پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و بیست و دوم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی (خمس) – حج

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

تتمّه‌های فروعی در باب موارد خمس در عُروه مانده، می‌خوانیم اینو بعد ظاهراً بیش از یکی دو روز طول نمیکشه تا روز چهارشنبه هم که صحبت چهارشنبه خواهد بود و از یکشنبه اگر زنده ماندیم بحث حج رو خواهیم داشت که فقط بحث فقهی نیست، بلکه بحث تربیتی حج مهم تر است از بحث فقهیش در بعضی از ابعاد.

در مسئله هفت بودیم که تمام نکردیم، أنْ نِصْفُ مِنَ الخُمْس لِلْإمَامْ (ع)، که گفتیم نصف اینجا درست نیست، أمرُهُ فی زَمانِ الغِیبَه راجعٌ إلَی نَائِبِه وَ هُوَ المُجتَهِدْ الجَامِعْ لِلْشرائطْ فَلاَ بُدَّ مِنَ الإیصالْ إلَیهِ أوِ الدَّفعْ إلَی المُستَحقین بِإذنِه. خب این نصفی که مال امام است، دَّفعْ إلَی المُستَحقین مستحقین یعنی چه؟ ما چند جا اینجا بحث داشتیم.

اول بحث داشتیم که چرا مرحوم صاحب عُروه می‌فرماید که نصف خمس مربوط است به امام و نصف دیگر مال اون سه تاست؟ نصف نیست اصلاً نصف نیست، این اولاً.

ثانیاً، می‌فرمایند که باید به مجتهد جامع الشرایط و یا نائب مجتهد داد، باز گفتیم چرا؟ و جهاتی رو دیروز عرض کردیم، تکرار نمی‌کنیم.

 بعد می‌فرماید که فَلاَ بُدَّ مِنَ الإیصالْ إلَیهِ أوِ الدَّفعْ إلَی المُستَحقین بِإذنِه، صحبت استحقاق مال سه تای بعدیه،{وَالیَتامیَ وَ المَساکینْ وَ ابنِ السبیلْ} مستحقین اند، اما{لِلّهِ وَ لِرَّسولْ وَ لِذی القُربی}صحبت مستحقین نیست، لفظ مستحقین رو به کسانی می‌گویند که گرسنه‌اند از نظر جسمی. و اما کسی که نخیر مستحق هم نیست، استحقاق رو، یک مرتبه استحقاق لغوی عام دارید میگید شما، بله، یکی از بزرگان مبلغین طراز اول که رفته در آلمان، در آمریکا، داره تبلیغ میکنه، با تلویزیون، با رادیو، با چه، با چه، با چه، با چه، خودشم پولداره، خب اینم مستحقه، یعنی چه؟ یعنی از مال سهم امام بهش بدید تا بتواند بیشتر تبلیغ کنه، یک مطلبیه ولی اینو مستحقین نمیگن. شما که در تعبیر رساله می‌فرمایید مستحقین، اگر مرادتون اون سه تای بعدیه شما در سه تای اول دارین صحبت میکنین. اگر مراد سه تای اوله صحبت استحقاق نیست که هر آقا شیخی و هر آقا سیّدی که مستحق است، ما از سهم مخصوص به امام به او بدیم. ما اینو پریروز بحث کردیم.

این سه بخش اول که{لِلّهِ وَ لِرَّسولْ وَ لِذی القُربی} مال شکم نیست اصلاً، مال روح است، مال عقل است، عقیده است، اخلاق است، عمل است، معرفت است، دعوت الی الله است با اون تفاصیلی که قبلاً عرض کردیم.

إلَی المُستَحقین بِإذنِه وَ الاحْوَطْ، اینجا رو آقایون یک مقداری توجه کنید و فکر کنید ببینم آخه این چیه این عبارت مثلاً؟

ببینید، عرض می‌شود که در باب خمس که نصف دوم رو می‌فرمایند مال سادات از طریق پدره، اینی که آقایون دارن میگن دیگه، سادات از طریق پدر، چند درصد از فقرای اسلام را تشکیل میدن آقایون؟ سادات از طریق پدر، ده درصد؟ پونزده درصد؟ بیست درصد؟ بگید پنجاه درصد، بگید پنجاه درصد. خب، این درصد کمتری که سادات فقرای اسلام دارند، خب نصف که مال اونا شد، نصف مال اونا، آقا می‌فرمایند که نصف اول را هم أحوط این است که به اونا بدیم  اگه کم میارن، اینو حساب کنین شما اینجا. ببینید وَالاحْوَطْ لَهُ الإقْتِصَارُ عَلیَ السَّادَه مَادامَ لَمْ یَکْفِهِمْ أنْ نِصفُ الآخَرْ، اصلاً ما به نصف آخر کاری نداریم. ببینید، اینجا نصف که اصلاً غلطه. دو بخشه، یک بخش است که مال امام است و یک بخش است که مال یتامی و مساکین و ابنُ السبیله، اینکه شما دارید میگید نصف، اگر به تعبیر شما نصف باشه، این نصفی که از خمس به فقرای سادات داده میشه، میگید اگر کمش، بله؟

(صحبت حضار)

ایشون می‌‌گوید نصف خمس، نصف خمس که نیست، بخشی از خمس، بخش دوم.

این نصف خمسی که شما میگید که مخصوص است به فقرای سادات، بگید اون نصف اولی هم که مربوط است به سهم امام، با احتیاط واجب این است که به سادات بدیم اگر کمشون آمد. میگیم چی می‌فرمایید شما؟ برای فقرای غیر سادات چی مقرر شده آقا؟

اولاً فقرای سادات اونم سادات از طریق پدر، یک ده پونزده درصد از فقرا هستند، میمونه نود درصد از فقرا، برای ده پونزده درصد از فقرا که سادات‌اند، ده درصد از کلّ غنائم ممکن است کم باشد، اما برای نود درصد از فقرای اسلام، 6 درصد از 9 قسم از اموال که شما میگید 9 مورد زکات دارد، این کافیه. مگه شما حساب بلد نیستید؟ خب ما چیکار کنیم آخه، فریاد کنیم؟ چکار کنیم داد بزنیم؟ برادر بزرگوار فقیه و شما و دیگران، مگه شما حساب بلد نیستید؟ چرا حساب نمی‌کنید شما؟ مگه تعبد امکان دارد در چیزی که خلاف عقله و خلاف حسّه، خلاف واقع، خلاف وجدانه؟ ما اینو چند مرتبه عرض کردیم، این اموالی که مال فقرای اسلام است، میگین زکات فقط دو و نیم درصد یا پنج درصد یا ده درصد، اونم یکی مرد و یکی مردار شد و اون‌هایی که داریم.

حالا، اگه راست و حسینی بگیرم، دو و نیم درصد، پنج درصد، ده درصد، از نه قسم از اموال شما میگید از صدها مال، مال فقراست، کدوم فقرا؟ فقرای غیر سیّد که نود هستند. از نه قسم از اموال شش درصد یعنی یک دو سه، شش درصد، مال غیر سید، ده درصد مال سیّد. شش درصد از نه جور مال، ده درصد از کلّ اموال، شش درصد از نه جور مال مال نود درصد از فقرا، ده درصد از کل اموال مال ده درصد، حساب کنید آقا، چی شد؟ یعنی غیر سادات باید از گرسنگی سکته کنند و سادات از سیری پر شوند، باز میگید کم میاد؟ نفهمیدیم، بازم کم میاد. ایشون می‌فرماید که ببینید وَالاحْوَطْ لَهُ الإقْتِصَارُ، راجع به سهم امامش، اون قسمت اول، بابا قسمت اول مال شیکم نیست، چی میگید شما؟ اصلاً از هر راهی ما وارد شیم مطلب غلطه. اولاً اون قسمت اول مال شکم نیست، مال تبلیغات و دعوت الی الله است، کم آمد، کم آمد یعنی چه؟ یعنی غیر سادات عرض می‌شود که کمتر تبلیغ کردند سادات بیشتر کرده؟ اینو می‌خواید بگید؟ اینکه نیست، چون غیر سادات که بیشتر است از سادات. تبلیغم در غیر سادات که کمتر از سادات نیست. غیر سادات که نود درصدند و سادات که ده درصدند در راه تبلیغ دین، کدامشون بیشتر تبلیغ می‌کنند؟ اونی که نود درصد است بیشتر تبلیغ میکنه یا ده درصد؟ شما چرا قاطی کردید این مخارجی که مال شکم است و مال روحه؟ من نمیدونم کجای عبارت رو ما درست کنیم.

حالا، می‌گوید ببینید وَالاحْوَطْ لَهُ الإقْتِصَارُ عَلیَ السَّادَه مَادامَ لَمْ یَکْفِهِمْ أنْ نِصفُ الآخَرْ، منکه عاجزم، شما به فقها نشون بدید معنی کنن، بعضی ها تلفنی سوال میکنن از فقها و میمونن، خب فکر کنند که بابا اینجور نیست که …… چنین کرده ما نیز چنین می‌کنیم. وَ أمَّا النِصفُ الآخَرْ الّذی لِلأصنافِ الثَلاثَه، حالا نصف دیگر یعنی بخش دیگر، بخش دوم که{وَ الیَتامی و المَساکین و ابنِ السبیل} فَیَجوزُ للِمَالِکِ دَفعُهُ إلَیْهِمْ بِنَفْسِه، یک حاشیه یازده اینجا داریم، مرحوم آقای حکیم می‌فرماید فی إشکال یعنی اون سهم سادات که ما قبول نداریم سهم سادات. حالا اون بخش دوم که مال سادات است، یتامی و مساکین و ابن السبیل، مرحوم صاحب عُروه می‌فرماید که وَ ال عرض می شود که بله وَ أمَّا النِصفُ الآخَرْ الّذی لِلأصنافِ الثَلاثَه فَیَجوزُ للِمَالِکِ دَفعُهُ إلَیْهِمْ بِنَفْسِه، خب این خوب، مرحوم آقای حکیم می‌فرماید فی إشکال وَلکِنْ قَد……..فی ذَلِکْ وَ یَنبَغی مَحمَا أمکَنْ مُلاحَظَهُ مُرَّجحاتِ الشَرعیّه، آقا مُرَّجحاتِ الشَرعیّه در این قسم مال کیه؟ مال سادات است فقط؟ نخیر، آیا سلمان مُرجح شرعی بیشتر دارد یا یک سیّدی سر کوچه ما قمارم مثلاً بازی میکنه یا چیزی هم نیست مثلاً، لکِنَّ أحوَطْ فیهِ أیضاً الدَّفعُ إلیَ المُجتَهد أوْ بِإذنِه، خب اینجا ما همون حرفو تکرار می‌کنیم. این خمس دو بخش است، یک بخش است مال شکم هاست، احتیاج شکمی رو مردم بهتر از مجتهد میفهمن. آیا یتامی و مساکین و ابن السبیل که نیازمند شکمی هستند، چه بگیم سید اند چه أعم از سید، گرسنگی این ها رو اهل محل خودشون بهتر میفهمن یا آقای گلپایگانی بهتر میفهمن؟ آقای بروجردی بهتر میفهمن؟ ایشون که در خانش نشسته، ایشون‌ها، مراجع نشستن اینا چه اطلاع دارند از یتامی و مساکین و ابن السبیل به وجهٍ عام؟ مگر به وسیله این بلندگوهایی که در اطرافشونه و نوعاً بلندگوها فاسق اند. کما اینکه خدّام أئمّه نوعاً فاسق اند، خدّام امامزاده هامون هم فاسقن، این بلندگوها نوعاً فاسق اند. اصلاً اطرافی یعنی فاسق. اطرافی عادل نمیدونم میتونیم پیدا کنیم یا نه؟ اونوقت اعتماد کنم بنده به هر اطرافی، چون این به من علاقه دارد، نماز من میاد، از من تقلید می کنه، رساله از من میگیره، کفش جفت میکنه پس ایشون صددرصد حرفش درسته ولی آیت الله العظمی اونطرفی نه چون درس من نمیاد و چون چنین نیست، بنابراین نخیر، هیچی نیست.

بنابراین در بخش که یتامی و مساکین و ابنُ السبیله ما أعرفیم. وقتی که ما أعرفیم چرا به مرجع بدیم اصلاً؟ اصلاً جائز نیست به مرجع دادن. آقا شما وقتی خودتون وظیفه دارید کاری رو انجام بدید و خودتون بهتر انجام میدید، حق دارید به دیگری بدید؟ حق ندارید شما. آقا شما خودتون می‌تونید برید حج، قشنگم حج انجام میدید، من، بنده حج نمیرم به اینکه کمتر از من حج انجام میده، غلطه. تکالیفی که متوجه به خود مکلفین هست، چرا این مکلف تکلیف رو به عهده دیگری بذارد که خود او از دیگری بهتر انجام میده. آقا جنابعالی که این بخش دوم خمس را که مربوط است به فقرا چه سادات چه اعم از سادات، اینو بهتر، شما از نظر شکمی که بهترید، آقا از نظر اقتصادی مردم بهتر میفهمند یا مراجع؟ اقتصادی. از نظر روحانی، معنوی، تبلیغی، کتاب و سنت، علمای اسلام بهتر میفهمند. ولکن از نظر خور و خواب و زن گرفتن و خونه گرفتن و تجارت کردن و داشتن و نداشتن و یتیم و مسکین و فقیر، خب اینو مردم بهتر میفهمند. این مردمی که در این بَعد، بُعد بهتر می‌فهمند، چرا حق دارند بدند به مجتهد؟ حق ندارند اصلاً حرام است این‌کار. شما میگید احتیاطه. از جمله کسانی که احتیاط فرمودند آقای خمینی رضوان الله علیه هست ما با ایشونم ایراد داریم.

خب، حالا، لَکِنِّ الأحوطْ فیهِ أیضاً الدَّفع الی المُجتهد أوْ بِإذنِه لَأنَّهُ أعَرَفَ بِمَواقعه، دروغه، بله، مال………، اون اولیش بله، راجع به{لِلّهِ وَ لِرَّسول و لِذی القُربی} مجتهد أعرَفُ بمواقعْه ، کی بهتر می‌تواند تبلیغ کند؟ کی بهتر درس خونده است کتاب و سنت رو وارد شده میتونه؟ شما چرا به عکس کردین مطلب رو؟ أعرَفُ بمواقعْه در اولی بله ولی در دومی خود جنابعالی أعرَف هستید بمواقعْه یتامی و مساکین و ابن السبیل.

مسئله هشت، لاَ إشکَالَ فی جَوازِ نَقلِ خُمس مِنْ بَلَدِهِ إلَی غَیرِه إذَا لَمْ یوجِدُ المُسْتَحقُّ فیه، معلومه. آقا در این شهر ما مستحق خمس نیست، چه استحقاق در بعد اول، چه استحقاق در بعد ثانی. البته این فرض خیلی فرض عجیبیست، برای اینکه استحقاق در بعد دوم که شکمیه ممکنه در یک شهری هیچکس گرسنه نباشه، اما استحقاق در بعد اول که دعوت الی الله امکان دارد در یک مجتمعی حتی در یک خانه، امکان دارد در یک مجتمع اسلامی استحقاق دعوت الی الله نباشه یا غیر مسلمان ها رو یا مسلمان‌های منحرف رو یا مسلمان‌های ناقص رو، مسلمان‌های جاهل رو علی طول الخط این احتیاج لازمه. اگر احتیاج شکمی در کار نباشد، احتیاج در بعد اول که احتیاج معنوی و دعوت الی الله هست، این هست. حالا ما بر فرض، بر فرض اینکه در یک بلدی، ایشون مثل اینکه همش دادن به قسمت دوم، اگه در یک بلدی اصلاً مورد احتیاج خمس در کار نیست، در فرض محال، اگه اینطور باشد، اینجا می‌شود که بله لاَ إشکَالَ فی جَوازِ نَقلِ خُمس مِنْ بَلَدِهِ إلَی غَیرِه إذَا لَمْ یوجِدُ المُسْتَحقُّ فیه، این روایت باید عوض کرد، لاَ إشکَالَ فی جَوازِ نَقلِ قِسمِ الثّانی مِنَ الخُمس که مال یتامی و مساکین و ابنُ السبیله. چون قسم اول که اصلاً مورد ندارد هیچ که اصلاً احتیاج دعوت الی الله در هیچ شهری نباشد.

بَلْ قَدْ یَجِبْ، ایشون می‌گوید لاَ إشکالَ در جوازش بلکه گاه واجبه. کی؟ بَلْ قَدْ یَجِبْ كَمَا إذَا لَمْ يُمْكِنْ حِفْظُهُ مَعَ ذَلِكْ، ما اینجا عرض داریم، ببینید، مگر خمس مملوک موارد نیست؟ چه در بعد اول، چه در بعد دوم،{وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ}مملوک این‌ها. وقتی که مملوک این‌هاست آخر سالم غلط بود که ما گفتیم درست نیست. همون وقتی خمس تعلق گرفته، همون وقت باید خمس رو بدید و اگر تأخیر بود، تأخیر به حسابی بود که من نمیدانم که استحساب مخارج سال بشه بالاخره چیزی خواهد موند یا نه، اون یک مطلب دیگه‌ای بود که قبلاً عرض کردیم. حالا،

(صحبت حضار)

-اگه این شهر ما نباشه بله.

(صحبت حضار)

-بله هست. یعنی هیچ شهری امکان دارد که یک نفر مسلمان درش وجود نداشته باشد که بتونه دعوت الی الله بکنه، هست همیشه.

(صحبت حضار)

-نه ایشون میگه همینجا باشد. نمیگه اونجا نیاز بیشتره. نیاز بیشتره مطلب دیگریست لَمْ یوجَدْ، اگر مستحق خمس در این بلد شما نباشد. این اصلاً تصور ندارد در …….. چرا؟ برای اینکه خمس دو بخشیه، ایشون دوتا بخش رو قاطی کردن و لذا لَمْ یوجِدُ المُسْتَحقُّ اول فرمودند.

لاَ إشکَالَ فی جَوازِ نَقلِ خُمس مِنْ بَلَدِهِ إلَی غَیرِه إذَا لَمْ یوجِدُ المُسْتَحقُّ فیه، خب جواب، بَلْ قَدْ یَجِبْ، ما عرض می‌کنیم همیشه یَجِبْ، چرا بَلْ قَدْ یَجِبْ؟ ببینید، این خمسی که در این بلد شما مستحق ندارد، در بلاد دیگر مستحقش هستند یا نه؟ بله. مالک هستن یا نه؟ چه تأخیر میکنید؟ جایز تأخیر نیستش که، پس قَدْ یَجِبْ نداریم ما، بلکه اینا دائمه اند. مگه نتونید شما نقل کنید. اگر نتوانید بلد دیگر را نقل کنید مطلب دیگریست. پس بَلْ قَدْ یَجِبْ یعنی چه؟ ایشون می‌گوید بَلْ قَدْ یَجِبْ كَمَا إذَا لَمْ يُمْكِنْ حِفْظُهُ مَعَ ذَلِكْ، إذَا لَمْ يُمْكِنْ حِفْظُهُ یَجِبْ، إذَا أمْکَنُ حِفْظُهُ، ما در لَمْ يُمْكِنْ حِفْظُهُ رفیقیم، اگر در این شهر مستحق ندارد بر فرضی که، در شهرایی که مستحق داره و من نمیتونم حفظش کنم برای مستحقین در بلاد دیگر، حالا که نمی‌توانم واجب است برسانم. اما اگه بتوانم حفظ کنم، بنده می‌توانم این مال رو مدت‌های مدیدی هی حفظ کنم ولی مَعَ ذَلِکْ واجب نباشد برسانم به اون شهر، چرا واجب نباشه؟ عجب، مال شما پهلو منه، منم همون آن اول باید بدم چون مال شماست و طلبم کردید، مطالبه کردید، مطالبه نکردید باید به شما بدم. خب، وقتی که این مال، مال شماست باید به شما بدم، اگر چنانچه حفظش ممکن بود، نگه دارید اشکال نداره، اگرحفظ ممکن نبود بدید، نخیر، حفظ ممکن هم بود، شما حتما باید بدید، مگر اینکه طرف بگه نه و ما طرفی نداریم بگه نه، برای اینکه در بلاد دیگر یتامی و مساکین و ابن السبیل دائماً گرسنه‌اند و دعوت الی الله هم که همیشه گرسنه‌اند چه در بلد شما و چه در بلاد دیگر.

 أوْ لَمْ يَكُنْ وُجُودُ المُسْتَحَقُّ‌ فِيه مُتَوَقَّعاً بَعْدَ ذَلِكْ، خب اینجام همینطور، آقا در اینجا بعداً مستحق خواهد آمد یا نخواهد آمد؟ میتونید حفظ کنید؟ نمیتونید، حالا اگر بعداً مسحتق خواهد آمد، الان دیگران مستحق‌اند یا نه؟ بله. اگه در اینجا الان مستحق باشه و أحق و أحرا باشد به این میدیم. و اما اگر الان مستحقی نیست، بعداً، مثل اون فقیه بزرگواری که می‌فرماید که این مال، مال امام زمانه دفنش کنید تو دریا، تو کجا، توی، دفن کنید تا امام زمان تشریف بیارن اسکناس‌ پاره‌های پهلوی رو ببرن مثلاً.

بعد می‌فرماید وَ لاَ ضِمَانَ حينئذٍ عَلَيْهِ لَوْ تَلَفْ، میگیم نخیر، عَلیهِ ضِمان، ضمان داره، برای اینکه این مال، اگر امانت باشد ضمان نداره، کی گفت شما این مال رو حفظ کنی و نگه داری، وقتی که در بلاد شما مستحق نیست و باید به اونجا بدید،کی گفت این تلف عرض می‌شود که ضمان نداره؟ ضمان دارد برای اینکه این عرض می‌شود که امانت نیست. بلکه خیانت در امانت است در حقیقت.

وَ الأقْوَى جَوازُ النَقْلِ مَعَ وُجُودِ المُسْتَحَقِّ‌ أيْضاً، در صورتی که در بلد شما مستحق باشه، جائز است نقل به جای دیگر، خب چرا؟ عجیبه، در بلد من مستحق بعد اول و بعد دوم خمس هست، جای دیگه ببرم؟ خب یعنی چه؟ خب اینکه أقرب است که، در اون بلدم کسانی هستند که باید خمس بدن به اونا میدن. در این بلدم، مگه فقط یک بلد خمس میده؟ تهران اگر خمس دارند، خب اگر حاجت در اونجا هست در بعد اول و دوم خب بده، زیادیش به مام برسه. اگه در قم هست همینطور، در کربلا هست همینطور، در نجف هست همینطور، هرجا به حساب خودش. اینجور نیست که تمام اموال باید نزد أنَا جمع بشود و أنا هی خونه بخرم و هی مونه بخرم و هی لونه بخرم چیکار کنم، چیکار کنم یا فرض کنید جمع کنم، این درست نیست.

وَ الأقْوَى جَوازُ النَقْلِ مَعَ وُجُودِ المُسْتَحَقِّ‌ أيْضاً که نخیر، لَكِنْ مَعَ الضِّمَانْ لَوْ تَلَفْ،  اگر تلف شد ضمان داره و اگرم تلف نشد حرام است که شما اینو عرض می‌شود به بلد دیگر بفرستید. وَ لاَ فَرْقَ بَيْنَ الْبَلَدِ الْقَريبْ وَ الْبَعيدْ وَ إنْ كَانَ الأولَى الْقَريبْ إلاّ مَعَ الْمُرَجَّحِ لِلْبَعيد.

مسئله نه، لَوْ أذِنَ الْفَقیهُ بِالنَقْل لَمْ یَکُنْ عَلیهِ ضِمانْ وَ لَوْ مَعَ وُجودِ المُستَحَقْ. نه این حرف درست نیست. ببینید، شما خودتون در جایی که جایز نبود نقل کنید، خب جایز نبود نقل کنید دیگه، چرا؟ چون مستحق در اینجا هست. در اینجا مستحق در بعد اول یا بعد دوم هست، شما حق نداشتی نقل کنید. خب فقیه حق داره، مگه فقیه نایب شما نیست؟ این پول خمسی را که شما نمی‌توانید به موارد خودش مصرف کنید، وکیل می‌گیرید. وکیل شما فقیه، مگه وکیل گنده‌تر از موکله؟ وکیل همون مقدار وظیفه‌ای رو می‌تواند داشته باشد که موکل داره، بیشتر از اون نمیتونه. شخص مرجع تقلید وکیل شماست در گرفتن این مال و دادنش به مستحق، همونطوری که شما نمی‌توانستید نقل کنید، خب مجتهد هم نمی‌توانه اجازه نقل بده، چه فرق میکنه؟ اینجا ایشون می‌فرماید که لَوْ أذِنَ الْفَقیهُ بِالنَقْل لَمْ یَکُنْ عَلیهِ ضِمانْ، عَلی کی؟ عَلی شما که دادید ضمان نیست؟ یا بر فقیه ضمان نیست؟ نخیر بر هردوتون ضمانه. بر شما دو ضمانه، بر فقیه یک ضمانه. شما چرا دادید به فقیه؟ و حال آنکه فقیه گفته است به شهر دیگر ببرید یا خودتون به اذن فقیه به شهرای دیگر بردید، اصلاً به شهر دیگر بردن غلط است در جایی که مستحق در اینجا وجود دارد.

ایشون می گوید وَ لَوْ مَعَ وُجودِ المُستَحَقْ وَ كَذَا لَوْ وَكَلَهُ فَي قَبْضِهِ عَنْه بِالْوِلاَيَهِ الْعّاَمَهْ،ثُّمَ أذِنَ في نَقْلِهْ، ولایت عامّه یعنی چه؟ اصلاً ولایت در اسلام معنیش چیه؟ در یک جمله مختصر سلبی، ولایت در اسلام کر شو، خر شو، کور شو نیست. معنیش اینه؟ ولایت میگیم؟ شخصی که عالم‌تر است، دنبال‌رو کسی است که علمی نیازمند است که تکمیلش کنه. اصلاً ولایت در اسلام یعنی حفره‌ها رو پر کردن. کسی که عقلش، قدرتش، علمش، فکرش، مالش، زورش بیشتر است، نسبت به اون‌هایی که در این ابعاد کسری دارند ولایت داره، یعنی چه؟ یعنی زور؟ یعنی سوارش بشه؟ یعنی زور بهش بگه، فحش بده؟ اذیتش کنه؟ نخیر، این ولایت محبت است، ولایت زورگویی نیست. بلکه ولایت به این معناست که مثلاً النبّیُ أولا بِالمؤمنین و المُسلِمینْ، یعنی چه؟ یعنی انسان خودش نمی‌تونه خودشو بکشه ولی پیغمبر میتونه منو بکشه، خب، انسان خودش حق ندارد مال خودشو هدر بده، پیغمبر به زور مال رو از من بگیره. ما در اسلام چنین ولایتی نداریم، این ولایت شیطانیست. ولایت رحمانی و الهی ولایت محبت است، یعنی چه؟ یعنی ولایت اون کسری‌ها و کمبود‌ها رو جبران کردن است. اما اگر ما کسری‌ها رو بیشتر کنیم یا جبران کنیم با زور و با داد و فغان و عرض می‌شود که نعره، این حرف ها که در کار نیست، پس این ولایت عامّه که شما میگید فقیه دارید، فقیه دارد، ولایت عامّه به این معناست که آنچه بر عهده شماست و نمی‌توانید انجام بدهید، او کمک می‌کند و انجام می‌دهد. مگر بر عهده شما، جواز این مطلب بود که با وجود مستحق در بلد خودتون به جای دیگر منتقل کنید. همچنین چیزی نداشت که، همچنین چیزی نبود. شما خودتون می‌توانستید برای خودتون یک زن بگیرید، اگر خودتون معذورید، صغیرید، مجنونید، معاذ الله و چه و چه و احتیاج دارید، آنچه را شما می‌توانید…..نه.

مسئله یازده، بله، ببخشید، تتمّه اون، وَ كَذَا لَوْ وَكَلَهُ فَي قَبْضِهِ عَنْه بِالْوِلاَيَهِ الْعّاَمَهْ،ثُّمَ أذِنَ في نَقْلِهْ،  نه ولایت عامّه در این بعد دارد، نه إذن نقل داره در جایی که مستحق در این شهر شما وجود داره.

مسئله ده، مؤونَهُ النَقْلِ عَلَی النَاقِلْ فی صُورَهِ الجَوازْ وَ مِنَ الخُمسِ فی صورهِ الوُجوبْ، در هر دوش عرض داریم ما، مؤونَهُ النَقْلِهْ عَلَی النَاقِلْ فی صُورَتِ الجَوازْ این کار جایز است برم بکنم یا نه؟ اگر جایز بود، من نقل کردم، البته جواز مُرجّح ها، نه جواز متساوی الطرفین. ما جواز متساوی الطرفین در نقل نداریم. اگر اینجا مستحق است، اونجا مستحق است، در صورتی که مستحق اینجا با مستحق اونجا برابرند، چطور جایزه من نقل کنم؟ بله. اگر مستحق اونجا توش محمد بن مسلم است، توش کی است، کی است که اینا میتونن دعوت الی الله رو قوی‌تر بکنن ولی در اینجا نه، در اینجا رجحان دارد نقل. در اینجا که رجحان دارد نقل، یا در بالاترش اگر وجوب دارد نقل، چرا این در صورت اول بر ناقل است، در صورت دوم عرض می‌شود که از خمسه؟ نه بر ناقل است و نه خمس، بر ناقل به یک معنا میشه گفت، چرا؟ برای اینکه اگر من یک مالی را راجح است و یا واجب است ببرم شهر دیگر که…. در انجام …. که بر من راجح است، این جزء مؤونه سنه هست یا نه آقایون بله؟ مثلاً مستحب است من زیارت امام رضا رو، این خرجی که من میکنم جزو مؤونه سنه هست یا نه؟ خب بله. اگر جایز نباشد مطلب دیگریست. اگر مباح باشد یا مساوی الطرفین باز حرفه، اما در صورتی که راجح است من این مال نه، مثلاً مال شما رو، این مالی که مال شماست و اینجا باید بگیریم، اگر من نقل کردم به شهر دیگر بهتون دادم، کرایه ماشین با منه؟ با شماست دیگه، با منکه نیستش که. و در موردی که این مال شخصی نیست، مثل نقل کردن مال خمس، از این بلد خمس به بلد دیگر به عنوان رجحان یا به عنوان وجوب، این جزو چیه؟ جزو مؤونه سنه است دیگه. چرا از خمس بدم من؟ از خمس نباید بدم. این جزء مؤونه سنه است، برای اینکه جزء مخارج سال من این است که این مال رو صاحبش برسونم و واجبم نیست به اونجا برسونم مخصوصاً که راجحه. اگرم واجب باشد، وجوب چیه؟ وجوب دادن خمسه، من خمس را باید بدم، نه خمس إلاّ رو، خمس منهای اون مقداری که کرایه طیّاره است که بعضی وقتا علی میمونه و حوضش، اونطور درست نیست.

مسئله یازدهم، لَیْسَ مِنَ النَقلْ لَوْ کَانَ لَهُ مَالُ فی بَلَدِ آخَرْ فَدَفَعَهُ فِيهِ لِلْمُسْتَحَقّ عِوَضاً عَنِ الّذي عَلَيْهِ في بَلَدِهْ، خب معلومه من نقل نمیکنم، مثلاً من فرض کنید من در کاشان مالی دارم و حالا خمس اینجا به من تعلق گرفته، از اون مال میخوام بدم، اینجا میدم، نقل نداره اینجا، خرج نداره، وَكَذَا لَوْ كَان لَهُ دِيْنُ فِي ذِمَّهَ شَخْصٍ في بَلَدِ آخَرْ فَاحْتَسَبَهُ خُمْساً، معلوم، وَكَذَا لَوْ نَقَلَ قَدَرَ الخُمْسْ مِنْ مَالِهِ إلَى بَلَدِ آخَرْ فَدَفَعُهُ عِوَضاً عَنْه. یک مالی رو من نقل کردم به بلد دیگر، برای تجارت، چه و بعد از این کار به عنوان خمس، به عنوان رجحان یا وجوب در اونجا دادم، باز نقل نیست، چون نقل به حساب خودمه و برای کار خودم.

مسئله دوازده، لَوْ کَانَ الّذی، لَوْ کَانَ الّذی فیهِ الخُمسْ فی غِیرِ بَلَدِه فَالْأوْلَى دَفْعُهُ هُناكْ وَ يَجوزُ نَقْلِهِ إلَى بَلَدِهِ مَعَ الضِّمَانْ. یعنی چه؟ مثلاً بنده اینجا تجارت کردم، خمس درآوردم، حالا رفتم فرض کنید که توی کاشان دو روز می‌خوام بمونم، همونجا خمس بدم؟ نه دیگه، بلد خمس، بلدیه که من زندگی می‌کنم و درآمد خمس اینجاست. هم درآمد خمس اینجاست قمه و هم بلد خمس اینجاست، من چون رفتم اونجا، بنابراین خمس رو اونجا بدم؟ اگر رجحان یا وجوب داره مطلب دیگریست و اما اگر رجحان و وجوب نداره و در بلد خودم هست، من برمی‌گردم به بلد خودم و عرض می‌شود که میدم.

مسئله سیزده، إنْ کَانَ المُجْتَهِدْ الْجَامِعْ لِلْشَرائِط فی غَیْرِ بَلَدِهْ جَازَ نَقْلِ حِصَّهِ الإمامْ عليه السلام إلَيْه، بَلِ الْأقَوى جَوازُ ذَلِكْ وَلَوْ كَانَ المُجْتَهِدْ الْجامِعْ لِلْشَرائِطْ مُوجوداً في بَلَدِهِ أيْضاً، خیلی عجیبه، اولاً به مجتهد دادن در قسم دوم خمس که معنا نداشت، در قسم اول خمس هم باز دادن به او معنا نداشت، دادن به عنوان أعرفه، او بهتر می‌شناسد کیا بهتر دعوت الی الله می‌کنند، خب من به إذن او میدم مثلاً، نه به إذن او، به اشاره او، اصلاً إذن نمی‌خواد. ببینید، یک مرتبه دادن به اوست، یک مرتبه إذن اوست، یک مرتبه اشاره او، آقا شما کیو بهتر می‌شناسید اگه آقاییست که با کتاب و سنت آشناست. کیو بهتر می‌شناسید بتواند تبلیغ کند و دعوت الی الله کند فلانی رو؟ من به حساب اعتماد به او که او أعرف است، من خودم میدم، نه لزوم دارد آقا إذن بدن، فرض کنید آقا بگوید این به درد نمی‌خورد، من اذن نمیدم چون با من نماز نمیخونه، فایده نداره. پس دادن به خود شخص مجتهد، اصلاً ما دلیلی نداریم که باید این بخش عرض می‌شود اول سهم امام رو به مجتهد باید بدیم. بله در مواردی که بقاء حوزه علمیّه اسلامی نه حوزه‌های ما، در مواردی که بقاء حوزه‌های علمیّه اسلامی که بر مبنای کتاب و سنت و دعوت الی الله اند، بقاء اون‌ها مربوط است که به این مال به دست مجتهدینی اونم یکی نیست، مجتهدینی که این‌ها شرع‌مداران اسلام هستند و علمای داعی الی الله هستند، به دست اون‌ها برسه، ولی نه یک نفر، فقط آقا ……. میرن، کما اینکه مثال‌هاش رو من دیروز عرض کردم. شیخ جواد بلاغی باید بمیره، علامّه امینی باید بمیره، فلان شخصی که مجتهد است باید بمیره، داعی الی الله اند باید بمیره، فقط به من باید برسه چون شهرت من مثلاً زیادتر است، این نیست.

ایشون می‌فرماید که إنْ کَانَ المُجْتَهِدْ الْجَامِعْ لِلْشَرائِط فی غَیْرِ بَلَدِهْ جَازَ نَقْلِ حِصَّهِ الإمامْ عليه، عَلی شروط، اینطور نیست که چون اونجاست، بَلِ الْأقَوى جَوازُ ذَلِكْ وَلَوْ كَانَ المُجْتَهِدْ الْجامِعْ لِلْشَرائِطْ مُوجوداً في بَلَدِهِ أيْضاً، من در شهر خودم در تهران خودم، آقای محمد علی شاه آبادی هست که أعلم علمای بلاد بود بر حسب تعبیر آقای خمینی، من به این ندم گرسنگی مرحوم بشه، برسم نجف به آق سید ابوالحسن، یعنی چه؟ خب اینم آق سید ابوالحسنه، این آق شیخ ابوالحسن اینجاست، اون آق شیخ ابوالحسن اونجاست، شما چطور جایزاست یا واجب است یا راجح است به اونجا بفرستید و این در اینجا معطل بمونه. اینکه دارای دعوت الی الله است، جلسه معارف است، خمینی ها درست میکنه، این باید گرسنگی سکته کنه و سَلَسُ البول بگیره، ضمن اینکه همونطور بود ولکن به جای  دیگر باید بره، این یعنی چه؟ بَلِ الأوْلَى الْنَقْل إذَا كَانَ مَنْ في بَلَدِ آخَرْ الی آخر.

مسئله چهارده، تموم شد دیگه، این باب عرض می شود که خمس و خلاصه‌ای ما در این نداریم، چون هم خلاصه و هم تفضیلش رو ما عرض کردیم.

حالا از امروز به بعد ما راجع به مسئله حج بحث داریم. ما مقدمه مختصری رو در این دقایقی که هست حضور برادران عرض می‌کنم و بعد هم مثل اینکه، چقدر وقت داریم؟

-یک ربع

-یک ربع دیگه مونده

عرض می‌شود که ما یک مطلبی است که مکرر حضور برادران عرض کردیم که علوم اسلامی به هم مرتبطه، اینطور نیست که فقط ما فروع احکام رو یاد بگیریم، دیگه از اصول معارف ما غافل باشیم و درش کار نکنیم و بحث نکنیم، نخیر، فروع کال میمونه، فروع در صورتی درسته که اصول معارف الهیّه نزد ما قوی باشه و این‌ها با هم ارتباط داره.

همونطوری که در قرآن شریف ملاحظه می‌کنید راجع به توحید داره بحث میکنه میره در مسئله حیض، راجع به حیض بحث میکنه میره مسئله نماز، چرا؟ تمام این‌ها در یک عمق عریق مشترک بین الکُلْ با هم ارتباط دارند. چون موّحد است نماز می‌خواند، چون موّحده است حائض است نماز نمی‌خواند. ….. مربوط به اینه.

در حقیقت این{لاَ إلَهَ إلاّ الله} یک

-علیک السلام

{لاَ إلَهَ إلاّ الله} نقش دارد در بعد سلب، در کلّ سلبیّات اسلامیّه و نقش دارد در ایجاب در کلّ ایجابیّات اسلامیّه. این {لاَ إلَهَ إلاّ الله} در بعد الوهیّت همه الِهِ برن کنار، در بعد نبوت همه‌ی مدعیان نبوت برن کنار، در بعد امامت همه‌ی مدعیان امامت برن کنار، تمام کسانی که مدعی باطل اند در دعوت الی الله، اینا باید برن کنار. در إلاّ الله، اثبات مربوط به کسی ست که اون می‌تواند محور دعوت حق باشد و محور راه صالح از برای زندگی انسان‌ها باشد.

ما در باب حج مفصل نوشته‌ایم و مفصل گفته‌ایم. از جمله در مکه مکرمه ما بودیم، چون مراجعات بسیار زیاد میشد، عرض می‌شود که حتی علمای بلا تشبیه آوردند بعضی وقتا نصف شب ما رو از خواب بیدار می‌کردند، سوال داره، چون مسائل حج دور مقداری از عمل انسان، سوال می‌کردند. چون اینجور بود و مناسک حجی که برادران دیگر فقیه نوشتند، کلّ مسائل رو ندارد بلکه خیلی از مسائل رو ندارد، از این جهت ما مجبور شدیم که در سه بخش مُندغم در یکدیگر و مُنظوه به یکدیگر، این کتاب اسرار رو، مناسک ادّله حج رو نوشتیم، آقایون نوعاً دارند، کسانی هم که ندارند، ما میاریم اینجا برای بحثی که در حج داریم، هم در فارسیش که اونه، هم در عربیش که در چند جای تفسیر الفرقانه.

بحث حج که بعداً تفصیلاً خواهیم عرض کرد، یکی از بحث‌هاییست که اگر فقه اکبر درش نباشد، پوک پوک و پوچه پوچه، هیچی نیست. مسخره است اصلاً. آدم بره لخت بشه اونجا و یک پارچه‌ای تنش کنه و بعد لَبیّک بگه و بعد اون دور سنگا بگرده و بعد لی لی کنه صفا و مروه و بعد سنگ بزنه به یک سنگ و بعد گوسفند بکشه و بعد اونجاییست که خیلی بد است و قابل قبول نیست، اون گوسفند رو آتش بزنند و من خب میدیدم از نزدیک. کوه و درّه و بالا و پایین، گوسفند و شتر و گاو و بز و مز و یا آتش می‌زدند یا زیر خاک می‌کردند با جرّافه ها و فلان، اینا چیه؟ نباید انسان بفهمه؟

مثلاً در این بعدش، اسلامی که تبذیر را حرام کرده است، اسراف را حرام کرده است، انفاق رو واجب کرده است، ما میلیون‌ها حیوانات حلال گوشت رو بکشیم و چون فقیری که بخورد در اونجا نیست بالفعل و اینو تمام عرض می‌شود که بولدزر بیاد و زیر خاک بکنه، یا جهنم هایی درست کرده اند که می‌سوزانند، محرقه‌هایی است که در اونجا می‌سوزانند. خب اینا رو باید چیکار کرد؟

در باب حج خیلی ما حرف داریم. حرف هم در خود متن مسائل حج داریم، در متن مسائل حج ما حرف داریم زیاد. از اول حج گرفته تا آخر همش حرف داریم، همش حرف داریم، اینجور نیست که آنچه را فرمودند ما همون رو بفرماییم. و لذا در باب مناسک حج آقایون می‌فرمودند که این حاشیه نداره اصلاً همون چیزی که شیخ انصاری مرقون فرمودند، ولی بعد بعضی‌ها اومدن یک اضافاتی کردند و کاری کردند، ولکن نه اصلاً شیرازه‌ی مطلب باید عوض شه. همونطور که در ابواب دیگر اینطوره ولیکن حج یک عبادت سیاسیِ جهان شمولِ همگانیه که بهره‌های عظیمی که از مجتمع عالمی حج انسان باید بردارد، ما تاکنون برنداشتیم و أحیاناً در بعد های ظاهری و در بعدهای جسمانی و عرض می‌شود که غیر معنوی این جریان ما خودمون وارد کردیم.

بنابراین در باب حج ما باید که اون فقه اکبر را عمیقاً وارد کنیم. معرفت الله به طور بسیار عمیق، عبادت الله به‌طور بسیار دقیق، یعنی به تعبیر آخر، به تعبیر دیگر، تمام اسلام در حج جمع است، تمام اسلام اصولاً، فروعاً، صلاهً، صیاماً، زکاتاً، خمساً، انفاقاً، عرض می‌شود که مواساتاً، مساواتاً، در تمام ابعاد اسلام در واجباتش، مستحباتش، مباحاتش در بعد ایجابی و در بعد سلبی محرّماتش، مکروهاتش، تمامش در اسلام، ولکن حج لفظ داره؟ نداره.

حج دو تا لفظ بیشتر نداره، لفظ واجب در این 18 عمل واجب حج و عُمره، لفظ واجب فقط دو تا دارد، یکی لَبیّک‌های احرام است، یکی دو رکعت نماز بعد از عرض می‌شود طواف، بقیش لفظ نداره اصلاً.

یک کسی، البته از این کسان زیاد بودند، اومد گفتش که ما…… رو برد و در تنعیم برای عُمره مُحرم شدیم ولی من مُحرم نشدم، ایشون به من احرام رو یاد ندادند، نیّتم نیومد، نیّت به من نگفتند، ببینید از اولش گیره‌ها، نیّت به من نگفتند، چون به من نیّت نگفتند، پس مثل اینکه من دیگه در حال عُمره نیستم. گفتم نیّت نگفتند، مگه نیّت گفتنیه؟ نیت نه گفتنیه، نه خوردنیش، نه کردنی، نیت کردم. این حرف‌ها یعنی چه؟ آیا جنابعالی وقتی رفتی در تنعیم، چرا این لباس‌های خودتو درآوردید و لباس احرام پوشیدید؟ گفت برای عمره، گفتم این نیّته دیگه، خب این نیّت همینه دیگه، نیت شاخ و دم نداره. علی الخصوص که پیرایی بر اون بستن، اونقدر پیرایه بر حج بسته شده است که داخل حج نیست و اونقدر از حج کم شده است که داخل متن حج هست که انسان واقعاً گیج میشه. و لذا وقتی که انسان راجب به حج بحث می‌کند، حتی در فروع احکامیش، حالا اسرارش که مطلب دیگر است، اسرار حج که یک بخش عظیمی از معرفت اسلامیست. بخش عظیمی از عبودیت و معرفت اسلامیست که در این اعمالی که لفظ ندارد، لفظ نداره، این لباس‌ها لفظ نداره، اثباتش ندارد، نفیش ندارد، طواف لفظ ندارد، سعی صفا و مروه لفظ ندارد، طواف فقط دیدن است ولی عرفات است، در مشعر ها فقط بودن است، در مُنا فقط بودن است و اعمالی رو انجام دادن است. این اعمال همه به جای لفظ است. دلالت لفظ در معنا قوی‌تر است یا دلالت عمل بر معنا؟ دلالت عمل بر معنا قوی‌تره.

در اون جریان ابراهیم (ع) که آیاتی رو حق سُبحانَهُ و تعالی به عنوان …… الفاظه؟ لفظ که ساده است، دلالت لفظ، دلالت لفظ{لاَ إلَهَ إلاّ الله} بر معنا قوی‌تره یا دلالت این عمل ابراهیمی؟ که دیده‌است در خواب به عنوان وحی که اسماعیل رو باید بکشه.  حالا این عمله، گذاشته این کارد رو، تیزم کرده، داره به گردن اسماعیل میومده به زور ولکن  الخلیل یَأمُرنی وَ الجلیلْ یَنهانی. این، این بیشتر دلالت دارد بر معنای توحید یا لفظ؟ لفظ شیطونم بلده بگه. لفظی که خیلی‌ها میگن، منافقین زیاد میگن، منافقین بیشتر الفاظ توحیدی و الفاظ اسلامی رو میگن. این عمله و لذا حج همینطوره.

حج یک مدرسه بسیار بزرگیست که فقط در احرامش، در احرامش اسلام، 28 کلاس در احرام از باب سلبی درست کرده است. در احرام، محرمات احرام و 4 کلاسم در خود اصل احرام که 32 کلاسه و این 32 کلاس رو اگر با ما، با مدت بیشتر، آخه بعضی‌ها هستن عجله دارن، میگن فوری بریم از احرام بیایم بیرون، چی ؟ از مدرسه میخواید بیرون بیاید. شما در مدرسه باید بمانید که درست طواف کنید، بدانید دور چی می‌گردید، برای چی می‌گردید، چیکار دارید می‌کنید. یا رَمْی می‌کنید، به خودتون رمی نکنید، به قول اون شخصی که امام صادق می‌فرماید که بعضی‌ها هستن که شیطان رو رمی می‌کنند، شیطان میاد در گوششون می‌گوید ….. مَا رَمیت………… خود شیطونه.

حساب کرده ما حج رو انجام میدیم و لذا در باب حج ما مقادیر بیشتری از آنچه دیگران و کمتری از آنچه دیگران، بیشتری از آنچه دیگران چون معارف حج و اسرار حج و اون اضافاتی که در حج است و گفته نشده باید بحث کنیم و کمتر از دیگران، ما چهار پنج سال تو حج بحث نمیکنیم، کما اینکه شش هفت سال در زکات و خمس بحث نکردیم. نخیر ، اون مقداری که ما بر محور کتاب الله می‌تونیم مطلب رو استفاده کنیم انشاالله بحث خواهیم کرد و ظاهراً از روز دوشنبه به بعد بحث تفسیر ما که فارسی خواهد بود و عرض می‌شود که البته عربی بود، حالا فارسیه چون همه فارسن، عربم بود ما مخلوط می‌کنیم. بحث تفسیر ما فارسی خواهد بود، تفسیر موضوعی خواهد بود و آیات مشیله قرآن و بحث فقه هم همین حج خواهد بود به یاری خدا، آقایونی که حج فارسی دارید که مطالعه می‌فرمایید و تفسیرم دارید مطالعه می‌کنید، بنده هم مطالعه می‌کنم، بعد با هم فکر می‌کنیم شاید انشالله در این مدرسه تربیتی حج به یک مقامات عالی معرفتی برسیم به إذن الله تعالی.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد

(صحبت حضار)

-اول آیه حجّه{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ} البته قبلش هم داریم، حالا بحث میکنیم. این ترتیبی که درشه.

(صحبت حضار)

-از خود لفظ، منتها همونطوری که امام حسین می فرماید که إنَّ القُرآن علی…… أشیاء…………. عبارت به اشاره، اشاره به لواطف داره، همش از طریق لفظه منتها راجح لفظه.

(صحبت حضار)

-تعقل می‌کنیم آنچه را مراد الهی است، منتها نمونه‌ها و مصادیق رو بالاخره باید بدونیم.