پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارصد و چهاردهم درس خارج فقه

غیبت

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

فرعی که مورد بحث بود این است که آقایون عنوان نفرمودن البته، که اگر کسی انسان را غیبت کرد، از باب {لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِم}چون مظلوم واقع شده است، میتواند از باب {فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ} این اعتداء به مثل کنه؟

همان طور که در باب قصاص هست، چه قصاص جان، چه قصاص جروح، چه قصاص مال و از این قبیل.

عرض کردیم سه جور است مورد، یک مرتبه است حق الله است صرفاً، اگر من نگذاشتم اون نماز بخونه، اونم نگذاره من نماز بخونم، نماز حق الله. اگرمعاذالله من نگذاشتم اون نماز بخونه اعتدای به مثل چیه؟ اونم نذاره من نماز بخونم، نمیتونه، این حق الله، حق الناس که نیست.

 اونی که حق الله صرف است هیچ چیز جلوی اون رو نمیگیره، مگر که خداوند مقرر کند که کار دیگر است.

یک مرتبه است حق الناس است صرف، که بیّن باشه. بیّن باشد حق الله از صرف، اعتدای به مثل اینجا رو نمیگیره، چون اعتدا الحّقه.

بیّن باشد حق الناس صرف است، او یک تلنگر به شما زد، شمام یکی میتونی بهش بزنی.

البته {فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَح} ما داریم، اون بحث دیگریست که در جای خودش، که به عنوان قانونی و ضابطه ای جایز است انسان اعتدای به مثل کنه، خب بعضی وقتا انسان اعتدای به مثل نکند بهتر است، بلکه بعضی وقتها واجب است که اعتدای به مثل نکنه.

عرض می شود که ما دو آیه در قرآن شریف داریم راجب این که اعتدای به مثل نکنید، عرض می شود که و این اعتدای به مثل نکردن بهتر است.

 اگر کسی با شما به طور سیِّئ رفتار کرد، بدی رفتار کرد، {ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ}همینطور، اگر سیِّئ به شما توجه داد، چکی زد، بدی گفت، کاری کرد که این حق الناسه فقط، در اینجا{ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّیئه}

آیه دیگر {ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ} این کجا ادْفَعْ ؟ آیا ادْفَعْ با{فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ} منافات دارد؟ نخیر، آیه دوم ضابطه است. آیه اول استثنا است. استثنایی در اعتدای به مثل داریم.

در بعضی موارد است که درست است جایز است من به حساب حق شخصی خودم که از بین رفته، جایز است اعتدای به مثل بکنم، اما طرف خب یک کاری کرده است و یک چیزی شده است و حالا داره استغفار میکنه و از شما عذرخواهی میکنه و اگر شما ببخشی آدم تر میشه و دیگه این کار رو نمیکنه، در اینجا زمینه آیه بعدیست.

{ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ} یا {ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ} اگر من با ترک اعتدای به مثل، اون کسی که به من ظلم کرده، از ظلمش باز دارم، از تعدیّش بازدارم، درستش کنم، این از باب نهی از منکر واجب است که من ترک کنم یا نه؟ خب بله، عنوان دوم پیدا کرد.

پس به عنوان اولی که عنوان ضابطه قاعده است بله، مثل قضیه مال. هر کسی مال خودش، مال خودشه، ولکن بعضی وقت ها این مال خودتون رو باید داد حتما، بعضی وقتا حرامه، بعضی وقتا راجحه، بعضی وقتا مرجوحه، چی.

اینجام به عنوان ضابطه، اعتدای به مثل نمیگیم واجب. اعتدای به مثل جایز و …… ولی بعضی وقتا اعتدای به مثل واجب میشه، اگر شما جزای ظالم رو ندید و در مقابلش جبهه نگیرین، ظالم، ظالم تر میشه، هم نسبت به شما، هم نسبت به دیگری، این انظلام میشه و این حرام میشه، پس اعتدای به مثل واجب میشه.

بعضی وقتا نخیر، ظالم تر نمیشه آدم میشه، اگر شما جزای سیّئه رو به سیّئه ندادید، بلکه با کمال احترام و محبت باهاش برخورد کردید، یک آدمیست که به این وسیله آدم میشه، کما اینکه نوعاً همین طوره. من تجربه کردم ها، عربی بود به من حمله کرد درکجا، می خواست منو بزنه، در طواف، حمله کرد، گفت میخوام بکشمت، چون اونجا وضعمون معلوم بود چیه، بهش گفتم سلام علیکم اخی شیخ العزیز، …….تَفعَلْ مَا تُرید، تموم شد، تموم شد، رفیق ما شد، اومد درسمون اصلاً.

یا سلام میکنی، این عربا خیلی چیزن ها، شما اگر به یک عربی سلام بکنید هر چی تصمیم دارد نوعاً میره کنار، از این نمونه هاست.

حالا، در بعضی موارد از باب دفع ضرر، ضرر زیادی، ضرر مکرّر، از باب اصلاح طرف، این ادْفَعْ وجوب پیدا میکند. بعضی وقتا حرامه، بعضی وقتا واجبه، بعضی وقتا راجحه.

(صحبت حضار)

– این به عکسه. {الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ}این همون اعتدای به مثل رو داره میگه.

(صحبت حضار)

-بله منتها یَنتَصِرون در کجا؟ در اون جایی که اگر این کار رو نکنند، انظلام ثابت میشه، به دیگران هم ظلم میکنه، به من هم ظلم میکنه، در اونجا شرط ایمان این است که انتصار کنه.

(صحبت حضار)

{وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا} هم داره،{وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا} اگر ظلم جوریست که اگر من انتصار بر این ظلم نکنم، ظلم هم در من عمق بیشتری پیدا میکند، هم دیگران. پس من نهی از منکر نکردم، دفاع نکردم، نه از خودم، نه از دیگران، هم ترک دفاع کردم که واجب بود، هم ترک نهی از منکر کردم که واجب بود و جلوی اشاعه فساد رو نگرفتم، اونجا واجبه.

پس اعتدای به مثل به عنوان قانونی جائز، اما احیاناً واجب، احیاناً حرام، احیاناً راجح، احیاناً مرجوح، مباح دیگه نداریم، مباح نداریم چرا؟ برای اینکه کسی که نه واجب است اعتدای به مثل کنه، نه حرام است اعتدای به مثل کنه، نه مرجوح است و نه راجح است، به چه حساب اعتدای به مثل کنه؟ برای اینکه…. قلبه، پس راجح شد.

خب، حالا در این جا، گفتیم که سه مرحله دارد دیگه. یک مرحله حق الله است صرفاً، اگر کسی، مثلا فرض کنید که به من مومن که ایستادم فحش داد به عقاید من اونم مومنه، منم فحش میدم به عقاید او، این نمیشه، چون حق الله است، یک مرتبه صرفا حق الناس است، در حق الناس هم ضابطه اینه و استثنائات اینه.

بعضی وقتا حَقیّنه، هر دو حق. وقتی که حَقیّن است و هر دو حق بود، مثل کسی که با زن کسی معاذالله زنا کرد، هم تضییع حق الناس است، هم تضییع حق الله. اینجا اعتدای به مثل دیگه معنا ندارد که چون او با زن او زنا کرد، اونم با زن این زنا کنه.

بالاترش، اگر کسی با کسی اجباراً فرض کنید، معاذالله لواط کرد، اینم با اون اجباراً لواط کنه، نه. اینجا هم حق الله است و هم حق الناس. هم به حساب اینکه تعدّی بر ناس شده است و برخلاف مصالح ناس و موجب فساد ناس و چه و چه، عمل کرده است و هم خداوند محرم کرده است به قول مطلق. اگر رضایتم باشد، اصرارم باشد، چه ام باشه، مع ذلک حرامه. اینجور نیست که حق الله صرف باشد و حق الناس صرف باشد.

حالا اینجا کجاییم ما؟ در باب غیبت. اگر کسی از من غیبت کرد که بله فلانی فلان جا یک دروغی گفت، یواشکی هم گفت، از من غیبت کرد، بنده هم یک دروغ از او سراغ دارم، بگم؟ فلانی ام عرض می شود که فلان جا غیبت کرد. غیبت در مقابل غیبت که اینجا اعتدای به مثل باشه.

آیا غیبت فقط حق الناس است؟ آیا فقط حق الله است که نه، فقط حق الله نیست. غیبت یا فقط حق الناس است یا مزیج با حق الله، حق الناس. دو جوره.

در اونجایی که غیبت فقط حق الناس است، بِسم الله، اون غیبت کرد، شمام غیبت کن. و چرا؟ برای اینکه انتصاره دیگه،{إلاّ الَّذینَ ظَلَموا} ست دیگه، مگه در آیه{لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْل}{إِلَّا مَنْ ظُلِمَ} مگه نداشتیم؟ آیا کسی که از من غیبت کرد، من مظلوم شدم یا نه؟ بله. خب، من می توانم جَهر بِالسُّوءِ نسبت به او بکنم، چون مَنْ ظُلِمم، یعنی او جَهر بِالسُّوءِ کرده، من سوئی را پنهانی انجام دادم، او گفت به دیگران، اونم سوئی رو پنهانی، به همین قدر البته نه زیادتر، چون زیادتر میشه اعتدای به اکثر.

من معاذ الله غیبتی کردم پنهانی، او گفت، اونم معاذ الله غیبتی کرد، من بگم. غیبت ها در مقابل هم، اعتدای به مثل.

اینجا اگر حق الناسه فقط، اشاعه فحشاء نباشد، تحریک دیگران به گناه نباشد، نباشد، نباشد، نباشد، فقط کشف ستر باشه، چون در غیبت حداقلش کشف ستره. اگر کشف ستر شد و اون طرف ناراحت خواهد بود، این غیبت است.

اما، کشف ستر خواهد شد، اما اون طرف ناراحت است که کشف ستره و اشاعه فحشاء است و تحریک به گناه است و چه و چه و چه، این اضافه ها شد چی؟ حَقُّ النَّاسِ الآخَرین وَ حَقُّ الله.

حق الله است، نمیخواد که جوّ ما، جوّ متلتّق و جَوّ فاسدی بشه. حق الناس است، مردم حق دارند که بر فطرت صحیحه خودشون و شریعت خودشون، افکار خودشون باقی بمونند.

 نباید مردم رو هل داد به گناه. هل دادن به گناه یا با گفتن و تشویق کردن است یا با دیدن گناه است یا با اطلاع بر اینکه دیگران گناه کردند، هر وسیله ای از وسایل سمعی یا بصری یا فکری که مردم را به گناه هل بدهد، وادار به گناه کند یا به گناه نزدیک کند، اینا حرامه. این هم حق الله است و هم حق الناسه.

پس در زمینه ای که اگر کسی از شما غیبتی کرده، شما هم مانند اون غیبت زیادتر نه، یک مرتبه کسی در خفا یک غیبتی کرده است که بله فلانی، فلانی یک دروغ گفت، اون وقت در مقابل اون کسی که …. الفتح است، غیبت شده است، این هم یک زنایی کرده، یعنی اینکه نه همانطوریکه اون از من غیبت کرد یک دروغ، پس منم از او یک غیبت کنم یک زنا، نشد، اعتدای به مثل نیست.

همانطوریکه اگر کسی زد یک دست انسان رو قطع کرد، دو دست نمیشه قطع کرد، کمتر بله. در اینجام اعتدای به مثل این است که همون مقداری که این کشف ستر به او صدمه زده است به همون مقدار هم به او صدمه بزنید، نه به دیگران، نه به شریعت حق، نه چک، سیلی به صورت، چرا جایز نباشه؟ حق الناسه فقط، این حق الناس فقط و چنانکه در جاهای دیگر همینطوره، این حق مرا سلب کرده، منم حق او را سلب میکنم، کشف ستر مرا در حد یک درجه کرده، منم کشف ستر او را درحد یک درجه میکنم، اینکه مشکلی نیست.

 اما اگر جور دیگر شد، اعتدای به اکثر شد، یعنی او غیبت کرده است در یک گناه کوچک، من غیبت کنم در گناه بزرگ، نمیشه. اگر گناه کوچک داره بسم الله، نداره هیچی، این نمیشه.

یا از اینم گذشتیم، او غیبت کرده است در چیزی ولو کوچکه هر چی، ولی من غیبت کنم این غیبت گذشته از کشف ستر او، دیگران را هم وادار کند به گناه، اشاعه به فحشا به این معنا که مردم دیگر که میبینن فلان آقای فلان چنین و چنان، چنین کرد پس بر اون ها مزه میکنه و به گناه قلباً نزدیک میشن، نیتاً نزدیک میشن، عملاً عرض میشود که نزدیک خواهند شد، اینجا دیگه اعتدای به مثل نیست، اعتدای به اکثر خواهد بود و بالاتر اگر اعتدای به حقِّ رسمی ربانی باشد، اعتدایِ به حقِّ رسمیِ ربانّی چه اعتدای مردم باشد یا نباشد اینجا قضیه بالاتر خواهد رفت.

بنابراین با این تحلیل و با این تفصیل نه میشود گفت کلاًّ نعم و نه میشود گفت کلاًّ لاَ. برای اینکه آیه مبارکه {لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ} با آیه اعتدای به مثل، اگر کسی مظلوم واقع شد میتوند اعتدای به مثل کنه، مگر وقتی که من غیبت کردم، مظلوم نشدم؟ بله، مگر راه دیگه ای داشته باشه.

ببینید اگر کسی به من ظلم کرد و من راهی برای جلوگیری از ظلم داشتم دیگه به اینجا نمیرسد که من داد بزنم. آقا این ظلم کرد، بعدم از من استرضا خواست، خواهش کرد، منم قبول کردم، دیگه اونجا اعتدای به مثل نخواهد بود چون بر طرف شد.

این {إِلَّا مَنْ ظُلِمْ} در کجاست؟ کسی که مظلوم واقع شده، راه هایی برای دفع اصل ظلم یا استغفار از ظلم یا دفع تکرار از ظلم دارد. آخرین راه این است که داد بزنه و إلاّ اگر بتوانی جلوی طرف رو بگیری که دیگه نکند این دیگه {إِلَّا مَنْ ظُلِمْ} در اینجا جاش نیست.

{إِلَّا مَنْ ظُلِمْ} فقط جهر بالسّوء در جایی که مظلوم واقع شده چون جز جهر بالسّوء راهی ندارید. اگر فقط جهر بالسّوء و فاش کردن قضیه او راهی ندارید، در اون صورت خب این یک بحث.

بحث دیگر، در این بحث شیخ بزرگوار انصاری رضوان الله تعالی علیه و دیگران از فقها رضوانُ الله عَلیهم وَ عَلینَا أجمعین در این بحث فرمودند که خب مطلب زیاد دارند که کسانی که مستثنا هستند از حُرمت غیبت، در بُعد اول استثنا، در بُعد دوم استثنا که موارد زیاده. در بُعد اول استثنا کسانی که مستثنا هستند، المُتَجَاهِرُ بِالفِسق، کسی که تجاهر به فسق دارد، لاابالیه، ولو کسی نیست، یک نفر ایستاده میبینه، یک نفر باشه، صد نفر باشه، تو خیابون باشه، تو بازار باشه، تو کوچه باشه، هرجا باشه، براش فرق نمیکند، این متجاهر به فسق است، ولو یک نفر بیشتر نیست ها، احیاناً نخیر پنج نفرن، ده نفرن، این پنج نفر، ده نفر بسم الله، یک جوریست که مثلاً میشه، اما بیرون نه دیگه.

پس معنی تجاهر این نیستش که کسانی باشند، عدم تجاهر کسانی نباشند، بالاخره در غیبت کسی هست. کسی که جایی غیبت میکند، اگر شما نباشی چطور غیبت شو میکنی؟ خب باید باشی. یک شمایی باید درکار باشد ببیند و بشنود و لمس کند این داره این کار رو میکنه.

خب یک مرتبه این کسی که این کار رو میکند این متجاهر است به قول مطلق، کسی باشد، نباشد، بازار باشد، خیابون باشد، کما اینکه بعضی که امر به فحشا می کنند، این طور بود دیگه.

در ایران زمان شاه عَلیه لعنت الله این طور بود دیگه، در خارج که تو پارک ها مطالبی هست که اصلاً کلب….. جریان، اصلاً افتخارم میکنند که من اینقد مردم که مثلاً، اینجا مثلاً، این یک مرتبه هست و مسلمان هیچ وقت این طور نیست.

 یک مرتبه مادون این مراحله، این در میان فلان گروه مطلبی نیست، مثل همیم دیگه یا چیزیم نیست، اما بالاترش نه.

خب در اینجا شیخ بزرگوار میفرمایند که بعد از نقل روایات بالا، پایین رفتن و اینور، اون ور کردن، میفرماید که نخیر قدر مسلم حُرمت غیبت اونجایی که تجاهر اصلاً نداشته باشه، اما اگر تجاهر در این گناه دارد، در این گناه، در گناه دیگر هم میشود، این غیبت کرد، این حرف خیلی عجیبه، یا اگر تجاهر در این گناه در این جمع دارد، اما در جمع دیگر ندارد، در جمع دیگر نمیشود غیبت کرد، اینم خیلی عجیبه.

(صحبت حضار)

– اون معلومه ولی به عکسه من دارم عرض میکنم، ببینید.

(صحبت حضار)

-حالا این، عرض میکنم براتون، من نگاه کردم.

اگر در یک گناهی تجاهر کرد، در کل گناه های دیگر می‌شود، بزرگتر باشد، کوچکتر باشد، برابر باشد، این یک.

دو، اگر در یک گناهی در جایی خاصی تجاهر کرد، اینو ظاهراً ندارد، اگر در یک گناهی در جای خاصی تجاهر کرد، در جای دیگر نه، میگه باز این متجاهره. میگیم این هر دوش حرف عجیبیه چرا؟

برای اینکه اصولاً تجاهرا فرق میکنه دیگه. اگه نصّ داریم إلاّ المُتَجاهرِ بالسُّوء، یعنی فی مَا تَجاهَر دیگه و إلاّ نفرمود إلاّ الزید. اگر می گفت إلاّ الزِید، خب در گناهانی تجاهر دارد، در گناهانی نه زید در متجاهر بِه زید است در……، إلاّ متجاهِر.

کسی که متجاهر است در گناه، خودش جلباب حیا رو برطرف کرده است، خودش بی حیایی کرده است، خدا میگه کسی که خودش بی حیاست من میگم بگیر جلوشو؟ آقا بی حیاست در اینجا، بابا در دروغ گفتن میگه، در زنا نمیره جلوی مردم، در دزدی جلوی مردم نمیره، آدم کشی نمیره، چه نمیره، چه نمیره، چون در این حد پایین یا درحد برابر یا در حد اکثر، در حد گناه پایین، در حد برابر، در حداکثر این آدم تجاهر داره اونم در جای خاص، شما میگین که در جای دیگر ما بگیم، یا نخیر چون تجاهر در این گناه داره، بنابراین این دیگه خلع جلبِ و الحَیا، چون جلباب حیا رو برطرف کرده است پس همه جا بگیم، آقا اینجا برطرف کرده.

اگر کسی دزدی کرده یک تومن، به طور عرض میشود که فرض کنید متجاهر بِه، یک تومن، یک انگشت زده به ماست یارو رو خورده مثلاً، صنّار، اما یک کار دیگر کرده است که خیلی خفّی، خیلی خفیّ، سکته میکنه بفهمن، …… بگو، بابا یک انگشت به یک ماستی زده، اینو شما جایی گفتید، عرض میشود که چون تجاهر داره، بعد چون در این کار خیلی کوچک تجاهر داره در بزرگتر هم هست یا در برابر هم، یا در کوچک تر هم، نه در برابر، نه در بزرگتر، نه در کوچک تر ما حق کشف ستر نداریم، به دو دلیل.

یک مگر {لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ} عام نیست؟ چرا. مگر {وَلا یَغتَب بَعضُکُم بَعضًا} عام نیست؟ چرا. مگر{إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَة} عام نیست؟ چرا. مگر{وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ} عام نیست؟ چرا. هُمَزَةٍ غَیاب است، عرض میشود که ببخشید لُمَزَةٍ غیّاب است و هُمزه….  مگه عام نیست؟ خب شما شک دارید؟ این عام شاملشه.

پس اگه شک دارید در اینجا پس باید استثنا کنید، آخه در استثنا یقین باید داشته باشید نص باید باشه. وقتی که مستثنا مِنه، غیبت را به طور کلی حرام کرده است، شما در استثنا میگید که بله خب اونجام، شما حداقل قدر متقیّن بیگیرید اگه دلالت داشته باشه، دلالت ندارد، ادله ما میخونیم. به چند جهت دلالت نداره ولی قدر متقیّن بگیرید، چرا؟

برای اینکه در استثنا نصوصیّت لازمه و این روایات آیا نص است در این که در غیر ما تَجَاهرَ بِه هم شما غیبت کنید؟ نص نیست، بلکه دلالت ندارد، بلکه اصلاً شامل او به طور کلی عرض میشود که نیست. اینم یک بحثیست ملاحظه کنید شیخ انصاری چه میفرماید.

عرض میشود که

(صحبت حضار)

-بله؟

(صحبت حضار)

-یک عام مخصِص داریم، یک عام مُخصَص، ما در عام مُخَصَص داریم بحث میکنیم.

یک عامیست گفته همه بیان، بعد گفته إلا سیاها. ما نمیدونیم این سیاها نیمه کاره ها رو میگیره یا نه؟ بین سفید و سیاه، این نیمه کاره ها باید نص بشه تا خارج بشه مستثنا منه بشه. اینجا اینطوریه.

حالا عرض میشود که در صفحه 42 مکاسب، شیخ رضوان الله علیه این بحث و دارن، حالا من پیدا کنم، بله، اینجوره.

مَنْ خَلَعَ جِلبَابَ الحَیا، خب …. تفسیرشو، مَنْ خَلَعَ جِلبَابَ الحَیا فَلاَ غیبَتَ لَه، خب جلباب حیا رو در اینجا فقط نه جای دیگه. پس در اینجا لازمه. برای کسانی که میدونن، اونم غیبت نیست. یا خَلَعَ جِلبَابَ الحَیا در این گناه، بقیه چی؟

یک آدمیست در بعضی کارها تخفّی میکند، در بعضی نه، در اون گناهی که تجاهر میکند، بگه انسان جایی، اون جایی که تجاهر نمیکنه چی؟ این رو هم به حساب مِنَ القَضایِ التی قیاساتُها مَعَها که جلباب حیا را از اون چیزی که خلع کرد، اون را میتواند بگوید، اما از آن چیزی که خلع نکرد نمیتواند، این اولاً.

ثانیاً، ما عرض می‌کنیم به ایشون که اگر ایشون جلباب حیا را خلع کرده است بطور مطلق، بطور مطلق ایشون کار گناه خاصی را میکند به شرط اینکه این آدم اذیت نشه با گفتن، چون با گفتن بعضی وقتا، انسان کاری کرده ولی با گفتن انسان اذیت اضافه میشه، اگه کسی بیاد بگه نخیر اگر اذیت بشه خب گناهکار

(صحبت حضار)

-ولی کیفم نمیکنه ها، این براش فرق نمیکنه، این براش فرق نمیکنه کسی بدونه یا نه، در مرحله ای که عمل میکنه، ولکن اگر نقل مجالسم من برم بگم خب ناراحت میشه، اهانت میشه، ولی این جواب داره چرا؟

(صحبت حضار)

-بله، لاَ حُرمَتَ لَه در اصل غیبت

(صحبت حضار)

حالا عرض میکنم.

این، آدمی که خلع جلباب حیا، طبعاً نباید اذیت بشه برای اینکه فرق براش نمیکنه و اما اگر اذیت بشه، اگر اشاعه فحشا باشه، اگر چه باشه، اگر چه باشه چطور؟ اونجا رو که نمیگیره، ما در قدم اول بحث میکنیم.

 این آدمی که خلع جلباب حیا در یک گناهی، براش فرق نمیکنه که بدانند یا ندانند، خیلی سفت نچسبیده که ندانند، اگرم بدانند، بدانند. ولکن بدانند و ایذا کنند، بدانند و مسخره کنند، بدانند و ناراحتی ایجاد کنند، این ایجاد ناراحتی برای یک مسلمان به قول مطلق حرامه.

کسی بخواد به یک آیه ای استدلال کند که{إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا} اونجا قید زده. ایذای مومنین و مومنات {بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا}ست، اما بِمَاکتَسَبوا جایزه؟ میگیم بله بِمَاکتَسَبوا، ایذا جایز است برای چی؟ برای اهانت؟ نه، برای نهی از منکر، جلوشو بگیره این کار رو نکنه. اگرم یک کاری کرد تعزیر دارد، تعزیر حد دارد، حد جلوشو گرفتن دارد، اما بیشتر از اون چی؟ بنده به عنوان نقل مجلس فلان جا بگم مردم بخندند، نه از باب نهی از منکر است نه از باب امر به معروف نه باب عرض میشود که دیگره.

بنابراین در باب تجاهر به فسق و تجاهر به سوء، این حدود هست که باید که مراعات بشه.

خب مطلب دیگر قبل از اینکه موارد خاصه استثنا رو عرض کنیم، آیا این غیبت قابل جبران هست یا نه؟ چون هر گناهی که بین عبد و خدا باشد، این قابل جبران هست، به کسی هم ربطی نداره آقا ببخش، به آقا چه، خدایا ببخش با شرایطی که دارد یا شرایطی که ندارد یا هرجور هست.

اما در باب غببت چجوره؟ آیا در باب غیبت اگر کسی از کسی غیبت کرد، بعد میخواد که عرض میشود استغفار کنه، فقط استغفار کنه از حق کافیه؟ به او اگر نگه طوری نیست، این حق الناسه. حق الناس رو باید این ناس ببخشن. اگر این ناس نبخشد این حق الناس بر طرف نمیشه، بله خداوند از حق خودش میگذره بسم الله.

ولکن از حقی که ناس دارن چطور؟ اگر مال کسی رو خورده و نداده و بعداً بگه خدایا منو ببخش، چیه آقا مال مردم رو بده دیگه. اگر به مردم اهانتی کرده است و جبرانی هم نشده، خدایا ببخش، خدا هم میگه تو از اون استرضا بکن و او برات استغفار کنه، حتی روایت دیروز خوندیم که پیغمبر فرمود بگو سلمان برات استغفار کند، من نه، منه پیغمبر نه، سلمان استغفار کند برای عمر ابوبکر که این جمله رو گفتن که سلمان برای خواب است و خوردن است. پس در اینجام اینطوره.

ولی یک سوال پیش میاد، اگر معاذالله بنده از کسی غیبت کردم مخصوصاً غیبت های خیلی ناجور، اگه برم بهش بگم دشمنی زیادتر میشه، چکار باید کرد؟ دشمنی زیادتر میشه، در صورتی که دشمنی زیادتر شد، من چه کنم؟ آیا راه ندارم؟ این یک.

حالا اگر دشمنی زیادتر نمیشه، پیداش نمیکنم، نیست، مُرده، قدرت ندارم، دسترسی به او ندارم، چه باید کرد؟ آیا کلّ طرق استغفار بسته است، مسدود است به روی کسی که حالا پشیمون شده و میخواد عرض میشود که استغفار کند و حال اینکه شرک که بزرگترین گناهان است، راه استغفارش مسدود نیست، آدم کشته، گذشته از حق الناسش راه استغفارش مسدود نیست، اما غیبت از شرک و از آدم کشی و از چه و از و زنا و از چه و مِنا و این حرفا بالاتر است چون حق الناسه؟ آیا خداوند هیچ راهی مقرر نکرده؟ خب چرا.

راه اینه که هر کسی در عالم آخرت بدهکاره، روایت زیاد داریم، هر کسی، غیر معصومین، در عالم آخرت بدهکاره، حالا اگر فرض کنید که بنده نوعی از کسی غیبت کردیم، بعد استغفار کردیم، یا دسترسی به اون طرف نداریم که منو ببخشه یا دسترسی داریم اگر بگیم بدتر میشه، قوز بالا قوز میشه، در این صورت من از خدا تمنّا میکنم که خدایا منو ببخش، طاعاتیم انجام میدم، خدایا به حساب او بیار، اون وقت خدا چکار میکنه؟ بر حسب آیات و روایاتی و روایاتی که بعد میخونیم که روز قیامت که شد خدا به اون طرف میفرماید که او غیبت تو را کرده و تو از اوطلب داری چی میگی؟ اگه گفت می بخشم که بسم الله عاقله، اگر گفت نمی بخشم خدا میگه پس منم تو رو نسبت به گناهانی که میشه ببخشم، نمی بخشم، مجبور میشه ببخشه، از دو راه خارج نیست یا می بخشه عاقله یا نه نمی بخشه سفت می چسبه. در اونجا هم نمی بخشد، نمی بخشی، خب تو هم یک گناهانی داری که منم تو رو نمی بخشم این به اون در.

خداوند به اون….. نیستا، خداوند به این طریق این آدم رو تبرئه میکند از گناهش ولی به شرط. به شرط اینکه جبران کند آنچه را انجام داده. جبران چجوری؟ یک جبران بین او و بین ربِّه، بَینَهُ وَ بینَ رَبِّه عرض میشود که این استغفار کند و توبه کند و چه و

(صحبت حضار)

– میخوام اینو عرض کنم، بله.

استغفار کند برای گناه خودش، برای او طاعاتی انجام بده، برای گناهان او استغفار کنه، کافیه؟ نخیر. اگر در حضور جمعی از او غیبت کرده است او رو ناراحت کرده بره در حضور همون جمع اگه ممکنه مدحش کنه، یعنی اونو برطرف کنه، این طور نیستش که اون غیبت سرجاش باشه، اون آدما گفتن مخصوصاً در افتراء که حساب پاکه، در افتراء که افترا زده به کسی، بنده هم دسترسی به او ندارم، اگر بهش بگم بدتر میشه، بنابراین من فقط استغفارکنم، نخیر همان طوری که شما او رو آوردی پایین، همون طورم باید ببری بالا. همون طوری که اعلاماتی به او چسبوندی و گفتی فلانی چنین و چنان، همونا رو بچسبون و بگو من اشتباه کردم، فلانی چنین و چنان نیست و لذا وقتی که اون شخص پیغام داد که منو ببخشید گفتم اگر امام از صدام صرف نظر کرد، من از توی بدتر از صدام صرف نظر میکنم، همون کاری که کردی، همون کار رو برگشت میدم.

بعدجوری نیست که…… باشه همان طور انسان بگه بله خدا هست و استغفار میکنم و کار تمام است. این هم در بُعد عرض میشود که استغفار. البته آیاتش رو و روایات شو بعداً میخونیم.

بُعد سوم عبارت است از مواردی که شمردم، البته این موارد. .موارد معمولی رو شمردن که غیبت در اونجا استثناست، ولیکن موارد به طورکلی….

– حاج آقا غیبت از یک ملت بکنه،..

-خب اونجا دیگه چاره ای نیست دیگه، این جزو همون جا میشه که چون چاره نیست من همه عربا نمیتونم برم بگم، اگرم بعضی ها رو برم بگم بدترمیشه اونجاست، که همین کار رو باید کنیم، استغفار کنیم، توبه کنیم، چه کنیم، چه کنیم، به اون کسانی که گفتم تا اونجایی که میتونم برم بگم من اشتباه کردم. اینطور نیست.

خب عرض میشود که مواردی رو درباره استثنا ذکر کردن که… المُستَشیر وَ مِنهَا ال

اگر کسی استشاره میکنه از من، که من میخوام دخترم رو به فلانی بدم یا نه؟ خب در این صورت ما بین دو مرحله هستیم که همش أهم و مهمه ها، دیروز عرض کردیم، ضابطه أهم و مهم، اما آیا پوشش گذاشتن برگناه انجام شده او أهم است یا جلوی خطراتی که بعداً به وسیله این ازدواج انجام میشه بگیریم؟ معلومه دیگه، برای اینکه اگه ازدواج بشه، فلان کس چنین است، چنان است، چنان است، چنان است، ترک حدودالله میشه، ترک حدود الله ممکنه منجر به عرض میشود که نزاع و طلاق و این حرفا میشه. آیا ترک حدود الله و افتادن کسی به گناه فعلاً، به گناه افتادن و به نزاع و خطر افتادن این حرمتش بیشتره یا گناه کسی که کرده و انسان بگه؟ معلوم است که در دوران امر أهم و مهم این گناه رو انسان باید بگه نه اینکه جایزه. باید بگه که آقا فلانی مرد زن اداره کنی نیست، این آدم هروئینیه، این آدم فلانه،  این آدم چنینه، حتی از زنشم اگه داشته باشه میگیره.

(صحبت حضار)

-همین رو میخاستم عرض کنم.

اما اگر استشاره نکرد که این رو باید اضافه کنیم. اینو میخواستم عرض کنم. اگر یک آدمیست که خودش داره میره و یک زنی برای پسرش میگیره و یا عرض میشود که یک مردی برای، دامادی برا خودش درست میکنه. من میدانم که این دوماد وضعش اینجوریه، من میدونم این عروس وضعش این جوریه، خوب مطلّعم، کاملاً مطلّعم، کسی هم نمیدونه، اینجا اگر بینی که نابینا به چاه است، اگر خاموش بنشینی گناه است.

یک آدمی داره تو حوض میافته، جلوشو نگیرم؟ یا یک آدمی زیر ماشین میره نگیرم جلوشو؟ یا یک آدم مالشو دارن میبرن، متوجش نکنم؟ یا یک آدمی رو دارن گمراهش میکنن جلوشو نگیرم؟

این جور نیست که اگر گمراه بگد بابا نجات بدین ما نجات بدیم، نخیر، ما وظیفه کلی اسلامی داریم که اگر کسی به خطر داره میفته، ما با هر قدرتی که امکان دارد جلو این خطر رو بگیریم.

پس …. مستشیر چه لزومی دارد؟ نخیر مستشیر نیست و خودشم حالیش نیست. خب اگه حالیش باشه استشاره میکنه، خودش حالیش نیست طرف رو یک فرشته إنْ هَذَا إلاّ مَلِکُ کَریم میداند، دخترم یک حوریه میداند و این کار رو میخواد بکنه، داره این کار انجام میشه، بنده برم در گوش این آقا بگم آقاجان شما که این ازدواج که میخواد انجام بشه، دختر بدید یا پسر بدید، این برای مصلحت زندگیست. این پسر این جوره یا این دختر این جوره، به شرطی که تهمت نزنید، به شرطی که اوقاتتون تلخ نباشه، به شرطی که این جور نباشه که چون من میخواستم بگیرم و زن من نشد، پس من لکه میزنم اینجا افترا میشه، نه، در باب غیبت داریم بحث میکنیم.

اگر واقعا چیزهایی ست شما اطلاع دارید، بابا این دختر دیروز با فلان پسر بود، پریروز با فلان پسر، کسی هم نمیدونه، شما که دارید میگیرید، دارید یک حوریه رو مثلاً دارید ازدواج میکنید، نه آقا این جور نیست، نمیگم کجا وکجا بود، به طور سربسته اونجایی که امکان دارد، تا اونجایی که میشود طرف رو بازداشت از این عمل ازدواج یا از عمل بیع، یا از عمل اجاره، یا از عمل چه، یا از عمل چه، تا اونجایی که میشه باز داشت آقا این کار رو نکنید، به صلاح شما نیست.

یک مرتبه هست که به صلاح شما نیست، خب این دو معنا داره، به صلاح شما نیست همه گناه ها رو بارطرف میکنید خب این درست نیست. یک مرتبه نه به صلاح شما نیست همون قدم اوله، بابا این یک جوریست که نمیشه با هم زندگی کنید که حتماً گناه داره و حتماً معصیت داره، به یک مقدار حداقلی که خطبه اولی باشد و غرض….. غرض این است که این شخص به خطر نیافته و به گناه نیافته، این در باب…

در باب استفتاء، سوال، از من سوال میکنن از آقای فلانی تقلید کنیم یا نه؟ خب اگه من میدونم که أعلم نیست، میدونم اگرم أعلم است بر محور کتاب و سنت نیست، میدونم اگرم أعلم است و بر محور کتاب و سنت است با تقوا نیست، من بگم تقلید کنید یا ساکت باشم؟ اگر درست میدانم نه روی حسد و روی بغض و روی کینه و این حرفا نه، وقتی من میدانم این فتوا بر محور کتاب و سنت نیست حالا بقیش هیچی. أعلم است، أتقی هست، متقی هست، ولی این فتوا بر محور کتاب و سنت نیست. من بگم تقلید کنید یا ساکت شم؟ میگم آقا این تقلید شما حرام است. حالا این آقا بدش میاد، خیلیم داد میزنه، خیلیم ناراحت میشه، تقلید حرام است.

اگر از من نوعی سوال کنند آیا این تقلیدهایی که ما میکنیم از کسانی که بر محور کتاب و سنت فتوا نمیدن، چطوراست؟ ما میگیم جایز نیست، شما که دارید سوال میکند، جایز نیست چون محور کتاب، محور فتوا کتاب و سنته، پس تمام تقلیدها روی این حساب میشود گفت برشما حرامه، نمیخوایم بگیم اون آقا کار حرام میکنه، اون آقا اتوماتیک این کار رو میکنه.

جوّ شهرت است و جوّ اجماع است و جوّ فلان است و موّ فلان است یا مقصره یا قاصره یا هر دو، کاری به مطلب نداریم ولی شما که دارین از من سوال میکنید، استفتاء میکنید، طلب نظر میکنید که از این آقا تقلید کنم یا نه؟ بنده عرض میکنم نه.

(صحبت حضار)

– مرحله دوم میخواستم عرض کنم.

اگر کسانی دارند تقلید میکنند، روی غفلت، روی جهالت، روی نادانی، تقلید میکنند ازکسانی که بر خلاف نص، ما باید بریم بهشون بگیم آقا جون تقلید میکنید، تقلید شما باید روی اجتهاد باشه، این تقلید شما باطله، اون باطله، اون باطله، اون باطله، اون باطله، این مرحله دومه که …. مستشیر ولو مستشیر نباشه، چون مستشیر

(صحبت حضار)

-إلاّ در مواردی که واقعاً برای انسان خطر داره و در اونجا به حساب عرض میشود که أهم و مهم باید حسابشو در نظر گرفت.

ولکن حسابش از این مطالب گذشته است. به طور کلی. بله اگر از بنده سوال کردن که ما از فقه سنتی از کی تقلید کنیم؟ من میخوام در فقه سنتی هستم میخوام ببینم أعلم وأتقای در فقه سنتی که بر خلاف فقه شما هست چیه؟

من میگم که اگر میخواید اصل تقلید رو سوال کنید، تقلید از غیر کسی که بر محور کتاب فتوا میده حرامه. اگر اونو میخواهید حساب کنید، من تو چاه برم یا تو چاله، خب چاله بهتر از چاهه، ولی نه تو چاه برو نه تو چاله. حالا اگه بنا هست که حتماً یا تو چاه بری یا تو چاله، چاله بهتر از چاه است. چون تو چاله خفه نمیشی چاه خفه میشی.

اینجام در فقه سنتی اگه سوال کنند، بنده خودم عرض میکنم میگم از آقای فلان، أعلم موجود، آقای خویی رحمت الله علیه، أعلم موجوده، آقای کی الان أعلم موجود اینه، آقای فلان بعداً أعلم موجود اونه، کما اینکه به یکی از بزرگان من عرض کردم یک موقعی که الان تشریف دارن ،گفتم من اومدم به شما بگم که کسی سراغ شما نمیتونه بیاد، من اومدم به شما بگم که شما در فقه سنتی أعلم موجودی یا تراز اولین؟ گفت خیلی متشکرم گفتم ولکن این فقهیه که من قبول ندارم، اون فقهی که من قبول ندارم شما در این فقه أعلم موجودین هستین.

تتمه مسائل رو بعداً شنبه عرض میکنیم بعد هم منقل میشیم به بحث های دیگر، عرض میشود که چیزی نمونده از مکاسب محرمه، بعد بحوث بیع و تجارت.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد