« بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرَّحیِمِ »
ألحَمدُ للّـهِ ربِّ العالَمینَ وصلّی اللّه عَلَی مُحمّدٍ وَعَلَی آلهِ الطّاهِریِن
آیاتی در وصف قرآن
اعوذ بالله من الشِّیطان الرَّجیم «بسم الله الرحمن الرحیم * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجَا * قَيِّماً لِيُنذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» (کهف،2)، «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً» (فرقان،1)، «وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُنِيراً» (احزاب،46) وصَلَواته التّامّات الزّاکِیات عَلَی من أرسله «بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً» (فتح،28)، اللهم صَلِّ وسَلِّم وَزِد وَبارِک عَلَی مُحَمَّدٍ عَبدِکَ وَرسولِکَ وَنَبیِّکَ ونَجیِّکَ وصَفوَتِک وصَفیکَ وَخَیرِ خِیَرَتِکَ مِن خَلقِکَ نَبِیِ الاُمَّه وَالاِمامِ الرَّحمَه وَعَلَی آله الطّاهِرینَ المَعصُومِین الَّذینَ أذهبتَ عنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرتهم تَطهِیرًا «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَاناً نَصِيراً» (اسراء،80) ربِّ وفِّقنی بتقویک واجعلنی من امری یسراً وکفّر عنّی سیئاتی واعظم لی اجراً واجعلنی مخرجاً و فرقاناً «انک کنت بنا بصیرا» (طه،35)، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي» (طه، 25-28)، «وكَفَى بِرَبِّكَ هادِياً وَنَصِيراً» (فرقان،31)
عباراتی بود که مستفاد از قرآن و روایات بهطور خلاصه در صفحه اولِ جلد اوّلِ تفسیر الفرقان، به عنوان مقدمه آورده بودیم و مناسب بود که در این دورهی سوّم تفسیر که از نظر ظاهر چهره دیگری دارد؛ که تفسیر موضوعی قرآن بر محور آیات مشکله قرآن است؛ این جملات را تیمُّناً و تَبرکاً بخوانیم.
هر علمی سه رکن دارد
هر علمی که انسان میخواهد وارد به آن بشود؛ سه رکن دارد. اول: این علم از کیست؟ دوم: در چه وضعی این علم را اظهار کرده است و تدوین نموده است؟ سوم: هدف ما از آموختن این علم چیست؟
رکن اول: این علم از کیست؟
«از کیست؟» کافی نیست؛ ممکن است کسی کتابهای گوناگونی را بنویسد؛ اما مراحل این کتابها با هم مختلف باشند. برای طبقهی پائین، طبقهی وسط، طبقه بالا، و اگر شما طبقهی بالا هستید نمیتوانید به کتابی که فلان عالم بزرگوار برای طبقهی پائین نوشته اکتفا کنید. اولاً معلوم بشود که چه کسی این کتاب را نوشته است و این علم را در اختیار دانشجویان و صاحبان علم گذارده است؛ و مرحلهی دوم به چه منظوری و برای چه؟ و مرحله ی سوم هدف ما از آموختن این علم چیست؟
بحث ما بحث موضوعی قرآن شریف است. این کتاب از کیست؟ از مقام مقدّس ربوبیّت است بدون شک، اگر ما در هر حدیثی و در هر گفتهای و در هر نظری، مبتلای به شک یا ظن و یا احتمال و یا تردید باشیم؛ چه از نظر صدور، و چه از نظر دلالت، این اشکالات در کتاب الله نیست و این کتاب تماماً از اوست؛ الفاظش آیاتش، ترتیباتش، ترتیب سُوَرش، إعرابهایش، نقطههایش، تمامش، کمّش، کِیفش، تماماً از اوست، و این مطلبی است که کلّ مسلمانها قبول دارند، حتی اگر احیاناً در مطالبی مسلمانها اختلاف کنند، ما بر مبنای کتاب الله آن اختلاف را حل میکنیم. اما در مورد اینکه قرآنِ موجود صادر من عندالله است، هرگز یک مسلمان هم شک ندارد، و اگر اختلاف در تحریف کردهاند، احیاناً تحریف به نقیصه است، تحریف به زیاده در قرآن شریف اصلاً مورد اختلاف نیست، که چنین چیزی وجود نداشته (یعنی تحریف به زیاده در قرآن نیست).
[تحریف به نقیصه یعنی چه؟] تحریف به نقیصه یعنی اینکه فلان چیز از قرآن مثلاً کم شده، کما اینکه حاجی نوری در کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» نوشته است و دیگران هم همچنین.
بنابرین، رکن اول این بحث که ما برای سومین مرحله در سرازیری عمر انتخاب کردهایم و از امروز مشغول میشویم؛ مؤلف این علم و مؤلف این کتاب حضرت حق سبحانه وتعالی است؛ و در آن تردیدی نیست.
رکن دوّم: در چه وضعی این علم را صادر کرده است؟
رکن دوم: خداوند این کتاب را برای چه وحی کرد؟ آیا همانگونه که بر نوح و بر ابراهیم و بر موسی و بر عیسی(علیهم السّلام) وحی کرد؛ که حالت موقت داشت؛ حالت همیشگی نداشت گرچه همگانی بود؛ همانگونه برخاتم النبیین (صلوات الله علیه وآله) وحی کرد؟ یا نه؛ این کتاب؛ آخرین کتابِ وحی است و آخرین سخنی است که حق سبحانه وتعالی؛ شایسته میدانسته است که از برای کلِّ مکلفین با همه درجات ومراتبشان بیان کند، و اضافه بر آنکه این آخرین سخن است و در بالاترین قلّهی بلاغت و فصاحت و روشنبیانی و خوشبیانی است؛ خداوند با قدرت خود و با عنایت و رحمت دائمی خود این کتاب را از تحریفات و زیاد و کم کردنها حفظ فرمودهاست؛ حتی در إعراب و نقاطش؛ و این مقتضای این است که این کتاب آخرین است؟
اگر چنانکه این کتاب هم مورد دستبرد تنقیص و یا زیاده قرار میگرفت؛ پس بنابراین مکلّفین باید در گمراهی به سر ببرند؛ چرا که حجت دیگری ندارند؛ برای اینکه این آخرین وحی است و إلی یوم القیامه وحی دیگری از حضرت حق سبحانه وتعالی برای مکلّفین نازل نخواهد شد. کتابهای دیگر وحی، هم زمانشان گذشته است؛ و هم مورد تحریف قرار گرفته است. پس اگر این آخرین کتاب هم مورد تحریف قرار میگرفت؛ حجت تمام نبود. البته افراد زیادی بودند حتی از مسلمانها که علاقمند بودند این قرآن را کم و زیاد کنند؛ امّا ارادهی حق سبحانه وتعالی بر این تعلّق گرفت که این حجّت؛ که هم حجّت اولین است و هم حجت آخرین، علی طول الخط و الی یوم القیامه باقی بماند؛ تا هیچگاه هیچ مکلفی در عالمِ وجود در طول زمان و در عرض زمین هیچ مکلّفی خالی از حجتّ بالغ الهی نباشد.
اینجا خلاصه ما بحث میکنیم و تفصیلش در تفسیر الفرقان هست؛ و تفصیل نخواهیم داد مگر مقداری که مقتضای سلسله و ترتیب بحث است. پس رکن دوم در این بحث عبارت است از اینکه؛ خداوند، قرآن را که نازل کرد، بعضی از سخنانش را نفرموده، یا آن بعضی را که بعداً نسخ میکند نفرموده، یا آن بعضی که در اختصاص بعض است نفرموده است، بلکه خداوند در این قرآن تنها سخنانی را بیان فرموده که شایسته است و یا بایسته است از برای کلّ مکلفین در طول زمان و در عرض زمین؛ از وقتی که این قرآن نازل شد، الی یوم القیامة الکبری.
و اگر خداوند در آیاتی نمیفرمود که «اطیعوا الرسول واولی الامر منکم» ما گوش به حرف رسول و اولی الامر نمیدادیم. چون رسالت رسول هم به نصّ قرآن است؛ و ولایت امرِ ائمه هم به نصّ قرآن و حدیث است. محور اوّلیِ ما و محور اصلیِ ما و دلیلِ اول و وسط و آخرِ ما؛ و رکن ادلّهی ما عبارت است از این کتاب شریف.
این مرحلهی دوم، که دیگر هرگز انتظارِ مطلب دیگری از مقام مقدّس وحی نداریم چون خداوند فرمود: «أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ» (عنکبوت،51)، «ـهِم» چه کسانی هستند؟ «ـهِم» عبارتند از کلّ مکلفین در نیازمندیهای زندگی و در کلّ ابعاد زندگی، از نظر ظاهری، باطنی، فردی، اجتماعی، دنیوی، برزخی و اخروی. حضرت حق سبحانه وتعالی تمام برنامههای زندگیساز و زندگیپرداز را در این کتاب بیان فرموده و اینها ادّعا نیست. وقتی با آیات مقدّسات قرآن از نظر جزئی و کلّی درست برخورد میکنیم مطلب برای ما پیدا و هویداست.
رکن سوّم: هدف از این علم چیست؟
سوم: خدا از این کتاب چه خواسته است؟ آیا منظور از فرستادن این کتاب این است که تبرّک باشد؟ برای فاتحهها باشد؟ برای عروسیها باشد؟ قاری قرآن بخواند؟ نخیر «لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ» (یس،70)؛ برای مردهها نیست؛ برای زندههایی است که خود را به مردن میزنند، که زنده شوند و زندهتر شوند در تمام ابعاد زندگیساز و زندگیپرداز. پس برای زنده کردن است و فقط برای مردهها نیست.
توضیح آیه «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ»
از آیاتی که باید در آن دقت کنیم؛ و باید خیلی مطالب از آن بفهمیم، و جنبهی اثباتش بسیار عظیم و جنبه نفیاش نیز بسیار عظیم است؛ این است که «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ..» قسمتی از این آیات اطراف این خانهی قرآن نوشته شده است؛ «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ» (اعراف،170) منظور از کتاب چیست؟ کتابِ سیوطی است؟ کفایه است؟ کافی است؟ کلماتِ رسول است؟ کلماتِ ائمه است؟ نخیر الکتاب یعنی این قرآن. تورات است؟ انجیل است؟ با چه کسی حرف میزند؟ مراجعه بفرمائید؛ والذین یمسکون بالکتاب نه یستدلون بالکتاب، نه یقرؤن الکتاب، نه یفهمون الکتاب، نه یعلمون الکتاب، بلکه یُمسّکون بالکتاب. در لغت مقداری خرد بشوید و دقت کنید. گاهی اوقات گفته میشود مَسَکَ گاه اوقات اَمسَکَ گاه اوقات مَسَّکَ؛ هر سه به یک معناست اما با هم فرق میکنند. هر سه به معنای نگهبانی و پاسداری است. این قرآن کتابِ نگهبان است, کتابِ پاسداری است؛ کتابِ محافظت است، کتابی است که انسان را در امن از کل خطرات قرار میدهد. خطراتِ فطریِ درونی، درونیِ فطری و عقلی و فکری و خطراتِ برونی، از تمام هجومها و از تمام خطراتی که ممکن است متوجّه به حیات درستِ خداخواهِ انسانی گردد؛ این کتاب حافظ مکلّفین است از خطرات.
«یسمکون» به معنای نگهبانی و پاسداری خود و دیگران از خطاها و خطرات
یمسّکون! یَمسِک نیست؛ یُمسِک نیست؛ بلکه یُمَسِّک است. یُمَسِّک چند بُعد دارد: نگهبانی میکنند بوسیلهی کتاب، کتاب را وسیلهی نگهبانی قرار میدهند؛ هم در بُعد اصلِ اینکه کتاب نگهبان باشد. [..] «والذین یمسکون بالکتاب»؛ این والذین هر کسی که باشد؛ هر مکلفی که باشد، در کل عالم هستی؛ چه انس، جن، ملائکه، دیگران، چه در آسمانها باشند، هر جا که باشند، این کتاب؛ برنامهی زندگیساز و زندگیپرداز آن طوری است که خداوند خواسته است؛ در طولِ تاریخِ تکلیف؛ از هنگامی که قرآن نازل شد تا آخرین لحظهای که قیامت کبری برپا میشود.
والذین یُمَسّکون بالکتاب چه چیزی را؟ یُمَسّکون مفعول ندارد؟ مثل ءامنوا، خیلیها معنای ءامنوا را درست نمیفهمند، ءامنوا بالله یعنی چه؟ مگر ءامن متعدی به نفس نیست؟ چرا بالله آمده؟ یعنی ءامنوا انفسهم بالله؛ یعنی خود را نگه داشتند بوسیلهی زیرِ پرچمِ حق رفتن. اینجا هم یُمَسّکون بالکتاب؛ چه چیزی را یُمَسّکون؟ مگر ما نگهبانی لازم داریم که بوسیله کتاب یمسکون؟ بله! برای اینکه ما فطرتمان، فکرمان، علممان، شعورمان، تدبرمان و تعقلمان؛ و تمام جست و خیزها و ترقیهای علمی و فکری و عقلی و فلسفی و عرفانی ما؛ تمام کال است؛ نمیتوانیم خودکفا باشیم، خداوند بشر را خودکفا قرار نداده است. ما کفایتی در عمق وجودمان هست؛ و کفایت درونی و برونی را خداوند عنایت فرموده. ماده و محوری که وسیلهی کفایت و موجب کفایت باشد خداوند در ما قرار داده. مثلاً اگر عقل نبود از قرآن چه میفهمیدیم؟ اگر فطرت انسانی نبود، عقل نبود، امر به تدبر و تفکر نبود، اگر اینها نبود ما چطور میتوانستیم بفهمیم؟
جایی را تصور کنید که برای شنا بسیار آماده است، آب زلال است، تمیز است و مانعی نیست؛ امّا شما شنا بلد نیستید؛ فایدهاش چیست؟ پس شما باید شنا یاد بگیرید. یا یک جایی است که؛ سخن بسیار عالی میگویند، بسیار علمی است، بسیار ممتاز است، اما شما لغتش را نمیدانید، پس باید کلیدش را و راهش را داشته باشید تا به آن دست یابید.
در اینجا خطراتی متوجه به انسانها و به کل مکلفین است؛ خطراتی همچون شیطانِ داخلی، شیطان خارجی، جهالتهای داخلی و خارجی و شهوتهای داخلی و خارجی، همه اینها ما را بسوی شیطنتها و حیوانیّتها و هواپرستیها و خودخواهیها و خودراهیها و خودبینیها توجه میدهد. پس ما دائماً در خطریم. در تمام ابعاد زندگی: زندگی حیوانی و بعد زندگی انسانی و بعد زندگیای که خداوند برای ما خواسته است.
بزرگترین و قویترین سلاحی که پروردگار عالم برای نگهبانیِ و پاسداری ما مقرر کرده است؛ قرآن است
آنچه را خداوند در عالم تشریع اراده فرموده است که: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (تین،4) پروردگار عالم ما را در مادهی اولی، از نظر روح و جسم در بالاترین تقویم آفریده است؛ به ما شنا کردن را یاد داده که چه طور باید شنا کنیم. کسانی که سرباز هستند و سرباز خوب هم هستند؛ اگر میخواهند در جبهه بجنگند مشخصاً با مشت یا سنگ یا چوب که نمیشود بجنگند؛ باید اسلحه داشته باشند. یمسِّکونَ اَنفُسَهُم بِالاَسلِحَه، البته اسلحهای که مناسب زمان خودش است. حالا بزرگترین و دائمیترین و واضحترین و قویترین سلاحی که پروردگار عالم برای نگهبانیِ ما و پاسداریِ ما و پاسبانی ما مقرر کرده است این کتاب است.
شیطنت استعمار و حماقت ما باعث شده که حوزههای علمیه از قرآن دور بیفتند
ولیکن از طرفی شیطان استعمار و از طرفی حماقتِ ما مسلمانها با هم ادغام و ممذوج شده و نگذاشته است در طول تاریخ اسلام این بزرگترین پاسبان ما؛ و بزرگترین نگهبانِ کلِّ زندگی ما در زندگی ما وارد شود. اگر هم آمده احیاناً فقط عین و قاف و صاد و ضادِ آن آمده، قرائتش آمده، فاتحهاش برای اموات آمده است. من بعضی وقتها در مجالس که صحبت میکردم میگفتم بیایید قبل از اموات برای خودمان فاتحه بخوانیم. بخوانیم فاتحه را تا بفهمیم که خدا در این کتاب عزیز برای زندگی ما، برای شایستگی و بایستگی ما در مقام عبودیت در محضر حق سبحانه وتعالی، در مقام تکلیف؛ چه میخواهد بگوید؟
استعمار چنان بلایی بر سر ما آورده و ما حماقت کردهایم. ببینید بعضیها که میخواهند سوارِ خر بشوند، اولاً خر تا دولا نباشد که نمیشود سوارش شد، دوماً باید آن شخص خر سواری بلد باشد، سوماً خر باید سواری دادن بلد باشد، اینها باید باشد تا یک خرسوار درست شود. اینها خر سواری کردند! قرآن از قول شیطان نقل میکند «لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً» (اسراء،62) یعنی افسار میکنم ذریهی انسان را الا قلیلا. شیطانِ استعمار ما را افسار کرده، دهنه زده، پالان زده، غشو کرده!
توجه بفرمایید چه عرض میکنم؛ این انفجار بیخود نیست، از دست کسی عصبانی نیستیم؛ از دست خودمان عصبانی هستیم. اگر ما دزد را در خانه راه دادیم و سستی کردیم و توجه نکردیم؛ همهاش تقصیر دزد نیست، تقصیر ما هم هست؛ و تقصیر ما مقداری بیشتر از دزد است. این علما که حصون الاسلام هستند؛ ما کجایمان حصون الاسلام است؟ از آنطرف وهابیها؛ از آنطرف یهودیها؛ از آنطرف مسیحیها و…؛ همه در داخل و خارج به نوامیس ما، به علم ما، به عقیدهی ما، به معرفت ما، اخلاق ما، سیاست ما، اقتصاد ما، استقلال ما و به همه چیز ما هجوم کردهاند؛ ما کجا حصون الاسلام داریم؟ چطور ما میتوانیم حصون الاسلام باشیم در حالی که یمسکون بالکتاب نیستیم؛ وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ؛ کجا ما مَسَّکنا بالکتاب؟ ما کجا بوسیلهی قرآن خود را از اشتباهات حفظ کردیم؟ جهالتهای خود را حفظ کردیم؟ کوتاهیها و ناکامیهای خود را، کالیهای خود را، و نارساییهای خود را، کجا حفظ کردیم؟ کجا؟ ما در حوزههایمان به هر چه دست زدیم جز به قرآن، و اگر برادرانی با قرآن کار کنند میگویند بیسوادند، جاهلاند، نمیدانند، نمیفهمند، روضهخواناند…
زمانی در حوزهها کسی که روی قرآن کار میکرد را مسخره میکردند!
در زمان آقای بروجردی یادم هست ما درس آقای بروجردی میرفتیم و مطالعهی عمدهی من قرآن بود؛ بعضی طلبهها میگفتند میخواهد روضه خوان بشود؛ قرآن کتاب خداست؛ میگویند قرآن برای روضه خوانهاست!
«وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ» خدا دارد حرف میزند؛ من نمیگویم؛ کسانی که از نظر ماده از نظر هیأت، از نظر وقت، از نظر فکر، از نظر مطالعه، از نظر دقت، بسیار بسیار قوی و نیرومندند یمسکون بالکتاب؛ یعنی بسیار حفظ میکنند از نابسامانیها و ناکامیها و نقصانها و انحرافها؛ بالکتاب، با این قرآن.
تمسک به قرآن چهار بُعد دارد: علم، عقیده، اخلاق، عمل
در چند بُعد، تمسیک اول: بدانیم خدا چه فرموده است؟ تمسیک دوم: به آنچه فرموده است معتقد شویم، تمسیک سوم: تخلُّق به اخلاق الله پیدا کنیم، بدانیم کافی نیست «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ» (نمل،14) کسانی هستند که میدانند وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ و یقین هم دارند ولیکن حجدوا، با حق ستیز میکنند. پس مرحلهی سوم از تمسیک این است که تخلّق پیدا کنیم؛ روح من، عقل من، فکر من و همه چیز من قرآنی شود. مرحلهی چهارم: حالتِ خارجی پیدا کند؛ و این در خارج نقش پیدا کند؛ و این قرآنِ شریف؛ اول در علمِ من، بَعد در عقیدهی من، بَعد در اخلاق من، بَعد در عمل من (چه شخصی و چه اجتماعی) نقش پیدا کند. یُمَسّکون در چهار مرحله؛ چهار رکن دارد؛ این یمسکون بالکتاب دارای چهار رکن است؛ در این چهار رکن: بخوانم که بفهمم، بفهمم که معتقد شوم، معتقد شوم که متخلق گردم.. از ابن عباس سؤال شد که ما کان خُلقُ رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)؟ قال: کان خلقه القرآن. همهاش قرآن؛
فضّه کنیز حضرت زهرا(س) به قرآن استدلال میکرد و علمای امروز از قرآن دورند!
فضه کنیزِ حضرت زهرا(سلام الله علیها) هر چه از ایشان سؤال میکردند، در استدلال با قرآن جواب میداد. بدبختها شما کلفت فضه هم نیستید نوکر فضه هم نیستید؛ شما که میگویم یعنی ما همه. فضه اینطور تربیت شده بود. فضه کنیز حضرت زهرا(سلام الله علیها) بروید مطالعه کنید، در بحارالانوار چه فصل مفصّلی است که هر چه با فضه سخن میگفتند استدلال میکردند احتجاج میکردند ایشان از آیات قرآن استدلال میکرد و جواب میداد. پس والذین یمسکون بالکتاب لفظیاً علمیاً عقیدیاً خلقیاً عملیاً در تمام مراحل تمسیک بالکتاب.
توجّه و حضور قلب در نماز
بَعد نمونهی خارجی از کتاب این که میخواهد ما را با خدا آشنا کند؛ با خدا و کارهای خدایی آشنا کند. واقاموا الصلوة؛ مقام و منزلت نماز خیلی بالاست. اگر ما نماز را درست بخوانیم که همه چیزمان درست است. اگر ما بدانیم که در حال نماز با خدا سخن میگوییم همه چیزمان درست است.
ارتباط نماز با قرآن
و اما ارتباط نماز با قرآن: در نماز با خدا صحبت میکنیم ولی در قرآن هم خدا با ما صحبت میکند هم ما با خدا به زبان خدا با خدا صحبت میکنیم. مگر اینطور نیست؟ در قرآن «وقال الرسول»، قول مؤمنین، و قول الله همه هست، پس قرآن هر دوگانه است. در نماز ما در محضر خدا هستیم و با خدا سخن میگوییم، بدانیم با که سخن میگوییم، حواسمان جمع باشد که فکرِ جای دیگر را نکنیم. به یک برادری گفتند آقا شما چهکار میکنید؟ قبل از وقت نماز بود؛ گفت: «نماز میخوانم». عدهای نفهمیدند چی میگوید، بعضیها هم فهمیدند، ما هم یک خرده فهمیدیم. «نماز میخوانم»؛ یعنی اگر چند ساعت به نماز ظهر مانده است؛ من خودم را آماده میکنم تا بتوانم در محضر حق صحیح بایستم؛ و بتوانم درست اظهار ادب کنم؛ و بفهمم که ایاک نعبد وایاک نستعین؛ و فکرِ درس و بحث را سر نماز نکنم..
و در قرآن ما کلام خدا را میخوانیم، میبینیم و توجه میکنیم. و این کلام خدا، سخن خداست با ما در کل؛ و سخن ماست با خدا در بعض. «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ» بَعد: «إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ» (اعراف،170) پس اینها مصلح هستند؛ پس غیر اینها مفسدند، انسان در زندگی یا مصلح است یا مفسد. آیا هیچکدام میتواند باشد؟ نمیشود. یا مصلح است و با وسیلهی اصلاح ـ که تمسیک کتاب است ـ خود و دیگران را اصلاح میکند؛ یا خود و دیگران را با تمسیک به غیر کتاب؛ ضایع میکند؛ به همه چیز تمسک کند جز به قرآن! همه چیز را قبول میکند جز قرآن! به همه چیز رو آورد جز قرآن! این میشود مفسدین. پس ماها نوعاً مفسدیم «وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ»؛ ولو بخاطر قرآن او را مسخره کنند؛ بکشند؛ فحش دهند؛ اذیت کنند؛ هجوم کنند؛ هرچه بکنند مهم نیست.
هر بلایی بر سر ما بیاورند؛ إن شاء الله از قرآن دست بر نمیداریم
برادران؛ من راست میگویم انشاء الله؛ اگر بیایند و هر بلایی سر ما بیاورند، بزنند، بکشند، فحش بدهند، تکه تکه کنند و خانهمان را خراب کنند؛ کما اینکه خانه ما را سنگباران کردند؛ در شب آنروزی که دوازده تا لات به مسجد امام رضا(علیه السلام) حمله کردند و به ما تهمت زدند که ما وهابی هستیم، ما اسرائیلی هستیم، ما دشمن مولا علی(علیه السلام) هستیم… ما صبر کردیم، هیچ کس هم هیچ نگفت، طلبهها به هر جایی که مراجعه کردند ـ با اینکه به ایشان گفته بودیم به جایی مراجعه نکنید ـ جواب شنیدند که ما مسئول نیستیم. که البته این مشکلات برای ما چیزی نیست. یا مکن با پیلبانان دوستی؛ یا بنا کن خانهای در خوردِ پیل…
بزرگان علمای ما به قرآن توجه نکردند
«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَ لَکُم فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ» (فصلت،31) یا از ابتدا نگو که این کلام خداست حتی لفظش را هم نگو. ربنا الله، خداوند به چه وسیلهای ما را تربیت تشریعی کرده است؟ با قرآن. قرآن پیغمبر را تربیت تشریعی کرد. قرآن کسانی که در راه عظیم این رسالت قدم بر میدارند و پایدار و صحیح قدم بر میدارند، را تربیت میکند. یا نباید بگی؛ والّا بندهی نوعی که پنجاه سال در قرآن کار کردهام و کم است، اگر فردا بنده مکاسب درس بدهم، فردا دو هزار نفر طلبه میآیند، چون من از خود استادِ مکاسب هم بهتر مکاسب بلدم؛ خودشان هم قبول دارند؛ ولی بنده درس نمیدهم. مکاسب کتاب بدی نیست ولی قرآن را کنار بگذارم و مکاسب بگویم؟ قرآن را بگذارم کفایه بگویم؟ چرا صاحب کفایه به قرآن توجه نکرده؟ چرا صاحب مکاسب توجه نکرده؟ چرا شیخ انصاری دربارهی قیامت به آیهای استدلال کرده که در قرآن نیست؟ لفظی را به اشتباه استفاده کرده چون نرسیده که به قرآن مراجعه کند. اینها اشاراتی است که من در تفسیر در پاروقیها یادداشت کردهام.
ما نسبت به معصومین هیچ نیستیم؛ آنها خودشان را فدای قرآن کردند؛ جان ما چه ارزشی دارد
«الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» (فصلت،30)؛ استقامت؛ ما که باور داریم این کتاب، کتاب خداست، اگر هم بگویند کتابِ بیسوادهاست و شما بیسوادید؛ مهم نیست که چه میگویند؛ به پیغمبر هم سنگ زدند، فحش دادند، معدهی گوسفند ریختند، در شِعبِ ابیطالب حبسش کردند، ایشان را مجبور به هجرت کردند، کتک زدند، دندان شکستند، پیشانی شکستند، فرق علی را شکافتند، برای چه بود؟ پهلوی زهرا را لگد زدند، برای چه بود؟ برای مال بود یا برای حفظ خلافت امیرالمؤمنین که بر محور کتاب و سنت است؛ «ما منّا الّا مقتولٌ أو مسموم» کشتند، اذیت کردند، فحش دادند. مگر ما خونِمان رنگینتر است؟ مگر ما که هستیم آخر ما چه هستیم؟ آنها که این کارها را کردند دشمنهای اسلام بودند، ما که دوستان اسلامیم! ما که شیعیان مرتضی علی هستیم!
چرا در حوزهی شیعیانِ مرتضی علی؛ باید قرآن اینقدر ذلیل باشد؛ مظلوم باشد؟ مگر کسی که مطابق میل شما حرف بزند، اگر کتاب الله را طبق میل شما و سلیقهی شما معنا کند؛ خیلی خوب است و الا «فالکتاب و اهل الکتاب فی ذلک الزمان طریدان منفیّان و صاحبان مصطحبان فی طریقٍ واحد لا یؤویهما مؤوٍ» : «پس قرآن و اهل قرآن در آن زمان، راندهشدگانِ حذفشده [از جامعه، امّا] همراهانى همگام [با هم] در یک راه هستند. [ولى] هیچ پناهدهنده اى، آن دو را پناه نمیدهد» (عن أمیرالمؤمنین؛ بحارالانوار، ج74، ص365)؛ مگر کسانی که قرآن را طبق میل ما معنی کنند، طبق فتواهای ما معنی کنند (آن وقت محترم هستند والا طرد میشوند). بارها عرض کردم که امام زمان که تشریف میآورند و «یأتی بکتاب جدید»؛ این برای چیست؟ کتاب جدید چیست آخر؟ همین قرآن است که هست. اگر کتاب دیگر باشد که مرتد میشود. همین است با معانیاش، با علومش، که ما قبول نداریم..
سخن امام خمینی(ره) در افسوس برای دوری از قرآن
ما از جلدِ اول تفسیر قرآن، وضعِ شروع در تفسیر را باید بخوانیم بر حسَب روایت امام صادق(علیه السّلام) که از روایات بسیار بسیار عمیق است دربارهی قرآن؛ و عجیب این است ـ یک حاشیه برویم: ـ اگر برایما روایت بخوانند که قرآن چنان است؛ قبول میکنیم، اما اگر خودِ قرآن بگوید که من چنینم؛ ما قبول نمیکنیم! خیلی جالب است! اگر آقای خمینی اینطور میگوید که: «اینجانب از روی جِدّ و نه تعارف معمولی میگویم از عمرِ به باد رفته خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم، و شما ای فرزندان برومند اسلام؛ حوزهها و دانشگاهها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار کنید. تدریس قرآن در هر رشتهای از آن را مدّ نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید. مبادا همچون نویسنده خدای ناخواسته در آخر عمر که ضعف پیری بر شما هجوم کرده از کردههای خود پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید؛ همچون نویسنده». ایشان میگویند، عدهای قبول میکنند عدهای نه. همین را اگر بیرون بود پاره میکردند. ولی اگر قرآن بگوید قبول نمیکنند.
روایت امام صادق(ع) در مصباح الشریعة درباره شرایط مطالعه قرآن
حالا روایت از امام صادق که در صفحهی پانزدهم جلد اول نقل کردیم: و قد رُوی عن الامام صادق(علیه السلام) أنّه قال حالا ما میخواهیم در قرآن در مرحله سوم وارد شویم چه کار کنیم؟ دستور میدهد: قال الصادق عليه السلام «من قرأ القرآن ولم يخضع لله، ولم يرق قلبه، ولا يكتسی حزنا ووجلا في سره، فقد استهان بعظيم شأن الله تعالى، وخسر خسراناً مبيناً، فقارئ القرآن يحتاج إلى ثلاثة أشياء: قلب خاشع، وبدن فارغ، وموضع خال، فإذا خشع للّـه قلبه فرّ منه شیطان الرجیم» (بحار الأنوار عن مصباح الشریعة؛ ج82، ص43) قرآن بخوانیم و به قرآن اهانت نکنیم. ما اهانت زیاد میکنیم. در جلسات فاتحه مگر اهانت به قرآن نمیشود؟ خدا که میفرماید «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (اعراف،204)؛ ما چه مرضی داریم که قاری قرآن میخواند و ما با هم حرف میزنیم؟
نجف جایی از من دعوت کردند دَه شب برای طلبهها صحبت کنم ظاهراً مسجد هندی بود، خوب از رجال هم میآمدند، چون برایشان تعجب بود که عدّهای ملّا پای منبر بودند؛ قبل از اینکه من منبر بروم گفتند که یک نفر قرآن بخواند؛ و در ضمنِ قرآن خواندن اینها با یکدیگر صحبت میکردند. من رفتم بالای منبر و گفتم من امشب صحبت میکنم اما دیگر از فردا شب نخواهم آمد؛ چون این جلسهی شما جلسهی گناه است، یعنی کلام خدا مادون کلام من است ومقدمهی کلام من است؟ تا آقا بیایند تا آقا صحبت کنند قرآن بخوانید! اینقدر قرآن در میان ما ذلیل است که کلام خدا را میخوانند و ما چایی میخوریم، صحبت میکنیم، قلیان میکشیم، بحث میکنیم؟ اما فرض کنید واعظ یا روضه خوان منبر برود همه باید ساکت بشویم!
این ادب اول قرآن است «من قرأ القرآن ولم يخضع لله»، قرائت برای خواندنِ صِرف و وِر وِر که نیست؛ بلکه مانند خواندنِ نسخهی دواست؛ مگر خواندن نسخهی دوا فقط برای خواندن است؟ نسخهی دارو را میدهند که این نسخه را اگر هم نمیخوانید ولی به آن عمل کنید. خواندن برای فهمیدن و عمل کردن است «من قرأ القرآن ولم يخضع لله» خضوع باید کرد. این کتاب، کلام خداست. چرا شما در تأمّلِ کفایه اینقدر فکر میکنید و خضوع میکنید که آخر هم معلوم شود که نه او فهمیده نه شما؛ اما کتاب خدا را همینطور بدون تأمّل قارّ و قارّ میخوانید؛ مثل نماز که یک نفر تند تند میخواند و میرفت سجده و برمیخواست و باز مینشست، از حضرت رسول(ص) سؤال شد که او چه کار میکند فرمود «نقر کنقر الغراب» (بحارالانوار،ج81، ص234) این مرد مثل کلاغ نوک به زمین میزند، او به نماز اهانت کرده. این اهانت است!
«من قرأ القرآن ولم يخضع لله»، به کسی گفتم شما قرآن میخوانید گفت: بله قرآن را میخوانم و کفایه را مطالعه میکنم. گفتم: نخیر، قرآن را مطالعه کنید کفایه را بخوانید. چرا جای دیگر مطالعه میکنید؟ من با کفایه دشمن نیستم، من با چیزی که جلوی قرآن را بگیرد دشمن هستم. رقص و موسیقی بهتر از علمی است که معارض با قرآن باشد. رقص و موسیقی و تار و تنبور و عرق و شراب و گوشت خوک و گوشت سگ اینها موقّتی است، و اینها بهتر است از کارهایی که، علومی که، اعمالی که، افکاری که، سخنانی که، بحثهایی که انسان را به قرآن نمیرساند بلکه دور میکند. این مغز را پر از خباثت میکند، که تازه وقتی به قرآن میرسد بگوید خدا که بلد نیست حرف بزند، قرآن ظنی الدلالة است!! یا میگوید «إنّما یعرفت القرآن من خوطب به»، که این را هم نفهمیده..
«من قرأ القرآن ولم يخضع لله»، خضوع باید کرد. چنانکه در نماز، در حضور حق خضوع باید کرد. خضوع برای قلب است؛ برای ظاهر که نیست. خشوع برای ظاهر و خضوع برای قلب است. «من قرأ القرآن ولم يخضع لله»، نه تنها برای قلب است بلکه برای تمامِ وجود انسان در موقع خواندن قرآن باید که متواضع باشد؛ خاضع باشد.
«ولم يرق قلبه» دل باید نرم بشود؛ این دلهای سخت؛ این دلهای سختتر از سنگ؛ که هر موعظهای در آن تأثیر نمیکند؛ اگر قرآن را انسان بخواند و بفهمد و بداند و توجه کند؛ این دلها را نرم میکند، آرام میکند و آماده میکند.
«ولا يكتسی حزنا ووجلا في سره» با خواندن قرآن باید پر از غم بشویم؛ چرا؟ چون از این معارف دوریم؛ پر از غم؛ و وجل: ترس؛ حزن و وجل دو بُعد است. حزن: غصه بخوریم که چرا به آنجایی که باید نرسیدهایم؛ و چرا نسبت به این کتاب تقصیر کردهایم. ووجلاً: بترسیم از مخالفت با احکام قرآن؛ بترسیم از عدم توجه به معارف قرآن. «وجلا في سره» در باطن! که در ظاهر هم ظهور میکند.
«فقد استهان بعظيم شأن الله تعالى»؛ توهین به عظمت شأن حق است. این کتاب حق است؛ کتاب موش و گربه که نیست. چطور آدم به تلویزیون اینقدر دقت میکند؟ آدمهای بزرگ، کارتنهای بچهها را هم نگاه میکنند؛ گوش میکنند و دقت میکنند؛ و اگر کسی حرف بزند میگویند حرف نزن! اما برای کلام خدا که این مطالب نیست! «فقد استهان بعظيم شأن الله تعالى، وخَسِر خُسراناً مبيناً»؛ پس تمام ما در خسران (خسارت و زیان) عمومی قرار گرفتهایم..
«فقارئ القرآن يحتاج إلى ثلاثة أشياء»، خواندن قرآن سه رکن دارد؛ قاری، فقط وِر وِر نیست؛ بلکه بخواند که بفهمد؛ والّا که خواندنِ صِرف که مطلبی نیست. «فقارئ القرآن يحتاج إلى ثلاثة أشياء : قلب خاشع ، وبدن فارغ ، وموضع خال» این دلی که در برابر کلامِ حق و در برابر خطابِ حق خاشع باشد، شنوا باشد، گوشِ دل را باز کند؛ عقلِ دل را، گوشِ دل را، هوشِ دل را، فهمِ درون را بگشاید و عمقِ وجود خود را در برابر کلام حقِ قرار دهد. و لذا خداوند به پیغمبر بزرگوار میفرماید: «وَقُلْ لَهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً» (نساء،63) فی انفسهم، نه آذانهم؛ این قولِ بلیغ را که کلامِ حق است و کلامِ رساست، این کلامِ رسا را به دلهای آنها و به قلبهای آنها برسان. و معنای «وَرَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً» (مزمل،4) همین است.
«قلب خاشع، وبدن فارغ» یعنی در حال خستگی نباشید. روح خسته، بدن خسته، حالا چون کاری نداریم قران بخوانیم! مثل بعضی برادرها که از راه میرسند سلام علیک میکنیم من که چیزی نمیگویم، میگویند ببخشید ما چون کار داشتیم تفسیر نمیآییم! معلوم میشود که تفسیر کار نیست. همه چیز کار است، همه دروس درس است بجز قرآن. قرآن که درس نیست! چون میگویید؛ من هم جواب میدهم. ما که نمیخواهیم به طرف خودمان دعوت کنیم. «قلب خاشع، وبدن فارغ»، باید درونت خشوعِ تمام در برابر کلام حق داشته باشد، و همینطور برونت. نه اینکه از کار خسته شدهایم حالا خوابمان هم میآید؛ برویم قرآن بخوانیم!
«وموضع خال» جایی که خالی باشد؛ سر و صدا نباشد؛ این و آن حرف نزنند؛ که این گوشِ ما با صداهای دیگر مشغول نشود، که گوش ما، هوش ما، فکر ما، چشم ما قلب ما، روح ما و همه چیز ما در محضر حق سبحانه وتعالی قرار بگیرد.
«فإذا خشع للّـه قلبه فر منه شیطان الرجیم» تتمه بحث برای فردا إن شاء الله.
اللهم اشرح صدورنا بنور العلم والایمان ومعارف القرآن العظیم
ووفّقنا لما تحبه وترضاه وجنّبنا عما لا تحبّه ولا ترضاه
والسلام علیکم ورحمة الله