تفسیر آیه 35 سوره احقاف
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
بین الهلالین یک مقدمه مختصره در مسائل فرعیه شرعیه که همه مجتهدان روی آن بحث فرمودهاند، ما این را مادر علوم حوزه قرار دادهایم و همه بحث میکنیم و حال آنکه اگر یک نفر مجتهد کامل عادل زاهد باشد برای امت اسلام حیّاً و میّتاً کافی است. اما در مسائلی که هم مسلمانها به آن احتیاج دارند و هم غیرمسلمانها برای روشن شدن و مسلمان شدن به آن احتیاج دارند، اصلاً بحثی در حوزهها از آن نیست، صرف اینکه من و شمایی فرصت کنیم و راجع به نبوات بحث کنیم، راجع به معاد بحث کنیم و راجع به توحید بحث کنیم بر مبنای ادله فطریه و عقلیه و کتاباً و سنتاً، این کافی نیست که ما شخصاً این را فکر کنیم و نقل کنیم. آن هم نقل از منقولٌ منها که بسیار کم است و در عین حال خام است و بحث نشده است. اینها بیشتر باید مورد بحث قرار بگیرد. اگر شما در بیرون از مملکت اسلامی تشریف ببرید با مسیحیان و غیر مسیحیان از اهل کتاب و غیر اهل کتاب برخورد کنید، سؤالاتی که آنها دارند، شما جواب ندارید، چون جوابهای آنها در حوزهها اصلاً فراهم نمیشود.
«حالیاً نواصل البحث استمراریاً فی الرسالات و النبوات الربانیة. فهنا بنود من البحث، البند الحاضر، الحقل الحاضر عبارة عن من هم اولوالعزم من الرسل؟ خمسة، ستة، اکثر، اقل؟ البند الثانی متی ابتدأت الشرائع القدسیة الالهیة، سؤال مهم جداً جداً، هل ابتدأت الشرعة الالهیة منذ آدم (ع) الی الخاتم، فلیست الشرائع خمس بل ست، علی اقل تقدیر، خمسة اولوالعزم من الرسل و السادس و هو الاول آدم (ع) لانه بُعث بشرعة ربانیة طبعاً، هذا مقطوع و ثابت عقلیاً و کتابیاً و فی السنة القدسیة المحمدیة (ص) أن آدم اوحی الیه بشرعة احکامیة فرعیة الی شرعة اصلیة مهما کانت اقل من سائر الشرائع الخمسة الاولوالعزم من الرسل، هذا بحث ثانی. البحث الثالث: لماذا تعددت الشرائع حال ان ربنا سبحانه و تعالی ولو احال حمل کل المکلفین تکویناً و تسییراً و اغتراراً علی شرعة الحق ولکن ما کان، ولکن فی المرحلة الثانیة کان بالامکان و ما کان یخالف الاختیار یخالف التکلیف ان یبعث کل رسله بشرعة واحدة منذ آدم الی خاتم، الی یوم الدین، ولکن الله تعالی انزل شرائع عدة «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» (مائده، آیه 48) الی قوله تعالی «لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» (همان) بحث رابع: هل الانبیاء (ع) کلهم معصومون و منذ متی؟ منذ ولدوا، منذ بلغوا الحلم، منذ ابتعثوا او لیسوا معصومین اطلاقاً کما یقول بعض اخواننا السنة. البحث الخامس: اذا نحن نقول و سوف نقول و بصورة متأکدة نقول أنّ الانبیاء (ع) اقل شیء منذ الوحی و منذ بدایة الرسالة حتی الموت معصومون فما نصنع بآیات عدة بالعشرات العشرات، قد یظهر منا ان موسی ان آدم ان یونس ان ادریس و حتی ان خاتم النبیین (ص) و اعوذاً بالله عصی ربه، طبعاً لم یعص ربه ولکن حسب ما یقولون المتظاهر من بعض الآیات «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ» (فتح، آیات 1 و 2)»
این بحث اول ولایت عزم است، ولایت عزم چند بحث دارد. بحث اول: اصلاً ولایت عزم یعنی چه؟ وقتی فهمیدیم یعنی چه، عددشان چقدر است؟ اگر آنطوری است که مشهور است میفرمایند عدد پنجتاست، پس یکی از جهات ولایت عزم از بین رفت و آن این است که دارای شریعت مستقله باشد. «هنا حوالی عشرة کاملة من میزات ولیّ العزم اولیاء العزم اولی العزم من الرسل، لهم میزات حوالی عشر. و من المیزات القطعیة أن له شریعة مستقلة، صحیح أن لهولاء الخمسة بکل واحد شریعة مستقلة اختلافات قلیلة جداً ولکن اول الرسل و هو آدم (ع) هل لم تکن شریعة ام کانت له شریعة تابعة لمن قبله، ما فی قبله، من بعده غلط او له شریعة مستقلة، هذه بحوث. البحث الاول: سورة الاحقاف «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» (احقاف، آیه 35) هنا بحوث عدة فی هذه الآیة المبارکة بالنسبة […] «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» راجعوا بصورة تفصیلیة التفسیر مجمل اجمالاً. «فَاصْبِرْ» یا حامل الرسالة الاخیرة یا محمد، صلّی الله علیک. فاصبر أمام کافة الالتواءات و التخلفات و التشردات و التکذیبات و ما الی ذلک مما هو آت أمام هذه الرسالة القدسیة الاخیرة و کما قال رسول الهدی (ص): «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» (مناقب آل أبیطالب (لابن شهرآشوب)، ج 3، ص 247) ما قتلوه ولکن اکثر من القتل آذوه، اکثر من القتل بکثیر، ربنا سبحانه و تعالی یطمئن خاطره و یأمره بالتصبر، حال أن محمداً (ص) معدن الصبر، معدن التقی معدن العبادة معدن الزهادة معدن البلاغ کما یرید الله سبحانه و تعالی» همه چیز دارد. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. اگر به کسی که نماز شب میخواند بگویند نماز شب بخوان، یعنی استمرار و استقامت داشته باش. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» که رسولالله (ص) باید بگوید، اصل هدایت نیست، استمرار هدایت و استکمال هدایت است. استمرار و استکمال هدایت که از خدا بخواهد و خود هم سعی کند، دائماً باید طلب باشد و درخواست باشد از حضرت اقدس حق سبحانه و تعالی.
معنی «فَاصْبِرْ» این نیست که پیغمبر صبر نداشت، اگر صبر نداشت که پیغمبر نمیشد. صبر او از همه صبرها بالاتر بود. «و لأن الرسالة المحمدیة الخاتمیة تجمع الرسالات کلها و زیادة فلابد ان یصبر علی تبلیغ هذه الرسالات صبر الکل و زیادة و لیس یُعنی من قوله سبحانه و تعالی: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» انه کما صبروا علی قدرهم، علی اقدار صبرهم اصبر، لا. التشبیه له مرحلتان اثنتان: أن الذی یشبّه بشخص آخر هو اقل منه، هذه مرحلة، کن مثل الاسد، اسد اقوی منی، احیاناً بالعکس، احیاناً الذی عمل کذا فی السابق اقل منّک ولکن یراد منّک ان تقول اکثر کما انت اکثر حالیاً» صبر پیغمبر از آنها بیشتر بود، ولکن بیشتر بودن کافی نیست به اندازه آنها باشد کافی نیست، بیشتر بودن به این مقدار کافی نیست. باید به اندازه تمام رسالات و تمام دعوات رسالیه پیغمبر بزرگوار صبر داشته باشد. پس این «کَما» این مطلب را نمیرساند که همانطور که موسی صبر داشت، شما هم همانقدر، همانقدر که عیسی صبر داشت، همانقدر، خیر، این «کَما» در اصلِ صبر است. وانگهی ««كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» یعنی کما صبر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی، اربعة بنود للصبر لاربعة اولی العزم من الرسل، لابد أن تجتمع هذه الاربعة فیک و زیادة» احیاناً میگویند شما صبر کن، کما اینکه زید صبر کرد. این یک نفر است، شما هم همانقدر یا بیشتر، احیاناً نه، همانطور که تمام انبیاء صبر کردند، تو هم همه آن صبرها را باید داشته باشی. چرا؟ برای اینکه تمام رسالتها در تو جمع است، تمام دعوات انبیاء در تو جمع است با زیادتر، زیادتر این است که دعوات آنها محدود بود، زمان محدود، اما دعوت تو الی یوم القیامة الکبری است. این دعوت عامهای است که دامنه آن الی یوم القیامة الکبری است. پس صبرت هم به همین اندازه، هر که بامش بیش برفش بیشتر. هر قدر مسئولیت انسان زیادتر، صبرش در آن مسئولیت باید زیادتر باشد تا آنجایی که امکان دارد باید صبر کند. ««فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» الرسل کلهم کانوا اولی العزم؟ لا، «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه، آیه 115)» آدم عزم نداشت، خدا عهد هم به او کرد، عهد کرد که از شیطان تبعیت نکنید. از اول خداوند به آدم و حوا گفت که از شیطان تبعیت نکنید قصوراً یا تقصیراً، تا آنجا که امکان دارد تبعیت نکنید، خوب تبعیت کردند. خداوند در بلندگوی قرآن شریف به تمام جهان تکلیف اعلام فرمود: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (همان، آیه 121) هفت مرحله است و هفت آیه است که اثبات میکند که آدم قبل از رسالت عصیان کرده و بعد توبه کرد. «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى» (همان، آیه 122)
«فلم یکن آدم (ع) من اولوالعزم من الرسل من ناحیة اخری نحن نعرف کما قالوا لنا و کما نقول و کما نعرف أن اولی العزم من الرسل هم خمسة و من میزاتهم أن لهم شرائع مستقلة اذاً فلم یکن لآدم (ع) شریعة مستقلة. هذه من الأسئلة العضال» روی جواب باید فکر کرد، آدم چه داشت؟ یک احتمال در تفسیر دادم که فعلاً آن احتمال را خیلی قبول نمیکنم در سوره نور، احتمال دیگری باید داده شود، احتمالاتی در اینجا طبعاً بر محور کتابالله باید داشته باشیم و داریم که آدم چه داشت؟ شریعت نداشت که نمیشود، شریعت داشت تابع دیگری بود که نمیشود، شریعت فقط شریعت عقل بود که نمیشود. آیا چیز دیگری بود که روی این چیز دیگر فکر کنید، غیر از آن چیزی که ما در تفسیر سوره نور نوشتیم. بعد از اینکه این مطلب ثابت است که اولوالعزم بر حسب نصوص قرآن و سنت با امتیازاتی که ولایت عزم -تا دهتا- دارد، اینها پنجتا بیشتر نیستند، حتی سلیمان با آن عظمت نیست، داود نیست، هارون نیست، اشعیاء نیست، دیگران نیستند، تا چه رسد به آدم، وقتی که یکی از خصوصیات ولایت عزم این است که شریعت مستقله است، پس آدم شریعت نداشت؟
«فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» «ألا يا أيها الرسول! إنه لطريق شاق مرير» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 74) «اشق من کل الطرق الرسالیة و امرّ من کل الطرق الرسالیة» سخت است، تلخ است. «فيه دماء تسيل من أشلاء تفرش فيه ألوان الأذيات و الحرمانات»(همان) جنازهها، کشتهها، اذیتها، حبسها، تبعیدها، چاقوها، اینها بوده، حالا هم هست. «و فيه ما لا يتصبر عليه إلا أولوا العزم الراسخ و بعون اللّه «فاصبر»» عزم در رسالت، عزم در رسول، عزم سلبی، عزم ایجابی. عزم [به معنی] تصمیم است. عزم در ایجاب واجبات، عزم در سلب محرّمات، عزم در تطبیق واجبات و ترک محرّمات، عزم در دعوت، این مراحل عزم است که بحث میکنیم. «صبراً يصمدك في وجه الطغيان» چون طغیان، طاغی وقتی خیلی قوی باشد، آدم عقبگرد میکند، چه زمانی آدم عقبگرد نمیکند؟ موقعی که از جانش هم بگذرد. اگر انسان یک مسئولیت بزرگی به عهده دارد که از جان او هم و از جان جانانش و از زندگیاش و از همه چیزش مهمتر است، عقبگرد ندارد. پیغمبر بزرگوار که از کشتن نمیهراسید، از کتک خوردن، از شعب ابیطالب رفتن، از فرار کردن، از هجرت کردن، این صبر باید اینطور باشد، چون بعضی وقتها مسئولیتی که انسان دارد کوچکتر از جان انسان و مال انسان و عِرض انسان است، در اینصورت تقیه میکند. پیغمبر تقیه ندارد. «صبراً يصمدك [یثبتک، یقوّمک] في وجه الطغيان، [أیاً کان] صبراً يقدمك في اجتياز تلك العقبات» نه تنها میایستی و عقب نمیروی، بلکه تمام عقبات و تمام خطراتی که متوجه به توست، تو عقب که نمیروی هیچ، جلو هم میروی. «فانظر إلى سيرة أولي العزم من الرسل ماذا تحمّلوا من المشاق و العقوبات «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» و لقد صبر كما أمر على مكروهها و محبوبها» دو آیه در قرآن شریف هست که در یکی از آنها حضرت فرمود: «شیّبته، شیّبت من سورة هود و الواقعة» چه کسی را «شیّبته»؟ کمر چه کسی را شکست؟ آن کمری که هیچ ثِقلی و هیچ عظمتی و هیچ مسئولیتی آن را نمیشکند و خم به ابروی آن نمیآورد. «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» (هود، آیه 112) دوبله شد، نورٌ علی نور. «كَما أُمِرْتَ» چگونه امر دارد؟ چون او حامل رسالت اخیره است و آن رسالت اخیره طوری باید قوی باشد در دعوت، قوی باشد در بیان، قوی باشد در استقامت و پیشروی، قوی باشد در تفهیم و تبیین که الی یوم القیامة الکبری حجت باقی بماند. این حجت رسول که ثِقلین است که کتاب و سنت است، اصل، کتاب است، بعد سنت است، آنقدر باید این دعوت و تبلیغ قوی باشد که این باقی بماند، صدمه نخورد، از بین نرود. «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ». نه فقط خودت، «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» خود باید اینگونه صبر کنی و اینگونه ثبات قدم و استقامت داشته باشی و اینگونه «كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ» (الكافی، ج 1، ص 455) اینگونه باشی و اقوای از کل قویها و ثابتها «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ» علی درست کن، سلمان درست کن، ابوذر درست کن. اینها را باید درست کنی. تو که رفتی، اینها باید باشند، چون این دعوت باید استمرار داشته باشد. استمرار در بُعد کسانی که حمل میکنند این دعوت را، تا آنجا که امکان دارد باید حمل دعوت محمدیه (ص) بهطور کامل در میان کسانی که در خانه رسالت پرورده شدهاند و به دست رسول رسالت را دریافتهاند، به وجهی که بتوانند تالی تلو رسول باشند «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ».
«و ترى من هم» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 74) این بحث که اولوالعزم چه کسانی هستند؟ ما در اینجا دو بُعد داریم: یکی شرط ولایت عزم چیست؟ «ما هی شریطة ولایة العزم من الرسل؟ ما هی عُدتهم؟ ثم ما هی عِدتهم؟» شرط عِدّه چیست؟ چند نفرند و چه کسانی هستند؟ این بحث اول ما در اینجاست. «و ترى من هم أولوا العزم من الرسل؟ من الواضح أنهم أفضلهم قبل أن نعرف معنى عزمهم» اصلاً هیچ نمیدانیم، چند نفرند، عزم چیست، اینها را نمیدانیم. اینکه پیغمبر مأموریت دارد که صبرش «كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ» بشود، پس اولوالعزم من الرسل، کل رسل نیستند. وقتی پیغمبر مأموریت دارد در حمل این رسالت عظمی و مسئولیت کبری بالاترین صبر را باید داشته باشد، این دنبالهروی و پیروی از بالاترین رسالتها را در صبرها و در عزمهایشان و قدرتهایشان دارد یا نه، پایینترها؟ معلوم است. پس قبل از اینکه بفهمیم چه کسانی هستند، معلوم است که اولوالعزم بزرگترین انبیاء هستند، ولی بزرگترین رسل مراحلی دارند. بعضی رسل هستند که کتاب ندارند، بعضی کتاب دارند، نبیء نیستند، نبی هستند، ولیکن مرحله عالی نبوت نیستند. بعضی کتاب دارند و مرحله عالی نبوت هم هستند، چون کتاب دارند، اما اینها شریعت مستقله ندارند. آن بالایی را میگوید. «الرسل الذین هم فی اعلی قمم الرسالة من کافة نواحی العزم هم الاصل من الناحیة السابقة لا من الناحیة اللاحقة، من الناحیة اللاحقة انت الاصل یا محمد».
«و ترى من هم أولوا العزم من الرسل؟ من الواضح أنهم أفضلهم قبل أن نعرف معنى عزمهم، لمكان «من»». ««فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» لا اولی العزم الرسل، الرسل کلهم ما کانوا اولوا العزم، لا، «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»». «فهم بعضهم، و أنَ خاتمهم -و هو أفضلهم أجمع- لا يؤمر إلا بتصبّر البعض الأفضل» (همان) بعض افضل همان اولوالعزم هستند «بل و أفضل منهم» که عرض کردم در سه احتمالی که در مشبّه و مشبّهٌ به هست، اینجا این مشبّه اقوای از مشبّهٌ به است. «و لأنه يحمل أفضل الشرائع و أعظمها و أعزمها» بزرگترش را و با تصمیمتر و جدیترش را. این مرحله اول بحث.
مرحله دوم: «ثم العزم هو الثبات» لغویاً العزم له معانی عدة «العزم هو الثبات و الجد و الفرض و الصبر و الحزم» حزم، تسلیم است؛ ثبات استقامت است؛ جد، جدی بودن و شدید بودن است؛ فرض، واجب بودن است. «فرض علی الرسالات الربانیة بصورة القمة العالیة أن یکونوا من اولی العزم لا یتفلتوا و لا یلتفتوا عما فرض الله سبحانه و تعالی علیهم من الدعوة الرسولیة و الرسالیة» این چند معنا، ثبات، جد، فرض، صبر، حزم. این پنج معنا از نظر لغت ابعادی دارد.
«أن سبقوا الأنبياء في إقرارهم باللّه». «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ» (بحار الأنوار، ج 16، ص 402) به چه معناست؟ باید این را معنا کنیم. در اقرارهم بالله، سبقوا، سبق زمانی است یا سبق مکانتی؟ یک سبق زمانی داریم و یک سبق مکانتی داریم. «رسول الهدی محمد (ص) سبق کافة العابدین فی عبادته لله، زماناً؟ لا، هو ولد اخیراً و ورث لابتعث اخیراً، لا، من حیث المکانة، «قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» (زخرف، آیه 81) «أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمينَ» (زمر، آیه 12) مو زماناً، امرت لاحقاً، ان اکون اول المسلمین سابقاً؟ لا» اینجا اوّلیت، اوّلیت رتبی است. آن کسانی که اقرارشان بالله از همه قویتر است، اوّلیت در رتبه و در مکانت دارند، نه در زمان. در زمان مطلبی نیست، پدر من قبل از منِ نوعی اقرار بالله داشت، مسلمان بود، ولی من نوعی اگر قویتر از او باشم کدام اول است؟ من اول هستم، اول او نیست، اول زمانی و اول مکانی مطرح نیست. آن چیزی که در اوّلیت فضائل مطرح است، اولیت در عمق است و اولیت در درجه و مرحله است که اقرارشان نسبت به الله اول است. در فطرتهایشان، در عقولشان، در زمان تکلیفشان، بعد که شرایعشان آمد. در طول خط نبوئت و رسالت و نبوت و ولایت عزم و در طول خط عبودیت و معرفت و تمام فضائلی که انبیاء (ع) باید داشته باشند، اینها از دیگران سابقند. منتها سبقت گاهی سبقت اجتماعی است و گاهی سبقت فردی. «السبق فردیاً لمحمد المصطفی (ص) سبق السابقین الکل و السبق جماعیاً خمسة، السبق اجتماعیاً خمسة. سبقوا کافة رسل الله و انبیاء الله فی المنزلة، فی المحتد، فی الدرجة لا فی الزمان».
ثانی شیء: «و ثباتهم دون تفلت في الدعوة إلى الله» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 74) […] یونس اینطور نیست «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبیاء، آیه 87) او نباید برود، هر وقت خدا اجازه داد برو و الّا چرا رفت؟ یونس به حساب خودش درست رفته، به حساب خودش در حد یونس بودن درست رفته، اولوالعزم نبوده، چرا؟ برای اینکه دعوت کرد اثر نکرد، کفر و تکذیب و عناد شنید، از خدا عذاب خواست و خدا هم وعده عذاب داد، منتها وعدهاش اگری بود. وعده عذاب برای کسی که استحقاق عذاب دارد، اما اگر توبه کردند و برگشتند چه؟ خیر. اینها توبه کردند، یونس رفت «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» یعنی «لن نضیّق علیه» از قدرت نیست، از […] تضییق. «فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ» «یعنی ظلمت نفسی فی بُعد الرسالة» باید پا بر پشت بام وجود بگذارد تا مادامی که خداوند دستور نداده برو، نرود، اینجا حساب کرد رسالت من در میان اینها چه بود؟ برای دعوت بود، دعوت برای چه بود؟ برای قبول بود، قبول که نکردند و نخواهند کرد، چرا؟ برای اینکه من از خداوند عذاب خواستم، خدا وعده عذاب داد، ولی وعده عذاب چگونه است؟ «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» (رعد، آیه 39) درست است وعده عذاب است، اما چگونه وعده عذابی است؟ مادامی که اینطور هستند وگرنه، نه، ولذا «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» (فتح، آیه 18) «قبول، رضی عنهم، ولکن تفلتوا. انما الرضا تختص بحالة الثبات علی المبایعة مع محمد (ص)» ذا النون عزم نداشت، عزم رسول تا آنجا باید باشد که به هر جا کشید نرود، مگر بعضی وقتها که خداوند میگوید برو، تو باید تا مدتی زنده باشی. پیغمبر بزرگوار که اعظم و اعزم در ابعاد رسالات بود، مأمور شد که برود در غار و از غار برود مدینه و خودش را تسلیم مرگ نکند. چرا؟ برای اینکه در مدینه باید دولت اسلام تشکیل دهد، برای اینکه مدتی باید باشد، هنوز بنود رسالت و ابعاد رسالت تکمیل نشده است.
«و ثباتهم دون تفلت في الدعوة إلى اللّه» حدیث بحار الانوار: «عن الامام الصادق (ع) في معنى أولي العزم «أي أَنَّهُمْ سَبَقُوا الْأَنْبِيَاءَ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِكُلِّ نَبِيٍّ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ بَعْدَهُمْ وَ عَزَمُوا عَلَى الصَّبْرِ مَعَ التَّكْذِيبِ لَهُمْ وَ الْأَذَى» که هر دو را میگوید. الثالث: «و حزمهم في سبيل الدعوة إلى اللّه» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 74) حزم خودداری است. خودش را نبازد، تصمیم قوی که خود را اصلاً نبازد. من عرض کردهام حتی اگر یک نفر در این کلبه ما بیاید، من درس را تعطیل نخواهم کرد. اگر یک نفر هم نیاید مشغول نوشتن هستم، برای اینکه چهارده قرن است به قرآن ظلم شده است، در حوزههای ما، حوزههای سنی ما، حوزههای شیعه. اگر خداوند به کسی و کسانی توفیق داد که در میان حوزه 50هزار نفری فقط روی قرآن کار کند در تمام علوم، اگر او را بکشند هم مطلبی نیست. من عرض کردم آن روزی که مسجد امامرضا حمله کردند و آمدیم خانه، به برادران عرض کردم که اگر مرا بدون اختیار خودم بکشند در برزخ قهقه میخندم و خوشحالم که من در حال کتاب خدا کشته شدم، مطلبی نیست. «و حزمهم في سبيل الدعوة إلى اللّه».
چهارم: «و عموم شرعتهم إلى عباد اللّه» شریعتی که مخصوص عده خاصی باشد، دون عده خاصی، این شریعت عامه نیست، در آدم احتمال این مطلب هست. شرایع اولوالعزم من الرسل «شریعة نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) عامة تشمل کافة المکلفین فی السماوات و الارضین، فی ارضنا هذه الجن و الانس، فی السماوات قسماً مّا الملائکة و کذلک سائر المکلفین الذین اشیر الیهم فی بعض الآیات القدسیة القرآنیه منها آیة الشوری». «و عموم شرعتهم إلى عباد اللّه» اینجا هم حدیث است: «عن الامام الصادق (ع) «بعثوا الى شرق الأرض و غربها» «و جنها و أنسها»» نمونه دارد میگوید و الا بیش از جن و انس هم هست. مگر ملائکه مکلف نیستند؟ به قسم اصیلی از کتابالله مکلفند و لذا خداوند جریان ملائکه را نفیاً و اثباتاً، سلباً و ایجاباً صحبت میکند، مکلفند.
«و استقلالها عمن مضى من أنبياء اللّه» اگر آنچه عیسی آورده همان است که موسی آورده و کم و زیاد ندارد، این شریعت اولی العزم نیست، چون عزم فقط در نبی نیست. «عزمٌ فی الرسول عزم فی کتابه عزم فی رسالته عزم فی ثباته» عزم در تمام ابعاد است. در تمام اینها هست. «عزم فی عصمته و عبادته، عزم فی تصبّره فی سبیل دعوته» تمام اینها هست. عزم تصمیم قاطع نسبت به کل مکلفین است. «لا تبقی و لا تذر ای مکلف فی السماوات و لا فی الارض الا انه محکوم بهذه المسئولیة الشرعیة فی شرعة ربانیة خاصة من اولوالعزم من الرسل».
«و عزمها حتى يأتي ولي عزم آخر من اللّه أم إلى يوم لقاء اللّه» من الله برای چهارتای قبلی است، «أم إلى يوم لقاء اللّه» برای شریعت اخیر است که الی یوم القیامة است. «فهم إذا أصحاب عزم في طاعة اللّه ثباتاً على عهده، لا كآدم «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه، آیه 115)» آیا این عزم بر آدم واجب بود؟ بله، این کار را نکرد، منتها قبل از رسالت، بعد نه. این بحثی است که بعداً خواهیم داشت. ««وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» في عهدنا إليه ألا يطيع الشيطان: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (همان، آیه 121) و أصحاب عزم في الدعوة إليه، لا مثل ذا النون» ذا النون را که عرض کردیم، : «إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» الی آخر. «إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» یعنی: «من المنتقصين في الدعوة» نه اینکه ظلم به غیر کرده، ظلم به شرع کرده، نه، اصلاً ظلم یعنی انتقاص. بعضی وقتها انتقاصها حرام است، بعضی وقتها انتقاصها مرجوح است. این انتقاص مرجوح است، مرجوح است در بُعد دعوت که ایشان بگذارد و برود و حال آنکه ظاهراً تکلیف همین بود. دارند او میکشند و عذاب دارد نازل میشود. من که نباید عذاب بشوم، ولی یکی ماند، از او غفلت کرد، چون عزم نبود. صبر کن، خدا به تو بگوید برو، وقتی خدا نگفته چرا رفتی؟
«ثم و أصحاب عزم في شعاع الدعوة» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 75) این تقریباً یک بیان دیگری است برای آن مراحل عزم که قبلاً عرض کردیم. «ثم و أصحاب عزم في شعاع الدعوة أن تشمل» شعاع چون در افقی قرار دارد که ام هر قریهای است «وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً» (فرقان، آیه 51) یا اینکه «حَتَّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً» (قصص، آیه 59) در ام، در مرکز. همیشه رسل باید در مرکز باشند، در مرکز دعوت، نباید در یک دهکورهای مخفیانه دهاتیها را دعوت کند. باید در مرکز باشد با افکار قویتر، افراد قویتر مردم بیشتر، مردمی که با هم معارضه و منازعه و برخورد بیشتر دارند، در مرکز باید باشد. «في شعاع الدعوة» این شعاع دعوت، محور دایره دعوت عبارت است از آن مرکزی که پیغمبر هست. در آن مرکز افقش بصیرت است بصر نیست. بینش این دعوت باید کل جهان خلقت را بگیرد. مثلاً، ام القری چیست؟ ام القری مرکز دعوت است، آیا مرکز دعوت افقش تمام کره زمین است؟ خیر، افقش کل عالم تکلیف است. «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها» (انعام، آیه 92) یعنی تمام مکلفینی که در تمام جهان تکلیف هستند، اینها در حاشیه و در فرع هستند و مرکز و محور اصلی و مادری عبارت است از مکه مکرمه.
«ثم و أصحاب عزم في شعاع الدعوة أن تشمل المكلفين أجمع دون تفلت أحد» یک نفر نباید خارج شود، تفلت، خروج است، تلفت، توجه بر خلاف است. «دون تفلت أحد فانه خلاف العزم الشامل! و عزم في أصل الدعوة استقلالاً عمن سبق» اگر همان چیزی که او میگوید، من هم میگویم، مطلب جدیدی نیست، خیر، این عزم و ثبات در استقلال دعوت بهعنوان استقلال شریعت، استقلال شریعت با سه یا چهار حکم هم فرق کند میشود، کما اینکه بعضی از آقایان به عروة الوثقی حاشیه زدند. مرحوم حاج سیدمحمود شاهرودی چهار، پنج اختلاف داشتند. بعد که رساله را نوشتند طور دیگری شد. یکی از بزرگان که الآن تشریف دارند، ایشان در شصت سال پیش رساله مرقوم فرمودند و فقط در یک مسئله اختلاف دارند با استادشان مرحوم آیتالله خوانساری: آقای اراکی.
«و عزم في بقاء الدعوة لفترة طالت أم قصرت» این دعوت باید بقاء داشته باشد. این فَتره و این زمان چه طولانی باشد و چه کوتاه «ثم تنسخ أم إلى يوم القيامة» قبل از آخری است «تنسخ»، «أم إلى يوم القيامة» که معلوم است. «و في صيغة واحدة: عزم في كل ما تتطلبه الدعوة و الداعية و المدعو إليهم، في مثلث حازم عازم صارم!» مثلثی که حازم: تصمیم، عازم: ثبات، صارم: قوی. «و لقد دلت آيات، و من ثم روايات أنهم سادة النبيين و المرسلين» نه سادة المرسلین، بلکه سادة اللنبیین. نبیین که مقام بالاتر دارند در بین مرسلین همه آنها اولوالعزم نیستند، سلیمان و داود اولوالعزم نیستند. «من دارت عليهم الرحى: «نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (ص)» حدیث: «اصول الكافي باسناده: عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ فَقَالَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ (ص)» (الكافی، ج 2، ص 17) بعضی بزرگان حوزه که از دوستان بسیار قدیمی ما هستند و روی قرآن هم کار میکنند، ولیکن نه صددرصد، یک موقع با هم بحث میکردیم، عقیده ایشان این بود که اولوالعزم همین پنجتا نیستند. بر محور آیات بحث کردیم، قبول فرمودند. ایشان طور دیگری حساب فرموده بودند.
«قُلْتُ كَيْفَ صَارُوا أُولِي الْعَزْمِ قَالَ لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِكِتَابٍ وَ شَرِيعَةٍ» سؤال: آدم چطور؟ روی این سؤال فکر کنید، فردا باید جواب بدهید. هم روی آن فکر کنید، هم با یکدیگر بحث کنید، هم از علمای حوزه که اهل کتاب هستند، سؤال بفرمایید. قَالَ لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِكِتَابٍ وَ شَرِيعَةٍ وَ كُلُّ مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِكِتَابِ نُوحٍ وَ شَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ إِبْرَاهِيمُ بِالصُّحُفِ» چیزی است که […] «وَ بِعَزِيمَةِ تَرْكِ كِتَابِ نُوحٍ لَا كُفْراً». «بِعَزِيمَةِ»؛ حساب بوده، روی حساب و روی تصمیم صالح از برای مکلفین بوده که شریعت نوح کنار رفت و شریعت دیگر آمد. «فَكُلُّ نَبِيٍّ جَاءَ بَعْدَ إِبْرَاهِيمَ أَخَذَ بِشَرِيعَةِ إِبْرَاهِيمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِالصُّحُفِ حَتَّى جَاءَ مُوسَى بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِعَزِيمَةِ تَرْكِ الصُّحُفِ» صحف ابراهیم «وَ كُلُّ نَبِيٍّ جَاءَ بَعْدَ مُوسَى أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ الْمَسِيحُ (ع) بِالْإِنْجِيلِ وَ بِعَزِيمَةِ تَرْكِ شَرِيعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ فَكُلُّ نَبِيٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِيحِ أَخَذَ بِشَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ مُحَمَّدٌ (ص) فَجَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَرِيعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَهَؤُلَاءِ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
«و مثله في عيون أخبار الرضا عنه (ع) بزيادة: «فَهُمْ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الرُّسُلِ وَ شَرِيعَةُ مُحَمَّدٍ (ص) لَا تُنْسَخُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَمَنِ ادَّعَى بَعْدَهُ نُبُوَّةً أَوْ أَتَى بَعْدَ الْقُرْآنِ بِكِتَابٍ» (عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 80)» یعنی کتاب شریعت قبلی «فَدَمُهُ مُبَاحٌ لِكُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِكَ مِنْهُ». «و الكافي باسناده عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ سَادَةُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَيْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ» (الکافی، ج 1، ص 175)
این چیزی که از قرآن ثابت است، منتها آیات را نخواندیم. یکی از آیاتی که راجع به اولوالعزم بهعنوان محوری و مادری روی آن بحث شده و باید بحث شود، همین است «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف، آیه 35) این قله صبر است و اولوالعزم. اولوالعزم چه کسانی هستند و چندتا هستند؟ از آیات میفهمیم. آیاتی در قرآن شریف تثبیت میکند که اولوالعزم همین پنجتا هستند و مقصود از اولوالعزم من الرسل همین پنجتا هستند، نه یکی بیشتر است و نه یکی کمتر.
اینجا از جمله آیات «الذين أخذ اللّه عليهم خصوص العهد بعد عمومه» (الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 27، ص 76) یک عهد عام هست و یک عهد خاص «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» (یس، آیه 60) این عهد بر عقل و فطرت است. عهد عام، یک عهد خاص است که «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ» (آلعمران، آیه 81) یا عهد به نبیین که آیاتش را میخوانیم. یک عهد خاصی است، چون هر کسی در مسئولیت و موقعیتی که دارد، عهد مناسب آن موقعیت، هر قدر مسئولیت بالاتر عهد و پیمان قویتر. عهد و پیمان با رسل هست، با انبیاء هست، در مرحله ثالثه با اولوالعزم من الرسل هست که این سادة الانبیاء و این پنج نفر هستند. و در مرحله اخیره عهد با رسولالله (ص) است که عهد ایشان اعهد و اقوی و اعظم و اعزم است از کل رسل.
آیه اولی: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ» (احزاب، آیه 7) نفرمود مرسلین. گفتیم نبیین اقل از مرسلین هستند و اهم از مرسلین. «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ» همین؟ خیر، بالاتر که این مرحله چهارم میشود. مرحله اول عهد با کل مکلفین است. مرتبه دوم از رسل است، مرتبه سوم از نبیین است، مرتبه چهارم از اولوالعزم من النبیین است. بعد مرتبه پنجم عهد با رسول الهدی (ص) است. «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ ميثاقَهُمْ وَ مِنْكَ» نمونه میدهد. این نمونهای که از کل نبیین که در بالاترین درجه و قله میثاق است، «وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسَى» تمام شد! اگر اینها اولوالعزم نیستند، پایینتر از اینها اولوالعزماند؟ پیغمبر بزرگوار مأمور است که از پایینتر از اینها در صبر در دعوت الی الله تبعیت کند؟ پس اینها هستند. «وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ ميثاقاً غَليظاً * لِّيَسْئلَ الصَّادِقِينَ» خدا «لِّيَسْئلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ» (همان، آیه 8) صادقین چه مبعوثین، چه مبعوثٌ الیهم. مبعوثین در رتبه اعلی و بالاتر همین پنج نفرند و انبیاء دیگر هم همینطور. «وَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً أَليماً».
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».