بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
از غرائب فقه ما این است که بعضی از فتواها چون شهرت دارد، چه از نظر فتوا، چه از نظر تقلید، وقتی که به ادلّه کتاب و سنت و دلیل عقل و ادلّه دیگر مراجعه می کنیم، نه تنها اون فتوای مشهوره، تقلیداً یا اجتهاداً دلیل ندارد، بلکه همه ادله بر خلاف اوست. و از این نمونه هست بحث زکات. تعلق زکات بر کل اموال نه تنها، بلکه بر محتیاط و نیروها. اموال درونی انسان ها، عقل ها و علم ها و قدرت ها و نیروهای گوناگون که اموال دورنی انسان هاست ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾ [البقرة: 3] است. و اموال منفصله انسان ها، چه اموال مجسمه و چه اموالی که حقوقی باشند، اموال منفصله است. و ما به آیات إیتاء و انفاق و زکات و صدقات که مراجعه می کنیم، نه تنها از این آیات تخصص زکات را به بعضی از امواله که نه گانه است نمیفهمیم، بلکه میفهمیم، عمومیت دارد نسبت به کل اموال.
قبلا اشارتاً عرض کرده ام، فعلا موضوعاً عرض میکنم. ببینید، در باب انفاقات واجبه که ما ازش تعبیر به زکات می کنیم، توافقاً با تعبیراتی که برادران دیگر فقیه، در باب عطیات واجبه دارند، ما وقتی که به آیاتش مراجعه کردیم﴿وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾ [البقرة: 3] یا اینکه ﴿مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾ [الحديد: 7] یا ﴿مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] یا ﴿مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ [البقرة: 267] یا ﴿مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ [النور: 33] این منها، تمامف تبعیض در کل بود و نه تبغیض در بعض. این از نظر ادبی و لغوی. ِمّا رَزَقْنَاهُم و نه مِنْ بَعضِ ما رَزَقْنَاهُمْ. مِمَّا لله است و نه مِنْ بَعْضِ مَّا لله. اگه بعض بود، بعض در بعض بود. یا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فی است، نه مِنْ بَعْضِ مَا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فیه. مِمّا کَسَبْتُم است نه مِنْ بَعْضِ مَا کَسَبْتُمْ. بلکه کَسَبْتُمْ که اصلا اون نه تا رو نمیگیره. مگر نقدین مثلاً. مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْض است، نه مِنْ بَعْضِ مَا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ. این در یک بعد ادبی.
بعد دوم یک مقداری بین الهلالین صحبت کنیم. بَعْضُ الاحکَامْ فِیهِ مُعلّلَه وَ عِدّه تامّهِ تامه تُحَلِّق عَلی کَافّهِ المَواردْ و هیَ نصٌّ فی العِلّیهَ وَ مِنْهَا مَا هیَ ظَاهره فی العِلّیهَ وَ مِنَ الظَاهِره فی العِلّیه العَنَاوینَ الموضوعیه. مَثَلاً اگر گفتند به عالم اکرام کن، میفهمیم که وجوب اکرام، معلّل به علم است. اگر گفتند به محتاجین انفاق کن، انفاق معلل به احتیاج است. در بعد اول، به غیر عالم نمی دیم و در بعد دوم، به غیر محتاج نمی دهیم. این عنوان نه تنها مشعر بر علیّت است بلکه، دلیل است بر علیّت. اگر چنانچه حکم در اختصاص این موضوع نبود، چرا تخصص پیدا کرد به این موضوع؟ شخص حکیم که ولا سیما متوجه به تمام جهات کلیتاً و جزئیتاً هست، اگر امری می کند یا نهی ای می کند و موضوعی را در مورد امر و یا نهی، در نظر می گیرد، این موضوع حساب شده باید باشد. موضوع حساب شده، یا نص است، یا ظاهر است، یا مطلق است، یا عام است، همه این ها حساب شده است. اگر چنانچه می فرماید که آتُوهُمْ مِال اللّه، مِنَ المال که نفرموده یا آتُوهُمْ نفرموده، اگه منظورش اینه که آتُوهُمْ، نمیدونستیم چرا آتُوهُمْ. ممکن بود بعض مثلا. اما آتُوهُمْ من مال اللّه. مال الله، عنوانه. آنچه صدق میکند برش مال الله، مورد وجوب إیتائه. آیا فقط نه تا مال لله است؟ صدها جور اموال، مال الله نیست؟ نه جور مال الله است؟ بنابراین در بعد ثانی ما داریم بحث می کنیم. بعد اول که از نظر ادبی بود و بعد دوم، از نظر لغوی و معنوی است.
از نظر ادبی عناوینی که ما در نظر داریم، مِمّا رَزَقْنَاهُم، مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلِفینَ فیه، مِمّا کَسَبْتُمْ، مِمّا أخْرَجْنَا که این مِنْ در مِنْ نیست، بلکه فقط مِنْ است. یعنی در کل آنچه را که رزق است و مستخلفین فیه است و مال است و چه است و چه است، از بعض. بعض از کل فردٍ فردٍ. از این افراد اموال. این بعد اول بود. اما بعد دوم عناوین موضوعیه. از عناوین موضوعیه که این أعم عناوین است، مالُ الله است. ﴿وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾ [النور: 33] لِمَاذَا آتُوکُمْ لانه مَال الله من القصایی الاتی قیاساتها معها. چرا بدیم؟ چون مال الله است. اگر مال الله مدخلیتی نداشت، عنوان اینکه مال، مال الله است و نزد شما مستخلف است، اگر این مطلب وجود نداشت، مال الله لزومی نداشت بگه. یا ﴿أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ﴾ [البقرة: 267] این طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ، طیبات موضوعیت داره، خبائث نه. مَا كَسَبْتُمْ موضوعیت داره. آنچه کسب شماست. کسب شما تجارت باشد، اجاره باشد، جعاله باشد، مضاربه باشد، چه باشد، چه باشد، چه باشد، این عنوان، نه تنها مشعر بر علیت است، بلکه دلیل بر علیت است. آیا غیر از این نه چیز، مَا كَسَبْتُمْ نیست؟ كَسَبْتُمْ در غیر از این نه چیز، بیشتر است. آیا سعی انسان و کسب انسان، نسبت به غلات اربعه و انعام ثلاث، کسب انسان و سعی انسان در اون ها بیشتر است، یا در تجارت و حمالی و عملگی و مهندسی و دکتری و و و و و. پس عنوان موضوعی در اون ها قوی تر است. چطور می شود، کسب هایی که أکسب است، أقواست در سعی، اون ها رو ما استثناء کنیم، فقط به نه چیزی که کسب درش ضعیفه؟ یا ﴿وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الاَرض﴾ [البقرة: 267] موضوعیت دارد، أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ، أَخْرَجْنَا گندم هست، انگور هست، خرما هست، برنج نیست؟ سیب نیست؟ گلابی نیست؟ گردو نیست؟ این ها که گران تر است، نیست؟ قیمتش چند برابر است، نیست؟ اون ها که أَخْرَجْنَا لَکُمْ تر است. کما اینکه در غیر این نه تا، كَسَبْتُمْ بیشتر است، أَخْرَجْنَا لَکُمْ هم در غیر این نه تا، بیشتر است. یا ﴿وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ﴾ [الحديد: 7] استخلاف در کدام این ها بیشتر است؟ استخلاف در اونی که درصدش زیادتره، درصد اموال بیشتر که این نه تا نیست که. مخصوصا اگر طول تاریخ اسلام رو و کل بلاد اسلامی رو در نظر بگیریم، درصد عرض می شود مَا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ، أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ، درصد مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ در اون ها بیشتره. چطور این درصد بیشتر رو شما استثناء میکنید و فقط منحصر به نه چیز قرار میدید؟ یا فرض کنید که در باب صدقه که قبلا عرض کردم، آیات صدقه، صدق می کند بر این نه چیز؟ بر بقیه نه؟ بقیه که أصدق است. یا لفظ انفاق و لفظ زکات. ببینید، این رو هم قبلا اشاره کردیم، فعلا می خواهیم بحث موضوعی کنیم. زکات را چرا می گویند زکات؟ حالا باید به لفظ زکات بچسبیم. زکات است چرا زکات است؟ یکیش اینه که تطهیر می کند، اموال شما را که درست و نادرست با هم مخلوط بوده. أنَّما سمیه الزکات زکات و ان موقفها التزکیه تزکیه دخلانیه برانیه فردیَه، اجتماعیَه، مَالیَه، حالیَه، فکریَه، عقیدیَه، نفسیهَ ،خلقیهَ و ما الی ذلک. حالا ما مالیه اش رو داریم بحث میکنیم. این زکات که ما میگیم این مالی که ما، درصدی که ما می دهیم، این تزکیه می کند، پس یک غیر تزکیه ای غیر زکاتی غیر طهارتی در کاره. سوال هَلْ الاموالُ تِسْعَ وَلَاسیمَا غیرَ نقدین المزروعات، الاربَعْ و الانعَامْ الثَلَاثَه هَلْ غَیر الطَاهِر مِنهَا اکثر او غیر طاهر مِمّا کَسَبْتُمْ غیر هذه تسعه. معلومه. اونیکه بیشتر خدا درش سهم دارد، زمین است، آب است یا گندم میاد بیرون یا گوسفند است، گاو است، شتر است که اینها به اراده الهی نمو میکنند با خوردن علف زمین، با خوردن آب زمین و سعی شما در اینها کمتر است. این سعی شماست که قاطی دارد و موجب تزکیه است، نه سعی خدا. در اونکه سعی شما بیشتر است، چرا تزکیه اصلا نباشد؟ و در آنچه سعی خدا بیشتر است، عرض می شود که در اون تزکیه باشد؟
در این نه تا، مخصوصا اون هفت تاش که انعام باشد و غلات اربع باشد، لطف خداوند و عنایت خداوند بیشتره. إخراج مِن الارض است. اونی که سهم اراده طاهره حق سبحانه و تعالی در اون بیشتر است و خلط درش کمتر است یا نیست، اصلا نیست، اونی که مربوط به خداست، خلط درش نیست، اونیکه مربوط شماست خلطه. اونی که مربوط به شماست در این نه تا، مخصوصا این هفت تا، این خلطش کمتر است. چون بخش فعالیت شما کمتر است و بخش اراده الهی بیشتره. چطور شد الْحَمْدُ لِلّه الَذي قَدَّمَ المَفْضُولْ عَلَيَ الفاضِلْ شد در اینجا؟ راست میگن برادران سنی بعضی وقت ها یک حرفی میزنند که در کلِّ مَا أخْرَجْنَا مِنَ الاَرْض و کُلِّ مَا کَسَبْتُمْ غیر این نه تا، زحمت شما بیشتر است، فعالیت شما بیشتر است، سعی شما زیادتر است. چطور در اونجا اوساخ مَا فی أیْدی الناس نیست و تطهیر نیست به عنوان زکات، ولکن در اینجا هست. پس این نصِ و فوق النصِّ. نَظرت الاُخْرَی، نَظرت الاُخْرَی نَنْظُرْ اِلَی الشرائع السالفَ عِنْدَنَا آیاتٌ مِنَ العَهْدِینْ تَذُلّنَا و علی أنَّ الزَکَات تُحَلِقُ عَلَی کافِّه الامْوالْ عَلیْکُم نصوصها و الصَحیفه فی {12:52} أربعین نری الزکاتَ فی کَافِّه الشرائع الالهیّه مُتِعَلقً به کل الاموال. صفحه 141. کَمَا تُشیرُ الَیْهِ الآیاتُ مِنَ قرآن و أُخْرَی مِنْ کِتَاباتٍ السَماء ،در پاورقی. مِنْهَا فِی أخبَارِ الایام. یک فی اضافه داره خط بزنید. به جای فی، بذارید ما. مِنْهَا مَا فِی أخبَارِ الایام {13:18}الآیه الخَامِسَه وَ لَمَّا شاءُ أمْرُه کَثُرَ{13:33} همه رو میگیره پس. کل غله الحقل، برنج را خب شامل است به طریق اولی شامل است، ذرت را شامل است و و و تمام عرض می شود که زرع ها رو شامل است. وَ آتوا بِعشْرٍ جمیع به کَثره، عشر واجب از اموال که کل اموال است چیه؟ خب عُشرف در نباتات که با آب معمولی آب میخورد، این عُشر است دیگه. خمس نیست. عرض می شود که در نباتات عُشره. احیاناً خمس است، احیاناً عُشره. اگر با دست آب بدی، خمس است و اگر همینطور آب بخورد، عُشره. این یکی. وَ فَی التُورَاتْ سفر الاعداد الثَانی عشر الآیه السادس والعِشرُون متاعاً خط من بنی اسرائیل العُشر الّذی آتَیْتُکُم إیّاه مِنْ عِندکمْ نصیبٌ لَکَمْ تَرفَعونَ مِنْهِ رَفیعه ربِّ ترفعون منه رفیعه رب عشر مِنَ العُشر فَیُحْسَبُ لکم انه رَفیعَتَکُمْ کالحنطه من {14:52} فقط آب انگور است؟ فقط آب عرض شود که خرماست؟ آب خرما که نمیگرن. خب، آب میوه های دیگر هم هست. مگر آب سیب نیست؟ آب گلابی نیست؟ آب انار نیست؟ آب زیتون نیست؟ زیتون که {15:10} بیشتره که.
فَهکذَا ترْفَعونَ أنْتُم أیْضاً رَفیعتاً رب من جمیع عُشُورَکُمْ الّتی تأخُدونَ من بنی اسرائیل وَ فی سفر لابیین التاسع عشر التاسع والعشره وَ الثالِثَ و عِشرون. این سه تا آیاته والتثنیه الرابع العشرون الایه التاسع عشر و تواریخ الایام صفحه 718، 31، 5. سی و یک فصله، پنج هم آیه. {15:37} خب، روغن که در اموال ذکریه نیستش که، عسل که نیستش که. وَ فی أنجیلِ متیَ الثالِثُ العَشرین الآیه الثالِثه والعشرین. یقولُ مسیح علیه اسلام وَیْلٌ لَکُمْ أیَتُهَا الکَسَبه و الفریضیون المُرَاعُونْ لَانکّمْ تُعَاشِرُونَ نَعناع. نعنا رو اینا زکات میدادند. نعنا، نعنا که چیزی نیستش که. لَانکّمْ تُعَاشِرُونَ نَعناع و {16:09} الناموسَ الحق. شما از ناموس حق زکات نمیدید. از ناموس علم، ناموس عقیده، ناموس معرفت، این زکات های درونی رو نمی دهید. این ها خیال میکردند که زکات یعنی فقط از مال بدیم، ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ [البقرة: 3] از تمام آنچه را که خداوند به ما رزق داده است. مگر رزق منحصر به جسمه؟ رزق روحی است، رزق جسمی است، داخلی است، خارجی است. به این طور حضرت مسیح علیه السلام با این ها بحث میکنه. میگه شما رزق جنس را می دهید، نعنا رو که ارزشی هم چندان نداره، از نعنا شما عُشر میدید که زکاته و لکن زکات عرض می شود که علم، زکات معرفت، زکات اخلاق، زکات نیرو، زکات چه، عرض می شود که نمی دهید.
خب، مطلبی دیگر، ببینید، ما اصولا در کل بحوث فقهیه و غیر فقهیه، بر جمیع جهات کتابی و علی ضوء کتاب و سنتی رو در نظر می گیریم، با عقل روشن فهم و روشنگر و بر محور فطرت، از نظر درون و از نظر نیازمندی های واقعی صادقه و حقّه، از نظر برون که دیروز تفصیلی عرض کردم. حالا، ببینید، اگر خداوند ایمان را ذکر می فرماید در قرآن و با ایمان چیزی را همیشه. اگر خداوند بعد از ایمان یکی از فروع ایمان را که صلاه است، ذکر میکند و با صلاه همیشه چیزی را. این دلیل بر چیه؟ هنَا الایمانْ لزامُ العقلِ لِکَافّه المُکَلِفینْ دون رایی وَلَکِنْ للایمانِ بالله تعالی مُخَلَفاتْ فُروع دینْ کُلِّهَا مُخَلَفات الایمانِ بِالله الایمانُ بِالله هو عکس الزاویه ولو مُثلَث التوحید، النبوه، المعاد. این مربوطه به ایمان بالله، در هر درجه ای از درجات که می خواد باشه. ولکن این ایمان بالله مظهر باید داشته باشد، برای ایمان بالله دو مظهر همیشه ذکر شده، در تورات، در انجیل، در زبور، در صحف، در، در قرآن در سنت، از برای ایمان بالله دو مظهر ذکر شده. یک مظهر رابطه با حق است و یک مظهر رابطه با خلق است، ﴿وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ [البقرة: 43]، َأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاه، َأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاه. چه حسابی؟ این أَقِيمُوا الصَّلَاه، مظهر اول ایمان بالله است که صله انسان را، ارتباط انسان را و اتصال انسان را از نظر معرفتی و عبادتی به حق سبحانه و تعالی، می رساند. اما این کافی است؟ هَلْ الایمان بالله فی المَظَاهِره خارجیَهً لَهُ بُعْدَاً واحد فَسْتَعْبُد رَبَّکْ فَقطْ لَا بَل م و تَصل خلقاً الله سبحانه و تعالی. دو بعدیه. شما اگه یک رشته بذارید پهلو هم، این قالیچه نمیشه. باید که دو رشته باشه، بهم وصل بشه. کَذَلِکْ ایمان بالله دارای دو رشته است، درست است رشته اصلی، اتصال به رب است از نظر معرفت و از نظر عبودیت. ولکن این رب بندگان دارد، به ما که با او ارتباط داریم، نه به حساب احتیاج اوست، به حساب احتیاج خودمونه. خودهامون هم باید به هم ارتباط داشته باشیم. و لذا عرض می شود که در قرآن شریف بیش از سی آیه مربوط به زکاته. ببینید صلاه، زکات، سه بعدی است در قرآن. این رو من درست در معجم مطالعه کردم، شما هم مطالعه بفرمایید و لازم است المعجم، برادران داشته باشند، اگه خداوند پولی رسوند، میخریم به برادرانی که ندارند میدیم ان شاء الله. عرض می شود که صلاه و زکات سه بعدی است. یک بعد جمعه، یک بعد جداست. بعد جمع، مهم ترین بعده. هر کجا صلاه ذکر شده است، زکات به دنبالش و هرجا زکات ذکر شده است، صلاه به دنبالش. و چرا؟
ببینید، صلاه لازمه ایمان است، شرط هم نداره. صلاه شرط نداره اصلا. خب در باب حیض و در باب نفاس، مطلبی است، ولی کلاً. لَا تُتْرِکوا الصلاه بهانه. همانطور که ایمان قید ندارد، کسی که عاقل است، مکلف به ایمان است، هیچ قید ندارد، به هر درجه ای از درجات ایمان که رسید، واجب است این رو تحصیل کند. اینکه راس الزاویه است ایمانه، زاویه دوم این راس الزاویه، در این مثلث که ایمان و صلاه و زکات، زاویه دوم صلاته است. صلاه که می رساند. این ایمان ارتباط بالله از نظر عبودیت بعد المعرفه و معرفت بعد العبودیه، ایجاد کرده. حالا فقط از صلاه؟ نه أَقِيمُوا الصَّلَاه، آتُوا الزَّكَاةَ. با خدا، با خلقش. با خدا، با خلقش. حالا. فی مَا بَیْنْ فُروِعِ الدینْ العِدّه، لَا نَجِب فقط الصَلَاه و الزَکَاتْ. نَعَمْ الصَلَاه القمه و الزَکَات القمه الصَلاه قمه فی العُبودیّهَ وَ الزَکَاتْ قمه فی سنت لعِبَادالله. این مَمعلوم. اما مگر امر به معروف و نهی از منکر، از قوائم دین نیست؟ چرا باید صلاه و زکات ذکر بشه؟ همیشه با صلاه، زکاته. اما با صلاه، امر به معروف و نهی از منکر نیست، صوم نیست، حج نیست، جهاد نیست، فروع دیگر دین نیست. اگر شما از تولّی و تبَرّی سوال کنید، اون لازمه ایمانه. اون از فروع ایمان است، از فروع مخفیّه ایمان است که ظهور هم داره البته. اگر انسان ایمان بالله داشت، در راستای ایمان بالله، باید محب أحبّاء الله باشد و مبغض أعداء الله باشد. چه در ظهورش چه در بطونش. اون بره کنار. و لذا تولّی و تبَرّی، نهم و دهم است. اون مطلب دیگریه. اما این هشت فرع از فروع دین، که صلاه و زکات در قله اولی قرار دارند، بقیه اش چی؟ بقیه اش با صلاه ذکر نمیشن، با زکات ذکر نمیشن. برای چی؟ … الفُروعِ دینیَّه بَعْضُها لِزامُ الایمان و بَعْضُها أحْیَانیه. بعضی ها ملازم صد در صد با ایمان هستند، صلاه، از باب عبادت رب، زکات، از باب رسیدگی به بندگان رب. اما امر به معروف و نهی از منکر شرایط دارد، در هرکس نیست. حج شرایط دارد، در هرکس نیست، صوم شرایط دارد، در هرکس نیست، جهاد شرایط دارد، در هرکس نیست. این فروع دین که مشاهده می فرمایید، کلا مشروط اند. هرکسی که مومن است، اینطور نیست که به حساب ایمان، حتما باید انجام بده. چون مومنی، حتما امر به معروف کن؟ خب نمیدونم، یا نمیتوانم. چون مومنی حتما جهاد برو؟ نه جان دارم، نه مال دارم مثلا، قدرت ندارم. چون مومنی حتما حج برو؟ نه اینطور نیست. چون مومنی حتما روزه بگیر؟ نخیر بعضی وقتا مقتضای ایمان اینه که روزه رو بخورم، واجبه است بخورم، چون مریض میشم. یا واجب نیست که من روزه بگیرم. ﴿وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ﴾ [البقرة: 184] اما زکات اینطوری نیست. الزَکَاتُ هِیَ نِظَام الصلاه عَلَی دون الخط، همیشه، دلیل بر چیه؟ دلیل بر اینه که همونطوری که همه مکلفین باید مومن باشند، همه مومنین باید مصلی باشند. همه مومنین مصلی باید مُزَّکی باشند. اما همه آمر و ناهی نباید باشند. حاج نباید باشند، صائم نباید باشند، مُخَمّس حتی نباید باشند. این بحث دیگه ای است البته. این نباید باشد.
خب، ببینید، ما در بحث مالی عرض کردیم، از نظر زاویه مال، مال در ابعاد دلالی قرآن در چند جهت، کل اموال مشمول زکات واجب است. همش هم واجبه دیگه. کل اموال مشمول زکات واجب است. اما مُزَّکی، کی مُزَّکی است؟ همه . همونطوری که همه مکلفین باید مومن بالله باشند و بعدا همه مکلفین باید مُصَّلی باشند. صَلاه الغَرقی ما داریم دیگه. واسه اینکه غرقه. هیچ وقت نداریم. فقط یک اَللهُ اَکْبَرْ داریم دیگه. اَللهُ اَکْبَرْ، نماز ظهر و عصر. نماز مغرب و عشاء، نماز صبح. فاقِدُ الطَهوُرینْ نمی توانند نماز رو ترک کنند، طبق دلیل، ادّله کتاب و سنت. فقط حائض و نفساء است که مطلب دیگریه که اون هم در وقت صلاه، بنشیند رو به قبله و ذکر بگوید که به جای صلاه، جانشین صلاه باشد. چون وضعش وضعی نیست که بتواند در محضر حق سبحانه و تعالی وارد شود به صورت رسمی، در موقع صلاه، عرض می شود که ذکر بگوید. و الا زینب سلام الله علیها که قدر مسلم ایشون از معصومین چهارده تن نبودند، ایشون در اون حال مثلا چه می کردند؟ خب به جای صلاه رسمی، در مقابل قبله مینشستند و ذکر میگفتند. اما این صلاه و زکات که لازمه ایمان است، می شود گفت که مال یک عده خاصی از مسلمان هاست؟ جَمَاعه قَلیلَهُ مِنَ المُسْلِمینْ فَهُوَ الّذینَ یَمْلِکونَ مِنْ هَذهِ تِسْعْ {25:32}یُزَکّون. چطور میشه؟ چطور شد؟ شرایط امر به معروف و نهی از منکر، بیشتر است از داشتن این نه تا. شرایط روزه گرفتن بیشتر است، از داشتن این نه تا. شرایط جهاد رفتن بیشتر است، از داشتن این نه تا. شرایط حج رفتن بیشتر است، از داشتن این نه تا أحیاناً. چون حج رفتن منحصر به این نیست که مال از این نه تا باید داشته باشیم. پس شرایط زکات دادن، اگر فقط داشتن این نه تاست، اونم به حد نصاب، فاقل قلیلٍ مِنَ المُسْلِمینْ الّذینَ لَهُمْ أموال هُم مَحْکومونَ بهِ واجبِ الزکات فَلِمَاذا تُذکَرُ الزکات مَعَ الصَلَاه لِزَاماً دائما. این دلیل نیست. البته در روایات هم ما داریم، ولی خب محور مطلب ،آیات است. خب، این ضلع اول. در ضلع اول صلاه با زکات. همونطوری که مال مُزَکّی، کل اموال است، مُزَکِی هم کل مسلمین اند. کلٌ مَعَ الکُل. چطور کل مسلمین اند؟ به همین جهت که همونطور که صلاه به حساب ایمان میاد کلا، زکات هم برحساب ایمان میاد. این زاویه اولی.
الزوایه {26:50} أحیاناً تُذکَرُ الزکات لَا الصلاه وَ أحیاناً تُذکَرُ الصلاه وَ لَزکات. لِمَاذَا. ببینید، یک احکام مشترکه ای دارند، صلاه و زکات که واجب است شخص مومن، از نظر ارتباط با رب، صلاه و از نظر ارتباط با مردم، زکات داشته باشد. این احکام مشترکه. و یک احکام خاصّه ای دارد صلاه، مثلا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ﴾ [المائدة: 6] زکات نباید بگه. چون در زکات فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ نیست. یا ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا﴾ [المائدة: 58] اینکه کاری به زکات نداره اصلا. یا فرض کنید که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: 43]، هذه لا ترطبی بالزکاه. وقتی که آدم عرض می شود که در حال سُکْر است، این نماز نخونه. خب زکات دادن مطلب دیگری است که نیت دارد و از این حرف ها. پس ببینید، در ضلع دوم، در اضلاع سه گانه هندسه صلاه و زکات، از نظر تعداد جمعی و تعداد متفرق فردی، ضلع دوم صلاه است، زکات نیست. بعضی ها زکات است، صلاه نیست. مثلا ﴿وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ [فصلت: 6-7] چیه؟ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِين، این مشرکه. خب مشرک که هست، نماز هم نمیخونه. اما زکات رو این آورده. میخواد بگوید که زکات یک واجبی است که نه تنها واجب عملی است، بلکه واجب عقیدتی نیز هست. وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ. آیه قبل تموم شد، آیه بعد الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُون. پس ندادن زکات عملی شرکی است. صلب شرکی است، اینکه نمیدهد انسان زکات را، این شرک، شرک است. منتها یا شرک عقیدتی است، یا شرک عملی. ألَیْسَ هَذا من قضیایی التی قیاساتها مَعَهَا. أصلُ إیتاء زکات مِن مخلفات التوحید کَمَا أصلَ الصلاه من مخلفات التوحید. در اینجا ﴿وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾ [فصلت: 6-7] پس صلاه، تنها ذکر می شود به یک حساب. زکات تنها به یک حساب. اما صلاه و زکات وقتی باهم ذکر بشوند، منتها می گوید که این زکات، لازمه صلاته.
برادران بزرگوار فقیه، چه اون هایی که وفات فرموده اند، چه اون هایی که تشریف دارند و چه اون هایی که بعدا خواهند بود، ظاهراً این نوار مادامی که زنده است و اگر هم ما مرده باشیم، پخش خواهد شد. چون اینجور حرف زدن، مثل اینکه کار هرکس نیست. اگر که انسان مرید پیدا کند، دست بوس پیدا کند ، سهم امام پیدا کند، سر و صدا پیدا کند که این حرفها رو نمیزند که برخلاف همه است. ولکن خدایا تو شاهدی، ما از کتاب تو فهمیدیم. ما بر محور کتاب تو اینگونه حرف میزنیم. با آنچه بعضی از برادران پیر یا جوان ما می فرمایند که شما یک کاری کنید ملایمت داشته باشید با حوزه ها، یعنی چیکار کنیم میفرمایید؟ ما که بد نمیگیم به برادران عزیز. میگیم شما قصور دارید، نمیگیم مقصرید. ما ملایمت داشته باشیم، یعنی چه؟ یعنی همه آنچه را از کتاب الله فهمیدیم بذاریم کنار؟ پس ما بمیریم، سقط بشیم بهتر است.
خب، ببینید، این در باب مُزَکّی. یک شخصی که میخواهد زکات بدهد، هر کسی باشه. حالا ببینید، قسمتی از آیات هستش که به کسانی امر شده زکات بدهند که هیچی نداشتند، هیچی نداشتند. نه مزرعه، نه مال، نه چه و چه. آیات را مراجعه کنید. مثلا فرض کنید که، بله، در صفحه 142 فَمِنَ القُرآنْ ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾ [مريم: 31] المَسیحْ مَسیح مَثَلَه مال کان {30:56} علف میخورد. چیزی نداشت که مسیح. خب باید هم علف بخورد. چون این یار قلی ها و کلفت ها و علمای یهود، علمای چه، سیاسیون، غیر سیاسیون، باهاش مخالف بودند. چون یک چیزی آورده که همه رو مکشوف العوره میکند. به نظر مسیح در به در بود، زن نگرفت. این زن نگرفتن، از کمالات مسیح نیست. خانه تشکیل نداد، در یک جای معین هم نبود، همش دربه در بود. چی دربه درش کرد مسیح رو؟ چون حامل شریعت الهی بود که بر خلاف این دم کلفت ها و گردن کلفت های علمای تورات بود که این ها اموال مردم رو میخوردند، دروغ میگفتند، جعل می کردند، شکم گنده می کردند، گردن کلفت می کردند، حالا مسیح میگه بیایید لخت بشید؟ باید آدم بشید. خب، این باید دربه در بشه. این مسیح علف میخورد. حتی در بعضی روایت دارد که از شکمش سبزی علف پیدا بود، ولی من نمیفهمم این رو. ولی خب علف میخورد. خب این مسیح، مزرعه داشت؟ گاو داشت؟ گوسفند داشت؟ شتر داشت؟ طلا داشت؟ نقره داشت؟ مقره داشت؟ این مامور است جناب مسیح علیه السلام ﴿ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ﴾ [مريم: 31]. اوصانی به حساب نبی. خب خدا که میداند که مسیح اینجوریه و میمیره از گرسنگی {32:11} مرد؟ نمرد که بردش بالا خدا. اگه میموند که میمرد از گرسنگی.
خدا که می داند مسیح هیچی نداره، ای مسیحی که خدا میداند هیچی نداری، ﴿أَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ﴾ [مريم: 31] ، بسم الله. زکات چی؟ بابا نداره. مثل اینکه بنده یک دونه اتاق دارم، فقط توش نشستم با زن و بچم مثلا. بگیم که بله به شما امر کرده است خداوند که این خانه هاتون رو بدین. یعنی چه مثلا؟ خیلی جاهل است طرف. این ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾ [مريم: 31] هنوز هم زنده است مسیح {32:43} این یک آیه. فمتی کان … المسیح نقدان و غلات و الانعام و لا سیما الحد النصاب حتی یوصی بالزکات منها ان هم الا زیادَه عن ضَرورَاته مهما قلت. زکات، اولش مال حال است، بعد مال ماله. زکات عقل، زکات فکر، زکات علم، زکات قدرت، زکات نیرو، زکات فهم، زکات ادراک، زکات تدبر. عقل دارید زیادتر از دیگران، عاقل ترشون کنید. علم دارید، عالم ترشون کنید، نیرو دارید، کمک کنید. دو بعدی باید زندگی کند مسلمان. یک شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد که من مال ندارم که کمک کنم به کسی تا جز ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ [البقرة: 3] باشم . فرمود که هیچی نداری؟ عرض کرد نه. زور نداری؟ نه. هیچی نداری؟ نه. فرمود توی کوچه راه میری، آشغاله، آشغال ها رو جمع کن پای مردم نخوره بخورن زمین کثیف بشن. این زکاته. یعنی هیچکس نیست که نتواند زکات بدهد. مال هیچی نداره، فقیره، گرسنه است، زمین گیره، داره میمیره، اما با زبانش زکات، با فهمش زکات، با چشمش زکات، با دستش زکات، با پاش زکات. پس زکات جوری نیست که تنها به اموال تعلق بگیره، اون هم کل اموال. بلکه به احوال هم تعلق میگیرد. کَمَا و النَبِیوّن اجْمَعْ وَ کَانوا فُقَراء. فقط ما دو تا نبی داریم که پولدار بودند. اونم به حساب مصلحت بود که سلیمان و داوود علیهم السلام. این ها هم پولاشون رو مصرف این بند بیل ها که نمی کردند که ما میکنیم. کَمَا و النَبِیوّن أجْمَعْ وَ هم کَانوا فُقَراء لَا یَمْلِکونَ مُوتَهُم وَ أوحیَنا الَیْهِ. به کل انبیاء ﴿فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾ [الأنبياء: 73] إیتاء زَکات، انبیا از کجا زکات بیارن بدهند؟ ندارند چیزی که زکات بدهند. پیغمبر که دو سه روز بعد از اون گرسنه بود، زکات بده مثلا؟ از باغ گندمش؟ یا از مزرعه چیه این حرف ها؟
{34:50}الا کالمسیح من النبیین و کالنساء النبی صلی الله علیه و آیه و سلم. زنان پیغمبر که متعدد بودند، هیچی نداشتند. وقتی خدیجه سلام الله علیه بود، هرچی داشت، داد در راه اسلام و این آیه در موقعی وارد می شود که در مدینه منوره هست و خدیجه ای تشریف ندارند و مالی هم وجود ندارد و پیغمبر بزرگوار هم زور زورکی به این ها نون خالی داره میده حالا. در اینجا می فرماید که وَ أقِمنَ الاصَلاه فی سُوره الاحزاب، آیه تطهیره، ﴿وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ﴾ [الأحزاب: 33] أَقِمْنَ الصَّلَاه، چشم. زن ها نماز بخونن، مگه در موقعی که معذورند. آتِينَ الزَّكَاه. {35:35} زکات ما نداریم بدیم، باید بخوریم. باید از اون بالا به ما بدن، ما نداریم هیچی بدیم. عرض می شود که اون آتِينَ الزَّكَاه امره. آخه این امر، در صورتی میتونه به مورد باشد که این زکات به کل اموال نه تنها، بلکه به کل احوال تعلق بگیره. پس مثلثی از زکاته. یک جوری که آقایون میفرمایند، در طول تاریخ از شیعه و سنی نه تاست. دو، کل اموال. سه کل احوال. کل نیروها رو انسان باید دو بعدی در نظر بگیره، همانطور که برای خودم برای دیگران نیز. وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاه فمَتی کَانت لَهُمْ من نصابات من هَذه التِسعهَ ام دونا حَتی یُأمَرنَ بهِ الزکات إلّا واحدَ مِنهُن وَ هِیَ خدیجه المتَوفی قبل النزول آِیه والسنین ثُمَّ فَکَیْفَ {36:22} ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ [المؤمنون: 4]} فالذی لا یزکی لیس مومنا کما الذی لا یصلی لیس مومنا…، خب بنابراین کسانی که این نه تا رو ندارند، همشون کافرن؟ اینا مومن نیست اصلا؟ {صحبت حضار} شما این رو می فرمایید، خدا که این رو نیگه. خدا می فرماید که کسی که مومن است، لازمه ثابته ایمان، صلاه است و زکات. شرط نداره دیگه. شرط نیست. اگه شرط بود که چرا زکات دنبالش بود. {صحبت حضار} این یک اختلافی است بین شما و خدا، شمای نوعی رو عرض می کنم. بله، معذرت میخوام. الا اذا کانت فرضا مهما قلت. هر چی هم میخواد کم باشه، شاملته للجزء او الکل حیث الانسان ای الکان بأمکانه ایتاء الز زکات و علی اقل التفسیر من سائر قواته لم یکن له قوه فی المال ذلک فَلَم یُقْرَن أیُّ واجبٍ بصفته الایمان العام الا الزکه مما یدل علی تعمیم حال الکل المومنین ام کیف تختَصُّ الزکات هذه التسع وَ هیَ معنیّه من الخاتم الذی أنفَقه الامام امیر مومنین. امیر المومنین کی این ها رو داشت؟ تازه اونی هم که داشت از این ها نبود. یک انگشتر بود. آیا انگشتر از اموال تسعه هست؟ نه. فرمود که حَسَب متواترا روایات فی رکوع الصلاه المُفَسِره ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ [المائدة: 55] {صحبت حضار} می فرماید که إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ولایت خدا، ولایت لازم الوهیت هست یا نه؟بله. ولایت رسول، لازمه رسالت هست یا نه؟ بله. ولایت إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا، َالَّذِينَ آمَنُوا، ولایت ایمانی براشون لازمه یا نه؟ بله. عرض شود که ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ [التوبة: 71] در زمینه اینکه شرایط جواز یا وجوب امر و نهی هست، ولایت ایمانی، مقتضی هست وجوبا که ما امر و نهی کنیم یا نه؟ بله. حالا در اینجا إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاه، اقامه صلاه لازمه اصلی ولایته. معلومه. وَيُؤْتُونَ الزَّكَاه وَهُمْ رَاكِعُون. ولکن هذه الآیه المبارکه تَنظُر الی شخصِ خَاص فقط و لذلک روی عن خلیفه المسلمین عمر بن خطاب رضی الله عنا جَمیعاً انه قال انا آتیتک الزکاه {39:58} این روایت از خودشونه. امیر المومنین در حال رکوع، این انگشتر رو داد و این آیه نازل شد. به چه حساب؟ این الّذینَ چه عنوانی داره؟ آیا جمع مراده یا نه؟ بله، هم جمع مراده، هم نه. جمع مراده برای اینکه امیرالمومنین دوازده تاست. خودش و یازده فرزندش. نه، چون الان مورد نزول عبارت است از شخصی که الان، خلیفه و وزیر رسول الله صلوات الله علیه است و بعد از اون حضرتف خلیفه و معصوم است بعد از رسول الله.
حالا، إنَّمَا حصر، ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ [المائدة: 55]} عنوان مشیر. ما یک مرتبه عنوان خاصه، یک مرتبه عنوان مشیر است. اگر عنوان مُشیر باشد، این فقط مشارالیه باید در نظر گرفته بشه. من نظرم هست وقتی که اونجور بودیم تا آخرش بخونید. در نجف در رواق حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نشسته بودم. یکی از تجار تهرانی اومد و گفت، گفت از کی تقلید میکنی؟ گفتم از آقا. آقای خمینی داشتند میرفتند حرم، گفتم از اون آقا تقلید می کنم. عرض می شود که این عنوان مُشیره. اون آقا، خب آقا زیاده. پس هر آقایی نه. اینجا عنوان مشیره.
خداوند میفرماید ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ [المائدة: 55]، سوال، آیا اگر کسی در حال رکوع زکات نده، ایمان نداره؟ پس همه مومنین نیست، مومنین خاصه. آیا هر مومنی که در حال رکوع زکات بده؟ نخیر، بلکه مومن خاصی است که دارای ولایت است که این ولایتش دنباله ولایت رسول الله است. کما اینکه ولایت رسول الله، دنباله ولایت اللهِ. این کل مومنین رو نمیگه. مومنین خاص را میگوید که فرد اولش مورد نزول است و افراد دیگر و لو در حالت رکوع زکات ندادند، سجود دادند، یا در حالت قیام دادند یا در حالت صلاه اصلا ندادند. حسن وحسین و فاطمه و أئمّه علیهم السلام، این ها تمومشون مشمول این آیه مبارکه هستند. منتها ولایت ذکورشون ولایت مرسوم و معلومه و ولایت فاطمه سلام الله علیها، مطلب دیگری است. این هم عرض می شود که یک آیه.
و هُنا ننظر که این رو بحث کردیم ما. فَلَا نَجب أی من فروع الدین یُقرر بالصلاه الا الزکاه روایت، فقد فرَضَ الله الزکاه مع الصلاه وسائل الشیعه، صحیحه الفضلاء الاربع، محمد بنن مسلم، ابی بصیر، برید، فضیل کلهم عن ابی جعفر الباقر عن ابی عبدالله علیهم السلام، قال، قال فرَضَ الله زکاتَ مع الصلاه فی عده آیات این مطلب هست. وَ لیْسَ ذلک الا لأهمیتها و أهمیتها و الانسان أیَّ کان، اولش رو شما یک نقطه زیاد بذارین، والانسان ای کان قَد یَجِدُ ما ینفقون و لَکنّا الصوم و الجهاد و الحج و الامر و النهی و ما اشبه لیست علی کافّه المکلفین اللهمَ {43:10} بعد هم بحث های دیگری راجب به زکات داریم که هم مقرب است هم مقرب، مقرب که مبعد است که ادله ای که باز دور میکند انحصار زکات رو به این نه تا و ادله مقربه با قاف که نزدیک میکند و تعیین و تایید میکند که زکات مربوط به کل اموال است. أللهمَ اشْرَح صدورنا بِنورِ العِلْمِ و الایمانْ وَ مَعارِفِ القُرآن العَظیمْ و وفقنا لما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوه و لا ترضی والسلامُ عَلَیکُم.