبت حضار }  قرآن در مقام بیان نیست یعنی چه؟ قرآن که می گوید حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِين نمی خواهد حکم را بیان کند؟ پس چرا گفت؟ در مقام اطلاق است. آقا اینکه تصریحه. تصریحه که.  {صحبت حضار }   و لذا میخوایم بگیم که این چه حرفی است؟ ملاحظه کنید. {31:40}  در مقام بیان هست یا نیست، در مطلقات و عمومیات اون هم بحث داریم، حالا عرض میکنم. اما در نص، ببینید، اما در مطلقات، در عمومات، مطلقاتی که، مطلقات و عموماتی که نص اند. مطلقات و عموماتی که ظاهر اند. مطلقات و عموماتی که ضابطه اند. نه نص اند، نه ظاهر اند. همه در مقام بیان اند. اون مطلق و عامی که نص است، خب در مقام بیانه. مخصوصا قرآن ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138] قرآن همش بیانه. قرآن کور نخواسته بکنه. از زبون، از اراده خدا نپریده همینطور بدون اراده حرف زده باشه. نخواسته گیج کنه. این قرآن بَيَانٌ لِلنَّاسِ.

اولاً در مطلق و عام، حتی اگر ضابطی باشد، ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ﴾ [البقرة: 275]، اگر به عنوان ضابطی باشه، آیا در مقام بیان ضابطه هست یا نه؟ یا نیست؟ در مقام بیان هیچی نیست؟ در مقامی این هست که مطلبی به ما بگه یا نه؟بله. نص نیست، خیلی خب. ظاهر نیست، خیلی خب. اما ضابطه هست یا نه؟ از کجا فهمیدیم ضابطه است؟  از اینکه ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ﴾ [النساء: 29] دارد در جای دیگر، قید زده. پس معلوم می شود که استغراق مراد نیست. نه نصا، نه ظاهرا،   أَحَلَّ اللَّهُ البیع، صد در صد موارد بیع را بدون شرط نمی گوید. فهمیدیم که این در مقام بیان ضابطه است. پس در مقام بیان ضابطه، هست. نصش در مقابل بیان نص، استغراق هست، حَرَّمَ الرِّبا. ظاهرش در مقام بیان استغراق ظاهری هست. همش در مقام بیانه.  تازه این در کجاست؟ در مطلقات و عموماتی است که مهمله باشد. مهمله نمی گیم. این به عنوان ضابطه باشد. ظاهر که هیچی و نص هم هیچی. بابا این که نص است.  حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَف نص است. ما در یک بیان الهی، مطلق باشد، ضابطه باشد، ظاهر باشد، چه باشد، در هر ، الان قاطی میکنیم، میگیم آیا، از این مثلث خارج نیست. اینی که خدا فرموده است حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، خواسته است مطلبی بگوید؟ یا پریده ازش؟ دیوانه هم نمی پرد ازش، مگه بگیم فریاد باشه. خب، این پس خواسته است مطلبی بگوید. پس اون وسطه بذارید کنار، نخواسته است بیان کند و نخواسته است بیان نکند. نه، یک چیزی خواسته. حالا که یک چیزی خواسته، آیا خواسته است بیان کند حکم را؟ یا خواسته است کور کند، طرف را گیج کند؟ اگر خواسته است طرف را  کور کند، گیج کند، خواسته بگه أُحِلَ گفته حُرِّمَ. اینو میخواد بگه؟ سومای خواسته است بیان کند حکم را ، بابا گفته حُرِّمَ. تو میگی در مقام بیان نیست؟ یک مطلبی از آخوند خراسانی یاد گرفتند عده ای، همه جا میگن. یک کسی، طلبه ای رفته بود توی طلبه ها منبر، مسائل حیض و نفاس و استحاضه میگفت. مطلبش تموم شد و اومد پایین. گفتند بابا ما نه حیض میشیم، نه نفاس، نه استحاضه. گفت من این ها رو بلدم. بابا اینکه گفته است باید در مقام بیان باشه، در مطلقات و عمومات گفته، اونجاش هم درست نیست. قرآن اصلش اینه که در مقام بیان است.  هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاس. خداوند پیغمبر رو فرستاده ﴿ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ [النحل: 44]. این کتاب رو فرستاده برای بیان. برای کور کردن، برای خر کردن، برای کر کردن، برای نفهمیدن، برای گیج کردن، برای این نفرستاده که.  چطور است شما در هر کتابی از کتاب ها حُرِّمَ رو می بینید، یعنی حرام. اما در قرآن، حُرِّمَ، بله، یعنی اینجا در مقام بیان نیست یا چنین است و فلان. یعنی کفه میزان کتاب الله اونقدر پایینه که به اسفل السافلین زدید؟ شما هر فکری، هر شهرتی، هرفتوایی، هر بهوایی، هر روایت، هر چیزی رو مقدم می دارید بر قرآن؟ این چه حوزه زهرماری است که ما داریم؟ یا زهرمار قصوراً است، یا زهر مار تقصیراً است. میگن شما عصبانی میشی؟ چی چی عصبانی میشی؟ خدا هست، شما لات رو می پرستید؟ نفهمیدم، آقا خدا هست ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ [لقمان: 25]   آقا خدا هست، شما لات می پرستید؟ عزّی می پرستید؟ کتاب الله هست، شما دنبال مطالبی میری که بر ضد کتاب الله هست؟ یه وقتی به کتاب الله میرسی، اینطوری میرسی.

بفرمایید برادر عزیز اون برادر، یک مقداری مطالعه کن رو قرآن آخه. یک مقداری هم مطالعه کن، اگرم بیخوای مطلبی بگی، دری وری بگی، مطالعه کن اقلاً، بعد دری وریت رو بگو. ما نمیدانیم در مقام بیان هست یا نه. چون نمی دانیم خداوند که فرموده  حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِين، در مقام بیان حکم هست یا نه؟ پس هجو گفته. پس پریده از اراده الهی این جمله، پریده است و در قرآن بیخود آمده است. چقدر تو بیخود و نفهمی آخه؟ خب، ببینید، در این آیه که هست، یک احتمالی که، مثلا کسی اینطور خیال کنه که، اون برادر بزرگوار اینطور فرموند، از جمله که بله، خدا یک مورد خاصی رو خواسته بگه. یعنی یک زانی با یک غیر زانیه ای، یک زانیه ای با {36:37} و فلان، خدا اینجا اوقاتش تلخ شده و آیه رو نازل کرده. الذانی یعنی اون فقط، لا یَنْکِحُ إلاّ الزانیه، یعنی فقط اون و الزانیه یعنی فقط اون، یعنی زین السلطان. … اون وَحُرِّمَ ذَلِكَ، بابا همه مومنین که نبودند، خب یک نفر اونجا بود. چقدر انسان باید دونگ باشه و نفهم باشه؟ این سفاهت است، فقه نیستش که. این سفاسق القول است. این سفاهت است، این از سفاهت میاد بیرون. یک مقداری رو کتاب الله مطالعه کنید. یک مقداری این کتابی که اینقدر خون ریخته شده است بر اینکه این کتاب نشر بشه. اینقدر پیغمبر رو کتک زدند، فحش دادند، معده گوسفند رو سرش ریختند، در شعب ابی طالب حبسش کردند، مجبور به هجرت کردند.

خب ببینید، این بین الهلالین عرض می شود که به اندازه خود قمر شد و چاره ای ما نداریم. اگر بمیرد مومن از این غصه که قرآن اینقدر رذل شده است که اگر یک فقیهی ازش مسئله ای سوال کنند و از قرآن جواب بده، گیج شن. در راه از من یک مسلئه سوال کرد یک طلبه ای، جواب دادم از قرآن، از سوره مجادله، گوش کرد و توضیح دادم و رفت و یکی از دوستان که نمیدونم اینجا تشریف دارند یا نه؟ بله هستند. تشریف آوردن منزل و فرموند که این طلبه خل شده بود، گیج شده بود، اصلا گیج میخورد و میرفت منزل. گفتم چته؟ گفت آخه ما از فقها سوال میکنیم یا عروه باز می کنند یا مرده، ایشون کتاب الله خوند.

اینجا، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267]  دو بعدی وجوبه. آمَنُوا، وجوب. أَنْفِقُوا، وجوب.  أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ. انفاق چیه؟ خب زکاته. اون که واجب است یا خمسه یا زکاته دیگه. اینو قبلا گفتیم. ﴿وََمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ [البقرة: 267]. أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ، فقط گندم است و خرما است و مویز است. بله، انگور. برای اینکه أَخْرَجْنَا لَكُمْ، این رو شیطان خارج کرده، خدا که خارج نکرده! یا أَخْرَجْنَای دوم که انعام باشد، این شتر و گاو و گوسفند و انعام ثلاثه، این ها رو خدا أَخْرَجْنَا، اما بقیه حیوانات حلال گوشت که أَخْرَجْنَا نیستش که! اگه من ماهی بگیرم که أَخْرَجْنَا نیستش که. اگه آهو بگیرم که أَخْرَجْنَا نیستش که. اگر عرض می شود که بز کوهی بگیرم که أَخْرَجْنَا نیستش که. شیطان خارج کرده. اینطوریه؟ ﴿وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ﴾ [البقرة: 267]  اصلا به خودتون زحمت ندید، جهود بازی دربیارید و از جهود بدترکه اون بدهاش رو بدید، به دست خدا میرسه ﴿تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ  وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾ [البقرة: 267] یعنی بدونید خدا غنیه و در غنی بودن هم حمیده. بعضی وقتا انسان غنیه، حمید نیست. یعنی در حال غنا، ظلم میکنه، بخل میکنه، چیزی به کسی نمیده. این غنی حمیده. غنی، دارنده ای است که در دارا بودنش حمید است و مورد حمد و ستایش است. خیال نکنید که خداوند گفته أَنْفِقُوا    یعنی خداوند محتاجه. مثل اون مشرکینی که می گفتند که عرض می شود که ﴿أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه﴾ [يس: 47]  استدلال بله فقهی می کردند. أَنُطْعِمُ در سوره یس مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ. خب معلوم میشه این حکم خدا نیست. اینکه شمای پیغمبر نقل می کنید که خدا گفته اطعام کنید، ما اطعام کنیم به فقیرهایی که اگر خدا میخواست اطعام میکرد؟ این ها مشیت تکوینی و تشریحی رو با هم قاطی کرده بودند. ﴿إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ [يس: 47]  شما محمدها ،عیسی ها، موسی ها، ابراهیم ها، نوح ها در گمراهی آشکارید، گمراهی آشکارکننده. چرا؟ برای اینکه شما خدا رو گدا کردید. خدا اگه خودش بخواد میده. این  إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، در این بعد است، ولی با حفظ احترام ربوبیت. ببینید، با حفظ احترام ربوبیت هم اشتباه کرده. غیر اون کسی که میگوید اگر در جلسه قرآن شرکت کنید، بدتر از فاحشه خونه است. اون مطلب دیگریه. اون که ابوجهل {40:36} هم کنهف از ریش و سبیل و عمامه اون، تمیزتر و پاک تره. عرض می شود که این آیه. اون وقت قبلش هم آیاتی هست که، ببینید، در همین آیات قبلی، آیه 264 ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ﴾ [البقرة: 264]  اونجا انفاق میگه، صدقه. هردوش یکیه دیگه. ﴿لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ﴾ [البقرة: 264]  ببینید مثال که میاره، مثال اجنبی رو هم چرا بیاره؟ یعنی كَالَّذِي یتصدق. اما ینفق چرا میاره؟ برای اینکه صدقه توش خوابیده، رِئَاءَ النَّاس نباشه. قبلا عرض کردیم، صدقه بهترین تعبیر است و زیباترین تعبیر است که انفاق در راه خدا، زکات در راه خدا، چون انفاق ممکن است در راه شیطان باشد، زکات هم همچنین.

 ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ﴾ [البقرة: 264]   پس کسی که انفاقش کجکی باشه، لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ. کسی که اصلا انفاق نکنه اصلا  ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ  فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا  لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا  وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ، وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ  وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ، أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَأَعْنَابٍ﴾ [البقرة: 264-266]   بعد یا ایها الذین آمنوا. آیه دیگری که آقایون روش مطالعه بفرمایید برای شنبه، ﴿وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾ [الحديد: 7] البته یک دونه از این آیات باشه کافیه. مثل حدیث نیستش که حتما باید متضافر و متواتر بشه …. نخیر. یک اشاره آیه اگر باشد کافیه و این رو من یادم نمیره از آقای خویی (حفظه الله) که وقتی که از آیه سوره مبارکه نساء ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ [النساء: 6]   من بحث داشتم در مقبره آ سید ابوالحسن، در صحن علوی و بحث عربی بود البته اون. من بیست و سه حکم استفاده کردم از این آیه. بعد به ایشون عرض کردم که من بیست و سه حکم استفاده کردم. صحبت کردیم با هم، بعد فرموند بله، این مراجعه به احادیث مثل اکل میته است. اصل قرآنه، ولی البته در نوشته هاشون مطلب یک جور دیگه است ها، ولی از نظر عقیده مراجعه، اکل میته رو اصلا اینقدر تقطیع داره، اینقدر جعل داره، اینقدر مزخرف داره، اینقدر احادیث یهودی، مسیحی، نمی دونم فلان فلان، قاطی کردن که ما تا محور نداشته باشیم و محک که قرآن است اصلا نباید اجتهاد کنیم و تقلیدهم نباید بکنیم. یا نه تقلید، نه اجتهاد، همینطور راه برو، یا اگر میخواید بکنید، اجتهاد کنید بر محور قرآن در اصل و سنت در فرع یا تقلید کنید از کسی که فقهش قرآنی و سنتی است.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم والایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی والسلام علیکم. {صحبت حضار}