پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارصد و چهل و نهم درس خارج فقه

تجارت و بیع (خیارات)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

الفصل السادس فی النقد و نسیه صفحه 386

 اینجا مباحثی هست که قبلا عرض می­کنیم بعد تطبیق. قبلا عرض کردیم که معامله چهار جور امکان دارد انجام بشه. یا نقد در ثمن و مثمن هر دو است، البته در بیع بحث می­کنیم و الّا در اجاره هم همینطوره در بقیه معاملات هم همینطوره منتها بیع چون اهم معاملات است اون رو محور قرار میدیم. یا معامله نقد است هم در مثمن که تحویل مشتری داده میشه و هم در ثمن که تحویل بایع داده میشه یا در مقابل کالی به کالی رسمی است یا غیر رسمی.

 کالی به کالی رسمی این است که هم ثمن موخره است و هم مثمن موخره است البته با حفظ اینکه اجل معینه. میگد خانه را به شما فروختم به چند میلیون تومان، خانه را بعدا و ثمن هم بعدا که به طور رسمی عقد بر این مبنا میشه که هم ثمن بعدا تحویل مشتری داده بشه بایع داده بشه و هم مثمن تحویل مشتری.

 گاه نه رسما کالی به کالی نیست بلکه عملا کالی به کالی است. جنس را می­فروشد در مقابل مبلغی. هم جنس را بعدا می­خواد تحویل بده و هم مبلغ رو بعدا تحویل بگیره ولو قراردادی نمی­کنند ولکن عملا کالی به کالی است این دو جور.

جور سوم نسیه است و جور چهارم سلف. نسیه معلومه که در ثمن اجل است و مثمن نقد اما در سلف مثمن اجل است و ثمن نقد.

یک جهت کلی که شرط اساسی صحت معامله است در کل این چهار مورد این است که تعیین بشود جریان چیست. آیا نسیه است یا سلف است یا نقد است یا کالی به کالی.

اما مطلبی که حکومت دارد بر تمام این خصوصیات این است که اگر ذکر اجل و زمان از برای ثمن و مثمن نشد که کالی به کالی یا از برای ثمن نشد که نسیه یا از برای مثمن نشد که سلف آیا عقد به چه تحول خواهد یافت؟ مبنا چیست؟ من اگر عبای خود را به شما فروختم به فلان مبلغ و قیدم نشد نوع معامله چه نوع معامله­ایست از این چهارتا یا از اون سه تایی که قبول دارند یا از چهارتا که چهارمی رو هم ما قبول داریم، چه نوع معامله­ایست؟ آیا چجور این معامله تحویل گرفته می­شود؟ آیا باید حساب نقد کرد در ثمن و مثمن یا حساب­های سه گانه دیگر؟ این دو جواب داره.

 یک جواب این است که به طور کلی آیا معامله بر مبنای نقد است یا بر مبنای نسیه؟ یا یک طرف یا هر دو طرف. خب اگر چنانچه به طور کلی مبنای معامله نقد است بنابراین طرفین لازم است که تحویل نقد بدن دیگه. تحویل و تحول نقد هم مثمن نقد به مشتری و هم ثمن نقد به بایع اگر عرف معامله اینجوره.

 اما اگر عرف معامله این است که نخیر از فلان بازار وقتی که از فلان فروشنده جنس می­خرند معمولا پولش رو بعد از مدت معینی می­دهند سه روز، چهار روز یه مدت معینی، قرار معامله با چنین شخص اینه که جنس را تحویل می­گیرند و بعدا یا چکی یا سفته­ای یا هر چه معمول این است که در زمان معین داده بشه. در اینجا نمی­شود گفتش که چون مبنا نقد است بنابراین واجب است که ثمن نقدا داده بشه چون مبنا چیه یعنی مبنا عوض شد. مبنای اول به وجه عام این است که اگر ذکر زمان از برای ثمن و مثمن نشد باید نقد باشه قاعده اینه دیگه کما در باب صحت همینطوره دیگه. اگر جنسی را شما فروختید و دیگری خرید، بدون ذکر شرط صحت مبنای این معامله این است که این جنس معیب نباشه. اینجا هم همینطور مبنای معاملات کلا الّا به دلیل خاص این است که طرفین نقد باشد هم ثمن و هم مثمن که اگر احد الطرفین خواست تاخیر کند تاخیر حرامه و می­تواند طرف مقابل از او بگیره البته فَنَظِرَةٌ إِلى‌ مَيْسَرَةٍ مطلب دیگری است ولکن در حال عادی می­تواند از او مطالبه کنه بگیره چه ثمن را برای این طرف و چه مثمن را برای این طرف. ولکن الّا، الّا در جایی که عرف معامله چنین است که یا ثمن تاخیر دارد مدت معین یا مثمن تاخیر دارد مدت معین یا هر دو اگر ما کالی به کالی رو قبول کردیم. این دوم.

ولکن در صورتی که ثمن یا مثمن یا هر دو تاخیر دارد یا طبق قرار یا طبق معمول و عادت عادی باید اجل معین بشه. در اون سه بعدی که اجل داره خب یه بعد اجل نداره دیگه. معامله­ای که صریحا ثمن و مثمن نقده یا معامله­ای که معمولا بر مبنای نقد بودن ثمن و مثمن نقده این که مطلبی نیست. در اونجایی که یا قرار است یا مبنا است که احدهما نسیه باشد یا اگر قبول کردیم کالی به کالی رو هر دو نسیه باشد در اینجا در این سه جور شرط است که زمان تحویل مثمن در سلف، زمان تحویل مثمن در نسیه، زمان تحویل ثمن و مثمن در کالی به کالی اگر قبول کردیم این زمان باید معین باشه چون اگر زمان تحویل یا تحول یا هم تحویل و هم تحول معلوم نباشد این جهالت است در معامله. اگر الان این فرش دست من بیاد تا یک سال دیگه، تا یک ماه دیگه این برای من فرق می­کنه. طرفم که پول رو می­خواد بگیره اگر الان پول دستش بیاد یا بعد از مدتی این فرق می­کنه. پس اگر مجهول باشد این مجهول است نفعی که صاحب ثمن می­خواد ببره، مجهول است نفع نفع مترقبی رو که صاحب مثمن می­خواد ببره. بنابراین عدم تعیّن زمان مثمن یا زمان ثمن این موجب جهالت است و کلی معامله باطل خواهد بود.

 اگر کسی بیاد بگد که نخیر من اقدام می­کنم بر این معامله که ثمن اجلش معلوم نیست نسیه یا مثمن اجلش معلوم نیست که سلف، اقدام می­کنم و راضی هستیم، میگیم شما بیخود اقدام می­کنید چون این سفهی است. معامله سفهی غلط است مگر اینکه زمان بین دو روز و سه روز و یه ساعت و دو ساعت و این مقدار باشد که درش مسامحه عرفی است این مطلب دیگریست اونم شخصی است و نوعی نیست. بعضی وقتا در یک ساعت حساب می­کنند بعضی وقتا یک روزم حساب نمی­کنند. بنابراین کلا چون شرط است در معامله که سفاهت نباشد که جهالت سفاهت است، غبن سفاهت است و اسقاط عیوب حتی در صورتی که انسان نداند سفاهته بنابراین در اینجا به طور کلی در این سه جور معامله به طور رسمی و در معامله نقد که بنا بر عقد است یا تسویه عقد است اگر مشتری بخواد تاخیر کند بگد من دو روز تاخیر می­کنم می­خواد تاخیر کنه معامله نقده مبلغ نقده باید نقد بده ولکن اجازه می­گیرد از طرف که من اینقدر تاخیر کنم اینجا هم باید تاخیر معین بشه زمان معین بشه چون اگر زمان معین نشود برخلاف آیه دین است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ». إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى به قدری حتمی است که قرآن مفروض الوقوع گرفته متوقع الوقوع گرفته.

إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ مفصل­ترین آیات احکام قرآنی قرآن آیه دین و قرض است چه ابتداعی باشد چه ضمن المعامله باشد ضمن المعامله رسمی باشد یا قراردادی باشد سه جوره. ابتداعی باشد من مال را به شما قرض میدم باید معین بشه چه زمانی؟ می­پذیرد. در ضمن معامله باشد رسمی یا بنا بر مبنای معامله باشد که نسیه است یا سلفه. سوم اگر معامله رسمی یا مبنایی نقد است اما احد الطرفین می­گوید من اجازه می­خوام که مثلا بعدا بدم این بعدا بدم باید معین بشه چرا؟ برای اینکه همه دینه هم اول هم دوم هم سوم دینه. اول دین ابتدایی، دوم دین ضمن معامله ثمن یا مثمن طبق قرارداد یا طبق عرض می­شود که عادت من، سوم خود را مدیون می­کند که بعدا بدهم. اینکه خود را مدیون می­کند اجازه می­گیرد از طرف که بعدا بدهم این بعد زمان باید معین بشه چرا؟ برای اینکه إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ هر سه ضلع و هر سه بعده این مثلث بدهکار بودن و طلبکار بودن رو عرض می­شود که شامله.

حالا چند تا فرع در اینجا هست. یک: که معرکه آراست بین قدماء متاخرین، بین متاخرین که ما بین انفسهم و بین قدماء هم احیانا ولیکن قدماء تقریبا می­شود گفت اتقاء دارند بر جهت اثباتی. متاخرین زمان ما اتقاء دارند بر جهت سلبی تقریبا و اون این است که اوصولا در معامله بین قیمت نقد و قیمت نسیه نباید فرق باشه چه نسیه در ثمن باشد چه نسیه در مثمن باشد. نسیه در ثمن این فرش را به شما می­فروشم شش ماهه ده هزار تومن اما اگر نقد باشد هشت هزار تومن. پس فرق کرد نسیه در ثمن دو هزار تومن اضافه شد به حساب چی؟ چه بگوید، چه نگوید، به روی خودش بیارد نیارد، قید کند نکند بالاخره دو هزار تومن اتوماتیکی در مقابل چیه؟ مدته. این (بالاخره در جایی که نقد می­گیرد سود بیشتری برای چیز دارد فروشنده دارد پول نقد به دردش …) می­فهمم همینو می­خوایم بحث کنیم دیگه، دارم مطرح می­کنم من، اول مطرح کنم بعد صحبت می­کنیم. اول روضه رو بخونم بعد گریه کنیم.

روضه اینه که این معامله­ای که به عنوان نسیه داره میشه یا نسیه شد یا به عنوان نسیه داره میشه این بهایی که ثمنی که به حساب نسیه قرارداد میشه اگر بیشتر باشد بر ثمن نقد، اینجا رو داریم بحث می­کنیم محور بحثه، این بیشتر بودن ثمن به احتساب چیست؟ به حساب عمل است؟ عملی نیست زمان که عمل من نیست بود و نبودش. به حساب مدت است؟ در مدت بحث است که این رباست. خب این یک که اگر برای ثمن زمان یه مبلغ خاصی در نظر گرفته بشه.

 حالا این مبلغ خاصی که برای زمان در نظر گرفته میشه این سه جوره. یکی در نسیه است. میگی حالا که من شش ماهه به تو میدم پس اینقدر زیاد به جای هشت هزار تومن، ده هزار تومن.

یکی در سلفه. میگوید گندم را اگر، من پول رو الان دارم می­گیرم، گندم رو اگر الان بگیرم پول رو الان بگیرم گندم رو اگر الان بدم خب اینقدر گندم میدم اما اگر پول را الان می­گیرم گندم رو شش ماه دیگر گندم کمتر می­دهم به حساب زمان، مقداری حساب شد این دو.

سوم در کالی به کالی. اگر الان پول را بدهم و همین الان فرش را بگیرم فرق می­کنه تا اینکه شش ماه دیگر تحویل و تحول در پول و فرش قرار بگیره. شش ماه دیگر قیمت طبعا ارزان­تر خواهد بود مثلا.

پس در این سه جور معامله که نسیه یا سلف عرض می­شود که سلف و یا کالی به کالی اگر مقداری از برای مدت کم می­شود یا زیاد شود مقدار ممکن است کم شود نقد، زیادشود نسیه. نسیه اگر زیاد باشد مدتش بیشتر، کم باشد کمتر. اگر داری از ثمن یا مقداری از مثمن ، مقداری از ثمن در نسیه و یا مقداری از مثمن در سلف اگر چنانچه زیاد بشود طبعا به حساب مدته و اگر به حساب مدت باشد اینجا اکل بالباطل است و اینجا رباست و مبلغ در مقابل زمان قرار گرفته.

در اینجا اختلاف هست بین متقدمین و متاخرین (رسما می­نویسن نقدی فلان قیمت اقساطی فلان قیمت) بله. اینجا چند جور حرفه. ما حالا کار نداریم متقدمین چه فرموده ولی چند جور حرف از نظر احتمال.

یک: اگر معمول قضیه این است که این آدم وقتی که این فرش را می­فروشد نقد ده هزار تومن می­فروشه ولکن از همین آدم همون شما که نقد خریدید ده هزار تومن اگر شش ماهه بخرید می­گوید یازده هزار تومن. قراردادم نمی­کنه­ها نمیگه نقد این قیمت، نسیه این قیمت بلکه عملا نقد میده ده هزار تومن ولکن نسیه بر حسب مدت، مدت کم باشد کمتر، بیشتر باشد بیشتر. یه مقداری برای مدت در نظر می­گیره و این معمول کل بازارهاست این یه جوره. اینو آقایون کلا میگن اشکالی نداره هم متقدمین و هم متاخرین چرا؟ برای اینکه اینجور می­فروشد قرارداد نیست، نمی­گوید اگر نقد بخواهی این قیمت اگر نسیه (…لفظ یکیه) می­دونم اینم یکی از اشکالات ماست یکی از اشکالات ما همینه. آقایون اینطور فرق گذاشتند متقدمین، متاخرین که همشون میگن جایزه، متاخر متاخر مخصوصا کسانی که زمان ما هستند. اینو فرق گذاشتند میگن که اگر که این شخص بایع بگوید اگر نقد بخرید قیمت این اگر نسیه بخرید قیمت این که بالاتر است متقدمین می­گویند باطل است چون صریحا در مقابل مدت مبلغ بر حسب قرارداد معامله­ای قرار گرفت و این رباست. متاخرین میگن اینم اشکال نداره. توجه کردید.

اینجا دو جوره. یه مرتبه هست که در خود معامله قید می­کند که نقد اینجور و نسیه اونجور. متاخرین میگن اشکال نداره، متقدمین میگن که اشکال داره. یه مرتبه نه اصلا قرارداد نمیشه. نمیگد که من نقد این قیمت، شما میدانیدا شما می­دانید که نقد عرض می­شود که گرون­تر میده و نسیه ببخشید نقد ارزون­تره و نسیه گرون­تره، شما می­دانید خودشم می­دانه ولی قرارداد در معامله اصلا نمی­شود. در اینجا که قرارداد در معامله اصلا نمی­شود هم متقدمین و هم متاخرین می­گویند اشکال نداره.

خب اینو ما توش حرف داریم. اصولا ببینید از باب قاعده کلی  وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى. ما اکل بالباطل حرام است، ایکال بالباطل حرام است، برای زمان مبلغی قرار دادن باطل است حرام است چون زمان که سعی من نیست. یک سال بعد، یک سال قبل، حالا ، این زمان که سعی من نیست. پس نمی­شود از برای اجل یک مبلغی قرار داد.

در روایات متضافره هم هست اگرم نباشه از آیه استفاده می­کنیم. … حرامه اکل بالباطل حرامه. در روایت متضافره … آیات قرآنیه این مطلب هست که للأجل قسط من الثمن نمی­خواد بگه درسته، میگد در اونجایی به حساب مدت گران­تر است، اگر مدت نباشد ارزان­تر است پس اونی که اضافه شده است برای چیه؟ برای اجله یعنی واقع مطلب این است که این دو هزار تومن که اضافه شد اگر نقد بود که اضافه نمیشد چون نسیه شد این دو هزار تومن اضافه است. پس این دو هزار تومن رو چه شما قرارداد بکنید چه قرارداد نکنید این دو هزار تومن برای مدته که اگر طرفی که می­خواد بخره نقد بخرد شما چرا هشت هزار تومن بدید؟ اگر نسیه بخرد ده هزار تومن، اگر نسیه بخره و مقداری هم چونه بزنه شما قبول نمی­کنید، هشت هزار تومن بهش نمیدید. پس اینکه سفت ایستاده به حساب این دو هزار تومن یا به حساب این مقدار بالا، این مقدار بالا به حساب مدته. از نظر قاعده کلی که وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى مگر این زمان سعی منه؟ این زمان سعی کیه؟ این چند ماهی که می­گذرند آیا در مدت این زمان شما ممکن است بگید خب اگر این پول الان دست من می­رسید من معامله می­کردم و استفاده می­کردم. میگیم برای اگر سهمی نیست . اگر من چنین بودم چنان می­شدم برای اگر سهمی نیست وانگهی اگر هم شما پول دستتان بود ممکن بود معامله کنید ضرر کنید، معامله کنید نفع کنید، معامله کنید نه نفع نه ضرر، معامله نکنید، دزد ببره پس اگرتان هم اگره پس یه دو اگر ضرب در همه.

 اگر اول اگر این مال نزد من بود استفاده می­بردم خب نزد شما که نیست استفاده ببرید. ثانیا اگرم نزد شما بود صد در صد استفاده نمی­بردید اگرم می­بردید معلوم نبود چقدر می­برید و ممکن است استفاده هم نکنید ممکن است ضرر هم بکنید ممکنه معامله هم نکنید. پس برای اگرها که تحقق ندارد نمی­تونی شما مالی بگیری تازه از برای اون جریمه که تحقق دارد شما اضافه بر حقتو نمی­تونی بگیری. اگر من یه جنسی رو خریدم و یه کاری روش کردم زحمتی کشیدم و عرض می­شود که چنین، من به حساب سعی خودم می­توانم این جنس رو بفروشم به حساب سعی خودم من یه اضافه­ای بگیرم اما اگر همین الان این کتاب رو شما خریدید از من پونصد تومن و همین الان پونصد و ده تومن پونصد و یه تومن به اون آقا فروختی این یه تومن چرا بردی روشون؟ چیکار کردیشون؟ کاری نکردی. چون برای سعی انسان می­تواند چیزی بگیره. شما که کاری نکردید تحویل و تحولی ندادید، عملی و سعیی که صالح باشد که موجب قیمت اضافه قیمت بشه انجام ندادید شما به چه حسابی این پول رو می­گیری؟

اصولا در باب معاملات در باب اجاره، در باب بیع، در باب چه، در باب چه اگر طرفی از طرف دیگر اضافه­ای از قیمت اصلی جنس بگیرد چون کاری روی اون جنس کرده است نه چون بله من این جنس رو خریدم این کتاب رو من خریدم یک ماه پیش الان یه ماهه پهلوی منه و حالا که می­خوام بفروشم خب یک ماه پونصد تومن اینجا باید روش حساب باید کرد دیگه حالا شد پونصد و ده تومن می­گویم پس شما ده تومن رو برای یک ماهی که پول نزد شما نبوده اما جنس نزد شما بوده می­گیرید. به طور کلی ریشه این مطلب کنده است در شرع اسلام که از برای ثمن چه، از برای مدت چه قرار بدهید زمانی را چه قرار ندهید اما اتوماتیکی قرار است برای زمان و مدت مالی این مال عرض می­شود که سهد است، ربا است، اکل مال بالباطل است.

 (…منفعت در برابر کاری که کرد حساب میشه) یه بعدش اینه بعد اصلیش اینه. یه بعد دیگر ترقی بازاره. مثلا ممکن است چون من نخواستم همه ابعاد رو عرض کنم یه مرتبه­ای است من خانه­ای رو خریدم روش کار کردم چنین کردم خب طبیعتا گران­تر می­ارزه چرا؟ برای اینکه روش کار کردم و زحمت و سعی کردم. یه مرتبه نخیر قیمت بازار رفت بالا اونجا هم سعی منه چرا؟ برای اینکه من این خانه رو خریدم مال منه در حالی که مال من است بازار رفت بالا. این هم جزو سعی حساب میشه. اما اگر نه اول است نه دوم بله؟ من این خانه رو از شما خریدم هیچ کار نکردم و عرض می­شود مدتی هم پهلوی من نمونده که بازار بره بالا، بازار همون بازاره یک دقیقه عوض نمیشه بعد بخوام این خانه رو گران­تر به شما بفروشم اضافه برای چیه؟ این لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ این خساره عن تراضه تجارت که نیستش که. بله اگر مدتی بود بازار عوض شد کاری کردی چنین کردی چنان کردی مطلبی هست.

 بنابراین ریشه بسیاری از معاملات کنده میشه. اینطور نیست که (ممکنه ممکنه یه معامله­ای انجام بشه یه چیز پونصد تومن بخره یه دفعه جنگی به وجود بیاد این پونصد تومن در عرض نیم ساعت بشه هزار تومن) این دومیه که عرض کردم این دومی شد (این سعی نکرده اصلا) می­فهمم این بله ببینید آخه سعی دو جوره. یه مرتبه سعیی است که بنده شخصا روی این مال انجام میدم یه مرتبه اتوماتیکی مال میره بالا. اینم چون مال مال منه سعیی رو مال شده. مثلا اگر بنده جنسی رو بخرم شما بیاید مجانی روی این جنس کاری بکنید مجانی و جنس گرون­تر بشه می­تونم گرون­تر بفروشم؟ من سعی نکردم اما دیگری روی مال سعی کرده. حالا اگر جنگ سعی کرد، بازار سعی کرد، بازار رفت بالا به طور صحیح (یعنی در واقع این ارزش سعی من رفته بالا …) اینطوری میشه گفت بله. اگر ارزش این مال رفت بالا یا من بردم بالا چون کار کردم یا اینکه جو جوریست که این جنس رفت بالا، ارزش رفت بالا چه من ارزش رو بردم بالا چه دیگری بالاخره اینجا سعی سعی منه چون مال مال منه.

حالا اگرچه این مقدمه باب رباست که اونجا مفصل بحث خواهیم کرد و خیلی اختلاف با نظرات علما شیعتا و سنتا در باب ربا داریم که آقایون ….. ولی اصل مطلب اینه. ببینید ما نمی­گیم ربا قرض حرام است فقط، که محور کار اینه و نمیگیم ربا معاملی حرام است فقط، که جنس به یک جنس اگر اضافه بشه نخیر بلکه ربا یعنی زیادی از سعی و زیادی از استحقاق انسان بگیرد اکل بالباطل یا بدهد ایکال بالباطل، چه بدهد و چه بگیرد زیادی از استحقاق خود یا طرف این اکل یا ایکال بالباطل است منتها از اکل بالباطل و ایکال بالباطل تعبیر ربا می­کند قرآن شریف ان الذین الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ الی آخر که آیه مفصلی است در باب ربا دو سه آیه است.

خب بنابراین ما نه فرمایش قدماء رو عرض می­کنیم و نه فرمایش متاخرین رو. عرض می­کنیم اگر در مقابل مدت مقرره یا مدتی که عادتا اینجوره مقرر نشده اگر در مقابل مدت مقداری اضافه بشه این سعی من نیست نه در بعد اول، نه در بعد ثانی مگر یه مگری در کار هست که در باب قرض هم هست مثلا اگر من این جنس رو حالا بفروشم الان این جنس هزار تومن می­ارزه اگر این جنس رو بفروشم و شش ماه دیگر پولشو بگیرم خب در شش ماهه دیگر این جنس قیمتش بالاتره. آقایون فرض رو اینجا نمی­کننا درست دقت کنید در فرض اگر من این جنس را الان بخرم و در شش ماه دیگرم نقد بخوام بخرم قیمت یکی باشه در اونجا بحثه. ببینید بحثی که آقایون می­فرمایند که شما می­توانید برای نسیه اضافه بگیرید یا نمی­توانید کجا می­توانید کجا نمی­توانید این در صورتیه که قیمت جنس حالا با قیمت جنس در اون شش ماهه بعد یک قیمت باشد، یک ارزش باشد. اونجاست که جای نفی اثبات این مطلب است که شما این مبلغ اضافه رو برای چی گرفتید؟ چون این مدت قیمت رو بالا نبرد بازار بالا نرفت کاری نکردیم اونجا رو داریم بحث می­کنیم.

اما مطلب دوم که عرض کنم اینه الّاست که اگر فرض کنید که بنده این فرش را الان بفروشم و پول را نقد بگیرم الان خب الان قیمتش ده هزار تومنه اما این فرش در شش ماه دیگر قیمتش دوازده هزار تومنه پس اگر الان می­فروشم به حساب شش ماه دیگر دوازده هزار تومن بگیرم قیمت فرش در اون زمان می­گیرم. دو تومن در مقابل مدت نیست آقایون توجه کنید فرق رو، دو تومن در مقابل مدت نیست بلکه دو تومن در مقابل جنس است که اون وقت ارزش دارد. ولیکن اگر جنس در اون وقت کمتر ارزش دارد کمتر، جنس در اون وقت اینقدر ارزش دارد اینقدر هر مقداری که جنس در اون وقت ارزش دارد اگر مجهول است می­شود گفتش که علی­الحساب ده هزار تومن که قیمت جنس امروز است ما حساب می­کنیم و بعد در اون زمان قیمت جنس چقدره در اون زمان اون قیمته.

(…به اصطلاح قیمتشو نداریم) علی الحساب میشه (ولی معینم الان معین بکنم که اینقدر باشه) الان قیمتتونو نقد فقط حق داره معین کنه. ببینید الان که فرش من ده هزار تومن می­ارزه فقط الان قیمت نقد می­تونم حساب کنم فقط. بعد بهش بگم که بابا شما که شش ماهه دیگر می­خواید پول منو بدید در شش ماه دیگر بازار رو بسنجید که اونوقت نقد چقدر می­ارزه اگر بیشتر از این می­ارزه اون بیشتر رو به من بدهید اگر همینقدر بوده همینقدر پس فرق کردا. یه مرتبه اضافه مبلغ در مقابل صرف زمان است، یه مرتبه نخیر اضافه در مقابل سعی است، یه مرتبه نخیر نه سعی است نه زمان است بلکه اضافه مبلغ به حساب این است که الان این قیمت نمی­ارزه ولی در شش ماه بعد اینقدر بیشتر می­ارزد به حساب اینکه بازار رفت بالا این مطلبی نیست.

 و این در باب قرض هم میاد چه قرض ابتدایی باشد، چه قرض مهری باشد، چه قرض چه باشد مثلا فرض کنید جنابعالی از من صد هزار تومن الان گرفتید قرض گرفتید، اسکناس صد هزار تومن به شما من قرض دادم. به شما من چی قرض دادم؟ آیا کاغذ قرض دادم یا ارزش قرض دادم؟ کاغذ که معنی نداره که. مثل این است که خود فقها میگن که بنده در تابستان یک قالب یخ به شما دادم قرض، می­تونید زمستان برگردونید؟ زمستان که قالب یخ ارزش نداره باید ریخت دور. یا بنده در زمان شاه علیه لعنت الله صد هزار تومن اسکناس شاه به شما دادم شما در زمان جمهوری اسلامی همون اسکناس رو به من بدید خب ارزش نداره کسی داشته باشه حقه است اصلا. پس ببینید اون پولی که من می­دهم به کسی قرض من این رو قرض ندادم من ارزش قرض دادم. حالا پس این ارزشی که من دادم همون ارزش را من از شما می­توانم مطالبه کنم.

حالا اگر من صد هزار تومن به شما قرض دادم که سال دیگر به من بدهید باید سال دیگر حساب کرد که آیا این صد هزار تومن سال دیگر ارزشش صد هزار تومن سال قبله یا نه؟ میزان یا طلاست یا هرچه. طلا مثلا، امسال با صد هزار تومن پنج مثقال طلا یا ده مثقال طلا فرض کنید که میشد بخرید اگر سال دیگر یازده مثقال میشه بنابراین بنده یازده مثقال طلا از شما طلب دارم. چون من به شما قرض دادم نه اضافه بگیرم و نه کم بگیرم. اگر اضافه بگیرم بیخود اکل مال بالباطله اگر کم بگیرم ایکال بالباطله پس من همان را که به شما دادم همون را از شما حق دارم که بگیرم. و این در لبنان خیلی اتفاق افتاد. لیره لبنانی که دو لیره و نیم یک دلار بود الان دو هزار لیره یک دلاره درست؟ حالا ببینید چند برابر شده یعنی هزار برابر. خب اگر کسی فرض کنید که در ده سال قبل که لیره لبنانی مثلا فلان قیمت بوده الان که یک هزارم شده است میگیم بله در سال قبل ایشون ده هزار لیره به من قرض داده الان ده هزار لیره بهش بدم این چی شد؟ از من این مساله رو زیاد سوال می­کردند می­گفتند از فقهاء سوال می­کنیم میگن همونه. همونه یعنی چه؟ مگر شما کاغذ قرض دادید؟ شما ارزش قرض دادید. این ارزش رو در وقت خودش باید بگیرید. اگر سقوط از ارزش کلا کرد باید ارزش را یا اینکه طلا یا اسکناسی که هر رسمیت داره بگیره. اگر سقوط بعضا کرد چطور در سقوط کلی شما قبول دارید در سقوط کلی اسکناس یا در سقوط کلی یخ که تابستان گرفتید زمستان نمیشه پس بدید در اونجا قبول دارید چرا قبول دارید؟ یا این طرف یا اون طرفه. یا می­گیریم من این را قرض دادم کاری به زمان ندارم خب همون یخ رو زمستان می­گیری یا نه میگم من ارزش را قرض دادم.

 (نظر) ببینید من از شما یک چیزی رو قرض کردم اول در قرض کردن باید دو چیز رو حساب کنم من. یک: نیت بر ادا. دو: امکان ادا. که این در باب قرض خواهد آمد. اگر معاذ الله من چیزی قرض کنم از شما نیت پرداخت ندارم اکل مال بالباطله (مثلا در مورد اون لبنان مثلا) بله ( که در سال قبل ده هزار لیر … مثلا مهر زنش کرده الان طلاق داده این ده هزار چندین چیز … میشه که نمی­تونه بده اصلا) ارزش باید بده نه نمی­تونه مطلب دیگریه ببینید (یعنی جامعه اینطور نیست که…) صبر کنید شما نه. یه نمی­تونه داریم یه حکم شرعی. ما حکم شرعی رو داریم بحث می­کنیم ببینید مرحله اونم حکم شرعی است. بنده پولدار شما هم پولدار الان یه پولی لازم شد شما قرض بگیرید ده هزار لیره. ده هزار لیره ده سال قبل از من قرض گرفتید الان ده هزار لیره ارزشش یک هزارمه یعنی ده لیره است درسته؟ الان من ارزش ده لیره رو به شما بدم نخیر، الان باید همون ارزشی که اون زمان داشته همون ارزش رو استمرار و استجراء بدم الان چون من ارزش از شما گرفتم من از شما ارزش گرفتم منتها به عنوان این فرض کنید که اسکناس لیره، باید این ارزش رو پس بدم. این در باب دین میاد، در باب مهر میاد، در باب معاملات میاد.

در باب مهر آقایون توجه داشته باشید شما با کسی ازدواج کردید یه کسی می­گفت من با این خانم ازدواج کردم پنجاه سال پیش پنجاه تومن مهرشه حالا چطور؟ گفتم پنجاه تومن پنجاه سال پیش الان چقدره؟ و کسی از دوستان که نمیگم کیه و نباید بگم این (می­نویسن که پول رایج کشور دیگه) پول رایج کی؟ اگه (کیشو نگفتن فقط نوشتن پول رایج کشور) پس باید قید شه، نباید پول رایج بنویسن باید بنویسن که ارزش این مبلغ را و الّا ( حاج آقا ارزش سعیه دیگه مثل لیر لبنانی که ده سال قبل سعیش این بوده الان سعیش همونه همون … باید لیر لبنانی…) می­فهمم سعی­ها یکسانه اما قیمت پول اومده پایین حالا که قیمت پول اومد پایین و یا به طور کلی به طور کلی ساقط شد، اگر قیمت اسکناس رضاخانی و رضا شاه باطل شد یا محمدرضا شاه، این اسکناس رفت کنار الان اسکناس هزار تومنی عرض می­شود که شاه رو شما صنار می­تونید بخرید؟ حالا کاری به عتیقه و متیقه و این حرفا نداریم. این اسکناس که از قیمت سقوط کرد پس تمام کسانی که اسکناس محمدرضا شاه رو به شما قرض دادند و الان ارزش نداره میگیم نخیر از من طلبی نداری بیا همینو بگیر اینطور که نیستش که.

 (اون پول رایج کشور نیست آخه) اونوقت حتی رایج کشور این عرض می­شود قیاس نمی­خوایم بکنیم. پس چون نه کاری به اون نوشته­ها نداریم اصولا کسی که قرض می­کند چی چیو قرض می­کند؟ اگر بگید که این کاغذ را قرض می­کند و کاغذ را قرض می­دهد که این دروغه برای اینکه کاغذ بالا و پایین میره، اگر بگیم ارزش رو چه در رایج کشور چه در غیر رایج کشور ارزش رو باید تحویل بده. الان در رایج کشور ما سیزده سال پیش یک خانه­ای که ما قبلا نشسته بودیم این خانه پونصد هزار تومن قیمتش بود الان سی میلیون تومنه خیلی بالا رفت دیگه. خب اگر چنانچه من سیزده سال پیش نیم میلیون تومن به کسی قرض دادم حالا بخواد به من پس بده همون نیم میلیون تومن رو به من پس بده این اکل ایکال بالباطل است چرا؟ برای اینکه من اسکناس به او دادم اما ارزش به او ندادم در خلال اسکناس چی دادم؟ در خلال اسکناس من ارزش از اون مطالبم پس ارزش رو باید به من تحویل بده نه خود اسکناس (اگه اینطور باشه در مضاربه باید همینطور باشه دیگه این یک میلیون تومن مضاربه) همه جا همینطوره نه همه جا همینطوره بله در قرض، در مضاربه، در مساقات، در مزارعه (حاج آقا این بالا رفتن کاذب…) کاذب رو عرض نمی­کنیم (مثل لبنان کاذبه) ما واقعی رو عرض می­کنیم. اونی که همه قبول دارند و همه درش واقع شدند. و خیلی مثال خیلی بیّنشم لبنانه دیگه. مثلا خانه­ای اجاره کرده بود ماهی شصت و هشت لیره من اجاره کردم شصت و هشت لیره. بعدا که وضع اینطور شد به صاحب­خونه گفتم این شصت و هشت لیره نیست گفت من تعجب می­کنم از شما گفتم من شصت و ، چون شصت و هشت لیره شصت و هشت تا سیزده شهی، شصت و هشت قرونم نیست. شصت و هشت قرون خانه­ای که دارای چهار اتاق و تشکیلات طبقه ششمه. اصلا اینو به هرکسی بگید دق می­کنه از تعجب. این صحبت ارزش است نه صحبت این ورق است و صحبت اسکناس . درست مثل چکه اگر فرض کنید یک آدمی چکی داد به شما صد هزار تومن این امضاشو چکشو بانکشو همه از در… ساقط شد طلب نداری شما؟ خب باید شما ارزش یعنی این نماینده ارزشه در حقیقت نه اینکه خود این کاغذ بیاد امضا شما. من امضا زیاد می­کنم اما امضا روی چک است که ارزش دارد. امضای خاص است با خصوصیت خاص است، چک خاص است، بانک خاص است که ارزش دارد این فقط به حساب پشتوانه است. پس تبدیل و تبدل­ها فقط پشتوانه­هاست.

رو این حساب ما در باب دیون کلا و در باب معاملات کلا که برمی­گردیم به حال خودمون. در باب معاملات که بنده الان خانه­ای را که الان ده میلیون تومن می­ارزه به شما می­فروشم که سال آینده پول بدید باید حساب کرد که سال آینده چقدر ارزش داره. اگر سال آینده همین قیمته همین ده میلیون اگر سال آینده بیشتر است بیشتر رو. اما به حساب صرف مدت ما بخوایم چیزی رو قرار بدیم صرف مدت جلب ثمن اصلا نمی­کنه. این محور اول بحث ماست که بعدا تطابق پیدا خواهد کرد در باب ربا که البته اختلافات زیاد خواهد شد…

(حاج آقا در باب مضاربه فرضا یک نفر بگد یک میلیون یک میلیون بده شخصی میده که مثلا با اون مضاربه در ماه مثلا بیست درصد سی درصد سودش به این بده بعد اون بیست درصد سی درصد که بخواد یک سال دیگر که بخواد پول اونو برگردونه این یک میلیون تومن ارزش سه میلیون تومن پیدا کرده) احسنت قرض داده یا نه؟ (مضاربه) مضاربه قرضه دیگه مضاربه قرضه دیگه پس چیه؟ مگه در مضاربه مگه در مضاربه قرض نیست؟ (در سود اون شخصی که کار می­کنه این اینقدر کار نکرده که خودش که بخواد هم سود اون پول رو بده) می­رسیم حالا. ببینید در باب مضاربه قرض هست یا نه؟ قرضه دیگه خب چه فرق کرد با قرض؟ با باب قرض چه فرقی می­کنه؟ این چند میلیون تومن به این آقا (… موجب ضرر میشه برای این طرف که کار می­کند) اون مطالب الحاقی دیگریست (…) بله مطالب دیگریه. ما اصل مطلب رو عرض می­کنیم. اصل مطلب در باب قرض روشنه دیگه. در باب خود قرض بنده صد هزار تومن گرفتم از شما و یک فرش خریدم و سال دیگر که می­خوام به شما پس بدم این فرش من فرض کنید دویست تومن می­ارزه بنده صد تومن دیگه بخورم که چی؟ هم پول رو قرض گرفتم مجانی و هم صد تومن از کنار پول شما بخورم که چی؟ اینجا صحبت از … دیگه از … نیست که اگر پول نزد من بود چنان نخیر، اگر پول نزد شما قرض دهنده بود و کاریشم نمی­کردید میگیم پول دویست تومن می­ارزه یا نه؟ می­ارزه دیگه. پس این اگر در مقابل احتمال عمل و در مقابل عرض می­شود که مدت نخواهد بود…

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد