پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارصد و چهل و دوم درس خارج فقه

تجارت و بیع (خیارات)

بسم ‌الله ‌الرّحمن‌ الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

الثالث خیار شرط

متن رو آقایون ملاحظه کنید ما در شرط مطالبی خب داریم که توضیح بسیار کامل‌تری و هو یثبت فی کل بیع او غیره من معقول علیه … اِشترط فیه الخیار او اُشترط فیه الخیار و لا یتقدر بقدر معینه بل لهما أن یشترطا ما شاءا

هر چی یک ماه، دو ماه، از وقت عقد، بعد از خیار مجلس، بعد از خیار حیوان، بعد با فاصله فرق نمیکنه.

إِلَّا ما خالَف كتاب اللَّه او سنت رسول الله او خالف مقتضی العقد ذاتیا سه بعده. همه شرطا رو قبول میکنیم چرا؟ شما در قرآن اگر ملاحظه بفرمایید بعضیا ممکنه اینطور بگن، بگن این إِلَّا شرط خالَف كتاب اللَّه او چه او چه در قرآن نداره. شما که میگید همه چی در قرآن هست پس چیکار میکنید اینو؟ یه مطلب خیلی خیلی مهمیست که اون شرطی که بر خلاف کتاب الله او سنت رسول الله او مخالف مقتضی العقد است این ممزانیست و قبول نیست در قرآن نداره. در قرآن فقط یک لفظ أَشْرَاطُهَا دارد شرط دیگه ندارد، فقط أَشْرَاطُهَا ، اونم به معنی شرط نیست، به معنی جمع شرطه، به این شرطی که ما میفهمیم نیست.

جواب: اگر قرآن مطابق میل من و شما بخواد حرف بزنه روی اون روایات متضافره و متواتره‎ای که إِلَّا شرط خالَف كتاب اللَّه همینو که شما میگید، ولی قرآن مطابق میل ما حرف نمیزنه. قرآن أَوْفُوا بِالْعُقُود داره، عهود داره. به طور وسیع عقدی که انسان میکند عاقلانه است، موانع شرعی که قرآن و سنت دارد، نداره. باید ملتزم بود هم وجوب التزام رو و لزوم رو و چه رو میفهماییم. پس عهود چیه؟ معاهده‌هایی که ما با هم داریم حتی معاهده‌هایی که مسلمانا با کفار دارند و این معاهده بر خلاف شرع نیست باید رو این معاهده ما بایستیم.

نصوص قرآن، در باب عقد خواهیم آورد. خب شرط از عهود نیست؟ اگر من با شما شرطی کردم یا در ضمن عقد یا بعد العقد یا قبل العقد یا بدون عقد، این از عهود نیست؟ اگر قرآن شروط میگفت، شروط اخص بود ولی عهود اهم است، اعم است. عهود یعنی پیمان‌ها. منتها گاه پیمان‌های ظاهریست، عقود اظهر درونه، گاه پیمان‌های درونیست عهود اظهر درونه. عقود در یک جهت اشمل است و عهود از جهت دیگر اشمله. و لذا در بعضی از روایات ما دارد که أَوْفُوا بِالْعُقُود یعنی بالعهود. نخواستند تفسیر مفهومی کنند. میخواد بگه عقود رو خیال نکنید اونی که ظاهرا میفهمید که ظاهر داشته باشه نخیر عهود هم مشموله. از عهود هم عقود عرض میشود که اراده شده و از عقود هم عهود اراده شده. شما چه قرارداد ظاهری که باطنی هم هست و چه قرارداد باطنی که در عالم ثبوت هست و در عالم اثبات هم اگر میخواید قرارداد ظاهری باشه باید که ما ایفا کنیم. ایفا دو عهود و ایفا دو عقود لازمه.

حالا چه میخواد عقد اولیست بعتک، شما میگی اشترط چه میخواد عقد ضمنی باشد، بعتک به شرط کذا مدت خیار معین کردن یا چه. آیا این جزء عهود هست یا نه؟ این جزء عقود هست یا نه؟ هم ظاهرا و هم باطنا هم عقود و هم عهود. پس خدا شامل‌تر بیان فرموده است. شما میخواد که لفظش شرط باشد؟ نخیر. الفاظی در قرآن شریف هست که کل قراردادهای ظاهری و باطنی، درونی و برونی رو شامل است و لذا ما به اون برادران فقیه که میفرمایند اگر شرط ابتدایی باشد لازم الوفا نیست اما اگر شرط ضمن العقد باشد لازم الوفا هست، دو اشکال میگیریم. یک: اگر ما به لفظ شرط بچسبیم که الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ بسیار خب کجای شرط خوابیده است که در ضمن باشه؟ کجا خوابیده؟ شما میچسبونید اینو فقط به اینکه شروعی که در ضمن عقده. اگر شروط ابتدایی باشد میگید که این ادله‌ای که میگد الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ شامل شروط ابتدایی نیست این یه اشکال. دوم: قرآن شریف که میگد واجب وَ الَّذينَ عرض میشود که به عهودهم آیات چیه؟ بله؟ و عَهْدِهِمْ راعُون بله. خب عهد یا عهود که در قرآن شریف دارد که به تعابیر مختلفه لازم الوفا است این کجا دارد که ابتدایی باشد؟ عهد ابتدایی باشد، در ضمن باشد، قبل العقد، مع العقد، بعد العقد باشد این چه فرق میکند؟ شما اولا رفتید چسبیدید به الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فقط. با اینکه این بعضی از ابعاد آیات عهود و آیه عقوده. ثانیا مقید کردید این وجوب وفا به شرط را که شرط ضمنی باشد و شرط استقلالی ابتدایی نباشد. تازه میگید اگر کسی با کسی … میکنم که سر ظهر هر دو اونجا باشیم، میگویند لزومی نداره. خب چرا لزومی نداره؟ برای اینکه عموم استغراقی آیات عهود و آیه عقود و این‎ها شامل این عرض میشود که هست.

حالا این بله. إِلَّا ما خَالَفَ كِتَابَ اللَّه خب ما خَالَفَ كِتَابَ اللَّه کجاست؟ خب معلومه دیگه. خدا که میفرماید که وَ الَّذينَ هُمْ به عَهْدِهِمْ  به أَماناتِهِمْ راعُون ، به أَماناتِهِمْ و به عَهْدِهِمْ خدا میگد مراعات کن؟ خدا از جنس خودش حرف میزنه؟ خب معلومه دیگه نه. و نصوص در این مطلب ما زیاد در قرآن شریف داریم که بر خلاف کتاب الله نمیشود فکری کرد، کاری کرد. وَ الَّذينَ يُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ، أَوَلَمْ يَكْفِ و چه و چه و چه. زیادم ما لازم نداریم. پس معلوم است وقتی خداوند در کتاب حکمی را مقرر میکند معلوم است که انسان نمیتونه خلاف اون حکم بگه. این محاده است، این مشاقه است این وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْظالمون ، هم الفاسقون، هم الکافرون است و چه است و چه است، یکیست، دوتا نیست، ده‌ها دلالت نص قرآنیست بر اینکه بر خلاف کتاب الله علمی و فکری و عقیده‌ای و اخلاقی و عملی به طور …. اون غلطه. پس إِلَّا شَرْطٍ خَالَفَ كِتَابَ اللَّه بیّن.

خَالَفَ سنت رسول اللَّه هم معلومه چرا؟ برای اینکه وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى _  إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى، أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ خب بر خلاف الله نمیشه حرف زد بر خلاف رسول الله هم نمیشه.

او خالف مقتضی العقد خب معلومه اگر انسان یک شرطی کند که بر خلاف مقضای ذاتی عقد است تناقضه دیگه. من به شما میفروشم این عبا را به شرط اینکه درش تصرف مالکین نکنید چی شد؟ اینکه فروش نیستش که. چون تصرف مالکین لازمه این است که مال منتقل به شما بشه. بله اگر مال منتقل به شما میشه میگم من به شما این عبا رو میفروشم به شرط اینکه به شراب‌خورهایی که زمستون سرد بشه عبا میخوان به اونا نفروشی، مطلبی نشد. این مخالف مقتضای اصلی عقد نیست. اما اگر مباین و مناقض باشد با مقتضای اصلی عقد خب خود عقد میگد أَوْفُوا بِالْعُقُود چی میگه؟ میگه پابرجا وایسا روی این عقد یعنی اگر شما شرطی کنید بر خلاف این عقد، این چی شد؟ بر خلاف أَوْفُوا شد، بر خلاف أَوْفُوا حرام است انسان انجام بده. یکی و دوتا و سه تا و ده تا نیست. از کل قرآن این مطالب به طور کلی و به طور عمومی و شمولی ما استفاده میکنیم.

حالا ما یه بحثی در این بعد داریم که خواهیم صحبت کرد. که یه ثالوثی ما داریم خلاف کتاب الله، خلاف سنت رسول الله، خلاف مقتضای ذاتی عقد که عقد اصلا این کارست اگر خلاف اون شرط بشه این بر خلاف مقتضای ذاتی عقده این یک بحثه. حالا عبارت رو ببینیم در بحثای دیگر عرض میکنیم.

إِلَّا ما خالف كتاب اللَّه او سنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم او خالف مقتضی العقد ذاتیا فان ثالوث شرط منا ثالوث/سالوس حقه‌بازیه لا ینجز و فی وحده المطلوب یقتل یکی از این سه خلاف باشه. اگر وحدت مطلوب است میگه من به شما میفروشم این عبا را به شرطی که فقط به شراب‌خوارا بدید دوششون کنن و وحدت مطلوبه، باطله خب، در هر عقدی اینطوره. اگر وحدت مطلوبه و مطلوب منحصر است به چیزی که خلاف شرع است، خلاف شرع تحقق پیدا نمیکنه و شما هم پس این عقدتون اصلا درست نیست. و اگر تعدد مطلوب است در اونجا این خیارآور نیست، منجز نیست، عقد صحیحه. فوقش این است که بالاترین مطلب خیارآور باشه، فوق مطلب، اما منجز نیست.

و فی تعدده یسقط عدید الشرط دون ابطال و عَلّهُ به خیار اگر شرطی کند الا خلاف کتاب الله او سنت رسول الله صلی الله او خلاف مقتضی العقد و تعدد مطلوبه، میگه من اینو میفروشم به شرطی که، اگرم این شرطم نشد اصل فروش رو من تا اندازه‌ای قبول دارم. در اینجا میگیم شرط ساقط ولکن علّهُ به خیار، خیار باقیست. اختیار فسخ دارد ولکن این شرط الزام‌آور نیست چون اگر که این شرط الزام‌آور بود تخلف از این شرط حرام بود و اگر تخلف میشد خیار میاورد. ولی در اینجا نخیر، در اینجا تخلف از این شرط لازمه اصلا. فقط خیار میاره چرا؟ برای اینکه تعدد مطلوبه ( نظر: خیار چی میاره اینجا؟…) خیار فسخ ، خیار فسخ میگه من شرطی  بله؟ (… خیار شرط چیه؟ خیار چیه؟) شرطه دیگه (نظر) میدونم ولی این شرطی که خودش ساقطه یک بعدش الزامه که نمیاره. بعد دیگه این است که یه رضای کامل بر عقد صد در صد نیست که این شرط باطل انجام نشه میگوید حالا کامل نیست خب برگردون مطلبی نیستش که، برگردون.

والاصل  هو ضابطه اوفوا بالعقود سواء کان شرط ضمنیا کما هنا عن سواء این جواب فرمایش آقایونی است که میفرمایند شرط اگر ابتدایی باشه این فایده نداره باید ضمنی باشه. ما میگیم سواء کان شرط ضمنیا کما هنا عن سواء حیث ما صدق عقد و ربات ملزَم ملزِم بین متبایعین.

 روایت پاورقی رو ملاحظه کنید.  سمعت عن النبی صلی الله ان المسلمین عند شروطهم و فی صحیحه ابن سنان علی کل شرط خالف کتاب الله فلا یجوز منزانی و موثقه اسحاق بن عمار الا شرطا حرم حلالا او حلل حراما وسائل باب خیارات که البته مقداری روی این باید بحث کنیم اون روز، چهارشنبه مقداری صحبت کردیم تمام نموند ولی میخوایم مطلب رو از نظر متن تمام کنیم بعد صحبت کنیم.

خب ثم مما لا یجوز هو شرط اسقاط لزوم عن بکره اینو بحث کردیم. یا من به شما میفروشم از بیخ از حالا تا آخر خیار در کار باشه، لزوم در کار نباشه. خب نمیشه. این خلاف مقتضای عقده.  فانه یخالف واجب الوفا بالعقود هم این هم خلاف مقتضای عقده. و لیس فقد حقا یکی بیاد بگد آقا این لزوم عقد این حقه، حق قابل اسقاطه. میگیم اولا و ثانیا. اولا حق خالص نیست حق با حکم است. خدا حکم کرده است که وفا به عقود لازمه برای رعایت حقوق اشخاص اولا. ثانیا اگرم حق خالص باشد مگر هر حق خالصی قابل اسقاط است؟ اگر خداوند حقی برای شرط قرار داد و گفتش که حتما باید همیشه باشه حقه حکمم نه، ولکن قابل اسقاط نیست. پس قابل اسقاط بودن حق در بعد سوم. اول حکم خالی، اسقاط نیست. حکم مخلوط با حق قابل اسقاط نیست. حق خالصی که به دلیل شرعی قابل اسقاط نیست یا دلیل شرعی نداریم که بگد قابل اسقاطه و به عباره الاخری ببینید اصولا حقی که خداوند برای کسی قرار میده حق مالی، خیار و چه، حقی که خداوند برای کسی قرار میده حکم کرده است با این حکم حق ثابته؟ بله. پس شما میخواید بگید حق خالص است چی شد؟ اینو از حکم بودن خارج کنید. تمام احکام خدا، حکم خدا هیچوقت خارج نمیشه. در اونجایی هم که میگیم حق قابل اسقاط است به حکم خدا، میگیم به حکم خدا قابل اسقاطه و الا اصل اولیه در حقوقی که با امر خدا ایجاد میشود و با نهی خدا میگد نیست حالا امر خدا، حقوقی که حق خیاری که حق چه با امر خدا ایجاد میشود قاعده این است که نباید اینو اسقاط کنیم ما، نمیتونیم چرا؟ چون به حکم خدا این حق ثابت شده. اگر این حق به خودی خود بود مطلبی بود اما اگر به حکم خدا بایدی برای ما درست شد ولو این باید حق است اما با حکم خدا این حق ثابت شد. وقتی با حکم خدا این حق ثابت شد پس قاعده این است که قابل اسقاط نباشد مگر به دلیلی پس به عکس شد. اگر دلیلی داشتیم که میشود این حق را انسان اسقاط کند مثل حق الخیار در بعضی مراحل بسم الله. اما حق الخیاری که ببخشید حق اللزوم، حق اللزومی که در کل معاملات غیر جایزه هست، این به حکم خدا أَوْفُوا بِالْعُقُود. به حکم خداوند این حق لازم است چون به حکم خدا این حق لازم است اگر حق خالص شما بود بدون حکم خدا بسم الله. اما چون حقیست که با حکم خدا ثابت شده است اگر میتوانید که حکم خدا را ساقط کنید میتوانستیم این حق را به طور کلی ساقط کنیم. پس این قاعده عرض میشود این تفصیلی که شیخ بزرگوار دادن بین حق حکم مام این تفصیل رو بعد از این جریان میدیم. اینطور نیست که اگر حق خالی باشد قابل اسقاطه نه یک، دو. اول هر حقی که خالص است به حکم ثابت شده، دوم این حقی که به حکم ثابت شده اسقاطش نیازمند، جواز اسقاطش نیازمند به دلیله. اگر بتوانید حکم خدا را اسقاط کنید اونوقت این حقم میتونید اسقاط کنید. و در اونجایی که خداوند اجازه داده است که این حق را اسقاط کنید میفهمیم که این حکم، حکم مربوط به خواست ماست. خواستیم باشد، نخواستیم از بین بره. اون محتاج به دلیل مخصر، دلیل خاصه.

(سوال) اینجا میگد  أَوْفُوا واجب است وفا کنید. واجبه دیگه پس چیه؟ ( از یه طرف میگه أَوْفُوا از یه طرف میگه که این معامله متزلزله خیار برای طرف معامله..) آ نشد اینو مثل اینکه توجه نکردید. مبناعاً معاملات غیر خیاری لازمه الا، چنتا الا داره یک: خیار مجلس، دو: خیار حیوان، سه: خیار شرط، چهار: غبن. غیر اینا چی؟ بحث سر، صبر کنید، بحث سر کجاست؟ بحث سر این است که اصلا خیار نباشه بحث سر اینه که شرط کند اصلا اختیار ببخشید شرط کند که کلا خیار باشه، لزوم کلا نباشه. و حال اینکه أَوْفُوا بِالْعُقُود اصل و ریشه لزوم را اثبات کرده. استثنائاتی هم خود کتاب و سنت میدانه الا الا الا. اما میگد أَوْفُوا بِالْعُقُود باید بگد که تمام عقود را میتوانید شما واجب الوفا ندارید تناقضشه. پس اصل این است که اصل کلی اولی این است که عقود غیر جائزه این‎ها لازم الوفااند. بله ازین لزوم الوفا نمیشه لزوم الوفا رو کلا از بین برد. لازم الوفا است کلا و لازم الوفا نیست اصلا، این تناقضه. بله لازم الوفا است کلا اما بعضا شرطی که مخالف چه نباشد خیار مجلسی، خیار حیوانی، قبلی مبلی این حرفا، اینا استثناان.

(….که حکم خداوند نمیشد به طور کلی اسقاط بشه ولی ما مثالشو داریم در مورد قذف که خداوند میفرماید اگر کسی قذف کرد هشتاد ضربه شلاق بزنید و بعدا میفرماید اگر راضی شد این شلاق اسقاط بشه چطور میشه که …) اگر راضی شد؟ (برای طرف که …. کسی که تهمت بهش زدن اگر رضایت داد گفت نمیخواد شلاق بزنید این هم حکم خداونده) نخیر اینطور نیست ( ….تمام فقها گفتن که) خب بگن ما نمیگیم. نیست اینطور. اگرم باشه با حکم خداست اولا نیست ثانیا اگرم باشه با حکم خداست (نظر) چرا توجه نمیکنید عزیزم؟ آقاجون یک مستثنی داریم یک استثناء. استثناء که نمیره تمام مستثنی‌ها رو سر به سر از بین ببره که. ما اینجا مستثنی، مستثنی من داریم. مستثنی من عبارت است از أَوْفُوا بِالْعُقُود. نمیشود استثناء بیاید بگد که تمام این عقود رو أَوْفُوا نکنید. نمیشه اینجا به طور، تناقض میشه دیگه. (یعنی با وجود عقد لزوم نداره) همین دیگه بله. با وجود عقدی که أَوْفُوا داره هیچ جا لزوم نداشته باشه خب این تناقضه دیگه. نمیشه اینو گفت.

و یجدوا اشتراطه فیما یمدی لأحدهما أو لهما أو لثالث اشتراط مدة یرد فیها البائع الثمن و یرتجع المبيع ا بالعکس فرق نمیکنه فانموا نافذ من کل المتبایعین فان خرجت و لم یحتمل مطلبیست که بعدا باید صحبت کنیم.

حالا بریم سر صحبتی که داشتیم و دنبال کنیم. خیار شرط: ببینید خیار شرط گفتیم دو بعده. یک بعد شرط الخیار است زماناً که مقداری صحبت کردیم دنباله داره بازم. یک بعد شرط الخیار زماناً نیست. من شرط میکنم که من مختار باشم در برگردوندن این عبا اگر فروختی به زید. من که حق دارم شرط کنم که. این بعد دوم.

حالا در شرط اول، البته اون مطلبی که اون روز عرض کردیم داریم میخوایم برسیم که آیا در حال عده میشود عقد کرد یا نه؟ حالا این ابتدائا نمیگم یه مقدماتی داره عرض میکنم. اگر شما حالا دارید میفروشید، حالا دارید میفروشید و برای خودش بایع یا مشتری، یا موجر یا مستاجر قرار داد اختیار فسخ را سر یک ماه بعد از معامله، منقطع، منفصل. سر یک ماه بعد از معامله قرار داد اختیار فسخ را. این جایزه یا نه؟ خب چرا نباشه؟ این شرط نه مخالف کتاب الله است نه سنت رسول الله صلی الله نه مخالف مقتضای عقد. چون مقتضای عقد این است که نمیشه گفت کلا لزوم داره. ما که نگفتیم کلا لزوم داره. همونطوری که شرع مقرر فرمود خیار مجلس استثناء، حیوان استثناء، غبن عند ظهوره استثناء. کذالک یک خیاراتیست که شرع مقرر کرد شخصا شخصا شخصا، یه خیاراتی که به من اجازه داده که مخالف کتاب و سنت و مقتضای عقد نباشه. من میگم آقا سر یک ماه من دو روزی، سه روزی، هر چند روزی که معین میکنه، من بایع یا او مشتری اختیار فسخ داشته باشن این چه اشکال دارد؟ این با أَوْفُوا بِالْعُقُود مناسب است ( در طول یک ماه یا فقط ته یک ماه؟) سر یک ماه دیگه. حالا در سر یک ماه فرق میکنه. یا سر یک ماه یه روز یا سر یک ماه ده روز، سر یک ماه یک ماه چه فرقی میکنه؟ منتها اینجور هست که لزوم را کلا از بین نمیبره. لزوم کلا از بین نمیره. بنده آقا یک ماه اختیار فسخ با شما شرط میکنم از سر یه ماه دیگه. چه اشکال داره؟ دو ماه، یه ماه، سه ماه ولی باید معین باشه یعنی اون مدتی که من معین میکنم برای اختیار فسخ شرط میکنم که خیار فسخ داشته باشم یا بایع یا مشتری هر کدوم میخوان باشن این اشکال نداره. ( میتونن تصرف کنن در اون مثلا… میتونه تصرف کنه در اونچه که خریده معامله کرده؟) آها ببینید اگر خیار فسخ شد دیگه تصرف مالکانه نمیش. این فرع بعدیشو بحثه. خیار فسخ برای اینکه مثلا در باب خیار مجلس اگر تصرف مالکانه شد خیار از بین میره یا نه؟ (… بکنه این عقد نشده دیگه، معامله نشده) نشد، شده مستلذل شد (تصرف نمیتونه بکنه) بله ولی مال اونه، مال چون اگر تصرف کرد دیگه خیار برگرداندن یعنی چه؟ مثل اینکه … رو فروخت. این … رو بایع همه فروخت بعد گفت سر یک ماه من اختیار دارم … رو برگردونم حالا بره باهاش هم بسترم بشه بعد چجوری برگردونیم؟ اینجا مطلب دومیست که بعد خواهد گفت.

حالا در اصل شرط ما داریم بحث میکنیم. اینکه شرط میکند خیار داشته باشم هر کس شرط میکنه، اگر مخالف کتاب و سنت و مخالف مقتضای عقد نیست، مخالف موازینی که کتاب و سنت مقرر کردند نیست. خب چه منفصلا شرط کند خیار رو چه متصلا شرط کند خیار رو. منتها متصل متداخل نمیشه برای اینکه اگر بگوید که من شرط میکنم ده روز خیار داشته باشم خب خیار مجلس ماداما مجلسه دیگه. میگد از زمان عقد تا ده روز خیار داشته باشم. یه مقدارشو مجلس میگیره بقیشم به حساب شرع میگیم خب مجلس ممکنه یک ساعت باشه، دو ساعت باشه، دو روز باشه پس اینجا چه شد؟ مجهولیت در کارمونه. به شرط اینکه مجهولیت در کار نیاد. اضافه بر اون سه جهت مخالف کتاب یا سنت یا مقتضای عقد نیست. مجهولیتی هم که موجب بطلان معامله است نیست. میگه آقا خیار مجلس که تمام شد بعد از خیار مجلس یا بعد از خیار حیوان یا عیب یا هر چه من ده روز خیار داشته باشم یا نه اصلا با فاصله، یعنی خیارها که همه تمام شد بعد لزوم آمد، لزوم که آمد بعد از یک ماه فلان تاریخ تا ده روز، تا بیست روز، تا یک ماه خیار داشته باشم. تمام این‌ها چه اشکال دارد؟ بیع شرط هم همین است بیع شرط (….شرط حتما پیرو…..این شرط اگر اینچنین شد….) یادتون رفت؟ یادتون رفت؟ گفتیم که در شرط لزوم ندارد ضمنی باشه ابتدایی (نظر) عزیزم اینجا که ضمنی نیست که عزیزم، اینجا که ضمنی نیست، عزیزم اینجا که ضمنی نیست که. شما چرا اینجا نیستی؟ شما گوش کنید من چه عرض میکنم. آخه گوش کنید من چه عرض میکنم عزیزم. لا اله الا الله عزیزم ضمن این عقد که بعتک این را، این فرش رو بعتک، ضمن این عقد میگم از یک ماه دیگه تا یک ماه من خیار دارم (نظر) عزیزم شرطه شرط ، (نظر) عزیز آقا ما که شرط جزا نمیکنیم که عزیزم، شرط قرارداده ( میدونم اصن دیگه اون شرط نمیشه دیگه ما میگیم آقا سر یک ماه این شرط نیست چرا که از حالا تا….) عجیبه مثل اینکه من و شما لغت بلد نیستیم خیلی. آقا من شرط رو نمیگیم، از شرط میترسی من قرارداد میکنم با شما آقا این فرش یزدی (نظر) عزیزم، اینجا باشید یه خورده بهتره. من قرارداد میکنم با طرف که از حالا تا یک ماه خیار ندارم خیلی خب لازمه ولی سر یک ماه من پنج روز از سر یک ماه اختیار فسخ معامله را دارم این چی شد؟ (نظر) صبر کنید عزیزم اااااا حالا میشه اینجا باشید یه خورده گوش بدید؟ بله. من نمیدونم چه عرض کنم. خلاصه پس این قراردادی، این خیاری که جعل میشود بعد از یک ماه با شرط جعل شده. این خیاری که بعد از یک ماه جعل میشد برای هر دو طرفین با شرط این خیار از کجا آمد؟ این خیار در ضمن عقد آمد، شد خیار شرط یعنی با شرط من خیار ایجاد کردم. شرط کردم سر یک ماه خیار داشته باشم. این خیار حیوان نیست، مجلس نیست، غبن نیست، چه نیست. خیاریست که با اشتراط در ضمن عقد زیاد شد. اگر ضمن عقدم نبود درست بود ولی من هنو عقد نکردم. ایناها من هنوز این فرش رو به شما نفروختم حالا که هنوز نفروختم میگم یک ماه بعد سر فلان وقت من اختیار فسخ معامله‌ای رو خواهم داشت که بعدا معامله خواهیم کرد. اینو که من هنوز بحث نکردم اگرم بکنیم چون چه شرط ابتدایی باشه چه ضمنی با هم فرق نمیکنه.

میخواستیم داخل مطلب اصلیمون که اون روز صحبت میکنیم میکردیم بشیم. ببینید در عرض میشود که بله؟ (سوال) چرا نمیشه؟ چجوری؟ بعد وقت چجوری؟ بعد از بعد که تمام شد دیگه (نظر) در ضمن خیار مجلس ( میگه من فرض میکنم الان میگم که شما قبول میکنید که من برای یک ماه دیگه …) … مبادله بله طوری نیست، مبادله. ولکن اگر بخواد زیادتر بگه چی؟ این نمیشه دیگه چون اینا در متن عقده، قبل از عقده؟ اما بعد العقد در حال خیار میگه این خیار ثلاث ایام حیوان را که الان دارم من به جاش سه روز از فلان روز قرار میدم این یه مطلبیست خودش. حالا ببینید منظورش این نیست منظورش اینه که بعد از عقد عقد تمام شد مثلا در مجلس هستند) گفتم که، گفتم که، گفتم که. حالا بزارید من حرفمو بزنم.

حالا در بیع شرط چجوره؟ بیع شرط روایتی هم داریم و اگرم نداشتیم أَوْفُوا بِالْعُقُود کافی بود. بنده این کتاب را که پونصد تومن قیمتشه به شما میفروشم سیصد تومن به شرط اینکه سر یک ماه اگر پول را پس دادم کتاب را بدید، اگه نه کتاب مال شما. این چی شد؟ اینم خیار شرطه یعنی بیع شرطه که به عنوان خیار شرطه. ( …شرط اگر داره  یعنی من اگر این پولو پرداخت کردم این شرطه) منم همینو داریم میگیم دیگه بله (… این غیر از اینه که آقا سر یک ماه) باشه (بدون هیچ اگری من…) خب باشه خب باشه خب باشه اگر سر وقت آمد من خیار دارم اونم شرطه. حالا ( اگر رو ازین….) بله گفتم دیگه آره دوباره نمیگم گفتم (…. حتما میاد دیگه، اگر نداره) آقا شما آنچه را که توجه فرمودید همون درسته، مال شما. من اینطور فهمیدم حالا.

حالا در بیع شرط اینجوره. در بیع شرط که من این جنس را فروختم میگم آقا این جنس را فروختم به شما به این مبلغ، مبلغ را گرفتم درسته؟ حالا این مبلغ رو گرفتم طرف میگه شما اگر این مبلغ گرفتید، سر سال این مبلغ رو به من پس دادید اختیار دارید معامله رو بهم بزنید. بیع شرط اصن همینه اصن. و لذا یکی از راه‌های خیلی صحیح به شرط اینکه کلاه‌گذاری نشه این است که انسان به جای رهن بیع شرط کنه یعنی خانه‌ای که بیع قطعیش یک میلیونه، بیع شرط یه ساله دو ساله نیم میلیون درسته، شیشصد تومن درسته چرا؟ برای اینکه خب بعد از یه سال دو سال خانه گرونتر میشه طبعا دیگه و تصرف مالکانه صحیح میتونه بکنه. اما اگر شرط کرد که این یک ساله مال شما باشد، بعد از یک سال اگر پول رو برگردوندید برمیگرده، اگر برنگردوندید این معامله قطعی و ثابت خواهد بود. این هم عرض میشود که شرط.

حالا ( حاج آقا اگه یه وقت این بیع شرط به یک ربع یا یک دهم قیمت کل خونه) اون درست نیست … ، اون بیع شرط نیست که. اصن این معامله سفیهانه است و لذا قید کردم من. این یه کلاهیست که میخوان بذارن مثل اون کلاهی که در باب ربا میذارن. میگه صد هزار تومن با یه قوطی کبریت یک ماهه به صد و بیست هزار تومن، اون دروغه. نه بیعه، نه قرضه اگه قرضه که قرض رباست بیع هم که کسی (این معامله در بیع شرطه که نکنه یه موقع ….چیزی معینی ما داریم….) بازم روایت داریم بازم روایت داریم. ما این کارایی که کردیم اون کارو کردم. خانه‌ای که چهارصد تومن می‌ارزید بنده قبلا صفاییه دویست تومن دادم گفتم این خانه الان تا دو سال من خریدم دویست تومن. واقعا هم همینطور بود برای اینکه بعد از دو سال خانه زد بالا شد یه میلیون و چقدر مثلا. این عادلانه باید باشه همونطوری که شما اگه این جنس رو الان از من میخرید، الان میخرید اگر الان بازارش پونصد تومنه من ششصد  تومن، هفتصد تومن غلطه. شمام چهارصد تومن بخرید غلطه. باید معامله عادلانه باشد تا اصل باطل نباشه. چنانکه در نقد اینطوره در نسیه اینطوره. چون در نسیه ما نمیدونیم چه خواهد شد یعنی این مال اگه مال منه مال خودمه این یه قیمت داره اما اگر این مال تا یک سال مال منه و بعدا اگر پول رو طرف آورد چون دو تا اگره یا پول رو میاره یا نداره بیاره. اگر پول رو آورد معامله برمیگرده خب قیمت یه سال بعد این تا حالا خب طبعا فرق میکنه دیگه. بنابراین ما مراعات بازارو باید بکنیم. (حالا این تلف بشه چی؟) بله؟ (تلف بشه در طول این یک سال) خب تلف بشه از جیب کسی که خریده رفته دیگه تموم شد دیگه، از جیب کسی که خریده است (از جیب اون کسی که رفته از جیب اون فروشنده است که….) مالشه دیگه. اینکه آقا در این دو سال مال منه. وقتی این دو ساله مال منه در دو سال اگر از بین رفت از جیب کی رفته؟ از جیب من که مال منه. (…. که حق تصرف مالکانه رو ازش بگیریم منع کنین ازین ور…) اون که داره. منع نمیکنیم اینجا که، مالشه. در اینجا در این یک ساله خیاری در کار نیست. آقاجون یکساله مال منه، یکساله مال منه اگر تصرف نکنم که این بیع نشد (نظر) خب باید بشه خب باید بشه خب باید بشه بله باشه بفروشه. در این یکساله همه کار میتونه بکنه منتها فروشش قید داره. میگه من به شما میفروشم اما چنانکه خودم موقت خریدم شما هم موقت میفروشم دائم نمیتونه نمیفروشه به همون قیمتی که، اصل رو باید در نظر بگیره.

حالا شما فروع رو بزارید کنار ( منظورم اینه که اگر … قیمت خونه برای بیع… اصل… غیر از بیع شرط، ….. ده میلیون قیمتشه چه دلیلی دارد که ما یک میلیون نمیشه بیع شرطی بکنیم) دلیلش اینه شما از بازار سوال بفرمائید خانه‌ای که الان ده میلیون می‌ارزه آیا در یک سال دیگر این خانه چند می‌ارزه؟ فوقش دو برابر میشه. معمول مطلب اینه دیگه یه برابر و نیم، دو برابر، سه برابر درسته؟ اما ده برابر میشه؟ اینکه نیست. پس شما باید به یه مبلغی بخرید که این مبلغ نه کلاه بذارید سر طرف نه کلاه سر شما بره. و الا جور دیگر میشه کرد ببینید خانه‌ای دارای سه اتاقه، این خانه سه اتاقی دو میلیون می‌ارزه شما هم فرض کنید سیصد تومن، دویست تومن، پونصد تومن بیشتر ندارید اینجا نمیتونید بخرید بیع شرط. میگید آقا این اتاق را که قیمتش اینه من به حساب عادلانه از شما میخرم دویست تومن، چهارصد تومن می‌ارزه بقیه رو هم از شما اجاره میکنم، بقیه رو اجاره میکنم از شما کلاهم نیستا. اجاره واقعا ارزشش چقدره؟ فروش موقتم واقعا ارزشش چقدره؟ و الا اون رهنی که نوعا هست که البته باطله (حاج آقا معمولا مثلا طلبه‌هایی که میخوان مثلا خونه بگیرن حالا مثلا بیع شرطم بر فرض بخوان بکنن این خونه مثلا ده میلیونی میکنن پونصد هزار تومن…..رهن میگیرد) میکنن اینکارو ولی غلطه خب غلطه (ولی اگر بخوان که بیع شرط بکنن اینجا بیع شرط پونصد هزار تومن بدن بعد اجاره هم بخوان بدن دیگه کلی …) اون مطلب دیگه‌ای شد باید داریم حکم خدا رو میگیم (من میدونم منظورم این است که…) حالت اضطرار رو شما دارید میگید، شما حالت اضطرار رو دارید میفرمائید مبحثی که باید با هم صحبت کنیم. ولکن حکم خدا اینه همانطوری که در بیع قطعی ثمن واقعی باید در نظر گرفته بشه، در بیع شرطم بگیم مدت چقدره پنج ساله، ده ساله، دو ساله، یک ساله، یه ماهه فرق میکنه قیمتا فرق میکنه بیع شرط اینطوره.

حالا مطلبی که خواستم عرض کنم ببینید این فرش مال شماست من میتانم حالا از شما بخرم با یه مبلغی، خب چرا نتوانم از یه ماه دیگه از شما بخرم؟ من این فرش رو از شما خریدم که از یک ماه دیگه مال من و پولم از یک ماه دیگه مال شما منتها یه مبلغی من به شما میدم که این کالی به کالی نشه. آقاجون این فرشی که هزار تومن می‌ارزه بگیرید این مقداریش درسته؟ ولکن این از حالا مال من نیست، کل مالم از حالا مال شما نیست. این انشائی که میکنم حالا لفظ انشاء هم کاری نداریم این معامله که میکنم این معامله از یک ماه دیگر تبادل ملک این حاصل گردد چه اشکال داره؟ کسانی گیر دارن البته این بحث نشده کسانی میگن انشاء یعنی ایجاد، شما یه ماه بعد رو حالا ایجاد میکنید؟ یک ماه بعد رو که الان نمیشه ایجاد کرد. شما ایجاد قبل نمیتونید بکنید. ایجاد بعد هم نمیتونید بکنید ایجاد حالا میتونید بکنید بله درسته. شما در معامله که انشاء لازم است نه میتونید بگید که انشاء کردم انتقال مال را از یک ماه قبل خب نمیشه، انشاء ایجاده. ایجاد، علت و معلول، مُنشأ و منشه در همون حال هستند، در حال انشاء، انشاء بشه. همچنین نمیتوانید حتی برای یک دقیقه بعد، شما از حالا انشاء کنید یک دقیقه بعد این مُنشأ ایجاد بشه کسی اینطور حرف بزنه. فکر کنید آقایون این جواب داره یا نه؟ این یه مطلبیست. این ماده بحثه. فکر کنید آقایون که آیا میشود اجاره، بیع، نکاح که مهمش بود.

حالا نکاح یه مثال دیگه هم براتون میزنم. ببینید این زن هیچ گیری نداره در عده هم نیست هیچ مانعی نداره این صحیح است که از حالا بگم أَنْکَحْتُ ، قَبِلْتُ؟ یه مرتبه نه من حالا عقد را طرفین ایجاد کنند که از یک ماه بعد زن شما بشه چطوره؟ در عده هم نیستا. در عده مشکله این بود که خب گیر بود و آقایون گیر داشتید و اونم فکر کنید، گیر نداره. اما اینجور در بیع، در اجاره، در هبه، در مزارعه، در شرکت، در مساقات، در نکاح، در چه هیچ گیری از حالا تا اونوقت هم نیست ولیکن ما انشاء میکنیم که منقطع الاول باشد این معامله. یک انشائیست که متصل بالاول است از حالا، قبل رو که نمیشد، قبل هیچی، از حالا این معامله بشه. حالا این معامله یا لزوم کلی یا لزوم بعدیه هر چی. یه مرتبه نخیر معامله رو حالا انجام مثل معامله فضولی آیا در معامله فضولی که طرفین فضولین هستند از حالا انجام میشه یا بعد که رضا آمد؟ حالا یا ناقل باشد یا عرض میشود که کاشف باشد یا هر چه. در اینجا مثال عرض کردم در اینجا معامله میکند میگد من فروختم به شما این فرش تا یک ماه دیگه زیر پای منه و مال منه ولی از یک ماه بعد مال شما. چطور بود در اونجایی که شما میفروختیدش میگفتید که تا یکسال مال شما سر یک سال پول که برگشت اختیار فسخ. پس میشه منقطع الاول باشد، میشود منقطع الآخر باشد، میشود متصل الاول باشد در سه بعد. از حالا میفروشم، از یک ماه دیگر میفروشم قطعی یا از حالا میفروشم یا از یک ماه دیگر شرطی. این چهار بعده. یا فروش قطعیست یا شرطی. چه فروش قطعی باشد چه بیع شرط باشد یا فروش قطعی و بیع شرط از حالاست یا فروش قطعی و بیع شرط از دو ماه دیگه، یه سال دیگه. بنده یه خانه دیدم پسندیدم و این خانه مستاجر داره، مستاجرم تا مادامی که هست عرض میشود که خب مستاجره. من میخوام از یک ماه بعد که مستاجر مدتش تموم میشه من مستاجر شما بشم و میترسم که یک ماه بعد بیام دیگری سبقت کند و اجاره کنه چه اشکال دارد که من از حالا اجاره کنم؟ از حالا اجاره میکنم از یک ماه بعد که این هم اصل ملک مال شما که بوده است و هست و هم منفعت ملک که این دیگه مستاجر خواهد رفت و اگرم نره این در اجاره من خواهد بود. اینو آقایون فکر کنید.

اونوقت در باب نکاحم که معضل‌ترینشه به حساب اینکه … در کاره بابا این این زن الان میشود ازدواج کرد نه آبستن است نه در عده است نه چه است نه فلان ولو اینکه ما حالا عقد را اجرا میکنیم به هر جور که باید اجرا بشه که از یک ماه دیگر اون زن شما بشد شما مرد او. حالا به هم محرم نیستیم کما اینکه در مال همینطوره. در مال اگر از یک ماه دیگر انتقال میشد نه شما مالک مثمنید نه اون مالک ثمن است هیچکدوم. اگرم پولی داده این یه بیعانه ایست که فرض کنید که قولنامه ایست یا هر چه هست کاری به تهاترش عرض میشود که کالی به کالیش ما نداریم. در این آقایون فکر کنید که معامله چه معامله قطعی باشد و چه معامله بیع شرط باشد این لازم است حتما متصل الاول باشه؟ که منقطع الاول نباشه؟ یعنی بعد از یک ماه، بعد از یک سال این معامله رو انجام بدیم اشکال دارد یا این معامله اشکال ندارد؟ صدق معامله اشکال ندارد که، ولو نفرمودند، خیلی مطالب است نفرمودند…. این معامله از نظر أَوْفُوا بِالْعُقُود، تِجَارَةً عَنْ تَرَاض، روایت نداره نداشته باشه، قول نداره نباشه، نگفتند نگفتند، اجماع هست بر خلافش که نیست اگرم باشه اجماع برای ما دلیل نیست ما استدلال میکنیم به کتاب و سنت، کتاب بر محور این آیاتی که همتون متوجه هستید بنابراین بیع شرط در این زمینه‌ها صورت مطلب این است که تاکنون که به نظر بنده اشکال نداره.

 آقایون فکر کنید اگر اشکالی در نظرتون هست بله یک اشکال مهم این بود که بهتون عرض کردم که خب بیع انشاء است. انشاء قبل رو نمیگیره، بعدم نمیگیره فقط حالاست پس بیع منقطع الاول یعنی چه؟ نکاح منقطع الاول، بیع منقطع الاول، اجاره منقطع الاول یعنی چه؟ من یک اشاره میکنم اینجا بله؟ ( مشکلی  که در مورد نکاحه … اینکه این زن در طول این مدت محسنه هست یا نیستش) در طول این مدت شوهر نداره (محسنه هست یا نه اگر اومد و…) شوهر نداره ( حکم محسنه براش بار میشه یا …) نخیر شوهر نداره دیگه، محسنه نیست دیگه، شوهر نداره نداره دیگه شوهر واضحه دیگه. فروع زیاده ولیکن از خود متن پیداست. اینو آقایون روش فکر کنید. اشکال مهمی که میتونن بکنن آقایون که البته این مساله مطرح نیست اینه که ما مقید به انشائیم، انشاء قبل رو نمیتونه بگیره، بعد رو نمیتونه بگیره حالاست فقط. و شما که از حالا دارید نکاح میکنید یا بیع یا اجاره بعد رو بگیره یعنی چه؟ این یه جواب داره. اگر آقایون جوابشو معین فرمودید اونوقت یه جایزه داره. جایزش هزار تومن پوله (نظر) نخیر یه دوره زیاده.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم