جلسه چهارصد و دوازدهم درس خارج فقه

غیبت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اول یه مقداری در آیه حجرات ﴿وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾ [الحجرات: 12] بحث کنیم، بعد اون چند آیه دیگر رو، بعد فروع استثنایی رو صحبت کنیم. آیا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا، فقط در زمینه گناهانی است که طرف انجام میدهد سراً، ما در پنهانی نباید بازگو کنیم؟ نخیر، اگر طرف عملی را انجام داده است سراً و گناه نمیداند، اما من گناه میدانم و من به عنوان گناه نقل کنم، غیبته؟ بله غیبته، بلکه بالاتر تهمته. چون من نسبت می دهم که فلانی نماز جمعه رو نخوند، کار حرام کرد، و حال آنکه به نظر او، یا اجتهاداً یا تقلیداً، واجب نیست. در اینجا بالاتر از غیبت است که تهمته. سه، پس اولش این بود که فعل حرامی را خفیةً انجام داده است و من نقل میکنم برای دیگران. دوم اینکه فعل حلال در نظر خود را انجام داده است یا اگر حرام بوده، معذور بوده، بالاخره حلال بوده. فعلی که حلال است برای او یا اجتهاداً یا تقلیداً کلاً یا عذراً، آقا فلانی گوشت خوک خورد، خب بابا داشته میمرده یه خرده خورده، نمیره. فعلی که کلاً برای او یا اصلاً حلال بوده است اجتهاداً یا تقلیداً، یا ضرورتاً حلال بوده است اما من حرام میدانم در بعد کلی یا در بعد جزیی، من بیام نقل کنم، نگم ضرورت داشت. نگم نظر او چنین بود. در اینجا بالاتر از غیبت، تهمت است. بعد سوم، بعد سوم این است که یک کاری را که مردم جاهل و نادان رکیک می دانند، اما شرعاً رکیک نیست و این آدم این کارو کرده. در بین مردم رکیکه و برای اینکه آبروی این شخص در نزد مردم ببرد، این رو نقل میکنه. فلانی چهارتا زن عقدی دارد و پنج تا زن صیغه دارد. در شرع که حرام نیست، احیاناً واجب هم هست، احیانا.ً اما این عملی که در شرع رجحان دارد و به رجحانش عمل کرده یا احیاناً واجب است ممکن است به حساب وجوب عمل کرده، این رو برود در میان مردم احمق که اصل زن گرفتن را برای مرد ربانی و روحانی مثلا بد میدونن، میگه بله چنین. اونوقت این آدم رو دیگه نه پشتش نماز میخونن، نه ازش تقلید میکنن، بهش فحش میدن، مزخرف میگن.  این هم غیبته. پس غیبت در محرمات واقعی فقط نیست. غیبت در محرمات به نظر شما که به نظر غیبت شده، حلال است، باز نیست. بلکه در امری که احیاناً مستحب است یا واجب است، این هم عرض می شود که هست. چهارم، چهارم این است که عملی نکرده، قدش کوتاه است، پاش شله، چشمش کوره، کلش کچله، این کله کچل هم چیزی باشه نبینن، ولی شما میدونی، شما بگین فلان کچله چنین گفت، گذشته از ایذاء، اظهار عیبه. یک عیبی را از این شخص شما اظهار کردین، نمیخواست معلوم بشه. خودش که اینکار نکرده که. این مرحله چهارم هم غیبته.

یا فرض کنید یک آدمی است غذا بیشتر از دیگران میخوره، بیشتر میخوابه، جونش کمتره شما به حساب تنبل میارید، میگید فلانی تنبل است، فلانی بخور و بخواب است، شما ولو به عنوان ایذاء و تعیب نباشه، نه، قصد ایذاء نیست، قصد تعیب نیست. میخواید فلان کس رو بگید که فلان کس چنین کرد ولی اسمش رو مثلاً نمیدونید، یا هر جور، علامت نشون میدین، فلان پرخوره، شله، کچله، تنبله، خوابه، این هم غیبت است. به طور کلی، ذکرک اخاک به ما یکره، این یک تفسیر و تبیین بسیار جالبی است، منحصر به فرد، راجع به ﴿وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾ [الحجرات: 12] در پشت کسی سخنی نگویید، اشاره ای نکنید، کاری نکنید، چیزی ننویسید، وضعی انجام ندهید که در پشت او یک چیزی که مستور است، مردم بدانند. اگر این مستور، گناه است که معلوم. اگر دوم است، سوم چرا؟ عرض می شود که ولا سیما این است که ایذاء بشد. اگر ایذاء بشد که این عرض می شود که ﴿ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ﴾ [النور: 40] و از جمله ادله و اینکه حتی اگه عمل حلال باشه، تا چه رسد مستحب یا واجب باشه، اونجا هم غیبت است، ما حدیثی در درالمنثور نقل کردیم. صفحه 251 جلد بیست و هفت تفسیر الدر المنثور، اخرج ابن ابیها {05:03} ان السلمان الفارسی کان مع رجلین فی سفر یخدمهما و ینال من طعامهما. فقیر بود، سلمان فارسی با اون درجه ایمان، فقیر بود. کارشون رو میکرد، خدمت میکرد، بعد از غذاشون هم میخورد. و ان سلمان نام یوم. یه روز خوابش برد. فطلبه صاحباه و لم یجداه فضرب الخبائه، خیمه رو زدند، سلمان باید بزنه، {5:35} خوابش برده دیگه، عرض می شود که پیداش هم نکردند، رفته یه گوشه ای خوابیده، پیداش هم نکردند. و قالا ما یرد سلمان شیئا غیر هذا. این سلمان از اون تنبل هاست که هیچی نمیخواد برای اینکه این چادر حاضر بشه، بیاد بخوره و بره بخوابه. خب آیا سلمان خوابیده، حرامه؟ بخورد، حرامه؟ عرض می شود که اینها که حرام نیستش که. کار حرام نبوده که نقل کردند اینها. بله و قالا ما یرد سلمان شیئا غیر هذا ان یجیئه الی طعام معدود حاضر و خباء المضروب، خیمه زده شده و لما جاء سلمان ارسلاه الی رسول الله صلی الله یطلب لهما اداما. اینها یه خورشتی میخواستن. نون داشتن، خورش می خواستن. این قابلمه رو فرستادن که از پیغمبر، فانطلق و فاتاب فقال یا رسول الله صلی الله بعثنی اصحابی {06:33}  ان کان عندک قال ما یسمع اصحابک بی الادام، اینها خورش میخوان، قاطر میخوان چیکار کنن؟ خیلی لطیفه حدیث، خیلی جالبه. آخه یا رسول الله اینها میخوان دیگه، خورش که قاطر نمیخواد. چطور {06:53} هیچی نداریم. چطور شما فرمودید که اینها قاطر دارند. {07:14} گوشتش رو خوردید، ﴿لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا  أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا﴾ [الحجرات: 12] گوشتش رو خوردید.عرض می شود که غیبت کردید. فنزلت ﴿أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ﴾ [الحجرات: 12] و فیه عن انس ان رجلین هما ابوبکر و عمر. اینجا حسابشون رسیده شد. و فیه بای شیء اعتندنا قال صلوات الله علیه به لحم اخیکما والذی نفسی بیده انی لاری لحمه بین ثانیاکما. تو دندوناتون دارید میجویید گوشتشو. غیبته دیگه. فقالا استغفرلنا یا رسول الله. آیا اینجا پیغمبر حق داره اسغفار کنه؟ نخیر، باید سلمان ببخشه آخه. و لذا قال مراه فالیستغفر لکما. او استغفار کنه به دو بعد. یه بعد این استغفار کرد برای شما، یعنی شما رو بخشیده. دو بعد، کسی که مظلوم واقع شده، اگر برای کسی که ظالم است استغفار کند این غفران، حتی بر استغفار رسول الله مثلاً مقدم. من چیکاره ام؟ من پیغمبرم درست. اما چون شما به کسی دیگر ظلم کردین، او باید شما رو ببخشه. بعد از بخشیدن هم من استغفار نمی کنم، خود اون استغفار کنه که از زبان خود مظلوم، استغفار حاصل میشه.  خب این بحث غیبت.

 ما در آیه مبارکه الْجَهْرَ بِالسُّوءِ داشتیم بحث می کردیم ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾ [النساء: 148] در خدمت قرآن هستید آقایون. بله، نه آیه ای که دیروز بحث میکردیم این بود، بله فاحشه. ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ  وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [النور: 19] سوره نور عرض می شود که آیه نوزده. این رو یه مقداری بحث کنیم. خب، این گفتیم یحبن این مراحلی داره. یه مرتبه، دوست دارد که بدیها شیوع پیدا کند. بدی کوچک، بدی بزرگ، بدی متجاوز، بدی غیر متجاوز. خب این بده. چون اصل ایمان مقتضی این است که اعمال ایمان، افکار ایمان، علم ایمان، معرفت ایمان، معاشرت ایمان، این پخش بشه. چون خدا رو دوست داره. به هر مقداری از درجات ایمان مومن است، این رو دوست دارد. مومن هرچی هم ناجور باشد، این دوست ندارد که فحشا و انحرافات و عصیان، پخش بشه. مگر اینکه خیلی این کودن باشه و خیلی آشغال در ذاتش باشه یا خیلی جاهل باشه، عرض می شود که این رو دوست داره. حالا إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ. اینجا فاحشه رو ذکر فرموده. فاحشه فرق نمیکند که علمی که فاحشه است، عقیده ای که فاحشه است، اخلاقی که فاحشه است، عملی که فاحشه است. فاحشه در دو بعده. یا خودش خیلی بزرگ است، یا نه تجاوز به دیگری میکند، یا هر دوانه است. کسانی که دوست دارن، أَنْ تَشِيعَ. خب، این دوست دارند أَنْ تَشِيعَ، ان یشیعوا، نفرمود، أَنْ تَشِيعَ.  ببینید این تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ چند بعد داره. یکی اینکه اینجا نشسته، هیچ کاری هم نداره. نه غیبت میکنه، نه مردم رو وادار به منکر میکنه، دوست دارد که این زناها، این دروغها، نا عرض می شود که امنی ها، چه، چه، این زیاد شه. یحبن هست یا نه؟ هیچ کاری هم نداره ها، هیچ کار. تَشِيعَ. یشیعه که نیستش که. حالا این تَشِيعَ چند جوره. یا تَشِيعَ  به خودی خود در میان مردم، روی جهالت و روی غفلت و روی انحراف. این فحشا نه یکی، نه دوتا، بلکه معمولی شود. جو، جو فحشا شود. این رو دوست دارد. یه مرتبه نه، دوست دارد کسانی دیگران را دعوت کنند به فحشا. این هم تَشِيعَ است. تَشِيعَ  یا به طور اتوماتیکی در میان خود مردم، یا به وسیله دعوت کسانی که رأس الزاویه در فحشا هستند. این هم دو تا.  سه، سه این است که خودش بره تو میدان و عمل گناهی را به طور جهالی انجام بده. تَشِيعَ است باز. بدتر از اول و اوله که خود این آدم، میخواد دروغ بگه، در حضور مردم. فحش بده، حضور مردم. غیبت کنه، حضور مردم. مال مردم بخوره، حضور مردم. چه، حضور مردم. در حضور مردم وقتی که کسی کاری کرد، این شیوع پیدا میکنه تبعاً اینطوره. چهار، چهار این است که ﴿يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾ [النور: 19] خودش در سِر، کار بدی انجام داده. سراً گناهی کرده، بره بگه. این تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ نیست مگه؟ و لذا حرامه. حرام است اگر کسی گناهی رو انجام داد، برود بازگو کند برای دیگران. حتی در باب حدود و تعزیرات این عرض رو ما داریم که هیچ مسلمانی حق ندارد اقرار کند به معاذالله زنا یا لواط یا چه یا چه. خود اقرار حرام است اصلا. و لذا در باب اقرار داریم که اولاً اقرار گرفتنی که نیست، اقرار انجام دادنیه. اگر که خواست اقرار بکند، شما نهی اش بکنید. اون قضیه غامدیه دارد که غامدیه حضور رسول الله صلی الله، شرف یاب شد، اکد انی زنیت، حضرت فرمود ارجعی و استغفری. چرا به من میگی؟ اگر غرض از این گفتنت به من که اشاعه میکنی، آنچه را که در پنهان بوده، ابراز میکنی، این است که حد بزنم و پاکت کنم، خب تو میتونی پاک بشی با استغفار، ارجعی و استغفری. در دفعه اول، دفعه دوم، دفعه سوم. آخر سر نظر ما در مخصوصاً تبصرة الفقها؟ این شد که با اقرار هیچ حد ثابت نمیشه. آخه آقایون می فرماین احیاناً که اگر کسی اقرار کرد، شخص حاکم شرع مخیر است به اینکه حد جاری کنه یا نه. ما آخر سر با پایین و بالا رفتن ها و بحث کردنها، اینطور فهمیدیم که نخیر، حق نداره اصلاً. اسنتاد به قرآن هم می کنیم. قرآن شهادت فقط میگه ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ [الأحزاب: 58] معلوم، يُؤْذُونَ. یا اینکه در باب رمی، ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ [النور: 4] فقط حصره. یعنی اگه بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ندارد، این عذاب الیم است و ﴿فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً﴾ [النور: 4] {صحبت حضار} میخوام بگم اگر کسی اقرار کرد، اقرار شهادت است {صحبت حضار}  حالا ما داریم در فحشا و اینها بحث میکنیم، چون ابعادش فرق میکنه.

 کسی که عرض می شود که این زنا داده، زنا کرده و رفت چهار اقرار محکم حسابی با فواصل کرد، حق دارن حدش بزنن؟ نه. ما آخر سر به دلیل آیه عرض میکنم، عرض می شود که ﴿بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ  فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾ [النور: 13] {صحبت حضار}  وقتی که شهادت در کار نباشد، حد نیست. حد در جایی است که شهادت باشه، منحصراً شهادت. اگر اقرار باشه بله {صحبت حضار}  خب اینجا شهادته؟ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ اینجا؟ نشد أَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ، نه اون اقراره أَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ، آیا اینجا چهار شاهد است؟ آیا هر اقراری شهادت است؟ این در جای خودشه، این رو به عنوان اصل موضوعی عرض کردیم. حالا بر میگردیم {صحبت حضار} 

کسی که علیه خودش اقرار میکند چنین کردم، درسته؟ خب این اول حرام. می نمیخوایم استناد به آیه کنیم در حرمت. این حرام، چرا؟ برای اینکه اشاعة الفاحشه است. این تشیع، یشیع الفاحشه است، ﴿يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ﴾ [النور: 19] یکی از مراحل يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ این است که عمل گناهی که مخفی کرده است، این برود به دیگران بگد، من این کار رو کردم. گفتن من این کار رو کردم، شیوع داد؟ یعنی مخفی رو ظاهر کرد یا نه؟ آیا این عملش عمل فحشا بود یا نه؟ بله. مخفی بود یا نه؟ بله. گفت یا نه؟ بله. معلوم شد؟ بله. تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ است دیگه. این رو میخواستم بگم.

و مطلب دوم، خواستیم عرض کنم، حتی اگر به اقرار ثابت شود با چهار اقرار با شرائط که این زنا کرده، حق ندارد حاکم شرعی بهش حد بزنه. چون ﴿ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ﴾ [النور: 4] این شهادت، چهار تا شهادت نیستش که.

خب حالا عرض می شود که يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ. این بعد چهارم.

بعد پنجم، بعد پنجم این است که از کسی یک عمل بدی را گناهی رو دیده، این فقط در گناهانه فقط، در کل غیبتها نیست. چون غیبت اعم بود دیگه. حرام رو مبگرفت، واجب رو میگرفت، مستحب رو میگرفت. ولکن أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ، این یه عمل فحشایی را از کسی دیده است و اطلاع داره، مخفیه، بره جای دیگه بگه. شیوع پیدا کرد علماً و شیوع فاحشه چند مرحله داره. یک، شیوع المن، دیگران نمیدانستن بدانند، یک. دو، شیوع به این معنا که در افکار این مردم می اومد که این کار رو نباید کرد، ولی چون دیگری کرد، پس شل میکنه انسان رو در فاحشه، دو. سه، انسان رو وادار میکند که این عمل رو خارجاً انجام بدهد. تشیع الفاحشه خبرتاً، نمیدونسته. تشیع الفاحشه تصمیماً، نداشت. تشیع الفاحشه عملاً، نبود. تمام این مراحل رو عرض می شود که شامله ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ  وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [النور: 19] هم در دنیا، هم در {صحبت حضار} صحبت نیت نیست آخه دیروز عرض کردم، یه مرتبه انسان نیت کار بدی دارد و انجام نمیده، خب هیچی نیست. یه مرتبه اصلا صحبت نیت نیست، صحبت حبه. ببینید، کسانی که بعد از چندین قرن دوست دارند که بوده باشند با قتله سیدالشهدا و بکشند یا خوششون امد که بکشند، نیت کرده اند؟ نیت معنا نداره اینجا. {18:01} نه دوست داشتند. دوست داشتن، غیرنیه. دوست داشت، یه واقعیتی است، همونجور ک عمل یه واقعیتی است که مبناش حبه، خود دوست داشتن هم یه واقعیتی است و نیت واقعیت دیگره. نیت یک عملی، غیر از خود اون عمله {صحبت حضار}  میخوام عرض کنم. چطور فی الدنیا؟ فی الآخره، معلوم. کسانی که دوست دارند که فحشا از پنهانی به بروز برسد درهر بعدی از ابعادی که عرض کردیم، لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ . فی الدنیاش چطور؟ در دنیا نباید نهی از منکر کرد این رو؟ اگر زیر بار نرفت کتک باید بخوره یا نه؟ یکی از مراحل نهی از منکر چیه؟ {18:47}  دو، تعزیر. اگر چنانچه یک آدم، یکی از ابعاد تعزیر هم اینجاست دیگه. ببینید ما چند مرحله منع منکر داریم. مرحله منع اصلی، مرحله اولای منع اصلی این است که نهی از منکر کنیم با مراحلش که آخرش {19:05} مرتبه دوم، عبارت است از تعزیر. مرتبه سوم، عبارت است از حد.

 خب بعضی وقتا حد آوره. اگر چنانچه کسی برود چهار تا شاهد نیستن، یکیه، دوتاست، سه تاست، این یک و دوتا و سه تا شاهد، برن بگن فلانی زنا کرد، هر سه را باید بخوابانن، حد بزنن. عذاب الیم. تعزیر {صحبت حضار}  همه رو که ما نمیخوایم بگیم. این لهم عذاب الیم، مراحل داره. حالا، همون رو عرض میکنم. اون کسی که صرف حب، کسی که فقط حب دارد، این ادنای مراتبشه. کسی که فقط دوست دارد که فحشا در میان مردم زیاد شه، این آدم وقتی معلوم بشود از برای دیگران، این عذاب الیم هست براش یا نه؟ با این آدم دوری میکنن یا نه؟ در مقابل این آدم هتک میکنن یا نه؟ واقعاً حق هتک ام داره. استحباب هتکه دیگه. و لذا ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا﴾ [الأحزاب: 58] اگر شما یه کسی رو اذیت کنید، به حساب اکتساب، یکی از اکتسابها، این دوست دارد درونی، دوست دارد در درون خود که فحشا زیاد بشه. اگر این رو اذیت کنند که این دوست دارد بیخودی، اذیت طوری نیست که. اذیت بمقدار اونکه دوست دارد. پس ببینید، همونطوریکه حب فرق میکند، تشیع الفاحشه فرق میکند، تشیع الفاحشه برونی، درونی، لفظی، عملی، علمی و معرفتی و چه، کذلک، عذاب الیمش هم در دنیا و آخرت فرق میکند. عذاب الیم در دنیا، اول دوری کردنه، بعد نهی از منکر کردنه، بعد تعزیر است، بعد حد است، برحسب مراتب البته. نمیخوایم بگیم برای کل مراتب حب ان تشیع الفاحشه، این حد است. نخیر، بعضی وقتها تعزیره. بعضی وقتها نهی از منکره، بعضی وقتها نهی از منکر هم نیست، انسان از این بدش، مومنین از این آدم بدشون بیاد. اگر مومنین وظیفه دارن از آدمی که یحب ان تشیع الفاحشه، باشه بدشون، باهاش مجانبت نکنن، هم غذا نشن، چه نشن، چه نشن، که خودش از ابعاد نهی از منکر است، این خودش عذاب الیمه دیگه. اصلا این زندگی عذاب الیمه، حتی بالاتر. عرض می شود ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا﴾ [طه: 124] اگر اعراض از ذکر خدا بکنه و زندگیش فقط زندگی دنیا و شهوت وهوس این حرفها فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا. واقعاً اینطوره. اعتباری به هیچ جا نداره. اعتماد به مال و مقام، مال پس فردا میره، مقام هم میره، خودش هم میمیره. پس این عذاب الیمه. خود این زندگی، خود این زندگی آدمی که از یاد خدا دور است و غوص میکند و شناوری میکند در گناهان یا دوست دارد که جو، جو فحشا باشد، این خود زندگی، عذاب الیمه. ﴿فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ  وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [النور: 19] این رو در تفسیر آقایون خوب مراجعه بفرمایید.

 بعد بحث دیگر عرض می شود که راجع آیه بله، سوره نساء آیه صد و چهل و هشت ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ  وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا﴾ [النساء: 148] لا یحب چیه؟ لا یحب، یبغضُ دیگه. یه مرتبه است من کسی رو دوست ندارم، چون نمیدانم کیه. بدم هم نمیاد، چون نمیدانم کیه و الا اگر بدانم این آدم کیه، یا در راه است یا بیراهه. اگه در راه است، به حساب ایمان دوست دارم. اگه بیراه است، بد دارم. دیگه نه دوست دارم، نه بد دارم، این بر مبنای چیه آقا؟ جهله. پس این مقدمه است. خدا که می فرماید که لا یحب الله، یعنی یبغضُ. از تعبیر یبغضُ، از یبغضُ، به لا یحب الله تعبیر کرده. چرا؟ برای اینکه این شخص یا در راه حق است یا در راه باطل و خدا میدانه دیگه. ﴿وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [البقرة: 216] خدا که میداند در راه حق است، یحبه. میداند در راه باطل است، یبغضُ. تعبیر دیگر لا یحبه. نمیشه گفت این لا یحب رو بگیم که دوست ندارد خدا، ممکن است نه دوست دارد، نه بد دارد. نخیر، لا یحب خدا، حتماً یبغض است. برای اینکه مثلثی نسبت به حب و بغض در خدا نیست. مثلث برای کسانی است که یحب میشناسه، یحب. یبغض میسناسه، یبغضُ. نمیشناسن، لا یحب و لا یبغضُ. این سومی رو ما در خدا نداریم. و لذا خدا که می فرماید لا یحب، یعنی یبغضُ. این مطلب اول.

 ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ [النساء: 148] خدا دوست ندارد به طور آشکارا سخن بد را انسان، به طور آشکارا بگوید. و سخن بد چند جوره. یک مرتبه یک سخنی انسان میگوید که این سخن حکایت میکند از یک عمل بد مخفی یه کسی، این الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ هست یا نه؟ بله. یه مرتبه نه. الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ یک شخصی همون مراتبی که قبلاً عرض کردم در باب غیبت. یک شخصی، یک کاری که حرام نیست کرده است، حداقل بر او حرام نبوده، ولکن من جوری نقل میکنم که سوء تلقی می شود. فلان کس پنج تا چی داره، چهارتا زن داره، فلان کس پونزده تا اولاد داره، این حرفهایی که واقعش بد نیست، ولی الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ، قول سیئه. یه مرتبه قول خودش سیئه، چون اهانت است. یه مرتبه قول حامل سیئه است. در هر صورت، اگر این سخن سخنی باشد که آبروی طرف رو میبره برای اینکه به طور آشکار الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ است، این حرامه.

 ﴿إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾ [النساء: 148] من ظلم، ابعادی داره. إِلَّا مَنْ ظُلِمَ، نفرمود الا لمن ظلم. نخیر، إِلَّا مَنْ ظُلِمَ . ابعادی داره مفصل در تفسیر ملاحظه بفرمایید، ولکن اون جهاتی رکنیش رو من عرض میکنم. پس اینجا، مستثنی منه ذکر شد که جهر بسوء من القول، کلاً بده از کسی انسان چیزی که شما نمیدانید بگوید. بگوید به طوریکه اون طرف بشنود، بدش بیاد. چه بد را نقل کنید. چه خوب را نقل کنید، بد تلقی شود. چه خوب را نقل کنید، ولیکن به طور بد نقل کنید. در هر صورت، این تقریباً موازات دارد با ﴿لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا﴾ [الحجرات: 12] خب، الا من ظلم. اگه من مظلوم واقع شدم چی؟ اگر کسی یواشکی تو سر من زد من هم زورم نمیرسه تو سرش بزنم. باید بروم پهلو کسی که زور داره، تو سر اون بزنه. یا اگر زور نداره، آهای مردم تو سر من زدن. این مَنْ ظُلِمَ دیگه.

 حتی در باب ضیافت داره، میخونیم روایتش رو. در باب ضیافت داره، اگر کسی می تواند از شما جور شایسته ای مهمانی کند، دعوتتون میکنه، اونجور مهمانی نمیکنه، یه نیمرو میذاره و یه نمکی و ممکی و این اهانته به شما. حق دارید پشت سر این بگید فلانی مهمان کرد و این چیز رو داد. چون ظلمه. چون مظلوم واقع شدید. در جایی که انسان مظلوم واقع شده است ﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ﴾ [البقرة: 194] به اون مقدار که به شما اعتداء شده است، ولو سراً میتوانید این رو ابراز بدارید. ولی شرط داره. مثلاً اگر کسی به شما ظلمی کرد و شما خودتون می توانید جلوی این ظلم رو بگیرید که جهر بالسوء نیمخواد. خودتون یقه اش رو بگیرد. یقه تون رو گرفت؟ شما هم یقه ش رو بگیرید.

 یه مرتبه نه شما قدرت ندارید که جوابی او رو بدید. کجا باید برید؟ باید برید سراغ کسی که اون میتواند جزای او رو بده. پس این جهر بالسوء، نزد کیه؟ نزد کسی که قادر است. نمیتونید تو همه شهر برید، پخش کنیدکه تو روزنامه ها و فلان و این حرفها که فلانی چنین کرد. نخیر، چون این عرض می شود که مقابل به مثله دیگر. اعتداء به مثله. شما خود نتوانستید عرض می شود جزای ظالم رو بدید، به وسیله کس دیگر، شما جزای ظالم رو می دهید، این دو.

 سه، اگر کسی رو پیدا نمی کنید. دادرسی، فریادرسی نیست که نا امنی رو از شما برطرف کند. شما در یه محیطی زندگی میکنید نا امنه. به جرم بزرگی که دارید که رو کتاب الله کار میکنید، فحش میدهن، لگد میزنن، گاز میگیرن، چاقو میکشن، فلان، کسی هم اصلاً وجود ندارد. خب به همه بگید. به دو جهت. یه جهت اینکه انظلام خودش حرامه. اگر کسی بهش ظلم شه و هیچی نگه، حداقل بتواند که به دیگران بگوید فلانی ظالمه که حواسشون جمع باشه که این ظالم است و نزد ظالم نروند، با او به عنوان شخص ظالم معاشرت کنن. این خود انظلام حرامه و باید انسان حداقل نعره بزنه. کسی رو گفتن تو چرا فریاد میزنی چنین کردن؟ گفت فریاد هم نزنم؟ من جزا ندهم، کسی هم ندارم که این ظالم رو جلوش رو بگیره، فریاد هم نزنم؟ خب من میترکم. پس این هم یکی از ابعاد عرض می شود که من ظلمه.

 پس تا اون حدی که انسان بتواند جزای ظالم رو بده و حد اخیر اینکه، اگر نه من، نه دیگران، نه هیچکس نمی تواند که این ظالم رو جزا بده، خب این حق رو ما داریم که به مردم بگیم که این ظالم است، تا حواسشون، کما اینکه نصح مستشیر، همینه. در باب نصح مستشیر، همینه. چرا در باب نصح مستشیر استثناست؟ در باب نهی از منکر استثناست؟ در باب حفظ اهم استثناست؟ این هم از باب استثناست که خداوند فرمود ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ﴾ [النساء: 148] إِلَّا مَنْ ظُلِمَ، میتونه استثناء منقطع باشه در حقیقت. نمی شود که انسان جهر بالسوء کند به عنوان اینکه جهر بالسوء است. نه، إِلَّا مَنْ ظُلِمَ میشد ﴿فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ﴾ [البقرة: 194]  این اعتدای به مثله. اعتدای به مثل، یعنی نمی توانی خودت، دیگری. نمی تواند دیگری، بگو که مردم آگاه شن که مردم دیگه در این چاله ظلم در حقیقت نیفتند.

 در اینجا ما چند تا حدیث نقل کردیم، حدیثها رو آقایون میخوانیم. مجمع البیان، صفحه 410، جلد سابع تفسیر که پنج و شیش نساء. عن ابی جعفر الباقر علیهم السلام لَا یُحِبُّ اللهُ الشَّتْمَ فِی الِانْتِصَارِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ. منتها شتم که بشه. ای ظالم، ای فاسق، والا بگیم ای زنا زاده، خو نمیشه. ای زانی، خب حد داره اینها، نه اون شتمی که شرعاً مقابله به مثله لَا یُحِبُّ اللهُ الشَّتْمَ فِی الِانْتِصَارِ، {صحبت حضار} لا یُحِبُّ اللهُ الشَّتْمَ فِی الِانْتِصَارِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ فَلَا بَأْسَ.

و فی تفسیر العیاشی عن ابوالجارود عن ابی عبدالله علیه السلام قال الْجَهْرُ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ أَنْ یُذْکَرَ الرَّجُلُ بِمَا فِیهِ. اگه درش نباشد که این تهمت است. اگر درش باشد،و لذا الْجَهْرُ بِالسُّوءِ. البته اینجا این صحبت هست که اگر در این آدم سوء هست، این مصداق اجلی و اعلای الْجَهْرُ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ. ولکن این منافات نداره که این آدم کار بدی نکرده است، کار خوبی کرده یا کار مباحی، غیر حرامی کرده و من به عنوان بد تلقی میکنم، به عنوان بد، میگویم. این هم الْجَهْرُ بِالسُّوءِ. حضرت که می فرماید اون نیست، میخواد بگه فقط اون نیست. اصل مطلب اینه که أَنْ یُذْکَرَ الرَّجُلُ بِمَا فِیهِ.

 عرض می شود که و همچنین عن الوافی و التهذیب بسندهما عن حماد بن عثمان قال دخل رجل علی ابی عبدالله علیه السلام و شکی رجل من اصحابه. حکایت کرد که فلانی چنین کرده فلم یلبس عن جاء الیشکوا و قال له ابا عبدالله علیه السلام ما لفلان یشکوا حضرت نگفت شکوه نکن. اون کسی که آمد، گفت چرا شکایت میکنی؟ خب این شکوه کردن، طرف که نمی دونست. طرف به عنوان هادی دیگه، که شکوه میکنه، یعنی این مطلبی که به طور سری انجام داده، من شکایت میکنم خدمت امام. ما لفالن یشکوا فقال یشکونی عن مستقسئ منه حقی. من حقی از او طلب دارم و به خیلی سختی {31:07} استفعاله دیگه. طلب کردم به سختی یا الله حقم رو بده، داد و فریاد و حقم رو بده هر چی شده. فجلس ابا عبدالله علیه اسلام مغضبا فقال کانک اذاستقیت حقک لن تسع. آخه این ﴿فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ﴾ [البقرة: 280] است. خب در فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ، اگر شما طلبی از کسی دارید و اون نداره و نمی توانه، خود اینکه اصرار کنید زباناً، چه عملاً، خود این حرام است. پس حق داشت که این از شما غیبت کنه. پس این جهر بالسوء، الا من ظلم، چون شما مظلوم واقع شدید. شما که مورد استقساء حق قرار گرفتید، شما مظلوم واقع شدین، در اینجا جهر بالسوء میکنید، میایید خدمت امام و غیر امام … ا رایت قول الله تعالی ﴿وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾ [الرعد: 21] ا تری انهم کاف الله عز و جل ان یجور علیهم. اینکه خوف داریم نسبت به سوالحساب، این رو خدا بد حساب میکنه؟ نه، حساب دو جوره، سه جوره. بعضی ها رو خدا حساب نمیکنه اصلا که سابقین باشند. بعضی ها رو حساب یسیر میکنه ﴿فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا﴾ [الانشقاق: 8] مقداریش لای سبیل گذاشته میشه. این نه، این نه، این نه، این به توبه، این به شفاعت. بعضی ها، نه اون ذره ها رو هم میگیره. این کجاست؟ از جمله غیبته، در باب غیبت. در باب غیبت، اون ذره هاش هم خداوند حساب میکنه. پس مراحل حساب و لا حساب فرق میکنه. تری انهم کاف الله عز و جل ان یجور علیهم لا والله ما خافوا الا الستقساء فسماه الله عز و جل سوء الحساب. شما استقساء میکنید، حقتونه، ولی به سختی و مو لا درزش نمیره، میگیرید خدا هم استقساء میکنه. استقساء خدا یعنی صد درصد اون ظلمی کردید جزا بده، این سوء الحسابه. واقعش که سوء نیست، اما نسبت به انسان سوئه. چرا؟ برای اینکه انسان این امید را دارد و این حالت برای انسان از رحمت خدا هست که خداوند یه مقادیری رو بگذاره، ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾ [النساء: 31]

عرض می شود که و همچنین روایتی دیگر از جمله هارون بن جهل اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمت له ولا غیبه. چرا؟ اینجا من ظلم که نیست؟ میگیم من ظلم دو جوره. سه بعد داره. یکی من ظلم، کسی که بهش ظلم شده. این من ظلم. یکی من ظلم، دیگری بهش ظلم شده، میتواند جواب بده، نمیده. درسته؟ اینجا اون خودش ظالمه. من، من ظلم هستم. من مسلمان، من ظلم هستم. به من ظلم میشه، به من نوعی. چرا؟ برای اینکه یک آدمی که بهش ظلم میشه، میتوانه جواب بده، جواب نمیده، ظلم را تقویت میکنه. ید ظلم تقویت میشه، به سکوت من. اگه من سکوت کردم، بر مظلومیت خود باقیه. مظلومیت اونهای نوعی. این عرض می شود که، {صحبت حضار}جامعه بله. این ظلم اجتماعی است در حقیقت. پس من ظلم، عرض می شود لمن ظلم نفرمود، ﴿لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا﴾ [النساء: 148] ممن ظلم هم نفرمود. حتی ممن ظلم نیست. الا من ظلم. لمن ظلم، ممن ظلم. شخصین، اجتماعین. اگر کسی یه کسی کاری میکند که به مجتمع مسلمین ظلم میکنه، به من نه ها، به من هیچی ظلم نداره. ولی به گروه دیگری از مجتمع مسلمین ظلم میکند، اینجا هم اسلام، من ظلم است. چون اسلام من ظلم است، من حق دارم به عنوان اینکه اسلام مظلوم واقع شده، اینجا جهر بالسوء کنم و فلان کس رو معرفی کنم که ایشون عرض می شود این گناهان رو کرده و ازش تجنب کنید.

 خب اینجا بحث {صحبت حضار} ببینید خود این آدم بنده رو شما رو دعوت کردن، دعوت کردن جاییکه وضع شما جوری است که یه چیزی مناسب شما بذارن. درست؟ حالا یه چیزی که مناسب شما نیست و مادون شأن شماست، بذارن کس دیگه ای هم هست، به شما ظلم شده یا نه؟ بله. میخواست دعوت نکنه. اگه نمیتونی خب دعوت نکن. شما که دعوت کردی، مثل این است که کسی رو شما دعوت کردید خونه تون، بعد دم در نگهش دارین، راه ندید، یا بیا تو، تو حیاط وایسید مثلا. شما میتوانی از او پذیرایی کنی، چون دعوت کردی. میتوانید پذیرایی کنید، احترام کنید، ترک احترام خودش اهانت است نسبت به او. حالا چه از نظر ظاهری باشد، چه از نظر غذایی باشد، از نظر صحبت باشد. شما کسی رو دعوت کردی باهاش صحبت کنی، بیاد بشینه، هیچ صحبت نکنی، بشینی نگاه کنی. خود من ظلمه. پس ظلم مراتبی داره. {صحبت حضار} ببینید، یا خود حق رو بگیرد یا دیگری حق رو بگیره یا حق گرفته نمیشه، اما ظالم رو من مفتضح میکنم که دیگه ظلم نکنه که اجتماع بشه که دیگر به من و دیگران ظلم نکنه. هم به من، هم به دیگران. اگر چنانچه من ظالم رو مفتضح نکنم، نتونستم من حقم رو بگیرم، کسی دیگر هم نمیتونست، به من ظلم میکنه باز، به دیگران هم میکنه.

پس این ظلم دو بعدی است. و لذا در اون روایت امیر المومنین صلوات الله علیه که الظالم و المظلوم کلاهما فی النار. عرض کردن که خب ظالم معلوم، مظلوم چرا؟ مظلومی که انظلام کنه. میتواند از خود دفاع کنه و نکنه. این دو بعدی ظالمه. یکی نسبت به خودش، یکی نسبت به دیگران که دست این باز باشد که تو سر دیگران هم بزند و دیگران عرض می شود که ظلم کند.

 خب این متن ضابطه ای، ایذاء، غیبت ،بعدش هم تهمت، افتراء، معلوم. اما استثنائات دارد. استثناء همه اش در اولویت هاست. ببینید ما سه بعد داریم، یا اونجایی که جایز است غیبت، حالا افتراء و تهمت کاری نداریم، جایز است غیبت و بعدش ایذاء و چه، یا این عرض می شود که در مقالبش حرمت اقواست که جایز نیست. در مقابلش حرمت برابر است، که جایزه. در مقابلش وجوب اقواست. که در اینجا غیبت واجب میشه. غیبت یا حرام است یا واجب. جایز ما نداریم. غیبتی که جایز باشه، ما نداریم. غیبت یا واجب است یا حرام. در جایی واجب است که اهم باشد از حرمت غیبت، در جایی حرام است که حرمت غیبت اهم باشه. مثلاً از جایی که غیبت واجبه، اگر امام صادق راجع به زرارة بن اعین  بعضی فرمایشات رو نکنند، زراره رو میرن میکشن. چون میدانند ارتباطش رو با امام صادق. در اینکه ارتباط تنگا تنگ با امام صادق علیه السلام دارد و لذا زراره رو ممکنه بگیرن بکشن چاقو بزنن. اینطوری نیست؟ بنابراین امام صادق در حضور جمعی، از زراره مطالبی رو میگه. بعد هم پیغوم می فرسته که زراره، قضیه تو فضیه اون کشتیه. اون کشتی رو سوراخ کردن، نخواستن به یتیما ضرر بزنن، بلکه ﴿وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا﴾ [الكهف: 79]  این به غصب میخواد بگیره. برای اینکه این سفینه غرق نشود، این سفینه رو ما سوراخ کردیم، سوراخی هم نکردیم که غرق شه، بعد گرفتن، بعد صافش کردن. تو هم سفینه نجاتی. زراره تو سفینه نجاتی در میان اصحاب و احب اصحاب من نزد من هستی. ولکن من که بد گفتم نسبت به تو، برای اینکه کسانی که با ما دشمن هستند، این فقط سراغ من بیان، دیگه سراغ تو نرن که تو رو اذیت کنند و تو رو چنان.

 بنابراین بعضی وقتا دوستان این کار میتونن بکنن که در جایی که اگه از یه شخصی که دوست دارید شما بد گفته میشه، بشینید گوش بدید که خیال کنن واقعاً شما هم. ولکن بعداً جبران کنید. بعداً جبران کنید که ما حرفهای شما رو شنیدیم که از پشت آیت الله بروجردی حرف زدید، ولکن این است و این است و این است و این است. که ما مصالح رو اگه درست در نظر بگیریم، اینها حرمت غیبت تبدیل به وجوب میشه. برای حفظ شخص، برای حفظ منکر، یه کاری که منکر است شخصی انجام میده. اگر من به پدرش بگم، پدرش اون رو منع میکنه. به معلمش بگم منع میکنه، به رفیقش منع میکنه، آیا ترک منکر واجب تر است؟ یا حفظ آبروی شخصی که گناه کرده؟ آقا این گناه کرده، اصلاً گناه رو کرده، حالا، ولکن ما این رو بازگو نمی کنیم که آبروش نره. آیا حفظ آبروی به اینکه گناهش رو نگیم مهمتره؟ یا حفظ آبرویی که گناه نکنه؟ آیا گناه نکردن مهمتره؟ یا گناهی که کرده نگیم؟ گناه نکردن مهمتره. ما از باب نهی از منکر در فعل منکر، از باب امر به معروف در فعل واجب، ما به کسی که تاثیر دارد در این آدم و میگد، ما این مطلب رو بگیم. این از باب اولویت است. روایت هم ما نمی خوایم. از باب اولویت است که در اینجا احیاناً واجب میشه و احیاناً ممکن است که راجع بشه در اونجا که یقین نداریم که این عرض می شود که تاثیر بکند در فعل معروف و ترک منکر. نصح مستشیر، هم همینطوره. در باب نصح مستشیر، کسی میاد میگه آقا من می خوام دخترم رو به پسر فلانی بدم، شما باهاش رفیقی، چجوریه؟ من که نمی دانم چیه. خب شما اگر بدونید این پسر بیکار است، هروئین کش است، دزد است، نماز نخونه، ولی به اینها نشون داده، نخیر، من پول دارم، قصر دارم، مثل بعضی ها که میرن یه کاخی رو نشون میده میگه مال منه. یه روز اجاره میکنه، میگه مال منه. خب آیا یه مسلمانی تو هچل نیفته مهمتره؟ یا مسلمانی که خودش هچله، منتهی هچلش رو نگید؟ این مسلمانی که هچله، هچلش رو نگید، این مسلمان کار بد میکنه، کار بدش رو  نگید، این مهمتره؟ یا مسلمان دیگر توی هچل نیفته و گمراه به وسیله این نشه؟ خب، اصل گمراهی مهمتره دیگه. پس در باب نصح مستشیر، در باب نهی از منکر، امر به معروف، در باب حفظ جان، در باب حفظ مال، من اگه بخوام شما خانه تون محفوظ بشه، باید بگم که خانه مال ایشون که نیستش که، برو صاحبش رو پیدا کن. اگر بگم مال ایشونه، میرن این مال رو از شما میگیرن و شما از خونه بیرون میکنن. برای حفظ مالتون دروغ مثلاً بگه انسان. برای حفظ مالتون یه جمله ای انسان بگد که در اون جمله اون طرف راضی میشه. پس این یه قاعده کلی است. در کل ابوابی که ما بر مبنای شرع، و بر مبنای واقع نگری البته، برمبنا واقع نگری و بر مبنای شریعت، بر مبنای نصوص کتاب و سنت، این اقوای از اونه. بنابراین ما اینکه حرام است، این رو انجام میدیم حتی به عنوان وجوب. حرام است آبروی زراره رو بردن، اینجا واجبه. حرام است کشتی رو سوراخ کردن، مال یتیمه، اما اینجا واجبه. حرام است شکنجه، واجبه. پس تمام موارد استثناء که تفصیلش رو تقریباً فردا با روایت عرض میکنیم، این استثناء از باب دوران امر بین عرض می شود که اهم و مهمه.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم

{صحبت حضار}