بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
سوالاتی درباره ی خیار حیوان مطرح کردیم که جواب هاش به طور مختصر در تذکرۀ الفقها ذکر شده .
ب هطور تفسیر بیشتر و فروع دیگر . خیار حیوان هم مانند خیار مجلس ، نه مجلس مانند خیار عیب خیار غبن خیار تبعض خیار شرط و خیار چه و خیار چه و در یک بعد عامی هم مانند خیار مجلس همه بر محور اصول رضای مطلق است .
روی فکر کردن روی بررسی کردن رضای مطلق که حاصل شد اونوقت دیگر خیاری وجود نداره . اعم ازینکه خیار مجلس باشد حیوان باشد شرط باشد چه باشد چه باشد ، در اونجایی که صحیح است رضای مطلق اونجایی که صحیح است اسقاط خیار چه مع العقد چه قبل العقد و چه بعد العقد خیار حیوان به ما عن هو تجارۀٌ فی الحیوان نمیتوانند استقلال داشته باشه دیروز عرض کردیم اگر که حیوان به ما عن هو حیوان بخواهد خیار آور باشد سه روز یا هرچه بر خلاف نسّ آیه ی نساء است که الا عن تکون تجارۀ عن تراضٍ منکم اگر تراضی کامل حاصل شده است قبل از سه روز دیگر سه روز یعنی چه و اگر تراضی کامل سر سه روز حاصل میشود پس به حساب تراضیست و اگر در بین حاصل میشود باز سه روز معنا ندارد و در روایت هم همینطور اصلا . در روایات خیار حیوان هم محور را تبلور رضا و رضای کامل مقرر کرده اند کما که در خیار مجلس اینطور بود و حتی اگر در روایات خیار مجلس و خیار حیوان و بالاتر و روشن تر و صریحتر در خیار غبن و خیار عیب و خیار شرط و خیار تبعض و چه و چه اگر ما لفظ رضا را در روایات نمیداشتیم این ضابطه ی کلیه را ما از آیه نساء استفاده میکردیم که یکی از محورهای لزوم بیع عبارت است از رضای کامل نه رضایت سطحی ابتدایی که در عمق نرفته و صد در صد نشده .
پس بنابراین اگر چنانچه معامله حیوان به ما عنهو حیوان بخواد موجب خیار باشد نه تنها دلیل بر این خیار نداریم بلکه دلیل بر ضد داریم کتاباً و واقعاً و سنتاً . کتاباً که عرض کردم از نظر واقعیت خب خیار حیوان برای هر حیوانیه ماهی گرفتن چی ؟ ماهی که سه روز نمیموند که . حیوانی که از آب میگردند و چند دقیقه بیشتر زنده نیست مگر این حیوان نیست ؟ چرا این را استثناء میکنید ؟ استثناء میکنید یا نمیکنید ؟ اگر حیوانی که سه روز نمیتواند قطعا و صد در صد بماند چون زندگیش در آب این را اگر استثنا نکنید که غلط است چون سه روز یعنی چه ؟ مرده دیگه .
اگر استثنا بکنید قابل استثناء نیست چون{ من القضای التی قیاسا تامها }شما میگید حیوان لعنهو حیوان اگر میگین حیوان لعنهو حیوان این لعنهو حیوانی که قبل از سه روز میمیرد قطعا مثل صید دریا خب این هست .
(استاد این در برابر چیزی که صید شده اون ماهی مقصود این نیست که وقتی که صید شده سه روز بمونه ماهی در آب زنده میفروشن)
اگر ماهی را که گرفتیم و نمدره بفروشیم این حیوان است یا نیست ؟
(حیوان است منتها صید شده )
میفهمم حیوان صید شده حیوان است یا چیز دیگست ؟ حیوان .حیوانی که صید شده حیوان . ما دو حال بیشتر این دقت کنید آقایون ما کاری نداریم فرمودن یا نه میخوایم ببینیم چی باید فرمود .
(اینجا استثنا داریم.)
اینجا قابل استثنا نیست چرا ؟ من یک نمونه عرض کنم براتون در اون خطبه زهرا سلام الله علیها که استناد به آیات وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ کردند ، میتوند ابوکر اینجا اشکال کنه ؟ که خب بنت رسول الله وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ مورد خاص انّا مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ را که ابوبکر از پیغمبر بزرگوار نقل میکنه کاری به سند مندش نداریم. این عام یعنی کل انبیا لا نورث و وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ این چیه این خاص ، مگر میتواند خاص تخصیص بزند به خاص یا مطلق ولی جواب دارد زهرا سلام الله علیها . حضرت میفرماید که این عامیست که {من القضای التی قیاسا انا معاشر الانبیا لا نورث} چرا ؟لنبوتنا .
مثل و حرم الربا ، حرم الربا مطلقیست که نس چون رباست حرام پس مادامی که رباست نمیشود حلال باشد پس در اینجا انا نَحنُ مَعاشِرَ الانبیاءِ لا نُوَرِّثُ به چه اظهار لا نورث؟ چون نبی. مگه سلیمان نبی نبود ؟ پس اگر یک مورد خارج شد .
علیکم السلام .
که وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ یا آیه دیگر که تقاضای وارث میکند زکریا وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا عرض میشود که وارث من باشد و رضی باشد این وراثت عرض میشود که سلیمان از داوود و وراثت یحیا از زکریا یکیش که ثابت باشد که وراثت شده خب این قابل استثنا نیست این از مستثناء المنهایی است که قابل استثناء اصلا نیست چون {من القضای التی قیاسا تامها} اینجام همینطور .
اینجام سوال میکنیم این خیار الحیوان که بر حسب روایات ثابت شده است و فی الحیوان ثلاثۀ الایام للمشتری یا للمتبایعین یا هر چه که میخونیم روایتش را امروز ، شیخ بزرگوار نقل کرده اند در عرض میشود که مکاسب ما از روی مکاسب براتون روایت را میخونیم کافیه چون در مسائل هم بیشتر ازین نیست .
عرض میشود که خب بحثم فرمودند این روایات که متفق القولند در این که حیوان سه روز خیار دارد از دو حال خارج نیست یا حیوان به ما عنهو حیوان استثنا پذیر نیست چرا در حیوانی که کمتر از سه روز عمر میکند شما میگید خیار نمتونه باشه و نمیشه باشه . پس حیوان به ما عنهو حیوان نیست حیوان به حساب اینکه معلوم نیست عیبش کسالتش چه اش چه اش در ظاهر معلوم نیست. شما ماستی که میخرید خب فوراً میتونید بفهمید فرش که میخرید فوراً میتونید بفهمید در مجلس بیع میتونید بفهمید عیبش را نقصش را غبنش را چه و .
ولکن در حیوان اگر مرضی دارد پیدا نیست در باطن است ظاهراً داره میدوه خوبه خره ولی نوشادور کردن معلوم نیست چه جوریه این حیوان که باید چند روز صبر کرد تا انسان بفهمد عیبی مرضی چیزی در کار هست فرمودند ثلاثۀ الایام . این ثلاثۀ الایام فقط ثلاثۀ الایام نیست نوعا در حیواناتی که بیش از سه روز میمانند و مراد از بیع به شرط ماندن آنهاست نه کشتن آنهاست که دوتا را مستثنا کردیم دیگه .یک حیوانی که قبل از سه روز قطعا میمیره صید ، دو حیوانی که همین الان میخوایم بکشیم ، سه بقیه حیواناتی که بیش از سه روز میمانند و مراد نگه داشتن اونهاست بیش از سه روز ولو چهار روز ولو یک هفته .
حیوانی که مراد نگه داشت اوست به طور سلامت بیش از سه روز هر چه میخواهد باشد این خیار در این ثلاثۀ الایام چرا ؟ برای اینکه رضا حاصل شه . رضای چی ؟ آیا رضای تامی که در باب مجلس ما داشتیم ؟ نه. در باب خیار مجلس عرض کردیم که هیچ گیری هم ندارد علتی هم ندارد نقصانی نیست غبنی نیست عیبی نیست تبعضی نیست تخلف شرطی نیست ولی من اتاقی که میخواستم بگیرم حالا نمیخوام. ولی در حیوان غیر اینه در حیوان خیار مجلس مادامی که لم یفترقاست هر چی میخواد طول بکشه که مجلس بیع باشه مجلس معامله باشه ولی در حیوان سه روز چرا ؟ برای اینکه تا سه روز نوعاً حیواناتی که در بعد سومند که برای نگه داشت اونها برای استفاده اونهاست در نگه داشتن نوعاً تا سر روز معلوم میشود عیب هست نیست نقضان هست نیست و لذا سر سه روز ما واینمیستیم بعضیا هستند که کمتر است بعضی بیشترند ولی نوع سه روز اگر مراد نوع نباشه اصلا غلط است این عرض میشود که چیز. بنابراین ما میتوانیم چون حساب حساب عیب است یا غبن است که ظاهر نیست اگر عیب یا غبن یا چه ظاهر است خیار مجلس .
یا نه وقتی که روشن میشه ولو ده روز میشه اما اگر یک عیب یا مرض یا کسالتی چیزیست مه در ظرف سه روز نوعا معلوم میشود در اینجا مقرر کرده اند که ثلاثۀ الایام . روی این حساب ما تمام خودروهای هوایی و زمینی و دریایی بلکه موتورهارو حتی موتور ، موتور آب این موتور آبی که من میخرم الان داره آب میکشه ولی من نمدونم چه جوره خب بعد سوال کرد مهندس اقا تا چند روز معلوم میشود که موتور عیب داره یا نه ده روز خب ده روز سه روز سه روز یک روز یک روز یک ساعت یک ساعت این که ثلاثۀ الایام را مقرر کرده اند این محور برای ما نمیشه اصلا محور اون کمال رضاست بدون چیز دیگر در بعد خیار مجلس و محور رضای بر مبنای اینست که غبنی عیبی مرضی چی چیزی نیست در عرض میشود که سایر مراحل خیار .
خب این تقریبا مقداری حل شد ، حالا یک بحثی داره شیخ بزرگوار که این را بعدا باید عرض کنیم اول روایت را ما بخونیم شما مکاسب داشته باشید ملاحظه بفرمایید کدوم صفحات است از کجا تا به کجا .
(مسائلی که فرمودید در ماشین و موتور و اینجور چیزا این با حیوان خیلی فرق داره از آن جهت که حیوان را نمیشه شکست و شکافت و اون درد مرضی که درش هست را بهش دست پیدا کرد ولی ماشین را وقت خرید میشه هم موتورش را باز کرد هم )
میفهمم ، میفهمم ولی ما به طور کلی داریم عرض میکنیم .میگیم بابا این ماشینی که این موتوری که این هوتوری که هر چی خریدی ، این تا مقداری که بفهمید عیب ندارد چه قدر وقت لازم داره ؟ ممکن یک ماه بشه ما نمیگیم سه روز ما که نمیگیم سه روز برای هر چه نه ، سه روز برای حیوانات معمولی اما برای بعضیا یک روزه برای بعضی ده روزه بعضی یک ماه مثلا شما ک چیزی خریدید زمستونی معلوم نیست چیه وقتی که هوا گرم شد معلوم شد چیه هوا گرم شد معلوم شد عیب داره شما خیار دارید الان ما کلی داریم بحث میکنیم
(اسمش خیار حیوان نیست )
نباشه ما که به اسمش به اسم نچسبیدیم که اشکالی نداره که.حالا اینجا شیخ بزرگوار رضوان الله علیه میگد :{ مسئلۀٌ المشهور اختصاص الهذا الخیار بالمشتری } این را قبول نداریم حرف اول. چرا برای مشتری ؟ آیا مشترر الحیوان خیار دارد ؟ بایع خیار ندارد ؟ خب چرا ؟ نس هم داریم از قضا که{ المتبایعان بالخیار فی الحیوان} نس داریم اولا ثانیا چرا فقط مشتری خیار حیوان داشته باشد ؟ چرا بایع نداشته باشد ؟ احیاناً بایع الحیوانست احیاناً مشترالحیوانست احیاناً بایع مشتری هر دو حیوان ، حیوانی را میفروشد و حیوانی میخرد .
اگر گاوی را بفروشد و ده تا گوسفند بخرد فروشنده گاو صاحب الحیوانست و خریدار گوسفندم عرض میشود که فروشنده گوسفند هم صاحب الحیوانست . چرا به هر دو خیار نباشد ؟ در حالی که یکی مشتریست و دیگری بایع .اگر هر دو مشتری و بایع هستند مطلب دیگریست اینجا را کاری نداریم.
اما اگر یک نفر گاوی را گرفته داره میره تو خیابون میخواد گاو را بفروشد کسی هم میخواد گاو را بخرد پول نیست یا نمیخواد پول بده در مقابل اینکه پول بده چند تا گوسفند میدهد اینجا کسی که دارای گاو است بایع است و کسی که دارای گوسفند است مشتریست.
شما میگید که این فقط در انحصار مشتریست ،یعنی کسی که گوسفند دارد و گاو میخرد مشتری گاو خیار دارد . اما کسی که بایع گاو است گوسفند میخرد این که گوسفند میخره دیگه خیار نداره خب چرا؟ اگر حیوان هر دو حیوان دیگه .
نخیر نمیگن ، نمیگن مگر در روزی که هر دو بایع و مشتری اند .ما داریم میخونیم مکاسب دیگه متن مکاسب میخونیم.
این جا اختلاف اقوال . میگید سه فرض ما داریم در بعد معامله حیوان چه اجاره چه بیع دائم چه بیع شرط چه هرچه حالا اونش که روشن این سه جور یا چهار جور گاه مشتری و بایع هر دو حیوان دارند هر دو مشتری اند و هر دو بایع اند این را بحث نداریم این قابل بحث یک مرتبه نه بایع ، بایع حیوان است که با مشتری پول میگیره اینم . یک مرتبه عکس بایع خونه میفروشد در مقابل عرض میشود که حیوان میگیرد . گاهی اوقات یکی بایع است و دیگری مشتری ولی یکی بایع حیوان است و دیگری مشتری دیگری هم به عنوان ثمن حیوان میده حیوان میگیرد و حیوان میدهد ولی این بر خلاف فرض اول . فرض اول این بود که هر دو بایع اند و هر دو مشتری من میفروشم و میخرم اونم میفرشه و میخرد این فرض اول بود .
فرض دوم که احدهما بود فرض سوم هم احدهما بالعکس بود فرض چهارم مثل فرض اول است با این اختلاف که این آقا گاو را میبرد میگد من فروشنده گاوم هیچی نمیخوام بخرم پول میدی پول بده گوسفند میدی گوسفند بده بزغاله میدی بزغاله بده . اون آقا گوسفند و بزغاله میده پس من بایع ام و او مشتری در اینجام آقایون باید بفرمایید چی ؟ بفرماین که اینجا فقط برای مشتریست یعنی اون کسی که این گاو را خریده است خیار دارد اما صاحب گاو که در مقابل پول گوسفند گرفته است این خیار ندارد مشتری چون نیست چون بایع .
ما با همه آقایون حرف داریم میگیم که در اونجایی که هر دو بایع و مشتری هستند که بحث نمیکنیم در اونجاییکه مشتری ، مشتری حیوان است بایع حیوان داره میفروشه مشتری مشتری حیوان است و در مقابل پول میده .
میگیم اون کسی که حیوان را گرفته میگیم خیار داره حسابشم معلوم ، به حساب اینکه معلوم بشه چیه ولی اون کسی که حیوان را فروخته است اون خیار نداره میگیم چرا خیار نداره کسی که حیوان را فروخته حتما میدونه حیوان چیه ، نخیر حیوان را یک دقیقه پیش خریده نیم ساعت پیش خریده سه روزم نه نیم ساعت چرا همونطوری که شما نمیدانید سه روز معطل میشید برای خیار خب منم نمیدونم سه روز معطل میشم .
همونطوری که شما سه روز معطل میشید برای اینکه مبادا کلاه سرتون بره منم سه روز معطل میشم مبادا این گوسفند چیزی تو دلش باشه یا این حیوان یک اسبی باشد که ازون اسبای آهن ، اسب آهنست که از پرایدم جلو میزنه ولی این اطلاع نداره .
خب به همون مصلحتی که مشتری حیوان خیار دارد به همون مصلحت هم بایع حیوان باید خیار داشته باشد کلا خب نه خب مشتری هم همینطوره .مشتری هم کلا خیار نداره یک مشتریست که زیر و رو ظاهر و باطن حیوان میدونه قشنگ تر از عرض میشود که چی خب این خیار نداره .
پس یک ضابطه ایست که مقرر کرده اند در اونجایی که هر دو اند خب هردو ، که احدهما مشتری و دیگری بایع.
آیا در اونجایی که هر دو هستند و شما آقایون میفرمایید کهففقط مشتری حیوان خیار دارد و بایع خیار ندارد شاید که هر دو طرف حیوان باشد اگر هر دو طرف حیوان باشه مشتری که گاو را خریده خیار دارد سه روز ف ولکن صاحب گاو که مقابل پول گوسفند گرفته برای گوسفند خیار ندارد ؟ احیاناً نسبت به اون ثمن که حیوان است خیارش قوی تر برای اینکه احتمال عیب و کسالت و این حرفا در اون بیشتر این از نظر اصل محور .روایت هم نگاه نکردیم اما اگر روایت نگاه کردیم ، روایت چند دسته است .
یک دسته المتبایعان اصح روایاتی که آقایون به اعتراف خودشون نقل کرده اند از نظر سند که میخوان چیز کنن.
در مقابل روایتیست که عرض میشود که { المشتری و فی المشتری فی الحیوان} چند تا روایت داریم صریحه هم هست که خیار حیوان برای مشتریست اینجا گیج بشیم بریم سراغ سند این سندش قوی تر پس این مقدم بر اونهاست ، اونا چندتان پس مقدم بر اینهان . این سند قوی تر بعضی از قدما که سید مرتضاست فتوا داده پس قوی تر .اونی که میگد که فقط برای مشتری است چون شهرت برش داریم پس قویتر اصلا ما به این عرض میشود سنگ و کلوخ ها نیمفتیم اصلا چون محور ما داریم .
ما اصلا به حدیث اینجا خیلی چیز نداریم چون محور ما رضاست محور ما رضاست و رضا باید هم از بایع باشد هم از مشتری هردو حیوانند هردو ، یکی حیوان است کسی که حیوان دستش میاد خیار ثلاثۀ الایام ، کسی هم که حیوان را میفروشه بعضی وقتا اون احیاناً احود است که بداند اون چیه این تازه خریده حیوان را اون که تازه خریده مثلا فرض کنید یک نفری این الاغ را سوار شده مدتی اومده و رفته و اومده ورفته و اومده فهمیده الاغ چیه . من الاغ را تازه خریده بودم سوارم نشدم آیا من آگاهیم بیشتر است نسبت به این حیوان یا شما ؟ شما.
ولی شما سه روز خیار داری من ندارم یعنی سر شما کلاه بره مانعی نداره مانع داره اما سر من کلاه بره مانعی ندارد ؟ این که نمیشه این حرف را زد چون محور رضا و تبلور رضاست از برای عرض میشود که طرفین .
(استاد در نظر شما که فرض اول و چهارم یکیه )
یکی نیست ، یکی نیست دراقوال یکی نیست ، نه در اصل یکیست نه در اقوال .
(وقیت در صیغه لازم بشاه بگه که بعت )
اصلا صیغه هم نمیخواد نه معلوم است که این آدم بایع مشتری نیست ولذا ببییند .
گوش کنید ، گوش کنید ، گوش کنید آقاجان توجه کنید من میخوام این الاغ را بفروشم پول بدن یونجه بدن گندم بدن یک متر زمین بدن برای من فرقی نمیکنه پس من بایع حیوانم مشتری حیوان که نیستم و اون طرف گوسفند میده اون طرف مشتری حیوان است بایع حیوان نیست.
چون اینکه گوسفند نمیزاره پول میده این عنوان فرق میکنه پس اگر یک جا بایع بود طرف فروشنده حیوان ومشتری هم که در مقابل ثمن حیوان میده اونم مشتری حیوان است طرفین حیوان ، در اینجا یک مسئله میاد که یکی بایع است دیگری مشتری کسانی که مخصوص میکنند خیار حیوان را به مشتری میگند فقط اون که گاو را میگیره اما این که گوسفند را میگیره چون بایع است نه فرق داره باهم.
حالا ملاحظه کنید در اینجا خب روایتی هست شهرت اون طرف داره اصحیت این طرف داره تعداد اینکه میگد مشتری خیار دارد خیار حیوان دارد بیشتر تعداد این کمتر اصلا نه به سند کار داریم نه به تعداد کار داریم نه به هیچی. اگر تونستیم توجیح کنیم روایت را که میگد خیار حیوان برای مشتریست تونستیم نتونستیم خب میزاریم کنار مطلبی نیست اونیکه موافق آیه است قبول میکنیم . موافق آیه اینست که تجارۀٌ عن تراضٍ منکم رضایت کامل حاصل شه در خیار مجلس که عرض کردیم و در خیار حیوان هم اون مقداری که لازم است صبر بشه تا بفهمد گیرنده حیوان چیه و همچنین تا بفهمد دهنده حیوان چه داده است چون تازه حیوان را خریده .
روایاتی که من براتون میخونم از جمله عرض میشود که بله { و یدالله علیه غیر واحدٍ من الاخبار } که چی ؟ خیار حیوان مال مشتری حیوان {منها صحیحۀ الفزی بالیسار ان ابی عبدالله علیه السلام قال قولت لهو مشّرط فی الحیوان } شرط یعنی خیار ، چون خیار شرط اهم خیارات به یک معنا ولذا مشّرط یعنی اون شرطی که در نبود این شرط عرض میشود که اگر شرط نباشد کلاه سر آدم میره وقتی این شرط باشد عقل لازم نیست چیه ؟{قال ثلاثۀ الایامٍ للمشتری قولت و مشرّط فی غیر للحیوان قال البیعان بالخیار ما لم یفترقا فاذ افترقا فلا خیار بعد الرضا منهما}
ببینید رضا در اینجا محور قرار داره یک تبلور رضا.خب برگردیم { قال اشرط بالحیوان ثلاثۀ الایام } اینکه مشرّط فی الحیوان مراد چیه ؟ آیا نوعاً که حیوان فروخته میشه در مقابلش حیوان میگیرند آقایون ؟ بله ؟در مقابل حیوان که فروخته میشه حیوان میگیره در مقابلش ؟ نه.
پس نوع را گفت در اینجا .
مشرّط فی الحیوان ، حیوانی را که میفروشند پس مشتری صاحب حیوان است بایع نوعاً صاحب حیوان نیست حتی در داد و ستد های قبل که پولی هم در کار نبوده این یک .
دوم وقتی که شخصی حیوانی را میفروشد معمولا در نادانی این که حیوان چگونه است مانند مشتریست؟ خب نه احیاناً بایع تازه خریده نمدونه چیه .پس دو نوعیت در اینجا منظور شده اگر بخوایم توجیه کنیم اگرهم توجیه نشه و نخواهیم توجیه کنیم ضرر نکرده ایم ما چون محور دست ما هست اما اگر بخوایم توجیه کنیم اینطور میشه{مشرّط فی الحیوان قال ثلاثۀ الایام للمشتری لامرین اثنین }
اولا حیوان را که میفروشند مشتری حیوان را میگیرد ، حیوان دیگه نمیده این یک .
دوم فروشنده حیوان مانند خریدار حیوان اون جهالتی که کمال رضا درش نباشد نوعاً ندارد روی این دو نوعیت فرمودن که ثلاثۀ الایام للمشتری تا آخر این یکی.
حدیث دیگر روایت علی ابن اثباق اول حسن الرضا علیه السلام قال الخیار فی الحیوان ثلاثۀ الایامٍ للمشتری }شیخ استفاده میکند که چون گفته للمشتری پس به غیر مشتری نیست . میگیم نخیر مفهومم نگیرید نس هم بود ما باید یکاریش بکنیم یا قبول نکنیم اصلا یا توجیه کنیم . للمشتری همون حرفی که بالا عرض کردیم همون جا خواهیم عرض کرد { و نحوها صحیحۀ الحلبی فی الفقیه ان ابی عبدالله علیه السلام قال فی الحیوان کلهی شرط ثلاثۀ الایامٍ للمشتری } اینم همون .
چهارم { و صحیحۀ ابن رعاب ان ابی عبدالله علیه السلام قال الشرط فی الحیوانات ثلاثۀ الایامٍ للمشتری }
پنجم { واظهر من الکل صحیۀ بن رعاب المهدین قول من اسناد قال : سؤالت ابا عبدالله علیه السلام عن رجلٍ اشترات جاریتا} حیوان دیگه میگیم شما جاریا را جز حیوان بیارید اما عرض میشود که زنی که انسان میگیره یا شوهری که میخواد بکند نمیگیره خب اون حیوان. حیوانیت هر دو حیوانند دیگه ممکن اون جاریه خیلی هم عاقل تر باشه مثل کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها که قرآن را حفظ بود و در جواب تمام سوالات قرآن میخوند حالا اون بهتر یا من ؟ خب اون زن جاریه هم هست من مردم من نوعی.
بعد { قال سؤالت اباعبدالله علیه السلام عن رجلٍ اشترات جاریۀً لمن الخیار للمشتری او للبایع او لهما کلیهما قال الخیار لمشنترا } نس شد این دیگه نس شد قابل توجیه اصلا نباشه { قال الخیار لمنشترا نظرت ثلاثۀ الایام فاذا مذت ثلاثۀ الایام فقط وجب شراط } بعد از سه روز اینجا معامله لازم میشه حالا ببینیم .
اگر کاری تونستیم سر این حدیث بیاریم سر قرآن که نمیشه کار آورد قرآن صریح است و نس است و هیچ کارش نمیشه کرد ولی سر حدیث خیلی کار ها میشه کرد حتی متواترم باشه آخرش هست که فلسفه از اول خارج چون مخالف قرآن ولی با قرآن نمیشه این کار روکرد .
حالا اینکه { سؤالت اباعبدالله علیه السلام عن رجلٍ اشترات جاریۀً لمن الخیار } اشترا جاریۀً پس مشتری ، مشتری جاریه است دیگه در مقابل آیا پول حیوان است ؟ جاریه دیگریست ؟ پول دیگریست ؟ این را نداره البته .بله ؟
{عن رجلٍ اشترات جاریۀً لمن الخیار}ممکن است این جاری را با صدتا گوسفند معاوضه کرده خب ولو کمه ولی احتمال هست .
{ لمن الخیار للمشتری او للبایع او لهما کلیهما قال الخیار لمشنترا}اون کسی که حیوان به اون منتقل شده میگیم.
الخیار لمنشترا دوجوره ، یکجوره است که یک طرف فقط حیوان داره طرف دیگر حیوان ندارد پس به کسی که حیوان منتقل شد خیار مال او که برای کسی که صاحب حیوان است خیار نیست . خب چرا نیست ؟ چون نوعا او آگاه است ولذا همون است که اول عرض کردیم این یک.
دوم اینست که من اشترا جاریۀً درسته ولی در مقابل چه داده ؟ در مقابل هم حیوان داده هر دو لمنشترا هستند چون معنی یشترا چیه ؟ یعنی کسی که حیوان به او منتقل شده چه به اشترا منتقل شده چه به بیع منتقل شده. به خرید منتقل شده یا به فروش مگر فرق دارد انتقال حیوان به انسان که موجب خیار است بر مبنای تکامل رضا فرق دارد که به عنوان بایع منتقل شده است یا به عنوان مشتری این چه فرق دارد؟
و عن سیدنا مرتضی سید مرتضی با هم در خیلی از مسائل رفیقیم از جمله اینکه در باب سیاده ایشون میگد اینکه از طرف مادر هم باشه اشکال نداره دیگر زوال عمل ریاست را متأهل میداند دیگر کریت رو شرط نمیداند و دیگر و دیگر و دیگر.
حالا ایشون هم یک روایتی داره همه رو همه را میده قشنگ و از دست اونها روایت به ما رسیده است مع ذلک ایشون صریحً و{ ان سیدنا مرتضی قد تصلی روح و بن طاووس ثبوتهوا للبایع ایضاً} چه بایع ثمن به عنوان حیوان بهش منتقل شده یا به عنوان غیر حیوان که هر چند فردی که عرض کردیم {و حک الی الانتصار دعوا الاجماع علیه } کسی که ادعای اجماع هم سید مرتضی برای اینکه برای بایع هم خیار حیوان هست .
{لاصالت جواز العقد من الطرفین بعد ثبوت خیار } اینجا استناد به اصل کرده ولی صحیحه هم بعدش .
اصل چه طور؟ میگد خیار خیار ، خیار هیچ وقت غیر خیار نیست اختیار خواسته .
آیا خیار مجلس در معامله حیوان هست یا نه ؟ خب بله . وقتی از مجلس بیع بلند شدند و تفرق حاصل کردند به عنوان مجلس بیع خیار از بین میرود . اما چون احتمال دارد که خیار حیوان برای بایع حیوان هم باشد ما استصحاب میکنیم اصل خیار را حرفم بعد نیست چون خیار ، خیار نمیشه گفت خیار حیوان با خیار مجلس با همش اختیار فسخ . این اختیار فسخ قطعا تا وقتی که از هم جدا نشده اند هست بعد که از هم جدا شدند میدانیم به عنوان مجلس نیست ولی احتمال میدیم به عنوان خیار حیوان برای بایع باشد استصحاب میکنیم.
ما به سید مرتضی عرض میکنیم که احتیاج به استصحاب نیست ، استصحاب حکمی غلط ،استصحاب حکمی ما اصلا قبول نداریم . اگرم استصحاب حکمی قبول داشته باشیم ما به آیه استناد میکنیم شما نکردید و به روایت که مناقض با روایت قبلیست که شما استناد کردیم و لصحیحۀ محمد بن مسلم این صحیحه اصح احادیثیست که مورد قبول تمام فقهای شیعه است از نظر سندی و از نظر عرض میشود که قبول صدور.
{و لصحیحۀ محمد بن مسلم ابمتبایعان بالخیار ثلاثۀ الایام فی الحیوان } متبایعان چه یکی حیوان دارد چه هر دو حیوان دارند بالاخره حیوان در کار هست پس این نسّ اونها ظاهر بود .
از نظر عرض میشود که جریان فقهی و روش فقهی سنتی ما اون ظاهر را هم بر نسّ میکنیم چون احتمالات داره.
ولی اگر اون هم نسّ بود این هم نسّ اونها زیاد این کم اونها شهرت این نه مرجع ما کتاب الله هست و اون که صد در صد از قرآن استفاده میکنیم رضای کامل .
{ وفی ما سواه ذلک من بیع حتی یفترقا و بها تخصص عمومات لزوم مطلقا او بعد الفتراق و هی ارجع به حسب السند من صحیحۀ بن رعاب مهدین قربٍ اسناد و قصرهوا } الی آخر.
این یک مطلب بود . البته در اسقاط خیار حیوان هم بحث میکنیم و روایتش را عرض میکنیم .
مطلب دیگه ، مطلب دیگه مطلب لغویست من تعجب میکنم از شیخ بزرگوار مطلب لغوی اینکه ، این که ثلاثۀ الایام در اون که ثلاثۀ الایام .ایشون تردید فرمودن آیا ثلاثۀ الایام سه روز با دو شب وسط است ؟
خب شب که روز نیست پس ثلاثۀ الایام باید فقط سه روز شب ها خیار نیست روزها خیار هست .
شب ها بادمجان روزها خیار این یک احتمال .
احتمال دوم اینست که نخیر اتوماتیکی دو شب داخل وقتی گفتند سه روز خب روز اول تمام شد بعد شب میاد بعد روز میاد بعد .خب وقتی گفتن سه روز فلانی سه روز فلان جا موند اگرم یعنی سه روز یعنی سه روز ما میگیم روز اگر سه روز یعنی سه هوا روشن خب دو هوا تاریک در وسط داره پس دو هوا تاریک اتوماتیکی در ضمن خواهد بود .
ایشون میگد هم اول قائل دارد هم دوم قائل داره ولی هر دو گرفتارند . اول که بله سه روز فقط هست اما خب این دو شب وسط چی ؟ به زحمت این دو شب وسط رو به طور اتوماتیکی داخل کنید .
عرض میشود که دومی نخیر اصلا ثلاثۀ الایام که فرموده اند ثلاثۀ الایام دو شب را در ضمن میگرد ولو به حساب تقلید لغوی .
ما عرض سوم داریم ما عرض میکنیم یک نهار داریم یک لیل داریم یک یوم ، نهار صریح در روز لیل صریح در شب و یوم چیه آقایون؟هر دو رو میگیره .
یوم کی گفته فقط روز؟ مگه شما خیلی فارسین ؟ اگر آدم خیلی فارس باشه یوم یعنی روز ولکن نه ما فارس نیستیم .از نقطه نظر عربی لیل داریم نهار داریم یوم داریم .
مثلا فرض کنید که گروه ، هم زن را میگره هم مرد ، مرد فقط نداریم زن فقط زن. گروه چی؟ اگر گفتیم گروهی آمدند میشه گفت گروه فقط مرده ؟ نه . فقط زنه ؟ نه .
گروهی از انسان ها آمدند ، انسان هایی آمدند . هم مرد را میگیره هم زن را . اما اگر گفتیم مردانی آمدند زن را نمیگیره زنان هم همینطور . نمیشه گفت مردانی آمدند زنان هم در ضمن میگیره با همون با هم آمدند یا اگر گفتین زنانی آمدند مردان بالاخره باشوهراشون ، نخیر مردانی آمدند فقط مرد و زنانی آمدند فقط زن.
در اینجا ما به شیخ بزرگوار عرض میکنیم شما خب بیشتر عرب بشید بهتر و رفقای دیگر که در اینجا شک فرموده اند با کمال احترام عرض میکنیم که آقا از نظر لغت شما مثل اینکه گیرید .
نهار یعنی نهار لیل یعنی لیل یوم اعم از لیل و نهار اعم چه قدر ؟ بیست و چهار ساعت دیگه .معمولا اعم از لیل و نهار بیست و چهار ساعت. اونجایی که شش ماه شب یا شش روز یا چقدر شب کاری نداریم ما بحث معمول را میگیریم . این بحث اول که اینجا ختم میشه .
نهار را حساب کنید صبر کنید صبر کنید لن او کل من یوم یعنی نهار ؟ کی گفت ؟ کی گفت ؟
(روزه دیگه)
یرحکم الله بالخیر باز فارس شدید لن او کل من یوم یعنی چه ؟یعنی بیست و چهار ساعت هم شبش یوم هم نهارش یوم ، نهار که نگفتش که .بینید شما باز برگشتید اتوماتیکی مثل اینکه فنر .
این یوم ، شما دارید به خود یوم استدلال میکنید برای اینکه یوم نهار ؟ یرحکم الله بالخیر . یوم ، یوم نهار هم نهار لیل هم لیل .
نه واقعا هممون فارسیم و اشتباه میکنیم اگر شیخ انصاری اشتباه کرد چون فارس دیگه از بیخ فارس حالا میخواد عرب بشه بعضی وقتا در میره دیگه این مطلب اول.
دوم باز شک دوم عجیب ایشون میگن که خب اگر اول روز انسان معامله حیوان کرد تا سه روز یعنی روز اول روز دوم روز سوم تا غروب . سه تا روز خب بعضی وقتا روزا بلند بعضی وقتا کوتاه چه کار کنیم ؟
( طبق فرمایش قبلیتون اینکه فرمودید شب هم داخل باید سه روز و سه شب کامل باش؟)
همینطور بله ، همینطور عرض میکنیم بله نگفتم من؟ بله همینطور سه روز و سه شب .
مثل چیز ها مثل عده متوفی عنها زوجها و عدتهن اربعت عشرً و عشرا ، عشر چیه ؟ عشر لیل ده شب و نه روز چون لیال گفت . اگر عشرت الایامٍ میگفت چی بود ؟ چی بود ؟ ده شب و ده روز .
بله ؟ چی فرمودید ؟
(یوم هم معنای روز استعمال شده هم معنای بیست و چهار ساعت )
چی؟ دلیل میخواد یوم ، قوم هم در مرد استعمال شده هم در زن هم در هر دو . در هر دو مادامی که قرینه بر اختصاص نداریم یوم هم همینطور .یوم بین لیل و النهار .
یومٌ بکامله فارسی نه عربی یومٌ بکامله یعنی شب و روز بیست و چهار ساعت این اولا.
نخیر نمیشه باشه ، چون ایام مذکر ولی چون بین تمیز و ممیز بیاد فرق کنه در ادبیات که خوندید شما .اربعت عشرٍ و عشرا ، عشرا مذکر درست ؟ پس بیاد ممیز چی باشه ؟ باید مؤنث باشه. لیالن مؤنث ولکن انهار مؤنث بود ایامً نه . نه ایام مؤنث نه انهار از نظر ادبی اینطور .
خب حق با خداست که اینطور فرموده .حالا عرض میشود که این چند دقیقه این جمله را عرض کنم حضور برادران . ایشون گیر کردن مطالعه میکنیم مکاسب رو ما که دعوا نداریم با مکاسب میخوایم بدانیم که هر بحثی را میفهمیم در همان فقه سنتی .
میفرمایند که خب این اولش از اگر اول روز بود ما میگیم بسم الله ولی وسط روز بود چیکار کنیم ؟ بین خب آقا .
اگر گفتن که فلانی ده روز در فلان جا اقامه کرد اگر صبح وارد شد ده تا صبح اگر ظهر ده تا ، تا ظهر یک بعد از ده تا یک بعد از ظهر این معلوم دیگه این واضح دیگه . مثلا فرض کنید در جاهای دیگه هم همینطور در جاهای دیگر که اگر گفتن که مثلاً زن باید که ثلاثۀ الغروب یا ثلاثۀ الاشهر در بعضی از در مستراب ثلاثۀ الاشهر{ و لا ایه حیض من المحیض و لا ان یحضن و عدتهن ثلاثۀ الاشهر }
این ثلاثۀ الاشهر چیه ؟ آیا ثلاثۀ الاشهر میگد که اول ماه این طلاق یافته سه ماه ؟ نخیر دوم تا دوم ، دوم تا دوم سوم تا سوم ساعت هم همینطور پس این محتاج بحث نیست که آیا مراد از یوم که اول است پس بعد چه خواهد شد .نخیر معلوم دیگه ساعت معین شما اگر گفتن دوازده ساعت اگر از ظهر دوازده ساعت از ظهر یک بعد ظهر دوازده ساعت چهار بعد از ظهر دوازده تا از چهار نصف شب دوازده تا از نصف شب اینجام همینطور اینجام که فرمودن ثلاثۀ الایام یعنی سه تا بیست و چهار ساعت . اگر ظهر سه تا بیست و چهار ساعت عصر سه تا بیست و چهار ساعت نصف شب همینطور این دیگه قابل بحث نخواهد بود.
بعد راجب مسقطات خیار بحث میفرمایند کما اینکه در باب خیار مجلس پس کاملاً بنابراین دیگر خیاری نیست پس محور اینه منتها مظهر میخواد . مظهرش را بگه یا سه روز بگذشت اگر سه روز گذشت و در حیوانی که معمولا در ضمن سه روز باید مطلبی پیدا شه ، پیدا نشد پس رضا کامل اتوماتیکی یا رضا فی نفسه کامل است که بگه اظهار کند دلیل داشته باشد لفظی کرد یا نه خود این سه روز که مهلت داده اند برای اینکه اگر عیبی در کار باشد این عرض میشود که پیدا بشه .
خب مسقطات خیار حیوان که عرض کردیم قبل العقد مع العقد بعد العقد ولی اون شرطی که قبلا عرض کردیم داره ها در صورتی که اسقاط کند خودش اسقاط نشه در این اسقاط .کلاه رفتن نخیر اسقاط کافه خیارات نیست بیاد که کاملا رضا حاصل بشود یا میداند که این عیبی در کار نیست دانستن عاقلانه صحیح معمولی بعد خیار را عرض میشود که اسقاط کند .
حالا سوال اگر چنانچه در ضمن این سه روز تصرفی کرد ، مشتری ثلاثۀ الایام از بین میره . ما عرض میکنیم که یک مرتبه دانسته این کار را میکنه یک مرتبه نادانسته ، اگر دانسته است که با اطلاع بر این که این چنین است و چنان است و من راضیم و صد در صد است و فلان اگر بر این محور این کار را کرده بسم الله این تبلور رضا حاصل شده و اشکال نداره اما اگر نه نگاهی کرد بعد معلوم شده بیخود بوسید بیخود نگاه کرده و این خب باز خیار از بین میره چرا از بین نره خیار ؟ اگر اونچنان بایع این کنیز تعریف کرده چنین کرده چنان کرده چنان کرده که خیالونده به این آدم قبل از ثلاثۀ الایام که این چنین و چنان و این یک بوسه ای زد و یک نگاهی کرد مثلا .
پس ببیند اینطور نیست که هر تصرفی دلیل بر رضاست نه تصرف جاهلانه دلیل بر رضا نیست اگر تصرف عادی معمولیه عاقلانه باشد دلیل عملی بر رضاست کما اینکه دلیل لفظی و دلیل کتبی هم این اگر عاقلانه و روی حساب باشد دلیل بر عرض میشود که رضا خواهد بود .
تتمه مختصری دارد که انشالله فردا .
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان
الهی آمین
و معارف القرآن العظیم
الهی آمین
و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.
الهی آمین
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد