بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
با عرض تبریک میلاد تمام عبودیت صلوات الله و سلام علیه مناسب میدانیم که حدیث متواتره ثقلین را در جهات بسیار عمیقی عنوان کنیم.
سوال: اگر پیغمبر بزرگوار به عنوان خلافت بعد از خودشون دو ثقل و آخری که قرار دادهاند که ثقل اکبر است قرآن و ثقل اصغر است عترت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم پس چرا در قرآن تصریح و یا اشارهای به این دو ثقل نیست؟ بلکه قرآن فقط دعوت به خودش میکند. از جمله وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً ، بِحَبْلِ لالله نیست، بِحبالِ اللهِ نیست، بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً. و حَبْل وحدت داره.
و از جمله آیات أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ ، کتاب، کتاب فقط ثقل اکبر است و ثقل اصغر نیست.
یا اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً خود پیغمبر بزرگوار که بنیان نخستین اسلام بر مبنای ایشون بود ماموریت دارند که تبعیت کنند از وحی کتاب و از این قبیل آیات.
بنابراین با حدیث متواتر ثقلین چه کنیم؟ جواب این است که ثقلین وحدت دارد چون ثقل اصغر مندمج است و ثقل اکبر، و ثقل اکبر است که اشاره کرده است که به ثقل اصغر در تفهم بیشتر کتاب الله مراجعه کنید. از جمله أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ، أَطيعُوا اللهَ یعنی که کتاب الله. اگر ما بخواهیم خدا رو اطاعت کنیم منهای رسول و منهای اولی الامر ممکن نیست چون وحی به ما نمیشه. چون وحی به ما نمیشه پس طاعت مستقیم الله ممکن نیست مگر به وسیله قرآن. أَطيعُوا الرَّسُول بله رسول را خدا در غیبت وحی به ما نداده که. خداوند به ما وحی مستقل عن الرسول و عن اولی الامر نداده. بنابراین امر اطاعت الله منحصر است در پیروی از قرآن شریف.
و اما أَطيعُوا الرَّسُول چون رسول را به ما داده است امکان اطاعت رسول که در حاشیه اطاعت الله هست، هست. اولی الامر را هم به ما داده است ولو عمر رسول و عمر اولی الامر کوتاه بوده و به اندازه عمر کتاب الله نیست ولکن مادامی که رسول و ائمه علیهم السلام تشریف داشتند مطاعاً و وقتی هم تشریف ندارند روایات آنها، آن چه از آنها نقل شده است و موافق کتاب الله هست که دلیل هست بر صدور آنها، از حدود ظاهر آن طاعت آنها محرزه.
حدیث ثقلین زیاد خونده میشه و زیاد گفته میشه و استدلالات عجیب و غریبی از این ثقلین میشه مخصوصا استدلالی که قرآن را نمیشود فهمید مگر اینکه عترت معنا کنند. و به عکس نمیگن، نمیگن روایت رو نمیشه فهمید مگر اینکه قرآن معنا کند و قرآن تبیین کند میگن قرآن را نمیشود فهمید مگر اینکه عترت معنا کنند یعنی عترت را اثقل و اعظم و اتم و افضل و اکمل از قرآن حساب کردهاند. و حال اینکه در حدیث ثقلین، حدیث متواتر ثقلین دارای پنج لفظ است. إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن ، إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن ، إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبَداً ، إِنِّي تَارِكٌ، إِنِّي مُخَلِّف و همچنین منتها این پنج تعبیره أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ اَلْآخَر، أَحَدُهُمَا أَفضَلُ مِنَ اَلْآخَر، أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ اَلْآخَر، أَحَدُهُمَا أَكْمَلُ مِنَ اَلْآخَر، عرض میشود که و أَحَدُهُمَا أَتمّ مِنَ اَلْآخَر. أَتمّ، أَكْمَل، أَعْظَم، و عرض میشود که أَكْبَر و أَفضَل.
(سوال) در حاشیه همونطوری که اصل اول بود. حَبْلِ الله هم در حاشیه کتاب الله. چون کتاب الله حبل اصلیست و این کتاب الله حبل مبین که فهم بیشتری از کتاب الله دارن بیان کردهاند و الا حبل الله فقط یکیست و اون کتاب الله است.
حالا إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن یا إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن پیغمبر که ثقلین را به عنوان خلافت در میان امت اسلامی میذارد باید خودش داشته باشه یا نه؟ اگر کسی مالی رو به ارث میگذارد برای اشخاصی انواع گوناگونی از اموال رو برای اشخاصی به ارث بذارد باید خودش داشته باشد مالک باشد و مسلط باشد تا اینکه ارث بذارد یا مال خود هم از دیگری داره. بنابراین پیغمبر باید حامل ثقلین باشد، مالک ثقلین باشد و دارای ثقلین باشد تا اینکه این ثقلین را در میان امت اسلام که ورثه پیغمبرند به عنوان خلیفه بگذارد.
حالا پیغمبر آیا کتاب الله است؟ آیا پیغمبر عترت است؟ پیغمبر در ظاهر نه کتاب الله است و نه عترت است. عترت پیغمبر فرزندان تربیت شده معصوم پیغمبرند و کتاب الله وحی بر پیغمبر است. پس چگونه پیغمبر میفرماید که إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن یا إِنِّی مُخَلّف فِیکُمُ الثَّقَلَیْن؟ جواب این است که پیغمبر دارای دو بُعد است یک بعد بعد کتاب الله و یک بعد بعد محمد صلوات الله علیه سلام علیه اللّهم صَلّ عَلی مُحَمَّد و آل محمد و بعد محمدی هم دارای دو جهت است: یک بعد سنت و یکی هم بعد محمد منهای کتاب و سنت. پس سه عصمت در کاره. سه عصمت از برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در کاره. عصمت ادنی عصمت شخص رسول الله است بدون توجه به کتاب و سنت. قبل از اینکه قرآن بر پیغمبر نازل شود و قبل از اینکه سنت بر پیغمبر نازل شود خداوند به پیغمبر عصمت داده یعنی قلب او را، فکر او را، عقل او را معصوم کرده است که زمینه دریافت جهات کتاب و سنت معصوم در اون حضرت باشه. تا ظرف مناسب نباشد مظروف به طور مناسب در ظرف قرار نمیگیرد. نمیشود در حوضی که لجن است، کثافت است آب صاف انداخت و انسان انتظار داشته باشد که آب صاف طاهر بمانه باید حوض زمینه مناسب از برای آب صاف داشته باشه.
همچنین نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ _ عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ _ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ منزل روح القدس که حامل وحی کتاب است و حامل وحی سنت است قلب پیغمبره. این قلب پیغمبر باید پیغمبر قلبها باشد. از تمام قلبها باید پاکتر باشد. مخلوط نداشته باشد، بدون هوا باشد، بدون هوس باشد، بدون غلط باشد، معصوم باشد. بعد اول و نقطه اولی عصمت رسول الله، عصمت بر قلب است قبل از آنکه قرآن و سنت برش نازل بشه این یک بعد.
بعد دوم که قدم بالاتر است از نظر زمان عرض نمیکنما از نظر اهمیت، بعد دوم که از نظر عصمت بالاتر است بعد سنت است زیرا اگر شما سنت رسول الله را که به وحی الله بر پیغمبر نازل شده است و معصوم است، با عصمت قلب رسول الله بسنجید کدام مقدمه؟ سنت مقدمه برای اینکه ظرف برای مظروف است، مظروف برای ظرف نیست. عصمت قلب برای این است که بتواند سنت معصومه درش قرار بگیره نه سنت معصومه برای این است که عصمت قلب باشه بنابراین بعد دوم سنت معصومه است از نظر زمان عرض نمیکنما.
بعد سوم عصمت کتاب الله است. کتاب الله که اعصم تمام معصومین است علی طول خط العصمه این بعد اول و بعد اعلی عصمته.
این سه عصمت از برای رسول الله صلوات الله علیه بود از نظر ادنی و اوسط و اعلی، عصمت قلب رسول الله از نظر ظرف ورود وحی. دو: عصمت رسول الله از نظر اینکه بر پیغمبر سنت وارد بشه. سه: عصمت قلب رسول الله از نظر اینکه بر پیغمبر کتاب وارد بشه. پس پیغمبر شامل این سه عصمت بوده: عصمت کتاب، عصمت سنت، عصمت قلب.
خب حالا این عصمت اول که عصمت اولی که عصمت کتاب باشد أَفضَل هما، أَكْبَر هما، أَتم هما و اون پنج تعبیریست که در حدیث متواتر ثقلین شده. عصمت دوم که عصمت سنت است در حاشیه عصمت کتاب قرار دارد و عصمت سوم که عصمت اولی است از بعد مقامی و از بعد مکانتی عصمت قلب رسول الله است. پیغمبر این سه عصمت را یُخَلّفُ برای این فعل اخلف رو عرض میکنم. این سه عصمت را پیغمبر که دارای این سه عصمت است إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن، إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُم مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبَداً، کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی ، أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ، أَحَدُهُمَا أَصغر، أَحَدُهُمَا أَتم، أَحَدُهُمَا أَكْمَلُ، أَحَدُهُمَا أَفضَل ، أَحَدُهُمَا أَعْظَم این پنج شش تعبیری که در حدیث ثقلین شده است.
حالا پیغمبر این دو را به وحی خداوند دارد به عنوان خلیفه خودش در میان امت اسلامیش دارد. اما کتاب الله که پیغمبر قلبش کتاب الله است. پیغمبر متولد به اخلاق الله بود بر مبنای وحی کتاب. اما سنت که در حاشیه کتاب است بنابراین جامع بین سه عصمت بود رسول الله صلوات الله علیه. حالا اگر اینها رو از هم جدا حساب کنیم عصمت قرآن، عصمت سنت، عصمت محمد. عصمت قرآن مهمتر است و بعدا عصمت سنت مهمتر است و بعدا عصمت محمدیه منهای وحی قرآن و وحی سنت.
خب حالا مُخَلِّفٌ جانشینی بذارد در میان امت اسلام این سه را که دارد چرا؟ برای اینکه عصمت سنت و عصمت محمدیه محمد صلوات الله و سلام علیه این دو عصمت ادغام شدهاند و یک عصمت ایجاد میکنه ولکن عصمت قرآن که عصمت اکبر و عصمت اعظم و اتم است، عصمت قبلیست. حالا این دارد که ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما یا ثقَلَیْن یا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی، کتاب الله عصمت اولیاست، عترتی دو عصمت دیگری. عترت به عصمت شاملی ندارد منهای کتاب. یک عصمت که قلوب عترت طاهر علیهم السلام قلوبیست که معصوم است افکارشون، عقولشون، تفکراتشون، معصوم است ولو کتاب الله نباشد ولو سنت رسول الله نباشد.
حالا توضیح بیشتر اگر یک انسانی عقلش معصوم است و قلبش معصوم است اما منهای کتاب و سنت خطا ندارد؟ خطا دارد منتها خطاش از دیگران کمتره. در تذکیات و در تعقلات و در تصرفاتی که نیاز به وحی ندارد ببینید تصرفاتی که نیاز به وحی ندارد در این تصرفات صد در صد است عصمت عقلی، عصمت قلبی بالاتر. ولکن در آنچه که به وسیله سنت وارد میشود خطا میکنیم چون عقل سنت رو تشخیص نمیده. آنچه به وسیله کتاب وارد میشود خطا میکند چون مادامی که خداوند وحی نکرده است پیغمبر نمیدونه. چه وحی کتاب چه وحی سنت قبل از وحی کتاب بر پیغمبر و قبل از وحی به سنت پیغمبر وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ نه کتاب الله و نه سنت رسول الله برای حضرت کنار گذاشته بود نمیدونست. اما عصمت قلبی که عصمت درجه اولی بود داشت.
این سه عصمت اگر مجزا از یکدیگر باشند کافی نیستند. اگر عصمت کتاب الله باشد منهای سنت رسول الله و منهای قلب طاهر معصوم رسول الله کافی نیست ولو اصغر بله و اینکه بیاناتی که در سنت هست در کتاب نیست اولا و ثانیا و جهات دیگر غیب، اگر عصمت سنت باشد نه عصمت کتاب و نه عصمت قلب باز حاشیه است، متن نیست و زمینه نیست. اگر عصمت قلب باشد ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لاتَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ عصمت قلب باشد نه سنت در پیغمبر وارد است نه کتاب، هم از سنت بیاطلاع است هم کتاب. اما زمینه این سه عصمت در عین اینکه مسلط از اسم است قاعدهاش عصمت قرآنیست و ضلع بعدیش که کوتاهتر است که زوایا مختلف است. ضلع کوتاهتر است از ضلع قاعده عصمت سنت است و ضلع کوتاهتر از هر دو ضلع عصمت قلب و اشاره است. این سه عصمت با هم زمینه میشوند در گفتار، در کردار، در نقل و بحث در هیچی عملا، قولاً، علماً، از روی فهم نه خطای شخصی دارد نه خطای بلاغی و تبلیغی دارد.
حالا این و قاعده ثقلین که إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ یا مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی چرا سه بعده؟ برای اینکه دومی و سومی در هم ادغام میشن این یه قسمت قلب و قسمت سنت در هم ادغام میشن. عصمت قلب و عصمت سنت در اصطلاح با هم ادغام میشن و میشود کی؟ میشود علی، میشود فاطمه، میشود حسن، میشود حسین که … انسان. عصمت قرآن عصمت مستقلیست و عصمت اینها هم عصمت مستقله ولکن این دو عصمت مستقلی که با هم توام شد عصمت متقرر ایجاد میکند در بعد تفهم شخص البته نه در بعد تفهیم و نه در بعد عرض میشود که تشخیص.
خب حالا إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُم الثَّقَلَیْن البته ثَقَلَیْن هم قرائت شده، ثِقَلَیْن هم قرائت شده که بحث میکنیم. حالا اگر ثِقَلَیْن باشه که ظاهرا ثِقَلَیْنه گرچه در قرآن دارد در سوره الرحمن سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ ولی دلیل نمیشه که اینجا ثَقَلَیْن باشه، ثِقَلَیْن ظاهرا. حالا من دو چیز سنگین را در میان امت اسلام که سنگین است از نظر حفظ امت اسلام که بادها و هواها و شرارتها و ذلالتها و دعایهها و تبلیغات اینها رو مستهجن نکند، کما اینکه چادری که در تندباد میزنند هر قدر قواعد این چادر و پایه این چادر محکمتر باشد یا ضرر از تندباد کمتر میبیند یا نمیبیند. همچنین امت اسلام که در جریان هواها و هوسها و مهاجمات و تبلیغات … هستند دو ثقل که زیربنای کیان امت است و تحکیم بنای امت است که این بنای امت اسلام بعد از وفات رسول الله صلوات الله علیه این منهدم نشود، منفصل نشود، دچار تندبادهای هواها و هوسها و شیطنتها و سیاستها نگردد دو ثقل است که یکی اثقل است و یکی ثقلش کمتره. اثقل، اکبر، اعظم، اتم، افضل کتاب الله است و دومی عترت است. عترت نماینده دو بعد عصمت است، عصمت قلب و عصمت سنت. کتاب الله نماینده خودش است که خود کتاب الله هست.
حالا که إِنِّی مُخَلِّفٌ یا که إِنِّی تَارِکٌ فِیکُم الثِّقَلَیْن، ثِقِلَیْن نیست، ثَقَلَیْن نیست، ثِقِلَیْنم نیست، الثِّقَلَیْنه. ثَقَلَیْن نیست چون ثَقَل یعنی جماعت سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ یعنی جن و انس. که آیا تکلیف قرآن مخصوص جن و انس هست فقط؟ برای کل مکلفینه. مگر ملائکه مکلف قرآن نیستند؟ منهای امور جسمی و شهوانی. در تکالیف عقلی مگر ملائکه مکلف قرآن نیستند؟ گذشته از ملائکه مگر اون موجوداتی که قرآن اشاره میکند در بعضی از کرات وجود دارند و مانند انسان عاقل هستند مگر مکلف نیستند؟ بنابراین پیغمبر بزرگوار که پیغمبر است از برای امت وسیع اسلام این امت وسیع اسلام آسمانیست، زمینیست، پیداست، ناپیداست منحصر به ثَقَلَیْن که جن و انس است نیست این اولا. ثانیا در بعضی از الفاظ این حدیث متواتر دارد إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثِّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابَ اللَّه پس شما ثِقَلَیْن نیستید شما ثَقَلَیْن نیستید ثَقَل نیست ثِقَلَیْنه. من در میان شما دو ثِقل میذارم یکیش کتاب الله هست أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ، أَحَدُهُمَا أَعْظَم، أَحَدُهُمَا أَفضَل، أَحَدُهُمَا أَتم، أَحَدُهُمَا أَكْمَل پس خود حدیث بیان میکند در بعضی از فقرات این حدیث متواتر که ثِقَلَیْنه. و ثِقَلَیْن از نظر معنا …. است که اون ثِقل است و وزنهایست که امت اسلام رو در تندبادها و گردبادها حفظ میکنه.
خب الفاظ پنجگانهای که در این حدیث متواتر هست أَحَدُهُمَا أَفْضَلُ مِنَ اَلْآخَرِ ، کتاب الله افضله چطور افضله؟ برای اینکه کتاب الله همچون الله مرگ ندارد اما رسول الله مرگ دارد، ائمه مرگ دارند یا مرگ قطعی دارند یا مرگ غیابی دارند. امام دوازدهم مرگ غیابی دارد یعنی هزار و چند صد سال است و چند صد سال دیگر بشد این مرگ غیابیست. بعضی وقتا مرگ برزخی دارند اما قرآن نه مرگ برزخی دارد نه مرگ غیابی دارد، همیشه کتاب الله وضعاً طریا و در محضر کتاب الله ما عرض میشود که در طول تاریخ الی یوم القیامه از وقتی که قرآن نازل شد این افضله. وقتی افضل شد انسان میتواند پشتوانه معرفتی اسلامی خود را افضل قرار بده یا اصغر؟ محمد صلوات الله علیه که تشریف دارند (اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد) ازشون سوال میکنیم. علی و فاطمه و حسین و حسن و حسین و ائمه ما …. تشریف دارند میریم سوال میکنیم وقتی تشریف ندارند چیکار کنیم؟ به روایتشون روایت جعل دارد، تقطیع دارد، تقیه دارد، چه دارد چه دارد چه دارد بنابراین عصمت از بین میره، اونی عصمتی که در اصل روایت و در اصل کلام معصوم علیه السلام بود اون عصمت محفوظ نمیمونه چرا؟ برای اینکه مشابهاش را نقل میکنند، جعل میکنند یا تقطیع است یا تقیه است یا چه است اما کتاب الله قابل جعل نیست، قابل تقطیع نیست، قابل نقض نیست، قابل تفکیک نیست أَحَدُهُمَا أَفْضَلُ مِنَ اَلْآخَرِ به اونی که افضل است تمسک میکنیم.
وانگهی در زمان خود رسول الله، ائمهاند خب رسول الله تقیه نداره، در زمان معصومین ائمه علیهم السلام ولو از امام باقر مطالبی سوال میشد خب تقیه هم بود در کار، تقطیع روایت بود، نقل به معنا در روایت بود. در نقل به معنا خطاست، در تقطیع خطاست، در تقیه که تشخیص تقیه ندیم خطاست بنابراین از خود امام صادق علیه السلام سوال میکنیم اگر ما این جواب را با قرآن تطبیق نکنیم احیانا تقیه است و خطاست. وانگهی ائمه علیهم السلام جواب مساله حاضر را در عصر حاضرشون میدادند ولکن قرآن جواب کل سوالهای شده و نشده را برای کل عصور ولو به امام زمان میدهد. پس جوابهای قرآن، مطالب قرآن افضل است از نظر زمان، افضل است از نظر زمینه، افضل است از نظر کن و از نظر عرض میشود که کیان. أَحَدُهُمَا أَفْضَلُ مِنَ اَلْآخَر بعد أَحَدُهُمَا أَعْظَم ، أَكْمَل و عرض میشود که أَتمّ مِنَ اَلْآخَر. أَكْمَل و أَعْظَم و أَتمّ چرا؟ برای اینکه همانطوری که الله اکمل موجودات است کتاب الله هم اکمل موجودات است. بعد از الله، رسول الله اهمیت رو گرفته بعد با بُعد خیلی زیاد. کلام الله هم ابیاً است از نظر فصاحت، از نظر بلاغت، از نظر بیان حوضه است از کلام رسول، کلام ائمه. بنابراین اتمّ است دلالتاً، اتمّ است مضمونا، افضل است زماناً در هر جهتی از جهات بیانی کتاب الله اتمّه.
سوال: پس ما چه نیازی به روایت داریم؟ اگر کتاب الله بیان است که خودش و البیان است نور است، برهان است، تبیان است لم ید ان له علاجا پس ما چه نیازی به سنت داریم نه روایت؟ جواب: منافات این واسه اینه که کتاب الله در عین اختصارش افضل و اکمل و اتم بیاناً و …. بیاناً باشد اما فهمها فرق میکند، تفهما فرق میکند. مثلا مدرسین دارد مکاتب شیخ انصاری مثلا، آیا اون مدرسی که میفهمد مکاتب را بهتر از شاگرد بدون استاد آیا اون مدرس از شیخ بهتر بیان کرده است؟ من تفسیر میکنم نخیر، مکاتب کتابیست متن و از این متن هر کس فهمش بیشتر است بیشتر میدونه، بیشتر میفهمه. اگر مقام آیتالله بروجردی مکاتب بیشتری از آقای حجت فهمید، آقای حجت بیشتر از آقای سعد فهمید، آقای سعد بیشتر از مش ممدلی فهمید، دیگری بیشتر، بنابراین این بیشتر فهمیدن، کمتر فهمیدنا آیا مکاتب بیشتر و کمتر میفهمد؟ نخیر همچنین فهمی که من از کتاب الله دارم، امام صادق از کتاب الله دارد، امام باقر از کتاب الله دارد این فهما فرق میکند بله در سطح دلالت ظاهر مطلبی نیست، در سطح دلالت حرض متن، حرض ، کتب مطلبی نیست ولکن در سطح اشارات، در سطح اشارات و بطون و رموز و حتی برمیگردیم در سطح ظواهر، در سطح ظواهر احیانا چنانکه بارها عرض کردم مثلا در إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَس، إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَس رو بدون دقت دست ما بدین، میگیم مشرکین بدنشون نجسه ولی دقت کنیم نخیر، روح مشرکین نجسه چرا؟ برای اینکه موضوع در اینجا اشتراک است اشتراک مال روحه.
بنابراین امام ابعغ است و ابهم است در دریافت معانی ظاهری قرآن حتی تا چه رسد معانی اشاری و معانی باطنی و حقایق و بطون قرآن. ولی معنیش این نیستش که پس بنابراین بیان قرآن، بیان امام اوضح هست بیان پیغمبر اوضح…، نخیر این متنه. آیا تبصره از متن اوضحه نخیر متنه. متن به عنوان متن بودن …. نیست. اگر صد هزار بیلیارد محمد بن عبدالله صلوات الله علیه منهای وحی قرآن جمع شوند نمیتوانند بیانی مختصر و زیبا و رعنا و عمیق و دقیق و عمیق مانند قرآن بیارند. این متنه این متنه نه شرحه. بله تفهم معانی قرآن حتی تفهم معانی ظاهر قرآن بسته است از این که روح چقدر سخت باشد، عبد چقدر صاف باشد، تفهم زیاد باشد، تدین زیاد باشد اما زیادتر بودن تفهم معصومین از منها و ماها دلیل بر این نیستش که ما اگر به قرآن مراجعه کنیم فقط، خب میفهمیم اما اگر به تبیین رسول الله صلوات الله علیه که فهمش بیش از ما نگاه کنیم بهتر میفهمیم بله بهتر میفهمیم. اما بهتر میفهمیم نه اینکه بیان پیغمبر بهتره نخیر تفصیله، تفصیله. تفصیل اگه خدا میداد خب … نداشت ولکن این قرآن که کتاب متن است در عبارت متن بودن اجماع ندارد، تبیینه ولکن این تبیین نیازمند به تفکره. یعنی دو مطلب در کاره یکی قرآن از نظر مختصرگویی و در عین حال واضح بیانی و قرآن بودن و نور بودن و بیّن بود و تبیان بودن بینظیر است، بینظیر است بینظیر علی طول الخلق این شکی ندارد یعنی به از قرآن نیست مگر ما خودمون جد داشته باشیم. … حوصله ندارند، تفکر نمیکنند، دقت نمیکنند، روح هم آلوده است، روحم کثیفه هرقدر روح شفافتر باشد و فهم دقیقتر باشد و تدبر زیادتر باشد آنچه را خدا فرموده است میفهمیم.
بنابراین ما اگر مراجعه به بیان رسول الله صلوات الله علیه میکنیم در أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي، و رسول الله میفرماید أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي از جمله ادله این است که شما اگر نماز عصرتو نخوندی و مغرب میخواید نماز بخونید در مغرب نماز عصر رو که قضا شده است باید بخونید نه نماز مغرب رو چون أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي. أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي رو دقت کنیم احتمالات زیاد دارد که تمام احتمالات مراده از جمله این. اما بیان رسول الله کجا و فهم ما کجا، فهم رسول الله کجا و فهم ما کجا. در این منافاتی به اون جهت ندارد که شاید میخواد شما بفهمید که . بنابراین خب ما بدون مراجعه به روایات قرآن نمیفهمیم؟ میگیم نخیر اینطور نیست مطلب، مطلب اینطور نیست ببینید ما که میگیم رسول الله این بیان رو فرمودند راجع به أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي یا امام باقر و امام صادق اینو بیان فرمودند از کجا معلوم بیان فرمودند؟ خب یکی مناسبت داره با این. پس ما باید از آیه مطلب متنی را دریافت کنیم تا بفهمیم این کلام، کلام افضل است یا نه. اگر ما مطلب متنی رو دریافت نکنیم مگر امام صادق یا سبحان رسول الله از طریق دلالت نمیخوایم استدلال کنیم؟ از طریق تحمیل که نیست، از طریق دلالت، فلان لفظ اینجوره، فلان لغت اینجوره، فلان جمله اینجوره پس اینجوره. این استدلال چون اعمق است و ابعغ است و ارعق است بهتر از ما میفهمه درسته؟ ولکن باز متن کتاب اللّهه یعنی ما اگر از کتاب الله مطلبی را در اساس و در متن نفهمیم در حاشیه و تبلورش هم نخواهیم فهمید.
بنابراین تصدیق که اینکه این کلام کلام است در صورتیست که کتاب الله تصدیق مای متنی بکند اگر تصدیق مای متنی کرد میگیم که بله این فرمایش حضرت لالله است این فرمایش از امام صادق است چرا؟ برای اینکه تناسب دارد با اون معنی متنی که ما فهمیدیم ولیکن ما چون کوتاهنگریم، کوتاهبینیم بهجت بلندنگر است و بلندبین است حضرت طبق بلندبینی و بلندنظری بهتر فهمیده است و بهتر فهمیده است به عنوان تحمیل نزده است. مثلا فرض کنید که در لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ را اگر دست اشخاص عادی بدن میگن بله خب طهارت و نجاست طهارت ظاهریست و نجاست ظاهریست و نباید شخصی که دستش نجس است یا محجس است رو به قرآن بزنیم. ولکن وقتی دست شخصی که عمیقتر است به دین میگد الْمُطَهَّرُونَ منحصر به جسم نیست طهارت عقل است، طهارت فطرت است، طهارت قلب است، طهارت فکر است، طهارت روح است در حاشیه طهارت جسم است، طهارت الخباثت است، طهارت میته است. این لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون این معنای واضحی که دارد دلالت دارد نه دلالت ندارد پیغمبر دلالت بهش میده. امام صادق دلالت ظاهری به آیه نمیدهد بلکه با فهم دقیقش و با فکر عمیقش و با صفای روحش آنچه را که خداوند صاف بیان کرده است میفهمد و میفهماند.
بنابراین (سوال) بله همینطوره. کسی که نیتش نیت خاکیه، فکرش خاکیه این نفس معارف قرآن رو نمیدونه نمیفهمه. نه دست نزنه. روح برای روح، جسم برای جسم، عقل برای عقل، فطرت برای عقل، فطرت عقیده بر عقیده. مثلا الْمُطَهَّرُونَ در آیه تطهیر نص میکنند تمام حقایق قرآن را ظاهر و باطن و اشاره و همه. ولکن …. نص عصمت است. نص در مقام عصمت نص عصمتی مطلق، مادون عصمت مادون، مادون، مادون، مادون تا میرسد به نص لفظی، نص سمعی، نص فکری، نص تدبری، نص یدی. نص یدی و نص جسمی یا نص در بعد نجاست که حرام است در بعد نجاستم خباثتم حرام است آیه خباثت رو نفرمود، خبیث رو نفرمودند ولکن هم توش بو گند داشته باشه و کثیف باشه و چرک و کثافت تو قرآن بگن حرامه؟ چون مطهرون در اون نزاکتی نیست. مُطَهَّر … مسلمون بعضی از اونا. (سوال) بله؟ فلاسفه و عرفا و فقهاء و و و و باید در محور دلالی قرآن تفسیر کنند نه از جیب خودشون فرمول بدن، بر محور دلالی قرآن.
خب حالا بنابراین سهم قرآن از انحصار معصوم میره بیرون. در بعد اول اگر چنانچه منحصر به معصوم باشد بنابراین در تقید عصمت طاهره فهم قرآن محفوظه هیچکس نمیتونه بفهمه. فهم قرآن برحسب مراتب در فهمه منتها اون مقداری از قرآن را که هرکسی که لغت عربی بداند میفهمد ظاهره. به ظاهر مستقر نه ظاهر صدری. ظاهر مستقر ظاهریست که بهش فکر کرده باشند و تدبر و دقت کرده باشند.
خب إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ اَلْآخَر، أَفضَلُ ، أَتم، أَعْظَم و این پنج شش تعبیری که در روایت هست. و إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا افتراق این دو عصمت با هم پیدا نمیکند. عصمت قرآنی افتراق از عصمت سنتی و عصمت قلب پیدا نمیکنه. عصمت سنتی و عصمت قلب افتراق از عصمت قرآنی پیدا نمیکنه برای اینکه بعضی از تبیینات هست که با تفکر در قرآن معلوم میشود تفکر معصومه، بعضی از تبیینات هست که با تفکر معصوم هم معلوم نمیشه باید وحی مستقل بیاد مثل هفده رکعت نماز. هفده رکعت بودن فرائض یومیه اصلا در قرآن نه نص است نه اشارهایه. این به عنوان حکم حاشیهای تبیین شده است بر سنت. بنابراین اگر قرآن را جدا کنیم از عترت کفایت دارد ولی درصد کم داره در این مطالبی که عرض میشود که بر معصومین و رسول وارد شده است به عنوان عرض میشود که سنت، سنتی که در قرآن وجود نداره. و همچنین اگر سنت را از قرآن جدا کنیم واویلاست. درصد واویلایه جدا کردن قرآن از سنت درصدش پنج درصد، شش درصد، ده درصده درصد جدا کردن سنت از قرآن درصد نود درصده، نود و پنج درصده.
و همچنین قلب طاهر و لذا شخصی که عالم است اما قلبش طاهر نیست، تقوا ندارد آن برداشتی که این شخص غیرمطهر و غیرمتعقل و غیرمطهر از قرآن دارد این فرق دارد با برداشت کسی که روحش نور است، قلبش نور است، فکرش نور است و تدبر و قسمتش عرض میشود که نوره. ولکن تمام این مراتب متتالیه منافات ندارد با ابیان بودن و اظهر بودن و برهان بودن و نور بودن عرض میشود که قرآن شریف که محور است برای کل استدلالات. (سوال) عرض میکنیم.
حتی اگر در احتمال صحیح آمد یعنی نه قرآن نفی میشه، نه سنت نفی میشه، نه قول الله از بین میره، نه قول رسول الله از بین میره نه قول ائمه هر دو با همه منتها هر دو با همه کدام نص است کدام شرحه؟ کدام متن است کدام حاشیه؟ کدام اصل است کدام فرع؟ اصل کتاب الله است فرع سنت رسول الله. این سنت رسول الله که در اصل نزد رسول الله است و در فرع نزد ائمه علیهم السلام است مخالف است در کتاب نداره. کتاب مخالف با اونائه چرا؟ برای اینکه هر دو علم خداست. کتاب علم وحی خداست سنت هم از خداست کلامش که با هم فرق نمیکنه. منتها یکیش نص است و یکی عرض میشود که حاشیه و شرحه.
بنابراین (سوال) الان عرض میکنیم. سنت محفوظه برای اینکه بین روایت و سنت نفوذ مطلقه دیگه. کل سنتا روایت، کل روایتا سنت. ما محک داریم محک داریم یعنی روایت رو بخوایم بفهمیم که موافق، صادره از معصومه اگر موافق کتاب الله و مشابه کتاب الله و در راه کتاب الله و در خط کتاب الله بود پس کتاب الله رو باید بفهمیم دیگه، اگه نفهمیم که نمیشه باید محک شه بفهمیم کتاب. اگر در خط کتاب الله بود میگیم امام فرموده معصوم، اگر در خط کتاب الله نبود میگیم جعله ولو سندش خیلی عالی باشه، به سند کاری نداریم ما. (سوال) اگر صادر بشه مثلا مثل هفده رکعت. هفده رکعت نماز یومیه، کتاب الله نه نفی میکنه نه اصرار. اینجا اگر متواتر بود و ثابت بود چنانکه ثابت متواتر است قبول میکنیم چرا برای اینکه أَطِیعُوا الرَّسُول. (سوال) اطِیعُوا الله، اطِیعُوا الله نه …. اومد ببین وَ لاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ آنچه را علم ندارید تبعیت نکنید. اگر ما علم داریم که این هفده رکعت با رسوله، تمام مسلمونها به لا اختلافٍ ولو یه نفر، اختلاف ندارن در طول تاریخ بیلیاردها مسلمان که از رسول الله این هفده رکعت صادر شده است.
بنابراین أَطِیعُوا الرَّسُول مقتضی این است که اگر کسی نمازها رو سیزده رکعت بخواند طاعت خدا کرده است (سوال) بله؟ نه اونا مسلمون نیستند اونا مسلمون نیستند. شیعه هم هست والا چه عرض کنیم حالا در هر صورت. بله میدونم چی میگید شما. حالا فرض کنید فرض کنید که در میان یک میلیارد جمعیت نهصد و نود و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار نفر میگفتند و یه نفر چیزی گفت اونو از … بیرون نمیبرید ….. بیرون نیستی مگه (سوال) به اونا ثابت شده به اونا ثابت شده. حالا جاش نیست حالا جاش نیست …. جاش الان نیست الان جاش جای بحث عرض میشود که ثقلین هست و هر حدیث ثقلین بخوایم بگیم باید چهار ساعت بحث کنیم این بحثو (سوال) آخه برخلاف قرآن خودش دلیل است بر اینکه این تواتر غلطه ولی کسی که نه موافق قرآنه نه مخالف قرآنه و همه گفتن یکی نیست دوتا این به طور یقینیست، ده تا بیستا صدتا میلیون میلیون درسته؟ خب اگر در طول تاریخ اسلام صدها میلیارد مسلمان نقل برشون بیاد که نماز هفده رکعته یه چند نفری پیدا بشد آشیخ فلان و آشیخ فلان و آشیخ فلان میگن این دیگه در مقابل این تواتر هیچه یعنی قطع داریم به ….
بنابراین معنای تواتر این نیست که تمام موجودات جهان یک زبان بشن یا تمام مسلمونا یک جا بگن، بله اونجایی که مثلا مثل محرمات رضائیه ضرورت داره که دلالتا …. ذکر شه، ضرورت نداره چون ضرورت در صورتیست که تمام فقهاء نویسنده باشند. اگر همین هفده رکعت دلالت بر خلاف کتاب الله باشد ولی هفده رکعت نه موافق کتاب الله است نه مخالف کتاب است بلکه در وجه عام موافقه چرا؟ برای اینکه أَطِیعُوا الرَّسُول و الا أَطِیعُوا الرَّسُول نمیگفت. أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ چرا الله فقط نفرمود؟ فرمود و الرَّسُول وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ. رسول حامل وحی سنت است در اصل، أُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ حامل وحی سنتند در فرع که چیزهایی که در کتاب الله نیست و البته خیلی کم است اونها رو از قول اونها باید بگیریم و این لاتَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ شاملشه.
حالا (سوال) همینطورن بله همینطورن. فرمایش کاملا درسته فرمایش درسته بله بله درسته. اصن این مطلبی رو آقایون میگن احتیاط میکنیم چرا؟ برای اینکه چنتا حدیث داریم نه موافق کتابه نه موافق سنته و چنتا حدیث داریم….. دارد که تو بالغا……ما با نابالغا، ما با نابالغا کاری نداریم شما با اون نابالغ میگیرید …. ؟ نه ما با نابالغا کاری.
بله وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ، افتراق، نه کتاب الله نه اصل افتراق دارد از فرع، نه فرع افتراق دارد از اصل چرا؟ اصل افتراق از فرع نداره برای اینکه فرع خودشه، فرع خودشه. وحی سنت فرعه. فرع افتراق ندارد از اصل چون اصل نیست پسر از پدر دوری نمیکند سراغش میرود ولی پدر و پسر هر دو یکسانند بلکه یک ذره اختلاف نمیتونند داشته باشند چون هر دو وحی الهیست. بنابراین وسط بین امرینه نه حسبنا کتاب الله اونا که دروغ میگفت نه حسبنا السنه بلکه حسبنا کتاب الله که امر میکند به تبعیت از رسول و تبعیت از عرض میشود که ائمه علیهم السلام.
در حدیث ثقلین دو لفظ ما داریم. لفظ اکثریش و افراطی، لفظ اولی و سنتی. آیا سه خلیفه پیغمبر داره؟ کتاب، عترت، سنت یا دو خلیفه گذاشت؟ کتاب و عترت یا کتاب و سنت. آیا تعارض است بین این دو نفس که کتاب الله و عترتی، کتاب و سنتی؟ نخیر برای اینکه قدر مسلم از حدیث متواتر ثقلین این است که پیغمبر بزرگوار دوتا خلیفه گذاشته سه تا نذاشته. منتها کتاب که کتاب معلومه اما سنت و عترت، سنت و عترت چون حامل معصوم سنت عترتاند، چون حامل معصوم و دست نخورده سنت عترتاند بیشتر فرمود عترتی کمتر فرمود سنتی که اگر ائمه و اهل بیت نص به …. نقل کنند ثابت نزد ما و تمام مسلمین بیلیاردها نقل از پیغمبر بگویند ما اینو قبول نمیکنیم چون اونا معصوم نیستند. پس هم سنت معصوم هم حامل سنت معصوم. عترت است که معصوم است و حامل سنت معصومه اما اگر ابوهریره نقل کند از سنت واصله از پیغمبر حدیث من… تواتر ابوحریبه و ابودردا و ابوکذا و ابوکذا نقل کنند و مخالفت داشته باشد با نقل یک نفر از ائمه به طور قطع اون اینکه اون حمل ولو کانا حمل متواتره است مصدق نیست و معصوم نیست ولکن حمل امام صادق چون خودش معصوم است حمل معصوم را معصوم کرده که دو عصمت در هم ادغام شده است.
خب عرض میشود که ما مثل اینکه زیاد صحبت کردیم و خصوصیاتی که راجع به امام صادق صلوات الله سلام علیه هست امام صادق علیه السلام است پس چه اول ما محمد آخر ما محمد اوسط ما محمد کل ما محمد اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد و ما در این اشتباه لفظی کردیم توکل مطلب داریم که روایت دارد از امام صادق علیه السلام که میفرماید که هر حدیثی که قطعا پدر من یا فرزند من یا من گفتهام از حرف رسول نقل شده. بله چون همه یکی هستند مثلا حدیثی که قطعا از امیرالمومنین شنیدیم از امام صادق نقل شده چون همشون از یک منبع . من نخواستم تفسیر اشتباه خودم بکنم اول ما محمد آخر ما محمد اوسط ما محمد کل ما محمد.
خب عرض میشود که راجع به امام رضا علیه السلام مطالب بسیاریست که از آقایون میگیرید و دیگه زیره به کرمان بردن است و من اضافهای نخواهم داشت و این عرائض امروز مربوط فردا بود که ما فردا مرخصیم و در خدمتتون این چند روز نیستیم تا شنبه انشاءالله.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله اَللّهمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ محمد و عجل فرجهم