پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارصد و چهل و پنجم درس خارج فقه

تجارت و بیع (خیارات)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

سر جمع بحث در باب خیار غبن از اول و تا آخر به طور اجمال این است که، البته تفصیلشو قبلا عرض کردیم که باید شخصی که فروشنده است یا نکاح‌کننده است یا موجر است یا هرچه، این شخص غابن باشه بداند که کلاه سر طرف می­گذاره. اگر نداند یک خیار دیگری خواهد بود. و شخص مغبون هم باید نداند که مغبونه. اگر بداند مغبون است و اقدام کند بر این معامله اصلا این معامله سفهی است و معامله سفهی باطله. مگر اینکه بداند مغبونه و طرف را نصیحت کند که غبن نکنه و طرف گرسنه است و او ببخشه اون مطلب استثنائیست.

خب حالا مسقطات خیار غبن چیست؟ از جمله مسقطات خیار غبن این است که شخص مغبون بعد از آنکه مطلع به غبن شد و دانست که غبنی حاصل شده است بگوید من این خیار خودم رو اسقاط می­کنم بعد. یا نه قبل از آنکه بداند غبنی حاصل شده یا نه حین‌العقد یا بعدالعقد قبل از اینکه بفهمه مغبونه یا قبل­العقد این خیار غبن رو اسقاط کند. کسی دارد جنسی می­فروشه قبل از اینکه بفروشد می­گوید اگر غبنی در کار بود من خیار نداشته باشم این قبله. یا در حال عقد بگد اشتریط بالاسقاط خیار الغبن. یا بعد العقد قبل از اینکه بداند مغبونه بگد اگر غبنی باشد من اسقاط کردم. یا بعد از اونکه اطلاع پیدا کرد بر غبن اسقاط کند خیار غبن رو. چهار جوره.

در این چهار مورد، اسقاط خیار غبن مشروط است بر اینکه جهالت­آور نباشد، مشروط بر این است که معامله را سفهی نکند. اگر اسقاط خیار غبن اولا یا ثانیا یا ثالثا یا رابعا، رابعا که جهالت نیست رابعا ضرره. اولا قبل العقد، ثانیا مع ­العقد، ثالثا بعد العقد قبل الاطلاع بالغبن در این سه مورد اگر اسقاط کند اگر جهالت باشد و سفهی باشد این معامله اصلا درست نیست به حساب جهالت یا به حساب سفاهت این درست نیست. مخصوصا جهالت چون سفاهت در صورتی که بدانه. بله؟ (معامله درست نیست چون این شرط خیار درست نیست) اصلا معامله درست نیست. معامله درست نیست تا خیار بیار اصلا. اصلا معامله از اول درست نیست.

(تعدد مطلوب باشه چی؟) ببینید تعدد مطلوب، اما اینکه اسقاط می­کند یعنی چه؟ معنی اسقاط خیار رو داریم بحث می­کنیم اگر اسقاط (… ضمن معامله اسقاط می­کنیم) بله بله یا قبل المعامله یا مع المعامله یا بعد المعامله، قبل از ظهور غبن اسقاط کنه. اسقاط مجهولیت میاره یا نه؟ بله مجهولیت است، سفاهت است روی اهل المبدعین یا هر دو این معامله باطله.

اما اذا عرف انه مغبون کذا و کذا، اذا عرف انه مغبون کذا و کذا و اسقط الخیار الغبن علی معرفته اینجا بحث داریم. خب شما که فهمیدید که اینقدر کلاه سرتون رفته الان اختیار دارید که این معامله را برگردانید. یا برگردانید کلا یا مابه التفاوت رو بگیرید شما چرا به خودتون ضرر می­زنید؟ این سفاهت است اسقاط خیار غبن، اضرار به خود است اسقاط خیار غبن، ایکال بالباطل است اسقاط خیار غبن مگر در جایی که عرض کردم مکرر، که میگوید من خیار خودم را اسقاط می­کنم و تو توبه کن و تو گرسنه­ای به تو می­بخشم. مطلب دیگری شد. این اسقاط در اینجاها عرض می­شود که اسقاط درستی خواهد بود. پس از جمله مسقطات اسقاطه در اینکه عرض می­شود ….

و من جمله مسقطات خیار الغبن التصرف الدال علی الرضا تصرف می­کند تصرفی که دلیل است بر اینکه غبنی باشد نباشد، عیبی باشد نباشد این یه تصرفی است که دیگه برگشتن نداره چون اگر این آدم در انتظار این است که آیا خیاری براش حاصل خواهد شد یا نه؟ غبنی، عیبی، چه­ای هست یا نه؟ این تصرف مالکانه نمی­کند که. آخه تصرف مالکانه دو جوره. یه نوع تصرف مالکانه که جنس رو عوض می­کنند. یه مرتبه نه، تصرف مالکانه­ ایست که در جنس اثری نمی­گذاره خری سوار میشه، فرشی مینشینه این تصرف چه در حال خیار چه در حال لزوم این عرض می­شود که فرقی نمی­کنه چون منتقل به او شده است بالفعل.

حالا (سلام حاج آقا) علیکم السلام و رحمه الله. این تصرف چند بعد دارد. تصرفی که مسقط خیاره ما یک مقام ثبوتی داریم و یک مقام اثباتی. در مقام اثبات ما داریم بحث می­کنیم و الّا در مقام ثبوت اگر هرگونه تصرفی بکند ولی موجب دلیل بر رضای او نیست و رضای کامل حاصل نیست ولی تصرفی کرده است یا جاهلانه یا ضرورتاً یا هرچه تصرف کرده این دلیل بر رضا نیست این ثبوته ولی ما در مقام اثبات داریم بحث می­کنیم. این شخص بگد من تصرف کردم و راضی نبودم که نمی­تونیم بپذیریم. مگر ظاهر عملش این باشد که رضا هست یا رضا نیست. اگر ظاهر عملش یا نص کلامش این است که رضا هست بسم الله خیار نیست. رضا نیست طبعا عرض می­شود که خیار هست. ما در مقام اثبات داریم بحث می­کنیم.

حالا اگر تصرف کرد شخص مغبون در منتقل الیه ثمنا کان او مثمنا که گفتیم فرقی نمیکنه. خب این تصرف اگر تصرفی است که دلیل است بر رضای مطلق، ورداشت این چلوکباب رو خورد تموم شد دیگه، اصن موضوع از بین رفت. یا فرض کنید پارچه رو برید و دوخت. یه تصرفی است که دلیل است بر اینکه دیگه حالا هر چه باشه من دوختم، خوردم چه کردم. خب این نص است یا ظاهر است بر رضای مطلق که اگرم بعدا عیبی حاصل شد باید بحث کنیم حالا. این یه جور تصرفه یه مرتبه نه تصرفی است که نصوصیت و ظهوری نداره مثل یک آدمی است که یک جنسی رو خریده و ازین جنس اضطرارا از حالا استفاده می­کنه. فرشی خرید خونش فرشی نداره، رو زمین بخوابه؟ نه. اگرم نتونه بخره خب قرض کنه خب برد از کسی بگیره. اگر کسی فرشی را خرید و بعدا اضطرارا از روی ناچاری روی این فرش خوابید، خوابیدن روی این فرش، پهن کردن در اتاقش و خوابیدن روی این فرش دلیل بر رضای کامل نیست چون ضرورته یا اکراهه کسی رو اکراه کرد، اجبار کرد که این کار رو بکنه این دلیل بر رضا نیست. اما نه اکراه است، اجبار نیست، ضرورت نیست به طور عادی، ظاهر مطلب رو داریم میگیم، به طور عادی در این جنس … عرض می­شود که تصرف مالکانه رضای مطلق کرد تصرف مالکانه بینابین نه، تصرف مالکانه رضای مطلق کرد که ازش پیداست که این رضای مطلق دارد در این صورت در مقام اثبات این اسقاط کرده است خیار غبن رو.

حالا اگر این آدم مطلع به غبن شد (الان اینجا این ثبوت تایید میشه که جاهلانه نباشد، سفاهت نباشد که ایکال بالباطل نباشد) همه اینا میاد بله تمام اینا میاد سر جای خودشه همه اینا. اینا لا سبیل نخواهد بود تمام سرجای خودشه با شرط با این شرایط. حالا (حالا اگر سفاهتا باشه و هدفی که درش ایجاد می­کنه اینجا باید… بده یا اینکه…) اینو بحث می­کنیم.

حالا اگر چنانچه این آدم مطلع شد به غبن، هزار تومن خریده مطلعه سرش کلاه رفته ولی خیال کرد صد تومن این، پنجاه تومن فرض کنید که گرون‌تر خریده. پنجاه تومن تو هزار تومن چیزی نیست اینو لا سبیل گذاشته و عرض می­شود که اسقاط کرد خیار غبن رو یا تصرف مالکانه صد در صد کرد ولی بعدا معلوم شد تو هزار تومن پونصد تومن کلاه سرش رفته. آیا این تصرف اسقاط می­کند خیار غبن رو؟ خب نه. تصرفی اسقاط می­کند خیار غبن را که رضاآور باشد. این تصرف ظاهر مطلب این بود که تصرف کردش یه مقدار مختصری سرش کلاه رفته و این عرض می­شود که بخشیده فرض کنید ولکن وقتی که بعدا فهمید که نصف مبلغ زیادیست اگه از اولم می­دونست نصف مبلغ زیادیه هرگز تصرف نمی­کرد تصرف مالکانه نمی­کرد. پس این تصرف مالکانه با عدم اطلاع بر مقدار زیاد غبن دلیل بر رضای مطلق نیست. (استاد اگر بعد از تصرف مالکانه اطلاع پیدا کنن به غبن اینم همینطوره؟) همینو عرض می­کنیم بله.

اگر چنانچه این آدم خب هنوز مطلع نشده غبنه فرض کنید مطمئن هم هست غبن نیست اینطوریه مطلع نشده است غبن است و عرض می­شود که تقریبا مطمئن هم هست که غبن نیست رفت و شروع کرد چلوکباب رو خوردن بعد معلوم شد که این دویست تومن نبوده صد تومن بوده. صد تومن دیگه رو می­تونه پس بگیره یا مثل بده. یا مثل اون چلوکباب رو بده مثال می­زنیم یا صد تومنی که سرش کلاه رفته چرا از بین بره؟ آقا شما چلوکباب به من دادید که این چلوکباب صد تومن می­ارزه از من دویست تومن گرفتی نمی­دونستم خوردم گرسنمم بود خوردم. این خوردن من دلیل بر این نیست که من چلوکباب صد تومنی رو دویست تومن بدم نخیر هرگز دلیل نیست. مخصوصا آدمی که فقیره. خب این وقتی که خورد اگر بیایم بگیم که ایشون خیار نداره حالا لفظ خیار نمی­گیم، ایشون جبران­پذیر نیست کارش این اضرار است از طرف شرع. از طرف شرع تجویز اکل بالباطل است، تجویز ایکال بالباطل است، اضرار است، تجاره عن تراض نیست. موضوع از بین رفته خب رفته. اگر مثلی است مثلشو طرف قبول میکنه مثل میدیم. اگر مثلی نیست یا مثل رو طرف قبول نمی­کنه در اینجا جنابعالی جنس صد تومن رو دویست تومن فروختید باید صد تومن به این آدم پس بدید.

 پس تصرف مالکانه در اینجا دلیل بر رضای مطلق نیست. اصولا محور در اینکه خیار ساقط شود یا اسقاط شود رضای مطلق است اگر رضای مطلق جاهلانه بود بعد معلوم شد که نباید راضی باشه، بله الان رضای مطلقه خیال میکند صد تومن خریدی صد تومن می­ارزه خورد ولی بعد معلوم شد که این صد تومن نمی­ارزه پنجاه تومن می­ارزه. در اینجا معلوم شد که رضای مطلق نبوده رضای مطلق بر مبنای اشتباهی بوده. اگر اشتباه برطرف شد در این صورت اون مقداری که سرش کلاه رفته به دلیل تجاره عن تراض، به دلیل لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِل، به دلیل آیات لا ضرر و روایات لا ضرر عرض می­شود که به همه این ادله من اون مقداری که ضرر کردم می­توانم از طرف بگیرم. اگر اصل باقی بود که خب اصل رو اما اگر اصل باقی نباشه نه.

 اینکه آقایون می­فرمایند که یکی از مسقطات خیار غبن این است که شما یک تصرف مالکانه صد در صد، این دلیل نمیشه. تصرف مالکانه صد در صد من کردم اما روی اشتباهه. فرض کن می­دانستم مغبونم اما دانستن من اینجوره می­دانستم مغبونم یه چند تومنی اما نصف مبلغ را مغبونم هرگز اون تصرف من دلالت بر رضای مطلق ندارد بلکه اگر کسی رضای مطلق پیدا کند درحالی که دوبله پول داده است این سفیهانه است، ایکال بالباطل است، اضرار بالنفس است، اقرار علی الباطل است و اقرار علی الباطل اغرار علی الباطل و اغراء. این روی این مبانی  (غبن فاحش بهش میگیم) غبن فاحش، ما غبن غیر فاحش هم قبول نداریم آخه، دیروز صحبت کردیم. اگه مثل من و شما فقیر بود برای پونزده هزارم این حساب باز می­کنه که پونزده رو یه نون سنگک می­خرم می­خورم که شب بی شام نخوابم. حالا اگر پونزده هزار در صد تومن کلاه سرم رفت چون دیگران که پول دارند این‌ها اعتنا نمی­کنند، بنده هم اعتنا نکنم؟ شخصیه قضیه. بابا من نمی­خواهم سرم پونزده هزار کلاه بره چی میگید شما؟ میشد شارع بیاید بگه نخیر باید بخوای چون دیگران خواستند. خواستن من مربوط به دیگران نیست این مطلبی است که دیروز عرض کردم.

(در جایی که قبل از معامله ما قیمت رو نمی­دونیم مثل چلوکبابی‌ها غذا رو می­خوره بعدا میره حساب کنه می­فهمه قیمتش بله زیاده اونجا چیه؟…) نه زیاد بوده دوتاست. ببینید یه مرتبه آدم می­خواد یه غذای صد تومنی بخوره بعد غذای دویست تومنی میارن به خیال صد تومنی می­خوره خب بعد دویست خب سوال کنه از اول ( همه جا صد تومنه اینجا نپرسیده) صبر کنید صبر کنید صبر کنید  اگر ما، بحث سر ارزشه. آیا ارزش سوقی این غذا همون مبلغی است که از او می­خواد؟ این که غبن نیستش که. خب می­خواست سوال کنه از اول. و اما اگر ارزش سوقی این غذا کمتر از اینه، ببینید در هر صورت این خیار غبن داره یعنی این تحمل ضرر برای اون اضرارش از ناحیه حکم شرع ….الله

حالا اگر چنانچه جنسی رو فروخته، فروخته به بیع قطعی فروخته. جنس رو این فرش کرمان رو بنده خریدم ده هزار تومن که پنج هزار تومن می­ارزه به بیع قطعی فروختم به کسی به هر مبلغی. باز سر او کلاه رفت یا نه؟ کاری نداریم. اگر به بیع قطعی به کسی فروختیم بعد معلوم شد که بنده در نصف قیمت مغبون هستم چه میشه؟ خیار دارم خب. چطور؟ خب این بیع دوم لزوم نداره دیگه. بیع دومم بر مبنای اینکه بنده چون اختیا داشتم اختیار خیار غبن و خیار غبن را نمی­دانستم برمبنای جهالت به خیار غبن بیع لازم کردم اما بعدا معلوم شد که من خیار دارم پس بیع لازم نیست برمی­گردونم یعنی اون طرفم بیع برای او لازم نخواهد بود برمی­گردونم میام این طرف.

یه وقتی هم هست نخیر من جنس را خریدم و عرض می­شود که جنس موجوده پهلوی من، جنسی که خریدم پهلوی من موجوده و طرفم که پول رو گرفته است پهلوش پول موجوده. بعدا اطلاع پیدا کرد احدهما حالا فرض کنید کسی که خریده جنس رو، کسی که جنس رو خریده است اطلاع پیدا کرد که این مغبون شده. خب می­خواد جنس رو پس بده طرف نیست حالا در بایع حساب می­کنیم. به بایع می­خواد جنس رو پس بده نیست خب این می­خواد اعمال خیار غبن کند زمینه­ای نداره چیکار کنه پس؟ بگید چون بایع نیست و نمی­شه اگرم هست نمی­شود جنس را به او تحویل داد، نمی­شود اعمال خیار کرد، اعمال خیار خارجی نمی­شود این جنس رو ورداشت برد به او داد چون نیست یا فرض کنید که دسترسی به او نیست و من مقصر نیستم در این صورت من خیار ندارم؟ خب خیار دارم. این خیار باقی است تا وقتی که من دسترسی به او پیدا بکنم. پس چه کنم؟ این جنس نزد بنده چه خواهد بود؟ امانت شرعی بلکه امانت مالکی هم میشه باشه چون اگه مالکم مطلع باشد که جنس نمیشه به او برسه استعمال می­کنم همه رو. حداقل امانت شرعی است این امانت شرعی است. اگر این جنس نزد من که خریدم ولی مغبون هستم و می­خوام اعمال خیار غبن کنم اما طرف نیست یا نمی­شود جنس را به او رسوند در این صورت جنس امانت مالکی نزد منه. اگر این جنس بدون تقصیر من از بین رفت از جیب کی رفته آقایون؟ از جیب اون طرف رفته چون من اعمال خیار غبن کردم اون طرف وجود ندارد این یک صورت. (سوال) می­رسیم به اون. به همون نرسیدیم هنوز، می­رسیم. عرض می­شود که مال اونه که … نیست این وجه کلی است.

 اگر چنانچه جنس رو طرف هست طرف موجوده ولکن من قدرت ندارم به او ایثار کنم. خب من که خیار دارم این خیار به چه حسابه؟ به حساب اینکه من اختیار فسخ دارم برم جنس رو به اون طرف برسونم. اگر من قصور دارم اضطرار دارم اضطرارا، قصورا، اکراها بالاخره سرجمع نمی­توانم جنس رو به اون طرف برسانم خب در اینجا نَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَة حاکم است. وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ چه در مبیع چه در ثمن، این مبیع را که من به او باید برگردانم و نمی­توانم فَنَظِرَةٌ إِلَی مَيْسَرَة مقداری صبر کند که این جنس را به او برگردانم هنوز امانت مالکی است.

در ثمن هم همینطوره. در ثمنی که من اختیار فسخ دارم به حساب غبن، کسی که ثمن بهش منتقل شده در این ثمن مغبونه حالا که در این ثمن مغبونه و فهمید مغبونه و می­خواد برگردونه نمی­تونه طرف برگردونه این نمی­تونه چند جوره. یا طرف نیست یا مضطر است این که رو اضطرار نمی­تونه برگردونه یا مکره است یا طرف رو پیدا نمی­کند در هر زمینه­ای شما حساب کنید فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ در اینجا قائمه چون آیه فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ،  وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ ، وَإِنْ كَانَ ذا عُسْرَةٍ که نیست. فقط در باب این نیستش که چون آیات در باب رباست اگر کسی که ربایی رو از کسی گرفت حالا توبه کرد می­خواد بهش برگردونه اگر داره خب میده و اگر ندارد فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ تا وقتی بتواند. اینجا هم کسی که ثمن نزد اوست و مغبون است یا کسی که مثمن نزد اوست و مغبون است اگر معذور است شرعا که این ثمن را که معذور است برساند یا مثمن را که معذور است برساند اینجا فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ تثبیت می­کند این مطلب را که باید طرف صبر کند مگر، مگر اینکه صبر کردن طرف، مدت جوری باشد که این بدبخت میشه در صبر. بابا این فرش­فروشه فرش کرمان پهلوی شما یک سال بمونه فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ . اینجا تعارض امرینه. در تعارض امرین یا تصالح است یا باید حساب کنند که اونا فروع دیگری است که باید که إنّما علَينا أنْ نُلْقيَ إلَيكُمُ الاُصولَ ، و علَيكُم أنْ تُفَرِّعوا.

خب این­ها در یعنی این حرفایی که ما می­زنیم اینجا روایت نمی­خونیم و قول نمیگیم حساب داره­ها چون اصول مبانی قرآنی دستمونه دیگه که تِجَارَةً عَنْ تَرَاض است و اکل بالباطل است و عرض می­شود که أَوْفُوا بِالْعُقُود است و باب لا ضرر است و باب عرض می­شود که سفاهت است و ما از این ابواب استفاده می­کنیم حتی اگر روایتی باشد بر خلاف مبانی که از قرآن استفاده می­کنیم ما اون روایت رو نمی­تونیم قبول کنیم. از قضا در باب غبن روایتی هم نداره.

مرحوم شیخ بزرگوار رضوان الله علیه در مکاسب این فروع رو که نقل می­کنند میگن ملاک رضای کامل است چنانکه از روایات خیار مجلس و خیار حیوان استفاده می­کنیم و تادیه می­کنیم. به ایشون عرض می­کنیم نخیر تادیه نمی­کنیم بلکه قاعده عمومی دست ماست که رضایت عن تراضه و از رضایت عن تراض ما خیارات رو استفاده می­کنیم و همچنین بقیه آیاتی که در این زمینه نفی اثبات می­کند در موارد خاصه.

و اما ما یفسد من یومه، یه سبزی بنده خریدم. این سبزیه عرض می­شود که یه روز بمانه خب خراب میشه. اگر من فهمیدم مغبون شدم قبل از اینکه خراب شه باید بدم. آقایون چی می­فرمایند؟ میگن وقتی که دیگه داره خراب میشه یعنی خراب شده دیگه نه اما وقتی که نزدیک خراب شدن است من برگردونم. میگیم آقاجان وقتی که نزدیک خراب شدن است این سبزی سبزی که خراب میشه من برگردونم کی بفروشه؟ پس شما نمی­تونید بگید وقتی خراب شد یا نزدیک خراب شدن، نه باید مجال فروش برای بایع باشه. مجال عادی فروش اگه نصف شب بود نصف شب پس بدی یعنی چه؟ شب مجال فروش نیستش که. در وقتی باید این جنس را که مغبون شدید و یفسد من یومه است شما برگردونید که مجال فروش باشه و اما نصف شب برید بیدار کن سبزی رو بگید دو ساعت بعد که دو ساعت بعد از نصفه شبه خراب میشه. من یک ساعت بعد از نصف شب این سبزی رو به کی بفروشم نه می­تونم بخورم نه می­تونم بفروشم. پس در باب یفسد من یومه هم این حساب‌ها را ما باید که به طور کلی در نظر بگیریم. این باب خیار غبن.

آقایون کتاب رو باز بفرمایید. (سوال) اگر مقصر بود که هیچی اگرم قاصر بود این فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ . در جایی که تعارض مصلحتین و منفعتین در کار نباشه. (باید مصرف کنه بعدا ثمنش رو بده ثمن عادلانه­شو بده یا اینکه بفروشه مثلا) ثمن عادلانه دیگه. نه دیگه بفروشه چرا، ثمن عادلانه.

خب عرض می­شود که بله. الخامس صفحه 382

من باع شیئا و لم یقبض الثمن و لا سلّم الصلح و لم یشترط التاخیر لجمل بیع ثلاثه ایام فان جاء المشتری فهو حق بالصلح و ان نبت کان لالبایع الفسخ

ما عرض می­کنیم ولکن کیف یلزم هذا البیع ثلاثه ایام و صراحا و هو من بیع الکالی به الکالی حیث ثلعتان لم یتباطلا و لا احدهما مهما لم یکن البنا علی النسیه او السلف حیث  الواقع هو الکالی به الکالی اللهم الّا اذا کانت من عودت النقد التصور ایام الثلاثه و سواها اللهم الّا به شرط عدم نقیصه او الزیاده خلال هذه المده

اینجا دو بحث ما داریم. یک بحث بحثه معامله کالی به کالی. در معامله کالی به کالی آقایون نوعا یا ظاهرا کلا می­فرمایند که باطله. من این فرش رو به شما فروختم به ده هزار تومان شمام خریدید. نه فرش رو من تسلیم کردم و نه شما پول رو تسلیم کردید ولو مقرر کنیم که یه سال دیگه، یک ماه دیگه. اگه مقرر هیچ نکنیم که هیچ در هیچ.

اما اذا بعتک حال سجاد به اشترت الاف تومان لا سلمت السجاد و لا ستلمت الثمن این یعنی چی؟ و قررنا بعد شهره او بعد مده کذا خب در ضمن این مدت نه ثمن به طرف رسیده است و نه مثمن به طرف رسیده است. خب کالی به کالی معنیش چیه؟ همینه دیگه. خب اینجا فرض مساله اینه که جنس را می­فروشد به طرف و ذکر نسیه نمی­کند. اینجا سه جوره گاه جنس معامله می­شود و ذکر النقد احد الطرفین یا طرفین، نقد طرفین، نقد مطلق. نقد احد الطرفین یا نسیه است یا سلف. نسیه است ثمن بعده، سلف مثمن بعده این سه جور.

یه مرتبه نه، ذکر نسیه می­کند. ذکر نسیه می­کند یا سلف می­کند اگر ثمن بعد است نسیه، اگر مثمن بعد است سلف. اما اگر هر دو نسیه است ذکر نسیه هم بایع مبیعش در آینده منتقل میشه هم طرف عرض می­شود که ثمن. اگر هر دو نسیه است مال بعده این بیع کالی به کالیه جدی است. این تفصیلات رو عرض کردم در این مورد که حالا داریم بحث می­کنیم.

فرض علامه این است که عبارت اینه که من باع شیئا و لم یقبض الثمن و لا سلّم الصلح، نه پول را گرفته از طرف نه جنس را داده است. و لم یشترط التاخیر شرط تاخیرم نشده چون اگر شرط تاخیر هر دو بود کالی به کالی بود اگر شرط تاخیر ثمن بود نسیه بود اگر شرط تاخیر مثمن بود عرض می­شود که سلف بود. اینجا شرط تاخیر اصن نکرده. ظاهر بیع چیه؟ ظاهر بیعی که درش شرط تاخیر نشده این است که یا هر دو نقد است یا احدهما دیگه. ظاهر ظاهرش که هر دو نقده. من فروختم این فرش را و شما هم خریدید. من نه فرش را تحویل دادم نه شما. خب در اینجا مدتم معین نشد بله؟ لا ذکرت النسیه لا ذکرت الکالی بالکالی و لا ذکرت المده هیچکدوم نیست. اونی که در نیت است کاری نداریم در نیت است که بعدا پول بدم در نیت است که بعدا پول بگیرم اینو کاری نداریم اون عملی که انجام شده است الان که واقع مطلب بیع الکالی بالکالی است. چون واقع جریان نه ثمن منتقل شد نه مثمن منتقل شد بیع الکالی بالکالی است. ایشون می­فرماید که سه روز صبر کن. اگر پس از سه روز احدهما یا هر دو تسلیم کردند معامله درسته اگر نکردند نه.

ما میگیم اینجا اضافه بر کالی به کالی اشکال دومم هست. شما خودتون بیع کالی به کالی رو باطل میدونید. میگید یا نسیه است یا نقد است یا سلفه. اینجا نه نسیه است نه نقد است نه سلفه هیچکدوم نیست. طرفین هم ثمن و هم مثمن محول به بعد است حالا نه ثمن منتقل شد داده شد نه مثمن. پس در بعد اول به عنوان بیع کالی به کالی باطله. دوم اگرم بیع کالی به کالی رو صحیح بدانیم وقت باید معین بشه یا نه؟ وقت معین نشده که. اصولا در باب معاملات وقت باید معین بشه. در باب بیع چه بیع اصلی باشد چه بیع شرطی. در باب اجاره، در باب چه چه باید که این وقت معین بشه اگر که وقت معین نشه غرر است و جهالته.

در اینجا دو مرض دارد این معامله شما. چرا میگید صحیح است؟ چون روایت داریم؟ روایت داریم که سه روز صبر کند بعد از سه روز اگر احدهما یا کلاهما تبادلی ایجاد کردند درسته اگر سه روز گذشت نخیر. میگیم ما عرض می­کنیم از اول نخیر به دو علت. یکی اینکه واقع این معامله، معامله کالی به کالی است. دوم اگرم معامله کالی به کالی نبود یا معامله کالی به کالی صحیح بود، مگر در معاملات ذکر مدت شرط نیست؟ اینجا ذکر مدت نشده. شما روایت می­خواید بیارید هرچیم روایتی باشه، هرچیم روش فتوا دادن که روایت می­گوید که تا سه روز طرفین صبر کنند اگر آمد طرفین یا یکی، آمد اگر نیامد اینجا خیار دارد تازه، تازه اختیار دارند که این معامله رو بهم بزنند. میگیم از بیخ این معامله عرض می­شود که درست نیست. (استاد دلیلتون برای چیه که کالی به کالی باطل نمی­کند؟) الان اینو می­خوام عرض کنم.

اما اینکه آقایون می­فرمایند که معامله کالی به کالی باطله، میگیم چرا؟ بعد بحث خواهیم کرد کی گفته باطله؟ چرا باطله؟ (حاج­آقا این اشکالی که…بهش وارد است برای اینکه سه روز مال حیوانات است) نخیر اینجا حیوان نیستش که (نخیر میگفتم عرض کردم اینجا اشکال بهش وارده برای اینکه اون سه روز مال حیواناته) نه انحصارم نیست ممکن است سه روز مال غیر حیوانم باشه به دلیل ولی این دلیلم قبول نداریم آخه (…بنده مؤید بودم) متوجهم. عرض می­شود که نور علی نور.

حالا در بیع کالی به کالی در جای خودش خواهیم آورد. در بیع کالی به کالی اصولا چرا باید باطل باشه آقایون؟ اگر بنده این کتاب رو به شما بفروشم پونصد تومن نه کتاب به شما میدم نه پول می­گیرم. میگم آقا فروختم به شما پونصد تومن ماه دیگر کتاب رو تحویل میدم پول رو می­گیرم. از حالا از ماه دیگه معامله شده یا نه؟ اینو پریروز صحبت می­کردیما در معامله. آیا در معامله­ای که میشه باید از اول این انتقال حاصل بشه؟

 ما دو حرف داریم در اینجا. از اول باید انتقال حاصل بشه یا نه می­شود که معامله کنیم من از یک ماه دیگر به شما فروختم اینو پونصد تومن و از یک ماه دیگرم شما صد تومن، پونصد تومن رو به من میدید. این یک بعدش که این مرحله.

مرحله ثانیا که نخیر بنده از حالا می­فروشم به شما این کتاب رو و مال شماست اما بهتون نمیدم. شما هم از حال پول رو در مقابل این کتاب تملیک من باید بکنید دیگه ولی به من نمی­دید. این مساله فرق کرد که انتقال از حالا از حین المعامله انتقال حاصل شده ولکن انتقال انشائی و انتقال قرائی حاصل شده ولکن در خارج تبادل شیئا وقت معینه. کی میگد این باطله؟ چرا باطله؟ مگه معاهده نیست؟ چرا، مگه عقد نیست؟ چرا، مگر تِجَارَةً عَنْ تَرَاض نیست؟ چرا، مگر مجهوله؟ نخیر، اکل بالباطله؟ نخیر، سفاهته؟ نخیر، بلکه بالاتر عرض می­کنیم من که معاهده کردم با شما ببینید بالاتر، اگر من معاهده کردم با شما شرعا یا لالله علیه یا لکم علیه معاهده کردم که آقا بنده این کتاب را یک ماه دیگر به شما می­فروشم شما هم با من معاهده کردید که من یک ماه دیگر کتاب را از شما می­خرم. این معاهده شد یا نه؟ آیا لازم الوفا است عهد یا نه؟ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا مگه عهد نکردیم ما؟ این عهد کجای کمرش بیل خورده است که شما میگید که این معامله غلط است. در وقت خودش لازم است این معامله ببینید این معامله الان انجام نشده. ما چون سه جوره درست توجه کنید. یکی اینکه الان هیچ معامله‌ای نیست مثل الان که عرض کردم. فقط معاهده بین البایع و مشتری است که این معامله یک ماه دیگر واقع بشه. باید یک ماه دیگر این معامله واقع بشه چون معاهده است این یک.

دو: از حالا معامله می­کنم که بعدا منتقل گردد که دیروز عرض کردیم.

سه: از حالا معامله می­کنم کالی به کالی. از حالا معامله می­کنم که از حالا منتقل گردد. ولکن نه مبیع را بایع تحویل می­دهد و نه ثمن را مشتری تحویل می­دهد. اینجا کالی به کالی خیلی راست و حسینیه ولکن وقت معینه. چرا این معامله رو بگیم باطله؟ شما که در (أَوْفُوا بِالْعُقُود میگه باید تجارت تراضی که شد لزوم بیاد این لزوم روی چی قرار می­گیره؟…) لزوم؟ لزوم؟ آها لزوم بله لزوم. ببینید که این کتاب مال شماست ندادم خیلی خب، اون پول هم مال منه ندادی خیلی خب بنابراین این کتاب مال شماست نزد من چیه؟ امانت المالکیه اون پولم نزد شماست امانت المالکیه.

 اگر این کتاب نزد من از دست رفت بدون تصرف غاصبانه یعنی بدون تقصیر اگر بدون تقصیر از دست رفت این کتاب از کی خواهد بود؟ از شما چون مال شماست. ثمنم که نزد شماست اگر بدون تقصیر از بین رفت از مال منه چرا؟ چون مال منه عین امانت. امانت چه امانت مالکی باشد چه امانت شرعی باشد در صورتی که بدون خیانت از بین بره از دست کی میره؟ از دست صاحبش. الان این کتاب مال شماست. مال شماست من تصرفی هم نکردم، کاری هم نکردم که به وسیله این کار من این کتاب از بین بره بلکه دزد آمد کتاب شما رو که نزد منه و کتاب منو برد بدون تقصیر من. این از جیب شما رفته چون مال شماست.

مگر اینکه بگیم در باب بیع قبض شرطه اونم دلیل نداریم. چرا قبض شرطه؟ چرا تقابض در باب بیع و در باب اجاره و در باب چه، تقابض شرطه این چرا؟ برای اینکه أَوْفُوا بِالْعُقُود یا وَالَّذِينَ هُم عرض می­شود که علی عَهْدِهِم آیات عهد به طور کلی میگوید که عقد و عهد و پیمان و تمام این‌ها باید انسان پابرجا سفت بایسته و این عقد و عهد رو دنبالشو و پیامدشو انجام بده.

پس ما اینو اصن منکریم چون دلیلی نداریم نه کتابا و نه سنتا ما دلیل نداریم برای اینکه معامله کالی به کالی این باطل باشد مگر زمان معین نشه. اگر زمان توجه کنید اگر زمان معین نشه تمام موارد باطله. نسیه و نقد و سلف و کالی به کالی هر چهارتاش باطله. ولی این تفسیری که آقایون کردند که اگر نقد باشد هر دو، بسم الله. اگر نسیه باشد که ثمن موخره، اگر سلف باشد مثمن موخره. همه رو گفتند طبق شرایطی که کتاب و سنت داره درسته. فقط در معامله کالی به کالی که در بعد سوم عرض کردم در معامله کالی به کالی که مبنای معامله نسیه نبوده بسم الله، مبنای معامله هم نقد بوده شما میگید. علامه اینطور می­فرماید مبنای معامله نسیه نبود ولکن عملا در خارج انتقال در مدت بعدی که میگن تا سه روز اگر انجام شد شد اگر نشد نشد. ما میگیم رو چه میزان می­خواید این معامله رو درستش کنید؟ چه میزانی دارید؟

 ( استاد أَوْفُوا عمومیت مقتضای عقد رو نمی­رسونه؟…) از هر، ببینید قرار ما اینه اگر ما قرار داشتیم که معامله نقد باشه أَوْفُوا میگه کتاب رو بده پول رو بگیر. قرارمون بعد از یک ماهه چی میگید شما؟ أَوْفُوا از یک ماه دیگر است. از یک ماه دیگر باید کتاب به شما بدم، از یک ماه دیگر باید پول رو شما به من بدید. این أَوْفُوا به حساب همونی است که شما قرارداد کردید. قرارداد است نسیه أَوْفُوا، نقد أَوْفُوا، سلف أَوْفُوا، کالی به کالی هم عرض می­شود که أَوْفُوا. این ( حاج آقا این نظر جواز معامله کالی به کالی با شرایط با شرط رو البته آیا بعد از نوشتن این تبصره استنباط فرمودید چون از بطن عبارت چیزی در این …) بعد بحث می­کنیم بعد میاد.

(….که خیار رو دیده جاری میشه در معامله بعد از اینکه ثمن و مثمن رو داد بعد از تسلیم و تسلم خیار جاری میشه) نخیر نخیر حالا عرض می­کنم. بنده این کتاب رو فروختم به شما یک ماه دیگه بدم. شمام پول رو باید بدید یا یه ماه دیگه ولی در این ضمن یک ماه یا بعد حتی در این ضمن این ماه که تسالم حاصل نشده معلوم شد که این کتاب چهارصد تومن می­ارزه. شما خیار دارید یعنی همون معامله‌ای که از یک ماه بعد باید که انتقال بشه از حالا بهم می­زنید.

(پس خیار مجلس و خیار حیوان بعد از تسلمه؟) بله چه فرق، نه (بعد از عقده؟) نه چه فرق میکنه؟ خیار مجلس، خیار حیوان، خیار ، تمام این خیارات از حین العقده. فرق نمی­کنه. از حین العقد خیار دارید تا هر وقتی که این خیار مقرره هیچ فرق نمی­کنه. مثلا این در مجلس مباعی که من اینو فروختم به شما بعد مجلس مباعی تمام شد، تمام شد بلند شدید رفتید پس خیار مجلس نیست چون این تفرق دلیل است بر کامل الرضا. اما اگه غبنی در کار باشد چی؟ من فهمیدم اِ چه کلاهی سرم رفته درسته یه ماه دیگست ولی این کتاب پونصد تومن نمی­ارزه سیصد تومن می­ارزه. بنده …. میام پس میدم کتاب رو. نه اینکه کتاب رو پس بدم میگم معامله رو برمی­گردونم. توجه کردید؟

بنابراین خیلی از مسلماتی هست که آقایون مسلّم گرفته‌اند اما مسلّم العدم است از نظر ادله و قرائن.

(حاج آقا لازم میشه؟ عقد … لازم میشه برای یک ماه) لازمه بله پس چی؟ بله خب لازمه. واجب الوفا میشه دیگه (سر یک ماه لازم میشه) برای طرفین واجب میشه دیگه (همون موقع لزوم میشه) برای طرفین همون موقع لزوم پیدا می­کند.

خب عرض می­شود که پس این فرمایش ایشون رو نمی­تونم قبول کنم. (…تایید نشه فرمودید که أَوْفُوا بِالْعُقُود رو…) نمی­گیره نمی­گیره چون در اینجا جهالت در کاره دیگه اینو همشون میگن.

(حاج آقا مجهولیت رو چی) مجهولیت بله. (واسه مجهولیت ما دلیل خاص داریم براش که معامله قبول نمی­کند؟) اگر مجهول باشه اینجا معامله سفیهانه است یا نه؟ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ (نظر) اون مجهولی که سفیهانه است البته. اون مجهولی که یه دقیقه دو دقیقه رو ما عرض نمی­کنیم نه آقا اگر من این فرش رو صبر کنید اگر این فرش رو در ضمن یک، بعد از یک سال به شما تحویل بدم این یه قیمته حالا تحویل بدم یه قیمته. خب بعد از یه سال فرش دوبله شده قیمتش چی میشه؟ من حالا قیمت دارم می­گیرم ببینید بنده حالا ده هزار تومن از شما دارم پول می­گیرم در معامله کالی به کالی نمی­خوایم بحث کنیم، الان ده هزار تومن پول از شما می­گیرم ولی فرش رو یک سال دیگه تحویل میدم آقا یه سال دیگه بیست هزار تومن می­ارزه چی میشه؟ پس در اونجایی که اگر وقت معلوم نباشد نمی­دانم که یه سال دو سال یه ماه کمتر بیشتر پس نمی­دانم قیمت این در موقع تحول چقدر خواهد بود …. (حاج آقا ربط نداره وقتی که من الان عقد رو خوندیم مال برای من شد مال برای من شده حالا چه یه سال باشه چه دو سال، دست شما امانته) صبر کنید صبر کنید کجا رو دارید میگید؟ قاطی نکنید. عزیزم ما میگیم در معامله باید مجهول نباشد زمان تسلیم و تسلم چرا؟ برای اینکه خود زمان اثر می­ذاره رو قیمت (آخه الان…) عزیزم چرا گوش نمی­کنید؟ اگر این خونه رو یه سال دیگه به شما تحویل بدم با حالا فرق داره (نظر) للأجل قسط من الثمن در باب رباست. بله در این معنا درسته برای اینکه اگر این جنس را من یک ماه دیگر تحویل بدم یا یه سال دیگه یا حالا این فرق می­کند برای شما از نظر قیمت فرق می­کنه. چون از نظر قیمت فرق می­کنه بنابراین اجل باید معین بشه. اجل که معین شد معلوم است جنسی که من یک ساله می­خرم غیر از اینی است که یک روزه می­خرم یا همون روز می­خرم.

و اما اگر مدت معلوم نیست آقا بنده به شما اینجا رو اجاره دادم حالا اجاره خیلی بیّنه، اجاره دادم معین نمی­کنم تا کی خب تا کی اون طرف مالک منفعت است؟ الی النهایه؟ خب اجاره هم میره بالا. این نمیشه. این معامله غبنی است. این معامله غبنی است، معامله جهالت است، معامله سفاهت است سفاهت و جهالت و غبن و همه اینا یکیشم باشه کافیه.

پس موازینی که در قرآن شریف مقرر شده است و علاذ قرآن السنه طبق این موازین اگر مجهول باشد مدت معامله این درست نیست. و لذا در باب نکاح منقطع این مجهول باشد باطله ولی نکاح دائم نه، مجهوله. نکاح دائم علی طول الخط مادامی که هر دو زنده هستند. اما در نکاح منقطع این عرض می­شود که باطله. و لذا رسول الله صلوات الله علیه بر حسب روایت مرویه مشهوره در باب محلل می­فرماید «لعن الله المحلل و المحلل له» چرا می­فرماید؟ اگه یک زنی طلاق دوم شده بعدا عرض می­شود که حالا محلل باید در کار باشه دیگه فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ حالا میخواد محلل بیاد. محللا معمولا میان چیکار می­کنن؟ من شنیدم که مثلا فرض کنید که شوهر قبلی میاد پشت در وامیسته میگه فقط یه مرتبه بعدا هم باید پس بدی. خب این زناست دیگه چرا؟ برای اینکه این کسی که عقد کرد، عقد دائم کرد غرضش از لفظ انکحت دوام است یا انقطاع است؟ (دوام) دوام است. اگر غرض دوام است پس این قرارداد چیه که تا یه مرتبه انجام شد فوری طلاق بدی دوام پس نیست. (نظر) بله؟ عقد ببینید حتی تن.. ببینید حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ نکاح چیه؟ دائم. چرا؟ فَإِنْ طَلَّقَهَا (نظر) آقا فَإِنْ طَلَّقَهَا، طلاق در نکاح دائمه اختیار دارید. پس بنابراین نکاح باید نکاح دائم باشه.

خب آقا اگر شما لفظ منقطع بگید دائم اراده کنید درسته؟ منقطع اراده کنید درسته؟ اگر دائم بگید زمان مجهول باشه نه منقطع نه دائم چیه؟ باطله. در محللین همینطوره. این محلل که میگه أنكحتُ نفسي إيّاك و چه و چه این غرضش چیه؟ غرضش نکاح دائم است؟ اگه نکاح دائم است پس این شرط چیه کردن؟ که همین یک شب و همین یه مرتبه بعد هم عرض می­شود که طلاق بدی پس این شرط غلطه. بنابراین این نیتش دوام نیست. چیه پس؟ (اگر منقطع باشه پس محلل نیست…) الان عرض می­کنم نخیر اگر نیتم منقطع باشد محلل نیست حلال است اما منقطع نیست اما اگر نه نیت دوام دارد نه نیت انقطاع پس بنابراین اینجا چی میشه؟ زنا و لذلک  لعن الله المحلل و المحلل له. محلل و محلل له هر دو ملعونند چرا؟ برای اینکه این نکاح حتی منقطعی که موجب تحلیل است حاصل نشده تا چه برسه عرض می­شود که دائم. خب (سوال) همینه بله درسته همینطوره بله ما وقع لم بقصد و ما قصد لم یقع درسته.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد