جلسه هفتصد و چهل و هفتم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت – حدود و تعزیرات (زنا)

بسمه الله رحمان رحیم

 الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. تتمه ای از تتمات بحث شهادت این است که اگر شهود زنا، حالا بحث در زناست، اگر شهود زنا شهادت دادند، چه شهادت یکجا در یک زمان و در یک مکان، و چه شهادت متعدد در دو زمان و در دو مکان. که این هم مانند اولی درست است. اگر چهار نفر مرد عادل که شهادت به زنا دادند و بعداً یکی یا همه نکول کردند و خود را تکذیب نمودن. اگر همه خود را تکذیب نمودن چه قبل الحد باشد چه بعدالحد باشد، حد افترا بر اونها جاری میشود. چرا؟ برای اینکه هنگامی که شهادت دادند بر مبنای عدالتشون شهادتشون قبول شد، اما هنگامی که خود را تکذیب کردند، اقرار العقلا علی انفسهم جائز تثبیت میکند که اینها شهادتشون شهادت دورغ بود و شهادت دروغ فسق آور است، و شخصی که رمی میکند و فاسق است، باید این حد بخوره. کسانی که رمی می‌کنند محصنات رو و شهادت عادلانه‌ی صادقانه‌ای در کار نیست، باید که هشتاد ضربه شلاق بخورن. اینها شهادت دادند و ظاهراً شهادت عادلانه بود ولکن بعد از اینکه خود را تکذیب کردند از باب اقرار العقلا علی انفسهم جائز، در صورتی که اقرارشون (؟) عادی باشد، روی ترسو تقیه و خوف و ملاحظه نباشد، بلکه همونطوری که شهادتشون به وضع عادی و اختیاری بود، تکذیبشون نیز به وضع عادی و اختیاری بود، در این صورت باید حد بخورند، و دلیل حد خوردنشون آیاتیست که حد علیه رامی را اثبات کرده. مگر اینکه چهار شاهد عادل، و این چهار شاهد از عدالت سقوط کردند یعنی با اقرار خودشون اثبات کردند که عادل نبودند در وقت  شهادت، بنابراین باید که حد قتل را بخورند. اما اگر با شهادت اونها حد خورد طرف مشروط علیه، آیا حدی را که اون خورد باید چه کرد؟ این حد باید جبران بشه. چون این چهار نفر شهادت دادند و شهادتشون شهادت زور و دروغ بود، حدی را که اون محدود خورده است باید اینها بخورند، منتهی این حد باید تقسیم بشود بین اونها. چون چهار نفری مشترک‌اند در این حد. چون چهار نفری مشترک‌اند در این حد، اون صد ضربه ای را که طرف خورده، صد ضربه تقسیم میشود بین چهار نفر. اما اگر بعضی تکذیب کردند و بعضی تکذیب نکردند، اون بعض که تکذیب کردند حد  افترا میخورند و اون بعض که تکذیب نکردند، حد افترا نمیخورن. چرا؟ برای اینکه اونها رمی بی جهت نکردند. اون کسانی که بر شهادت خود باقی موندن اولا و اخیرا، تقصیری نکردند. بله علم غیب نداشتند. علم غیب نداشتند که اون رفقای دیگر خود را تکذیب کردند، خود را تکذیب خواهند کرد. چنانچه نظیرشو عرض کردیم، اگر سه نفر شاهد عادل شهادت دادن با اطمینان و یقینو قطع به اینکه چهارمی هم میاد شهادت میده، ولی چهارمی بر خلاف قطع اونها نیومد و شهادت نداد، آمد و شهادت نداد، در این صورت حد نمیخورند اونها مقصر نیستند. گروه دیگری در باب شهادت هست که بعدا عرض میکنیم. حالا به وجه کلی، بله این رو بحث کردیم اون روز که، اگر شاهد شهادت داد با اطمینان اینکه تکمله اربع میشود، اگر بر خلاف علمش تکمله اربع نشد مقصر نیست. اینو بحث کردیم. حالا، یه سوالاتی در باب قاضی، شرائط قاضی، و شهادت باید بکنیم که جوابش محول به روز شنبه خواهد شد انشاالله. برا اینکه مَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ. با شهادتشون اعتدا کردند که صد ضربه شلاق طرف با شهادت این چهار نفر خورده. چون با شهادت این چهار نفر طرف صد ضربه شلاق خورده، اونهایی که، اونی که صد ضربه شلاق خورده مظلومه دیگه، باید این ظلم جبران شه. و جبران این ظلم این است که این چند نفر به طور مشترک باید که دو مرتبه شلاق بخورند، یه مرتبه حد قتل، هر یک هشتاد تازیانه، و یه مرتبه هم عرض میشود که اعتداء (؟) حالا، در باب قاضی و در باب شهدا سوالاتی است که ما مطرح میکنیم، آقایون راجع به جوابش فکر فرمایید. راجع به قاضی، آیا دلیل قاطعی، البته اشاره شده باید مفصل بحث کنیم. آیا دلیل قاطعی، کتاباً، سنتاً، عقلاً، بر این هست که قاضی و حاکم شرع باید عادل باشد، بصیر باشد، خبیر باشد، آگاه باشد، مجتهد باشد، یا نه. اجمالاً بین سه دلیل ما هستیم، دلیل کتاب و دلیل سنت و دلیل عقل که بعد خواهیم خواند. اشارتاً از نظر روایات حدود دویست روایات داریم، برا اینکه که تمام اینها که عرض کردیم شرط است. و از نظر آیات حدود پنجاه آیه داریم، که شخصی که حاکم است باید حاکمیت بالعدل باشد. و حاکمیت بالعدلم حاکمیت عادی نیست، بلکه عدلی که (؟) مقام عصمت باشد. و این (؟) به مقام عصمت باید که بر منطقه قضا اعدل و افضل و ابصر باشد. این بحثیست که بعد خواهیم کرد. اما سوال آیا اگر در یک محیط اسلامی قضاتی به این شرائط یافت نشدند، میشود القا کرد بعد این شرایط رو؟ شرط عدالت رو؟ شرط علم را؟ شرط بصارت را؟ برای اینکه احکام خدا زمین نماند، میشود حکم طاغوت کرد؟ چون حکم یا حکم عادل است و یا حکم طاغوت است. آیا جواب این سوال در کتاب و سنت وجود دارد و یا در دلیل عقلی و اعتباری وجود دارد که چون حدود الله باید اجرا گردد و تعطیل نشود، آیا اجرا حدود الله اهم است، یا شرایطی که از برای قضات از قبیل عدل و بصارت و تقوا و علمو این حرفا است این عرض میشود که یک سوال. سوال دیگر، آیا اگر قاضی و حاکم شرع حکمی را بر مبانی صحیحه داد، و بعدا معلوم شد این حکم غلط بوده، آیا باید حکم را نقل کند؟ یا نباید بکند؟ و اگر باید حکم را نقل کند، آیا حدی که بر محکوم علیه جاری شده است، بر قاضی جاری خواهد شد با اینکه مقصر نبوده یا بر قاضی جاری نخواهد شد که ولو قتل باشد. مثلا قاضی حکم کرده است طبق شهود صحیح  شرعی به اعدام کسی، و اون کس اعدام شد، بعدا قاضی گفت من اشتباه کردم، با اینکه مراقبت کردم و دقت کردم اشتباه کردم. یا اشتباه از طرف قاضی بوده است، یا اشتباه از طرف شهود. اشتباه از طرف شهود که بیان خودشون تکذیب کنن، شهود که خود را که تکذیب کنند، قاضی که عالم به غیب نبوده، حکم کرده است به اعدام طرف. آیا خون اون طرف هدر میرود؟ یا مشترک خواهد بود تقاص این خون بین شهود و حاکم؟ و یا اگر تقصیر از شهود نبود بلکه تقصیر از حاکم بود آیا خون هدر میرود؟ یا همانطوری که حاکم شرع ولو طبق مبانی صحیحه حکم اعدام داده، آیا باید که جبران شود و تقاص گردد و یا نه؟ و از این قبیل سوالات که در مسئله قضا هست. در مسئله ی شهود، و در عرض میشود که اثبات حکم، اگر شهود شهادت دادند و حکم زنا ثابت شد، اینجا چند مرحله دارد. یا زنا، زنای غیر محصن و غیر محصنه است، یا زنای محصن و محصنه است. آیا چنانکه نص قرآن است الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ که  الزانی و زانیه است هم موصوله است هم عهد ذکر است هم استغراق است و هم جنس است، و تمام زانی ها و زانیه ها را چه محصن و محصنه باشند، چه غیر محصن و محصنه باشند، همه را شامل است که مائة ضربه، آیا میشود گفت اگر زانی یا زانیه محصن و محصنه باشند رجم است؟ رجم که در قرآن نیست در روایاتی شیعی و سنی رجم وجود دارد. آیا حکم رجم منافات ندارد با مائة ضربه. با مائة جلده؟ ظاهراً منافات دارد. چون صد ضربه با رجم فرق دارد، صد ضربه، صد شلاق است رجم سنگ باران است. صد شلاق کشنده نیست، رجم احیاناً کشنده است. آیا در اینجا وضع برابری و مقابله حدیث با کتاب چه خواهد بود؟ آیا احادیثی که ولو متدافع باشند، ولو متواتر و یا متدافع باشند. احادیثی که در باب محصن و محصنه میگد رجم باید کرد، اون احادیث مخالف با مائة جلده هست، یا مخالف با مائة جلده نیست؟ این یک بحث، بحث دیگر، احادیثی دارد که شخصی که زنا کرد یا زنا داد، اگر جوان بود اضافه بر مائة جلده تغریب است. یعنی اونو تبعید کردن. حالا سوال، آیا تبعید کردن اضافه‌ی بر حد مائة جلده هست یا نه؟ اضافه است. آیا این اضافه منافات با نص قرآن که فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلده دارد یا ندارد؟ وانگهی، تغریب، تغریب راجع به زن، در آیه پونزده نساء، قبل از اینکه نسخ شود این حکم است که در خانه این زن ها رو حبس کنید تا توبه کنند، یا یجعل الله لهن سبیلا. حالا اون روایت که میگه تغریب کنید، یعنی تبعید کنید زن رو، آیا زنی که زنا داده است با تبعید کردنش آزاد تر نمیشود در زنا دادن؟ زنی که در خانه است و زنا داده و به حکم آیه‌ی سوره نساء در بعد اول حکم حدش این است که در خانه حبس شود، آیا میشود بر خلاف این آیه و بر خلاف آیه مائة جلده که این آیه مائة جلده برای جلوگیری از تکرار زناست اولا، و از برای جبران جریمه زناست ثانیاً. میشود برای جبران جریمه ی زنا و جلوگیری از زنا حکم کرد به تغریب؟ که این زن رو باید که یک سال تبعید کنید. یک سال تبعید کردن، یک سال آزاد گذاشتن است در جریمه زنا. و از این قبیل سوالات که در باب وضع عرض میشود که حد میاد. سپس راجع به رجم، آیا درباره رجم اگر قبول کردیم و ثابت شد، و جواب اون اشکال رو دادیم که بر خلاف آیه است، یا بر خلاف آیه نیست، آیا رجم برای کشتن است؟ یا رجم اعم است از کشتن؟ چون گاه رجم میکشد و گاه رجم نمیکشد. بله رجم اگر با سنگ های بزرگ باشد قطعاً کشنده است. اما حد رجم با سنگ های بزرگ نیست با سنگ های ریزه است با ریگه. با ریگ رجم کردن برای کشتن نیست برای ایجاد نفرت است و از برای اینکه این شخص را مانند حیوان حساب کردن است که با ریگ به او پرتاب می‌کنند. و همچنین اگر درحال رجم، (؟) شد، و هنوز نمرده و جان داره، اگر صدق رجم کرد و بعد از صدق رجم فرار کرد، حق دارند اون رو برگردانند؟ یا حق ندارند اون رو برگردانند؟ اصولاً، اشارتاً رجم اعم است از قتل. اگر قتل حدش بود میگفتم قتل، ولکن رجم اعم است از قتل. صدق کند، صدق کند سنگ باران شد. صدق سنگ باران کردن با ده پونزده تا سنگ به سرش انداختن کافیه. دو نفر، سه نفر، ده، پونزده تا ریگ بندازن کافیه. اما سنگو کلوخ و سنگ های درشت انداختن این(؟) که بحث خواهد شد. اصولاً رجم، بله؟ بشه، برا اینکه رجم غیر از جلده است. رجم غیر از جلده است، صدق رجم، اونجا صدق جلده نیست، اونجا مائة جلده است، یعنی صدق رجم. کی گفته؟ اینا کیه؟ برا اینکه (؟) بشه. برا اینکه شلاق زدن با سنگ پارت کردن خیلی فرق داره اینا باید بحث بشه. بنابراین رجم فرض کنید صدتا حالا یا کمتر یا بیشتر، اگر نمرد و در ضمن فرار کرد میشود برگردوند یا نه؟ اصولاً آیا لغت رجم مساوی با لغت قتل است؟ یا نخیر اعم است از قتل؟ اگر حکمش قتل بود، لفظ قتل میومد، اما رجمه. سنگ باران کردن نه سنگ باران کردنی که بالفعل انجام میدهند، میزنند و میکشند و (؟) نخیر، سنگ باران کردن، ریگ باران کردنه، که در حقیقت سنگ به تعبیر فارسی اون عرض میشود که درشت هاست، اما ریگ باران کردن.(؟) حداقل کافیه، حد اقلی که صدق رجم کنند. کمانکه در باب جلد، آیا در شلاق دادن هوای سرد، هوای گرم، مرض، صحت، شلاق شدید، شلاق خفیف، شلاق متوسط ، کدام شرطه؟ قرآن میگد که فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ. خب مائة جلده بايد صدق جلده بكند. آیا صدق جلده برای این است که شدید بزند؟ و شلاق کلفت باشد؟ و در گرما باشد؟ نخیر. متوسط، در متوسط هوا، متوسط زدن، و متوسط شلاق، نه حد ادنی و نه حد اعلی. اما با شلاق کلفت و شدید زدن و طرف مریض باشد با مرضی، با چند شلاق قبل از صد شلاق میمیرد، چون شلاق زدن غیر کشتنه. کما اینکه جلد، عرض میشود که رجم، غیر کشتن است، کذلک جلد هم غیر کشتن است، جلد شلاق زدن است، و رجم هم ریگ باران کردن است. اینها سوالاتی است که در باب قضات و در باب حدود و در باب رجم و در باب جلد میاد. حالا از باب نقش کلی، احکامی که در روایات ذکر شده است چن جور است. احکامی که تطابق صد در صد با قرآن دارد که مطلبی نیست، احکامیست که با نص قرآن مخالف است که این هم مانع است. احکامیست که با ظاهر قرآن مخالف است. مثلا، دو دسته روایات داریم بر خلاف ظاهر قرآن مثلا. یک دسته روایات، بیشتر بر خلاف ظاهر است، یک دسته کمتر. یا، یک دسته روایات بیشتر موافق روایات است، یک دسته کمتر. آیا روایتی که بیشتر موافق ظاهر است، تقدم دارد بر روایتی که کمتر موافق ظاهر است؟یا تقدم ندارد؟ طبق (؟) تقدم دارد. (؟) آیا اوفق با کتاب الله وافق است، یا اونکه موافقتش کمتره؟ طبعا اوفق. چون قرآن بیان للناس  است و با بیان للناس بودن حجیت دارد‌ بنابراین اگر روایایتی حتی کلمة واحده بر خلاف ظاهر قرآن باشد مردود است، همچنین اگر روایات متخالفه باشند، بعضی اوفق با ظاهر قرآن‌اند، و بعضی موافق با ظاهر قرآن. آنچه اوفق با ظاهر قرآن‌ است، مقدم است یا مقدم نیست. و اصولاً قرآن که تبیاناً بکل شئ است. ما کل شئ رو در قرآن باید پیدا کنیم. کل شئ یا در نص خوده آیه مربوطه است، یا آیاتی که اشاره میکردن به رجم. این مقدمات برای جریان رجمه. در روایاتی هست، متاسفانه هم در روایات شیعه هست، هم در روایت سنی. اَلشَّيْخُ وَ اَلشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا اَلْبَتَّةَ. البته این عبارت عربی هم نیست. این در عبارات عادی عربی هم موجب مسخره است و موجب استهزاست. ولکن‌، در روایت سنی زیاد، و در روایت شیعی کم. که اَلشَّيْخُ وَ اَلشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا اَلْبَتَّةَ. چه اینها محصن باشند و محصنه باشند، چه محصن و محصنه نباشند (؟) روایت که این آیه قرآن بوده و این آیه از قرآن افتاده. نسخ لفظی از قرآن شده، که در بعد اول، بعد دوم، بعد سوم، عرض میشود که این غلطه و قابل قبول نیست. در باب رجم باید تحقیق کنیم، روایتی که هست به چه لحنه، و در چه مبناست؟ یکی از مبانی روایات رجم در صورت قبول این است که، اصولاً رجم در زنای محصن و محصنه است، حد احصان. در روایت دارد حد احصان این است که اگر شوهر یا زن دائمی داشته باشد که نزدش هست و میتواند استفاده ی جنسی کند، این محصن و محصنه است، نزدش البته. نزدش است و دسترسی به استفاده جنسی زن با شوهرش و مرد با زنش دارد، در اینجا محصن و محصنه است. و اما، اگر (؟) باشد یا منقطع باشد، نه. خب چرا؟ اگر مناط احصان است، اگر کسی یک زن دارد، دسترسی به این زنم دارد، اما شخص دیگری پنج تا، شیش تا، ده تا منقطع دارد که همیشه هم با او هستن. آیا دسترسی به چند منقطعی که نزد او هستن بیشتر احصان آور است؟ یا دسترسی به یک زن دائمی؟ میشود گفت اون دسترسی که احسان آوره بیشتر است و دسترسی زیادتر است، محصن و محصنه نمی‌کند مرد و زن را، البته مرد را، چون زن که چند شوهر نمیشه، مرد را. آیا مردی که دسترسی به چند زن منقطع دارد، شب و روز در هر وقتی از اوقات، این دسترسیش بیشتر است، یا اگر یک زن دائمه دارد، و دسترسی به یک زن. دسترسی به یک زن دائمه زیادتر میشود، یا دسترسی به چند زنه منقطعه؟ چطور میشود که این روایت رو ما قبول کنیم و طبقش ما فتوا بدیم، که شرط احصان، اصل احصان، شرط احصان این است که زن دائمه باشد و مورد دسترسی باشد. اما اگر زن منقطعه باشد و مورد دسترسی چند برابر هم باشد که اینطوره، چون زن دائمه یا شبه یا روزه، بلاخره یه مرتبه است، دو مرتبه. اما زن منقطعه برا مردی قوی است ممکن است به تعدادشون، تعداد دیگری هم انجام گیرد. چطور میشود که تفسیر بدیم مرجوح را بر راجح؟ و حال اینکه نظیرش در کاره. مثلا، نظیر هایی در کل فقه دارد، از جمله در جمع بین اختین. در جمع بین اختین عرض میشود که چه در حال زواج باشد و چه در حال عرض شود که عده باشد، منتهی عده رجعیه. اگر زنی دارید و خواهرش در عده رجعیه شماست، این زن که زن شماست بالفعل، میتواند خواهرش، یعنی این زنی که شما گرفتید و طلاق دادید در عده رجعیه، آیا میتوانید درحال عده رجعیه این خواهر، اون خواهر رو عقد کنید؟ خب نه. چون المعتد رحعیةً زوجاً. اما اگر بائن باشه چی؟ اگر بائن باشد میتوانید؟ یعنی، اگر یک خواهری را طلاق خلع دادی یا طلاق مبارات دادی، خواهرش را در عده خلع و مبارات میتوانید ازدواج کنید. بائن چه؟ خلع و مبارات بائن قطعی که نیست. همین که در طلاق خلع و مبارات اگر زن مختلعه و زن مبارئه در ضمن عده رجوع کرد فی ما بذلت، رجعی میشه. وقتی رجعی شد، مرد میتواند رجوع بلا عوض کند. در مختلعه و مبارئه میگن جمع نیست، و حال اینکه امکان رجوع هست. اما در باب منقطعه، اگر خواهری را گرفت و عرض میشود که وقتش رو بخشید، وقتش تمام شد، در عده است، این عده بائن کلیست دیگه. بینونت کلیست که رجوع ندارد، خلع و مبارات نیست، رجعی هم نیست، بینونت کلیست. در بینونت کلی (؟) مادامی که اون خواهر اول که جدا شده است از شما، در عده ی شماست، خواهر دوم رو نمیتونید بگیرید. و حال اینکه تفسیر مرجوح است بر راجح. چطور، در مختلعه و مبارئه، در عده ی خلع و مبارات میشود جمع کرد بین اختین، و حال اینکه رجوع امکان دارد، باشد. اما در صورتی که بینونت کلیست نمیشود که خواهری را که از شما جدا شده است و عقد منطق شما بوده است، با خواهر دیگرش در زمان عده (؟) جمع نیست. صدق جمع میکنه. نه جمع بعد اول است، نه جمع بعد دوم است، نه جمع بعد سوم. جمع بعد اول این است که هر دو در ازدواج شما بالفعل باشند. جمع دوم این است که یکی در ازدواج شما باشد، و یکی در حال عده ی رجعیه باشد، جمع دوم نیست. جمع سومم نیست. جمع سومم این است که یکی در، زن شما باشد، و یکی در عده ی مختلعه مبارئه باشد، این چهارمی. اصلا عده مختلعه نیست، عده مبارئه نیست، عده رجعیه نیست، بلکه عده ایست که به نفع شما بگیره. اما اگر شما خواهرش را گرفتید، هیچگاه امکان ندارد که رجوع کنید به اون خواهری که طلاق دادید. اینم نظیرشه، حالا در اینجا، در باب احصان. در باب احصان که آقایون اجماع دارن و من خلاف ندیدم اصلا در فقهای شیعه و در فقهای سنی، که اگر احصان، البته سنی که نه، سنی ها که عقد منقطع رو جایز نمیدونن، بر مبنای صحت عرض میشود که عقد منقطع، اگر چند معقوده ی منقطعه دارید که دسترسی به هر کدامشون بیشتر از دسترسی به زن دائم است، چطور در صورتی که زن دائمه که به او دسترسی داشته باشید، غائب نباشد، چه نباشد، مانع باید، اونجا موجب احصان میشود، اما زن منقطعه ای که دسترسی هایی دارید به طور متعدد، موجب احصان نمیشود. اینها سوالاتیست که تا اندازه ای کردیم، و برا اینکه جلسه تعطیل نشود ما نیم ساعت با شما بحث کردیم، که (؟) دیگر به حساب تعطیل بین التعطیل، عرض میشود که بین التعطیلین که تعطیله، تعطیل کردن. ما در نجف که بودیم این کارو نمی‌کردیم، در نحف تعطیل بین التعطیلینم تحصیل میکردیم. اما در، بله؟ تعطیل بین التعطیلینم تحصیل میکردیم، اما در اینجا قضیه به عکسه. حالا برای مراعات بین الجهتین ما سوالاتی رو محضر آقایون عرض کردیم و روز شنبه اگر زنده ماندیم، در باب عرض میشود که جواب از سوالاتی که در ابواب شهود و در ابواب قضات شد، انشاالله بحث خواهیم کرد.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.