جلسه سیصد و بیست و نهم درس خارج فقه

حج

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَّجیمْ

{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا{ از چند بُعد این آیه مبارکه و آیه سوره حج که{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}ما استفاده می‌کنیم که اکثر مکلفین مستطیع اند. برخلاف اونچه سایر برادران فقیه قدیماً و حدیثاً فرموده اند و می فرمایند که استطاعت وجود زاد و راحله است، با دقتی در این دو آیه مبارکه مخصوصاً آیه استطاعت که احیاناً حساب نمی‌شود، این رأی برخلاف نصّ قرآن و یا ظاهر مستقر قرآن است. اصولاً یکی از کلیدهای ظاهری فهم قرآن و سایر لغات این است که لغت اون کتاب انسان بداند و درست بداند، اگر شما کلید معیوبی داشته باشید به قفل نخواهد خورد تبعاً. باید کلید سالم باشه، باید درست کلید را استعمال کنید تا قفل باز بشه و تا داخل دکان و یا خانه بشوید. اولین کلید فهم ظاهری قرآن این است که ما با لغت عربی درست آشنا شویم، اون هم نه عربی گفته این و آن، عربی بر محور قرآن، چون قرآن در کل ابعاد امام است و اَمام است و محور است و اصل است تا چه رسد در بعد قشر ظاهری که لغت باشد، صرف باشد، نحو باشد، فصاحت باشد، بلاغت باشد و هرچه.

بنابراین اگر ما برمحور لغت و ادبیّت عربیّه در آیات توجه کنیم و به وسیله گفته این و آن و یا فهمیده خودمون اجتهاداً یا تقلیداً اصالت ندهیم، بلکه لغت را دوربین از برای فهم ظاهری نصوص و ظواهر قرآن قرار بدهیم و به این دوربین رنگ اجتهاد و رنگ تقلید و رنگ این و آن گفته اند ندهیم، وضع جور دیگر می‌شود.

آیه مبارکه استطاعت در کل بحث های حج خونده میشه، ولو با آیات کاری نیست، ولو خونده میشه، اما حالا ملاحظه کنید ما یک مقداری فکر می‌کنیم، ببینیم چقدر حرف داره که این حرف ها زده نمیشه بلکه بر خلافش گفته میشه.

ببینید{{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ} اسْتِطاعَ چیه؟ مَنْ طَاعَ نفرمود، مَن اطَاعَ نفرمود، مَنْ طَاعَ إلَیهِ سَبیلا نفرمود، مَن تَسَّوَلَ إلَیه نفرمود، مَن اسْتَطَاعَ، استطاعَ مگه از طوع نیست؟ طوع طاعت است و طاعت دو جوره، در بعد اول، یک مرتبه است چیزی اینجا هست، کاری حاضره، موجوده، ولی استطاع نباید بگیم، چون استطاعَ طَلَبُ الطُوعه، مگه اینطور نیست؟ مگر استطاعت باب استفعال نیست آقایون؟ چطور شد باب استفعال اینجا کمرش بیل خورد معنی استفعال نمیده؟ خب استطاعَ استفعاله، یک طَاعَ، طوعَ، موجوده، مال موجوده، زاد و راحله موجوده، صحت موجوده، امن طریق موجوده، عرض می‌شود که مقدمه علمی موجوده، موجوده، چیزهاییست که موجود اینجا استطاعه یعنی چی اصلاً؟ هست دیگه. چیزی که هست من تحصیل کنم؟ اگر من مالی دارم که می‌توانم جنس بخرم، این مال را تحصیل کنم؟ خب هست دیگه، اگر جنسی رو من لازم دارم برای یک مصرفی، هستش، تحصیل کنم؟ این طاعَ هست، استطاعه نیست. استطاعت بعد دومه، آقایون بعد دوم رو قبول ندارند، بعد اول رو می‌گیرن. میگن استطاعَ زاد است و راحله، اینکه استطاع نیستش که. استطاعَ طلبُ الطوع است، ما داریم لغت بحث می‌کنیم حالا به عمقم که نرسیدیم هنوز،{اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} این سَبیلاً مفعوله، سبیلاً زاد، سبیلاً راحله، سبیلاً صحت، سبیلاً راه، سبیلاً علمی، سبیلاً ارضی، سبیلاً ناموسی، سبیلاً جانی، پنج سبیله که پنج ناموسه است از نظر برونی و درونی و سبیل های شرعی و عرفی و عقلی و چه، این سبیل ها یا موجود است همه که استطاعه نیستش که، استطاعه یعنی طلبُ الطوع، طوعه دیگه هست، چیزی که هست دیگه استطاعه یعنی چه؟ پس شما پله اول رو آوردید گفتین همه پله ها همینه، خب آقا این نیست، شما خب به لغت مراجعه بفرمایید.

ببینید اینجا 7 مرحله است، نمیخوام عدد زیاد کنم، هفت مرحله است در بعد {اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} شما تمام مقدمات حِجُّ البیت را با خود حِجُّ البیت در نظر بگیرید، هم مقدمه را، هم ذی المقدمه، حالا در مقدمه بحث می‌کنیم. شما مقدمات حِجُّ البیت را در نظر بگیرید، مقدمه علمی، مقدمه عقلی، مقدمه مالی، زادی و راحله‌ای، مقدمه صحّی، مقدمه سیاسی، مقدمه راه، اینا همه رو در نظر بگیرید. یک مرتبه این مقدمات هست همش، مَنِ استطاع چیه دیگه؟ هست دیگه، طاعَ هست، یک نه مرتبه نیست، حالا که نیست چند جوره، یک مقدمه یا چند مقدمه یا همه مقدمات اگر نیست، چندجوره، پله اول رو گذشتیم دیگه، پله اول به آیه کاری نداره، آیه با پله اول کاری نداره اصلاً.

پله دوم، پله دوم اونجاییست که نیست، یا این مقدمات هیچکدام نیست یا بعضی نیست، بالاخره چه بعض نباشد چه هیچکدام نباشد الان طوع نیست، اگر طوع بهداشتی هست اما مالی نیست، طوع مالی هست، بهداشتی نیست، طوع هر دو هست راهی نیست ووو، طوع بالاخره طوعِ کامل صددرصد نیست. از اینجا تازه پله دوم یعنی استطاعت، یعنی طلبُ الطوع، طلب کنید که این طوع حاصل گردد، طلب کنید که این مقدمه موجود شود، این پله دوم رو که پله اول آیه است، آقایون می‌فرمایند نه، می‌فرمایند استطاعت یعنی وجود زاد و راحله، ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا، چقدر ما دوریم، چقدر از لفظ لغوی آیات فاصله داریم ما. خب مطالب معنویش و مراحل معنویش مطالب دیگریست.

خب ببینید این پله اول که آیه کاری نداره، کمااینکه در آیه حج مگه همینطور نبود؟ در آیه حج{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ} اول پیاده رو ها، پابرهنه ها، بعد سوار شترهای لنگ، وسیله سالمِ حسابی سواری نفرمود اصلاً، اصلاً نفرمود،{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا} جمع راجله، جمع رجل نیست، یک کسی میگفت رجله، این لغت اینقدرم بلد نبود آقای فقیه، {يَأْتُوكَ رِجَالًا}جمع راجله، پیاده{وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ} بعد چی{عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ}خب از کجا؟ از نزدیک نه،{مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ} فَجٍّ عَمِيقٍ به دوتا میخوره، یکی{يَأْتُوكَ رِجَالًا}یکی{عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ} بقیه رم ذکر نکرده. کسانی که با مال حسابی، کسانی که با ماشین حسابی، کسانی که با هواپیمای حسابی، اینا رو نگفته اصلاً، اصلاً نگفته. اونوقت مال حسابی هم بود نگفته، شتر حسابی هم بود، اون هایی که خیال می‌شود که خارج از استطاعت است و خارج از وجوب حج است، اون ها رو نفرموده که امر به امرم امر است.{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا} از کجا به کجا؟ {فی الحَجِّ} که به کجا معلومه، از کجا؟{يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر}عرض می‌شود که از کجا{مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ} از هر راه دوری چه پیاده و چه {عَلَى كُلِّ ضَامِرٍ} ببینید اینجا عرض می‌شود که زاد، راحله درکار نیست، راحله خود پاست، {رِجَالًا}تازه اگه راحله ای هم در کار باشه یک راحله‌ی شتر لنگِ منگِ لاغرِ فلانِ این حرف ها. برگردیم.

(صحبت حضار)

-بحث 16 و 17 نیست، اون بحث دیگریست که باید بحث کنیم. چون،{مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}{فَجٍّ عَمِيقٍ} که 16 فرسخ نیستش که. پس هرجا

-از ایران مثلاً اگه بخواد بره با شتر لنگ

– اگه بتونه

-با پای شل که نمی‌تواند

-اگر بتواند، پیاده بله، ما روی اگر داریم بحث می‌کنیم.

حالا ببینید، شما جان مطلب را در این بحث ملاحظه بفرمایید، کلاً فقهیست ولکن با عمق لغوی و عمق ادبی در معنای آیه مرادات خداوند.

خب ما 7 پله داریم از برای مقدمات گوناگون عرض می‌شود که {إلَیْهِ سَبیلاً} ما در إلَیه داریم بحث می‌کنیم، خودشو مطلب دیگریست،{إلَیْهِ سَبیلاً}، {إلَیْهِ سَبیلاً} این سُبُل از هفت حال خارج نیستند یا هستن، آقایون کاری نداره با اون یا نیستند. نیستند 6 جوره. یک نیستنی که می‌شود تهیه کرد مِن دون عُسرٍ و حرج که اونم بحث داره باید بحث کنیم، عسر و حرج چیه؟ یک عسر و حرج ناز نازیه که نه حساب قبل رو بکنید شما.

خب این 6 پله، پله اول، اون مقدماتی که نیستند، اون طوع هایی که وجود ندارند استطاعه میاد، یعنی طلب کنند که اون موادِ مقدماتی حاصل گردد که پله اول دلالت آیه همونیست که آقایون میگن نه، خیلی عجیبه، پله اول دلالت آیه استطاعه هست، ……..کسانی که طلب کنند، طلب کنند این مقدمات را و راهی برای طلب این مقدمات داشته باشند به سوی حج، هر راهی که میخواد باشد، منتها شرعی باشد، چه باشد، چه باشد. این 6 جوره.

جور اول که طلب کنند طوع را در حد امکان، در حد امکان شرعی و عرفی و عقلی و چه و چه و حرج نباشد، عُسر نباشد، صددرصد قوا رو مصرف نکند، این طلب طوع، اینجا واجبه بِسم الله. از شش تا این یکیش.

دوم، دوم اینکه نخیر اگر بخواد طلب طوع کند و مقدمه غیر موجوده را ایجاد کند، این حَرج است یعنی تمام قدرت را صددرصد باید مصرف کنه اما ضرر نداره، ضرر نداره، این حرجه. اینجا چیه؟ اینجا مستحب است واجب نیست که بحث خواهیم کرد بعداً…….. مستحب است. که در اینجا {لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ} عَلی در اینجا عَلیِ رجحانی میشه در حقیقت، این بعد دوم از شش بعد مَنِ استطاعه.

سوم، سوم اینکه نخیر ضرر داره اصلاً، اگر بخوایم این مقدمات رو فراهم کنیم ضرر جانی، ضرر مالی، ضرر چه، ضرر چه، ضرر ولی ضرری که من نمیمیرم، ضرری که من ضرر می‌کنم و هستم، ضرری که می‌شود تحمل کرد اما خداوند اجازه نمی‌دهد تحمل کنیم. اینجا چیه؟ اینجا حرامه ولی استطاعه هست ها، استطاعت هم حرامه، می‌توانم بروم حج، نفسم باقی میمونه ولی اینقدر ضرر میخوره به جانم، به مالم، به صحّتم، به عِرض، به چه ولی هستم خودم، این مرحله سومه استطاعه.

مرحله چهارم، مرحله چهارم استطاعت این است که ضرر خیلی فوق العاده است، خطره اصلاً، قطع………. نیستا خطره، خطره. خطر در هر بعدی از ابعاد خمسه ناموسیّه و خطر جانی و خطر چه، خطر خیلی بالاست، خطر عادی نیست، این چهارم.

پنجم، پنجم اصلاً مرگه. اگر چنانچه من، استطاعه، من طلب می‌کنم مقدمه رفتن به حج را ولی در این مقدمه می‌میرم، مرا می‌کشند، طریق جوریست که مرا نابود می‌کنند، این پنجم. اینم حرامه.

ششم، ششم اصلاً استطاعه درش معنا نمیده، یعنی محال است، اگر من بخوام بروم حج رفتن من {إلَیه سَبیلا} این محال است اصلاً، اینم ششم. با اولی هفتم، هفت تا شد.

 پس{اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}در بعد اول استطاعه نیست، در بعد آخرم استطاعه نیست، بعد اول که طوعه، موجود است، مقدمات رفتن به حج از برای من موجود است، استطاعه نیستش که، این نمیگیم، بعد آخرم که استطاعه معنا ندارد، ما شمردیم جزء احتمالات ولی وقتی که محال است، عقلاً محال است، اصلاً نمی‌شود ممکن نیست، نه اینکه من میمیرم، اگر بمیرمم نمیشه، اگر بمیرم که بعد عرض می شود که پنجم بود از شش بعد بعدی، نمیشه اصلاً نمیشه، محاله، اینم خارج. موند 5 بعد، این 5 بعد فقط یک بعدش واجب است {اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}یعنی طلب کند طوع را در توانش باشد که این مقدمات {إِلَيْهِ سَبِيلًا} را فراهم کند مادونَ الحَرج است و مادونَ العُسره. خب این واجبه. خب رو این واجب اکثراً ما واجبُ الحَجیم آقایون یا نه؟ خب بله، برای اینکه همه ما توانایی داریم. تمام منتها با اون خصوصیاتی که عرض خواهم کرد. تمام ما، اکثر ما، اکثریت مطلقه ما توانایی{إِلَيْهِ سَبِيلًا} داریم. اگر حج اکبر نشد، حج اصغر، عمره، نایب بشیم. حج اصغر که عمره است که بحث دیگرم این است که اگر کسی مستطیع حج تمتع است، حج تمتع، اگر از متمتعینه. اگر مستطیع حج تمتع نیست، عمره مفرده. اگر کسانی هم که مقرن و مفردن که حج قران به حج افراده، اگر می‌توانند هم حج و عمره را، حج قِران و عمره مفرده و حج افراد و عمره مفرد، اگر هر دو رو می‌تونن انجام بدن، هر دو. اگر فقط حج و فقط حج، اگر فقط عمره مفرده، فقط عمره مفرده، این مفرده است. اما در کسانی که ……. به حدّ خاص، بر این ها حجّ تمتع واجب است، اگر حجّ تمتع که مجموع عمره تمتع و حج تمتع است نتوانن انجام بدن و بتوانند عمره مفرده انجام بدن، این واجب است با خصوصیاتی که بعداً خواهد عرض شد.

حالا،{لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ} از این 7 بُعد، یک بعدش وجوب است که بتواند دون حرج و دون عُسر مقدمات را فراهم آورد. پس تمام وجوب رفت به کجا، در این آیه، تمام وجوب حج رفت روی کسانی که آقایون میگند این‌ها مستطیع نیستند، چون زاد و راحله ندارند. خیلی عجیبه ها، این مقابله صددرصد، مقابله فتوا با آیه صددرصد، این مرحله اولا.

مرحله دوم، کسانی هستند که حَرجِ براشون، حرج یعنی صددرصد قوا باید مصرف بشه تا اینکه این آدم بتواند بره حج و کارای حج رو، حالا ما کاری نداریم به خود کارای حج، خود کارای حج که باید بتواند، نتواند که هیچی. اگر ذی المقدمه را انسان نتواند که استَطاعَ إلیه معنی نداره که. مفروض این است که خود حج را یعنی وقوفین را می‌تواند ولو طواف را نتواند، سعی رو نتواند، عرض می‌شود که چه رو نتواند، ولی وقوفین رو می‌تواند. بحث سر کسانی که می‌توانند بالفعل یا می‌توانند توانایی درست کنند برای خودشون در مادون حرج که بروند و حج را با وقوفین انجام بدهند که رکن اصلی وقوفینه در اون ها داریم بحث می‌کنیم.

حالا، کسی که این واقعا جونش بالا میاد و نفس می‌گیره و صددرصد باید قدرت مصرف کند در تهیه کردن این مقدمات، این واجب نیست برش،{وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ} واجب نیست، اما مستحب هست یا نه؟ خب بله، خب همینجاست که عرض کردم پریروز که اگر از آقایون فقها علینا و علیهم السلام سوال بفرمایید که خب اگر این شخص متسکع، کسی که حرجی، نه ضرری ها، ضرر نرسیدیم هنوز، کسی که به طور حرجی، به زحمت زحمت، صددرصد قوای خود را مصرف کرد و رفت حج و برگشت و جایزم بودها و بالاتر از جایز مستحب، اینکه مستحب بود، این حجه الاسلام حساب می‌شود یا نه؟ آقایون می‌فرمایند نه، قرآن می‌گوید بله، قرآن دو آیه دارد که می‌گوید خب بله. دو ضابطه عامّه داریم در قرآن شریف{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبِّه} عند رب که اینطوره، اگر کسی کار خیری را به زحمت انجام داد، نزد خداوند خیر است، یعنی بهتر است از اون کار واجب، مستحب از واجب مهم‌تره، به شرطی که واجب را انجام داده باشه انسان، در اونکه مستحب و واجب داره. اما در اون عملی که یا فقط واجب است یا فقط مستحب، عملی که هم واجب داره هم مستحب، واجب جای خودش، مستحب جای خودش، نماز های پنجگانه جای خودش، نماز شب جای خودش، نماز شب جای پنجگانه رو نمی‌گیره، پنجگانه جای نماز شب رو نمی‌گیره، ولکن در اون خیرهای عبودیّتی که یا واجب است فقط و یا مستحب است فقط، اینجا رو داریم بحث می‌کنیم. {فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ} تَطَوَّعَ یعنی چه؟ در آیه سعی اونجا مراد از خیر، خیرِ واجبه که چه خود را به زحمت بیندازد و سعی بین صفا و مروه کند با اینکه بت‌ها رو گذاشتن{خَيْرٌ لَهُ} اونجا رو کاری نداریم. اینجا در آیه صوم{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ}اینکه تکرار می‌کنم چون مطلبیست که در مقابل همه داریم حرف می‌زنیم،{وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ} خیر، اینا فقط فدیه بدن،{وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ}یعنی قبول نیست؟ اگه روزه بگیری …… واجب نمی‌کنیم ها، ولی چون مُطیقه، باید همه قوا رو مصرف کنی، بعد بالاتر{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبِّه}خب باید فدیه بده بازم؟ روزه قبول نیست؟ این بهتره. کسی که تمام توان خود را مصرف می‌کند در کاری که اگر توان داشت واجب بود، یعنی توان دونِ إطاقه و دونِ و اما حالا که تمام قدرت رو باید مصرف کند، اینکه تمام قدرت رو مصرف کند از برف و گل و لای و گربه و سگ و دزد و اینا اومده خونه شما، این بهتره یا سوار طیّاره بشی بیای بهتره؟ قرار آمدن خونه شماست، خب اینکه بهتر است که، چطور این قبول نیست، اون قبول است؟ در آیه دارد{فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِندَ رَبِّه} عِندَ رَبِّه، این بهتر است برای او، از ما فقها سوال می‌کنید، میگیم نخیر حجه الاسلام نیست، کار مستحبیّه بعداً اگر مستطیع به اون معنایی که آقایون می‌فرمایند شد، که زاد و راحله حاصل شد این واجب است برود. آقا اینکه مستحب که انجام داده بهتر از واجب انجام داده، این دو.

سوم، سوم نه، من حالا همه طاقتم رو مصرف کنم یا نه کاری نداریم، چه بعض طاقت را مصرف کنم چه همه طاقت مصرف کنم، برای{إلَیهِ سَبیلاً} ضرر دارد، ضرر در بعد اول، در بعد دوم، در بعد سوم. در بعد اول ضررُ المال……..، در بعد دوم خطر، در بعد سوم حتما موت. خب بعد سوم که معلوم است که نه واجب است نه مستحب است نه جایز است، حرام است قطعاً که انسان برای حج رفتن خود رو به کشتن بده. حالا یا کشتن جان یا کشتن عقل یا کشتن عقیده یا کشتن عرض یا کشتن ناموس که 5 ناموس داریم که این 5 ناموس واجبُ الحفظن و اونی که وجوب حفظش از همه اینا بیشتر است عبارت است از ناموس عقیده، ناموس دین، بعد از ناموس دین عبارت است از ناموس جان، ناموس عرض، ناموس مال، عرض می‌شود که ناموسِ ناموس، اگه اینا به کلی از بین میره در این راه، زنیست که اگه بخواد بره حج در بین راه کارش میسازن قطعاً، خب این نباید بره. عقیده این مرد کلاً خراب میشه خب نباید بره. عقل این مرد دمرو میشه خب نباید بره، جان این مرد خب این نباید بره، این مرحله آخر بود، ما مرحله ما قبل الاخر رو داریم بحث می‌کنیم. مرحله ما قبل الاخر بعد الحَرج. مرحله اولا که واجب بود معلوم، طوع، مرحله دوم که واجب بود معلوم، استطاعَ، بتواند حاصل کند و حرج نباشد، مرحله سوم مستحب است که معلوم، حرجه ضرر نیست، مرحله چهارم و مرحله پنجم و مرحله ششم، هفتمم کاری نداریم که محاله، مرحله چهارم و پنجمش، مرحله چهارم ضرر خیلیست، مرحله بعدیش از خیلی هم خیلی تره، خیلی قویست، مرحله بعدیش هم که موت است، ما در اولیش داریم بحث می‌کنیم.

اگر چنانچه در رفتن حج یک ضرر مالی به انسان بخوره، ضرر ……؟ به جای 5 هزار تومن پول هواپیما میگن 10 هزار تومن بده مثلاً، ضرر مالی هست ها یا فرض کنید ضرر عِرضی بخورد، چندتا چک بهش بزنن مثلاً، چند تا فحش بهش بدن مثلاً، این ضرر عِرضی میخوره، یا ضرر عقلی می‌خوره، میزنن سرش گیج میشه مدتی بعد خوب میشه مثلاً دیوانه هم نمیشه، خُلم نمیشه، یک ضرری که این کُشنده نیست، قابل تحمله اما ضرر هست یا اگر می‌خواد بره مکه کما اینکه زمان شاه اینطور بود، سوال می‌کردند مسئله رو که اگر می‌خوایم بریم مکه آمپول میزنن، آمپولم خانوم میزنه به ما، چون خانوم به ما آمپول میزنه پس نمیریم مکه، بحث سر این بود. در دوران امر بین واجب و حرام یا واجب و واجبی دیگر یا واجب و أوجب، مسئله ما اینه. پس از اون مسئله ما خارج شدیم که استطاعت چیست؟ فروعشم آقایون ملاحظه بفرمایید بیشتر در کتاب اسرار مناسک ادله حج، یادداشت کنید فروع بسیار زیادی داره، موارد بسیار زیادی هست که تقریباً اکثر قریب به اتفاق ما مستطیع حج هستیم. می‌توانیم حج بریم منتها منهای جایی که آبروی ما، شرف ما، حیثیت ما، عرض می‌شود که چی ما از بین میره، مثل یکی از مطالبی که در مناسک حج من یادداشت کردم مربوط به زمان شاهه، اگر کاروان های شاهنشاهی قبول دارن شما رو ببرن ولو مجاناً، اما شما عزت و آبرو به دستگاه ظلم شاهنشاهی میدید با این حج، قطعاً این حج حرامه، قطعاً حرامه. اما اگر برید و اونجا علیه شاه تبلیغ کنید، ما رفتیم و علیه شاه تبلیغ کردیم که 17 سالم اونجا موندیم، عرض می‌شود که بیرون البته، مقداری در مکه، مقداری، خب این واجب بود، بعضی وقتا حرامه اگر کمکی به ظلم بشه. پس ما در دوران امر بین أهم  و مهم حتما باید أهم رو مراعات کنیم.

حالا، مگر در باب کلّی و ضابطه کلی که دوران امر بین أهم و مهم دو مطلب ثابت نیست. مطلب اول، مطلب اول این است که اگر دو واجب بر عهده من است یا معاذ الله دو حرام مبتلا شدم، دو واجب است که حتما باید هر دو رو انجام بدم، دو حرام که تبعاً هر دو رو باید ترک کنم، اگر برابرند دو واجب، مُخیّرم، اگر برابرند مُحرم باز مُخیّرم، اما اگر أحدُهما أهم از دیگری باشد چه؟ أهم مقدم است. این حرف اول.

حرف دوم، أهم و مهم رو از کی باید یاد گرفت؟ به سلیقه خودم و شورای مصلحت؟ نه أهم از نظر شرع، اونی که از نظر شرع أهم است، او رو باید حساب کرد که أهم است و اونی که از نظر شرع مهم است، اون را باید حساب کرد که مهمه.

حالا، این حج بیت الله که قیاماً للناس و منافع للناس و مثابهً للناس ووو این حرف ها هست که به این شرایط ما باید انجام بدیم، که دارای این منافع فردی و این منافع اجتماعیست، اگر بنا شد زمان شاه یک خانومی بخواد آمپول بزنه، خب این خانوم آمپول زدنش حرام، حج رفتن واجب، وجوب حج بیشتره یا حرمت این خانوم آمپول زدن؟ خب معلومه وجوب حج مهم تره دیگه و اما اگر بخوام من حج بروم که حج برای تقویت اسلام است، من در این راه حج که تقویت اسلام است، اسلام رو تضعیف کنم، نوکر شاه بشه یا در جَرگه شاه مثل اون قضیه صفوان جمّال دیگه، موسی بن جعفر فرمودند که صفوان تو این شترهات رو کرایه میدی به هارون الرشید، عرض کرد برای حج قربان، فرمود بله برای حج، برای غیر حج که بهتر بود، برای حج، تو اگر برای حج شترهات رو کرایه میدی برای صفوان جمال، آبرو نمی‌گیره از صفوان؟ صفوان با چهره به حج، بله؟

-هارون

آبرو نمی‌گیرد هارون؟ صفوانی که این شترها رو میدی کرایه، آیا هارون به این وسیله آبرو می‌گیره؟ اگر آبرو گرفت این شخص پس می‌تواند حق را کاملا له کند، به دلیل چهره حق، در این طور موارد اینطوره.

پس بنابراین، در اینجا که ضرر است، هر ضرری مانع وجوب و یا مانع استحباب نیست، چرا من گفتم یا مال وجوده یا استحباب؟ چون ببینید، اگر استطاعَ، این طلب طوع، جدیّت کردن برای به دست آوردن مقدمات، این گاه ضرر دارد و حرجی نیست، گاه ضرر ندارد و حرجی هست، گاه هم ضرر دارد هم حرجی هست…….. چون بین حرج و عسر این فرق هست. عُسر بالاتر از حرجه.

اگر حرج دارد و ضرر نیست، قطعاً مستحبه شک ندارد، اگر ضرر هست و حرجی نیست، این ضرر بودن که حرجی نیست، اگر ضرریست که در مقابل وجوب حج چیزی نیست، این واجبه، نه مستحبه، اما اگر هم ضرر هست و هم حرجی هست قطعاً واجب نیست چون حرجیست. اما راجح و مستحب هست یا نه باید دید ضررش در مقابل حج چیست، اگر حج أهم است از این ضرر، حج رو باید بره، اگر ضرر أهم است، حج رو نباید بره. اگر این ضرره، حرمت این ضرر با وجوب حج با هم برابرند، منتها تمام این ها بر محور عرض می‌شود که کتاب و سنت باید باشه.

برگردیم.

{وَلِلّه عَلَیَ الناس حِجُّ البیت} این حج کدامه؟ این مسئله سوم. البته تفصیلش رو آقایون به اسرار حج مراجعه بفرمایید، دارید، هر کدوم ندارید، بفرمایید که بیاریم براتون. اسرار و مناسک و ادله حج که این رو در مکه خداوند توفیق داد نوشتیم و این کتاب عادی نیست، من خودم وقتی میخوام یک خورده تربیت بشم بیشتر این کتاب رو مراجعه می‌کنم چون در جوّ وحی این بحث ها شده و ظاهراً بلااستثنا ما در این بحث از حال می‌رفتیم، بلا استثنا، بلا استثنا وقتی که این اسرار حج بحث میشد من دیگه قدرت سخن گفتن و ادامه سخن نداشتم مخصوصا در جوّ مسجد الحرام، اینو آقایون مراجعه کنید، نمی‌خوام تبلیغ از کتاب خودم بکنم، نمی‌خوام بفروشم بهتون، میخواین من تقدیم کنم حضورتون، چون مال خودمه این کتاب غیر تفسیره.

خب ببینید مسئله دیگر، آیا این{لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} نه به این مسئله نمی‌رسیم مثل اینکه، دنبالش عرض کنم.

دنباله‌ی استطاعت حج که یک مقداری اشاره کردم آیه حجه دیگه،{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ} اینم مراجعه بفرمایید مفصل باز اشاره‌ای عرض می‌کنم،{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ}أَذِّنْ کیه؟ پیغمبر ماست دیگه، پیغمبر مأموریت دارد که {َأذِّنْ بِه النَّاسِ} {فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ} ولکن در آیات قبلی بحث ابراهیمه، پس أَذِّنْ ابراهیم و منافات نداره، ابراهیم أَذِّنْ، اذان اول، محمد (ص) أَذِّنْ، آخرین اذان، هر پیغمبری مأمور است که اعلام کند، اعلام کند و بلندگوی رفتن حج و وجوب حج باشد، اینو مأموریت دارد،{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ} یَأتُونَکَ نفرمود، مگر جزاء أمر، أمر نخواهد بود؟ قُلْ لِزیْدٍ یَأتینی،  قُلْ لِزیْدٍ یَأتِنی، جزاء که مجزومه، بگو به زید که بیاد، یعنی آمدن او واجبه؟ گفتن شماهم واجبه، آمدن او هم واجبه، اینو شما خوندید،{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوك} نه یَأتونَکَ، می‌آیند نه بیایند، اعلام کن، تو بلندگوی حج باش در میان کل ناس چون{لِلَّهِ عَلَى النَّاس} دیگه، در میان ناس،{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجّ} نتیجه این واجب{یَأْتُوكَ} جزاست، این جزای شرط مقدر است إنْ أذَّنتَ یَأتُوکْ، ولکن أذَّنتَ این وجوب دارد{أَذِّنْ} که تعبیر به این حسابه،{أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر}پس استطاعت به اون معنا که شما میگید چیه؟ {رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر} راجلین و بر هر شتر لنگی و بر هر شتری که لنگ زنان، چه خودتون لنگ زنان و چه شتر لنگ زنان میره و از قضا حَجهُ الوداع اینطور بود، مراجعه بفرمایید به روایتش که ما نقل کردیم در مناسک در تفسیر، حجه الوداع این بود که أکثرَ مَن کانَ مَعَ رسول الله کانَ مُشات، شتر نداشتند، الاغ نداشتند، اکثر کسانی که در حجه الوداع با رسول الله به حج رفتند که اولین حج عمومی اسلامی بود، مُشات بودند، خب این اکثر مستحب کار رو انجام دادن؟{أَذِّنْ} واجب رو انجام دادن، از مدینه تا مکه 450 کیلومتر راهه، 450 کیلومتر راه پیاده رفتند نوعاً، بعد شما میگید از جَدّه نه؟ از بالاتر از جَدّه نه؟ برای اینکه اگر ماشین نداشته باشد، طیّاره نداشته باشد نه؟ اگر بتواند پیاده برود باید پیاده بره، مگر اینکه این حَرَج باشه. بله؟

-………… امکانات اشاره نداره؟

-چطور اون روز امکان داشت حالا نداره؟

-آخه الان…

-اونوقت که جاده شوسه نبود، درنده بود، دزد بود، اونوقت پیاده امکان داشت، ما که نمیگیم از تهران، ولی حالا که جاده ها شوسه هست و تو راه ها قهوه خانه هست و غذاست و فلان، حالا امکان ندارد؟ البته اینم باید بحث کنیم که این حَرجی که آقایون حساب می‌کنند، باید حَرج اون زمان رو در نظر بگیرند، در اون زمان که یکسال راه پیمودن طول داشت، چقدر زحمت داشت، اونوقت گفتن اگه حرج بود نه، اگه حرج نبود بله و بله زیاد بود. حالا که دیگه هیچی به طور کلی حَرج تقریباً میشه گفت ریشه کنه.

-یعنی اگه با در نظر گرفتن امکانات………..

-امکانات روز حالا بحث می‌کنیم ما، این امکانات روز خیلیاش بیخودیه.

 مثلاً کسی که میگه من اگر برم حج برگردم خونم فریزر ندارم، خب نداشته باش، مگه قبلی‌ها فریزر داشتن، مطلبی نیستش که، حالا اینا رو بحث می‌کنیم. حالا ما زود رفتیم به اون بحث، این بحث رو باید کرد.

{وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق ، لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ} پس این هم عرض می‌شود که وجوبه، آقا سید محمود شاهرودی و دیگران که میگن به این آیه عمل نشده پس ما نمیتونیم عمل کنیم، خب باید جواب خدا رو بدن که بابا آیه رو که اگر علما عمل نکردن که نمیشه نسخش کرد، اون روایته من تکرار نمی‌کنم. پس این وجوب، وجوبیست مستقر بر کلّ کسانی که امکان تحصیل وسایل حج رو دارند بعد آقایون میگن نخیر{مَنِ اسْتَطَاع} این در اصول خوندید، در فقه خوندید، در وصول خوندید، در همه جا خوندید، إستَطاعَ یعنی وجود زاد و راحله و این دروغه، بتوانید، منتها این بتوانید در تمام تکالیف هست در حج هم آمدن گفت بتوانید، برای اینکه در اینجا بتوانیدش قوی‌تره، در اینجا بیشتر باید محاوله و جدیّت شه، چرا؟ برای اینکه مِنْ فَجٍّ عَمِيقه دیگه،  مشهد بخوایم بریم یک توان می‌خواد، تهران یک توان می‌خواد، کربلا یک توان، مکه توان دیگر و لذا {مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}کسانی که استطاعت سبیلی از سبل به سوی حج و عرض می‌شود که دارن. آقایون به روایت استدلال می‌کنن. میگن در روایت دارد که الإستِطاعَ هِیَ الزّادُ وَ الرّاحِلَه وَ …… السِّر، خب ما چند تا سوال داریم، یکی اینکه آیا مقدمات حج همین سه تاست؟ زاد، مال، راحله، وسیله سواری،……. السر، صحت مزاج شرط نیست آقایون؟ شرطه دیگه، مگه از مقدمات نیست؟ اگر زاد هست، میلیون ها دارد، راحله هست، ده تا الاغ دارد، صد تا شتر دارد، پنجاه تا طیاره دارد، مزاج درست نیست، چرا این در روایت نیست اصلاً؟ شما که می‌خواید به این روایات تمسک بفرمایین خب این سوال رو بکنید آقایون، شما که می‌خواین به این روایات تمسک بکنید که استطاعت یعنی زاد و راحله بالاترش …… ، میگیم صحت بدن، شرط علمی، شرط اخلاقی، شرط سیاسی، شرط چه، شرط چه، این ها نیست؟

اولاً، ثانیاً، راحله چیه آقایون؟ مگر امام که فرمود راحلهُ الاجلال دروغ گفت؟ راحله یعنی اینکه انسان رو ببره، اونی که انسان رو ببره یا با پاش خود انسان میره یا سوار الاغ میشه یا طیاره میشه، پس راحله رو هم باید معنی کرد. بعضی‌ها راحلشون این است که سوار بشن برن، بعضی ها نخیر، خودشون سوار خودشون میشن میرن یعنی با پای خودشون میرن، یعنی امکان دارن احتیاج ندارن، احتیاج ندارد که یک مال سواری یا یک ماشین یا کشتی یا طیاره سوار شه، پس راحله رم اگه بگیم.

سوم، سوم اینکه مَنْ کَانَ، این حدیث صحیحه مُستفیضه هست که همه قبول دارن، مَنْ کَانَ لَهُ زادٌ وَ راحله، با صرف نظر از حرف اول و دوم، مَنْ کَانَ لَهُ زادٌ وَ راحله فَهُوَ مِمَّنْ یَستَطیعُ الحَجْ، اگرم به روایت بخواید تمسک کنید، مِمَّنْ، کسی که زاد و راحله دارد از کسانیست که استطاعت حج دارن، یعنی همه …..؟ یعنی صددرصد کسی که زاد و راحله دارد مستطیع است و مستطیع کسی‌ست که، نه، مِمَّنْ، ما رو اینقدر عام فهم دارن میکنن، مَنْ کَانَ لَهُ زادٌ وَ راحله فَهُوَ مِمَّنْ یَستَطیعُ الحَجْ و در همین حدیث داره وَ لَقَدْ کَانَ أکثَرَ مَن کَانَ مَعَ رسول الله…… مشات، همین روایت داره، عجیبه ها، در همین صحیفه، وَ لَقَدْ کَانَ می‌خواد برای عام فهم کردن ما، این درسته مِمَّنْ یَستَطیعُ الحَجْ، معلوم است کسی که زاد و راحله داره باید بره دیگه اما کسی هم که نداره نباید بره؟ نخیر اونم باید بره، چرا؟ برای اینکه مِمَّنْ یَستَطیعُ الحَجْ، این آسون تره. کسی که زاد  و راحله دارد یعنی طوع دارد، کسی که طوع دارد و موجود است مقدمات و نمی‌خواد تهیه کند، خب اینکه واجب است، این دسته اول وجوبه. مِمَّنْ، ولکن کسی که زاد و راحله کَانَ نیست، ندارد ولی می‌تواند تهیه کند، تازه داخل در پله اوله،{مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا}میشه. پس شما به کجا دارید استناد می‌کنید؟ اگرم هزاران روایت ما داشتیم، صریح بود، صددرصد بدون اینکه مو لا درزش بره و میگفتش که نخیر، پس نه اینکه کسی که زاد و راحله بالفعل ندارد، این حج برش واجب نیست، میگفتیم این هزاران روایت رو با خودتون ببرین تو خندق، مطلبی نیستش که، مقابل قرآن که ما نمی‌تونیم حرفی بزنیم که. اونقدر روایات جعلی درست شده و در مقابل اونقدر روایاتی درست شده است که معناش توجه نمی‌کنند. بدون توجه به معنا میاد روایت رو شاخ قرار میده در مقابل قرآن، نصّ قرآن رو می‌خواد با این روایت از بین ببره، حالا من در این دو سه دقیقه‌ای که آخر مطلب است، چند جمله ای که فایده عمومی در بحث روایی دارد عرض خواهیم کرد و البته برخورد حدیث را با قرآن که از مقدمات تفسیر موضوعیست و مقدمات تفسیر است اینو در بحث تفصیلی خواهیم عرض کرد.

ببینید روایات چند قسمه، یک قسم روایات که جعل شده اصلاً، اصلاً نیست دروغه، از بیخ دروغه، یک قسم از روایت هست که بابا اومده ولی بعداً نسخ شده، در اون تفسیری که امیر المؤمنین در نهج البلاغه می‌فرماید اصلاً نسخ شده، یک قسم روایت اومده ولکن تقطیع شده، یک قسم روایت اومده ولی تقیّه است، به اعتماد اینکه به قرآن مسلمان مراجعه می‌کنه این موارد تقیّه است ولی حالا نمیشه تقیّه کرد ها ، چون حالا اگر حالا حکمی از بنده سوال کنند، من تقیه کنم از مردم و بگم، این حرامه، چرا؟ برای اینکه مردم به قرآن که مراجعه نمی‌کنند، اونوقت میکردن. اونوقت بنا بود که به ثقل اکبر مراجعه بشه و لذا امام صادق احیاناً، تقیّتاً برای حفظ جان خود و جان شیعیان و أصحاب مطلبی را برخلاف قرآن میگفت ولی فهمونده بود که مَوافِقَ القُرآن وَ خُذوه مَا خَالفَ القُرآن……..، ولی حالا که کسی به قرآن کاری ندارد، نه مجتهد، نه مقلّد، بنابراین من اگه تقیّه کنم، تقیّه حرامه، تقیه من تقیه شَقیّه لَیسَ تقیّه نَقیّهَ، تقیّه در اون موقع….. خیلی کمه و بعضی روایات هست که تقطیعه، مثلاً روایت دارد که در معانی الاخبار صدوق این کتاب خوبیست، بسیار کتاب عالیست، معانی الاخبار صدوق که در اونجا اخبار تقطیع شده رو یا اخباری که معنیشو أشخاص نفهمیدن، أئمه(ع) معنا می‌کنند. یکی از اخبار اینه، مَا تَقوا یَبنَ رسول الله فیما رُبِی عن رسول الله أنَّ الله جَعَلَ، خَلَقَ آدَمَ عَلی صورَتِه، در توراتم داره، خدا آدم را آفرید و شکل خود آفرید، یعنی خدا شکل داره و آدم شکل خداست، نظیر این حرف، حرف کسانیست که می گویند که آدم خلیفه الله است، یعنی جانشین خود خداست، اینم از همون دروغ هاییست که دنبالمون درآومده، چی می‌فرمود؟ فرمود که اشتباه کردید، مطلب چیز دیگریست. لَقَدْ جاءَ رَجُلانْ عِندَ رسول الله یَتَصافّان فَقَالَ بَعْضُهُمَا أحَدُهُمَا لِلآخَرْ قَبَّحَ الله وَجهَکَ وَ وَجهَ مَنْ یَشتَبُهْک، مثل لات ها که فحش میدن ای تو هرچی نفس کش، فحش اینطوری میدن، اینم اینطوری فحش میداد، یکیشون به دیگری در حضور پیغمبر گفت خدا زشت کند چهره تو و هرکس مانند توست. وَ قَالَ رسول الله (ص) لاَ تَقُلْ هَذا فَإنَّ الله خَلَقَ آدمَ عَلی صُورَته، تو به همه آدما فحش دادی، آدم و أنبیائی که، به تمام آدما فحش دادی، این کدوم آدم شد؟ پس مرجع ضمیر فرق کرد ببینید، مرجع ضمیر در اون روایت تقطیع شده، إنَّ الله خَلَقَ آدمَ عَلی صُورَته، قبل از این ضمیر صورته که میتونه مرجع باشه چیه؟ الله دیگه،……. ولی اینجا نه، اینجا مرجع ضمیر کیه؟ مرجع ضمیر این کسی فحش خورده هست، این کسی که میگفت قَبَّحَ الله وَجهَکَ وَ وَجهَ مَنْ یَشتَبُهْک، پیغمبر فرمود اینطوری فحش نگفت که فحش اصلاً نده نه، مثل { لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً} اول أضعافاً مضاعفه نفی میشه بعد، و اینجا فَإنَّ الله خَلَقَ آدمَ عَلی صُورَتک تو اگر بگی قَبَّحَ الله وَجهَکَ وَ وَجهَ مَنْ یَشتَبُهْک، خب منم که پیغمبرم شبیه به اونم، همه أئمّه، همه أنبیا، همه صالحین و مقرّبین و صادقین شبیه او هستند، خب این تقطیعه، امام معنا کرد. معنای دیگر که سوال کردند از

(صحبت حضار)

-إنَّ الله خَلَقَ آدمَ عَلی صُورَته، یعنی صورت اینی که گفتی قَبَّحَ الله وَجهَکَ وَ وَجهَ

-(صحبت حضار)

-مرجع ضمیر عوض شد.

حدیث دوم، من از سی چهل سال پیش یادمه و خب چون احادیثی ست که واقعا خدمت می‌کند به تفسیر حدیث برای ما من یادم مونده.

دوم، سوال شد از امام (ع) که عرض می شود که کُلُّ مولودٍ یولِدْ عَلَیَ الفِطرَه إلاّ عن ………………………………… اینو آقایون فکر کنید جوابشو بدید، این یک، اینی که باید فکر کنید جوابشو بدید جوابش، دیگر، عرض می‌شود که الشَقیُّ شَقّیُ فی بَطنِ اُمّه، سوال شد یابنَ رسول الله این روایت که از پیغمبر نقل شده معنیش چیه؟ الشَقیُّ شَقّیُ فی بَطنِ اُمّه وَ السَعیدُ سعیدُ فی بَطنِ اُمّه که آخوند ملا کفایه در کفایه نقل میکنه و میمونه همینطور. مرحوم آقای بروجردی می‌فرماید که قلمش به اینجا رسید صبرش شکست نخیر قلم ما نمیشکنه، قلم ایشون شکست. در معانی الاخبار راوی سوال می‌کند از امام معصوم (ع) که این الشَقیُّ شَقّیُ فی بَطنِ اُمّه پس بنابراین ما در سعادت و شقاوت اختیار نداریم، چون در بطن اُمّ شقی، شقّی است و در بطن اُمّم سعید سعیده، فرمود نه اینطور نیست، عبارت جور دیگر، الشَقیُّ شَقّیُ فی بَطنِ اُمّه فی علم الله وَ السَعیدُ سعیدُ فی بَطنِ اُمّه فی علم الله معنیشه، یعنی چه؟ یعنی تو شکم مادر که شقی نیست، مکلف نیست، تو شکم مادر سعید نمیگن، خب خدا می‌داند که این وقتی متولد شود و مکلف گردد شقی خواهد شد که علم ازلی علت عصیان بودن نزد عقلا ز غایت جهل بود که حکیم عمر خیام و نصیر الدین طوسی این مطلب بود که میدونم مطلب رو. نصیر الدین طوسی گفتش که می خوردن من حق ز ازل میدانست، گر می نخورم علم خدا جهل شود، بله؟

(صحبت حضار)

-خیام

-خیام گفت می خوردن من حق ز ازل میدانست، گر می نخورم علم خدا جهل شود، خواجه نصیر طوسی جواب داد که علم ازلی علت عصیان بودن نزد عقلا ز غایت جهل بود.

علم که علت نمیشه در اینجام همینطوره، امام می فرماید پیغمبر اینو فرموده، اونو نفرموده، اونکه در کفایه نقل فرموده اونو نفرموده که ، به معنای الاخبار مراجعه کنید اینو فرموده که الشَقیُّ شَقّیُ فی بَطنِ اُمّه فی علم الله وَ السَعیدُ سعیدُ فی بَطنِ اُمّه فی علم الله، بله؟

(صحبت حضار)

چهارم، وقت داریم؟ نه دیگه، خب

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد