بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَّجیمْ
{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ}{فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ} ما در کلِّ بحوث معرفتی باید اتجاع کنیم به حق سبحانه و تعالی که ما را در چند بعد موفق بفرماید، اولاً فهم ما را لاتَحَق، ثانیاً مثل حمام غش نکنیم، من بعضی وقتا سکوت میکنم نمیتونم حرف بزنم، خب این ضعفه، خب اگه نزنم قوته، نمیتونیم که{وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ} بعضی وقتا گنجایش اون نورپاشی معارف حق را اونطور نداریم یا خودمون رو قابل نمیدونیم، ما باید منتجی باشیم. وَلاسیَما در مباحث حج.
حج که چنانکه عرض کردم دیروز و قبلها به طور اشاره عرض کردم، خداوند همه گفتنیها را در مناسک حج نهفته است، اون هم از نظر عمل که بلندگوی معرفت و عقیده و علم و اخلاق و سایر سازمانهای صحیح درونی انسانهاست به عنوان عبادت الله. این است که ما روی مسائل حج فقط نباید در قشر ظاهری فکر کنیم. چون اگر این قشرها را ما از نظر اسرار نفهمیم و از نظر اهداف و معانی مدلوله این الفاظ عملی و این اعمالی که لفظی نیست، بلکه الفاظ عملیست یا اعمالیست اگر اون حقایق و اون اهداف را نفهمیم، ما از حج چیزی نفهمیدیم.
حالا اولین آیهای که مورد بحث است و آقایون مراجعه بفرمایید کسانی که تفسیر دارند جلد پنجم، آل عمران، آیه 96 و 97 و کسانی که این جلد را ندارند یا اگر اینجاست خدمتشون میدیم و اگر اینجا نیست از منزل بگیرید که در این مدتی که روی آیات حج بحث میکنیم هر قسمت از آیات که مربوط به هر جلدی از مجلدات است، آقایون بگیرید و روش فکر بفرمایید و با هم دقت میکنیم.
خب{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ} اولیّت دارای مراحلیست، اولیّت دارای مراحلیست، مرحله اولای اولیّت حق سبحانه و تعالی ست{هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنْ}البته اولیّت حق سبحانه و تعالی، ازلیّت به حقیقت مع الکلمه است، اول زمانی نیست، اول مکانی نیست، اول…….. نیست، حتی اول دهری به اون معنایی که برای دهر میگویند نیست. بلکه اول حقیقی ست به معنای ازلیّت مطلقه که اول لاَ اوَّلَ لَهْ، آغاز ندارد و چنانکه انجام ندارد، اصلاً عمر ندارد، عمر که مزّی زمان است و گذشت آنات است برحسب تغیرات موجود، اصلاً خداوند دور است از اون چون تغیّرات ندارد، ترّکبات ندارد، مستقبل و ماضی برای او معنا ندارد، همانطور که نمیتونیم بگیم هوا چند متره، متر راجع به هوا نیستش که، یا نمیتونیم بگیم که این صد متر چند وزنه، متر کاری به هندسهی هیئتی موجود ندارد، چنانکه در مادیّات ما هر میزانی را نمیتوانیم نسبت به کلّ جهات مادیات میزان بگیریم، به طریق اولا و احرا آنچه اصولاً در جوّ مادیات معنا دارد، سلباً و ایجاباً نسبت به حق سبحانه و تعالی که تجرد مطلق دارد، به اون نسبت نمیشود داده بشه و لذا خدا عمر ندارد. نمیشود گفت خدا عمرش چقدره، عمر نداره اصلاً. عمر …… ، عمر موجودی دارد که عمریست یعنی زمانیست، یعنی متغیر است، یعنی مترکب است، یعنی چه؟ نمیخوایم وارد بحث فلسفی بشیم ولی برای اینکه خوبتر بتوانیم آیات حج رو دقت کنیم و بهتر مرادات حق سبحانه و تعالی رو بفهمیم تا الهی تر شویم، تا نزدیکتر شویم از نظر معرفت و عبودیت به حق سبحانه و تعالی این است که با کمال التجاع و التماس و گدایی و دقت و تفکر و تقوا انشالله که از ابعاد معرفتی و معنوی تفهّم کلمات ……… ما باید توسل کنیم.
اولیّت در حق سبحانه و تعالی غیر سایر اولیّت هاست، کما اینکه وجود چنین است، حیات چنین است، علم چنین است، قدرت چنین است، فعلهاش چنین است، همه چیز غیر همه چیز غیر حق است، کما اینکه همه چیز غیر حق غیر همه چیز حق است، مغایرت صد در صد و تباین کلّی بلکه به این معنا تناقض، این عرض کردم بخش حکمتیست. فلسفه نمیگیم چون فلسفه را خراب کردند مثل لفظ سیاست که، سیاست شیطانی کردند، ما اگر بگیم سیاست خیال میشه که مثلاً، فلسفه هم همینطور.
حالا، این اوّلیت نسبت به حق، اما اولیت نسبت به خلق، اولیت حادثه دیگه، اولیت خلق، اولیت حادث است، اولیست که قبلش هیچ نبوده، لَمْ یَکُنْ ثُمَّ کَانْ، ولکن این موجودی که لَمْ یَکُنْ ثُمَّ کَانْ، خب دو جوره، یک موجودیست که بعد از لَمْ یَکُنْ، کَانِ اول است، کوْنِ اول است، وجود اول است، میگیم اول، کما اینکه اوَّلَ مَا خلَقَ الله نوری، اوَّلَ مَا خلَقَ الله نورِ مُحمَّدیّه (ص) است، یعنی چی؟ این اولیّت هم زمانیست، هم رتبهایست، ماده اولیّه که خداوند خلق کرد، در این ماده اولیّه تمام موجودات بهطور کمون و بهطور اندماج و به طور ادغام و به طور اولیت بودهاند، اما بود نور محمد (ص) در اون کائن اول، این نه تنها اولیت زمانیست بلکه اولیّت رتبیست، اوَّلُ مَا خلَقَ الله نوری. اول تکفّنی که پیدا کرد در کائن اول، از نظر معرفتی و از نظر معنوی در بالاترین درجات عصمت، نور محمد (ص)، این منافات نداره با اوّلَ مَا خلقَ الله أن ماء، منافاتم نداره.
اوّلَ مَا خلقَ الله در بعد مادیّت ظاهریّه، ماده اولیّه است، ولکن در این ماده اولیه، در بعد اولیت باطنیّه که اولیت از نظر مقام و منزلت باشد، اولیّت خاتم النبیّینه. اوَّلُ النَبیّین میثاقَ و آخَر……. نمیخوایم در اون مباحث وارد بشیم.
خب، حالا{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ} بیت هایی از برای نیازمندان به بیت هست، همه نیازمند به بیت اند، مگه اینطور نیست؟ خداست که نیاز نداره به بیت. بیت کجاست؟ بیت استراحتگاهه. استراحت و …… از اضطراباتی که در اثر نشیب و فرازهای زندگی شامل حال کائن میگردد، یک استراحتگاهی لازم دارد، یا استراحتگاه روح یا جسم یا هردو. و این استراحتگاه ساختمان داشته باشد، نداشته باشد، روی زمین باشد، زیر زمین باشد، به هر وضعی باشد، بالاخره در یک مکانی و در یک زمانی در این مکان، کائن باید که استراحت کند چه از نظر معرفتی و معنوی که بیت معرفتی و معنویست و چه از جهت جسمانی و ظاهری که جسم، بیت جسمانی و ظاهریست. پس بیت، عبارت است از بعدی از مکان کُوْنْ و زمان کُوْنْ که زمان و مکان با هم مندظم اند. بعدی از جاهای مکانی و یا زمانی و یا هردوانهی کُوْنْ که در اون بعد کائن به مناسبت کیئنت خودش و وضع خودش در اونجا استراحت دارد. اضطراباتی که در اثر شغل، در اثر نشیب و فرازها، در اثر، از نظر عمل ها، از نظر نفی اثبات ها و حرکتها، خواسته و ناخواسته شامل حال او شده است، در اینجا تخفیف پیدا کند و کلاً از بین بره. تخفیف پیدا کند با خوابیدن در اون مکان، با استراحت کردن در اون مکان، اگر مکان بدنی با استراحت کردن در اون مکانت و در اون جوّ روحانی، اگر روحانی و اگر هردوانه است، هردوانه ای، پس کائن نیازمند به بیته، خدا احتیاج به بیت ندارد. خداوند لاَیَتَغیَّر من دیار مخلوقین است، مُغیّر است و مُتغیّر نیست. مُکوِّن است و مُکوَّن نیست، مُحدِث است و مُحدَث نیست، مُجَّزء است و مُتجّزء نیست، در تمام نفی و اثباتها. خب این خدا مکان نمیخواد.{عَلَی العَرْشِ اسْتَوی} معنیش این است که خداوند واقعا روی چیزی که عرش است ولو معنوی باشد، نخیر اون درجای خودش معنا دارد که از آیات متشابهات قرآن است که باید دقت بشه و ….. بشه در جای خودش.
خب، پس یکی از امتیازات حق سبحانه و تعالی این است که بیت نمیخواد، محل استراحت نمیخواد، اضطراب ندارد که استراحت بخواد، لاَ یَتَغِیَّر به….. مخلوقین، حال ندارد که عوض بشه، اینجور نیست که خدا غضب میکند، این خیلی متغیّر میشه و ناراحت، یا اینکه رحمت میکند، راضی میشود خیلی خوشحال، خدا نه خوشحال میشود، نه بدحال میشود، حال ندارد اصلاً و لذا در روایت دارد غَضَبُ الله عَذابُه و عرض میشود که رحمت خداوند ثَوابُه، رحمتُ الله ثَوابُه،…… ثَوابُه و غَضَبُ الله عَذابُه، در ذات حق سبحانه و تعالی هیچ تغیّری اصلاً وجود ندارد، اگر تمام عالم بشوند فرعون، خدا عصبانی بشه که ذاتش عوض بشه، حالش، اگه تمام عالم هم خاتم النبیین (ص) بشن، مطلب درست نیست، تمام اینها از نظر ظهور خارجیست. خداوند اگر ثواب میده، خوشش اومده ثواب میده، اگه عذاب کنه نه بدش اومد عِقاب کنه، نخیر این نتیجه اتوماتیکی خلقی و عدالتیست که حق سبحانه و تعالی متوجه میکند نسبت به کسانی که استحقاق ثواب یا استحقاق عذاب دارند و لذا اگر خدا جهنمم نداشته باشه، کسی رو هم جهنم نکنه، خدا از خدایی نمیفته و چیزیش نمیشه منتها مقتضی عدل این است. مقتضی عقل و مقتضی حکمت این است که جهنم باشد، بهشت باشد، تکلیف باشد، امتحان باشد، چه باشد، چه باشد. خب،
(صحبت حضار)
-معنیش همینه، غَضَبُ الله عَذابُه، یعنی اگر فاطمه غصب کند، خداوند عذاب میکند به غضب آورنده فاطمه رو. خداوند رگ هاش باد میکنه و داغ میشه و ناراحت میشه. اولاً جسم نیستش که غضب جسمانی باشه، روحم نیست که غضب روحانی باشه، تجرد مطلق است. مجرد مطلق سند است در سند صحبت کردیم، مجرد مطلق سند است. هیچ کسری ندارد. نه کسری دارد و نه کسری میشه، اصلاً خود غضب کسریه، انفعاله، خداوند انفعال ندارد، فاعل است، منفعل نیست، خداوند فاعل است{فَعّالٌ لِمَا یَشَاءْ} انفعال در حق سبحانه و تعالی وجود ندارد. نه انفعال رحمت و نه انفعال عذاب. البته این بحثهای فلسفیست که هرکدوم در جاهای خودشه، ما به طور اشاره چون هم چهارشنبه است، هم ابتدای بحث حج است که باید یک مقداری{فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ} بشه{إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى} نَعْلَيْكَ و نعلها و وسایلی که غبار ایجاد میکند بر افکار ما، بر فطرتهای ما، بر ارواح ما، بر دلهای ما، این غبارها رو تا اونجا که میتونیم برطرف کنیم و تبعاً از طریق لفظ و از طریق دلالت ما میخوایم مرادات حق سبحانه و تعالی رو بفهمیم. اینجور نیستش که مثل………..الفاظ به من ایمان آورده اند، نخیر الفاظ به من ایمان نیاورند. الفاظ به خدا هم ایمان به اون معنا ندارند. از طریق الفاظ، تدبر و دقت و تفکر و تأمل در آیات مقدسات قرآنیه و در جلسات اولای تفسیر قرآن که به زبان فارسی محول شد و ظاهراً از چند روز دیگر شروع میشه، تفسیر موضوعی بر محور آیات مشکل قرآن، مقدماتی خواهیم داشت که قبلاً هم تا اندازهای داشتیم ولکن وضع دیگری خواهد بود در این آخر عمری مثل آخرُ المطاف خواهد بود. حالا تا صد سال، دویست سال کاری نداریم، آخر عمریه بالاخره، چون بالاخره بیشتر عمر گذشته.
عرض میشود که حالا،
(صحبت حضار)
-بر ذاتش نه چون این ذاتش لاَ یَتَغیّره
(صحبت حضار)
-قهار یعنی چه؟ …. تمامش اونطور که مناسب است با مقام ربوبیّت او، مقام الوهیّت، مقام الوهیّت لاَ یَتَغیّر،
(صحبت حضار)
حالا، البته اینها مباحثیست که در جای خودش، اولین بحثی که ما در تفسیر خواهیم داشت، اثبات وجود خدا و توحیده که خیلی خیلی بیش از اونچه در سوره توحید ما بحث کردیم، انشالله بحثهایی بر محور کلّ آیات مشکله قرآنیّه، کل آیات قرآنی که در این ابواب داریم انشاءالله بحث خواهیم داشت. آقایون هم باید که عرض میشود که خودشون رو آماده کنند و مطالعه بفرمایند، فکر کنند، بهترین اوقات رو مصرف کنند در تفکر در تفهّم مرادات حق سبحانه و تعالی.
حالا،{اَوَّلَ بَیْتٍ} خب، خدا کائناتی دارد، سماوات دارد، أرض دارد،{مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ} دارد، که شش تای دیگه هم باشد، یعنی هر کدوم از باب اصول موضوعی من عرض میکنم، هرکدوم روش بحث شده و بحث باید بشه، اینقدر خداوند مکان درست کرده، خب این مکانها در بخشی بیت است و در بخش دیگر غیر بیت است، برای اینکه هر کائنی که دارای حس است، شعور است، قدرت است، فکر است، علم است، عمل است، این کائن رو داریم بحث میکنیم، ما راجع به کائناتی که نباتات هستند که بحث نمیخوایم بکنیم، راجع به حیوانات هم فعلاً بحث نداریم، موجوداتی که عاقل هستند و بر محور عقل اینها کار دارند، حرکت دارند، نفی و اثبات دارند، اینها در اثر حرکت و نفی و اثبات و کار و چنین حرفها یک زمان و مکان استراحتی………. یک بیتی، تو خیابون باشه بیته.
من نظرم هست که در مکه مکرمه که بودیم، یک قهوه خانهای جلوی ما بود، یک پیرمرد پنجاه شصت سالهای اون تو میخوابید و بعد بلند میشد راه میرفت میگفت، اللهم………اللهم اینقدر این فقیر بود که تا اونوقتم زن نگرفته بود جاشم پول میداد چایی میخورد همونجا توی عرض میشود که قهوه خونه میخوابید. خب این بیتش اونه، بهتر از تو خیابون راه بره، بیتش اونه.
اینطور نیست که بیت حتما سقف داشته باشه و بالا داشته باشه و پایین داشته باشه و نخیر، بیت اونجاییست که انسان درش استراحت میکند، هرجا باشد، خوب استراحت میکند، بد استراحت میکند، بالاخره نسبت به جاهای دیگر که جای اینگونه استراحت نیست، این عبارت است از بیت. حالا ما چند بحث در {اَوَّلَ بَیْتٍ} داریم.
بحث اول، آیا این اولیّت، اولیّت نسبیه است یا اولّیت حقیقیّه در بعد مخلوق نه در بعد خالق که میگیم ازلیّته، آیا این اولیّت، اولیّت نسبیه است در خلقت یا اولیّت حقیقیّه است؟ یک سوال، جوابش رو حالا عرض کنیم. در اصل خلقت اولیّت حقیقیّه نیست، اولیّت نسبیّه است، چرا؟ برای اینکه ماده اولیهای را که خداوند خلق کرد، هنوز کسانی نبودند که نیازمند به بیت باشند، کسی نبود. ملائکهای نبود، انسانی نبود، جنّی نبود، چه نبود، اون ماده اولیّه که مادهٌ المواد کلّ خلقت است. اون در کُونْ، در کینونت اولیّت دارد ولی اینجا {اَوَّلَ بَیْتٍ} داره میگه، در بیت بودن، بحث اولیّت در بیت بودنه.
یک بحث اولیّت در کُوْنِ حادثه است، اوَّلَ ما خَلَقَ الله، یک بحث اولیّت در اصل کُون است الله که ازلیّته. بحث دوم، بحث اولیّت در کُونِ حادثه است، اوَّلُ ما خَلَقَ الله مادی که الماء است و ماده اولیه.
ولکن اینجا بحث سوم است، بحث اولیّت در بیتیّت مکانیست از مکانهای عالم، یعنی این مکانهای عالم که از برای مکان گیرندگان و نیازمندان به مکان که حالا انسان رو داریم بحث میکنیم، انسانها، انسان جسم و مانند اینها، کسانی که دارای عقلاند، دارای فکراند، دارای کارند، حرکات اند، این ها دو جور مکان دارند، یک جور مکان، مکان کسب است، مکان درس است، مکان زراعت است، مکان تجارت است، مکان جنگ است، مکان چه، این بیت نیست. دوم مکانیست که همه اون ناراحتیها، همه اون نگرانیها و جست و خیز ها رو در این مکان که میان یَبیتُ یعنی یَستریحُ، اینجا جای استراحته، استراحگاه، جایی که محل استراحت است، حالا از نظر بدنیش، روحیش مطلب دیگریست. از نظر بدنی استراحت. از نظر بدنی و روحی هر دو باشد که مطلب دیگریست و مزدوج و مضاعفه.
حالا، سوال، مراد از بیت در اینجا فقط بیت استراحت حیوانیست و فقط بیت استراحت انسانیست یا بعد سوم در کاره؟ یک مرتبه بیت استراحت حیوانیست، بدن انسان استراحت میخواد، کعبه نیستش که، تو خونتون شما راحت ترین که. یکی بیت استراحت انسانی منهای وحی است و منهای عبودیت است، انسان منهای عبودیّت و انسان منهای وحی، این هم ربطی به بیت الله ندارد، نه،{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ} وُضِعَ لِلنَّاسِ که چی؟ بیت عبادت، بیتی که عقل انسان، وجدان انسان، فطرت انسان، قلب انسان، روح انسان، در اونجایی که اطمئنان دیگری پیدا کند، اگر دور باشه به عنوان قبله، اگر نزدیک باشه بهعنوان طواف که اونجا مطاف است برای گروهی و قبله و مصلاست برای گروهی که دور هستند که این بیت استراحت بدن نیست. این بیت نقشیست که روح به خود میگیرد، اگر در اونجاست عبادت حق، به عنوان جاییست که خداوند مقرر کرده و جاییست که خداوند تقریر فرموده که در اون جای مقدس همه چیز غیر همه جاست. همه چیز اونجا غیر همه چیز همه جاست، از نظر عبودیت و در بعد عبادتی و معرفتی. پس مرحله سومه، {أَوَّلَ بَيْتٍ} نه اول کونٍ، یک. نه اول بیتٍ لِکُلِّ مَنْ یَحتاجَ إلَی بیتْ، بیت جسم باشد، بیت روح انسان، نخیر، {أَوَّلَ بَيْتٍ} لِلعِبادَه، اولیت از نظر عبادت دارد.
حالا، بحث دیگر،
-حاج آقا این دومی، {أَوَّلَ بَيْتٍ} برای انسانیت بدون وحی چیه؟
-یعنی انسانی که بهش وحی، یعنی تماس با وحی ندارد و از نظر عبودیت بحثی نیست. زندگی انسانی داریم میکنیم مثل انسانهای دیگر که یا ملحداند یا مشرک اند یا چه.
مرحلهی سوم،{أَوَّلَ بَيْتٍ} اولیّت نسبیّه نسبت به بیتی که نه بیت حیوانی بدن و نه بیت انسانی انسان منهای عبودیّت وحی، بلکه بیت انسانی انسان و جن و مانند انسان و جن از نظر استراحتگاه عبودیّت، مرکز عبودیت، محور عبودیت، درست است{لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ} قبول، خدا که جا ندارد که، یعنی خدا در مکه بیشتر است تا جاهای دیگه؟ اینطورکه نیستش که، درست است از نظر عمر اینطوره که{لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ} این بسیار خوب، اما این بشر که مزدوج از روح و جسم است، همونطوری که روحش متوجه به حق است، جسمم باید این وضعی درش بدهند که در این وضع روح تعلق بیشتر و اتصال و اتجاع بیشتر به حق پیدا کند. خداوند میگه منکه جسمی نیستم که دور داشته باشم دور من بگردید، اینجا رو مقرر کردم، اگر دور اینجا بگردید، کأنَّ دور من گشتید، جای دیگه اینطور نیست. من یک جای معیّن ندارم که اون جای معین شما توجه کنید در نماز، من هیچ جا ندارم، اگر میخواین تعیین کنید و نقطه انعطاف خاصی به عنوان وحدت موحدین پیدا کنید، همه به سوی این مکان. ببینید تمامش روح رو بالاتر میبره. این روحی که مکان ندارد خداوند، اتجاح خاص ندارد خداوند و چه، اینو به یک وجهی از نظر جسمی، از نظر اتجاح جسمی، قبله، از نظر بودن جسمی به عنوان مطاف، جوری میکند که مثلاً در حجرالاسود، حجر الاسود چیه که حتی پیغمبر اونو بوسید؟ البته عُمرم میگفت اگه پیغمبر نمیبوسید من، مثل اینکه عُمر میخواست موحد تر از پیغمبر بشه.
من در وقتی که مکه بودم، کمکم براش داشتن یک کارایی میکردن که حجرالاسود نبوسن چون خیلی موحدن اینها، از بس موحدن، نه آقا، این رمزه، خدا میگوید که شما میخواین دست منو ببوسین، منکه دست ندارم، به جای دست خودم حجرالاسود، اینجا ببوسید دست منو، بعد دور بگردید، یعنی چه؟ این البته در باب طواف خواهد آمد. این دور گشتن یعنی دور خدا گشتن، یعنی دور خود نگردید، دور شهوات خود نگردید، دور عنّیات و عنانیات نگردید، نگردید دور هیچ مقصدی از مقاصد، فقط دور خدا بگردید. اینجا میخواد به عنوان صورت ظاهر نشون بده ولی ما به ظاهر توجه داریم، به باطن توجه نداریم. به ظاهرم توجه نداریم. یا در رَمی یا در سَعی یا در وقوف، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر، وقوف در مُنا، تمام اینها معنا دارد و اونقدر معانیش عمیق است که انسان اگر درست عمیق فکر کند، که این حج یک حساب خاصی خواهد داشت که، یعنی مدرسه کامله اسلام است در کلّ جهات و در کلّ ابعادی که اسلام مقرر فرموده است از نظر تربیت انسان ها. خب پس مرحله سوم این شد،{أَوَّلَ بَيْتٍ} یعنی اول بیت عبادت. اول بیت عبادت.
خب، اول بیت عبادت، کی؟ خدا زمین رو خلق کرد و این زمین، زمین شد چون قبلاً خب این زمین شل بود، چه بود که اینها بحث های دیگره، در ستارگان و جای دیگه ملاحظه فرمودید. این زمین وقتی که زمین شد، وقتی که قابل سکونت شد، وقتی که قابل زندگی شد، اول نکتهای که در این زمین وضع شد، از برای اول نقطهی انسانیت بود، چون اولین نقطه انسانیت بر محور عقل و بر محور علم و بر محور حس و بر محور فطرت عبادت الله دیگه. مگه اینطور نیست؟ اولین نقطهای که تکوین رب در اصل اصول وجود ما مقرر فرموده است، ندای فطرت است که{فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا}و ندای عقل است و ندای حس است و ندای علم است. در چهار بعدی که حدّ مشترکش ندای فطرت است ولو برای بی عقلها، ولو برای بی حسها، ولو برای بی علمها، این فریادگر از برای عابد بودن است نسبت به إلَهٍ واحد که این بحث فطریست خودش در جای خودش در تفسیر خواهد آمد.
پس این اولیّت داره. اولین انتزاعی که در انسان هست، اولین انعطافی که در انسان هست، عبودیّت و اتجاع به حق است ولو تغافل کند، ولو تجاهل کند، ولو جهالت کنند، ولی اولیّت از کمُون ذات انسان که فطرت است این به وجه مُشرِق، به وجه بیّن بیرون میاد. پس بنابراین اول چیزی که خداوند باید مقرر کنه، جایگاهیست برای اتجاع عبودیّتی انسان. اتجاع عبودتی انسان نسبت به حق سبحانه و تعالی. پس این اولُ مَعَ اول. و لذا {وُضِعَ لِلْناسْ} لِلْمُسلمین نیست. ناس، ناسی که چه در شریعت اولا باشند، چه ثانیه، چه ثالثه، چه رابعه، چه خامسه، چه در هیچ شریعتی نباشند. مشرک باشند، ملحد باشند و لذا {لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ}حساب داره. عَلی المؤمنین نفرمود،{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ}{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا} کذا، ولی اینجا ناسه، حساب داره اینجا.
یعنی ناس که اینجا گفته حساب داره، اونجا الَّذِينَ آمَنُوا گفته حساب داره، اونجا بنی آدم گفته حساب داره، اینجا ناس حساب داره.
-درمورد مشرکین………. نزدیک نشن.
-أعم اند ولکن تقصیر خودشونه ، اینا باید اتجاع به حق داشته باشن و ترک کردن اتجاع رو، نمیخوایم بگیم اونجا برن، نه. یک بایدهاییست که این بایدها رو ترک کردند و از واقعیت باید دور شدند، اون مطلب دیگریه.
{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ} واضع کیست؟ وَضَعَهُ الله نفرمود، وُضِعْ نفرمود، عللی داره. حالا یک مقداری در اولیت بحث میکنیم، یک مقداری در وُضِعَ، مقداری در ناس و اگر زنده موندیم تتمههای مطلب برای روزهای بعد، از شنبه به بعد خواهد بود.
حالا إنَّ
(صحبت حضار)
-این اولیت در حساب بیت عبادت بودن اولیّت زمانیست، اولیّت مکانیست، اولیّت…….. که بحث الان میخوایم بکنیم. سه اولیّته. ما کاری به اون نسبی عرض میشود که کُوْنی کلّی و نسبی انسانی کلّی نداریم، نه. اولیّت از لحاظ موضوع عبادت، بیت عبادت. اولیّت کعبه مکرمه{لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا}این از نظر متجع عبادت بودن، چه طوافش در داخل و چه قبله بودنش در خارج، این اولیّت هم زمانیست و هم مکانیست و هم شرفیست. أشرف من کلِّ بیوتُ العباده، بیت الله است. از قدس و مُدس و جاهای دیگر. از نظر زمان، زمانی که خداوند مقرر کرد این کعبه مکرمه، حالا ساختمان رو نمیگیم ها، محل، این مکان البیت، این مکان البیت مطاف باشد و قبله باشد، این قبل از زمان همه مکانهای عبادت بود. قبل از قدس و قبل از کوفه و قبل از چه و قبل از چه، زمان. مکان هم اولین مکانی که حتی از نظر تکوینی …… گرفت، مکان البیت بود که باید بحث میکنیم که این مکان البیت هم از نظر تکوینی و هم از نظر تشریحی، اول نقطه کره زمین که …… گرفت عبارت است از همونجاست که از زیر کعبه مکرمه شروع شد زمین درست شدن و زمین شدن که این بحث دیگریست که بعد باید عرض کنیم.
حالا،{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ} این اولیّت، سوال، آیا أَوَّلَ بَيْتٍ فی الارض؟ اینا رو بحث نکردیم اینجا در تفسیر، أَوَّلَ بَيْتٍ فی الارض؟ نه، مگر خدا با ناس أرض صحبت میکند؟ مگر خدا با مکلّفین أرض صحبت میکند؟ اینطور نیستش، چرا؟ دیروز اشاره بود حالا تتمّش.
ببینید،{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ} عالَمین، شما عالمین رو در کلّ قرآن ملاحظه کنید و این یک نکته بسیار درخشانیست در معرفت علمی در قرآن شریف، عالمین یعنی تمام عوالم هستی در بعد عقل و در بعد تکلیف، حداقلش اینه، تمام عوالم هستی در بعد عقل، در بعد تکلیف، انسان زمین، انسان آسمان، فرشته زمین، فرشته آسمان، جن زمین، جن آسمان، موجود دیگری که در سوره شوری بهش اشاره شده است و ما نمیدونیم، او هم در زمین که نیست، در آسمان{وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِنْ دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ} بارها عرض کردم هُمْ در اینجا به ذوی العقول برمیگرده، همنطوری که در زمین ذوی العقول هستند جن و انس، خب در آسمان هم باید باشن، حالا اسمش هرچی بذارن.
خب ببینید پس این ناس فقط ما نیستیم، حالا فرض کنین ما هستیم، مگر قرآن شریف فقط خطاب به ناس میکنه؟ مگه در سوره رحمان{فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ} نیست؟ مگر در همین آیه اسراء{وَهُوَ علی جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ} عقلا و مکلفینی که تبعاً عقل که داره مکلّفه، عقلایی در آسمانها معرفی نکرده بود؟ اینا مکلّفن دیگه، هر کس عاقل است، ملازمهی عقل عبارت است از تکلیف ولو انواع تکلیف حالا هرجور، برحسب اجوا و برحسب مکانهایی که دارند ولکن اصل تکلیف نسبت به اصل موجوداتی که دارای عقلند، وجود دارد. پس{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ} چرا مطلق نباشد؟ اولین مطلقه.
یک مرتبه من دارم میگم اول خانه یعنی تو قم، خدا داره حرف میزنه و این خدا داره حرف میزنه مثل آیات مبارکه اول سوره اسرا عرض میشود که راجع به بنی اسرائیل،{وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ}أرض رو خدا گفته یعنی همه زمین، نمیگوید أرض بیت المقدس، غلطه، أرض در کلّ زمین ایجاد فساد خواهند کرد، مَرَّتِینْ{وَلَتَعْلُنَّ عُلُّوٍ} اینجام همینطوره که {إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ} خالق کائنات و خالق تمام مکانهای عبادت داره حرف میزنه، خالق کائنات و خالق تمام مکانهای عبادت و خالق کلّ عابدین داره صحبت میکند، چرا شما مقیّد میکنید که فقط مکان عبادت کره زمین اولیّتش مال کعبه است، نخیر، ضراعٌ حتی عرض میشود که مسجدُ الاقصی
(صحبت حضار)
-نخیر مقیّده، {هُدیً لِلْعَالَمین} حالا کم کم صحبت میکنیم.
-{هُدیً لِلْعَالَمین} مال ذوی العقول در تمام عالم خلقت….
-اینجا آوردن
-ولی در تمام قرآن خطاب قرآن… یا بنی آدم،
-میرسیم حالا، همینو میخوایم عرض کنیم، همینو عرض میکنیم.
اگر قرآن شریف ناس میگه، ناس به عنوانی که قلّه تکلیفاند و با ناس داره صحبت میکنه فعلاً، نه اینکه جن رو شامل نشه، جن هم شامله، کلّ مکلّفین شامله، به دو دلیل، یک، ناسهای قرآن شریف اختصاصی نیست، زیرا تکالیف قرآن جن رو که اقلاً شامله، چرا ناس؟ ناس چون محور اولاست. مثلاً پیغمبر بزرگوار{تُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا} اول أُمَّ الْقُرَى ست، بعد وَمَنْ حَوْلَهَاست، چرا؟ اولیت کسانی که خب لب تیزی تبلیغ هستند، اول هستند. اینطور نیست که انحصار به اول داشته باشه. بنابراین{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ}بله وُضِع لَنا لِغیرنا لاَ؟لغیرنا لا نیست، خب جن در آیات زیاد، مخصوصاً در سوره مبارکه الرّحمن و همچنین و همچنین.
اولاً، ثانیاً، بعد میارد که {مُبَارَكًا لِلْعَالَمِينَ} بابا اگه این ناسه فقط پس اون عالمینی که در کرات دیگر هستند چی؟ آخه باید مطاف اون ها هم باشد، قبله اون ها هم باشد. اگر این بیت مطاف اون ها نیست، بلکه اون ها مطاف دیگر دارند و قبله اون ها نیست، اون ها قبله دیگر دارند پس چی هُدیً لِلْعَالَمِينَ؟ وَ هُدیً لِلناسْ باید باشه، عالَمین، عالمین حساب داره.
اینطور نیست که این لفظ از عرض می شود که وحی پریده و به جای هُدیً لِلناسْ یا هدیً لَکُم یا هدیً لَهُم، هُدیً لِلْعَالَمِين نخیر، هُدیً لِلْعَالَمِينَ یُفَسِّرُ القرآن بعضهُ بَعضا. اگر کوتاهی داشته باشیم در فهم کلّ مکلفین از لفظ لِلناسْ خب این مطلب رو درست میکنه. عرض میشود که{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ} کلّ عالمین. کلّ عالمین، چه عالمینی که اون بالا هستند، پایین هستند، پس مطلب این نیست که اولیّت بیت عبودیت از نظر زمان و از نظر مکان و از نظر شرف، نسبی نیست، بلکه کعبه اولّیت داره، بلکه خود عقلم اولیّت داره. شما در آیات فصلّت مطالعه بفرمایید.{قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ}{وَجَعَلَ} برخلاف اونچه که خیلیها گفتن تا حالام دارن میگن {وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ}{ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِوَهِيَ دُخَانٌ}أرض اوله، برخلاف نظر کوپرنیک که آلمانی و کانت و لاپلاس و ماپلاس و برخلاف حرف عرض میشود که طنطاوی صاحب الجواهر که آیات رو مطابق میل این آقایون مسترها و مسیوها معنا کرده، نخیر، این آیه ثابت میکند که زمین در کلّ کائنات اولین کره است. در کلّ سماوات و در کلّ أرضین اولین کره است.
(صحبت حضار)
-الارض، الارض، ببینید{قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ} الارض، معرفه هست، یعنی ارضی که ما میشناسیم کدوم یکیه؟ ما أرض دیگه نمیشناسیم، بعداً میشناسیم.
{قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِك} که شیخ طوسی در اینجا خیلی مایه رفته و رد شده {وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ}{وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ}{ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ} این سمائی که سماوات سبعه و سماء اولا میلیاردها و میلیاردها از جمله اصلاً هیچی نبود،{ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ} تا این حرف{ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ}{فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ} تازه، تازه هفت تاش کرد، هفت تا کرد چی؟ هفت تا جوّ خالی، بعد{فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ} تازه، چی شد؟ یعنی تمام کرات آسمان اول دو مرحله بعد از خلقت أرضه، کی میگه زمین جرقه ایست از خورشید؟ غلط کردند گفتند، نخیر. زمین جرقهای از خورشید نیست و این مباحثیست در ستارگان بحث کردیم، در تفسیر هم در سوره فصلّت و همچنین سوره هود مفصل بحث شده آقایون مراجعه بفرمایید.
ما در اقیانوسهای مطالعه و تفکر باید بیفتیم چون این بحثها همه با هم ارتباط داره و تعجب نفرمایید و تعجب نکند حوزه فقه که ما در فقه داریم این حرفها رو میزنیم. بله فقه اکبر و اصغر باید با هم مدغم بشه، با هم متصل بشه تا اینکه ما خیال نکنیم اسلام فقاهتی، نخیر اسلام همه چیزی، فقاهتی چیه؟ اسلام تقلید، اون برادر ما درست گفت بیچاره که هوچ کردند، اسلام فقاهتی خب دروغه، اسلام فقاهتی یعنی چه؟ اسلام طهارت گرفتن، اسلام خونه چه رنگه، اسلام اصلش این نیستش که. اصل اسلام مطالب بالاتریست.
خب، عرض می شود که{إِنَّ أَوَّلَ بَيْت} این اولیت داره، یعنی ضراح، یعنی بالاتر، ببینید مسجد الاقصی کجاست آقایون؟ آدرس بدین؟
(صحبت حضار)
-بالا، این پایین….
{سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى} اشارتاً، بعد مطالعه کنید. أقصی المساجد إلی الکعبه مبارکه کدام……. اگر مسجد، مسجد زمینی مراده خب کوفه که جلوتره که. مسجد کوفه زمان آدم بود، مسجد کوفه قبل از مسجد الاقصیست، مسجد أقصی سلیمان درست کرد، داوود درست کرد، مسجد کوفه یا مسجد الاقصیست؟ پس مراد مسجد الاقصی اینه که قدسه نیست، این مقابل اونه. أقصی کدومه؟ یعنی أقصی کُون، یعنی دورترین مکان ها نسبت به مسجد الحرام بهطور مطلق در کُون، مسجد الاقصی است. کجاست؟{عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى}{عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى} اونجا، اونجا که پیغمبر رفت و در اونجا{فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَی} اون مسجدالاقصیست. درست؟ همون مسجدالاقصی هنوز خلق نشده بود، همون أقصی، درجات الکونْ، أقصی مراتبِ الکُون که در سماء سابع است نه سابعه، نه سادسه، نه خامسه، نه رابعه، نه ثالثه، نه ثانیه، نه اولا، خلق نشده بود اصلاً، خلق نشده بود، پس اولیت زمانی اینجاست. چون کره زمین قبل از کل آسمان ها و کرات خلق شده، قرآن که اینطور میگه. کره زمین قبل از کلّ آسمان ها و کرات خلق شده، پس{ أَوَّلَ بَيْتٍ} هم در اول کُرَه مِنَ الکُراتِ عالَمیّت است، تحقیقاً.
پس روایت میگوید که بله ملائکه ضراع داشتن و بعضی روایات اینطوره، ضراع داشتن، ضراع داشتند، بعد خدا فرمود در زمین هم بسازیم، زمین فرعه، نخیر، ضراع فرعه و مسجد الاقصی فرعه، تمام مسجدها و مکانهای عبادت و بیتهای عبادت که در کلّ کائنات هست، اینا بعده، هم از نظر زمانی و هم از نظر مکانی و هم از نظر قداست و لذا در بعضی روایات دیگر دارد که ملائکه گفتند که این بیت دور است به ما، ما چه کنیم؟ فرمود خب همینجا یک چیزی بسازید و دور این که دور بیت زمینی ست شما عرض میشود که طواف کنید، طواف کردید، طواف اونا فرعیه، طواف ما اصلیه. کما اینکه محمد زمینی اصله و محمد های دیگر که نداریم. مقامات دیگر روحانی که در کلّ کائنات وجود دارد، تمام فرعاند. این زمین ما از نظر بنیه أرضی اصله، از نظر رسالت اصله، از نظر بیت عبادت اصله، از هر نظری از نظرها عرض میشود که اصله. پس {أَوَّلَ بَيْتٍ} رو ما منحصر به این بیت زمین نمیکنیم. اول بیت عبادت به قول مطلق در کل کائنات، کما اینکه خود زمین اول است، خود بیتم اوله و این بیت اول است از سه نظر، یک، کره این بیت اول خلق شده، دو، خود این بیت اول خلق شده، کما اینکه خواهیم آورد که از زیر سطح کعبه مبارکه زمین شروع کرد زمین شدن از نظر کُون، سه، از نظر تشریحی اُمُّ القُریست، مکه اُمُّ القُریست و اُمیّت مکه از نظر کلّ قُری و کلّ آبادی های عالم عبارت است از مکه و حرفهای دیگری هست انشاالله خداوند به ما توفیق بیشتر بده و بتوانیم ما بحث کنیم.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد