پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و هشتاد و سوم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (زکات)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

مقادیری درباره آیات إیتائات و انفاقات و زکوات و صدقات صحبت کردیم، تمام این آیات استغراق داشت، یا به نحو ظاهر یا به نحو نص که کل اموال، بلکه کل احوال را که می شود مورد انفاق  باشد، گرفت. و حتی یک اشاره ای، یک لمحه ای، راجع به اختصاص زکات به ماده خاصی در قرآن شریف ما  نداریم. اگر یک عامّی بناست مخصّص گردد شرعاً، مطلقی بناست مقیّد گردد شرعاً، چگونه امکان داردکه در قرآن شریف حدود یکصد و بیست مرتبه ذکر بشه، بر حسب تعبیرات گوناگون إیتاء و انفاق و زکات و صدقه، در این مربع بر حسب اختلاف تعداد کثرتاً و قلتاً، حتی یک مرتبه و حتی یک اشاره که جای احتمال  باز کند بر اینکه تقیّدی هست در ماده مورد زکات،  یا تخصّصی هست در مورد ماده زکات نباشه. بِنَانْ عَلَی ذَلَکْ فَآیُه ذکْرٌ الحَکیمْ فی هَذه الحقولْ هَلْ أرْبَعَه نَصّ فی تَحْلیقِ الزَکَاتْ عَلَی کَافّه الاموالْ وَ لَیْسَت الاموال بحصر بل طاعات وَ القُوّات الداخلیه کذَلِکْ. دیگه اینجا ما احتیاج به مراجعه به روایات نداریم. بلکه در یک بعدی از ابعاد دقت در قرآن شریف، اصولا احتیاج به روایات، در موارد خاصّه ای است که قرآن سلب و ایجابی نکرده است. اما روایات فریقین هم فوق حد تواتر دلالت می کند بر آنچه از آیات ما می فهمیم. البته بلوغ دلالی آیات را ندارد. اون فصاحت و بلاغت و اون رسایی و اون تبلور بیان که در آیات مقدسات قرآن است، در روایات نیست و قاعده فوقیت قرآن در تمام ابعاد هم نیز چنین است.  بیشتر از صد روایت از رسول الله صلوات الله علیه و روات معصومین از رسول الله که ائمه علیهم السلام باشند، دراین باره داریم که الزَکَاتُ تَتَعَلُّقٌ بِه کُلِ مَال وَ عَلَی أیَتُها الحال وَ بالنِسبَه الکافّه المومنین دون مستثناء کما استخفنا مِنْ آیِه مِنَ الذِکرِ حَکیمْ بِأمْسْ.

خب حالا چه کنیم؟ آیا بریم سراغ روایات، سراغ آراء، شهرت ها، اجماع ها، دلیل عقل، یا بیشتر از این سراغ آنچه را که برادران سنی می فرمایند، دنبال قیاثات، استحسانات، استصلاحات، و سایر اس هایی که این ها درست کرده اند در مقابل کتاب و سنت برویم؟ شیعه باشیم، دنبال اجماعات و دلیل عقل برویم و بر محور اجماعات، شهرت ها و نظرات اکثری برویم؟ خدایی نکرده سنی باشیم به اون معنا و دنبال قیاث و استحسان و استصلاح برویم؟ هرگز.  بارها حضور برادران عرض کرده ام برمحور دلیل کتاب و سنت که دلیلی بر احکام شریعت، جز کتاب اولا و سنت ثانیا نداریم. اجماع اگر باشد به معنای اطباق، دلالتی ندارد، تا چه رسد دلیل عقل. تا چه رسد تحت شعاع اجماع، شهرت. نه شهرت، نه اجماع، نه اطباق و نه حتی ضرورت. حتی ضرورت هم کاری از پیش نمی برد و ما با الضروره میبینم در بعضی از احکام که قرآن، تنصیص دارد برخلاف آراء متفق علیهای فریقین. پس ضرورت هم، اون ضرورت ساختگی فتاوا که دور است از مبانی قرآن، به درد ما در مقام اجتهاد و نه تقلید، نمی خورد. دلیل عقل که جز ادّله اربعه حساب میشه، چرا؟ مگر عقل مشرع است؟ مگر اجماع مشّرع است؟ اجماع فوقش اینه که کاشف باشه. بیشتر از این نیست. اگر اجماعی باشد و این اجماع کاشف باشد، مطلبی است که  اون هم جواب داره. ولکن دلیل عقل کاشف از چیه؟ آیا اگر ما حکمی را مثلا از کتاب و یا سنت به دست نیاوردیم، بعد بر میزان تعقل ما نفی ای یا اثباتی شد، آیا این تعقل ما که مورد اختلافات است و تناقضات است و تضادات استف ادلّه عقلیه در فروع احکام دین، اینطوریه دیگه. ما در فروع احکام داریم بحث میکنیم. الاَدّله العَقْلیّهَ التَعَقُلات بالنسبه بالاحْکَامِ الفَرعیّه لَیْسَت مَعصومَهَ حَتّیَ الاحْکَامْ الکُلِیّه العَقْلیّه أحیَاناً مَعصومًه و أحیَاناً {06:31}.

مگر بزرگان عقلا در احکام کلیه ای اختلاف ندارند؟ چرا. میشه محور خدا حکم باشند؟ حتی احکامی که با دلیل عقل باید اثبات بشه، احکام اعتقادی. تا چه رسد در  احکام  جزئیه که اصلا  عقل راه ندارد، برای نفی یا اثبات احکام جزئیه، مگر در بعضی موارد.  اگر دو روایت رسید که این دو روایت تناقض بود، عقل می گوید تناقض محاله، پس این دو وارد نیست. مطلبی است. اما بخواد وجوبی را درست کند،  حرمتی را درست کند، با دلیل عقل، بطئاً چنین است و بطنئً چنین نیست که اول وجوب است و دوم حرمت است، دلیل عقل چکاره است؟  حتی أعقل العُقلا عَلی الاطلاق که رسول الله صلوات الله علیه است، حق ندارد با عقل محمدی خودش حکم جعل کند. إنْ أنَا إلّا رَسُولْ. پس عقل چیکاره است؟ عقل  وسیله  تدبر است. ﴿أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ [البقرة: 44[، ﴿ لا يَشْعُرُونَ﴾ [الزمر: 25]، ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ [محمد: 24] عقل دلیل مستقل در مقابل کتاب و سنت  نیست. بلکه عقل را باید بکار بست بفهمیم خدا چه می فرماید. به کار بست عَلَی ضوء القُرآنْ بفهمیم سنت چه می گوید، و إلّا اگر بخواهد دلیل عقل مستقل باشد، و به حساب اون چیزی که نقل فرمودند، کُلَّمَا حَکَم بِه العَقْل، حَکَمَ بِهِ الشَرعْ وَ کُلَّمَا حَکَمَ به شَرعُ، حَکَمَ به عَقل، دو تا دروغ گردن کلفت. خب دروغه این. هر چه را عقل حکم کند، شرع گفته؟ پس عقل و شرع موازات دارند، مساوی اند. پس شرع میخواد چیکار اصلا؟ هرچه را که آ شیخ ممد علی بگوید، آ سید قنبر علی هم گفته، پس آ شیخ ممد علی را چیکار داری آمریکا نشسته؟ آ سید قنبر علی اینجا همسایه شماست. لزویم نداره دنبال اون برید.  اگر کُلَّمَا حَکَم بِه العَقْل، حَکَمَ بِهِ الشَرعْ، پس برابری دارند، مساوات دارند، آنچه را که شرع فهمیده و گفته، همان را  عقل گفته و فهمیده؟  {صحبت حضار} مستقلا هم درست نیست. در مستقلات عقلیه هم عقلا احیاناً اختلاف دارند.  چکار کنیم؟ پس هی بسابیم ازش. بسابیم، می رسد به کجا؟  می رسد به اون عقلیّاتی که تمام عقلا قائل اند. در اونجا هم احتیاج به عقل نداریم، چرا؟ برای اینکه در عقلیّاتی که تمام عقلا قائل اند، شرع گفته، شرع در کتاب گفته، در سنت گفته، پس عقل دلیل مستقل نیست و لذا بعضی  اومدن دلیل عقل را گفتن برائت، استصحاب.  بابا این هم برائت و استصحاب هم که شرعیه. عقل رفت کنار. اجماع چی؟ البته در این مطلبی که عرض میکنم عقل و اجماع شرکت دارند، تا چه رسد شهرت و چه. اجماع چی کار میخواد بکنه؟ اجماع یا اجماع عده ای از علما در عصر واحده. خب، بعد هم معارض دارهف قبل هم معارض داشته، پس این کاشف چیه؟ مخصوصاً اجماعات قونیه که معارضات داره، اجماعی که معارض داره، اجماع چنین، اجماع چنان، اجماع چنان، اجماع چنان، اجماعات متعدده؛ مثل روایات متعدده؛ خب اینها حکمی رو نمیتونن ثابت کنن چه کشفیتی دارند؟ کاشفیت اجماعی دارد که مخالف ندارد اصلا.  اگرکاشفیت بشه. اونی که هر چی بگردیم مخالف ندارد، اونجا میتواند کاشف بشه. ولی اونجا  اشکال داریم ما. چرا؟ برای اینکه ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [الأنعام: 149]حجت خداوند، حجت بالغه است. در کتابش حجت بالغه است، {10:07} و در سنت حجت بالغه است. علی ضوءالکتاب. فمَا مِنْ حُکْمٍ بطی سلبیا أو إیجَابیا إلّا وَ قَد بَیَّنَهُ رَبُنَا سُبحُانَهُ وَ تَعَالی فی کِتابهِ أو سُنَتِ نَبّیهِ أو فیهِمَا بحث یمکن ان نتبلقها. این طوری. جوری گفته است که اگر بریم دنبالش، به طریق علمی میتوانیم بفهمیم و إلاّ اگر در کتاب نفرموده است و در سنت هم جوری نفرموده است که به ما برسه، و زیر دست ما همین طور رفته، پس این حجت بالغه نیست، حجت غیر بالغه است. حجت خداوندف حجت بالغه است. چه از نظر درونی و چه از نظر برونی. از نظر درونی، فطرت های ما، عقول ما، در احکامی که اختلاف درش نیست، حجت بالغه الهیه است.  کسی که عقل داشته باشد و لَاسیما در مطالبی که کل عقلا می پذیرند، این قابل تخلف نیست، معصومه. فطرت که فوق  اونه و نسبت به ادلّه کتاب که بالغه است، کتاب الله تعالی بالغٌ فی آیِه، بالغٌ فی فَصَاحتِهِ وَ بَلاغَتِهِ وَ تَبیینِ مُراده ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138]، ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [النحل: 89]. در بالاترین قله فصاحت و بلاغته. ما نابالغیم که دنبالش نمی رویم. او بالغ است. جوری است که اگر ما از طریق صحیح برویم دنبالش، مرادات خدا را کلاً میفهمیم. حداقل ظهورات و تصریحات قرآن شریف که احکام اینجوره. و اگر هم در قرآن احیاناً احکام جزئیه ای نیست، باید در سنت قطعیّه باشد و معنی سنت قطعّی این است که ﴿لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الإسراء: 36]، در این جا صدق کند. علماً ما قبول کنیم. و اما اگر مطلبی است که مُختلفً فیه است، در روایات شیعه یا در روایات سنی یا در روایات فریقین، وقتی مختلفٌ فیه است، علماً بدست نمیاد، پس محور کتابی را باید مراجعه کرد و عمده در اسلامیات ما و مخصوصا در فقهیات ما، ضوابطی کلیه است ضوابط کلیّه میزان است از  برای ردّ احادیث و انظار مختلفٌ فیها.

این جمله را برای این عرض کردم که قبلا هم باز عرض کردم که هر چی هم عرض کنیم باز مثل اینکه دوریم از مطلب و جوّ ما جوّ مظلم و تاریکی است که اصلا کتاب الله محور نیست، این رو برا این عرض کردم که اجماع و لو اطباق باشد، اطباق باشد، کشف از چی میکند؟ کشف از چیزی می کند که از کتاب و  سنت نمی فهمیم؟ کتاب و سنت که حجت بالغیه الهیه است، پس میفهمیم. کسانی که میگن باب علم مُنْسَد است، عقلشون مُنْسَده ، فکرشون مُنْسَده، فهمشون منسده، نرفتن دنبالش. میگن اینجا آب نیست. بابا دو قدم راه برو چشمه آب جوشان/ بسیار صحیحه تو از مستراح مردم آب میکشی، تصفیه میکنی، میخوری؟ حجت خدا، حجت بالغه است. ما باید خود را بالغ کنیم. از نظر لغوی، از نظر عقلی، از نظر فکری و بلوغ حجت خدا اینجور است که اگر ما از طریق صحیح برویم تا {13:17} می رسیم، هیچی نمیمونه. مخصوصاً ظواهر و نصوص. اما در تامّل ها و تفکرهای دیگران، چون خودشون مطلق نیستند، حرفاشون هم مطلق نیست. ممکنه تامّل کنید، چند ساعت بعد بفهمیم آقا  نفهمیده، یا اصلاً آقا اشتباه فهمیده مثلا.  این مقدمه برای اینکه عرض کردم بود.

 در باب زکات که یک مسئله عامُ البلواست. این مسئله عامُ البَلوا، در کتاب صد و بیست مرتبه ذکر شده، با لفظ زکات سی مرتبه ذکر شده، در عهد مدنی، در عهد مکّی، در هر دو عهد ذکر شده و عرض می شود که آخرین مرحله هم آیه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ [التوبة: 60] }است که لفظ صدقه آورده، زکات نیاورده، انفاق نیاورده، إیتاء نیاورده، چون تبلور پیدا کرده، تبلور در ماده و تبلور در هیئت و تبلور در موارد، در کل موارد تبلور پیدا کرده. عرض می شود که خب، در روایات هم که بیش از صد روایت اگر هم نبود، نبود، ده میلیون روایت بر خلاف قرآن بود که قبول نمی کردیم ما.  اینقدر یهودیات و مسیحیات و وصلیات و عرض می شود که این یات ها هست که و ما وقتی حجت بالغه الهیه در دسترس داریم و قرآن تنصیص می کند بر این مطالب بطور ظهور استغراقی یا نصّ استغراقی، دیگه مطلبی نیست. روایت اینجور. بعد ما سوال می کنیم از فقهای فریقین، از فقهای شیعه وسنی، و از فقهای سنی و شیعه، همه را در مد نظر می گیریم.  برادران عزیز چطون شده  است شما میگین نه تا؟ چرا میگید نه تا ؟ برا چی نه تا؟  این نه تا با هیچ میزانی از موازین جور نمیاد. حالا من روایت این نه تا را اول میخونم براتون، بعد در حدود شش هفت روایت  هست که از رسول الله صلوات الله علیه و یا از ائمه معصومین علیهم السلام  نقل میکنن که از جمله جامع الاحادیث شیعه، صفحه الفرقان، جامع احادیث شیعه عرض می شود که جلد هشتم، صفحه 41، لِسَنَدٍ عن یونس عَنْ عبدالله ابن مُسکان عَن ْابوبکرالحضرمی عن ابی عبدالله علیه السلام قَالْ وَضَعَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم الزَکاتَ عَلیَ تِسْعه أشیاء الحنطه والشَعیر وَ التمْر والزبیب والذَهَبْ والفِضه وَالابِلْ والبقر وَالغَنَمْ و عَفی عمّا سِوا ذَلِک.کاری به سند این حدیث نداریم. کاری به مقدار تعداد این حدیث نداریم. اما آیا این حدیث می تواند در مقابل آیات زکات در قرآن و روایات بیش از صد زکات، در سنت قرار گرفته است، می تواند حرفی بزند؟  البته ما تا اونجایی که امکان دارد احادیث رو تعبیر می بریم، توجیه می کنیم، شاید مراد این باشه، بر خلاف ظاهر، حتی احیاناً بر خلاف چه، اما اونجایی که نشود توجیه کنیم، میزنیم زمین. اضربوه ارض الحائل برای کیه اصلا؟ برای احادیثی است که بر خلاف کتاب سنت است باید ضرب بر حائل بشه. حالا ما افعال رو یک مقداری نوشتیم و یک مقدارهم عرض می کنیم حالا. اینکه نصّ حدیث و این تکرار شده ها، در کل روایاتی که زکات را برنه چیز مقرر کرده اند، بلا استثناء عَفی رسول الله عمّا سِوا ذَلِک، هست. آخرش عَفی عمّا سِوا ذَلِک. عَفی را معنی کنیم. خب عَفو چند معنا داره دیگه، عَفو إذَا عدی بان عَفَی عَنْه یعنی تَجَاوَزَ عَنْه ، عَفی عمّا سِوا ذَلِک این یک معناشه. حالا تَجَاوَزَ عَنْه، تَجَاوَزَ عَنْ ذِکرِهِ لَفْظیّاً اوَ تَجَاوَزَ عَنْ حُکمهِ وَاقعّیاً. حالا در این صحبت می کنیم. وقتی  پیغمبر بزرگوار برحسب این حدیث، زکات رو وضع کرد بر نه چیز، اولا باید سوال کنیم واضع زکات کیه؟ خداست. الله هُوَ الذی یَضَع أحْکَامْ مَاذا یَعنی وَضَعَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الزَکَاتْ عَلَی تِسْعَ. رسول الله به عنوان رسالت الهی وَضَعَ؟ و این وضع، وضع حکمی است؟ و وضع حکمی اختصاصی است؟ این دروغه. چون وَضَعَ الله سُبحانَه و تَعالی الزَکَاتْ عَلَی کُلِ ما {17:48} اگه معناش اینه، اینجا که باید إضربوا ارض الحائل باید کرد، اگه وضع معنیش اینه. اگر وضع، معنیش این هست که وضعً لَفظیاً، یعنی موارد زکات رو نه تاش رو فرمود، بقیه رو  نفرمود. خب، احتمال دومه دیگه.  موارد وَضَعَ رسول الله الزَکَاتْ یعنی وَضَعهُ لَفْظیاً تَبْییناَ لِمواردِ زَکَات وَ مَواردِ الزَکات اعم من تسعه الکَثیرْ إنّمَا وضع رسول الله الزَکَاتْ عَلَی التِسْعَ وَ عَفی عمّا سِوا ذَلِک. که عَفی رو با وَضَع عمل می کنیم.  وَضَع، این رو از نظر تعداد، نه تا رو شمرده، بقیه رو نشمرده. نه اینکه بقیه رو گفتن زکات نداره بر خلاف کتاب و سنت. نخیر. بقیه رو نشمرده. چون در زمانی که رسول الله صلوات الله علیه این نه مورد رو ذکر کرد، تو مدینه این نه مورد هم زور زورکی بود، چون این نه مورد هم زور زورکی بود، این نه مورد رو گفت. یا اینجور، یا نه، این نه مورد که مهامّ ارزاق مردم است، مخصوصاً در اون موقعف ذکر فرمود وَ عَفی عمّا سِوا ذَلِک، الفاظ بقیه رو نگفت.  بقیه را چکار کنیم؟ آها، سیاست مرحلیّه رو نمیخوام بگم ها، مطلب دیگه است که در کتاب نداریم. بقیه خب، مثل اینکه از کسی مطلبی را سؤال می کنند، مفهوم عامی رو سؤال میکنند، نمونه هایی رو میگه. این و اون و اون و اون، بعد بقیه رو نمیگه، میخواد چی بگه؟ میخواد بگه نمونه های اصلی اینهاست. بقیه افراد رو حمل بر این نمونه ها کنید.  عالِم خوب کیه؟ فلان و فلان و فلان ، ولی فقط این چند تا نیستند. قم آدم عالم خوب زیاد داره، بقیه رو حمل بر اینها کنید. امیر المؤمنین صلوات الله علیه، میزان الاعمال است ولی خودش تنهایی نیست، قبلش محمد هست با او حسن است و با او حسین، ولی یکی از افرادی که میزان اعمال را با او باید سنجید سلباً و ایجاباً، اینه. اینکه وَضَعَ رسول الله صلوات الله علیه، الزَکاتْ عَلَی تِسعَه أشیاء، این وَضَعَ لَفظیاً نه وَضَعَ حُکمیّاً. لفظ را فرمود. عَفی عمّا سِوا ذَلِک، لفظ را نفرمود. پس چی؟ اگر بخواد منطبق  بر کتاب و سنت بشه، یعنی نه مورد که به مثلثی تقسیم می شود، دارای سه ضلعه، هر ضلعی را نصا ابعادی رو ذکر کرد و مشابهات اون اضلاع هم هست. مثلاً غلات أربعه. الغَلَاتُ الأرْبَعِه هِیَ غَلاّتُ رَئیسیًه لبَنی نوع الانسان.  غلات أربعه، گندم، جوف عرض می شود انگور و خرما. ولکن تمام غلات، کل غلات حمل میشه بر این چهارتا. عَفی عمّا سِوا ذَلِک، یعنی ذَکَرَ غَلاّتِ أربَعْ لَفْظیّاً لاَ حُکمیّاً وَ عَفی عمّا سِوا ذَلِک. یعنی عَفَی لَفْظیّاً لَمْ یَذکُرْ سائرَ المَوارد.

اصلاً ذکر موارد لازم نبود، وقتی کتاب و سنت متطابق اند بر اینکه زکات بر کل  اموال است، ذکر موارد لازم نیست. اون موارد که مردم معمولاً باهاش آشنا بودند، غلات اربعه و عرض می شود که حیوانات، انعام سه گانه و عرض می شود که طلا و نقره مسکوک مثل هم، اونهایی که معمول بود و پیش چشم مردم  بود و محسوس بود و احتیاجات کل مردم بود و کل مردم احتیاج به هندوانه و خربزه و سیب وگوجه فرنگی و نمیدونم چی ندارند، اما همه احتیاج به نون دارند، احتیاج به گندم و جو دارند، احتیاج به خرما مثلا هست، احتیاج به انگور هست، احتیاج به حیوانات هست، احتیاج به پول هست. الحَاجَاتْ وَالحاجّیات رئیسیً مَذکُوره هنا علی ضوء وضع رسول الله الزَکاتْ عَلَی تِسعَه أشیاء الحنطه والشعیر و الکذا و الکذا وَ عَفی عمّا سِوا ذَلِک یعنی لَمْ یَذکُرْ. ذکر نکرده و إلّا برنج گرونتره، مگه برنج گرون تر نیست؟ زیتون گرونتره، برنج گرونتره، چی گرون تره.  اینایی ذکر نفرمود، اون آخر باب زکاته یک مقداری نوشتم. هم در تفسیر، هم در کتاب فارسیه توضیح که ما بقیه اموال زکوی را چه کنیم؟ بقیه اموال زکوی که ذکر نشده است، ما اون ها رو حمل می کنیم و در حاشیه اون مذکورات میاریم. مثلاً کُلُ الحُبوبَاتْ و کُلُ النَابَتاتْ فیهَا زکاتْ مِثلِ هَذهِ الأربعْ که عرض شود که حنطه و شعیر و عرض می شود که عنب و یا مویز فرض کنیم عنب و عرض می شود که خرما. وَ کُلُ الحَیواناتِ مَأکولَهَ مِنَ {22:47} مَحموله عَلَی هَذهَ أنعَامْ الثلاث. عدد همونه، حساب کنید وَ کُلُ أموال، نقول، و کل الاموال والنقول انما زکاتها زکَاتٌ نقدیّن. این حمل رو بکنیم، مطلبی نیست که اون کلّی را رسول الله صلوات الله علیه، به عنوان کلّی، نوعاً هم همینطوره ها،نوعاً همم وقتی میخوان تفهیم کنند احکامی را، یا مطالبی رو به انسان، مورد ذکر میکنند. مثلا فرض کنین قیلَ لِلإمام باقر علیه السلام قوله تعالی وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ما ذا یعنی؟  قال و مِمِّا عَلَّمْنَاهُم یقصون، بیان، مصداق. أصدَقَ مَصَادیق و {23:31}بعضی وقتا أظهَرُ مصادیقه. بعضی وقتا اخف المصادیقه، بعضی وقتا مِنَ المصادیقه. در اینجا اون مصداق، در باب زکات اون مصداقی که معمولاً مردم بهش نیازمند هستند و اون موقع هم این ها بیشتر بود، نه تاست وَ عَفی عمّا سِوا ذَلِک. ما چرا اینجوری داریم معنی می کنیم؟ {23:51} چرا اینجوری معنی می کنیم؟ برای اینکه مخالف کتاب وسنت نشه. عَفی عمّا سِوا ذَلِک به این معنا، این  یک.

الثانی سیاسَتَ المَرحَلیّه، که در کتاب من دارم بعد ملاحظه کنین. سیاست مرحلیه مثل خمر، خمر از اول حرام بود،  تا آخر حرام بود ولی پنج  نسل در قرآن شریف دارد، اول حرمتکی، بعد حرمت بالاتری، بعد بالاتر، بعد بالاتر، بعد بالاتر، یواش یواش ذکر شده. آیا در باب زکات هم سیاست مرحله ای معنا دارد؟ که رسول الله  صلوات الله علیه، اول گفت نه تا، بقیه رو نگفت. اول گفت اینجوری، درست است این یا نه؟ خیلی هم درست نیست. سیاست مرحلیه در اینجا پیاده میشه یا نه؟ ما اینجا خیلی زحمت کشیدیم این کار مثلا شه اگه بشه توجیه. ولی مثل اینکه نمیشه. سیاست مرحله ای می شود در این نه تا، یعنی رَبُنَا سُبحَانَه و تعالی أوجَبَ الزَکاتْ بالنِسبَتِ کُلّ الأموالْ وَ لَیسَت کُلّ الأموال هذه تَسعه فقط.  وقتی که آیات زکات در مکه نازل شد و بعداً در مدینه نازل شد و در مدینه نصاب ها معینی شد، مگه انار نداشت مدینه؟ سیب نداشت؟ مگه در شرق اوسط زیتون نبود؟ حالا نزدیکتر عرض میکنیم، مگه در مدینه برنج نبود؟ برنج زیاد بود. برنج زیاد بود، انار هم بود، چه هم بود. چطور می شود سیاست مرحله ای در اینجا بگوید که حالا شما اینها رو بدین بعداً باقیش؟ مثل بعضی از ماها. آقا چقد به شما بدهکاریم؟ یک میلیون. بیا این جنسی که حالا صد هزار تومن شاید نخرن، حساب کن. چون من صد هزار تومن بگیرم، الله بختکی می گیرم دیگه. یعنی یک مو کندن غنیمته. بابا نهصد هزار تومن مال امام رو شما در سبیل میزارین، صد هزار تومن بگیرین. خب نمیشه. رسول الله مثل ما آخوند نبود که صرف نظر کند از حق فقرا، بیاد بگه که بله، عَفی رسول الله عمّا سِوا ذَلِک. حالا این نه تا رو فعلاً. بعد چی؟  بله، اگر فعلا گفته این نه تا، برای اینکه سنگین نباشد و بعداً گفته بقیه که اسلام که امتداد دارد الی یومَ القیامه، یعنی کل اموال مورد زکاته، یک مقداری  بله، ولی بازم یک مقداری، نخیر. چرا؟  به چه مجوزی میشود رسول الله صلوات الله علیه، زکاتی رو که خداوند بر کل اموال  تعلق دادهف حتی بر کل احوال تعلق داده، بگه همین نه تاست. پس سیاست المرحَلیّهَ لَیْسَ مورد ههُنا. سیاست مرحله ای معنا ندارد که، بله، بعضی از روات توجیه کردند، گفتند در اون موقع برنج نبود، در اون موقع چه نبود، خب دروغه. اولاً قرآن عالمی است و عالمی بود و عالمی خواهد بود. اولاً.  ثانیاً، در خود مدینه منوره، تاریخ داریم و خود روایت دارد که برنج بود، ولذا در بعضی از روایات از امام صادق علیه السلام سوال می کنند که خب در اون موقع که رز بود چطور عَفی رَسول الله عمّا سِوا ذَلِک، حضرت فرمود بله، کَلُّ مَا یُکال. حرف عوض شد. آنچه که کیل می شود. راجع به سبزی، خُضرَوات و سبزیجات که این یه روز، دو روز بیشتر نمیمونه، خب اونجا قیمتش رو عرض می شود داده میشه. این هم یک معنای عَفی.

برگردیم به آنچه که توجیه نیست. اگر واقعا عَفی رَسول الله عمّا سِوا ذَلِک، میخواد آنچه را که خداوند واجب کرده ببخشه، اینه مطلب؟ این بدترین اهانت به رسول الله صلوات الله علیه است.  برای اینکه قطعاً از منطق قرآن شریف در اصل و سنت شریفه در فرع، رسول الله  ان انا الا رسول،﴿لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْء﴾ [آل عمران: 128]. رسوله، نامه رسانه، به نامه نه اضافه میکنه، نه کم میکنه. حتی قُلِشْ را بر نمیداره. قُل، قُلْ به کی؟ به پیغمبر. قُلْ هم میگه. این، ما رو میخواد عام فهم کنه. پیغمبر یک نقطه زیاد و کم نمی کند، نه در کتاب الله و نه در سنت. درست است کتاب الله لَفظاً و مَعناً وحی است، اما سنت معناً وحی است. به این معنا هیچی اضافه نمی کند، هیچی کم نمی کند.  مگر رسول الله ربوبیت دارد اصلاً؟ یا {27:52} دارد وکالتاً؟ که همونطور که خداوند مقام تکوین، مربوط به اوست و مقام تشریع، مربوط به اوست، می شود یک مقداری از این تکوین به پیغمبر بده یعنی از ربوبیتش؟ یک مقداری از تشریع به پیغمبر بده؟ تکوین و تشریع از خواص ربوبیّت ربُّ العَالَمینْ است. قابل تحویل نیست، قابل تخویل نیست، قابل اینکه حالا یک مدتی پیش شما باشه نیست.  وانگهی رسول الله لَیْسَ رَسُولَا ربًّا وَ لاَ وَاحِد بالمیلیارد لَیْسَ ربًّا وَ لاَ وَاحِد بلا نهایه رَسولٌ کِیانُهُ الرِسالهَ، کُونُهُ الرِسالهَ، دَعوَتُهُ الرِسالهَ ، دَعَایَتُهُ الرِسالهَ ، کِتابُهُ الرِسالهَ وَ سُنّتِ الرِسالهَ. رسوله.  معنی رسول همین است که زیاد و کم نمی کند. این نامه رسان منتها نامه رو درست می رسونه، نامه رو گم نمی کنه، اشتباه نمی کنه، این نامه در فکرشه. ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾ [الأعلى: 6]، ﴿إِلَّا مَا شَاءَ الله﴾ [الأعلى: 7]. نسیان در کار نیست، نامه رسانی است که این نامه در داخل وجود اوست و نسیانی اصلاً در کار نیست. حالا که نسیانی در کار نیست اضافه هم می کند؟  وانگهی شما چرا این نسبت را به رسول الله میدین که  این  نسبت و به رئیس جمهور آمریکا میدن؟  کسانی که {29:09} هستند، کسانی که سرمایه دار هستند، همش سنگ به سینه پول دارها می زنند و تو سر بی پول ها و بدبخت ها می زنند.  اسلام که برای این نیامده است که. اسلام  آمده است که پول دارها را آدم کند که این پول هایی که مال شماست، اگر از راه صحیح هم بدست آوردید، فقرا سهم دارند، نصیب دارند، چاله چوله ها را باید پر کنید. بیاد پیغمبر به عکس کنه؟ عَفی رَسولُ الله عمّا سِوا ذَلِک. چی میخوای بگی؟ اگی میخوای بگی عَلَی طُولِ الخط عَفی رَسولُ الله صلوات الله علیه عمّا سِوا ذَلِک علی طولِ الخط. یعنی خداوند زکات را بر همه چیز مقرر کرد، پیغمبر گفت نه فقط نه تا، از کی گفت؟ از اول گفت؟ از وسط گفت؟ در مدت محدود گفت؟ عَلی طولِ الخط گفت؟  ما از آخری شروع می کنیم. إذَا کَانَ المَقْصودَه مِنْ هَذِه جُمْلَه المَنصوبَ إلَی الرَسولْ صلوات الله علیه عَفی رَسولُ الله عمّا سِوا ذَلِک یعنی عَفَی بطًا وَ بطاطا مُطْلَقاً دونِ شَریعه و ارضها کُلاّ.  از اول که این زکات اومد بر کلّ شیء، ور پرید! خداوند زکات رو برکلّ شیء مقرّر کرد، پیغمبر قبل از اینکه عمل شه، ورپروند. عَفی، عفی از همون اول عَفی؟ یا الی یومَ القیامه عَفی؟ دعوای خدا و پیغمبر شد. اصلا خدا چرا گفت؟ خدا برای چی گفت اصلا؟ خدا این زکات را که بر کل اموال تعلق داد، چرا گفت؟ آیا خدا متوجه نبود که پیغمبرش میاد یک همچنین کاری میکند مثلاً؟ پیغمبر از خدا بیشتر خدایی می کند؟ پس این عَفَی چه معنا دارد؟ ما به هرجا بزنیم عَفَی رو، یا طرف راسته، یا طرف چپ. اگر طرف راست برود، توجیهی است که و لو بر خلاف ظاهر، توجیهی است که برخلاف کتاب و سنت نیست و اگر طرف بره، اگر عَفَی یک مدت معین، چرا؟ مگر شما باهاش حرف زدی؟ خب اون مدت معین خدا بلد بود. مگر در آیات خمر اینطور نبود؟ در آیات خمر، اول اثم تحریم میشه، بعد سَکَر تحریم میشه، بعد صلاه در حالت سُکر، بعد اثم کبیر میشه، بعد آیه مائده میشه. خدا خودش بلده دیگه. خب، راجع به زکات هم اگر بناست اول یک خورده، بعد دو خورده، بعد بیشتر، خب خدا بلده. مگر به پیغمبر خداوند تخویل کرده و وکالت داده است که پیغمبر بیاد عفو کنه این مدتی {31:27}. بدتر از مدت این است که در طول مدتی که فقها میگن. الاکثریت {31:31} أوِ المُطلَقِ الفُقَها فریقین مَن یفتونه الکذا علی طول الخط. أنَّ الزکاتْ تتعلق بهذه التسعه. اگر اینها، از این عَفی رَسولُ الله این مطلب رو فهمیدند که همینطور هم هست، اینطور فهمیدن که چسبیدن به این عَفی رَسولُ الله که بله این زکات از اولش تا آخرش منضوءبضوحء الاسلام منضوء بضوءالواجب زکات الی یوم الدین عَفی رَسولُ الله عَمّا سوا ذَلک. خب، پیغمبر به نفع کی این کار رو کرد؟ عفو کرد خداوند از اکثریت اموال أغنیاء که زکات ندهند که پدر بدبخت فقرا دربیاد؟ تازه اگر از همش بدن، تازه کمه، اگر درست ندن. این فقرا که سهم دارند فقرای اسلام، نه فقرای اسلام، الفُقَراء وَ مساکین، العاملین، المُولفَ قلوبُهُم، الغارمین، فی سَبیلِ الله، ابن السَبیل، فی الرِقاب، همه سهم دارند. این هشت طایفه که سهم دارند، چه در بعد کلی که فی سَبیلِ الله وابنِ سبیل است، حکومت اسلامی رو انسان بتواند از نظر مالی و اقتصادی ادامه بدهد و تشریعش درست بشه و چه از نظر جزئی باشد، چه کمیّ باشد، معرفتی باشد، دعوت باشد … تمام این ها را پیغمبر عرض می شود که گذاشت کنار و عَفَی؟ أغنیاء، پولدارها، کادیلاک دارها، طیاره دارها، عرض می شود که کشتی دارها، باغ دارها، زیتون دارها، برنج دارها، هرچی دارید، شما هزارجور مال دارید، فقط نه تا پیزوری بدبختش رو اونم در نقدین که برسیم، نقدین مسکوکین. سکه نباشه، نه ها. خب اینجا کلاه شرعی خیلی ساده است. اینکه نقدین، اولاً نقدین مسکوکین، مال زمان معینی بود، بعد مگیم، اسلام مال همیشه است،.بعداً، در همون زمان معین هم، این نقدین مسکوکین یعنی یکی مرد و یکی مردار شد و یکی به عزای مردار گرفتار شد، به عذاب ما گرفتار شد. این نقدین مسکوکین را، خب تبدیل می کنند به چیز دیگر. به زمین تبدیل می کنند، به الاغ تبدیل میکند، به اسب، اونایی که زکات نداره. پس این رفته. نقدین رفته، کاری نداره که، دیگه معطلل چی باشن؟ یعنی غنی دلش میخواد نده، کلاه شرعی میذاره، مثل ربا خوارها که کلاه شرعی دارن که، شرع کلاه بردار نیستش که، کلاه گذارهم که نیست. این نقدین.

راجع به أنعام أربع، أنعام زاینده نباشد، آبستن نباشد، برای گوشتش نباشد، {34:02}نباشد، پس چی باشد؟ {صحبت حضار} یعنی اگر این حیوان، در طول سال یک مرتبه و دو مرتبه، شما علف براش بخریدید و بهش بدید، تموم شد، ورپرید، از زکات ورپرید. پس این هم رفت. این هم از کلاه شرعی میشه. این هم. غلات أربع. غلات أربع، خب آقایونی که  فتوا میدن اینجوره، خب ما سؤال داریم، سؤال که گناه نیستش که، سوال کنیم دیگه. ما هم فقیهیم، سفیه نیستیم که، منتها فقاهتمون قرآنی است، فقاهت دیگران، چیز دیگه است.  در غلات أربع میگن مزرعه باید پنج ساء مستقلاً داشته باشه، اما اگه هزارتا مزرعه داریم هرکدومش چهار ساء و نیم دارد، نخیر. اینها زکات نداره. یا اینکه نصف العُشر دارد یا عُشر دارد، نصف العشر کمتر از عُشره. خب، نصفُ العُشر که کمتر از عُشره، پنج صدم، مال اون زراعتی است که آب الهی بخوره، اما اگر شما آب بدید این میشه نصف.  عرض می شود که اگر ببخشید، اگر آب الهی بخورد عُشره و اگر شما آب بدید میشه نصف. خب میتونین نصفش کنین. چرا؟ برای اینکه بعضی وقتا شما قنات رو ببندین، آب رو ببندین، خودتون با آبپاش آب بدین، با عرض می شود که با شلنگ آب بدین. خب این هم رفت، پس ور پرید، این نه تا هم ورپرید.  این نه تا که هیچی نیست، این نه تا ور می پرند و لذا در روایات از رسول الله صلوات الله علیه دارد که این أغنیاء هستند که فقرا را ضعیف کردند و اموالشان را نمی دهند. أغنیاء در دو بعد، یک غنای مالی است، یک غنای علمی. غنای مالی که نمیدن کلاه شرعی، غنای علمی، ما فتوا می دهیم که این نه تا فقط، این نه تا هم اینطور. یکی مرد و یکی مردار شد، یکی به عذاب خدا گرفتار شد. این یک وجهه عامی است، نسبت به کل موارد زکات.

اما روایات را ملاحظه کنین، حالا ما روایتی باشیم. فرض کنید بر حسب معمول که به قرآن هیچ توجهی ندارند، به قرآن مراجعه نمیشه، ما با روایت میخوایم، ملاحظه کنید کتاب رو، در باب، اولاً این رو براتون نقل کنم. شیخ طوسی در صفحه 155نوشتم. شیخ طوسی میگوید که نقل شیخ الطوسی فی المبسوط لحائری عرض می شود که نقل شیخ الطوسی فی  المبسوط قول أکثَرِ أصحَابِنا وَ إنْ قَالَهَم بِإستحبابها و الیکم احادیثها. شیخ طوسی میگد، میگد که اکثر اصحاب ما، اصحاب خودش ها، اکثر اصحاب زمان خودش و تا زمان معصوم اگه به اکثر کسی بخواد اعتنا کنه، اکثر میگن، مال التجاره، زکات واجب داره. ایشون میگه مستحبه. حدود صد حدیث راجع به زکات و مال التجاره دارد، شیخ طوسی قدس سره قدوسی، گفت این مستحبه.  بابا یک اشاره بر استحباب نداره. مگه أغنیاء اشاره کرده باشند، چه عرض کنم. مگه ندانستن ما. یک اشاره در صد و بیست آیه قرآن و حدود صد روایت در باب عرض می شود که زکات مال التجاره، ما راجع به استحباب نداریم.  شما به چه مجوزی حمل بر استحباب می کنید؟ حمل بر استحباب می کنید، به چه حساب؟ ممکنه کسی بیاد بگد که بله تقیّه است، این روایت همش تقیّه است. التَقیّه تَقیّتان. تَقیّهُ النَقَّیَ وَ تَقیّهُ الشَقیّهَ هَذهَ من التَقیّهُ الشَقیّه.  چطور؟ برای اینکه بابا، اگر ما، میان شیعه ها پیدا می کنیم کسانی که زکات را به کل اموال قائل هستند، مثل اکثر أصحاب شیخ طوسی که در زکات مال التجاره، میگن واجب است، در سنی ها نداریم، من که  پیدا نکردم، پیدا کنین شما. روایتش هست مقداری.  اما در میان فقهای سنی، پیدا نکردیم حتی یک نفر از مؤلفینشون، از نویسندگان فقهشون، حتی یک نفر پیدا نکردیم که قائل بشود که زکات به بیش از نه تا تعلق میگیره. پس تقیّه عوضی شد. یعنی روایات عَفَی رسول الله عَمَّا سِوا ذَلِکْ تقیّه میشه. اگه معنیش این باشه. اگر معنی این روایات عَفَی این باشد که فقط نه تا بقیه نه، این مطابق عامّه است. چرا؟ برای اینکه همه روایات عامه میگن نه تا. شیعه ها اکثرشون میگن که، اکثر کلّی رو عرض می کنم، اکثرشون میگن نه تا، أقلّشون میگن که نخیر. پس اینجا این تقیّه به عکس میشه. یعنی این روایاتی که وارد شده است که عَفَی رسول الله عَمَّا سِوا ذَلِکْ، این تقیّه از اقلیت سنّی ها کرده است، یا ببخشید تقیه از، عرض می شود که اون رأیی کرده است که می گوید نه تا کیه؟ تمام سنّی ها. بنابراین نمیخواد تقیّه. وانگهی، تقیّه جاش کجاست؟ اونجایی است که از کتاب دلیل نداریم، از سنت دلیل نداریم، بعد {38:33} بابا اینجا نصّ کتاب است و نصّ سنّت است بر اینکه که زکات به کل شیء تعلق میگیره. جای تقیه در اینجا نیست. گفت سوراخ دعا رو گم کرده اید، بابا شما خودتون یاد دادید به طلاّب که تقیه، مرحله آخره، اگر مُرَجِّع کتابی نبود، مُرَجِّع سنت نبود، مُرَجِّع شهرت و اجماع نبود، آخرش بین حدیث … خُذْ مَا خَالَفَ العامه. خب، امّا خُذْ مَا خَالَفَ الکِتاب هم باشه؟ خُذْ مَا خَالَفَ سُنَتْ قطعی هم باشد؟ اینجا که بابا زکات مربوط به نه تا باشد که خُذْ مَا خَالَفَ الکِتاب است و خُذْ مَا خَالَفَ السُنَه است.

و اما روایاتی که در این باب هست، در این چند دقیقه، ابتدای روایات رو ملاحظه کنید، عرض می شود که بله، در صفحه 145 فروعُ الکافی، المجلد الثالث، {39:36} عشرا، محمد بن مسلم قالْ سَئَلتُهُ عَنِ الحُبوبْ مَا یزَکّی مِنهَا. حبوب دیگه همه حبوبات،  قَالْ البرّ و الشعیرُ {39:50} حدیثی دیگر. وَ فیه أن زراره عن ابی عبدالله علیه السلام مثلَه وَ قالْ کُلّ ما کیل بالساع {40:11} فعلیه الزکاه. هرچه میخواهد باشد. انار باشد، منار باشد، هرچی میخواد باشد، وَ قال جَعَل رَسول ِالله صلی الله علیه و آله و سلم الصَدَقه فی کُلِّ شیء. این درست مقابل اون عفی است. الصَدَقه فی کُلِّ شیء أنبَتَت الارضْ إلاّ مَا کَانَ فی الخُضُرْ و البُقول وَ کُلّ شیء ….  معنیش هم معلومه. ببینید، زکات رو در کل نابتات الارض قرار داده. اونیکه می تواند بماند خودشو بده. اما اونیکه بابا دو روز میمونه، یک روز میمونه می پوسه، اونو خودشو بده؟ خب گیر نمیارم فقیر، خب پولشو بده.  پس در نابتاتی که سبزیجات هست و بقول هست و اینها وَ کُلُّ شیء یَفسَدُ …. اون زکات اونجوری نیست که خود عین رو بده یا پول عین و بده، نه، در اینجا، پولش رو باید بده.

بعد روایاتی که در باب عرض می شود که زکات صفحه 150 نقل کردیم در باب شمول زکات، نسبت  به کل اموال. مِنها ما رواه زراره قال قلت لابی عبدالله علیه السلام، فی الذَرّه شیءٌ ببخشید فی الذُرّت شیءٌ قال الذُرّتُ وَ العَدَسُ وَ {41:29} وَ الحُبوبُ مِنها مثلُ ما فی الحنطّه و الشعیر. این مثلُ، اون احتمال رو تایید میکنه که عَفَی رسول الله عَمَّا سِوا ذَلِکْ یعنی اون نمونه هایی گفته، بقیه رو حمل بر اون نمونه ها کنیم. تمام عرض می شود که حبوب رو حمل بر این، عرض می شود که این چهار تا میکنه. وَ کُلُّ مَا کیل بالساع فَبَلَغَ الأوساخ التّی تَجِبُ فیه َزکاتْ فَعلیهِ الزکات. تهذیب، چهارم، عرض می شود که صفحه 65.  أقولُ وَ کیفَ یُحمَلُ مِثله علی التَقیّه و ذِکرُ ثلاث الأخر معَ العَدَسْ زیاده َفی الاجابه عن موردِ السُوالْ. اگر هم جای تقیه باشد اینجا نیست، برای اینکه در تقیه، به یکی اکتفا  میکنند. اما این، اون، اون، هی اضافه میکنن که چی  مثلا؟ پس معلوم میشه تقیّه نیست. بله، وَالتَقیّه یختصر فیها علی الضرورهَ و ماهی ضروره أولاّ فی زیاده البقیّه وَ ثانیاً فی ذکرِ ضابطه عامَه کُلما کیل {42:42} ثُمَّ لَا قائلَ بمازادَ عَنِ التِسعه بینَ العامه حتّی یُحْمَل عَلیَ التقیه و منها روی ابی عبدالله علیه السلام کُلُّ ما دَخَلَ فی القفیز وَ هو یَجری مجری الحنطته والشعیرِ وَ التمرّ وَالزبیب،  همون احتمالی که عرض کردیم. هر چی که توی قفیز میره. منتها ما یک قفیزی پیمانه است، یک وزنی داریم، نوعاً قفیزی بود، حالا چه پیمانه ای باشد، چه وزنی باشد، چه عددی باشد، همش محمول به همدیگه است. .قال فاخبرنی علی {43:17} و مَا أشبههُ مِنَ الحُبوب، الحمَص و العدس زکات فوقع علیه السلام صدّقُ الزَکات فی کُلّ شیء کیل. الکافّی، الثالث، الصحیفه {43:34} الحدیثَ الرابع. و کتب عبدالله و روا غیر هذا الرجل عن ابی عبدالله علیه السلام انه ساله عن الحبوب فقال و ماهی فقال السنسن {43:45} وَ کُلّ هَذا غله کالحنطه والشعیر فقال ابو عبدالله علیه السلام فی الحبوب کلها زکات. أقول {44:00} این هایی که دود میکنند در خانه ها،  حتی عود. و محمد بن اسماعیل قال قلتُ لابی الحَسن علیه السلام أن لَناَ رطبه ببخشید، رطبه سبزیجات رو میگه، ان لنا رطبا  و عُرضاً، یعنی سبزیجات و برنج فما الذی عَلینا فیها فقال علیه السلام أما الرطبَ فلیسَ علیکَ فیها شیء. معنی کنید، در خودش چیزی نیست، قیمتش چی؟ حالا که فروختی، این زکات داره دیگه. وَ ام العرض فما سقط السماء العُشرْ و مَا سقیَ بالدل فنصف العشر من کُلّ ما کلت بالساع او قال و کیلَ بِالمِکیال وَ عَن أبی مریم عن ابی عبدالله علیه السلام، همه را مطالعه بفرمایید آقایون برای فردا، قال سئلتُه عن الحرس ما یزکی منه فقال علیه السلام {45:04}کُلُ هذا ممّا یُزَکی و قال کل ما کیل بالساع و بلغ الاوصاف عن الزکاه.  از این احادیث زیاده در باب چی؟ در باب غلات پس کلّ غلات و روییدنی های زمین، اوناییش که مقداری میمونه، حمل میشه بر غلات أربعه و اونایی که نمیمونه، خب از قیمت داده میشه.

اما حیوانات، کل حیواناتی که خوراکی هست یا خوراکی هم نیست، اسب است، الاغ است عرض میشود که، چه هست، این حیوانات حمل می شود بر حیوانات مشابه خودش و پول ها هم حمل میشود بر نقدین که ذَهب و فضه باشد. و للکلام تتمه {45:43} إن الله تعالی. اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم …