پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و هفتاد و دوم درس خارج فقه

خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها (صید و ذبح)

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

احیانا سوالی پیش میاد راجع به آیه 145 سوره انعام قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ منتها این که قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ چون سوره انعام سوره مکیه است پس ما أُوحِيَ إِلَيَّ که فعل ماضیست اشاره و تفصیل به این است که قبل از این آیه در عهد مکی، در گذشته عهد مکی قبل از پیغمبر بزرگوار این وحی شده باشد. عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ چه أَوْ چه أَوْ چه. و حال اینکه ما در کل سوره انعام آیات قبلی این مطلب رو نمیابیم. فقط وجود ذکر اسم الله و حرمت عدم ذکر اسم الله رو در سه آیه پشت سر هم میابیم که خوندیم قبلا، با بیست آیه تقریبا فاصله.

 ما در سوره انعام و سوره نحل هم که بعد از انعامه، سوره بقره هم که مدنیه است، سوره مائده هم مدنیه است بنابراین این سوال پیش میاد که قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ، ما أُوحِيَ إِلَيَّ همچین مطلبی رو ندارد نه قبل از این آیه در انعام و نه از آغاز وحی در این آیه چون چنانکه عرض کردیم سوره نحل که این آیه را دارد بعد از انعامه و سوره بقره هم مدنیست مدنیه‌ست و سوره مائده هم مدنیه ا‌ست.

 جواب: داریم که ما أُوحِيَ إِلَيَّ بعد از لا أَجِدُست لا أَجِدُ فعل مستقبله دیگه . اینجا توجه کنید قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ پس أُوحِيَ إِلَيَّ منتبخ از ماضی میشود و نهی مطلق میگردد چون لا أَجِدُ، ما وجدت که نیست. اگر فرموده بود ما وجدت في ما أُوحِيَ إِلَي شعار وارد بود مثلا، مثلا وارد دیگه. اما قُلْ لا أَجِدُ نمی‌یابند، این نمی‌یابند حال و استقبال استدلال را تا آخر زمان وحی شامله. بنابراین ما أُوحِيَ إِلَيَّ یک وحییست که دارای دو بعده. یک بعد همین بعدی که اینجا داره ذکر میشه عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً فلان و بعد دیگر بعد وحی محرمات بهیمه‌الانعام است تا آخر زمان وحی تا وقتی پیغمبر وفات کردند چرا؟ به حساب استقلال که چهار رقمه. قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ جواب این سوال که کجا ذکر شده است این است که اینجا ذکر شده و بعدا هم تا آخرین لحظه وحی این مطلب نخواهد بود که مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ دو بعد از آنچه را که ذکر شده است داشته باشه. در اینجا ملاحظه کنید چهار آیه در قرآن داریم در این بحث. دو آیه مکیه ا‌ست دو آیه مدنیه. دو آیه مکیه اولیش این آیه انعام است دومیش آیه نحل است دو آیه مدنیه یکیش آیه بقره است و یکیش آیه مائده که آیه مائده مفصل‌ترین آیاته. پس  قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ، لا أَجِدُ به حساب حال و استدلال وحیه.

 حالا بحث ادامه حال وحی همین آیه إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ تا آخر این حال وحیه. استدلال وحی هم هر چقدر شده یعنی بعد از این آیه انعام آیه نحل وحی شده لا أَجِدُ، آیه بقره وحی شده لا أَجِدُ، آیه مائده وحی شده لا أَجِدُ، بنابراین این لا أَجِدُ که شامل لا أَجِدُ بسم الله است چنانکه که لا أَجِدُ بسم الله، لا أَجِدُ بسم اللّهی که بسم به … شرطش این باشد که مسلمان داشته باشد، شرط اینکه بسم الله مسلمون بگه این لا أَجِدُ . نه در آیه انعام است نه در آیه نحل است نه در آیه بقره است و نه در آیه مائده این یه بحث. اگر در آیه مائده باشد اینجام باید باشه لا أَجِدُ دیگه قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ، مُحَرَّماً چیه؟ مَيْتَةً ، دَماً مَسْفُوحاً ، لَحْمَ خِنزيرٍ ،أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ کجاش شرط اسلام ذکر شده؟ کجاش شرط اسلام ذکر شده؟ کجاش ذکر شده است که حرام است اگر غیر مسلمان بسم الله بگوید؟ خب لا أَجِدُ، این لا أَجِدُ هم حال را میگیرد هم استقلال رو.

…. دلیل دیگری که در یا ادله‌ای که قبلا عرض کردیم بر اینکه بسم الله که شرط است در ذبیحه و منحوره و مصیده گفتنش شرطش مسلمان بودنه. مطلب دیگر که در حاشیه عرض میکنیم، اصولا این تهدیدات و این تحزیرات و این مراجعات با مسلمون‌هاست یا با غیر مسلمون‌ها؟ مسلمون‌ها که مقیدن بسم الله بگن. مسلمون که هست بر مبنای اسلام بسم الله میگد بر مبنای اسلام رو به قبله میکند بر مبنای اسلام فری اوداج میکند بنابراین کسانی که انکار دارند وَ لا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللهِ عَلَيْه ، وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه ، فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه . امر كُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه و نهی وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه راجع به کیاست اونوقت؟ …. مسلمونا بگید بسم الله اما راجع به کفار و مشرکین که عقیدشون اینه که عرض کردم عقیده این بود که اگر ذکر اسم الله بر ذبح حیوانی بشود چون این مقدس است نباید خورد بلکه اگر ذکر اسم غیر الله بشود میشود خورد برای احترام الله این حیوانی که در ذبحش یا در نحرش یا در صیدش ذکر اسم الله شده است نباید خورد بنابراین خطاب به اون‌هاست. حالا یا وجه خطاب کلا به اون‌هاست یا بعض اصلی خطاب وجهش به اون‌هاست برای اینکه این منکر را اون‌ها انجام میدادند ذکر اسم الله میشد نمیخوردند اونا انجام میدادند ذکر اسم غیر الله میشد میخوردند اونا انجام میدادند . بنابراین این سوال پیش میاد که آیا تکلیف که عام است نسبت به کل مکلفین چه مسلمان باشند چه یهودی چه نصرانی چه مشرک چه ملحد، حالا این مشرک اگر آمده این یهودی، این یهودی یا مسیحی شدید محصر و آمد حیوانی که میخواد ذبح کند رو به قبله کرد، بسم الله گفت، فری اوداج اربعه کرد آیا به تکلیف عام عمل کرده است یا عمل نکرده؟ عمل کرده دیگه. وَ ما لَكُمْ در اینجا بهش توجه نمیکند چرا؟ برای اینکه ذکر اسم الله کرده فری اوداج هم که ذبح است در حد سنت قصبیه و توجه به قبله دادن هم که شرط است برای سنت قصبیه، این هم به کتاب عمل کرد و هم به سنت عمل کرده این یه مطلبی بود که تاکنون میخواستم عرض بکنم. (سوال) اولا شخص یهودی و نصرانی معتقد به اللّهه …  و راجع به ملحد و مشرک بحث نکردیم هنوز، بحث میکنیم.

راجع به مشرک، مشرک الله را قبول دارد خالق هستی است یا نه؟ قبول داره. ولی میگد عبادات برای غیر الله کرد چون ما لیاقت نداریم که الله رو عبادت کنیم. پس الله رو قبول دارد منتها شریک است به الله منتها شریک فرعی. بنابراین این الله رو که قبول داره و اصیل هست در فردیت و اصیل هست در معبودیت میگد من عبادت نمیکنم چون من کوچک‌تر از اینم که الله رو عبادت کنم و خدا بزرگتره. بنابراین گفت الله همون اللّهی که ما میگیم گفته منتها اللّهی که ما میگیم لا اله الا الله، اللّهی که اونا میگن که آله‌ای هست، نه الله‌هایست آله‌ای هست. و همچنین نوعا در این بحث نیستش. فعلا راجع به اینکه اسلام شرط است یا اسلام شرط نیست بحث داریم.

مطلب دیگر این است که در آیه مائده عرض میشود که (سوال) تذکیه نفرموده، تذکیه نفرموده حالا در روایات که خواهیم خوند. ببینید این مطلب رو من یادم رفت بگم قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ ، ما أُوحِيَ إِلَيَّ که عرض کردم اشاره کردیم ما أُوحِيَ إِلَيَّ چه وحی کتاب است چه وحی سنتی. ما أُوحِيَ إِلَيَّ منحصر به کتاب نیست منحصر به سنت هم نیست. کی میگه منحصر به سنته؟ یعنی چی منحصر به کتابه؟ بلکه لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ، لا أَجِدُ کل وحی است در محرمات بهیمه‌الانعام چه در کتاب باشد چه در سنت. در کتاب که نیست در سنت هم نیست. در سنت روایات سه دسته است ظاهر است، نفس است روایتی که نفس است میگوید که اگر بسم الله گفت یهودی و نصرانی و غیر مسلمین حلال است خوردنش. و ظاهر است میگوید اگر یهودی و نصرانی ذبح کرد نخور لانهو لانهو انما هو الاسم و لايؤمن عليها الا مسلم پس نه در کتاب است و نه در سنت است شرط اسلام کسی که بسم الله میگوید و ذبح یا نحر یا صید میکند شرط اسلام که نه در کتاب است نه در سنت بلکه کتاب نفی میکند و سنت نفی میکند دیگه با شهرت و اجماع میشه، با شهرت و اجماع و این حرفا حتی ضرورت نمیشه اثبات کرد. این مطلب اول که تتمه بود.

مطلب دوم راجع به عرض میشود که تذکیه. راجع به لباس و مشک و کاهلین کتاب‌ها نوشتند. کتاب‌های مختصر، مفصل بحث‌های مختصر، مفصل نوشتند و زیاد هم بحث کردند. اما این بحث زیاد از اصل درست نیست چرا؟ برای اینکه ذبیحه‌ای که از بلاد خارج میاد ما با پوستش بحث داریم با گوشتش بحث نداریم چون راجع به گوشتش مربوط به اکل است و راجع به پوستش مربوط به این است که باهاش نماز بخونیم یا نخونیم. پوست و گوشت با هم فرق داره. در گوشتش إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ باید احراز بشود که تذکیه و ذبح شرعی شده در گوشت اما در پوست اینطور نیست چرا؟ برای اینکه بحث اینجا در اکله. انما عرض میشود که این چهار آیه‌ای که حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ خوردن لَحْمُ الْخِنْزير از جمله ادله‌ایست که برای اینکه بحث در اکله و الا لَحْمُ الْخِنْزير چرا؟ بحث در نجاست اکل نیست بحث در اکل است. اکل هم پوستش نیست بلکه گوشته بنابراین باعث اکله. و همچنین آیه انعام قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ بحث خوردن. پس حرمت راجع به بهیمه‌الانعام میته یا ذُبِحَ عَلَى النُّصُب یا بسم الله اسلام حرمت راجع به اکله و راجع به پوست اصلا بحث نیست.

راجع به پوست در روایات دارد که عرض میشود که پوست اگر میته باشد باهاش نمیشه نماز خوند اما شرط مذکی بودن درش نیست. در کل روایات راجع به اینکه با پوست حیوان میشود نماز خوند یا نمیشود نماز خوند شرط کرده است که چی؟ میته نباشد اما شرط نکرده است که مذکی باشد بنابراین اگر مشکوک بود که میته است یا مذکی میشود باهاش نماز خوند این عمل واجب. (سوال) یه مرتبه مانع است ولو شرطه ببینید که میته بودن مانع است؟ در صورتی که میگن مذکی بودن شرط است فرق داره … اگر مذکی بودن شرطه باید احراز کنیم مذکی ا‌ست. مذکی بودن شرط باشه باید احراز کنیم مذکی ا‌ست. اما اگر مذکی بودن شرط نباشه، میته بودن مانعه، باید احراز کنیم مانعه. اگر احراز کنیم میته است نماز نمیخونیم اگر احراز نکنیم چی؟ پس سه فرقه محرز است مذکی‌ست، محرز است میته است، مشکوک است مذکی یا میته است درسته؟ حالا اگر شرط جواز و صلات در عرض میشود که پوست حیوان مذکی بودن باشد باید احراز بشود . اما در کل روایات و در کل آیات شرط در لفظ مذکی بودن نیست بلکه مانع در کاره. مانع میته است. در میته نماز نخوانید باید بداند میته است نماز نخواند یا نه؟ در میته نماز نخوانید باید احراز کنید که. خب مال حرام نخورید باید بدونید مال حرام است یا نه. اگر گفت شرط است که این مال مال شما باشد یا بلکه دوست تقدیم کرده بسم الله شرطه. اما اگر فقط مانع است مالی که قطعا حرام است نخورید مالی که مشکوک است حلال است یا حرام است این مشمول این متن نخواهد شد. کذالک درباره مذکی و میته از نظر لفظ شرط است که مذکی باشد إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ آره دیگه چون در باب اکله. اما در باب پوست شرط مذکی بودن نیست بلکه موت مانعه موت هم که مانع است بر حسب آیات مانع است بر حسب روایات. بر حسب روایات یک دونه روایت مرسل ضعیف نداریم که شرط است در پوست حیوان که باهاش نماز میخونیم شرط است مذکی باشد نخیر بلکه میته بودن مانع است. برای اینکه میته بودن مانع است پس سه تبصره میشه اگر مذکی بودن شرط بود یک شرط فاصل بود فقط یعنی احراز کنیم مذکی‌ست اما اگر احراز کنیم میته است نه اگر مشکوک است میته است یا مذکی نه. اما شرط نیست مانعه مانع بر حسب روایات متضافره که اگر میته باشد نماز نخوانید.

خب حالا این پوستی که از خارج آمده مگه ما میدونیم میته است یا غیره میته است؟ چرا؟ برای اینکه نماز پوست‌هایی که از بلاد کفر میاد تمامش ذبیحه کفار که نیست از پاکستان، از هندوستان، از ایران، از جاهای دیگه، از خیلی جاهای دیگر پوست‌ها رو میبرن اونجا و درست میکنن و میارن. بنابراین این پوست‌هایی که استینا میشه از خارج مشکوک است که مذکی‌ست یا غیر مذکی‌ست. چون مشکوک است مذکی یا غیر مذکی‌ست در گوشتش تصرف نمیکنیم چون در گوشتش إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ شرطه اما در پوستش پوستش هم طاهر است هم باهاش میشه نماز خوند. طاهر است که چون مشکوک است کلشو میگیم طاهر. میشود باهاش نماز خوند چون مانع نماز خوندن در پوست در صورتیست که میته باشد میدونید میته‌ست؟ در صورتی که در این مسلط بدونید میته باشد میدونید میته است نمیدونید؟

 حالا آقایون پیشنهاد کردند آقایون میخوان عقد جاری کنند استصحاب عدم تذکیه. گسترش کنید با استصحاب عدم تذکیه میخوان ثابت کنن که این پوست مشکوک محکوم است به میته بودن چون محکوم است به میته بودن بنابراین موضوع میته دو موضوعه. یک موضوع قطعیست یک موضوع شکی. موضوع قطعی این است که انسان ببیند که یا بداند که کافر کشته این موضوع قطعی. موضوع شکی این است که همین پوست‌هایی استینا مسئله میشه نمیدونیم مسلمان کشته یا کافر کشته پس مشکوکه. این مشهورا ملحق میکند به مقطوف با استصحاب عدم تذکیه . ما میگیم این استصحاب تذکیه از جهت سه چهار وجه وجهی ندارد و اشکال دارد.

 یک: نص گفته چی مانعه؟ میته. آیا مشکوک‌الموت که با استصحاب یقین حاصل نمیکنیم …. مشکوک‌الموت اگر استصحابش درست باشه و با استصحاب عدم تذکیه عدم تذکیه رو ثابت کردید و عدم تذکیه لازم به موته یعنی شرط عدم تذکیه ملازم موت است شما با استصحاب تذکیه، عدم تذکیه رو ثابت کردید و عدم تذکیه هم ملازم با موته پس موت ثابت شد ولی موت مشکوکه از نظر اینکه استصحاب میکنید ملحق میکنید این …. ولکن در روایات اونکه مانع است دو بعد دارد یا یک بعد؟ یک بعد دارد میته. اگر دو بعد داشت میته و ما یلحق بها بله استصحاب اگر درست بود جا داشت اما در روایات اونی که موضوع است میته است قطع دارید به موت، قطع عینی به موت. اما با استصحاب اگر ملحق کنید این درست نیست این بعد اول که جایی که نفی است استصحاب نمیشه. استصحاب اصل است، برائت اصل است، اشتغال اصل است، جایی که نفی ظاهر اصل است، ظاهر اصل است، ذبح مسلم اصل است، استصحاب اصل است، قاعده طهارت اصل است، جایی که دلیل است اصل جا نداره. ما هیچ اصل نمیذاریم بلکه دلیل با نفسش یا با ظاهرش یا با اطلاقش یا با عمومش دلالت بر نفی نمیکند جای اصل نیست. جای اصل اونجاییست که دلیل اصلا نباشد دلیل نه نص باشد، نه ظاهر باشد، نه اطلاق باشد، نه عموم باشد، اطلاق مسجل، عموم مسجل، نص مسجل، ظاهر مسجل اگر نباشد یا استصحاب است یا برائت است یا اشتغال است یا ظاهر است یا ید است یا چه. اینجا ما دلیل داریم دلیل مانع قرار داده است موت را، موت را چون میخواید استصحاب کنید استصحاب موت در صورتیه که دلیل اعم باشد از موت یقینی و موت استصحابی ولکن دلیل میگوید موت این عدم.

 (سوال:… ما دلیل بر حکم داریم بر موضوع که نداریم ما نمیدونیم این موضوع الان مشکوکه ما میدونیم اگر میته باشه…) دلیل حکم بر این موضوعه موضوع میته محرم است.  محرم مخصوص است به میته. میته اونه که محرز بشه موتش درسته؟ بنابراین الحاق کردن به این موضوع یعنی چه؟ الحاق کردن به این موضوع الحاق کردن به حکمه است دیگه. این بعد اول. بعد دوم (سوال) بله؟ میته اونه که شرایط ذبح درش نبوده یعنی …. میته اونه که شرایط ذبح، ممکن است کافر بکشه فری اوداج بکنه اما رو به قبله نکنه، بسم الله نگه اونم میته‌ست. میته … میته در بعد اسلام یک ذبح شرعی داریم یک ذبح غیر شرعی. در ذبح غیرشرعی حساب میته میکنیم در ذبح شرعی حساب میته نمیکنیم. حالا و الا هر دو موتن که پس اگر ذبح نکنید میت میشه، غیرشرعی باشه میت میشه، شرعی باشه میت میشه.

 حالا جان مطلب، ما جان مطلب را میخوایم بگیریم و جان مطلب گرفتست. آقایون استصحاب کنند میگن استصحاب عدم ازلی یعنی این گوسفند که الان پوستش اینجاست نمیدونید که این گوسفند را با شرایط شرعی کشته‌اند یا نه. آقایون میخوان نحر رو استصحاب کنند شتر اینکه این گوسفندی که زنده بود که مذکی نبود که، هنگامی که این حیوان زنده بود که نه ذبح شرعی شده بود و نه ذبح غیر شرعی. حالا که نه ذبح شرعی شده نه ذبح غیرشرعی بنابراین ما یکی ازین …. رو استصحاب میکنیم اینکه ذبح شرعی نشده بود در زمان حیات آیا وقتی ذبح شد شرعی شد یا نه؟ استصحاب عدم ذبح شرعی رو میکنیم….. آقای بروجردی پیله کرده بودند در استصحاب گفتند استصحاب عدم ازلی معنا ندارد حالا ما اینجا میگیم ازل وجوده. عدم ازلی چیه؟ حالا کاری به اونجا نداریم نمیخوایم اینجا بحث رو مطرح کنیم. ببینید در 50 سال پیش تقریبا در این سمت خیزیه که طرف این خیابونه اونجا بحث رو گفتن که گیرو اینجا داریم. ما گیرو اینجا نمیدونیم ما میگیم که این استصحاب معنا ندارد به چند جهت. یک: شما میتونید استصحاب عدم میکنید اولا عدم تذکیه و وجوب تذکیه هیچکدامش قبل از موت نبوده قبل از موت زنده بوده. زنده بوده حیوان این حیوان که زنده بوده تذکیه نشده، عدم تذکیه هم نشده نه مسلمان کشته، نه کافر کشته. شما میخواید که عدم تذکیه را استصحاب کنید یک قبل از اینکه این حیوان کشته بشود به ذبح شرعی کشته نشده بود وقتی کشته شد نمیدونید به ذبح شرعی کشته شد یا نه استصحاب میکنید که کشته نشده است به ذبح شرعی. حالا که استصحاب میکنید کشته نشده است به ذبح شرعی باز ایرادی داره. استصحاب میکنید کشته نشده است به ذبح شرعی پس بنابراین غیر مذکی. غیر مذکی است پس بنابراین میته است میته است پس بنابراین مانع در کاره و چند جهت دیگر.

 یکی این است که حالت قبلی باید برای استصحاب باشه اینجا نیست. دوم استصحاب اقوم رو داریم چرا؟ برای اینکه این حیوان قبل از اینکه بمیره، این گوسفند، این گوسفند قبل از اینکه بکشن آیا میشد باهاش نماز خوند یا نه؟ بله پاک بود یا نه؟ این گوسفند قبل از اینکه بکشد کافر یا مسلمان پاک بود یا نه؟ خب پاک بود دیگه. دست بهش میزدید … میشد یا نه؟ نه. اگر بره رو بغل میکردیم نماز میخوندیم درست بود یا نه؟ بله.

 بنابراین قبل از این میخواید استصحاب ایجاد کنید استصحاب این استصحاب قوی‌تره. اگر استصحاب عدم تذکیه میخواید درست کنید استصحاب معارض رو حساب اقوی چطور؟ برای اینکه این حیوان وقتی که کشته نشده بود ذبح نشده بود پوستش پاک بود با پوستش میشد نماز بخونیم میشد بره تو دستتون بگیرید نماز بخونید. نمیدونیم با کشتن این طهارت از بین رفت یا نه؟ استصحاب از چی میکنید؟ استصحاب از طهارت. اگر شما استصحاب عدم تذکیه دارید با گیرهای دیگه دارید معارض است با استصحاب طهارت. سوال: استصحاب طهارت معنیش این است که این حیوان رو قبل از اینکه بکشنش پوستش پاک بود آیا پاکی بر مبنای تذکیه هم حاصل شد یا نه؟ ببینید دو تا وجهه یک پاکیه قبل از تذکیه است که این حیوان خب … طاهره، یک پاکیه بالتذکیه است. سوال: آیا پاکی بالتذکیه حاصل شد یا نه؟ استصحاب عدم پاکی بالتذکیه. چرا نمیگیم تذکیه از چه جهت؟ جواب: جواب اینکه نجاست است که عارض است طهارت عارض نیست اگر این حیوان ذبح غیرشرعی بشود نجاست عارض میشود در احوق نجاست شک داریم؟ استصحاب عدم عین نجاست میکنیم اما طهارت استصحاب نداره چرا؟ برای اینکه این حیوان وقتی که زنده بود طاهر بود اگر ذبح شرعی بود طهارت اضافه نیازی نیست همون طهارته بله؟ این پوست که بر بدن بر بدن این حیوان بود این حیوان زنده بود وقتی که اینو ذبح شرعی کردند کاری به گوشت ندارم عرض کردم وقتی ذبح شرعی کردند آیا ذبح شرعی پوست پاک را پاک کرد؟ پاک رو که طاهر نمیکند؟ نه. بنابراین شما کلاتون پس معرکست برای اینکه استصحاب عدم تذکیه میخواد چیکار کنه؟ استصحاب عدم تذکیه میخواد موت ثابت کنه، میخواد میته رو ثابت کنه.

 (سوال) هر دو من ‌الخاصه موت شرعی و موت غیر شرعی هر دو من ‌الخاصه. موت شرعی به نحو خاص مسلمان است. موت غیر شرعی به نحو خاص غیر مسلمانه. هر دو من الخاصه منتها اگر موت غیر شرعی باشد نجاست آمده اگر موت شرعی باشد طهارت آمده؟… (سوال) میفهمم، میفهمم عزیزم موت به نحو شرعی خاصه گفت خلط، اینجا خلط. ببینید موت من الشرعی خاصه برای گوشتش برای پوستش نه برای پوستش مانعه برای پوستش تذکیه شرط نیست برای پوستش تذکیه، برای پوستش موت مانع است موت رو ثابت کنید موت به نحو غیر شرعی رو ثابت کنید. موت به نحو غیر شرعی رو میخواید ثابت کنید به چی باید استصحاب بدید؟ استصحاب معارضه. حداقلش دو استصحاب داریم اینجا.

یک: استصحاب آقایون که کتاب نماز مشکوکه نوشتند این حرفا لباس نجس نوشتند که ما این حیوان قبل از اینکه ذبح بشود مذکی نبود استصحاب میکنیم عدم تذکیه را چون نمیدانیم تذکیه شده یا نه میگیم استصحاب میکنیم به. اگر استصحاب کردیم عدم تذکیه را عدم تذکیه مستسهل، اگر استصحابمون درست باشه ملازم است با موت، موت ثابت میکنه حالا و به عکس. استصحاب دوم داریم استصحاب دوم این است که این حیوان قبل از اینکه بکشنش یا مسلمان یا کافر قبل از اینکه بکشنش پاک بود یا نه؟ بله. بعد از اینکه کشتند نمیدونیم نجاست عارض شد یا پاکی استمرار یافت . پاکی دوم که نمیاد که. ما که نمیخوایم پاکی دوم ثابت کنیم ما پاکی روح خاکی نمیخوایم ثابت کنیم بلکه استمرار پاکی داریم این کشتن نجس کرد این حیوان را یا نجس نکرد؟ نجس کرد ثابت کردی؟ نه اگرم نجس کرد و ثابت کردی با استصحاب ما استصحاب معارض داریم استصحاب اقوی استصحاب معارض چرا؟ استصحاب اقوی چرا؟ برای اینکه استصحاب شما سابقه نداره تذکیه نشده. نه تذکیه شده بود نه نشده بود. ولکن استصحاب طهارت سابقه داره برای اینکه این حیوان قبل از اینکه موتی عایدش شود پوستش بحث داریم پوستش، پوستش پاکه یا ناپاک؟ نمیدونیم این موتی که عارض شد پوستش را نجس کرد یا نه نمیدونیم که این موتی که عارض شد پوست را با تذکیه پاک کرد یا نه چون تذکیه پوست رو پاک نمیکنه که. تذکیه پاکی روی پاکی نمیاره که. عدم تذکیه است که پوست را نجس میکند خود تذکیه که پاکی نمیاره .

پس ما برای اثبات پاکی استصحاب نمیخوایم ولکن استصحاب میکنیم برای اثبات پاکی که استصحاب نمیخواد استصحاب میکنیم استصحاب طهارت که مستقیم طهارت رو منجر میکنه به اینجا و استصحاب عدم تذکیه که ملازمت دارد با نجاست این دوتا استصحاب با هم شاخ به شاخ میشن حداقل. این دوتا استصحاب مثل چی مثل فرض کنید که طهارت استصحابین در فرق نجاست مثلا این دست یک موقع نجس شده بود و یک موقع هم پاک شد نمیدونیم تمجیس قل بود یا تذکیه قل بود پس چیه؟ اینجا استصحابین جاریست متعارضا. استصحاب میکنیم طهارت رو تا حالا استصحاب میکنیم نجس چون وقت معلوم نیست که. معلوم نیست که طهارت قل بوده یا نجاست قل بوده چون معلوم نیست طهارت قل بوده یا نجاست قل بوده ما استصحاب میکنیم طهارت که حالا طاهر. استصحاب میکنیم نجاست که حالا نجس. تعارض استصحابین نه نجس، نه طاهر قاعده طهارت داده میشه منتها ببینید باید بعد از شک باید به شک قاعده طهارت داده بشه چون نه استصحاب طهارت دارید نه استصحاب نجاست. در اینجا استصحاب عدم تذکیه جاریست. استصحاب طهارت هم جاریست. استصحاب طهارت با قوت‌های دیگر ولی قوت نداره … استصحاب طهارت مساوی است با استصحاب عدم تذکیه. اگر استصحاب طهارت مساوی است با استصحاب عدم تذکیه این دو استصحاب یکی میگه نجس یکی میگه بقا طهارت طهارت میکنند، تطاول میکنند تازه اون نجاستی که اون عدم تذکیه میخواستید در بیارید و مخالف با نص بود اون هم درمیاد بنابراین قاعده طهارت جاریست . قاعده طهارت جاریست نه فرمایش کل آقایون که میفرمایند نمیشه نماز خوند جاریست نه فرمایش آقای خمینی جاریست که میگه نجسه. آقای خمینی میفرمایند نجس هم هست و کلا میگن که باهاش نماز میخونید. نه این فرمایش نه اون فرمایش جاریست. دلالت بر اینکه استصحابین در صورتی هم که استصحاب رو قبول کنیم استصحابین متعاری میشن با تعارض استصحابین تظاهر میکنند تفحص کردن قاعده طهارته قاعده طهارت اینجاست. بنابراین آقایونی که اینو نوشتند در طول قرون نوشتند در لباس مشکوک مححقا وقت تلف شده است و عرض میشود که در این ساعت در اشتبان این از این.

مسئله دیگر مسئله دیگر روایاتیست که ما در این باب داریم عرض میشود که (سوال) فرقش این است که بعضی از دلایل بطلان و بینه بطلان مینویسن اینجا، بعضیا فقط برای ان قلته این فقط به خاطر ان قلته. ما با لسان الاصول ما با لسان الاصول صحبت کردیم آقایون با لسان الاصول بابا این دو تا برادر استصحاب تعارض و تطاول میخواید به کی تداوم این استش که تداوم از کی؟ توضیح دادیم.

حالا از نظر روایات از نظر روایات عرض میشود که در جلد انعام که جلد عاشر است صفحه 245 . { و ما اخر حدیث مطلقا به منع عن ذبایح اهل کتاب} 26 حدیث، 26 حدیث است در منع مطلق عن ذبایح اهل کتاب وجهشم معلومه… اهل کتاب به خودی خود یهود و نصارا بسم الله نمیگن بنابراین به حساب … اسلام از ذبایحشون معلومه این یک.

 دوم {المطلقا فی الجواز} مطلقا اونجا جایزه. مطلقا بگه خیلی مهمه‌ها. مطلقا جایز است یعنی این‌ها که معلوم است که …با نگفتن بسم الله هم جایزه. این‌ها حدیث 43، 44، 45، 46 تا 28 (سوال) نخیر نخیر….

 عرض میشود که و دسته سوم{عن نفصله بین ما ذکر اسم الله علیه فجاوز} این تفسیر میگه…این هر دو رو معنی میکنه {عن نفصله بین ما ذکر اسم الله علیه فجاوز و ما لم یذکر و حرام} 35 حدیثه 35 حدیث میگوید اگر یهود و نصارا اسم الله گفتند حلاله اگر نگفتند حرامه. اون حدیث دسته اول که گفتیم معلوم.

 چهارم النایعا برای این صنار آیه میشناسم حالا چی میخواید بگید پس در صفحه 341 باب 26 حدیث 1 و 3 دارد {لا یومن علی الذبیحه الا اهل التوحید} این عرض میشود که 35 حدیث مشاهده میکنید. {لا یومن علی الذبیحه الا اهل التوحید} پس اون روایت که میگوید که 21 حدیث که میگوید ممنوع است ذبیحه اهل الکتاب برای اینکه اطمینان نداریم. مگر یهودی رو بگیرینش و جلوی ما بسم الله بگه و رو به قبله کنه. و الا یهودی و نصرانی به خودی خود عقیده ندارند که بسم الله باید گفت بنابراین {لا یومن علی الذبیحه الا اهل التوحید}

سوم {الا اهلها اهل ذبیحه} اهل ذبیحه توحیدی بسم الله میگن ولکن اهل ذبیحه غیر توحیدی نه اهلن بسم الله نمیگن. حدیث 4، 6 ، 7، 10 باب 37 حدیث 3، 3، 4، 8، 11 .

و همچنین {لا باس اذا ذکر اسم الله} اینم چند حدیثه. {لا باس اذا سمی} اینم در چند حدیثه (سوال) ذکر اسم الله، {لا باس بهی اطلاقا} اطلاق رو حمل بر صید میکنه. عرض میشود که من نوشتم فرضا ظن فی الاقوی عدم صراط اثبات ذبح الا لاحراز شروط ذبح.

 حالا خود احادیث در سوره مائده عرض میشود که {من الاخبا مجدده صحیح الحلبی الی صادق علیه اسلام عن ذبیحه اهل الکتاب و نصارا ذبایحشون و … قال: لا باس به} تهذیب جلد سوم صفحه 355.

 اگر چه روایات ما زیاد داریم … من ناس بله. صفحه 58 جلد هشتم … وسائل الشیعه جلد شونزدهم صفحه 341  {فیه عَن قُتَيبَةَ اَلأَعشى قَالَ: سَأَلَ رَجُلاً أَبا عَبْداَللَّه عَلَيْه السَّلامُ عن قتقال الغَنَمِهِ یرسلُ فِيها يَهُوديّاً و نَصرانيّاً فَتَعرض فیها اَلْعارضَةُ فَيذبَحُ} کیه ذبح میکنه؟..یهودی و نصرانی {اناکل ذبیحه؟ فَقالَ أَبُو عَبداللَّه عليهِ السَّلاَم: لاَ تُدْخِل صمنها فی مالک و لاَ تَأكُلْها فَإِنَّما هُوَ اَلاِسم و لا يُؤمَنُ عَلَيه إِلاَّ اَلمُسلم}  پس ….. چرا از ذبیحه یهود و نصارا نخوریم؟ برای اینکه مهم اسمه و اطمینان به گفتن اسم نداریم مگر از طریق اینکه مسلمان باشه مسلمان نباشه نه. پس این از سجایای محللست اگر مسلمان باشد که هست اگر مسلمان نباشد و شما شنیدید اضافا اسم الله بگوید، اگر اضافا اسم الله بگوید اگر شنیدید که بسم الله گفت در این صورت حلاله.

{ و سَديرٍ عَن حُسَينِ بنِ اَلمُنذِرِ قَال: قُلْتُ لِأَبِي عَبداللَّهِ عليهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّا قَوْمٌ نَختَلِفُ إِلَى اَلجَبَلِ ، وَ الطَّرِيقُ بَعِيدٌ بَينَنا و بَينَ اَلجَبَلِ فَراسخُ فَنَشتَري اَلقَطيعَ و اَلاِثنَين و اَلثَّلاثَةَ و يَكُونُ فِي اَلْقَطِيعِ أَلْفٌ وَ خَمسُمِائَةِ شاةٍ و أَلْفٌ و سِتُّمِائَةِ شاةٍ و أَلْفٌ و سَبعُمائَةِ شاةٍ فَتَقَعُ اَلشَّاةُ و اَلاِثنَتانِ و اَلثَّلاثَةُ فَنَسأَلُ اَلرُّعاةَ اَلَّذِينَ يَجِيئُونَ بِهَا عَن أَديَانِهِم قَالَ فَيَقُولُون نَصَارى قَالَ فَقُلتُ أَيُّ شَيءٍ قَوْلُكَ فِي ذَبَائِحِ اَلْيَهُودِ وَ اَلنَّصارى فَقَالَ يَا حُسَيْنُ اَلذَّبِيحَةُ بِالاِسمِ وَ لاَ يُؤْمَنُ عَلَيْهَا إِلاَّ أَهْلُ اَلتَّوْحِيدِ} .

بنابراین مسجله از نظر کتاب و سنت فردا هم آقایون مراجعه کنید تفصیلشو بحث داریم. مسجله از نظر کتاب و سنت این است که بسم الله گفتن شرطه اگرچه اضافه بر رو به قبله کردن و فری اوداج که بحث میکنیم ولکن شخصی که ذابح است باید مسلمان باشد شرط نیست. اما مسلمان بودن شرط نیست موحد بودن شرط هست یا نه؟ این یه بحثیست. ممکنه بگیم موحد بودن شرطه یا نخیر مشرک هم باشه اشکال نداره یا موحدم باشه اشکال داره. اگر بحثی ما دیروز کردیم که بسم الله شعار است که منهای شعور یعنی به عنوان شعار در مقابل شعار شرک شعار توحید رو خدا مقید کرده چه از زبان مسلمان چه یهودی چه مسیحی چه مشرک چه ملحد. این تتمه بحثیست که برای روز شنبه ان‌شاءالله

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد