بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
أعوذُ بالله مِنَ الشیطانِ الرّجیم
{فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ}
صفحه 115 تفسیر رو آقایون باز بفرمایید. دنباله ی بحث قبلی که در تفاوت هایی که بین سه حج هست، سه عمره مطلب دیگریست، تفاوت هایی که بین سه حج هست، مفصل هم مراجعه خواهید فرمود، در قرآن شریف، از حج به طور مطلق سخن آمده است درآیات متعدده ای. ولکن راجع به حج تمتع ما نصّ داریم. عجیب است راجع به حج تمتع که در قرآن نصّ داریم حضرت خلیفه عمر مخالفت کرده ولکن راجع به دو حج دیگر که حج قِران و افراد است، که نص نیست بلکه …. مطلق است، ایشون مخالفتی ندارد.
آیات مبارکهی حج، چه آیاتی که واجب کرده است حج را مثل{وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} یا {أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ}یا آیه مورد بحثمون {وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ}که در دو آیه قبلی، حج به طور مطلق ذکر شده است و در این آیه حجِ عمره، هرگز در آیات حَج، نام اون دو حج دیگر که قِران و اِفراد است برده نشده امّا در دنباله همین آیه به طور صریح، از حج تمتُّع اسم برده است. علت بزرگ هم همینه. که اصل در حج، حج برونی هاست و نه حج درونی ها. برونی ها{ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ}کسانی که اهلشون حاضرِی المسجدالحرام نیستند، و از مسجد الحرام به مقدار معینی که در بحث بعدی بحث خواهد شد دور هستند، این ها باید که حج تمتع را انجام بدهند. اما مفهوم مطلب این است که مَن کانَ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ، این حج تمتع برای او نیست. طبعاً حج برای او نیست اصلاً؟ نخیر. حج برای او هست ولکن حج افراد است یا حج قران است.
(صحبت حضار)
-این رو بحث می کنیم، بحث نکردیم هنوز.
فعلا بحث ما در اینه که آیا حج تمتُّع یک اصالت اسلامی، قرآنی و علی ذوءِ القرآن، اصالت سنتی در اسلام دارد یا فقط حج قران و افراد است که اصالت داره؟ ملاحظه بفرمایید در همین آیه مورد بحث {فَإِذَا تَمَتَّع}{فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِ}{تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} این در حج قران نیست و در حج افراد نیست. {تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} در حج تمتعه. و علتی که تمتع میگن همینه. علت تمتع به این حسابه که می تواند شخصی که اینگونه حج را انجام می دهد، بین العمره و الحج، تمتع بالنساء داشته باشه، چون دو احرام است، دو عمل است گرچه با هم یک عبادت اند اما وقتی که عمره تمتع را که در أشهر حج است انجام داد، بعداً از احرام عمره و عمره خارج شد با تقصیر، با تقصیر بعد از سعی در عمره تمتع، این می تواند تمام محرّمات احرام را که محرمات فقط احرام اند، محللات اند در اصل، اما محرّمات احرام اند به حساب احرام، مثل عمل جنسی با زنان، انجام بده و بالاترین مرحله تمتع و بهره گیری انسان، بهره گیری جنسی است.
بله، انسان تمتعات حلال دیگری هم دارد که در حال احرام احیاناً حرام شده. اما در قله تمتعّات انسانی و بشری انسان، عبارت است از تمتعات جنسی و علت بزرگ اینکه به حج تمتع، حج تمتع گفته می شود، این است که بین العمره و الحج، انسان حلال است با زنان، زنان خودش عمل جنسی رو انجام بده.
اما در حج قران و حج افراد چنین نیست. اگر کسی عمره قران و عمره افراد را مقدم داشت، مُحرم شد به عمره قران، ببخشید، اگر کسی حج قران یا حج افراد خواست انجام بده، عمره مفرده اش را مقدم داشت در اشهُر حج، در اشهر حج عمره مفرده را انجام داد بعد می خواد حج بکند، تمتعی در کار نیست. این از احرام خارج نمی شه. این احرام باقی است تا بعد از اینکه عمره مفرده را انجام داد، بعد هم حج افراد، عمره مفرده را انجام داد، بعد حج قران. در بین تمتعی حاصل نیست. حلال نیست که با زنان از نظر جنسی، عمل جنسی انجام بدهد. این مرکّع است، در حج افراد و حج قران.
اما در حج تمتع چنین هست، تمتع است اینجا یعنی بین عمره تمتع و حج تمتع جایز است که عمل جنسی رو انجام بده و لذا دو احرام است، اونجا یک احرام است، حتی اگرم کسی بگه که دو احرام است، باز هم بین عمره، عمره مفرده و حج قران، یا عمره مفرده و حج افراد در أشهر حُرُم، فاصله تمتع جنسی هرگز نیست اما در اینجا هست.
حالا آیه می فرماید که، از اولش{وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ} که بحث احصار آخرین بحث حج است که خواهیم کرد{فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ}{فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} این {مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ}خودش بحث داره که بعداً خواهیم گفت.
{وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ} حالا داریم بحث می کنیم.
{فَإِذَا أَمِنْتُمْ} إذَا أمِنتُم اینا از اول{أُحْصِرْتُمْ} نشد یا اُحصِرتم شد، ولکن در حال احصار، شما کاری انجام ندادی، حدی مدی انجام ندادید.{فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ}پس معلوم شد که ما در میان حجاج {مَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} هم داریم. در حج قران این طور نیست و در حج افراد این طور نیست، در حج قران و افراد تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ المُفرده إِلَى الْحَجِّ نیست. بینهما تمتعی نیست. و دو عمل است، یک عمل نیست. اما در حج تمتع {مَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} مثل اینکه، من دَخَلَ فِی الصَّلاه بتکبیره الحرام، احرام ضمن صلاه است. تکبیره الاحرام یک عمل است و صلاه عمل دیگر.
در اینجام {فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} سوال، آیا {فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} در هر حاجّی واجب است؟ نه، الان راجع به چی داره صحبت می کنه؟ بعد از احرام و بعد از ورود در اعمال حج داره صحبت می کنه. بعدالاحرام و بعد از ورود به اعمال حج در کدام حج است که حد لازمه؟ در افراد؟ که نیست اصلاً حد ندارد. در قرآن هم که مقارنه با تلبیه هدی. پس معلوم می شه سومه. در اینجا حج تمتعه. چرا؟ فَمَنْ لَم، عرض میشود که{فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} اون مقداری که می تواند از حد، مالِ اَمِنتُمه، وقتی که امنتم و حالت عادی داشتید در حج، حصر نبود یا حصر از بین رفت و تتمه ای دارد جریان، {فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} این دلیل دوم است بر اینکه ما حج تمتع داریم چون اگر حج قران باید یا حج افراد باشد که در اونجا هَدیی در کار نیست، در افراد که هدی در کار نیست، در قرانم که حد در کار است اول کاره، الان آخر کاره، وسط کاره که داره بحث می کنه. پس این مرکّض است در اینکه حج تمتعه و برادران سنی که حج تمتع را با تقلید از جناب خلیفه عمر قبول کرده اند تقریباً، اکثرا قبول کرده اند، این ها قبول دارند که حج تمتعی بوده، بعد می گویند که نسخ شده، کمااینکه از خلیفه عمر، نقل است که مُتعتانِ کانتا عَلی عَهدِ رسول الله حَلالاً وَ اَنا اَحرِّمُهما و اُعاقِبُ عَلَیهِما، به سنی ها میگیم شما تقلید کنید از عمر، برای اینکه عرض میشود که زمان پیغمبر حلال بوده، من حرام می کنم، شما از پیغمبر تقلید می کنید یا از عمر؟ اگه از پیغمبر تقلید می کنید که خود عمر میگه زمان پیغمبر حلال بوده، اگر از عمر تقلید میکنید بر خلاف پیغمبر، مطلب دیگریست.
حالا این دلیل دوم که {فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ} یک {فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} الهَدْیُ المُسْتَیْسَرْ نه اول، الهَدْیُ المُسْتَیْسَرْ در ضمن اعمال حج مربوط است به حج تمتع.
یه نکته اینجا عرض کنم بعد تفسیرش رو عرض می کنم. فرمود {فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} اون مقداری از هدی که می توانید، حالا در اونجایی که هدی درست مصرف میشه. این قربانی که درست مصرف می شه به شکم فقرا می رسه اونجا رو داریم بحث می کنیم. اگر آدمی مَیسورش نبود نر، آقاییون چی می فرمایند؟ میگند اگر نر مَیسورش نبود، هیچی. قرآن می گه نخیر {مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ}ماده، ماده عرض میکنیم، اگه کسی یک ساله مَیسورش نبود، 6 ماه مَیسورش بود، 3ماهه مَیسورش بود، از آقایون سوال کنید میگن شرط است سن معین. قرآن می گه {فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ}
سه، اگر کسی هَدی عیناً مَیسورش نبود، عیناً هَدی مَیسورش نبود، یا کسی نیست بخوره یا پیدا نمیشه یا چه، ولکن قیمتاً مَیسورش بود این {مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ} هست یا نه؟ اگر گفتند به فلانی نون بدید میگه هرچه بتوانید، اگه خود نون نشد، یه تومن میدید خود نون رو بخره دیگه، غیر از اینه؟ البته این بحث هایی است که بعداً خواهد آمد در شش مرحله.
در شش مورد است که ما این مطلب رو پخش می کنیم که الهَدیَ المُستَیْسر لا یَختَصُّ بذَبحِ الهدی، هَدیی که حتماً سن فلان داشته باشه، حالا این مرحله دوم.
بعد،{فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ} اینایی که تا اینجا گفتیم {لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ} این برای کسانی است که اهلش حاضری المسجدالحرام نیستند. پس حجاج دو بخش اند، یک بخش اهلهُ حاضری المسجدالحرام است، یک بخش اینطور نیستند. این احکامی که داره میاد {فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ} کذا و کذا.
تمام این احکامی که ذکر شد مربوط است به حج تمتع و حج تمتع {لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ}در لِمَن هم باید بحث کنیم بعداً که آیا این لِمَن می خواد بگوید که کسانی که اهلش حاضری المسجدالحرام نیستند حج قران و افراد براشون جایز نیست؟ خب بله جایز نیست. چون لِمَن فرمود. نفرمود عَلَی مَن، لِمَن، لِمَن لِلجَواز. این برای کسی است که، این برای کسی که دو بعدی است، یک بعد سلبی است و یک بعد ایجابی.
بعد سلبی نسبت به کسانی است که{لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ} کسانی که از مسجد حرام بعید اند و اهلشون حاضری المسجدالحرام نیستند برای اون هاست این، یعنی غیر این برای اونها نیست. پس حج قران و افراد إلّا در حالت ضرورت. إلا در مورد ضرورت که خواهیم عرض کرد حج قران و افراد برای بعید ها نیست بلکه برای قریب ها هست.
ولکن جنبه دوم، آیا کسانی که اهله حاضری المسجدالحرام هستند، همانطوری که حج قران و افراد برشون واجب است، آیا جایز است که حج تمتع انجام بدهند یا نه؟ اون بحث دیگری است که بعداً خواهیم آورد.
حالا در اینجا دعواست بین خدا و پیغمبر و ائمه و فقط خلیفه عمر. جناب خلیفه عمر تنها ایستاده و اینجا دارد با خدا و پیغمبر و أئمه و کل مسلمین که طبعیّت دارند از حکم خداوند، دعوا دارد. شما صفحه عرض می شود که137 رو بیارید، تفسیر {فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ}تا آخر.
اینجا صفحه 139 موقِفٌ سَلبیٌّ هَدی لِلخَلیفه عُمَر فی المتعتَین. موقِفٌ سَلبیٌّ هَدی لِلخَلیفه عُمَر فی المتعتَین. بازم باید همونطور که در تفسیر عرض کردم این خلیفه عمر از خیلی از شیعه ها و سنی ها بهتره، برای اینکه خلیفه عمر در بعضی از آیات قرآن مخالفت کرده با خدا، عده ای شیعهها هستند که با تمام آیات قرآن مخالفت دارند. نمی فهمن ….
وَ لَستُ اَدل ماذا یَحمل لسان خَلیفتین علی مُعارضتِ کتابِ والسُنَّه بکل الاصرار تحریماً لّمتعه النساء وَالحج …… بااولی بالرج کانُها زناً محسن والثّانیه بالتعدیب وَکانَّها مِن الکَبائر. لَیسَ فَحَث انّه حرَّمَ هُما بَعدَ الارتحال الرسول صلی الله علیه و آله وسلّم وَ جُلوسهِ علی العرش الخلافه بَل وقد سبق منه التمدید الرسول.
از زمان خود پیغمبر با پیغمبر دعوا داشت، آخه یه مرتبه پیغمبر فوت کرد و حالا ایشون خلیفه شده در مرحله دوم، عرض می کرد که بله زمان پیغمبر حلال بود و من حالا حرام می کنم، نه تو زمان پیغمبرم که پیغمبرم حلال کرده بود به وحی خداوند، اونوقت هم با پیغمبر دست به یقه بودی و دعوا داشتی و احادیث ما از طریق بیشتر برادران سنی نقل می کنیم.
الخلافه بَل وقد سبق منه التمدید الرسول صلی الله علیه و آله وسلم کَیف یُحَلَّل متعه الحج وَ فیما یَخطبُ الرسول صلی الله علی و آله وسلم فی حج الوداع اعلاما عامّاً بِسنّ المتعه الحج، اولین حج و آخرین حجی که پیغمبر بزرگوار انجام داده چی بود؟ حج تمتع. چرا؟ پیغمبر مدینه بود دیگه. {لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ} بود دیگه. چون مصداق در راس زاویه و در فرد اول که رسول الله صلوات الله علیهه، ایشون واجبش حج تمتع بود، چون {لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ} تبعید شده بود دیگه{ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ}به این حساب است که رسول الله صلوات الله علیه، اولین و آخرین حجی را که اعلام عام فرمود، حج تمتع بود.
وَ فیما یَخطب الرسول صلواه الله علیه وسلم فی حج الوداع اعلاما عامّاً بِسنّ المتعه الحج وانها ضبطهٌ الی یوم القیامه حین یواجب السائل اَرَاَیهَ هذه الذی امرتنا ، یه نفر ایستاد و گفت اَرَاَیهَ هذه الذی امرتنا بِه لِامنا هذا ام لِکُلِ عام چون در جاهلیت فقط حج قران و افراد بود، تمتع نداشتند در جاهلیت. این نکته رو عرض کنم. اونی که در جاهلیت بود و دوام داشت برای خلیفه عمر، خلیفه عمر هم تعجب کرد پیغمبر چیز جدیدی آورده، در جاهلیت که حج تمتع نداشتیم که بلکه در جاهلیت حج قران و افراد داشتیم. بنابراین چرا یا محمد چیز جدیدی بیاری؟ مثل اینکه عمر اوقاتش تلخ بود که چرا پیامبر جاهلیت رو زیر پا میزاره در برخی موارد. نخیر در تمام موارد باید جاهلیت رو قبول کرد.
وَ فیما یَخطب الرسول فی حج الوداع اعلاما عامّاً بِسنّ المتعه المتعه الحج وانها ضبطهٌ الی یوم القیامه حین یواجب السائل اَرَاَیهَ هذه الذی امرتنا بّه لامَن هذا ام لکّل عام قاعلا لا بَل فی ابد الابد.
اوقاتش بیشتر تلخ شد. همین امساله که برخلاف جاهلیت عمل می کنیم یا همیشه؟ همیشه. وَ یَقومُ عُمر قاعلاً یا رسول الله نَخرُجُ حجّاجاً وَ رؤوسنا تقطر، (خنده) این معنیش این نیست که ولی،
یعنی عمر برای اسلام بیشتر غصه می خوره از پیغمبر، از خدام بیشتر غصه می خوره. جناب عمر این بیشتر به اسلام علاقه دارد تا خدا و پیغمبر. بابا خدا گفته است{مَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِ} پیغمبر هم به طبعیت از خدا{فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِ} جناب عمر اینجا وَرقلمبیده و مقدس تر از خدا و پیغمبره، میگه عهه، یعنی ما، حالا پیغمبر داره خطبه می خونه، میگه ما بیایم عمره تمتع انجام بدیم، بعدم بریم با زنامون کارایی انجام بدیم، بعدم داره آب میریزه، حالا که داره تقطر و اون آبای غسل داره از ریش و سبیلمون میریزه، بریم محرم شیم برای حج،
(صحبت حضار)
خیلی حرف خرکیه، واقعاً امیرالمومنین چقدر مظلوم بوده، یه بدعت هایی عمر گذاشت که وقتی امیرالمومنین صلوات الله علیه به مقام خلافت ظاهریم که رسیدند، اضافه بر باطنی، حضرت میخواستن قاضی عمر رو عوض کنند وا عمرا داد میزدند، قاضی عمر رو، این اسمش چی بود؟ شریح، قاضی عمر شریح رو می خواستند عوض کنند، واعمرا بلند می شد. بدعتهای عمر رو امیرالمومنین می خواستند عوض کنند وا عمرا بلند میشد. امان از وقتی که بدتر از عمر فتوا بده و علی ما نداشته باشیم. چه باید می کردیم؟ تا آخرش بخونید. امان از وقتی که بدتر از عمر فتوا بده و ما علی نداشته باشیم در مقابل بایسته.
حالا، این مظلومیت امیر المومنین چه قدره؟ الدّهر أنزلنی ثمّ أنزلنی حتّى قال معاویة و على، اینقدر امیرالمؤمنین رو زمین زدند، و اینقدر زمین زدند که حضرت رو وقتی شهید کردند، شامیون گفتند که علی آخه تو مسجد چرا؟ علی نماز نمی خوند که. علی تارکه الصلاه، چه طور توی مسجد کشته شد؟ نَخرُجُ حجّاجاً وَ رؤوسنا تقطر فقالَ رسول الله صلوات الله علیه انَّکَ لَم تُامِن ما ابداً.
تو اصلاً به عمره تمتع ایمان نمیاری اصلاً نه به اسلام، اصلاً به عمره تمتع، پیغمبر بعدم خونده که بعداً هم فریاد خواهید کرد متعتان کانتا فی ….رسول الله حلالا حراماً، از اول تا آخر تو حرام کردی.
این سلیقه عمری، فتوای عمری، سلیقه عمری، فتوای عمری که بر خلاف کتاب الله و سنت رسول الله، لَقَد جَمَع الخَلیفه هنا بین تفریط الجاهلیه اذ لم تکن تعرَف دمج الحجّ دمج العمره فی الحج تمتعاً بینمها، این در جاهلیت نبود، وَ کانوا لایعرفون العمره فی اشهر الحج، این حج نیست. فوجعوا لِقول الرَّسول صلوات الله علیه دَخَلتِ العُمرَهُ فی الحجّ الی یوم القیامه و شبَّک بین اصابعه یعنی فی اشهر حج، اونا اشهر حج رو گفتند عمره رو هر وقت، خب حج هم افراد یا قران در اشهر حج، اما حتماً عمره ای باید در اشهر حج باشد و این عمره، عمره تمتع است و بینهما احرام است و بینهما تمتع است. این در جاهلیت اصلاً ضمینه ای نداشت. البته در پاورقی ما مصاده را قشنگ نقل کردیم، آقایونی که تفسیر دارند که دارند آقایونی که ندارند ببرند و ملاحظه بفرمایند. من یک مصاده را براتون نقل میکنم.
بله، وَ بین افراطِ القداسه المتکلفه، این، هم جاهلیت است. یک بیضه از جاهلیت رو گرفته یه بیضه از قداست رو، دو تا بیضه رو گرفته. ذوبیضتین شده، بیضه جاهلیت رو گرفته که بابا عمره در أشهر حج نیست و بین عمره و حج نمی شود که انسان اگر أشهر حج، بله اگر در أشهر حج نباشه عمره مطلب دیگریه. ولکن در أشهر شما حج عمره ای انجام بدید بعد از احرام خارج شید در همین أشهر حج بعد هم برید کار جنسی بکنید، بعد هم برید محرم بشید برای حج، این درجاهلیت نبوده و بین عرض می شود که قداست، که ایشون مقدس بوده از رسول الله.
کما اینکه در روایت داریم که در نزد پیغمبر بزرگوار، داشته یه مشت زن می رقصیدین و تارو تببون می زدند، در ….. من نقل کردم، یه مرتبه یه صدایی اومد، پیغمبر فرمود مثل اینکه صدای عمره، حواستون جمع باشه، زنا جمع شید، صدا نکنید برای کسی که دوست ندارد این ها رو برای او بیارید، معلوم می شود که جناب عمر مقدس تر از پیغمبره. یا فرض کنید ایشون در بیت المال مُشک داشت، این بوی مشک به دستش خورده بود ، این دستش رو شروع کرد به ساییدن ساییدن ساییدن با خاک اینقدر سایید که زخم شده. چرا؟ برای اینکه نکند مال بیت المال بوش به دست من بخوره، یعنی تقدس به حد خریت رسید. یا فرض کنید که چراغ بیت المال روشن بود ایشان یه حجابی کرد و خودش رو پوشوند که نور بیت المال بهش نخوره و این کار بیت المال داره انجام میده. باید هم خندید و هم گریه کرد. عرض می شود که بله، وَ کَانَّه اخوهِ علی شرعهِ الله
(صحبت حضار)
وَ کَانَّه اخوهِ علی شرعهِ الله، بدتر از عمر ما زیاد داریم، غصه نخورید، ما بدتر از عمر توی شیعه ها زیاد داریم غصه نخورید خیلی. وَ کَانَّه اخوهِ علی شرعهِ الله من الله و من الرسول الله فَلا یسمع اّذاً لِمتعهٍ َسمح الله فی النساء ، متعه نساء وَ فی الحجّ فی النساء متعه النساءه ، که حج تمتعه و فی الحج عرض میشود در اینجا که تمتعه حج، تصحیحاً عن عبارت، هذا وَ لقَد روییت عنهُ کلمات لا….. بالحق الله و رسوله فی هذه المَجالس.
یک مرتبه من یک فتوا میدم، آقام یک فتوا میده، ولو آقا از جای دیگه میگه، بگه من از جای دیگه، خب دعوا دیگه نداریم، اما نه، خداوند فتوا داده، پیغمبرم به طبعیت از الله فتوا داده، عمر دعوا داره اصلاً با این فتوا، میگه شما غلط کردید، اینطوری داره می گه، وَ قَد روییت عنهُ کلمات لا….بالحق الله و رسوله فی هذه مَجالس منها قالوا أنّ رسول الله هذه الرسول و إن القران هذَا القران یعنی چی؟ همون حرفی که عده ای از شیعه ها می زنن، خب قرآن که، قرآن کتاب علمی نیستش که، قرآن کتاب علمی نیستش که ولش کن، اینو نمیشه فهمید. ببین چی میگم. این ها توله های عمرن ها و توله های عمر که از عمر گنده تر اند. آخه بعضی از توله ها از خود بابا گنده ترند. اینا توله های عمرن که از عمر گنده ترند، عمر در سه چهار آیه این حرف رو زد. در سه چهار آیه عمر گفتش که کتاب الله هست ما چنین می کنیم. اما این ها در کل آیات قرآن دارن این حرف رو می زنن. توله های بزرگتر از عمر.
(صحبت حضار)
-بله؟ همین دیگه. اینا خلاف کتاب الله در کل میگن ولیکن عمر در بعضی از آیات خدا و کتاب الله می گفت. شهوت عمر نسبی بود، شهوت اینا کلی. شهوت فتوای عمر فقط در اینجا مقدسیش گل کرد و در اونجا مقدسیش گل کرد ولی در بقیه مطلبی نداشند.
عمر میگه إنَّ رسول الله هذا الرسول همین پیغمبر وَ إنَّ القرآن هذا القرآن همین قرآن و انَّهما کانتا مطعتانِ علی، عملاً عربیش هم خوب نبود عمر. انَّهما کانتا مطعتینِ باید بگه، این مطعتانِ ، این خبره که عربیشم آب کشیده بود. بله.
و انَّهما کانتا مطعتانِ علی عهد رسول الله صل الله علیه و سلم و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما. أنا چه أنایی این أنا أنست؟ تو آخه چه کاره ای که در مقابل کتاب الله حرف می زنی؟ و الأخری متعة الحجّ اِذاً فَلیُعاتِبِ الله علی صَنِّها بِرِجاهَتا عَلی سایر الحج، صنها، صنّها، مقرر کردن، قانون گذاشتن
(صحبت حضار)
– نمی توند تامه باشه. بله ناقصه است. میگه مطعتانِ کانت و انَّهما ، انَّهما اسمه، کانتا این فعله اونوقت الف کانتا اسمه مطعتانِ چیه ؟ محلش چیه؟
(صحبت حضار)
-خبر دیگه خبر ، مطعتین باید بشه، پس این عربیشو ما آب می کشیم.
(صحبت حضار)
-بله دیگه، بله
خب و أنا أنهی عنهما و أُعاقب علیهما و الأخری متعة الحجّ اِذاً فَلیُعاتِبِ الله علی صَنِّها بِرِجاهَتا عَلی سائّر الحج، والیُعاتِب رسول الله صلوات الله علیه علی تَطبیقِها کما…..و قال اضرابهُ قالَتَهُم القاعلاً اَیَروهُ اَحَدُنا الی عَرَفه و فرجُهُ یَقطُرُ مَنیّاَ
(خنده حضار)
این داره مسخره میکنه خدا رو، خدا و پیغمبرو مسخره میکنه، میگه خب این حالا عمره تمتع انجام داد و اون کارو با زنش کرد، آخه برا احرام دیگه غسل واجب نیست که حالا به بعضی از نظرها، به اکثر نظرها برای احرام غسل واجب نیست، خود عرفات بودن غسل واجب نیست، خود مشعر بودن هم که غسل واجب نیست، برا نماز واجبه، بِسم الله، اینا اینطور میگن.
میگن اَیَروهُ اَحَدُنا الی عَرَفه، این مُحرم شود بعد از اینکه از عرض می شود که احرام عمره تمتع خارج شد، کارش رو با زنش انجام بده و بعدًا حالا هم غسل هم نکنه، چون میتونه غسل نکنه، چون غسل مال نمازه، غسلم نکنه فرجُهُ یَقطُرُ مَنیّاَ، ازش داره میریزه، فَبَلَغَ ذلک رسول الله صلوات الله علیه وَقالَ خَطیباً و قال ابِالله تُعلِّموا ایُّها النُاس، به خدا میخوای چیزی یاد بدی وَ اَنا وَالله اَعلَمُکم بالله و اَتقاکُم لَه، علمم بیشتره، تقوام بیشتره، وَلَبِستَقبَلتُ من اَمری مَستَدبرتُ ما سُقطُ حَجاً والحَلَلتُ کَما اَحَلّوا
پس اگه میموندم همینطور، همینطور میموندم، اصلاً من عرض میشود که مفرده انجام نمیدادم احلال هدی مال چیه؟ احلال هَدی مال عرض میشود که قران هست دیگه. حج قران اصلا انجام نمیدادم بلکه حج تمتع انجام میدادم و قال اِنَّ الله عزَّ و جَلّ کانَ یُحِلُّ لِنبِیّه ما شاء، عمر گفته، اِنَّ الله عزَّ و جَلّ کانَ یُحِلُّ لِنبِیّه ما شاء و اِنَّ القُرآن قَد نَزَلَ مَنازِلَه …. حَجَّکُم عَن عمرَتُکُم. میگه من مخالف قرآنم، شما فاصله بدین بین حج عمره، چه فاصله ای ؟ فاصله به این معنا که عمره را در غیر اشهرالحج انجام بدید وصل نشه یا نه عمره را اگر در اشهر الحج انجام بدید عمره مفرده باشد، نه عمره تمتع باشد، پس عمره تمتع انجام ندین که تقطُرُ عرض می شود که منیّاً در کار باشه.
(صحبت حضار)
-بله دیگه همون جاهلیت.
فَفْصِلوا حَجَّکُم عَن عمرَتُکُم وَالتَّبِعوا نکاح هذه النساء، یعنی چی؟ یعنی نکاح دائم، شما هم حج تمتع انجام دادین فصل باید بشید و هم اِلتَّبِعوا نکاح هذه النساء یعنی نکاح دائم
(صحبت حضار)
-وَالتَّبِعوا
وَ لا اوتَ بِرَجُلٍ کَزَوِّجَ اِمرَاَتاً الی اَجَلِ الّا رَجَمتُه، اینم باید بگم، من نظرم هست که در اشراف دینی مسجدالحرام که از من دعوت کردن برای صحبت کردن با اون شیخ اعظم من صحبت می کردم که الان امام مسجد الحرامه ، شیخ محمد بن الزبیر و چند تا دیگه هم بودند، گفت ما یه صحبت هایی داریم چون شما خیلی حرّید و آزادید، ما از شما سوال میکنیم. گفتم چی ؟ گفت متعه الحج و متعه النساء. گفتم من متعه النساء فعلا صحبت میکنم که شما آزادتر بشین تا بعد متعه الحج، گفتم حضرت خلیفه عمر هم قائله به حلیّته، گفت چطور؟ گفتم مطعتانِ کانتا فِی عَهدِ رسول الله حَلالاً، قبول دارد که در مورد پیغمبر حلال بود وَ اَنا اُحرِمُّها، من حرام می کنم. اگر پیغمبر بر حسب اونچه شما روایت می کنید، اگر پیغمبر اول حلال کرد به وحی بعد حرام کرد، آخه اینجا حدود ده تا قول دارن، اگر پیغمبر اول حلال کرد، بعد حرام کرد، پس اَنا اُحرِمُّها نمیخواد که، این اَنا اُحرِمُّها، در صورتی که پیغمبر حلال کرد، حلال کرد تا آخر عمرش حلال بود، زمان ابوبکر هم حلال بود، زمان عمر حلال بود، حالا عمر داره حرام میکنه، گفتم بنابراین این نسبت دادن به جناب خلیفه عمر این حدیثو اخراج ایشون است از اسلام، چه طور؟ {وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُون}، { هُمُ الظَّالِمُونَ}، { هُمُ الْكَافِرُونَ} سه آیه در سوره مائده. فَکَیفَ اذا حَکَم بضدِّ ما اَنزَلَ الله و شما نسبت دارید میدید به جناب جلاله خلیفه عمر با اون ترکیبات، به جلالهً خلیفه عمر دارید نسبت میدید که ایشون خودش گفته است زمان پیغمبر متعه الحج و متعه النساء حلال بوده و من حرام میکنم.
فَإذَا أنتُمْ تُخرِجونَ جَلاَلَه خلیفه عُمَر عَنِ الاسلام وَ هُوَ أفسَقْ وَ أکفَر وَ أظلَم مِن هؤلاءِ الّذینَ لاَ یَقولون مَا قَال بِهِ الله،
اینی که من گفتم، اینو گفتم، پس شیوخ چی میگن؟ شیوخ که فتوا میدن که گفتم هُنَا مُخالِفهٌ بینِ الشّیوخ وَ بینَ الله تَعالی وَ رسولِه، و ما طبق نصّ این آیه مبارکه و آیات دیگه مدعهُ النسا و مدعهُ الحج رو باید که حلال بدونیم. بعد شوخی کرد گفتش میشه حالا برای ما درست بشه، گفتم ما میهمانیم برای ما شما درست کنید نه شما برای ما ، بله، خب،
عرض میشود که وَ لَقدْ رأی الضّحی أربَعینَ سَنَه
(صحبت حضار)
-اینا أخرَجن
-بله، نه من گفتم که جلال خلیفه عمر را ما راضی نیستیم مسلمان نباشه، من بحثم ….. چون قبلا گفته بودم، ما که راضی نیستیم ایشون مسلمان نباشه ایشون مسلمان است و خلیفه المسلمین، پس این حدیث دروغه، مُطعَتان کَانتَا، دروغه یا این حدیث دروغه یا عمر دروغه
یا این حدیث دروغه یا این عمر دروغه
وَ لَقدْ رأی الضّحی أربَعینَ نَصّاً….. کتاب الله تعالی فی عَدم نَسخِ مُدعَتین، اینم نمیخواییم، اصلاً حدیث نمیخوایم، کتاب الله کافیه اینجا حَسبُنَا کِتاب الله به این معنا صحیح.
وَ أنَّ رَسول الله (ص)تَوفی عَنهُمَا وَ لَمْ یَنهَا عَنهُمَا إلاّ الخَلیفِه عُمَر لَمْ مَسحتَنَه، خوشش اومد، من روایت رو در پاورقی ذکر کردم، عَن أبی رجال، کذا…. عرض می شود که …… که از خود اینهاست.
مُستَعحبهاً أمرَ الله وَ سُنّتَ رَسولهِ (ص) وَ مِنْ مَقَالِهِ قَدْ عَلِمتُ أنَّ النبیّ (ص) قَدْ فَعَلَه وَ أصحَابُه وَ لاکّنی کَرِهْتُ أن یَظِلّوا مَعرِسینْ، غسلش گل کرده اینجا، أنْ یَظلّوا مَعرِسینْ بِهنْ فی الارَاکْ ثُمَّ یَروحونَ فی الحَج
اینا دوماد شدن و کارشونو انجام دادن و همچی خوشن و حالا میرن حج، نخیر قبل از حج رفتن آدم باید پدر خودشو دراره
بعله
تَقطُرُ رُئوسَهُم وَ هُنا یَستَکرهُ الله مَا يَسْتَحِبه اللّه لِعِباده، وَلَقَدْ نَهاهُ فيمَنْ نهاه عَنْ بِدعَتِهِ هَذه أبَّي بن كعبْ إذْ هَمَّ أن ينهى عَن متعةِ الحج فقام اليه فقال، ليس ذلِكَ لَكَ قَدْ نَزَلَ بِها كتابُ اللّه وَاعْتَمَرْناها مَعَ رسول اللّه فَنَزَلَ عُمر.
میگه از منبر اومد پایین، نتونست حرف بزنه. حالا بدتر از عمر کسی که از منبر حاضر نیست بیاد پایین بلکه همش،
وَنَدَّد بِهِ نَدَّد اِبنِه إذْ جَاءَه رَجُلٌ مِن أهلِ الشّام فَسَألَه عَنِ التَمَتُعْ عُمرِه إلَی الحَج، فَقالْ ابنِ عُمر، حَسَنٌ جَمیلْ، خوبه، قَالْ فَإنَّ أبَاکْ کَانَ یَنهی عَنهَا فَقالْ وَیلَکَ فَإن کَانَ أبی نَها وَ قَدْ فَعَلهُ رَسول الله وَ أمَرَ بِه أفَبقولِ أبی أخَذ ام بِقولِ رسول الله،
در این چند دیقه ای داریم، من در زندان شرطهُ العاصمه مکه مکرمه که بودم در زندان اول با من نماز میخوندن این شرطه ها و این افسرا با من نماز میخوندن، یه روز یکیشون گفت، معاون شهربانی مکه بود، گفت شیخنا ما همه دستامون رو همچی میکنیم، شما میندازین، این جریان چیه؟ گفتم این جا یک اختلافیست بین دو مرجع تقلید، بزرگوار هم هستند، یک مرجع تقلید رسول الله اند و فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیر المؤمنین ولّی و 12 امام و سه مذهب، یه فتوا هم نقل میشه از جناب خلیفه عمر و یه مذهب، حالا اینا دارن گوش میدن ما چی داریم میگیم، گفتم اما اولی که رسول الله و اون 13 نفر و این سه مذهب، اینا میگن رسول الله دستشونو مینداختن در نماز و یه مذهب که موافق با منقول است از خلیفه عمر است که عمر همچی میکرد، حالا ما کدومو تقلید کنیم؟ آیا از رسول الله تقلید کنیم یا از جلال خلیفه عمر؟ همه برگشتن گفتن که جلال خلیفه عمر…….. همه دستشونو انداختن بعد سوال کرد چرا خلیفه عمر این کار رو کرد؟ گفتم شما که اطلاع دارید در فتح ایران عده ای از ایرانیا اومدن نزد جناب عمر و اینطور کردن، ایشون گفتن چرا همچی کردین ؟ گفتن هَکَذاَ نَحتَرم مُلوکَنا وَ رَأسَنَا حَفظَهُ العُمَر فَأمَرَ…. أن یُصَلوا وَ کذَا.
(صحبت حضار)
-بله بله شکی نداریم مجبور بوده، نمیتونسته عمر این کار رو اونوقت، مجبور بوده است دستاشو بندازه.
حالا اینکه بنده هی حاشیه برم واقعا این حاشیه متنه، عمر در حاشیه است ما در متنیم، ما که بر خلاف کتاب الله، حوزه های خدا مقرر کرده ایم، بر خلاف کتاب الله بر الله و بر رسول و بر امیرالمونین می تازیم، ما بدتر از عمریم.
آیا عمر بدتر است که از امیرالمؤمنین احترام میکرد یا کسانی که جعل کردند این حدیث رو که عَلیٌ دابَّهَ الارض، روایت از خدا نقل میکنند، از پیغمبر، از علی، از حسن، از حسین، امام صادق که فَإذَا وقَعَ عَلیهِ القُولْ أخرَجنا لَهُ دابَّه الارض تُکلّمهم أنَّ الناسَ کَانوا……
جعل کردن که دابه الارض علیست، آیا کسی که حدیث جعل کرده است که علی دابه الارض است این بیشتر دابه الارض است یا عمر که کار غلط داشت، کار درست هم داشت که از امیرالمؤمنین تعریف کرده، من در تفسیر نوشتم عمر تعریف کرده، عثمان تعریف کرده، ابوبکر تعریف کرده، عایشه تعریف کرده، مایشه تعریف کرده، همه تعریف کردن، آیا اونها بهترن یا اینا عمرترن؟ یا فرض کنید به عنوان دوستی خاله خرسه چون ما دیروز که نشد جشن بگیریم، به عنوان دوستی خاله خرسه، کسانیکه میگن بله امیرالمؤمنین وقتی که متولد شدن سوره مؤمنون رو خوندن، تورات خوندن، انجیل خوندن و سوره مؤمونون خوندن، همه رو خوندن، این مقام امیرالمومنینه، بابا تو که پیامبر رو زدی زمین، امیرالمومنین 12 سال قبل از بعثت پیغمبر متولد شد، 12 سال قبل از بعثت پیغمبر علی طفل، طفل معنی نداره،{وَآتَیناهُ حُکماً صَبیاً} قبوله.
ولکن این وحی که هنوز بر پیغمبر 12 سال مونده نازل شه و نازل نشده نه جملاً نه در تفسیراً، علی بلده پیغمبر بلد نیست، علی به وحی بلده، پس اون جلوتر از پیغمبره، پیغمبر، علی از پیغمبر یاد گرفته، پیغمبر بلد نیست، علی خودش میدونه بدون وحی، پس از خدا مُلاتره.
(صحبت حضار)
خب این خلاف نصّ قرآنه ……. دروغه پس، پس خدا دروغ میگه، اینایی که میگن پیغمبر بلد بود، اینا مقدستر از خود پیغمبرن از مقدس تر خود خدا.
میگن پیغمبر وقتی که نطفه بود و در سلب پدرش عبدالله بود، در اون وقت سوره مومنون رو بلد بود، نفهمیدیم، خب این که خلاف تمام مسلماته، اونقدر برخلاف مسلمات ما تحمیل کردن بر خدا و رسول و ائمه که عجیبه، مثلاً روایاتی جعلی رو میارن که بر خلاف کتاب است و برخلاف عصمت ائمه، میگه درسته چون امام فرمود، بابا اگه امام خودشم بر فرض محال چیزی بر خلاف کتاب و سنته قبول نمیکنیم میگیم آقا چرا برخلاف خودت حرف میزنی؟ اونی که محرض است عدالت معصومین علیه السلامه، بالاتر از عدالت عصمته، چیزی که برخلاف عدالت است شما نسبت میدید به رّد الشمس، ردّ الشمس خلاف عدالت امیرالمؤمنینه، شما ردُّ الشمس نسبت به امیرالمومنین میگین که خداوند ردالشمس کرد، ناز کرد علی را، نازی چرا؟ براینکه جنابعالی چشات باز بود، نماز عصر رو نخوندی، باریک الله، نفهمیدیم، مگه خدا مثل شما احمقه، این خدای احمق تر از شماست، این لات و عزّی و منات و ثالُثَهُ الاخری ست که باریک الله علی چون تو نماز نخوندی، من خورشید رو برگردوندم که چطور بشه؟ خورشید رو برگردوندم زمان برگرده، فَقِص عَلَی ذلکَ…..
صلوات الله و سلامَهُ عَلَی عَلیّ امیرِ المؤمنین، اللهُمَ اجْعَلنا مِن اُمَّتِه، مِن شیعَتِه، مِن مُحِبیه، مِن مُوادّیه، والسلامُ علیکُم و رحمت الله و برکاته.