بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین ، و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین، محور اول دروس ما در عقود و ایقاعات فقی همون بحث عقد بود که مقداری عرض کردیم، اما خب، معمولا مکاسب محرمه را نیز، مقدم بر ابعاد عقود بحث میکنن، در تذکره همینطور است، در کتاب های دیگر هم همینطور است. ما هم که اینجا بحث کردیم.
عرض می شود که، اول بحثی که اینجا هست این است که، آیا تجارت به قول مطلق، بر حسب عرض می شود آیاتی که استفاده می کنیم؟ تجارت به قول مطلق، که فکر را، قلم را عمل را مال را، اینها را، به کار انداختن برای استفاده ی مادی و اقتصادی کردن، این چه حکمی از احکام دارد؟ واجب است مستحب است؟ مباح است؟ مکروه است؟ چه هست؟
می شود گفتش که چهارتا از این احکام هست، که پنجم نداره. مباح ما نداریم، می شود گفت که کشتن انسان یا واجب است یا حرام، دیگه مستحب و مکروه و مباح نداریم. کشتن یک انسان، یه جوری باشد که کشتن یک آدم مستحب است، نداریم همچین چیزی. مکروه است، مباح است. تجارت، تجارت واجب داریم. تجارت حرام، داریم. تجارت مکروه داریم، مستحب هم داریم. البته این دو تای اخیر خیلی قوی نیست.
؟اگر شما تجارت کنید احتیاج ندارید، زندگی روزمره شما می گذره. احتیاج در بعد خود و در بعد دیگران که لازم است بهشون کمک کنیم، نداریم. اما اگر تجارت کنید هم زندگی شما بهتر میشه هم دیگران، چرا نباید بکنید؟ راجح هم هست؟ به زندگی خود یه رونق بیشتر بدهید و به زندگی دیگران یه رونق بیشتر بدهید از حد ضرورت بالاتر، زندگیتون وسعت پیدا کنه و دیگران، این نمی شود گفت مباحه که راجح است، بله؟ نشد ما به صراحت کاری نداریم، کل اجتماع داریم بحث میکنیم. بنده ثروتمند، شما ثروتمند، هر دو معامله می کنیم، اگر خودهامون اگه معامله هم نکنیم، احتیاج نداریم اصلا، در بعد بالای بالای (؟) ولی دیگران هستن، در کل زندگی انسان ها دیگرانی وجود دارند که یا اصل زندگیشون درست نیست یا اگر درسته مقداری…مباح نیست؟ چرا مباحه؟ چون مباح اون است که نه راجحه نه مرجوح، اینجا راجحه. چرا؟ برا اینکه، بعد اول این است که مال منو شما رو زیادتر می کنه، دستمون بازتر میشه برا کارهای خیر. یک، بعد دوم، اگر ما میلیاردریم زیادترش برا ما چیزی اضافه نمیکنه ولی دیگرانی هستند که محتاج اند، به عنوان ضرورت نه، به عنوانی که دیگرانی هستند که هفته ای یک کیلو گوشت میگیرن، هفته ای دو کیلو میگیرن. پس راجح شد. پس ما عرض میشود که مباح نداریم.
حالا میریم سر واجب. واجب، برای اداره زندگی خودهامون، در حداقل زندگی، واجب است ما حرکتی بکنیم. حرکتی که میکنیم مال در بیاد. حرکت قلمی، حرکت فکری، حرکت لسانی، حرکت عملی، حرکت مالی، هر حرکتی. خب مثل کلنگ زدن که نیستش که به قول اون آقا میگفت که کلنگ (؟) نخیر، عمل، هر عملی که در مقابلش شرعا مال داده میشودو درست است که مال داده بشود، ما اون کارو انجام میدیم برای اداره ی زندگی حداقل مادی خودمون، واجب است یا نه؟ خب بله. و اگر اداره زندگی حداقل خودمون کنارش کسانی هستن حداقل ندارند و قدرت هم ندارند، یه وقت دیگرانی هستند که حداقل ندارند، قدرت دارند، خب اسلام تنبل پروری نیستش که، برن کار کنند. یه وقتهایی نه دیگریست اصلا قوت لا یموت نمی تونه به دست بیاره، وسائلی ندارد، چه درونی چه برونی که بتوند این قوت لا یموت به دست بیاره، این بر عهده بیت المال مسلمین هست یا نه؟ من از افرادی هستم که قدرت دارم اضافه بر ضرورت زندگی خودم به دست بیارم به اون کسی که ضرورت زندگی نداره بهش بدم. پس واجب شد، واجب یک بعدی که نیست. اینجوری نیست که لقوتِ نفسه و عیاله، نه، عیال رو توسعه بدیم، الخلق عیال الله. دیگران که (؟) یا به طور رسمی بر عهده من است، زن و فرزند و پدر و مادر و چه، یا به طور غیر رسمی، مسلمان هایی که اینها ضرورت دارند و حد ضرور زندگی برشون حاصل نمیشه و نمی تواند بشه بر عهده بیت المال است، من از افرادی هستم که باید کار کنم و به اونها بدم. پس هیچوقت تجارت متوقف نیست. حتی خود من ها و ماها. من دارم کار مالی انجام میدم، به وسیله این کار مالی زندگی خودم و متعلقینم می گذره اما حج نمیتونم برم، خب، واجب است من کاری کنم که حج بتونم برم؟ خب بله. اگه (؟) باشه، این در باب حج بحث شد. این من استطاع الیهِ سبیلا چی میخواد بگه یک بار دیگه میگیم، اگر بتوانی شما در طول سال یا دو سال یا سالها جوری کار کنی که اضافه بر زندگی ضرورت خودشون چیزی حاصل شود که با این چیز حج بروید خب این واجب میشه، برای انجام حج واجب میشه.
جهاد، اگر جهاد فی سبیل الله الان هست، و شما به جای هشت ساعت به کار رفتن دوازده ساعت می تونید برید خب چهار ساعت دیگه واجب میشه. برا کمک جهادی.
سوم، دعوت الی الله، اگر برای دعوت الی الله مقادیری مال هست اما اونطور که شایسته و بایسته است که باید شهر شمول و کشور شمول و جهان شمول باشد نیست، احتیاج به اضافه مالی دارد که این اضافه مالی را بتونیم من و شما، من ها و ماها بیشتر کار کنیم در حد کمتر از حد. خب بازم واجب میشه پس مراحل وجوب، (؟) نون شکم من و زن بچم فقط نخیر، بلکه اون چیزهایی که در اسلام واجب است انجام شود چه شخصی مانند حج و جهاد شخص و نوعی اش است و مانند دعوت الی الله و نشر معارف الهیه و فرستادن مبلغین و درست کردن تجهیزات تبلیغی، این همه واجب است. پس باید مسلمان ها کلا فعال باشن هر فرد که میتوانند فعال باشن چه در بعد (؟) و اعدوا لهم ما استطعتم من قوةِ و من رباطِ الخیل. پس وجوب دامنه اش وسیع است حالا اشتباه هم داره، اگه همه اینها هست خب بهتر میشه. بهتر میشود، زندگی مان بهتر میشه یا قاعدتا (؟) زندگی همسایه بهتر میشه، اون چیزی که واجبش انجام شده است، بعد از واجب استحبابه. این استحباب خواهد بود. وجوب، استحباب. بعضی وقتا حرامه. مال را از طریق اکل مال بالباطل، ایکال باطل، عمل حرام، جنسی که؟ حرامه، نوشته حرام، کار حرام، و و و، کار حرام انجام دادن، چه در مقدماتش، چه در مؤخراتش، چه در وضعش، حرامه. اکل و ایکال مال بالباطل به طور مطلق حرامه.
مکروه، بعضی شغل ها مکروهه. کسی شغلش این باشد که سر گوسفند ببره، شغلش این باشه. خب این مکروهه. خب این مکروهی است که واجبه احیانا. حتی المقدور باید اینکارهارو نکرد، ولی خب برا حد واجبه. اما این که حد واجبش هست، اگر حد واجبش هست (؟) منم سر میبرم، منم سر میبرم. این قساوت آوره مقداری، چاره ای نیست ها، چاره ای نیست. کفن دوزی کردن، مرده را دفن کردن، قبر کندن، سر بریدن حیوانات حلال گوشت، چه… چه… این یه اموریست که طبعا قساوت آور است، دل انسان رو سخت می کنه این در هر حد وجوب بسم الله، اما اگر حد وجوب گذشت دیگه استحباب نیست، اباحه نیست. بله حرمت هم نیست، اما مرجوح خواهد بود قطعا. اینجا من عبارت کتاب رو توجه بفرمایید، و هی، تجارت، قد تجب اذا لم یکن للانسان معیشه، ولي معیشه ضروریة، بعضی وقتا معیشت ضروری هست، معیشت فوق ضروری نیست. پس این قید باید دلیل داشته باشد. معیشه ضروریة. یا اینطور بگیم، اذا لم یکن للانسان معیشه، اصلا معیشت نباشه. خب این ضروریت چه جواب بدیم ولي ضروری (؟) اذا لم یکن للانسان معیشة سواها، و الا اگر از غیر تجارت معیشت کرد، زراعة، یا کتابة، يا تدريس، یا چه. اگه معیشت دیگری دارد مگر اینکه تجارت تعمیم بدیم ضمن اینکه تعمیم دادیم. تجارت یعنی ماده ی به دست آوردن مال را به کار انداختن و استفاده کردن.اینجا اعم است از بیع و شراء و مساقات و مضارعه و اجاره و نوشتن و گفتن، همه ی اینهارو شامل میشه. اون به وقتش کامل خواهد شد، عرض کردیم و کانت مباحةً و قد تستحب اذا اراد توسعة علي عياله، چون ما چنتا اشکال داشتیم که قبلا عرض کردیم. ایشون فرمودن إذا لم يكن للإنسان معيشة، نخير، للإنسان معيشةُ و فوق ضروریه ولی همسایه گرسنه است اینجا واجب نمیشه؟ اینجا واجب دیگه. پس چون معین شد در اونجا که انسان خودش معیشت ضروری نداشته باشه، نخیر، خود و دیگران. و قد تستحب إذا أراد توسعة علي عياله چه عیال خاص، چه عیال کلی. أو ضرورة المعيشه للآخرين غير بقتالی فواجبه. این عرض کردیم أم توسعه و مستحبه، و قد تکره، ما با لفظ کراهت مخالفیم. باید بگیم مرجوح، و قد تکره کالمحتکر.
آقا احتکار مگه مکروهه؟ شاید حرامه؟ چطور علامه بزرگوار میفرماید و قد تکره… خب اینکه قرآنی نیست البته. بل هنا تحرم قوية الحرة الاحتكار، اللهم إلا أن يعني احتكار حصائل التجارة الصالحه، احتكار حصائل التجارة، ظاهرا مطلب دیگری شد. و الا اگر ما رانت و احتکار کرده مخصوصا در بعد خاص احتکار که گندم و جو و چیزای خوراکی، اینکه قطعا حرامه. بله، احتکار حصائل التجارة، ایشون فرض کنید که فروخته و فروخته و فروخته و اموالی به دست آورده و این اموالو الان نگه میداره، این احیانا مکروهه، مرجوحه ولی احیانا حرام. اگه کره بشه حرام میشه. همین دیگه دارم عرض میکنم دیگه. احیانا کره میشه حرام میشه. اگه کسی احتیاج داره که حرامه، اگه کنز حرامه. اگه نه کسی باشه که بهش احتیاج ضروری نداره نه کنز حرام نیست ولی مرجوحه چرا؟ برا اینکه مال باید به راه بیفته. ولی ما یه عرضی میکنیم. و لا تؤتوا السفهاءَ اموالکم لتی جعلَ اللهُ لکم قیاما، مال برا موندن نیست برا حرکت کردنه، چرا مال نگه داریم؟ بله، ببینید یه وقت این مالو نگه داشته پس فردا میخواد بره بیمارستان؟ یه وقتام نه، آقا یه میلیون مال نگه داشته بهشم احتیاج نداره ها، زیاد، یه میلیون مال نگه داشته و نه امروز، نه فردا، نه پس فردا، خمسم داده، زکاتم داده، کسانی هم احتیاج نداره، ولی باز این از قیام بودن خارجه. چون قیام مراتب داره، یک قیام ضروریست، یک قیام راجح. اگر این مال قیام راجح دارد، جعل الله لکم قیاما، باید این قیام بشه. ولو قیام در نظر ما قیام راجح از نظر (؟) البته این حاشیه مطلب، متن مطلب این است که، اللهم الا أن يعني احتکار حصائل التجارة الصالحه، حصائل این چجوری به دست میاد احتکار اون پول ها، و الا خود این اموال احتکاری ؟ ادخّاره لنفسه دون مبرق و دون الکتماز المحرم و ما اشبح من اداخارات المرجوحة التعاسي معما كانت محرمة قوية الحاجات الضرورية هم که عرض کردیم، حاشیه نمیخواد اینو گفتیم. و قد تباه و عن لا یحتاج علیها و لا ضرر، و لکن اینم قبول نداریم، مباح نمیتوند باشه، تجارت هیچوقت مباح نیست. تجارت همیشه یا واجب است، یا راجح است، یا حرام است، یا مرجوح. مباح نمی تونه باشه فلذا بگیم بل هی عیناً مستحبة توسعة لهو والآخرين، أم واجبة كما بينا، يا اينه يا اون. ضروریه واجبه، عرض میشود که توسعه است مستحبه. مگر اینکه کسی اینطور خیال کنه، بگه اگر من مال زیادتر داشته باشم و نداشته باشم یکیه، میشه؟ اگر من مال زیادتر از حاجت، عرض میشود که راجحم داشته باشم و نداشته باشم، مساویه. نه مساوی نیست. برا اینکه مستحبات دیگران، واجبات دیگران، مستحب دیگران، مستحبه، واجبات دیگران، واجبه. مال بود و نبودش یکی باشه ما نداریم اصلا. این مباح اينه دیگه. که این مال بود و نبودش یکی باشه، این نداریم. مگر برای کسانی که مبتلا به خیالن میگه اگه انقد من مال (؟) این خیاله، این مطلب دیگریست. و قد تحرم اذا کانت فی محرم، مطلقا و هی اسماء الاول یحرم التکثرببیع الاعیان نجس الا آخر، ما اینجا بحث داریم، این حرمت تکثر که در مکاسب باید مطالعه بفرمایید خوبه که مقارنه بین بحث ها داشته باشیم و در کتاب های دیگری که در این مطلب بحث کرده اند.
یکی از عناوین در باب مکاسب، حرام است بیع اعیان نجسه. کالخمر و کل مسکر. این کر البته، میته و دم و چه و هر چیزی که نجسه، چیزایی که نجس العین هستن، این بیع این اعیان نجسه حرامه. ما سوال میکنیم آیا بیع اعیان نجسه به عنوان نجس بودن حرام است؟ دلیلی نداریم. نه کتاباً و نه سناً. کتاباً که ما ضوابط فوری داریم. هو الذی خلق لکم ماء فی العرض، خلق لکم، انسان یه عین نجس داره، یک سگ داره، یه چه داره یه چه داره، خمر داره، هر چه نجسه. خب این چرا باید حرام باشد؟ خب، بله اگر بیعی طرف را به حرام بیاندازد و استفاده از اون فقط استفاده حرام باشد و من می دانم و یا ظن دارم یا احتمال میدم به طور نوعی که در حرام مصرف میکند، این بیع حرام است، منتهی حرام اصلی نیست حرام فرعیه، چون ما یه حرام اصلی داریم که خود خمر، مثل عرق خوردن، خود دزدی کردن، خود آدم کشتن، خود زنا کردن، خود چه… اینا حرام اصلیه. یکی حرام های فرعی دارد که انسان را نزدیک میکند به حرام. اینا حرام فرعی. (؟) که الارث ما یقتل الواجب، چیزهایی که انسان را نزدیک میکند به حرام، یا سبب انجام حرام میشه، دور میکند از واجب، یا سبب ترک واجب میشه، که سه بعد شد، یک، خود واجب و حرام. دو، مقدمه ی واجب و حرام. سه، آنچه مقدمه صد در صد ندارد برای واجب و حرام، ولی نزدیک میکند انسان را به حرام، باز حرامه. دور میکند انسان را از واجب، حرامه. چون ارث که در چهل و هفت جای قرآن کریم ذکر شده است، به همین معناست. ما یک… یُکسبُ، اینکه جلو بگیرد که حرامه، در این حرام سه بعدی، که به عنوان ضوابط در اصول و استنباط کلا بحث کردیم و بحث خواهیم کرد انشالله، در اینجا عرض میکنیم که، و (؟) تکثر ببیع الاعیان نجسه اگر استفاده حرام بشه و اما یه چیز نجس خوردنی تو بگو سگ، خب سگ که خوردنی که نیست. این سگی که (؟) این سگی که گله رو حفظ کنه، بستان رو حفظ کنه، خانه رو حفظ کنه، سگیست که میگرده بین جنازه ها، جنازه خاص رو پیدا میکنه، سگ پاسبان که داریم البته، سگ پاسبان داریم، سگ مفتش داریم، سگ خریدار داریم، سگ چه داریم…، (؟) یعنی اعمال انسانی رو هم (؟) میکند به سگ ها هم دارن یاد میدن. کارهایی که سگ میتونه انجام بده، گربه میتونه انجام بده، عرض میشود که حیوانات دیگری که اونا که نجس العینن فرض کنید، این کارهارو انجام بدن، خب، بیع این سگ چرا حرام نیست؟ بیع این حیوانی که نجس العین است، برای خوردن که نیست بیعش، این برای کار حلالیست که انسان یا نمیتواند یا سخت می تواند یا بالاخره به جای انسان رو می گیرد، خب این چرا حرام باشد؟ نخیر، ولی بیع الذره رو نمیگه، بیع دم رو نمیگه بیع خمر رو نمیگه بله ملاحظه بفرمایید.
میگن بیع اعیان نجسه خب احیاناً میگن اگر منفعت محرمه است همه، بعضیا میگن مطلقا، اگر منفعت محرمه هم دارد اما منفعت محرمه زیادتر است، در این صورت میگن به حساب اینکه عین نجس است حرام است، (؟) بله اگر عینی که نجس نیست، پاکه اما استفاده حرام ازش میشه، گرگ رو انسان بفروشه، گرک که نجس نیست، ولی گرگ رو میخرن میکشن میخورن، ما بفروشیم حالا؟ و اما، اگر شراب که خوردنش حرامه، درست کردنش حرامه، نگه داشتنش حرامه، شراب را بنده میخرم سجده کنم، حرامه. شما عرض میشود که معذرت میخوام، یه کسی که شراب خوره، این شراب داره میفروشه، من برا دو جهت شراب ازش میخرم، چون نمیتونم بگیرم بریزم. یبار این کارو من در (؟) کردم یک سوری داشت عرق میبرد، گفتم چقد پول میگیری؟ گفت انقد، گرفتم ریختم زمین(؟) حالا این شرابی که خوردنش حرامه، من میخرم با این شراب دو کار میکنم، یک، کمتر مردم بخرند بخورند مست بشن، تقلیده، دو، اگر شد چون نمیشه سرکه بشه چون عرقه، اگر شد اینو بردارم سرکش کنم، پس دو کار واجب کردم، یکی جلوی منکر رو گرفتم، یکی اینکه خب از این که مالیت نداره من مال درست کردم. از خمر، که آب انگور یا آب فرض کنید که خرماست، برداشتم سرکه درست کردم، کار درستیه.
پس اگر در موردی که منفعت معلله دارد، احیاناً واجبه، بله، مالیت بالفعل نداره اما شرعا چطور؟ چیزی که شرعا، خب این خودش یه بحثیه، چیزی که بالفعل مالیت نداره. آقا الان یه چیزی دست منه، الان هیچ مالیت نداره، اما دست منه. دست منه مال من هست یا نه؟ برا من که هست؟ اما اگه دست شما باشه شما یه کاری سرش میاری که مالیت پیدا بکنه، میشه از من بخرید یا نه؟ خب بله. چون شرعاً مالیت داره. یه وقتایی بالفعل مالیت دارد، شرعا مالیت نداره، آقا این دست منه یک ساعت مالیت داره، شما بعد از یه ساعت میخواد بخری، چطوره؟ فایده نداره. باید اون کسی که میخرد ازش استفاده بتونه بکنه، اما اگر اون کسی که میخرد استفاده حلال نمیتونه بکند، ولو در نزد من هست مالیت داره، با اینکه در دست من مالیت نداره این خریدنش چیز، اشکال داره وممنوعه.
خب پس اینکه میفرماید بیع اعیان نجسه به عنوان نجاست فقط حرام نیست، بعضی وقتا واجبه. خون، اگر علائم نجاست داشته جواب میده. میته این طاهره. این خمری که از اعیان طاهر است به نظر ما همین بیعش برای کسی که میخورد حرامه، پس منحصر به نجس بودن نیست. برای کسی که میخورد یا میخوراند برا اون به طور کلی حرام است.
پس کلا یه جواب داشتیم، فروش اشیاء، نجس باشد، طاهر باشد، هر چه باشد، در صورتی که برای منفعت محلله یا منفعت معمولیش محلل است، و من ظن و گمانی به اینکه مصرف در حرام میکند ندارم، با این قیود این حلاله. اما، اگر یک کیلو گوشت قصاب میفروشه، میداند طرف گوشت رو میخره، میبره، و اینو چاشنی عرق میکنه، یه کمک به عرقه، مجلس بزم عرق (؟) اما اگر گوشت خوک رو کسی میخره میبره، که میخواد کود بکنه، که دو کارمیکنه هم کودِ و برای درخت ثمر داره، و هم خورنده گوشت خوک کمتر میشه، این اشکال نداره، منتهی مراحل مشترکه، بعضی وقتا گوشت رو شما میفروشی، این نوعا مصرف حرام داره، مگه همه میان میخرن؟ میبرن کود میکنن؟ اون یه بعد اون درصدش ضعیفه، درصدش ضعیفه، برا خاطر کود نیست برا خوردنه، اون برا خاطر خوردنه برا خاطر کود نیست، اونی که میخره برا کود نیستش که برا خوردنه. اما، اگر کسی میخرد از کسی، فروشنده به حساب خوردن میفروشد ولی خریدار به حساب کود در اینجا مال گرفتنش برای فروشنده حرامه دادنش برای خریدار حلال. فروشنده گرفتن مال حرامه چون به عنوان خوردنه، ولی برای خریدار… بله؟ بدانه چرا. اگه بداند و به احتمال عادی برسد. اگر این شخصی که دارد جنس حلال میفروشه، کارد داره میفروشه، چاقو، چاقو رو میفروشه و اگر احتمال عقلایی بدهد که طرف میخواد چاقو کشی کنه، خب این حرام میشه، این حرام میشه. اما اگر چیز حرامی که معمولا استفاده حرام ازش میکنند، بفروشه اما طرف این حرام رو میخره برا اینکه حلال مصرف کنه، حلال میشه. پس محور مطلب این است که مصرف علماً یا ضمناً یا احتمالاً عقلایی است مصرف حلال است؟ یا مصرف حرام است؟ که اگر مصرف حرام باشد در هر سه بعد، به مراتبه این حرام میشه. اگر مصرف حلال باشد در هر یک از سه بعد، این عرض میشود که حلال خواهد بود . پس این که میفرماید که یَحرم تکثر ببیع الاعیان نجسه والخمر و کل مسکر این به طور کلی قبول نداریم، الا ما قد یسکر این یه قیده که میگذریم. ایشون می فرماید کل مسکر، ما یه مسکر بالفعل داریم، یه مسکر به جعل اسکار داریم، مسکر به اسم خمرداریم، ولی مسکر به جعل اسکار که در طارقه نوشتن کال مستکیرو (؟) و نوم اَمام الشمس اِمام رو بکنید اَمام، و نوم اَمام الشمس لبعض الناس ایس قد تسکر هذه کیفیه اللهم الا عن (؟) این در چهل و هفت هشت سال پیش که من در کاشمر (؟) اونجا از من سوال کردن این مسئله رو همینطور جواب دادم این کارو میکردن بعضی وقتا. انگور، یازده دوازده جور انگور داریم، انگور رو میخوردن و آبگوشتم میخوردن و تو آفتاب میخوابیدن مست میشدن. از من سوال کردن این حرامه؟ گفتم بله حرامه. بله مسکر رسمی نیست ولی این عمل حرامه، این عمل خودش حرامه. بله؟
این جا ما استثنائا میتونیم بگیم الا ما قد یسکر باکیفیة لهو خاصه. بله؟ عرض میشود که، الا ما قد يسكر با كيفية لهو خاصه و ليس في الأصل من المسكر، اگر کسی انگور را میفروشد به کسی که انگور را میخرد و میخورد و آبگوشت میخورد و رو به شمس میخوابد و مست میشه فروختن انگور حرامه. اما اگر کسی خمر رسمی را میفروشد به کسی که می داند یا احتمال حسابی می دهد که میبره و اینو سرکش میکنه، این حلاله. انگور حرام میشه ولی خمر حلال میشه.
والفقاع، میگد بیع فقاع حرام است. این فقاع رو جدا آوردن ایشون به حساب اینکه کسانی هستن که فقاع رو طاهر میدونن. کسانی نجس می دانند، ولی مسکر رو نوعاً، عرض میشود که خمر و اینها رو نجس می دانند. فقاع رو به این حساب جدا آوردن، فانه خمر استصغره الناس وهذه (؟) طاهرة كما قدمنا در باب طهارة اونجا. والمیته والدم ولیکن اینم مطلق نیست ، النجسین. بله؟ یکی خمره یکی میته است، نه میته دریا چطور؟ میته دریا چیزه، خود موتش خارج ما. میته و دم و کل مسکر. بله؟ یکی خمره، یکی کلُ مسکر. طاهر، عرض میشود که این دو جوره، طاهر که هست بله خوک هم در دریا؟ اینکه تو دریا طاهره هیچوقت نجس نمیشه. اون که اون که دم سائله دارد اگر بمیرد. دریا هم دم سائله ندارد همه اینا مثل ماهی میمونن و المیته و الدم النجسین… میته نجس باشد، دم نجس باشد دم مسفوح نجسه اما دم غیر مسفوح که خب.
ما به ایشون عرض میکنیم نخیر حتی میته ای که دم سائله دارد، و دمی هم که دم مسفوح است، این هم بیعش مطلقا حرام نیست، مگه برا خوردن بسم الله، یقین خوردن، ظن خوردن، یا احتمال خوردن، بله. و لکن، این خر مرده، سگ مرده، چی مرده، چی مرده… این که برا خوردن معلومه دیگه، هیچ کس خر مرده نمیخوره، سگ مرده نمیخوره. میبرن اینارو جایی که عرض میشود که استخرهایی که به اسم ماهی پرورشیه، اینهارو خورد میکنن چرخ میکنن میریزن این حیونا میخورن. این چه اشکال داره؟ یا دم، دم که خیلی مهمه، دم که رمز حیاته، کسانی که فقر دم دارن خونشون کمه و اگر به ایشون خون تزریق نشه میمیرن، از واجباته دیگران به اینا خون بدن، آقا مجانی بدن؟ نه. خون رو عرض میشود که مقداری می شود (؟) چرا نشه؟ ولی خون برا خوردن در اینجا نیستش که، چنتا کشو خون برای اینکه مثلا از مردن نجات پیدا کنه. پس یکیشون به طور مطلق حرام است، والمیته والدم ما قبول نداریم. والک… خب پس چرا مطلقه؟ والکب الا کالمسی والماشیه (؟) باقیشم نبوده نگفته است. کلب پاسبان، کلب مفتش، بله؟ نه میره تو بیابون برمیگرده. یا کلب خریدار، معامله میکنه، میره در مغازه و جنس میخره ور میداره میاره، میمونم همینطوره دیگه. چرا ایشون گفتن الا کلب؟ خب میمونم همینطوره، بوزینه هم هینطوره دیگه.
عرض میشود که اینجا والمیته و الدم که فرمودن کلا مگه نفرمودن؟ یعنی میته ی حلال گوشت هم که خوردنش حرامه میتونه… پس چرا قاطی کرده؟ بسیار خب. الا کلب و الصید در کلب و الصید و کلب الماشیه (؟) یکی از حرفایی که خیلی عجیبه، و ما حرفای عجیب در فقه زیاد داریم، زیاد حرفای عجیب داریم، که، ما روغن نجس را برا اینکه روشن کنیم تحت السماء اشکال نداره، زیر سقف اشکال داره. یا اینکه فرض کنید بول ابل، میگن بول حیوانات خوردنش حرامه مگر بول ابل یا (؟) بول هر حیوانی را آدم حاضره بخوره، بول شتر حاضر نیست بخوره. این چه حرفیه. (بحث با دانشجوها نامفهوم) ما اینجا نوشتیم بل و لسائل (؟) بل و یکر ما حرَمه اذا کان المقصود المنافع المحرمه. اگه اینطور باشه، این توضیحات بحث. ام هی المتعبد و ان لم تخسر، أم هي المتعبد و إن لم تخسر، منافعیست عادی، مثلا منفعت این خمر یه مؤمن نماز شب خون داره خمر میفروشه، منفعت اصلیش این خوردنه ولی قصدش نیس که طرف بخوره، خب نباشه، خب میخوره.
و اما المحلله المقصوده و لا سیه ما المبینه، المحلله المقصوده، مثل خون، خون که منافعی کسی که خون انسان میگه نمیخواد بخوره که. این منافع محلل صد در صد (؟) داره این چرا حرام باشه؟ و لاسیه مبینه، در اونجایی که هم میشه خورد هم میشه نخورد، مثل کسانی که خون حیوانم میخورن، به عنوان مثال خیلی علاقه دارن که خونو دستش که خونی میشه میمکه مثلا، خب اگر خون رو به این فروختیم و یه آدمیست که مسلمان بود، و بهش گفتیم که این خون نجسه، خب نمیخوره (؟) دیگه میخوره، مبینه اس چه اشکال داره.
الم مشترطه ، ولی مشترط به حساب من شرط میکنم که این رو مصرف حرام نکنم اگر این قابل قبول طرف هست و به ظاهر ایمان قبول میکنه بسم الله، و اما من شرط دارم با کافر، اگه خون خورد که فایده نداره اصلا.
و الامر علی حساب الشرط البته و لا غیر(؟) و ما اشبح لما اشبح. ذالک و آیات تحریم فی ذالک الحق انما تحرم اطلها او شربها او ما یقدمه لاحدهما و انها هی المنافع (؟) اگرکسی با خون رنگ کنه، سابقا میکردن این کارو، (؟) کسانی که الکل رو نجس میدونن مثلا، با اونا داریم صحبت میکنیم، کسانی که الکل رو مثل آقای حکیم مشکوکن نجس میدونه، به او هم میگیم بابا این الکل برا تنظیف جراسیمه برا آمپول زدنه، برا چیه، برا چیه، برا چیه، مراحلی داره، خوردن فقط نیست، چه اشکال داره؟
و ما اشبح، ثم و لیس التحریم فی هذه و ما اشبح، میدونم آخه ایشون مشکوک بود به این قضیه. شما مکتوب رو قبول نداری در موضوع که نمیتونه فقیه فتوا بده که،در موضوع. یک الکل صنعتی بود که اصلش مایع نیست، یک الکلی که اصل مایعه، اگر یقین کنه مایع است، خب، آقایون میگن که نجسه. اگر یقین کنیم که مایع نیست، از چوب مستقیم گرفته باشن مایع نیست، ولو از آب انگور، آب خرما. اونا میگن؟ اینا اینطور میگن دیگه…
ثم و لیس التحریم فی هذه و ما اشبح الا العدم منفعة المحلله أو حرمتها یا خودش حرامه، یا منفعت حلال نداره. البته این دو بحث شد. یه بحث این، خودش حرامه، خوردنیه، آشامیدنیه، چیه، و منفعت حلالم اینه، خب این وسط در حرام میشه، این از باب تعاون در اثم حرام میشه دیگه، از باب اثم خودش تعاون در اثم میفرماید حرام میشه. یه وقتایی هم نه، یه وقت منفعت هیچ نداره، یکی این است که من این کبوترهایی که تو آسمون دارن پرواز میکنن خب، فروختم، نه من میتونم بگیرم نه شما، این حرامه، چرا حرامه؟ برا اینکه اکل مال بالباطل دیگه، این بیع سفه اصلا، از باب سفاهت این حرامه، بالاتر از سفاهت، چون در سفاهت انسان یه پولی میده یه چیزی میگیره اما کمتر از اون حد. ولی اینجا بدتر از سفاهته چون پولی میده هیچی گیرش نمیاد. این کبوترایی که در هوا دارن پرواز میکنن. پس این است تمام اینا ضوابط داره، اون از باب مصرف در حرام، این از باب اعانت در حرام، اون از باب سفاهت. چون تجارت باید تجارت منطقی باشه، بنابراين انسان تجارت کنه و ضرر کنه خود این تجارت با ضرر اين حرامه. حالا یه موقعی یه آدمی که قصد داره دو تومن داره و نون سه تومنه ما نون سه تومنی رو دو تومن بفروشیم برا کمک به کسی این مطلبیست. اما در موردی که کسی محتاج نیست و مورد انفاق نیست و چه نیست و چه نیست، ما اگه تجارت کنیم و ضرر کنیم یا کلا ضرر یا بعضا ضرره این سفاهت است این درست نیست. ولا حرمة التليحة الا في (؟) أو شرب أو عباده ثم لا دليل علي سواها و الانتفاعات و لا سيه ما العقلاني بل (؟) و هوه الذی خلق الارض جمیعا یرصل (؟)