جلسه ششصد و شصت و پنجم درس خارج فقه

مکاتب فقهی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

چون روز اول بحث فقهیست بعد از تعطیل رمضان ما استمرار بحث موضوعی رو کنار میذاریم و نقاطی بسیار درخشان که در کل بحوث فقهی و غیر فقهی اسلامی داریم به طور مجمل حضور برادران عرض میکنیم. مکتب ها از نظر علمی و اسلامی سه جورست . مکتب سنتی حوزه ها ، مکتب تفکیک ،‌و مکتب اقدام .

البته اصطلاحات جدیدیست مکتب تفکیک مکتبیست که اخیرن نمود کرده است و بیان مختصرش اینست که اصولن باید معارف فلسفی و عرفانی فقهی رو نگفتن معارفی فلسفی و عرفانی و عقیدتی و کلامی بشری مکتبیست و مکتب قران مکتبیست که نباید مکتب های فکری و عقلی و فلسفی و عرفانیه بشری را تحلیل بر مکتب قرانی کرد. این مکتب تفکیکی

اما ما مکتبی قبل از مکتب تفکیک داریم و مکتبی هم بعد اون . مکتب قبل از مکتب تفکیک که مکتبیستکه درصدش بسیار است تقریبن صددرصد است یا کمتر از صددرصد است و حوزه های اسلامی ما چه شیعه و سنی مکتب سنتیست که تعبیر دیگرش مکتب الهاست.

مکتب بعدی که مکتب تفکیک است تفبیر دیگرش مکتب اشراره، مکتب سوم که مکتب توحید است . و مکتب توحید مکتب قران شریف است. همانطوری که ما در عبودیت موحد هستیم در عقیده عبودیت موحد هستیم در عقیده طاعت موحد باید باشیم در عقیده وحی و علم هم بایستی موحد باشیم. زیرا افکار انسان ها  و غیر انسان ها از صاحبان فکر بر سه محور دور میزند.

محور شهوانی ،‌محور عقلانی و محور وحی، محور شهوانی در افکار که مرفوض است چه افکار شهوانیه بشری باشد چه شهوانیه جنسی و مادی باشد و چه شهوانی عقلی باشد چون عقلم شهوت دارد شهوت های عقلانی بسیار خطرناکتر است از شهوت های جنسی از شهوت های جسمی از شهوت های مادی بنابراین شهوت دو بعد دارد شهوت جسمی و مادی و شهوت عقلی این آیه مبارکه سوره نجم که وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ که منحصر کرده است معرفت صحیحه رسول الله صل الله علیه  و آله وسلم  را در وحین یوحا نفیش چیست وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ هوا چیست هوای نفس است فقط نخیر هم هوای نفس است و هم هوای عقلست

درست است که خطاهای هوای نفس از نظر ادب بیشتر است از خطاهای هوای عقل و خطاهای هوای عقل از نظر ادب کمترست ولکن از نظر اضلال و گمراهی و انحراف بیشترست برگردیم، محور افکار و کارها و نفی اثباتهای فردی و اجتماعی انسان ها و غیر انسان ها از کل مکلفین عالم تکلیف یا شهوت است در دو بعدش شهوت جسمی و شهوت عقلی

یا عقلست بدون شهوت ایندو ، یا وحی است . کسانی که و مخصوصن ما مسلمونها که مکتب وحی را پذیرفته ایم و آخرین وحی مقدس الاهی را که قران است پذیرفته ایم وحی که ما آن رو مانند سایر وحی ها دست برد باشد یا نقض شده باشد یا اضافه شده باشد وحیست صددرصد وحی الاهی بر همین قران که در محضرش هستیم از آغاز نزول و تفسیر الی یوم القیامته الکبرا بنابراین مکتب مسلمان در تمام افکارش علومش عقاعدش اخلاقش رفتارش عملش و اونچه نفی اثبات موقع تکلیفست باید مکتب وحی باشد

تخلف از مکتب وحی تخلف از وحی است چه این تخلف به مکتب عقل بدون شهوت برسد عقل بدون شهوت هم خطا دارد اینطور نیست که اگر انسان تعقد کند بدون شهوت خطا نکند بله فطرت در مسائل عامه خود خطا ندارد اما عمومیت دارد و خصوصیت ربوبیت ندارد. اما عقل که هم در کلیات نظر میکند و هم در جزئیات مطلق نیست حتا عقلی که وارسته از شهوت های نفسانی عقلانیست . و از گیرودار تاثیرهای نفسانی جسمانی و مادی که به تعبیر دیگر عقل مجرد باشد عقل مجرد حتا عقل خاتمو النبینین صل الله علیه و آله وسلم که اعقلول عقلاست در کل عالم تکلیف گذشته و فعلیو آینده مع ذلک منهای وحی دارای خطاست مطلق نیست.

0700 و از این قبیل بنابراین عقل ولو وعقل اعقل عقلای عالم وجود باشد که عقل خاتم النبینی صل الله علیه و آله وسلم است منهای وحی قرآنی که وحی منجر به صددرصد است قابل خطاست گرچه خطاش کمه،‌ وقتی پیغمبر بزرگوار با اون عظمت عقلی و با اون عظمت فکری و با اون عظمت عبودیت و تقوا حق ندارد منهای وحی نفیو اثباتی به حساب خدا بکند دیگران وضعشون معلومه و آیات در اینجمله بسیار است

وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ و از این آیات ما زیاد داریم که تکرار نمیکنیم به طور اشاره عرض میکنیم خب حالا مکتب نفس چه نفس اماره به سو چه نفس عقلانی ، مکتب عقل مرفوض است و مقبولست البته مکتب نفس اماره که مرفوضست مرفوض است درصدش بالاست اما نفسم بعضی وقتا درست نیست.

مکتب نفس اماره بر مبنای عقل هم مرفوض است ربطش کمتره . مکتب عقل جدای از نفس اماره هم مرفوض است و هم مقبول است مقبولست در درصد بالا چون کلیاتی رو که عقل و عقلا به اتفاق جاری میکنند درسته اما بعضی کلیات هست که دراین کلیات خطا میکنند. بنابراین عقل مجرد 0845 نفس اماره به سو و همچنین عقل مجرد از شهوت های عقلانی که درست تعبد کند و درست فکر کند و درست بیان کند مقبول نیست به حرم مطلق مرفوض هم نیست به قول مطلق بلکه بین مقبول و مرفوضه بنابراین مطلق نیست

و ما مسلمونها بر مبنای قرآن باید گرایشمون گرایش مطلق باشد حتا اگر ما سنت رسول الله صل الله علیه و آله وسلم رو میپذیرم بر مبنای قرآن است که أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ روی این امر مکتب ما نه مکتب سنتی حوزه هاست به عللی که عرض شد و عرض خواهم کرد و نه مکتب تفکیک است مکتب اشراک است مکتب سنتی مکتب الحاد است بلکه مکتب قرآن استو مکتب توحید . حالا مکتب الحاد، مکتب الحاد در بعد عقیدتی که ما نداریم الحمدولله در بعد عقیدتی  ما نه ملحدیم و نه مشرکیم و در بعد عبودیتی نه ملحدیم نه مشرکیم بله در بعد عبادتی احیانن ملحدیم و احیانن مشرکیم احیانن موحدیم

اما مکتب علمی حوزه های ما کلن یا در درصد بالا مکتب الحادست . این قرآن نمودی ندارد در این پایین . در فلسفه ما اصالت ندارد در عرفان ما در کلام ما در فقه ما در اصول ما در عقاعد ما در سیاسات ما در اقتصاد ما قرآن نمود مستقیم و نمود مستقلی حتا بعنوان اشرک هم ندارد. اگر دو نفر با هم شریکند درصدی حرف این و درصدی حرف آن درصد حرف هر یک ضمن درصدی دیگری نیست و محو در درصد دیگری نیست بلکه هردو مستقلند و این دو مستقل با هر درصدی که دارند یک عمل را با توافق انجام میدن اما آیا حوزه های عقلی ما حوزه های فلسفی و عرفانی ما حوزه های منطقی ما حوزه های فقهی و اصولی ما حوزه های معارف اسلامی ما سنی ما و شیعه ما و هرچی ما آیا مکتب توحیدست ؟

محور اصلی و صددرصد از قرآنیست نخیر، آیا مکتب اشراک است قال الله و قال الباقر قال الله و قال شیخول انصاری قال الله و قال سید طباطبایی ، نخیر

بلکه مکتب الحاد است مکتب الحاد که قبل از مکتب تفکیکه و مکتب تفکیک هم اونطوری که هست در بعدی مکتب الحادست و در بعدی مکتب اشراک است البته این لغات طورتن مضعجست اما وقتی تبیین می شود معلوم میشود که این لغات معنی خودش رو درست دارد . حالا مکتب الحاد سنتی سنتی الحاد در حوزه ها ، در بعد فلسفی ما در بعد فلسفی اگر مکتب مان مکتب توحیدی باشد بر مبنای وحی باید متفلسف باشیم عقل را و فطرت را و فکر را و تمام نیروهای منطقی را باید استخدام کنیم و محو کنیم در بدست آوردن وحی نه عقل چیزی میگوید و وحی چیزی میگوید گاه هردو گاه وحی گاه عقل و گاه عقل را تقدیم بدهیم بر گاه وحی و گاه وحی را تحویل بدهیم نخیر

در فلسفه ما ارکان اربعه یا ارکان خمسه ما نه تنها مکتب عقلیست بلکه هم برخلاف عقلست و هم برخلاف وحی است مکتب عرفان بشری اینچنینه مکتب منطق بشری که شصتو شیش تناقض دارد اینچنینه ، مکتب اصول فقه این چنینه مکتب فطر اینچنینه مکتب های مختلفه ی علمی ما چه در حوزه های شیعیه و چه در حوزه های سنیه نقض اصلی قرآنی ندارد. این بحث اول

مکتب دوم، مکتب دوم که مکتب تفکیک است که بعضی از برادران جدیدن به فکر افتاده اند و تالیفات این رو کردن البته منهای فقه مکتب تفکیک فکر کردن مکتب تفکیک که فلسفه عقلی بشریست از فلسفه قرآن تفکیک عرفان بشری از عرفان قرآنی ، تفکیک عقاعد بشری از عقاید قرآنی

ما سوال میکنیم از صاحب این مکتب چرا تفکیک کردی، تفکیک کردید که میگید نه فقط مکتب عقل باشد و محور ، مکتب فلسفی عقل محور نباشد و قرآن در حاشیه مکتب عقلی عرفان مکتب عقلی عقاعد محور نباشد قرآن در حاشیه اینو میخواد بگی،‌نه میخواد بگید دو مکتب داریم فلسفه بشری چنین میگوید و فلسفه قرآنی چنان

عرفان قرآنی چنین میگوید و عرفان بشری چنان  عقیده عقلی بشری چنین میگوید و عقیده قرآنی چنان این معنا نندارد مثل اینکه بگید که خداوند چنین میفرماید و شیطان چنان خداوند چنین میفرماید و عقل چنان حتا خداوند چنین میفرماید و عقل محمدی صلوات الله علیه منهای وحی چنین میگوید چون عقل محمد منهای وحی مطلق نیست.

اما قرآن وحی مطلقست و درش خطایی نیست . قرین قرار دادن یعنی چه قرین قرار دادن کسی که جهلو علمش قاطیست با کسی که علمش مطلقست در این چرا قاطیست مکتب تفکیک یعنی چی ،‌اگر حوزه علم است و حوزه معرفت است و حوزه اسلام است اگر در حوزه است جهالت که حوزه جهالت است اگر جهالت و جهالت مقرون با علم در حوزه نباید باشد پس تفکیک یعنی چه باید مکتب توحید باشد یعنی مکتب قرآن فقط و عقل و فکر و وجدان و فطرت و تفکر و تعقل و شور هم باید راه رو باشد و رهبر باشد به سوی بدست آوردن افکار مطلقه وحی

بنابراین ما مکتبون مکتب قرآنیست مکتب توحیدیه خالص است و اونچه را که مکتب توحیدی و قرآنی خالص بپذیرد از قطعیات و از یقینیات نه مکتب الحادست که مکتب سنتی حوزه هاست الحاد علمی و نه مکتب اشراک است که مکتب تفکیک است بلکه مکتب توحید . حال، مکتب الحادی یا مکتب اشراکی یا هرچی که شما میخوای تعبیر کنید مکتب های موجوده در حوزه های شیعه و سنی بسیار دورندو بسیار فاصله دارند از مکتب توحدیدیه وحی مطلق که قرآن شریفه مثلا، علمای ما فلاسفه ما عرفای ما منطقیین ما کلامیین ما اصولیین ما فقهای ما یا در مطالب اسلامی به قرآن مراجعه ندارند یا مراجعه دارند مراجعه ذهنی خیالی دارند یا مراجعه به قرآن دارند و مراجعه درست نیست که تقریبن ده بخش میشه

مراجعه ندارند ، مراجعه نداشتن به قرآن در مسائلی که مورد اختلافست و باید علم مطلق و وحی مطلق بیانگر باشد و وحی مطلق و علم مطلقه الاهی هم جایگاهش موارد اختلافست و نه موارد اتفاق اگر ما به مکتب عقل تفکیک و مکتب سنتی بدتر از تفکیک مراجعه کنیم طبعن خطاهای ما زیاده

خب فاصله گرفتن علمای ما در علوم گوناگون از قرآن شریف طبق ابعادیست اتصالشون هم طبق ابعادیست هم ابعاد نخستین بعیدست هم ابعاد درست ،‌ابعاد نخستین چار بعد، علامه حلی بزرگوار علامه بزرگوار حلی که در باب 1804 فتوا میدهد طبعن به قرآن مراجعه نکرده ، زیرا اگر به قرآن مراجعه کرده بود قرآن در سوره نسا و در سوره مائده تنفیض دارد که واجبست فرزند علیه پدر و مادر شهادت بده . واجبه دیگه

1826 آیه دیگر 1832 بارها عرض کردم ولی در نظمی که امروز درام میگم نظم خاصه ،‌میشود گفت علامه به قرآن مراجعه نکرده خب بله چون گناه مراجعه نکرن علامه به قرآن خیلی کمتر است از اینکه مراجعه کرده به قرآن و فتوا داده یا مراجعه کرده است و اعمق عرب و اعرب اعرب و اعلای عرب این والدین رو نفهمیده است مراجعه نکرده چرا به احتمالی،‌به احتمالی که شیخ طوسی میگوید که 1910 و شهرت خیلی بالا در میان علما که 1916 فتواست قشنگ بدون احتمال که برخلاف نص قرآن است این یک

مراجعه نکردن،‌ مخصوصا مراجعه نکردن با اینکه قرآن رو فتح جلاله بداند . دو ، دو مراجعه نکردن به حساب ضنیت دلالت که صریحش از 1938 درومده قبلن هم تا اندازه ای بوده بعدن بیشتر شده الان که کلیت داره ، ما چرا به ضنی دلاله مراجعه کنیم به فتاوا به شهرت ها به اجماعات به روایاتی که سندش صحیح است مراجعه میکنیم قطعی باشه پس به قرآن مراجعه نمیکنیم این دو ، سوم که اخیرن نمود پیدا کرد اینه که قرآن کتاب احکام نیست چنانکه آقای خمینی رضوان الله علیه این مطلب رو اشتباهن فرمودن تلویزیونم زیاد نشون داد که قرآن کتابه احکام نیست.

کسانی که در شخصیت این بزرگوار خوردند و لهند  و محوند تازه میگن قرآن کتاب احکام نیست پس در احکام نباید به قران مراجعه شود. چهارم چهارم اینست که قرآن فوق سهم همگان است چون فوق سهم همگان است ما به کتابی که فوق سهم همگان است مراجعه میکنیم پنجمی هم اضافه میکنیم بر این محورها و پایه ها که دیگران فهمیده اند ما چه لزومی دارد که بریم سراق قرآن ،‌ششم مفسرین چه میگویند. آقای سید محمود کاظم طباطبایی صاحب … آقای صاحب جواهر آقای انصاری آقای شیخ طوسی مفسرین چه میگویند یعنی چی، آیا شما در استدلاله به روایت میگویید که روات چه میگویند فقها چه میگویند فقهول حدیث چه میگوید یا خودتون مجتهد هستید اگر خودتون مجتهد هستید اجتهاد قوی شما در محور آیات باشد که بیان لناس است برحان است نور است پس مفسرین چه میگویند یعنی چی پس مراجعه نکردن بر مبنای چهار الی پنچ الا شش و الا بیشتر مرفوضوست مراجعه نکردن به قرآن

دو، مراجعه کردن اما مراجعه کردن ذهنی اونچه را در ذهن است به او ما ارجاع دهیم ما نفیو باید بگیم اثباتم باید بگیم از نظر اثبات مرحوم آیت الله رضوانی رضوان الله تعالی علیه در مقبره مرحوم استاد عبدلهادی شیرازی شبهای جمعه شرکت داشتند و الان در اون شرکت داشتند 2155 این دو بزرگوار با هم شبهای جمعه با هم بودند یک شب ایشون فرمودند ما با یکی از اعلان صحبت میکردیم در یک مسئله ای اشون ذهنی روایت رو خوند من گفتن ذهنی روایت فایده ندارد باید به خود روایت مراجعه بشه، به خود روایت مراجعه کردیم معلوم شود ایشون اشتباه کردن  ، پس ذهنی وجود نداره

حالا راجبه آیات آقایان اگرم مراجعه کنند ذهنی مراجعه میکنند مثلا ذهنی شیخ انصاری،  ذهنی شیخ طوسی،‌ذهنی علامه حلی ،‌ذهنی ذهنی ذهنی ، ذهنی علامه حلی ،‌من در مراجعاتی که در تذکره علامه کردم بعد در 2239 برای پاورقی             کتاب توضیح المسائل نوین که آرای دوازده تا از فقهای شیعه رو که موافق ورقی قرآنی هست پیدا کنیم از جمله به این برخورد کردم زیاده البته از جمله ، علامه حلی در باب نماز بر میت میگوید بر میت مسلمون باید نماز خوند .

ولاکن بر میت کافر نباید نماز خوند استدلالشون به آیه ایست از قرآن که مربوطه به کافر نیست مربوطه به 2307 استدلال میکند در تذکره وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا  وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ این وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا   راجع کفار نیست. علامه حلی ذهنی استدلال کرده به قرآن مراجعه نکرده . خب حالا در یک روایتی ولو ضعیف باشد ولو مرفوض باشد ولو مردود باشد آقایون میگردن وساعلو چه و چه و چه و میگردند تا نص دلیل پیدا کنند اما راجبه قرآن ذهنیست انقدر قرآن مرفوضست در افکار علمای اسلام معاذ الله، زیاد شیخ انصاری که بعد از هرگز در کل مکاتب که شاید ده آیه ندارد بعد از هرگز که در باب غیبت بچه مادون تکلیف شیعهی میخواد استدلال کند استدلال ذهنی میکند به آیه ای که در قرآن وجود ندارد اول وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ میگن خب به قوت ایمانیش بله یا ایها الذین آمنو ، یا ایها الذین آمنو در 2411 بعد میگد بله اخوت ایمانی در انحصار تکلیف نیست. بلکه بچه شیعی مادون تکلیف هم اخوت ایمانی دارد بدلیل 2423

این در قرآن وجودئ ندارد ذهنیه دیگه 2429 فدین جای دیگریه فدین در آیه دیگر است که راجبه کفار 2437 به عکس اونچه شیخ انصاری فتوا میدهد که اگر سنیه بالغ باشد واجب است یا جایز است غیبتش آیه میگد نه واجب است نه راجح است حرامست برا اینکه فان تابو معناش چیه وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ  ولایت نداره فان تابو و اقامو صلات و اتو ذکاه فاخوانکم فی الدین پس سنی بالغ را نمیشود غیبت کرد میگه 2511 شیعه نابالغ رو میشود غیبت کرد چون اخوان فی الدین راجبه شیعه نابالغه

وانگهی مگر یا ایهاالذین امنو یا ایها شیعه است ؟ یا ایها الذین امنو يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ  این شیعه ، سنی 2526 اگر یا ایها الذین امنوی قرآن به احکام بیان میکرد راجبه شیعست بله در اصطلاح شما مومن کسیه که شیعه باشه نخیر مومن کسیست که مسلمان باشد چه شیعه باشد چه سنی، حالا کسی که سنیست ایمانش ضعیف تره کسی که فاسق است ایمانش ضعیف تره چه سنی باشد چه شیعه کاری به بالا و پایین ومراتب ایمان ما نداریم

حالا ببینید استدلال کردن به آیه ای از قرآن روی خیال ، مثلا راجبه عبد، استدلال میکنند به آیه عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ  وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‌ مَوْلاهُ‌  دو آیه است در دو جا ، عبد دو عبده یک عبدیست که یقدره علی شی است عرض میشود که کلم علی مولا هم نیست این مطلبی دیگه 2619 مثلا یه عبدیست که لا یقدرو علی شی کلم علی مولا ، این دوتارو قاطی کردن کفر داره بازم که بعله عبد هیچ قدرت در کاری ندارد یعنی مالک چیزی نیست اختیار چیزی ندارد خود را مستند کردن به آیه

یا وقتی کسی میخواد مسافرت کنه براش دعا میکند دعا میکنند آیه ای که خیال میکنند این یک آیه است إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَىٰ مَعَادٍ  فَاللَّهُ‌ خَیْرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ‌ الرَّاحِمِینَ‌ ، فَاللَّهُ‌ خَیْرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ‌ الرَّاحِمِینَ‌      این در سوره یوسف است است إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ در سوره دیگری،دوتارو ردیف کردن یک آیه کردن ، مراجعه به قرآن نمیشه بلکه ذهنیست یا مرحله سوم مراجعه به نفس آیه میشه، به آیه عرض میشود که منسوخ مراجعه میشه به آیه ناسخ مراجعه نمیشه مثلا اگر سوال کنید از بسیاری از فقها که آیا ازدواج با اهل کتاب جایز است یا نه مگن نه، اگر قرآنی باشد به قرآن بخواد استدلال کند میگد که وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ  استدلالیم پیدا شد وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ  این راجبه بعد از حجرت از مکه است به مدینه که عده ای از زنان کافر بودن یه عده از زنان مسلمان بودن راجبه زنان کافره و مشرکه که زن مسلمون میگد وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ  نگه ندارید عصمت عفت و زنان زناشویی زنان کافر رو

اگر کسی رو میتاند بگه که مرد از کوافر مشرکینه این حرفش درست نیست ، چون مشرکین رو نفرمود بله در مکه اهل کتاب نبودن مشرکین بودن ولکن الکوافر لغتش عامه این اعتراض وارد نیست حالا اگه بخواد سریع استدلال کند وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ  این آیه که جمع مهلا بلام است و استقرار است مستقرنق زنان کافره چه مشرکه باشند چه موحده باشند غیر مسلمین چه کتابی باشند استمرار ازدواج اونها و ابتداشون حرامه حالا که استمرار حرامه ابتدام حرامه ابتدا حرامه استمرارم حرامه . این آیه منسوخ،‌خب به آیه ناسخه که آیه مائده است مراجعه نمیکنند که الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ  این آیه ناسخ است .

نسخشم آسون نیست چرا برا اینکه وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ  در دو بعد مصداق اجزاش مشرکانه گرچه این دلیل نمیشد که غیر مشرکان نگیره در دو بعد یک بعد اکثر کوافر مشرکانند، بعد دوم چون در مکه کوافر مشرکات بودن کتابیات نبودن بنابراین نفی کردن این آیه خیلی آسون تر از نفی کردن آیه ایست که صحیحه بعبارت دیگر میشه گفت عموم آیه رو تخصیص میدهد آیه مائده یا نخیر امورو نص میکنه چرا برا اینکه الکوافر به حساب این محلا به لام و کفر اعم است از کفر کتابی و غیر کتابی شامله،‌

یا اگر به آیه مائده هم مراجعه بکنند که احیانن میکنند میگن بعله این به روایت تخفیف خورده خب اگر به روایت میخواد تخفیف بخوره این عامی که در آیه مبارکه هست که عرض میشود که الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ  مگر المحصانت جمع محلا بلا نیست ولو لامش لام محلی باشه عمومه، این عموم دارای دو جور فرده، یک فرده اجلا یک فرده دلیل

فرد اجلا نکاح دائم است و فرد جلیل نکاح منقطع . میشود تخفیف زد و تقلیل کرد عام یا مطلق را به فرد اجلا خلافه نصه ،‌ببینید عام در فرد اجلا نص است در فرد اخفا ظاهرست مطلق در فرد اجلا نص است در فرد اخفا ظاهرست مگر میشود عام را تخفیف کرد و فرد اجلا رو برد کنار این درست تعارضه تعارض بین

حتا فرد اخفاشو نمیشد با حدیث نقص کرد. نمیتواند اینطوری کند بنابراین مراجعات یا به قرآن نیست یا اگر به قرآن هست خیالی و فکریست یا اگر هست به آیه مراجعه میکنند ناسخو میبینند منسوخو نمیبینند ،‌منسوخو میبینند ناسخو نمیبینند یا فرض کنید که آیه رو میبینه آیه رو میبینه ولیکن با کوله باری از افکار درونی وعوامل درونی و برونی سراغ آیه میره مثلا در احادیث بسیار زیاد دیده است که عده عرض میشود که رجعیه زن دائم عبارتست از دو  حیضو سه طهر ،‌روایت زیاده ، روایت کمی هست که سه حیضو سه طهر او روایت زیاد که دو حیضو سه طهر است بیشتر از هفتاد درصده با اقوال زیاد و شهرت یا اجماع با این کوله بار فکری فقهی میرود سراغ آیه اگر سراغ آیه بره

سراغ آیه که میرد وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ ۚ  خب این اگر فورع هم حیض باشد و هم طهر باشد سه حیضو سه طهره بر خلاف شهرتست و بر خلاف روایتی که زیاده چیکار کنیم تعویل میکنیم. تعویل تعویلم از نظر لفظی تعویل غلطه تاویل هم لغتن غلط است هم عملن غلط است تاویل ارجاعه، ارجاع به ضد یعنی ، تاویل بر خلاف ظاهر، بر خلاف نص حمل کردن معنا ،‌اگر آیه رو بر خلاف نصش معنا کنید یا برخلاف ظاهر معنا کنید ارجاع به ضده،‌این که ارجع نیستش که . بلکه ارجاع موافقه ، دو توافق راجع به نسوس و ظواهر  آیات ما داریم یک توافق مبدعیست یک توافق منتهاییست.

مبدع صدور آیه چیست اذا جاعه، منتها و 3231 چیست ،‌این عرض میشود که توافقه، توافق با اصل و توافق با نتیجه عرض میشود که این عبارت است از تاویل، کمااینکه تاویلو رویا تعویلو طعام تعویلو طعام چیه تعویل طعام اینست که این طعامی که شما میخورید من قبل از اینکه بخورید میفهمم که شمارو میکشه سمه یا اینکه سم نیست. تعویل کلام ارجاع کلامه یعنی نص کلام را ظاهر کلام رو ارجاع دادن به مبدع که از چه جایی نشعت گرفته .

ارجاع دادن به نتیجه فطری که به چه جایی منتهی میشود ارجاع دادن به نتیجه عملی جملوی که به چه جایی از نظر عمل منتهی می شود. ارجاع دادن به نتیجه اخروی يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ الی آخر ،‌اینو میگن تعویل تعویلو در این لغت غلط معنا میکنند در معنا هم غلط معنا میکنند میگن تعویلو …

بعله، این آیه ثلاثه قرو رو یا تعویل میکنیم یا اجماع میکنیم. آقای فقیه بزرگورا خداوند در قرآن که بیان مناس است 3337 برهان است نورست افصح است ابلغ است در بالاترین قله اعجاز است در تمام ابعاد و مخصوصن در بعد لفظی و در بعد بیانی که اگر معجزه نباشد مردم ایمان نمیارن یک آیه دارد راجبه عرض میشود که عده رجعیه، در این یک آیه مجمع است خدا بلد نبوده مارا چه بگه یا عمدن ضمنی گفته عمدن ناجور گفته آقایون میگن قور چون دو معنا دارد یک معناش طهرست و یک معناش حیضه

قرآن نفرموده که ثلاثته اطهار نفرموده ثلاثته حیض فرموده ثلاثه قرو میگیم آقا اینکه شما در اصول میگین که 3417 معنای واحد محاله اولن محال نیست ثانین اگه محاله برا شما محال است چون مقام جمعول جم ندارید خدا مقام جمعول جم دارد و خداوند مقام جمعول جمعه تکوینی و تشریحی و شرعی و لحاظی و اراده ایست و کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْنٍ  در هر انی در تمام شعون پروردگار عالم اراده دارد و نظر دارد

چطور نمیتواند یه لفظ قر رو که دارای دو معناست ترجمه نباید کنه ، و از جمله اختصاصات و امتیازات قرآن اینه که خداوند بجای اینکه چهارده لفظ بگوید یک لفظ گفته است و چهارده معنا که به لغت عرب است توجه کرده 3453 هر چهارده معنا مراده خدا قدرت ندارد که یک لفظ را بگوید و لحاظ چهارده معنا بکند بر فرض محال اگر قدرت ندارد که ما قدرت نداریم قدرت ندارد که یک لفظ بگه چند معنا بیان کنیم بله یک معنارو لزوم نداره اگر لحاظ کنیم

ولیکن منمیگم من ادمی هستم که برای مختصر گویی الفاظی را که میگویند و دارای چند معناست هر چند معنا مراده ولو در لحاظ واحد نباشد ، آقایون میگن چون شهرت هست شهرت فتواییست و چون شهرت که هست که در عده مطلقه رجعیه سه طهرستو دو حیض بنابراین ما روایات رو عرض میشود که تقدیم میداریم بر اجمال آیه و آیه عرض میشود که مطلقست

بنابراین در میان کتب در میان معالم ها و رسائل ها کفایه ها مکاسب ها و هداعق ها و سایر کتب مظلوم ترین کتاب قرآن است. قرآن مظلوم ترین کتابست که حتا بعنوان کتاب انفله بهش ما رتبیت قاعل نیستیم . از این جهت فقه ما اصول ما منطق ما فلسفه ما عرفان ما همه علوم حوزوی ما علوم شیعی ما علوم سنی ما علوم الحادیست الحاد در علم است .

کمانکه تمسک به قرب تمسک الحادیست تمسک اشرفی نیست هم قرآن و هم حدیث نیست بله ، قرآن هست اگر حدیث قبولش کنه قرآن هست اگر شهرت قبولش کنه قرآن هست اگر اجماع قبولش کنه قرآن هست اگر فتوا قبولش کند اگر،‌اگر بخوایم موحدباشیم در تمام ابعاد موحد در طاعت موحد در الوهیت موحد در توحید موحد در عبادت موحد در علم هم ما میشیم چون از راه علمست که خدارو میشناسیم از راه علمست که خدا رو طاعت میکنیم و عبودیت میکنیم

اگر علم علم وحی مطلق و وحی خالص و وحی کافی نباشد این جنجالیست در فقه بین شیعه و سنی بین شیعه بین سنی ایجاد شده . البته ما نمیخوایم رفع کنیم کل علمارو اگرم رفع بشن کل علما در مقابل قرآن مطلبی نیست. در این مراجعاتی که ما برای پاورقی های اقوالی دوازده تا از علمای شیعه کردیم تا همین سالهای قبلی تا آقای گلپایگانی تا آقای 3724 که آخرین عالم بودن که رفتن و بعدم علمایی بجاش سبز خواهد شد انشالله در دوازده قبل آراعی که طبق نظراتیست که ما از قرآن استفاده کردیم در پاورقی ذکر کردیم

چرا این آرا آمده برای اینکه اینها قرآنی فکر میکردند . کمم نبودن.یا قرآنی فکر میکردند آزاد بودن ولی درصدشون بسیار کمه  ولکن از باب نمونه عرض میکنم و متحرین چون خودم متحیر شدم بنده خودم که در فتاوا رجوع به اقوال نمیکردم چون لزومم نداشت رجوع مطلق به اقوال نمیکردم چون لزوم نداشت. ولکن رجوع مطلق که به اقوال کردم در مصداق کرامه در تذکره علامه که دیدم در مستند نراقی شیخ ابوالقاسم نراقی رضوان الله علیه علیهم،‌و در عرض میشود که الجوامعول فقهیه که بیست چهار نفر از علمای قدماست و اینکه واقعن این حرفهایی که احیانن زده میشود که فلانی سنیست فلانی وهابی اینها فقه بلد نیستن اصلن مثلا بعنوان نمونه در باب نصوص پن شیش نفر از علمای بزرگ شیعه داریم به این میگن از طرفین 3830

در باب کر، در اینکه فرق بین کر و قلیل نیست حتی ادعای اجماع شیعه شده است از قروا،‌خیلی عجیبه ها حتا ادعای اجماع شیعی در میان قرواست ، ابن بهایی گفته ابن ابی حدید گفته ابن موسی گفته کی گفته در اصول شیعه اجماعه ، در باب اینکه زن از کل ماترک اصل از چیه ماترک مرد ارث میبرد شیش قوله ، یک قولش توافق دارد با رای که ما داریم از قرآن ، اون قول قول پنجم اینست که زن از قیمت کل ماترک مرد ارث میبره ادعای شما میفرمایید

چند نفر 3912 بله حالا فرض کنیم دلیل پیدا نکردن، پیدا نکردن دلیل بر این نیست که شیعه نباشه، چون درصد محلفین فقها چقدره،‌صددرصد که نیستش که کسانی که تالیف نکردن زیادن حالا ما فکر کنیم اینطور علما گفته بشند اینو ولیکن اینکه زن از کل ماترک مرد از اعیانش ارث میبرد طبق قرآن و سنت ما عرض میشود که مطرح نیست ولکن شبیه این بسیار از علما حتی ادعای اجماعم شده از قدما اجماع نمیگیم دلیله ولی خب به منطق خودتون صحبت میکنیم به منطق فطرت ثانوی داریم صحبت میکنیم

ادعای اجماعم کردن بعضی از این اعلام و بزرگان قدما و متاخرین و متاخرین متاخرین که از قیمت کل ماترک مرد زن ارث میبرد و همچنین ورود انسان در حال جنابت به عرض میشود که فجر در رمضان متحیرم که این چه فتواییست که میگین نخیر، بزرگانی از علمای شیعه قدمای شیعه  فتوا دادن این رو از 4011

بزرگانی از علمای قدمای شیعه فتوا دادن ،‌ یا پدر ولایت بر دختری که رشید باشد ندارد. بزرگان فتوا ندارند من رساله شیخ انصاری رو دارم رضوان الله علیه رساله شیخ انصاری محشر به چار حاشیهاست حاشیه سید اسماعلی صدر شیخ محمد تقی شیرازی سید حسن شیرازی و صاحب 4037 هر پنج بزرگوار که از اعلام درجه اول سنتی فقه جدید 4042 همه میگن که ولایت ندارد

البته این رو از نظر اینکه اطلاع فقهی کنند مردم مراجعه کنند به برای اینکه متهم نکنند وانگهی علمای بزرگواری که برخلاف شهرت یا برخلاف اجماع فتوا دادن و مثل شیخ طوسی در فقه سنی درایم بحث میکنیم شیخ طوسی و ابن وهابی هست و سید مرتضی هست و شیخ مفید استو که ، و علامه حلی اینها اگر بر خلاف شهرت یا اجماع فتوا دادن دلیل بر ضعف نیست دلیل از قدرته یعنی اون قدر دلیل قویست که شهرت و اجماع مانع نشده

روایات مانع نشده ،‌ علامه حلی که جریان منضوحاتی به رده کرد به طور کلی بر هم زد این دلیلش قوی بوده واقعان دلیلشم قویه بنابراین رمی به شجوت نباید کرد شاز است این مطلب این سنی است این وهابی است این چی است این فلان است این حرفا چیه،  ما در حوزه داریم زندگی میکنیم که حوزه باید آزاد باشد چون بزرگترین حوزه اسلامیه عالمیست در این بزرگترین اسلامی عالمی باید افکار حر باشند منتها حریت در محور وحی مطلق بر محور قرآن . نه حر شهرت چنین است اجماع چنین است یا سنیا میگن که استصلاح چنین است قیاص چنین است استحسان چنین است فلان چنین استو این حرفا نه ، جمع کنید این مسائل رو که برای امروز و از فردا فقه … خودمون رو عرض میشود که شروع خواهیم کرد انشالله و بعد تفسیرش چون فعلا حال ندارم البته حالم بهتره معلومه حالم بهتره روز آخر که حالم خیلی خراب بود و خداوند توفیق داد و این جمله رو از باب و اما بنعمتک ربک فحدث میگویم تو یکی از روزهایی که .. و نصفه درس مطالبو یادم رفت میگفتم مراجعه به طبیب ردیف اول ایران کردم گفتش که این تجمع خون است در مغز و شما چه کردید که منفجر شده ، گفتم هیچکارینکردم گفت اگر منفجر نمیشد .. منفجر شده چرا فکر میکنید گفت شما کارتون چیه گفتم کارمون گفتم کارم به قرآنه گفت همین قرآن نجاتت داده و واقعن همینطوره قرآن نجات داد

دشمنان قرآن میخواهند ما از بین بریم ولی خدا نمیخواهد . من از حرف زدن و شنیدن ناراحتی ندارم یعنی میگم که وقتی قرآن میخونم برای احتیاطه ولو از فردا پس فردا که بحث تفسیر است و بحث ولایت خارجی ،‌ولایت الله ولایت الائمه و ولایت الفقها که این بحث ولایت فقیه که در کارست ما اینو از نظر علمی و از نظر قرآنی انشالله بحث میکنیم به همین مقدار اکتفا میکنیم.