پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان اینکه آیا ازدواج مسلمان با کافر در شریعت اسلام جایز است؟ ۲-شرح آیاتی که ازدواج زن مسلمان با کافر اعم از مشرک و کتابی را حرام دانسته و ازدواج مرد مسلمان را با زن مشرک حرام دانسته است. ۳-بیان اینکه آیا این که در قران ازدواج زن مسلمان با کافر و ازدواج مرد مسلمان با زن مشرک حرام دانسته شده یک حکم استغراقی است یا اینکه یک ضابطه بوده و قابل تخصیص است؟ ۴-بیان اینکه آیا در شرایع قبلی ازدواج مومن و کافر جایز بوده است؟ ۵-بیان فرق میان عدالت و عصمت

جلسه صد و چهل و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (احکام اشتراکی و اختلافی میان شرایع «ازدواج»)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

در دنباله این بحث که اختلافات صوری در بین بعضی از شرایع با بعضی دیگر، بسیار کم است، به مناسبتی هم که امروز است که ولادت حضرت علیامخدره زینب کبری (س) است، در حقیقت بحث ما مجمع‌الثقلین است، که ثِقل اکبر که محور است قرآن است و ثِقل اصغر ائمه اهل‌بیت (ع) که عقیله اهل‌البیت و صابره اهل‌البیت و مصابه اهل‌البیت زینب (س) است که بعداً صحبت­هایی خواهیم کرد و بعضی از برادران هم بین البحثین افاضه خواهند فرمود.

یکی از فرق­هایی که در میان بعضی از احکام دیده می­شود که بر روی آن صحبت است، راجع به قضیه ازدواج است. آیا مسلم و مسلمه می­توانند با غیر مسلمه و مسلم ازدواج کنند یا نه؟ این چند بُعد دارد، در فقه تفصیل آن آمده است، البته فرق است بین مسلم و مسلمه، مسلم با مسلمه معلوم است، اما مسلم با کتابیه بر حسب آیه سوره مائده جایز است که ازدواج کند. «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَ لاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ» (مائده، آیه 5) إلی آخر، مؤمن با زن‌های غیر زانیه مؤمنه می­تواند ازدواج کند، زانیه را خیر، از جمله آیاتی است که مطلب را بالا می­برد، چنانچه که در سوره نور است که «وَ حُرِّمَ ذٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (نور، آیه 3) این‌جا بالاتر رفته است.

و اما نکاح زن مسلمان با مرد کتابی، این کلاً حرام است. ما سه قسم آیات در قرآن شریف که ناظر به این احکام است در این بُعد. آیه سوره ممتحنه، قرآن را باز کنید. آیه دهم که راجع به امتحان زنانی است که از مکه هجرت کردند به مدینه و ادعای ایمان می­کنند؛ «إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ»، کفار در این‌جا حساب دارد، «إلی المشرکین» نفرمود، ببینید، در مکه مکرمه مشرکین بودند و کتابیین نبودند، اما در این‌جا چون حکم فقط مربوط به مشرکین نیست از نظر حرمت ازدواج مشرکین با مسلمین، بلکه حکم اعم است. زن مسلمان نمی‌تواند با غیر مسلمان ازدواج کند، چه مشرک باشد چه کتابی باشد، حتی موحد غیر کتابی باشد. با این­ها نمی­تواند.

و لذا لفظ را ملاحظه بفرمایید؛ «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ» اگر بدانید این­ها مؤمنه هستند، و إلا اگر زنانی از مکه مکرمه هجرت کردند بعد از هجرت اصلی مسلمین، اگر زنانی هجرت کردند و ادعا کردند با این‌که شوهران ما کافر هستند ما مسلمان شدیم یا مسلمان هستیم، به صرف ادعا که قبول نیست باید ثابت شود. به طور مجمل فرمود: «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ» با چه چیزی؟ با «فَامْتَحِنُوهُنَّ». با امتحان شما دانستید که این­ها مؤمنات هستند. یا مؤمنه شده­اند و هجرت کردند یا مؤمنه بوده­اند بعداً هجرت کردند، در هر صورت «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» شما ببینید اگر زنانی از کفار در بین مسلمانان هستند در مَهجَر مدینه، و زنانی از مسلمان­ها نزد کفار هستند در خود مکه، تبادلی در کار هست. تبادل مالی هست، تبادل اشخاص در کار است برای این‌که عدالت مراعات شود. اما در این‌جا استثناء است. اگر زن مؤمنه­ای هجرت کرد از مکه مکرمه به مدینه منوره و شما امتحان کردید و فهمیدید که این زن مؤمنه است «فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» حرام است که آن­ها را برگردانید؛ چون قاعده برگرداندن بود دیگر. اگر زن کافره باشد برمی­گردانیم. حالت جنگ هم نیست که اسارت باشد.

– سوره ممتحنه فقط امتحان زنان است یا امتحان مردان هم هست؟

– فعلاً امتحان زنان است.

– امتحان قلوب هم در سوره ممتحنه وجود دارد؟

– نه قلوب، ظاهر مطلب، ظاهر مطلب این است که این مسلمان شده است و حتی اگر اسلام هم وارد قلبش نشده باشد، ظاهر مطلب اسلام است.

– گویا نوشتند که هر کس سوره ممتحنه را بخواند، امتحان قلب می­شود.

– خب البته ربطش همین است دیگر، امتحان مراحل دارد دیگر، مراحل علیایش این است.

– [سؤال]

– صرف ادعا خیر، باید امتحان بشوند. «إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ» برای این‌که ممکن است جاسوس باشد، ممکن است کافر باشد و بخواهد خراب کند. بله. در جای دیگر چنین نیست. در جای دیگر اگر زنی آمد و ادعا کرد که من مسلمان شده­ام ولو ما نشنیده­ایم که شهادتین را بگوید قبول می­کنیم، این مطلب دیگری است، ولی در باب هجرت در حال بحث هستیم، این‌جا خطرناک است. این‌جا خطر دارد حالا که مسلمان­ها هجرت کرده­اند به مدینه منوره و عده­ای هم مانده­اند. حال، اگر زنانی آمدند، امکان جاسوسی هست، امکان خرابکاری هست. پس بنابراین در این‌جا باید این­ها امتحان بشوند.

«فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» چرا؟  «لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ» (ممتحنه، آیه 10) از دو طرف حرام است. هم حرام است بر مرد کافر، زن مسلمان داشته باشد، و هم حرام است بر زن مسلمان، مرد کافر داشته باشد. عقد دائم باشد، عقد منقطع باشد، این یک بعد آن است. دوم، کفر چه کفر شرکی باشد چه کفر کتابی باشد، چه کفر موحد غیر کتابی. چون ما سه نوع کفر داریم: کسی که مسلمان نیست، این کافر به اسلام است. کافر به اسلام هم مراحلی دارد: یا کافر به اسلام است که کلاً دور است که مشرک است یا کافر به اسلام است که دوری او کمتر است، موحد است اما کتابی نیست، یا کافر به اسلام است که موحد کتابی است. در هر سه صورت کافر به اسلام است و اگر مرد در هر یک از این سه بُعد این مثلث کفر مسلمان نباشد، زن مسلمان داشتن یا گرفتن، عقد دائم یا عقد منقطع کلاً حرام است.

سؤال: مگر نه این است که وقتی مسلمان­ها به مدینه منوره هجرت کردند، کسانی که در مکه کافر بودند کفرشان شرکی بود؟ توحید غیر کتابی نبود. توحید کتابی نبود، بلکه کفر شرکی بود. بنابراین در این‌جا که فرمود: «فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» مراد از کفار «المشرکین» باید باشد؛ چون در آن‌جا فقط مشرک بوده­اند.

جواب: اگر مراد از «الْكُفَّارِ»، «المشرکین» است خلاف فصاحت عربی است، برای این‌که کفر دارای سه بعد است، إشراک یک بعد از کفر است. إشراک بدترین بعد از کفر است. پس چرا نفرمود «فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى المشرکین»؟ که اگر یهودی فرض کنید، اگر نصرانی فرض کنید، در مکه مکرمه بود و زنش مسلمان بود، این را برگردانید اشکال ندارد. چرا خداوند لفظ «الْكُفَّارِ» فرمود و لفظ «المشرکین» نفرمود؟ باید لفظ صد درصد مطابق معنا باشد و در اینجا لفظ «الْكُفَّارِ» اعم است از «مشرکین» در سه زاویه، کفر اختصار می­شود که کفر شرکی، کفر کتابی توحیدی، کفر توحیدی غیر شرکی و غیر کتابی.

پس بنابراین مقصود از «الْكُفَّارِ» کل غیر مسلمین باید باشد. درست است که در مکه مکرمه فقط کفار شرکی بودند اما این آیه فقط برای این موضوع نیست، این آیه یک ضابطه عامه است. این آیه مبارکه نازل شده است، ضابطه عامه است برای طول زمان­های اسلامی در عرض زمین و طول زمان الی یوم القیامة الکبری مگر این‌که بعضی از جهاتش را قرآن شریف نسخ کند، روایت که نمی­تواند نسخ کند.

– چرا این‌جا دو طرفی است؟ یعنی زن­های مؤمنه که برای آن­ها حرام است، آن‌ها که قبول ندارند.

– برای آن­ها دو بعدی است. آخر بعضی وقت­ها می­شود که زن با فلان شخص ازدواج کند، برای زن حرام است، برای مرد حلال است؛ چون اجتهاد و تقلید مرد طور دیگری است، زن طور دیگری. بعضی وقت‌ها این­طور می­شود که تفکیک می­شود. این‌جا، حرمت دو بعدی است. هم زن، زن او باشد حرام است، مسلمان نباید زن او بشود، هم مرد زن مسلمان بگیرد حرام است، حکم خدا درباره این مرد ولو این‌که غیر مسلمان است این است که زن مسلمان گرفتن برای تو حرام است. یک بُعدی نیست. حرمت دو بُعدی است.

سؤال: در سوره مبارکه مائده می­فرماید: «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ» (مائده، آیه 5) آیا آیه مائده با این منافاتی دارد؟ نه تناسخی هست، نه تخصیص و تقییدی هست. چرا؟ برای این‌که این آیه می­گوید: زن­های مسلمان بر کفار بقولٍ مطلق حرام است، بحث زن است، اما در آیه مائده، مرد مسلمان همان­طور که حق دارد با زن مسلمان عفیفه ازدواج کند، با زن کتابیه عفیفه هم می­تواند ازدواج کند. آیه ممتحنه که نه به نصش، نه به اطلاقش و نه به عمومش این را اصلاً نفی نکرده است.

ضلع سوم زاویه ازدواج مختلف العقیدة، سوره مبارکه بقره است. سوره بقره را باز کنید. «وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» (بقره، آیه 221) به مشرکین زن ندهید، چه کسانی؟ مسلمان­ها. «وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» خطاب به کیست؟ خطاب به مسلمان­ها است. مسلمان­ها حق ندارند زن بدهند به مشرکین «حَتَّى يُؤْمِنُوا». در «حَتَّى يُؤْمِنُوا» بحث است در فقه که مفصل است، حالا این جهتی است که این‌جا در نظر داریم.

– [سؤال]

– «وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ»، «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ».

– وسط آیه است؟

– بله، آن مشرکات است. «وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ» درست شد؟ این، مربوط به این است که ما زن مسلمان را به مشرک بدهیم که مسلّم است، سوره‌ی ممتحنه هم همین را گفت. آیه ممتحنه مگر نفرمود که زن مسلمان را به کافر ندهید، این‌جا مشرکش را گفته است. در این‌جا تحریم ازدواج زن مسلمان با مرد مشرک، اما اگر مرد کافر باشد، موحد کتابی یا موحد غیر کتابی، آن چطور است؟ آیه بقره ساکت است، اما آیه ممتحنه چه کار کرد؟ فرمود: «فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» منافاتی این دو آیه با هم ندارند. تناسخی در کار نیست. در این آیه محور تحریم، روی المشرکین و المشرکات است اما نفی حرمت غیر مشرکین را از کفار نمی­کند. اگر نفی می­کرد، تناسخ در کار بود. اما نفی حرمت ازدواج کافر غیر مشرک، کتابی باشد یا موحد غیر کتابی، این نفی حرمت او را نکرد، اثبات حرمت او را اطلاق آیه ممتحنه کرد. «فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ» «و المشرکین» نفرمود. پس کافر بما هو کافر، جایز نیست که زن مسلمان بگیرد.

– خود این آیه که کلیت را بیان می­کند.

– آن که منافات با این دو آیه اصلاً ندارد. به آن هم می­رسیم. بعد از آن: «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ» این‌که شما می‌خواهید بگویید این‌جا است «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ» چرا؟ «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» «أولئک» چه کسانی هستند؟ «أولئک» هم مرد مشرک که اگر زن مسلمان به او بدهید، مرد مشرک، زنش را دعوت إلی النار می‌کند، و برعکس، اگر مرد مسلمان زن مشرک بگیرد، «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». البته اگر زن کتابی یک مرد مسلمان بگیرد این دعوت إلی النار مطلق نیست، بینابین است، به هم نزدیک‌تر هستند. چون مشرک با مؤمن، مشرکه با مؤمنه، مشرکه با مؤمن، مشرک با مؤمنه، فاصله آن‌ها خیلی خیلی زیاد است، اما کتابیه با مسلمان، فاصله­شان کم است. و لا سیما، این کتابیه و مسلمان، در صورتی که آن مسلمان، شوهر باشد و کتابیه زن، و شوهر بر زن سیطره دارد نوعاً، بنابراین آن‌جا درِ خطرش را بسته و گرفته است.

«وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ»، این‌جا این سؤال را می­کنیم: «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» این‌جا محور بحث، حرمت ازدواج با مشرکات است. حال اگر مشرکه نبود، موحده کتابیه بود، یا موحده غیر کتابیه بود، آیا ازدواج او حرام است یا خیر؟ در مورد این فکر کنید. البته بحث کرده­ایم،  فکر کنید. چون آیات آن‌جا که حرام کرد بسم الله، آن‌جایی که حرام نکرد چطور؟ این‌جا فرمود: «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ» با زن مشرکه ازدواج نکنید، بسیار خب، قبول است، اما اگر زن کتابیه باشد ازدواج نکنیم؟ آن‌که سوره مائده می­گوید ازدواج کنید. مانعی ندارد.

– مشرکین شامل اهل کتاب نمی‌شود؟

– خیر، نمی­شود.

– سوره مائده تحلیل می‌کند، می‌گوید موضوعش خاص است.

– سوره مائده، مشرک را نه.

– تحلیل اهل کتاب است؟

– تحلیل زنی که کتابیه باشد. نه مرد کتابی. ببینید، زنی که کتابیه باشد، می­شود که مرد مسلمان برود و او را بگیرد.

– سوره مائده فرمود که کل است.

– بله، کلاً.

– آن‌ها ثنویت قائل هستند.

– آن­ها مؤمن نیستند، مؤمن یعنی غیر از کسانی که مسلمان هستند، هر چه که می­خواهند باشند؛ ثنویه باشند، چه باشند و چه باشند، منتها ثالوثیه به عنوان اهل کتاب هستند.

– این­ها مشرک نیستند؟

– إشراک در آن بُعد بت‌پرستی خیر، ببینید، و إلا در میان مسلمان­ها، کسانی که قائل به وحدت وجود هستند، کسانی که قائل به تجسم خدا هستند، چه هستند و چه هستند، این غلط است ولیکن عنوان مسلمان بر آن­ها جاری است، حتی منافق. ما روی عناوینی که قرآن شریف ذکر می­کند، جلو می‌رویم. ببینید «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» پس نکاح مشرکات حرام است از برای مسلمان­ها، ولکن عمده مطلب این بود که خواستیم استفاده کنیم که آیا اگر مسلمانی زن مشرکه­ای را بگیرد، یا به عکس، مرد مشرکی، مرد کتابی، مرد موحد غیر مشرک یا غیر کتابی، زن مسلمان را بگیرد، این کلاً حرام است؟ یا ضابطتاً حرام است؟

اگر کلاً حرام است، استغراقاً حرام است، این‌جا باید گفت تناسخی بین شریعت قرآن و شریعت تورات است. اگر بگوییم: ضابطتاً حرام است و استثناء دارد، کما این‌که از آیه «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» استفاده می‌‌کنیم، «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» علت فرموده، چرا مسلمان زن مشرکه نگیرد؟ «أُولٰئِكَ» شامل هر دو هست دیگر «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» چون همان­طور که مرد در زن مؤثر است زن هم در مرد مؤثر است. چرا زن مسلمان زن کافر نشود ولو کافر موحد، ولو کافر کتابی، تا چه رسد به کافر مشرک، «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»، دعوت إلی النار از مرد منحرف نسبت به زن بیشتر است از دعوت الی النار از زن منحرف نسبت به مرد، ولی هر دو دعوت­کننده إلی النار هستند.

– «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» در سوره بقره است که درباره‌ مشرکین است.

– بقره را عرض می‌کنم، مشرکین در سوره بقره است، آن مشرکین و مشرکات اصلاً در سوره بقره است. آن کلاً در سوره بقره است. «وَ لاَ تُنْكِحُوا» و «وَ لا تَنْكِحُوا» در سوره بقره است و آخر آن هم: «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» است.

این «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» اگر جایی بود که قطعاً دعوت إلی النار که نبود، بلکه دعوت إلی الجنة بود، بلکه وادار کرد مرد مسلمان زن مشرک را مسلمان شود، زن مسلمان مرد مشرک را وادار کرد مسلمان شود یا حداقل در زن مسلمان اصلاً تأثیر نکند، بلکه مسلمان­تر گردد. یا مرد مسلمان که زن مشرکه دارد اصلاً شرک زن مشرکه در او تأثیر نکند، بلکه مسلمان­تر گردد، ثابت­تر گردد. چون ببینید، اگر انسان را به طرف معصیت هُل بدهند و وسایل انجام معصیت زیاد شود و انسان کنترل کند خود را، این قوی­تر است دیگر. و اگر وسایل انجام واجب مشکل باشد، اشکالات را انسان پشت سر بگذارد و عمل واجب را انجام دهد، این واجب مهم­تر است دیگر. حالا، اگر زن‌های جناب نوح و و جناب لوط (ع) مشرکه بودند، آن‌قدر مشرکه بودند که وقتی جناب لوط (ع) خواستند بروند و آن قریه روی سرشان خراب شود، زن همان‌جا ماند.

– این دلیل نمی­شود. آیه دارد که «فَخانَتاهُما» (تحریم، آیه 10)

– «فَخانَتاهُما» در چه چیزی؟ زنا نیست در این‌جا؛ چون یک خیانت در عقیده است، یک خیانت جسمی.

– همین دیگر، یعنی ظاهراً مسلمان بودند، منتها خیانت می­کردند.

– خیر، حالا عرض می­کنیم.

– خیانت به همین معنا است.

– نخیر، چون اگر مسلمان بودند که اهل نار نبودند.

– [سؤال]

– بحث می­کنیم. ببینید این دو آیه است. «ضَرَبَ اللَّهُ».

– نکاح ابتدایی است، اگر فرضاً زن او کافر بوده و قبول کرده است.

– چه ابتدایی باشد چه استمراری، اگر حرام است، حرام است. مثل «أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ» (نساء، آیه 23) اگر جمع بین الاختین قبلاً بوده، یهودی بوده و الآن مسلمان شده است، استمرار آن حرام است، و حالا هم اگر بخواهد بگیرد، حرام است، چه ابتدایی باشد چه استمراری. اصل این‌که زن و مرد با همدیگر اختلاف مذهبی داشته باشند، یا این‌که اصل این‌که دو زن را نباید داشت، هم ابتدایش حرام است و هم استمرارش، فرقی نمی­کند.

حال راجع به این‌که جناب نوح و جناب لوط، ببینیم آیا ازدواج با زن مشرکه که در اسلام می‌گویند حرام است «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ»، نصّ آیه است، «وَ لاَ تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» این «لاَ تَنْكِحُوا» خطاب به مسلمان­ها است، مسلمان­ها حق ندارند زن مشرکه بگیرند، زن کتابیه می­شود؟ زن موحده می­شود؟ زن مشرکه­ای که بت‌پرست است و غیره، این حرام است. آیا این ضابطه­ای است؟ یا این‌که کلی صد درصد است. این‌جا دو احتمال است. ما سؤال در مورد جریان زن نوح و زن لوط می­کنیم. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا» این ابتدای قضیه، پس در این‌جا حساب، حساب کفر است «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» (تحریم، آیه 10) همه آیه دلالت دارد بر این‌که این­ها کافر بودند، مشرک بودند.

– [سؤال]

– «لِلَّذينَ آمَنُوا» است.

– آیه را بیاورید، ببینید «كَفَرُوا» است یا «آمَنُوا». ظاهراً «كَفَرُوا» است. «آمَنُوا» برای «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (همان، آیه 11) است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا» تحت در این‌جا چیست؟ یکی این‌که زن او بود. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ». ببینید، اولین مثال را برای «الذین کفروا» زده است. «الذین کفروا» که این زن­ها در این‌جا، محور اصلی هستند. زن­هایی که کافر هستند «کفروا عن الحق، کفروا عن الإسلام» این­ها خیال نکنند که اگر شوهرشان مؤمن بود و مسلمان و تا چه رسد پیغمبر بود، صنّار به درد می­خورد، نخیر. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» چه چیزی؟ «كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ» این­ها صالحه نبودند، آن‌ها صالح بودند. نوح و لوط پیغمبر الهی بودند و پیغمبران الهی بودند ولکن زن­های آن‌ها کافِرَین بودند.

«فَخانَتاهُما» این خیانت در اصل دعوت است. اصل دعوت چیست؟ اصل دعوت دارای دو بُعد اوّلی و ثانوی است. بعد اوّلی توحید است و بعد ثانوی –حالا که موحد هستید- این ایمان را قبول کنید. این «فَخانَتاهُما» در هر دو بعد است مخصوصاً در بعد اول. بعد اول در «فَخانَتاهُما» خیانت در دعوت توحیدی است.

– یعنی اول موحد بودند و بعد خیانت کردند؟

– از کجا؟ چون «فَخانَتاهُما».

– [سؤال]

– نه، دریافت که در فطرت عقل است.

– [سؤال]

– فرض کنید مؤمن بودند بعداً «فَخانَتاهُما». ما این‌جا را کاری نداریم. از اول خائن بودند یا بعداً خائن شدند؟ ما کاری نداریم. «خانَتاهُما» در چه چیزی؟ «خانَتاهُما» در بعد رسالتی نوح و لوط. بعد رسالتی نوح و لوط یک بعد اوّلی دارد و یک بعد دومی. بعد اوّلی دعوت توحید است. بعد دومی این دین. بعد اوّلی قدر مسلّم است. پس بنابراین این کفر، کفر إشراکی بوده است، کفر شرکی و کفر إشراکی بوده است. حالا بدتر از آن در قضیه «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» است.

– حالا آن هم دلیل نمی­شود. چون بعد از ظهور حضرت موسی ایمان آوردند.

– حالا آن را هم می­رسیم کم‌کم. اصرار نداریم، آیه هر طرف ما را کشاند ما هم به همان طرف می­رویم. ولو حرف من درست نباشد و فرمایش برادران درست باشد. ما مقید به چیزی نیستیم، مقید به حق هستیم إن‌شاءالله.

ببینید، «فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا» خیانت کردند. این خیانت دارای دو بُعد است، بُعد أهم آن بعد توحیدی است بعد پایین­تر از آن، بعد مسئله خاص است. این آیه مبارکه نص یا کالنص است، ظهور کالنص آن هم قدر مسلّم آیه است. چون در آیه «فَخانَتاهُما» خیانت دو بعد دارد؛ یا هر دو بعد را شامل می­شود یا حداقل بعد اول را.

«فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» این‌جا هم حرف دیگری است. مگر کتابی حتماً داخل نار می­شود؟ خیر، کتابی در صورتی داخل در نار می­شود که مکذّب به آیات الله و غیره باشد، آن کسی مستقیم و بدون هیچ چون و چرایی داخل نار می­شود، مشرک است. «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ» (نساء، آیه 48) صرف خیانت نیست. آخر هر خیانتی که به آتش نمی­برد. اگر من فرض کنید پانزده هزار ازجیب شخصی برداشتم و خیانت کردم که مرا آتشی نمی­کند.

– خیانت در عقیده است.

– خیانت در عقیده در بعد اول، که بعد اول بعد اصلی رسالت است، «فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ».

– [سؤال]

– خیلی جاها رسید. یعنی خیانت زن لوط طوری بود که افرادی را خبر می­کرد که بیایند و آن کارها را انجام بدهند.

– تنها به خاطر کتابی بودنش که عذاب نمی­بیند.

– خیر، کتابی که نبوده است.

– اگر به جهنم برود، به خاطر کتابی بودنش به جهنم نمی­رود.

– می­فهمم، بله. این‌جا تمام ابعاد جمع است. زن لوط مشرک بوده است.

– مشرک بودنش مشکل است.

– بُعد اول رسالت است دیگر، عرض کردم. حالا اگر نپذیرید من این‌طور می­فهمم.

– «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا» دلیل این است که کافر بوده است.

– کافر بوده است. در این‌که شکی نیست. من می­خواهم إشراک او را اثبات کنم. کفر او مسلّم است چون «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا» این را اول عرض کردم کفر بوده است، ولکن صرف کفر بوده و ممکن است موحد بوده باشند، ممکن است کتابی بوده باشند و شریعت لوط را نداشته باشند؟ نخیر.

– «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا» خیانت است.

– صرف خیانت کفر نیست.

– به خاطر این‌که خیانت کردند، کفر کردند.

– صرف خیانت کفر نیست. باید کفر عقیدتی باشد و بعد خیانت، خیانت بعد از کفر عقیدتی. ممکن است کسی کفر عقیدتی نداشته باشد ولی خائن است. ببینید اعم و اخص من وجه است بین کفر و خیانت. آن وقت، در این‌جا کفر إشراک است. چرا؟ برای این‌که بُعد اول دعوت رسالتی نوح و لوط توحید است. حالا این را بگذریم. من تا این‌جا این‌قدر فهمیدم.

– [سؤال]

– آن مطلب دیگری است.

– شما بر إشراک چه دلیلی دارید؟

– آن‌که عرض کردم، ملاحظه بفرمایید. اما دومی: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» فرعون که مشرک بوده است لا شک، مشرک به نص قرآن شریف «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» نمی‌شود زن مسلمان را به مشرک داد «حَتَّى يُؤْمِنُوا» و فرعون در طول خط زندگی­اش مشرک بوده است و از مشرکین خیلی خیلی عجیب بوده است که حتی ادعای الوهیت بر آلهه می­کرده است. یا مادی بوده یا مشرک بوده، هر چه بوده است. إمرأت فرعون هم یک زنی بوده که تقریباً تالی تلو عصمت یا در بُعد عصمت بوده است، برای این‌که قرآن شریف اول زن فرعون را می­گوید «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ * وَ مَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا» (تحریم، آیات 11 و 12) در سوره طلاق «فیها» است. که جواب آن آقایانی را می‌دهد که خیال می­کنند که […] این‌جا «فیه» است. بله، ضمیر در «فیه» به چه چیزی برمی­گردد؟ به «فَرْجَهَا»، پس به «جَیبها» نیست که بعضی وقت­ها آقایان می­گویند. که خداوند این روح قدسی مسیح را، در گریبانش دمید. نخیر، «فَنَفَخْنَ» در همان جهت آلت انوثیت.

«وَ مَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُبِهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ» ببینید، اول زن فرعون است. بعد مریم است. زن فرعون را بر مریم مقدم داشت. چرا؟ زن فرعون، نه شوهرش، نه پدرش، نه پسرش، نه برادرش، در مورد هیچ کسِ او ندارد که مؤمن بود، ولیکن ایمان زن فرعون به اندازه­ای قوی است که به این حالت می­رسد که فرعون او را چهار میخه می­کند بر حسب روایات، و شمّی هم از آیات، این مطلب استفاده می­شود که «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» به طور مطلق فرعون و فرعونیان.

– مگر زن فرعون به وسیله حضرت موسی (ع) ایمان نیاورد؟

– چه کسی؟

– حضرت آسیه.

– بسیار خب، استمرار و ابتدایش یکی است. آسیه بنت مزاحم که زن فرعون است اگر معاذ الله مشرکه بود و زن ایشان شد، کاری نداریم. ولکن اگر مؤمنه بود دو کار است: فرض کنیم مشرکه بود، بعد ایمان آورد. وقتی مشرکه بود بعد ایمان آورد به موسی (ع)، حالا که ایمان آورد، باید منفصل از او بشود و دیگر زن او نباشد.

– قدرت آن را ندارد.

– زن او نیست. قدرت؟

– [سؤال]

– این را دیروز فرمودید. چطور قدرت ندارد؟ وقتی که این زن فرعون است و حالا که مسلمان شده، روی احتمال دوم است.

– فرض این است که ایمانش را مخفی نگه داشته است.

– اگر مخفی بود، چرا فرعون این کار را کرد؟ ببینید، اگر ایمان این زن مخفی بود، چرا فرعون او را به میخ کشید و کشت و چنین و چنان کرد؟

– [سؤال]

– آن آخر الأمر که خواست این کار را بکند جدا شد از او یا نه؟ زنش بود یا نه؟ زنش بود و قرآن می‌فرماید: «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» تا آن آخرین نفس که «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» تا آن آخرین لحظه. حالا اگر این مطلب ثابت شود –ما روی اگر صحبت می‌کنیم که شما آقایان همگی توافق بفرمایید- اگر این مطلب ثابت است، سؤال: آیا می­شود این مورد از موارد نسخ احکام شریعتی در اسلام باشد؟ در شریعت اسلام «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ»، «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ»، «تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ» نسبت به آسیه با فرعون شد «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ» نسبت به نوح و لوط نسبت به زن­های آن‌ها شد. این یک جواب دارد.

– مشرک بودن همسران نوح و لوط که مسلّم نیست، کافر بودن آن‌ها مسلّم است، نفاق آن‌ها هم که…

– حالا، برابر آنچه که عرض کردیم. این یک جواب دارد. جواب این است که قرآن می­فرماید: «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» این را می­خواهیم در اسلام استفاده کنیم.

– این هم یک مسئله‌ای است که حضرت لوط دیگر غیر از خانواده‌ خودش شخص دیگری نبوده که با او ازدواج کند.

– چطور؟ اصلاً ازدواج نکند. اختیار دارید. فرض کنید اگر مردی نیست که با یک زن مسلمان ازدواج کند، با مرد کافر ازدواج کند؟ ازدواج نکند، اگر استغراق کلی صد درصد است.

حالا، در این‌جا احتمالی که هست دو بُعد دارد؛ یک بعد اسلامی دارد و یک بعد توراتی. بعد قرآنی آن این است که «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ» (بقره، آیه 221) إلی آخر. چرا اگر مرد غیر مسلمان باشد زن مسلمان نمی­تواند بگیرد؟ چرا زن مسلمان نمی­تواند با زن مشرک ازدواج کند؟ «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»، یعنی این مشرک شوهر باشد بیشتر، زن باشد کمتر «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» اما نوح که دعوت إلی النار نمی­شود، لوط که دعوت إلی النار نمی­شود از طرف زن، بالاتر که اثر مرد اثر از زن بیشتر است، عرض می­شود که آسیه (س) که دعوت إلی النار نشد، بلکه آسیه (س) با استقامت خود، با پایداری و بقائ خود ارج و اجر بالاتری دارد. درست است نشد که آسیه فرعون را دعوت إلی الحق کند، نشد قبول کند، اما فرعون هم نتوانست در آسیه مختصرترین اثری بگذارد. بنابراین زن مشرکه داشتن طوری که اصلاً اثر نکند در مرد.

– بحث در اثر نیست، بحث اصل دعوت است.

– «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»، صرف دعوت که کافی نیست. ببینید، اگر کسی انسان را دعوت به منکر کند و انسان دعوت او را قبول نکند، بلکه به عکس انجام دهد، این صرف دعوت، برای من محظور است؟ این‌جا که خدا می­گوید محظور است. خدا می­گوید که چرا حرام است این ازدواج؟ این ازدواج برای چه حرام است؟ حرمت این ازدواج برای این است که دعوت إلی النار است. دعوت إلی النار که اگر اثر ندارد که چرا باید حرام باشد؟ دعوت إلی النار اگر هیچ اثری ندارد، چرا حرام باشد؟ پس دعوت إلی النار به حساب اثر است، منتها اثر دعوت إلی النار شوهر بر زن بیشتر، اثر دعوت إلی النار زن بر مرد بیشتر، اما در نوح و لوط هیچ، بلکه به عکس، و در آسیه بنت مزاحم هم هیچ بلکه به عکس.

ما در اسلام هم استفاده می­کنیم. در اسلام، اگر فرض کنید که یکی از ائمه هدی (ع) زن مشرکه­ای بگیرد، این «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» این‌جا را نمی­گیرد. پس این ضابطه است. صد درصد نیست ضابطه است. یا فرض کنید اگر زن مسلمانی را ما پیدا کنیم، مثال می­زنیم، مثال که طوری نیست، آسیه بنت مزاحم که کمتر از زینب (س) نیست، مثال می­زنیم، اگر زینب (س) شوهر مشرک داشت، از نظر اسلام اشکال نداشت؛ چرا؟ چون «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» این‌جا دعوت إلی النار اصلاً تصور ندارد که هیچ، بلکه به عکس است. یعنی اثر زینب (س) اگر شوهر مشرکی داشت، در شوهرش بسیار بسیار قوی است و اگر هم اثر نداشته باشد به عکس نخواهد بود، یعنی اثری نمی­پذیرد. بنابراین در این‌جا می­توانیم فتوا بدهیم به عنوان این‌که ضابطه این است. مثل این‌که فرض کنید حکومت نظامی که می­کنند، در حکومت نظامی، ضابطه و قاعده این است که هیچ کس بیرون نرود. حالا اگر یک نفری که ملت قبول دارند دولت قبول دارد، بیرون رفتن لازم است، این استثناء است. در این‌جا هم، ضابطه به حساب این‌که مرد در زن تأثیر می‌گذارد، چون نزدیک­ترین ارتباطات بین زن و مرد است. نزدیک­ترین ارتباطات بین زن و مرد است که هم‌بستر هستند و هم‌داستان هستند و هم‌زندگی و هم‌رختخواب و هم‌غذا و هم‌معاشرت، بنابراین اثر روح مرد بر زن و اثر روح زن بر مرد معمولی است. آن وقت استثناء دارد. بنابراین در این‌جا تناسخی در کار نیست.

– اگر کسی چند روز رفت ژاپن، همان‌جا می­تواند صیغه کند دیگر؟

– شرط دارد.

– اثر نمی­کند.

– بله، شرط دارد. به شرط این‌که محبت آن زن مشرکه که در ژاپن او را صیغه کرده است، بر او اثر نگذارد. آن وقت، شرایط دیگر هم دارد. ازدواج با زن حتی کتابیه، اگر شما یک زن کتابیه، یهودیه یا نصرانیه بگیرید، خیلی زیبا است، شما هم محروم هستید، شما هم فقیر هستید، او پول هم نمی‌خواهد، پول هم می‌دهد. ولی در شما اثر می­کند، چطور است؟ شد «أُولٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».

حتی اگر یک زن مسلمانی، با یک مرد مسلمان ازدواج کند اما مرد مسلمان عرق­خور، تارک الصلاة، زناکار و غیره، این زن را دعوت به فسق و فساد می­کند. این نکاح حرام است و باطل است. بلکه اگر بین دو نفر مؤمن و مؤمنه، ازدواج هست، لیکن ادامه این ازدواج موجب ترک حدود الله شود، قرآن تصریح می­کند که در موردی که طلاق هست، چیست؟ «إِلاَّ أَنْ يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ» (بقره، آیه 229) «یَخَافَا» اگر مطمئن باشید چه؟ اگر مطمئناً استمرار زندگی این مرد نمازشب‌خوان با این زن نمازشب‌خوان، چون روح‌هایشان به هم نمی‌خورد و نمی­توانند زندگی کنند. اگر استمرار زندگی موجب تخلف مرد است از بعضی از واجبات الهی یا تخلف زن است یا تخلف هر دو از بعضی واجبات الهی، کنترل از دست رفته است، بقای این ازدواج، حرام است که اگر شوهر اجازه طلاق نداد، حاکم شرعی به ولایت مطلقه این طلاق را می‌دهد و حتماً باید این طلاق را بدهد. در این‌جا انفصال است. خب این احکامی است که ما باید در فقه باید به طور تفصیل بحث کنیم. ما به همین مقدار اکتفا می­کنیم.

– «لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» (نساء، آیه 141) نمی‌شود آن‌جایی که زن مؤمن باشد و مرد مشرک باشد؟

– خیر، این هم یکی از استدلالاتی است که می­کنند ولکن اگر زن، زینب (س) باشد و مرد یک مشرک باشد، خدا هرگز برای این مرد سبیلی قرار نداده است. در این‌جا مرد ولایت ندارد. اگر مرد مسلمانی که مجنون و سفیه است و غیره، این مرد بر این زن ولایت دارد؟ یعنی چه؟

– [سؤال]

– آن‌جا تحت نوح و لوط می­شود، ولی تحت فرعون نمی­شود.

– [سؤال]

– نخیر، آن تحتی که شما می­گویید تحت است. ما تحت فوق را می­گوییم. ما تحت معنایی را عرض می­کنیم، نه تحتِ تحت.

-در روایت هست که حضرت رسول (س) دختری داشتند به نام زینب و شوهر او مشرک بود که در شعب ابی‌طالب با شتر غذا می­آورد. و بعداً حضرت فرمود که اگر تو ایمان نمی­آوری، زینب را طلاق بده. و زینب را طلاق داد. در حالی که داریم در این‌جا بر زینب تأثیری نمی­گذاشت.

– بله. چه کسی گفته تأثیر نمی­گذاشت؟

– تأثیر نمی­گذاشت، مسلّم است. وقتی دختر پیامبر باشد.

– چه کسی گفته است؟ مگر حضرت فاطمه (س) بود؟ مگر دختران دیگر پیغمبر مثل فاطمه (س) بودند؟ مگر دختران دیگر امیرالمؤمنین (ع) مثل زینب بودند؟

– کمتر از آسیه هم نبودند مسلّماً.

– شما می­فرمایید. در این چند دقیقه­ای که وقت دارم به مناسبتی که اول عرض کردم و مناسبتی که خداوند مقرر فرمود که در ازدواج بحث کنیم؛ چون روز میلاد حضرت زینب (س) است ما یک بحث مختصر و مقایسه مختری بکنیم، بعداً هم مستفیض خواهیم شد از برادران، بعداً هم بحث خواهیم داشت. گفته می‌شود که معصومین در اسلام -همین‌طور هم هست- چهارده نفر هستند.

– زن مسلمان با مرد شراب‌خوار ازدواج کند، همین‌طور است؟

– عرض کردم. «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» دیگر.

– مسلمان که در اصل اسلام، ریشه او را زده است.

– «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». حالا تفصیل بحث آن برای فقه است.

معصومین چهارده نفر هستند. رسول الله (ص) که رأس الزاویه است در عصمت، و فاطمه (س) و امیرالمؤمنین و یازده فرزندش. این چهارده نفر معصوم هستند در سه بعد. معلوم است. معنی عصمت این نیست که گناه نکند، سلمان هم گناه نمی‌کرد، ابوذر هم گناه نمی‌کرد، اصلاً عادل است و گناه نکند. یک مرتبه گناه نمی­کند در طول عمر، یک مرتبه نخیر، گناه می­کرده است و بعد عادل شده است. عدالت در هر دو بُعد، عدالت عصمت نیست، عدالت عصمت فوق عدالت مطلقه است، ما یک عدالت نسبی داریم، یک عدالت مطلقه. عدالت مطلقه از وقتی که تکلیف شد گناه هیچ نکرد، از بعضی از علما را نقل می‌کنند که در طول عمر، مباح انجام نداد. نمی­دانم معنی آن چیست؟ چون ما فهم خود ما به این­ها نمی‌رسد. مقید بود که حتماً واجب انجام بدهد، مستحب انجام بدهد، مرجوح را ترک کند، حرام را که مسلّم ترک کند. بعضی هستند که در بُعد عدالت، عدالت مطلقه دارند و عدالت مطلقه هم طبعاً درجات دارد. ولکن عصمت نیست.

– تا مباح مستحب نمی‌شده، انجام نمی­داده است.

– بله دیگر. حال معصوم چه امتیازی دارد؟ فاطمه (س) چه امتیازی بر زینب (س) دارد؟ حضرت امام حسن و امام حسین (ع) چه امتیازی بر حضرت عباس بن علی دارند؟ این­ها همه پاک بودند، طاهر بودند، هیچ گناهی نداشتند. اگر کسی بگوید که شخص عادل غیر معصوم گناه نمی­کند، اما خطا که می­کند. شخص عادل غیر معصوم، آن‌ها که عادل هستند و به طور مطلق عادل هستند، یعنی آنچه را که فهمیده است واجب است عمل می‌کند، آنچه را که فهمیده است حرام است ترک می­کند، اما اگر در فهم اشتباه کرد چه؟ چون این عصمت مطلقه که نیست، این­ها عصمت نسبی است، عصمت بشری است. این­ها، گناه ممکن است انجام دهند، ولی گناه به حساب نمی­آید. یک ظرف شرابی که به حساب خودش آبلیمو است می‌خورد، بعد فهمید شراب است، اصلاً نمی­داند. یا در حکم، بعضی از احکام را که بر محور کتاب استدلال می­کند، ممکن است در صد حکم، دویست حکم، پانصد حکم، یک حکم را اشتباه کند. در این‌جا، مایز ببین عصمت و بین عدالت مطلقه چیست؟ این‌جا سه بُعد است؛ یک بُعد عصمت مطلقه است یا به وحی یا به الهام، وحی مربوط به رسول الله (ص)، الهام مربوط به زهرا (س) و ائمه معصومین.

– [سؤال]

– صبر کنید. این یک بُعد است. بُعد دیگر، نه وحی است و نه الهام است، این آدم یا مجتهد است و یا مقلد و عدالت مطلقه دارد.

– اگر بر یقین عمل کند، اشتباه نمی­کند دیگر؟ یقین او ممکن است اشتباه باشد؟

– یقین او ممکن است اشتباه باشد. بعد سوم بینابین است. زینب (س) بینابین است. حضرت عباس بینابین است. حضرت عباس معصوم نیست، اما اتصال به عصمت دارد. حضرت عباس و حضرت زینب (س) که امروز، روز زینب (س) است، ایشان از اعدل عدلای عالم وجود که معصوم نیستند، بالاتر است ولکن این تالی تلو مقام عصمت است. چون وحی نیست، الهام که استمرار وحی است این‌جا هم نیست، اما عادل که عادل مطلق است در حکم خطا نمی­کند؟ در عمل خطا نمی­کند؟ اما زینب خطا نمی­کند؛ چرا؟ چون زینب پدرش معصوم، دو برادرش معصوم، فرزند برادرش معصوم، در مربعی از عصمت در کل زندگی قرار دارد. این زینب است. درست است مشهور است که ایشان معصوم نیستند، اما نتیجه عصمت در کار است. ولایت ندارند، حضرت فاطمه (س) ولایت نداشتند، ولایت به معنای امامت بر مسلمین، ولکن وقتی امیرالمؤمنین (ع) سؤال می­کند از رسول الله (ص): «أَنَا أَحَبُّ إِلَيْكَ أَمْ فَاطِمَةُ؟» (کشف الغمة، ج 1، ص 462) خیلی سؤال مهمی است. فرمود: «أَنْتَ عِنْدِي أَعَزُّ مِنْهَا وَ هِيَ أَحَبُّ مِنْكَ». این مقام عزت است، آن مقام حب است. «أَنْتَ عِنْدِي أَعَزُّ مِنْهَا وَ هِيَ أَحَبُّ مِنْكَ». این حسابش چیست؟ بحث دیگری لازم دارد.

زینب (س) با آن صدمات، با آن لطمات، که جسم برادرش را روی دست بگیرد. لا إله إلا الله، لا إله إلا الله، این چه قدرتی است؟ با آن اتصال، با آن محبت، با آن ارتباط کامل، این صحنه کربلا را می­بیند، خیمه‌ها را می­بیند آتش گرفته است، بچه­ها آن‌طور، بدن پاره پاره امام حسین (ع)، بدن قطعه قطعه، لباس بیرون آمده، بر روی دست بگیرد این گُل­ها را. روز ولادت است و روز سرور است، اما مصائب زینب (س) جای سرور نگذاشته است، بنی‌أمیه برای ما عید نگذاشتند، ظالمین که عید نگذاشتند. این بدنی که مثل ورق­های گل از هم باز شده پاره پاره شده، بعد خطاب به رسول ­الله (ص) از جهتی، بعد به حضرت حق سبحانه و تعالی که جهت اصلی است: «تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ» قتیل هم داریم. کم است. خود امام حسین (ع) وقتی که آن جریان آخر در حال انجام است، سر مبارکش را از قفا قطع می­کنند، در بُعد بشری این ناراحتی است و درد است، اما در بُعد الهی لذت می‌برد، در عمق روح می­خندند که من سر در راه خدا دادم. قبلاً فرزندان دادم. کوچک دادم، بزرگ دادم، خیمه­ها دادم، چه دادم، چه دادم. با تمام این تشکیلات، این بدن نازنین را در دست گرفته «اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ» یا «هَذَا القَتِیلَ». بعد خطابی که به رسول الله (ص) می‌کند: «یا جدّاه، یا رسول الله، روحی لک الفداء» «وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ… مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ… مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا». (مناقب آل أبی‌طالب (لابن شهرآشوب)، ج ‏4، ص 113)

«صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکُمْ یَا اهل‌بیت الرِّسَالَةِ رُوحِی وَ أَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لِتُرَابِ أَقْدَامِکُمُ الْفِدَاءُ».

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».