بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
یک برگشتی نسبت به نذر داریم هم در بعد صیغه و هم در بعد متعلق، و هم در بعد سوم نذر هایی که معمولن میشود نذر امام حسین نذر حضرت عباس نذر فلان شخص در بعد اول قسمت اخیر بحث مان اینجا بود که علامه فرمودن 0050 صفحه دیویستو بیستو چهار
خب ما با وجه دیگری صحبت میکنیم گرچه وجه اولم وجه کافی بود از برای رد این 0110 عناوین عناوین وجوب یا عناوین حرمت تمام باید که شرعی باشه، همانطوری که حکم شرعیست موضوع حکم هم باید شرعی باشه زمان حکمم باید شرعی باشه. اینطور نیست که حکم شرعی باشد و موضوع حکم رو خودمون انتخاب کنیم یا موضوع حکم شرعی باشد و حکم رو خودمون انتخاب کنیم
حالا احکام شرعیه دارای عنوان است احکام اولیه شرعیه، احکام ثانویه شرعیه احکامیست که با عهد یا نذر یا قسم ایجاب یا تحریم میشود و احکام ثانویه شرعیه است . اما احکام اولیه شرعیه دارای چند بعد است . بعد اول اینکه انسان مکلف باشد مکلف باشد قیام واجبست صلات واجب است و سایر واجب هایی که بر عهده کل مکلفین است این عنوان اولی در بعد احکام اولیه شرعیه . عنوان ثانوی عنوان حرج است . که کاری که حرام است یا کاری که واجب است به عنوان اولی بر مکلف اگر حرج در کار بود هم واجب از وجوب میوفتند و هم حرام از حرمت البته این به احتساب جاییست که موضوع حرجی باشه
اگر موضوع حکم حرجی باشد یا موضوع حکم عصری باشد دیگر وقت نمیکنیم مثلا موضوع حکم جهاد حرجست و عسر است این برطرف نمیشه نه موضوعی که موضوعش لا حرج است و لا عسر است و لا ضرر است حکم اولیه و عنوان اولی اینست که شخص مکلف باید روزه بگیرد حالا روزه رو مثال بزنیم بهتره شخص مکلف يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ صرف اینکه شخصی مکلف باشد و توان بدنی روزه رو داشته باشد باید روزه بگیره این عنوان اولی
عنوان ثانوی 0333 عنوان حرجی، اگر حرجیست روزه از براش چه پیر باشد و چه جوان باشد در این صورت روزه واجب نیست بلکه مستحب است عنوان سوم عنوان عسر است که يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ این عنوان ثالثی،عنوان رابع اینست که زن اگر در حال حیض و نفاس است حرام است پس در حکم روزه چهار عنوان است عنوان اولی عنوان ثانوی عنوان ثالثی و عنوان رابعی این عناوینیست که مستقیما از طرف شرع مقرر شده است و هر چهار عنوان عناوین اولیه هستند به عنوان اینکه شرع مقرر کرده این عناوینو موضوعات رو
مرحله پنجم صومیست که انسان با نذر و یا عهد و یا قسم بر خودش مقرر میکند. این عنوان پنجمه،یا عنوان اولی از بعد بشری و از بعد مکلفه پس پنج عنوان از برای حکم صوم ما داریم. و صوم بهترین مثالیست از برای این پنج عنوان مثال میکنیم عنوان اولی مکلفی که معرض نیست و معسر نیست عنوان ثانوی مکلفی که در حال حرجست عنوان سوم مکلفی که در حال عسر است عنوان چهارم مکلفیست که در حال حیض است و یا در حال نفقاس است و روزه برش حرامه و عنوان پنجم یا عنوان اولیه غیر الهی که عنوان جعلیست این است که انسان با عهد یا با قسم یا با نذر روزه بر خودش واجب کنه
حالا اینجا عبارت علامه که فرمود 0529 چی میخواد بشون بگه، این نذر صوم عنوان پنجمه دیگه یعنی به عنوان که انسان نذر میکند روزه ای بگیرد روز شنبه مثلا روز شنبه آینده را که مانعیم فعلن در کار نیست اصل روزه گرفتن هر روز مستحبه ولکن چون متعلق نذر میشود این روزه مستحب و راجح نزد شرع این دیگه واجب میشه . حالا وجوب این در صورتیست که واجبی از عنوان های شرعی محقق نشود اما اگر واجبی را حرامی از عنوان شرعی مقرر گردد در اینجا عنوان بشری کنار.
ببینید عنوان اول دوم سوم چهارم که عناوین عادی حرج عسر حیضو نفاس بشه این عناوین مقدم است در اینجا و در تحریم بر عنوانی که خود انسان بر مبنای نذر یا عهد یا قسم معین کنه ترتب داره بنابراین اگر نذر کرد فلان روز را روزه بگیرد روزه فلان روز واجب حالا که روزه فلان روز واجب شد پس نمی تواند مادامیکه واجبی الهی دیگر که اهم باشد در کار بیاد نمیتواند روزه رو ترک کنه بنابراین 0654 چه حسابه
0657 چه سفری اتفق سفری که واجب است اگر سفر واجب باشد و این سفر هم عسر میارد از برا روزه بنابراین ترک یان سفر حرامه ، بله این سفر واجبه ترک این سفر حرامه اگر این سفر واجبست و این سفرم عسر آور است و اگر سفر نکند میتواند روزه بگیرد در این صورت متعلق نذر در اینجا حرام است.
متعلق نذر حرامه چرا اینست که در این روز که واجب است سفر کند و در صورت رد کردنم عسر و ضرر لازم میاد این موضوع روزه رو از بین میبرد پس متعلق نذر در اینجا باطله پس چرا علامه بزرگوار می فرماید که 0746 چرا ؟قضا برا چی ؟ وانگهی گاه اوقات است که این سفری که معسر است و از بین برنده روزه است گاه این اعسار از طرف خود انسان اتفاق میوفته گاه خودش میاد .
اگر منستور باشد اضطراری که ناخوداگاه بیاد مطلبی نیست اما اگر اضطرار خوداگاه بیاد رد اینجا روزه رو نمی گیرد و بعدن قضا میکند چرا؟،چون نگرفتن روزه ان تقصیرن بوده اگر نگرفتن روزه ان قصورن باشه مطلبیه اما اگر نگرفتن روزه عن تقصیرن بوده یک کسی خود را مریض کرده چون مریض کرده روزه نمیتواند بگیرد روزه نمیتواند بگیرد بعدن باید قضارو بگیره درسته
تا اینجا ، اگر خود را وادار به سفر کرده است به عللی که موجب تقصیره، گاه اوقا سفر تقصیر نیست سفر واجبیه سفریست که واجبه اگر سفر نکند زندگی مختل میکند یه مرتبه نخیر کاری کرده است بدون جهت سفرو به خودش واجب کرده سفر اگر بر او واجب شد و در این سفر روزه خواست بگیرد حالت خطر و حالت ضرر دارد در این صورت چون خود کرده است این اضطرار رو بنابراین مجبورست که سفر را که میکند بعد از سفر روزه رو روز دیگر بگیرد چرا برا اینکه 0915
بنابراین مطلب بعدی ایشون که دو بعدی اشکال پیدا میکند 0925 …
چرا ، هم کفاره میده و هم روزه رو میگیره در صورتی که اضطرار خودش داده باشد هم باید کفاره بدهد ببینید این در صورتی که ، روزه را قضا دراید چرا برای اینکه روزه رو بایستی بگیره و این باید رو از بین برده به تفسیر خودش.
همین روزه که ببینید در روز مشخص روزه بوده ولیکن یه مرتبه اصلن نمیتوانسته بگیره این نه کفاره دارد نه قضایی اما میتوانسته بگیره و خودشو ناتوان کرده اگر میتوانسته بگیره و خودشو ناتوان کرده پس مقدرست در ترک این روزه ،حالا یه موقع است هم کفاره است و هم قضا چرا؟ برا اینکه 1013
فوت کرده،فوت کرده است به تقصیر خودش به تقصیر خودش روزه فوت شده اما اگر حیض شده یا نفاس شده یا سفر ضروری بوده که در اختیار خودش نبوده ضرورت سفر 1029 یا حیض بوده یا نفاس در اینجا فات نیست فوت طرفین نبوده فوت اصلا ،این فوت اضطراریست
پس اگر فوت واجبی از واجبات به اختیار خود انسان باشد این عرض میشود که طبق قاعده کلی غلطه، خب …
اینو او روزم فرمودین وفا به نذر مصداقش همون صومه یعنی وفاع به نذر مصداق وفا به نظر از آن چیه صومه پس صوم به عنوان وفای به نذر واجب شد بله حالا که صوم به عنوان وفای به نذر واجب شد نمیتواند تقصیر البته،نمیتوانم موضوع وجوب رو از بین ببرم که حالت اضطرار سفر پیدا کنم سفری که موجب عسر است سفری که موجب خطر است .
نخیر، صحبت 1131 روزه امروز را واجب است انسان بگیرد درسته،مثلا رمضان رمضان روز اول روز اول باید بگیره یا نه ،بله اگر روز اول رو روز اول نگرفت باید بعدن قضا کنه یا نه این عین هیمین اینم همینطور اونجا الاهیست
چه فرقی میکند ، روزه به ماهو روزه مطلوب باشد یا روزه به ما هو مصداق نص باشد چه فرق میکنه هردوش واجبه ،در وجوبش هیچ فرقی نمیکند با هم
نه اینطور نیست، اینطور نیست. عدله راجبه صلات است کلا راجبه صوم هست کلن راجبه صلات در وقت هست، راجبه روزه در وقتم هست تمام عدله
میدونم، نیست اینطور عرض مافات کمافات این قاعده کلیت دارد جز همه موارد پس این فوت کرده باشه اما اگر فوت ان تقصیرن نباشد بلکه فوت واقع باشد مثل اینکه حیض باشد یا نفاس باشد یا در روز عرفه فرض کنید این واجبول حج باشد در این صورت فات نیست. اگر فات هست اسمه اگر فات نیست قضایی در کار نیست پس فوت در صورتی که مستند به اختیار خود انسان باشد به اختیارش خود انسان موجب شد که فوت شد اینجا چی حالش فوتو نگرفت حالشو خراب کرد نگرفت .
کاری کرد که سفر کند سفری که موجب عصر است نگرفت اگر خودش موجب فوت شد پس فات …
هم کفارست هم قضاست .
روزه گرفتن در روز شنبه واجب بود، خب ، شنبه از بین رفت موضع اصلی منتفی میشه ولی موضوع اقدام منتفی نمیشه که آخه اقدام موضوع دومه،ببینید موضع اول صوم امرزوه، واجب اول که عداست روزه مقید به شنبه است واجب دوم قضای روز شنبه است اگه روز شنبرو عمدن نگرفت اگر عمدن روز شنبه رو نگرفت چرا قضا نکند. قاعده اینست کهباید قضا بگیره اگر امروز واجب است مثلا البته اگر امروز به شما بده بعد که نداد باید فردا بدهد این بدهی الاهیست بدهی الاهیست که یکروز که فلان روزست روزه بگیره اگر فولان روز رو روزه نگرفت تقصیرن باید روز بعدی رو بگیرد
کسی که روزه رو نذر کرده دو مطلوب داره یک مطلوب اصل روزست یه مطلوب شنبست و اما اگه به مطلوبشم نگرفت اگر روزه رو میگیرد و میگد که نذر میکنم فلان روز رو بگیرم و روزه نه اینجا بله در اینجا فقط گناه کرده
گناه کرده و باید کفاره بده چون نمی تواند روزه بگیره اینجا کفاره باید بده ولی قضا ندارد در این صورت که تعدد مطلوب باشه، وضع مطلوب باشه اما اگه تعدد مطلوب باشه اگر تعدد مطلوب باشد چه؟
اما اگر وحدت مطلوب باشه ،اگر وحدت مطلوب باشه در صورت وحدت مطلوب اگر تقصیرن روزه رو نگرفت اینجا باید کفاره بده. این …
این که هیچ، گفتم اگه تقصیرن باشه. فرق نمیکنه . این مطلب اول
مطلب دوم آیا در نذر صیغه لفظی شرطست یا نه، و اگر صیغه لفظی شرطست بعد لله علیه باشد یا اینکه علیه بی جهته، یا لربی علیه باشه. اینجا عبارتی که مرحوم علامه داشت در صفحه دیویستو بیست داشت 1533 یا، همین لله علیه کذا در هر سه مورده در مورد سلبست و در مورد ایجابست در مورد اطلاقست و در مورد 1548
آیا حتمن باید لفظ در کار باشه مگه نذر چیه نذر الزام ،شما که الزام میکنید گاه الزام میکنید بر خودتون نسبت به کسی که اگر بشنود الزام ولی نشنود الزام وجود نداره یه مرتبه نخیر شما طرف الزام تان الله شما که نذر میکنید بر خودتون لازم میکنید که فلان کار را انجام بدید احتیاج به لفظ داره ،لفظ بیانگره،لفظ بیانگر مطلبیست که شما در باطن انجام دادین و تصمیم گرفتید یا لفظ اخبار میدهد از اونچه قبلن انجام دادید یا نخیر اخباری میدهد از اینکه العان تصمیم دارید اگر گفت لله علیک کذا انشا میکنید در قلبتون انشا به لفظ نمیتونید انشا در قلبه، انشا کار قلبیست و طرفم الله، انشا میکنید در قلبتون که برای خداست بر عهده من به تصمیم من چنین کاری رو انجام بدهم یا با شرایط یا بی شرایط
ولی لفظ باید باشد. بنابراین امریست که ثبوتیست بین شما بین الله لفظ برای چی اولن،ثانیا اگرم لفظ بخواد چه لله علیه باشه اولن باید عربی باشه حتمن فارسی نمیشه باشه، اگر لفظ باشد فارسی باشد عربی باشد در طلاق در طلاق کی گفته لفظ باید عربی باشه در طلاق بحث باید بشه 1708
کمانکه در جاهای دیگه که اگه لفظی شرط هست این لفظ هیچ لزومی نداره عربی باشه مگه در صلات در صلات حمد استو سوره استو اذکار واجبه اینها باید که عربی باشد اینهارم نص داریم،اگرم نص نداشتیم فقط ترجمش به هر زبانی که بود کافیه بنابراین اولن در باب نذر لفظ کی گفته است شرطه ثانین اگر لفظ شرط است که گفته است لله علیه باید باشه
هر لفظ باشه هر لفظی که معنای لله علیه رو که برای خداست بر من بر خود واجب میکنم برای خدا ، هر لفظی باشد در اینجا کافیه ثالثن مگر در نذر حضرت مریم سلامو الله علیه نداشتیم که فرمود که عرض کرد إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا خود لفظ نذر نذر نیست لله علیه نذره، چه حرفیه.
لله علیه اول کذا این نذر اما خود إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا این نذر نیست خب این نذره چه فرق میکنه . وانگهی تامه کبرا در اینجا و حادثه بزرگ در اینجا اینست که تقریبن اکثر نذر ها باطل است چرا برای اینکه نذر برای کی میکنه برای خدا ،برای خداست بر من چه با لفظ باشد چه با لفظ لله علیه باشد چه قابل تعلیق باشد همش طرف خداست اما نذر میکنند برای امام حسین دوستان یعنی چه طرف امام حسینه دیگه.
حالا میرسیم ببینیم چیه ،اون کسی که نذر میکند برای امام حسین و حضرت عباس منظور چیه منظور دو جوره، خب فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا به کی به مردم بود ولی نه به من فَقُولِي إِنِّي عرض میشود که این در چه زمینه است در زمینه که نه اینکه ما نذر متعلق بشیم نخیر اگر خواستند با شما صحبت کنند بگو که من نذر کردم برای رحمان صوم، قولی نذر نیست خود قولی که نذر نیستش که قولی اخبارست به اشخاصی که میخواد با مریم صحبت کند یا با فرزندش که به اونا بگو من برای خدا نذر کردم صوم رو
خب ،حالا این مطلبو بشکافیم. نذری که مخصوصن عوامو ناس میکنند نذر برای امام حسین برای حضرت عباس برای فلان سید برای فلان امام زاده نذر میکنند این نذر چیه آیا متعلق نذر کیست ، برای خدا بر عهده میگیرد که برای امام حسین گوسفندی بکشند که بدند فقرا بخورند که ثوابش برسه به امام حسین اینه قضیه یا نخیر اگر از خود اینا سوال کنید و نوعن که انسان ها سوال نمیکنند سوال میکنم اگر سوال کنید میگه نخیر نذر برای امام حسینه نذر فرش برای حرم امام حسین، نذر طلا برای گنبد امام حسین ، خدا مطرح نیست خدا نه لفظن مطرحست و نه قلبن مطرحست اصلن خدا در حساب نیست در نذر ها
در نذر ها که خدا در حساب نیست و اگر خدا حساب است طرف نذر امام حسین است یا حضرت عباس یا غیر این نذر ها اصلن شرعیت ندارد. چون همونطوری که لا حرف الا بالله کذلک لا نذره الا لله و لا عهده الی مع الله بنابراین یا این نذر ها را تطهیر کند حتا از نظر لفظ از نظر لفظ بگو بر من است برای خدا یا تعبیر دیگر بر من است برای خدا خدایا برای تو نذر میکنم خدایا برای تو عهد میکنم خدایا به تو قسم میخورم حالا در باب نذر خدایا برای تو نذر میکنم که گوسفندی رو در فلان روز در عرض میشود که برای زوار امام حسین بکشم این برای فقرا بکشم خب اینکه لله علیه نیست که خداوند گوسفند 2115 خداوند گوسفند نمیخوره بلکه خداوند طاعات ، گاه اوقات تخصیص میده و گاه تعمیم ،تعمیم که لله علیه 2125 خب وقتی که این کفشو کشت به فقرا میده فقرا بومی باشند یا برای کعبه باشه یه مرتبه نه تعیین میکنه میگد لله علیه بر تعبیری من برای خدا نذر میکنم که اگر فلان حاجت براورده شد گوسفندی رو بکشم بدم زوار امام حسین بخورند بدم سیدای موسوی بخورن بدم سیدای حسینی بخورن سیدای عرض میشود که رضوی بخورند
این در صورتی که رجحان داشته باشد این جهت خاص مطلبی نیست ولکن عمده نذر ها از ناذرین که حواسشون جمع نیست اینه که طرف نذر اصلا خدا نیست .
خب این مطلب راجبه نذر بود که عرض کردیم . اما راجبه عهد ، راجبه عهد بله، عهد بیشتر از لفظه، ولکن این لفظ …
عهد پیمانه نذر الزامه، قسم حرفه. راجبه عهد عهد دو بعد داره البته نذر و قسم فقط یک بعد داشت مورد نذر الله است و مورد قسم الله است اما عهد نه. عهد یا با الله میکنید یا با اهل لله میکنید. قسم با اهلولاه معنا ندارد و عرض میشود که نذرم با اهلو الله معنی ندارد چنانکه نذر برای امام حسین معنا ندارد . و قسم برای امام حسین معنا ندارد اما عهد عهد هم با الله درست است 2257 یا با شرط باشه یا بی شرط بی شرط اما ، اختصاصی که از اختصاصاتی که عهد دارد اینست که عهد با عباد الله هم در زمینه که شرط پذیر میکند وجود دارد مثلن من با شما عهد میکنم که از فردا در فلان ساعت در فلان جای مقرر با هم باشیم با هم بحث کنیم الا اینکه معذور باشم
این عهد را در صورتی که رجحان شرعی دارد شرع امضا میکنه و این امر بر ما واجب میشه و از قضا از مواردی که آیات بسیاری دارد چهلو شش آیه در قران راجبه لزوم وفا به عهد داریم راجبه عهد کمتر داریم خیلی ، و راجبه نذر کمتر داریم و راجبه قسم کمتر داریم راجبه عهد چلو شش آیه راجبه لزوم وفای به عهد داریم ولکن از مواردی که بهش عمل نمیشه همینجاست
مثلن اگر کسی قرارداد کرده با کسی که فلان ساعت فلان جا باشه و توانسته و فلان ساعت نرفته یا اصلا نرفته یا تصمیم گرفته اگر بش اعتراض کنید میگه شما الهی شدی ،شما فرنگی شدی چنین چنان
یعنی چیزی که شرع منظم کرده است که باید به عهدت عملی کنید أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا این وجوب وفای به عهد ما معاذلله کنار گذاشتیم و خیال میکنیم که این مستدرنج شدن استو اداره شدن استو این حرفا ،بله اگر کسی تخلف کند از عهد بشری نه عهد الهی،اگر از عهد بشری تخلف کند کفاره ندارد اما فعل حرام کرده است حتا اگر با مشرکین هم شما عهد کنید مثلن در آیه چهار سوره توبه، فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَىٰ مُدَّتِهِمْ ۚ اگر با مشرکین معامله کردی که تا فلان مدت نه شما به ما بزنید نه ما به شما تا فلان مدت عهدو پیمان باشد که آتش بس، اگر آتش بس مقررشد بین شما و مشرکین و این آتش بس مرزی خدام هست طبعن شما حق ندارید که نص کنید آتش بس رو ولو با مشرکین با مشرکه با ملحد است چون عهد کردید این عهد شرعیست چون متعلق راجح است و نباید که شما پیمان بشکنید مگر اینکه طرف بشکنه
مثلن در آیه بعدی سوره هیفده آیه سیوچار وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ ۖ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا این عهد اعم است از عهد الهی عهد فطری باشد عهد ولعقود باشد عهد در شرع باشد عهد ما با خدا باشد عهد خدا با ما باشد هر عهدی از عهود که شرعن مولاست این عقود نفس اون وقت سوال، اگر ما با مشرکین یا با مسلمین یا با هر کس عهد کردیم و اونها نقض عهد کردن ما باید به عهد خود پابرجا باشیم یا نه نخیر ، در سوره همین توبه آیه هفت فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ ۚ هر مقداری که اونها نقض عهد کردن شمام نقض عهد میکنید . اگر نقض عهد نکردن شما نقض عهد نمیکنید وقتی که راجبه مشرکین چنین راجبه مسلمین چطوره ،راجبه مسلمین اگر عهد کنید که حکومت اسلامی یا مردم مسلمان با مردم مسلمان دیگر یه تعهدی کرده اند که این تعهد شرعن درست است نمیشه بعدن تقلب کند بگن که به نفع حکومت اسلامی نیست
اگر اول این عهدی شما کردین فلان کس بانک بسازه در فلان جا در کرج بانک بسازه اینقدر خرج کنه که درصد درامد این ایجا مال او باشه بعدن نمیتوند یه نفر به عنوان اسلام کما انکه شد بعنوان اسلام ،بعنوان اسلام بگد نخیر این به نفع حکومت اسلامی نیست بلکه به نفع حکومت اسلامی اینست که اونطرف بره پولشو بگیره بره و ما ازاین بانک استفاده کنیم .
وقتی که قران ترسیم میکند که با مشرکین شما حق ندراید نقض عهد کنید مگر اینکه نقض عهد کند یا با مسلمین نمیتونید نقض عهد کنید.
ایفای نذر اگر عهد الهی باشد حق الله ، جاش هست . اگر عهد بشری باشد حق الله است در بعد دوم چرا برا اینکه خداوند امر کردست که باید وفا کنید به عهد این آیه در سوره اسرا و افو بالعهد پیمان ، پیمانی که شما بستید پیمان خدا با شما پیمان شما با خدا ،پیمان شما با شما هر سه بعد. مثلث از عهد را این اوفو بالعهد میگیره . و آیات عهد کلن سه جوره ، بعضیا عهد الله است أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ ، أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ این فطرتستو عهد عقلستو عهد شرعست .
و عرض میشود که آیاتی که عامست مثل اینکه آیه که وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا ، خب پس از مواردی که عمل نشده بهش و حساب وجوب باش نشده عهد هاییست که انسان ها با یکدیگر می بندن. عرض میشود که ببینید عهد ما با خدا عهد خدا با ما که لفظ نمیخواد. عهد ما با خدا مانند نذر ما با خداست اگه شما نذر کنید الزام کنید برخودتون لله یا عهد کنید عرض میشود که علیک بالله این لفظ میخواد چیکار چون طرف الله ،طرف که الله هست الله لفظ نمیخواد کمااینکه در باب نکاح ما عرض کردیم در باب نکاح یکی از عدله ای که لفظ نمیخواد اینست که فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا واقعا خداوند لفظی فرمود زَوَّجْنَاكَهَا یا نخیر این یک امریست که ایجاب کرد با اراده خودش لفظ لازم نیست
کذلک اموری که طرف بشر نیست طرف الله است عرض میشود که این لفظ میخواد چیکار کنه عهد باشد بله یمین مطلبیست یمین یه مطلب خاصیه اما راجبه عهد و راجبه نذر عرض میشود که این لفظ میخواد چیکار و اگرم لفظ بخواد بعد 2910 در اینجا کافی خواهد بود.
این عهد از اول باطله مثله نذر ،مثل نذر قطعا عهد ، الان میرید که ضرر ندارد پس العان شرعن راجحه ولکن بعدن دید ضرر داره اگه بعدن ضرر داره این از اول باطل بوده نه اینکه این مثالی که من زدم مثال دقیق نبوده مورد اینست که اگر این بانک به نفع دولت باشد صددرصد به نفع جمهوری اسلامی خب این حرفا چیا خب از اول همینطوره از اولم اگه مفتی کسی باید یه بانکی بسازه پولشو مصرف کنه زحمت بکشه از اول به نفع شماست
ولکن این معاهده ای که شده است این معاهده باید طرفین عمل کنند اون طرف عمل میکند خب شما عمل کنید چرا شما عرض میشود که درصدی اورو ابطال میکنید به او ضرر میزنید این درست نیست بنابراین سرجمع باب عهد و نذر و قسم اشتراکاتی دارند و اختلافاتی دارند که به طور کلی عرض کردیم.
عقد با عهد تقریبا یکی ،عدل با عهد عهد پیمان عهدم پیمانه ، عقل گرهه ، عهدم پیمانه هردوش منتها عهد گاهی عهد موثقه گاه عهد غیر موثقه ، هردو عرض میشود که با هم یک معنا داره اوفو بالعقود که در روایت دارد که اوفو بالعقود یعنی اوفو بالعهود این درست نیست البته چون یک کمی با هم فرق دارند. اوفو بالعقود عقد اعم است از عهد در یک بعدی در بعد دیگر نه در بعد پیمان مانند همست در بعد پیمان چه قوی باشد چه ضعیف باشد عقد و عهد یکسان است
اما عهد به امر قلبی میزند عقد به امر ظاهری میزند توجه کردین. ببینید عهد که میگن اوفو بالعقود این بیشتر ظاهر رو میگیره که اگر پیمانی لفظی یا کتبی یا عملی کردین اما باطن را نمیگیره اگر اوفو بالعقود باشد عهد باطل میگه ، بنابراین اینا بینشون اینطوریه که عقد اکثرن ظاهرو میگیره و باطنم میگیرد ولکن عهد اکثرن باطنو میگیره و ظاهرم شامله
ولکن هردو یکسان خواهد بود. پس اینکه فرمود اوفو بالعقود در روایت دارد که یعنی بالعقود بخاطر اینست که عقود فقط لفظ ظاهر نیست اوف بالعقود فرمود فقط این نیست که پیمان ظاهری باشد لفظی باشه کتبی باشه بلکه اگر پیمان باطنی هم باشد اینم باید اشاره کند این تایید کنه که عهد نوعن مربوطه به باطن است چه ظاهر باشه چه نداشته باشه
حالا اگر انسان معاهده کرد با خداوند عاهدتم الله عاهدتم حالا هرچه اگر معاهده کرد با خداوند این معاهده باید انجام بشود چه لفظ باشد چه لفظ در کار نباشد ولکن لفظ در کار باشه لفظ برای اینست که طرف بفهمد اما طرف بدون لفظ میفهمد اون عقد قلب شمارو خداوند بهتر از شما میداند بنابراین لفظ بر او لازم نیست . بله یه کسی دیگه ممکن است که مثلا بگد درحال اثبات اگر شما با کسی پیمان میخواید داشته باشید در حالت اثبات باید لفظ بشه نباشه از کجا بفمد اگر لفظ در کار نباشد چه میداند طرف که ساعت یازده شما باید فلان جا باشید
خب این هم بحث مختصری بود که راجبه این دو بعد داریم و فردا ظاهرن ما نیستیم از شنبه انشالله خدمت برادرانمون مسافرت میکنیم به تهران در روز عید هم که 3254 که جلسه بسیار مهمیست .
3301