جلسه صد و نود و سوم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (حضرت موسی)

موسی (ع) از نظر تورات و انجیل و قرآن

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

موسی (ع) از نظر تورات و انجیل و قرآن. خود این مقارنه­ها و مقایسه­هایی که بین این سه کتاب آسمانی می­شود، از برای حداقل اهل وحی و اهل کتاب این مطلب را بسیار روشن می­کند که اگر وحی‌ای دست نخورده در کار باشد، عبارت از قرآن است. زیرا امکان ندارد که وحی الهی بر خلاف عقل و یا حس، بر خلاف شریعت الهی یا متناقض یا متضاد یا بر خلاف واقع باشد. حتماً اینگونه که هست دست‌خورده است. هنگامی که ما مطالب تورات و انجیل و قرآن را در اصول معارف الهیه و در فروع احکامیه و در سایر مطالب مقایسه می­کنیم، با این مقایسه آن مطلبی که بسیار درخشان و روشن است، این است که قرآن حقاً وحی دست‌نخورده الهی است. ادله عقلیه به اضافه ادله کتاب و سنت و همچنین سایر کتب آسمانی این مطلب را مبرهن کرده است که انبیاء و رسل پروردگار (ع) حتماً باید در رسالت و ابلاغ رسالت و در عمل رسالت معصوم باشند. بنابراین اگر خلاف عصمتی را دیدیم یا شنیدیم، دیدیم که نقل می­کنند یا شنیدیم که می­گویند علیه پیغمبری که ثابت النبوة است، این اولاً بر خلاف عقل است و بر خلاف رسالت­های الهیه و کتب آسمانی است.

سومین پیمبر اولوالعزم –که پنج پیمبرند- که مورد مقارنه و مقایسه بین تورات و قرآن و انجیل است، موسی (ع) است. موسی دارای امتیازاتی است قبل از پیمبر آخرین (ص) که دیگران این امتیاز را ندارند و این امتیاز حساب­های بسیار روشنی دارد. در مقارنه مطلبی است و در اصل یاد موسی (ع) در قرآن شریف مطلب دیگری است. اگر ما در مقایسه بین تورات و قرآن و در طرف مقابل انجیل موسی را در نظر بگیریم. حتی از نظر یاد کردن موسی در تورات خیلی کمتر از قرآن است و در انجیل خیلی کمتر از قرآن است. تورات که در اصل کتاب نازل بر موسی (ع) است، قاعدتاً باید یاد او بسیار زیادتر باشد از انجیل که بعد است و از قرآن که بعد است.

اما ما مشاهده می­کنیم که در حدود یک ربع از سوره­های قرآن شریف یعنی 31 یک سوره، 136 مرتبه موسی (ع) ذکر شده است. ارقام سوره­هایی که در قرآن شریف موسی (ع) را به نام و کارهایی به عنوان امتیازات این پیامبر بزرگ الهی ذکر کرده است. من شماره سوره­ها را عرض می­کنم یادداشت بفرمایید: (2، 4، 5، 6، 7، 10، 11، 14، 17، 20، 21، 22، 23، 25، 26، 27، 28، 29، 32، 33، 37، 40، 41، 42، 43، 46، 51، 53، 61، 79، 87) یعنی 31 سوره، 136 مرتبه نام موسی (ع) چه احیاناً از نظر چهره ظاهری تکرار یا مطالب مبدئی بدون تکرار، چه نسبت به وحی بر موسی و کیفیت وحی، نسبت به رسالت­های اولیه و آخریه موسی در برابر فرعون و فرعون­ها، در برابر بنی‌اسرائیل، در معجزاتی که خداوند به او بصورةٍ عامه یا ببصورةٍ خاصه عنایت فرمود. در تمام حالات رسالتی فقط نه، بلکه ولادتی هم، از آغاز ولادت تا هنگام مرگ.

بلکه قرآن شریف صریحاً از مرگ موسی (ع) سخن نگفته است. چون مرگ موسی که نقش مثبتی ندارد. حتی نقش منفی هم ندارد، چون این رسالت تا زمان عیسی (ع) دوام دارد. اما ولادت و کیفیت ولادت آن حضرت و تربیت بعد از ولادت مدتی در قصر فرعون و بعداً جریان‌هایی که حاصل شد و نشیب و فرازها و انفجارهای فردی و اجتماعی درونی و برونی که نسبت به موسی (ع) حاصل شد. تمام اینها نقش‌های بسیار بسیار زیبا و زیبنده و ثابت و آموزنده از برای آیندگان نسبت به نبوت موسی (ع) دارد.

این سؤال پیش می­آید. چرا و چرا؟ چرای اول، چرا تورات موسی را به نام بسیار کمتر ذکر کرده است و در قرآن بیشتر. دوم، چرا قرآن شریف موسی را بیشتر از کل پیمبران، حتی بیشتر از خاتم‌النبیین (ص) که چهار مرتبه محمد است و یک مرتبه احمد است، ذکر کرده است؟

چرای اول: اولاً، موسی (ع) در تورات کم یاد شده است. نه خداوند او را کم یاد کرده است. ثانیاً خطاب‌هایی که در تورات شریف به پیمبر تورات می­شود، مخاطب موسی است. بنابراین اگر نام موسی هم نباشد مطلبی نیست. چنانکه اگر در قرآن شریف… که جواب سؤال دوم هم در اینجا پیدا است. اگر در قرآن شریف چهار مرتیه محمد و یک مرتبه احمد آمده است که جمعاً پنج است، اما صدها بار خطاب شخصی به رسول­الله (ص) است که از لفظ محمد و احمد و سایر اسماء مهم‌تر است.

– طه و یس.

– غیر از طه و یس، اسم­های اشاره­ای، خطابات صریح، اسم­های لفظی مهم نیست. اسم­های اشاره­ای، یس، طه و… حالا آنها جای خودش، اما خطاب­هایی که مثلاً فرض کنید که «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» (حجر، آیه 99) «و اعبد ربک یا محمد» نیست. گفتن «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ» که این خطاب است، این خطاب بسیار حضورش نقش بالاتری دارد از اینکه لفظ محمد گفته بشود. برگردیم، وانگهی در تورات موسی (ع) اگر هم نام موسی بیشتر از آنچه هست بوده، توراتیان حذف کرده­اند. چنانکه در بسیاری از آیات تحریف به کم یا زیاد حتی از نظر لفظی شده است که معنوی به جای خود. مطلب دیگر، آن مقداری هم که تورات موسی را نام برده است، موسی را زمین زده است. هوا نبرده، آسمان نبرده، تعریف نکرده است. خیلی کم، خیلی کم تورات موسی را تعریف کرده است و خیلی زیاد او را به زمین زده است. حتی، در بحث توحید که گذشت، عرض کردیم. آیاتی که راجع به شرک است و به تعدد اله است و تجسم اله است و جهالت اله است، بیشتر از آیاتی است که توحید حقانی خداوند را در تورات ثابت می­کند و در مرحله سوم معاد، که اگر زنده باشیم به سال آینده محول خواهد شد. اصلاً در تورات معاد وجود ندارد. این عجیب است. من روی اطلاع و مطالعه عرض می­کنم و نوشته­ام.

اصلاً در تورات آیاتی که صریح در معاد باشد نیست. حذف کرده­اند. چون دومین اصل اصیل شرایع مقدسه الهیه معاد است. اول توحید است و بینهما رسالت است که رسالت حامل احکامی است که مناسب با مبدأ و معاد است. هر چه در تورات بگردید، شما آیاتی را راجع به معاد نمی­یابید. مگر با تأویل، مگر با توجیه، این یعنی چه؟ مگر می­شود شریعت مقدسه توارت که مهم‌ترین شریعت الهیه قبل از قرآن است و پیش‌قراول شریعت قرآن است. مقدمه شریعت قرآن است و راه را برای شریعت قرآن باز کرده است. مشابهاتی بین موسی و محمد است. مشابهاتی بین تورات و قرآن است. مگر می­شود این شریعت، رکن دوم از رکنین اصلیین اصول دینی را که معاد است، اینقدر نادیده بگیرد؟ اگر راجع به برزخ هم مطالبی دارد، مطالب مزخرف است که بعد صحبت خواهیم کرد.

و البته این یادداشت­ها در کتاب عقائدنا است. ولیکن ما در بحث­ها تبلور خواهیم داد و بیشتر فکر خواهیم کرد و مطالب زیادتری را از آیات مقدسات قرآن استفاده می­کنیم. برگردیم. پس اگر یاد موسی (ع) در تورات کم است و در همان کم هم ضرباتی که حتی بر عدالت موسی، حتی بر عقل موسی، بر علم موسی، بر ایمان موسی، تا چه رسد بر عصمت موسی تورات زده است. بسیار بسیار زیادتر است از آن احترامات و تعریف­هایی که تورات احیاناً نسبت به موسی (ع) کرده است. اصلاً در بعضی جاها دارد که موسی با خدا دعوا کرد. داد و قال و سر و صدا و برو و نمی‌آیم و کس دیگر را بفرست و از این حرف­ها… الآن برای شما می‌خوانیم.

و این توفیق را خداوند داد که در حدود چهل سال پیش که ما فارغ‌التحصیل از علوم رسمی حوزه شدیم و رفتیم تهران، این کتاب بشارات عهدین را من آنجا نوشتم. در حدود چهل سال پیش، و زیاد روی کتب انبیاء من فکر کردم و مقایسه کردم تا تبلور اخیرش عبارت شد از «رسول الاسلام فی الکتب السماویة» که نه تنها ترجمه بشارت است، بلکه تبلور است. و کتاب عقائدنا که ندارید. مجدد چاپ خواهد شد. و کتاب «المقارنات العلمیة و الکتابیة بین الکتب السماویة» اینها از توفیقات خاصه ربانیه است. و یکی از عللش این بود که ما به قرآن زیاد توجه کردیم و إلا از حوزه­ها این حرف­ها درنمی­آید. «شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ‏» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 50) این از باب تعریف خود نیست. از باب تشویق دیگران است که صرف اینچنین کردند، ما نیز چنین می­کنیم، نخیر اینطور نیست. البته این مثال است. دیگران هر چه کردند ما آن‌طور بکنیم، یعنی چه؟ باید انسان با چشم باز وارد در حوزه، در هر چه بشود و مقصد عالی خود را در نظر بگیرد. آن مقصد را بپیماید. هر کس هر چه کرد ولو همگان، دیگران، کار دیگر کردند، آن مطلبی نیست.

تورات راجع به موسی (ع) در این یاد مختصری هم که هست سه بخش دارد: یک بخش تقریباً شبیه به آنچه که در قرآن است. ولکن بالا و پایین دارد، تخلفات دارد. و قرآن به حساب اینکه «مُهَيْمِناً عَلَيْهِ» (مائده، آیه 48) است، قرآن هیمنه دارد. نه تنها هیمنه ایجابی، بلکه هیمنه سلبی، زیرا آنچه را نباید در تورات باشد می­گوید دروغ است و آنچه را باید باشد می­گوید این باید باشد. و آنچه را در تورات هست تصحیح می­کند. هیمنه دارد، محافظت دارد، نظر دارد. «بَيْنَ يَدَيْهِ» است. این تورات به بین یدی القرآن است. قرآن به تورات پشت نکرده است. قرآن با رو کردن به تورات و انجیل و کتب انبیاء دو کار می­کند: یکی آنچه را دست‌های تحریف نقص ایجاد کرده است از بین می­برد. که از باب مثلاً نمونه راجع به خلقت سماوات و ارض «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا» سوره ق: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» (ق، آیه 38) این «مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» را برای چه کسی می­گوید؟ اشاره به تورات است. تورات می­گوید خدا آسمان و زمین را در شش شبانه ‌روز، شبانه هم اضافه کرده است که در اینجا هم حالت شبانه روز دارد.

اول سفر تکوین مخلوقات، خدا آسمان و زمین را در شش شبانه روز خلق کرد و روز هفتم استراحت کرد که روز شنبه بود. شنبه را روز سبت می­گویند، روز شنبه استراحت کرد، خستگی در کرد، یعنی خوابید. قرآن می­گوید: «وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» نخیر، اینطور نیست. و از این قبیل در قرآن شریف آیات بسیار زیادی است. «أَكْثَرَ الَّذي هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ» (نحل، آیه 76) را قرآن شریف ذکر می­کند که آیاتش را رجوع می­کنیم و توجه می‌کنیم، هر کدام به حساب خودش. این یک بخش، بخش دوم از مطالبی که تورات نسبت به موسی (ع) در تمام جریان گفته است بخش دروغ محض صددرصد است. بخش سوم را اصلاً تورات یاد نکرده است. بخش سوم بخشی است که قرآن شریف نسبت به موسی (ع) مقامات بسیار بسیار عالی و درخشان و روشن و روشنگر را بیان کرده است. از آغاز ولادت تا آخر رسالت، ولی توارت یاد نکرده است. کأن یا أن توراتیان خواسته­اند با این ثالوثی که نسبت به تورات انجام داده­اند که آنچه را هم که در قرآن هست و در تورات هست، بالا و پایین برود، تا چه رسد دومی که ضد است و تا چه رسد به سومی که در تورات اصلاً نیست. خواستند موسی را هم مانند خود بکنند که خود هر غلطی کردند، بگویند پیغمبر ما هم چنین کرد.

در تورات وقتی که نسبت به داود صریح دارد آیاتی که با زن فرمانده لشکرش اوریاه در حالی که زن او بود، شوهردار بود، رفت عمل جنسی کرد، و سلیمان از او متولد شد دیگر چه کنیم؟ یعنی زنا حلال است. پیغمبر که با زن شوهردار زنا کند، دیگران چه؟ شراب خوردن، زنا کردن، چه کردن، چه کردن، اینها را تورات به انبیاء بزرگ نسبت داده است، چرا؟ برای اینکه این جهودهای عنود خواسته­اند هم متشرع باشند هم بر خلاف شرع عمل کنند. بر خلاف شرع عمل کنند، به چهره شرع بشود. چهره متشرع، مانند ما سوفیان صفا از عالم دگریم، البته عده­ای از صوفیان صفا، نماز نه، روزه نه، حج نه، همه کارها را امام علی کرده است، ما چرا بکنیم؟ ما باید باطن را صاف بکنیم.

ما صوفیان صفا از عالم دگریم                  عالم همه صورند، ما واهب‌الصوریم

نخیر شما صور شیطان هستید. واهب‌الصور چیست؟ صور ربانی هم به شما هبه شده، ولیکن رد کردید و برطرف کردید.

این سه بخش در تورات موسی (ع) است. وقتی که ما قبل از مقایسه با قرآن، این سه بخش آیات را در تورات جستجو کنیم که بخش سوم نیست. بخش دوم نقیض با قرآن است، نقیض با عقل است، با مسلمات شرایع مقدس الهیه نقیض است و بخش اول بالا و پایین دارد. اختلاف دارد. تضاد دارد. فی نفسه تناقض دارد. به خودی خود می­فهمیم که تورات نمی­تواند کتاب آسمانی باشد. یادم می­آید با یکی از خاخام­های یهودی در همان چهل سال پیش که این بشارات را نوشتیم. من در تهران بحث می­کردیم. در یک اتاقی نشستیم و یکی دو ساعت صحبت کردیم. آخر سر گفت که من بروم ببینیم چه می­شود؟ اینها که شما دارید می­گویید حق است، ما نمی­توانیم کاری بکنیم. رفته است که بیاید! چهل سال است، مرده است یا زنده، نمی‌دانم.

وقتی که با اینها بر محور تورات صحبت شود. گفتم الآن که موسی نیستند، تشریف ندارند. به چه حساب شما می­گویید موسی پیغمبر بود؟ گفت: می­گویند. گفتم دیگران هم می‌گوید کسان دیگر پیغمبر هستند. پس می­گویند دلیل نشد. گفت از تورات، گفتم از تورات برمی­آید که نویسنده تورات یک آدم بیلمز نفهم نادانی بوده است. آنقدر تناقض و آنقدر تضاد و آنقدر بر خلاف عقل و حس دارد که قابل قبول نیست. پس باید معجزه حاضره­ای باشد که ثابت کند شخصی به نام موسی بن عمران پیغمبر بوده است. معجزه حاضره نیست. گفت قرآن چه؟ گفتم قرآن خودش معجزه حاضره است. بحث کردیم، آخر سر گفت: بروم از خاخام­ها سؤال کنم، از خاخام­های بزرگ­تر سؤال کنم و برگردم. اگر ما به حجت قوی قرآن، نه مطالب دیگر که صنار در دنیا و آخرت به درد نمی­خورد. اگر با معارف قوی قرآن ما مجهز گردیم و فارغ‌التحصیل که چه عرض کنم، اما محصل معارف قرآن باشیم. با مادیین با مشرکین با ثالوثیه با ثنویه، با دهریه، با تمام فرق گوناگون عالم، که گمراهند، ما با حجت قوی می­توانیم استدلال کنیم.

قرآن که فقط کتاب نقل نیست، نقل از کسی است که خالق العقل است. و الا اسفار هم نقل است. منتها آن قلمبه سلمبه­ها را که در قبر سؤال کردند و طرف پاسخ داد: «اسطقس فوق الاسطقسات»، فرشته گفت خدا می­گوید من نفهمیدم چه گفت. از آنها نیست. با زبان بسیار ساده همه‌کس‌فهم روشن بسیار روشن قرآن شریف بیان کرده است که بعضی وقت­ها به انسان می‌خیالانند و انسان خیال می­کند که قرآن چیزی ندارد. قلمبه ندارد، چون عبارت قلمبه نیست و می­شود فهمید، پس قرآن مطلبی که ندارد. مثل اینکه خورشید که روشن نیست، همه می­بینند روشن است. روشن نیست، باید طوری باشد که باید دقت کند روشن است یا نیست مثلاً، إن قلت بزند.

ما راجع به تورات در مقارنه اینطور یادداشت کردیم: «موسى و العهدين» صفحه 389. «المناظر: يا أصحابي ثم ما هي نظرية الكتب المقدسة بالنسبة لموسى‏ (ع) ثالث أُولي العزم من الرسل، و أول من سن التشاريع المفصلة الجماعية بعد إذ أجملت في شريعة نوح وإبراهيم (ع) حسب البيئة البدائية، فله (ع) مقام عظيم في التشاريع المقدسة الإلهية».

این مطالبی که عرض کردم. مقادیر اصلی­اش در اینجا ذکر شده است. اما چیزی که می­خواستم عرض کنم یادم رفت این است که انبیاء به وجه کلی با هم مشابهت دارند. در دعوت توحید، رسالت، دعوت به حق، عصمت و غیره، ولکن، اینها که بوجهٍ کلی با هم مشابهت دارند، بعضی­ها بوجهٍ خاص با هم مشابهت دارند. در میان کل پیمبران اولوالعزم البته، چون در غیر الوالعزم که یک مرتبه پایین­تر است. در میان کل پیغمبران اولوالعزم از نوحش تا ابراهیمش و موسایش و عیسایش، این چهار نفر کسی که شباهت بسیار بسیار با خاتم‌النبیین دارد، موسی (ع) است. و چند جهت دارد. در هر حقیقت می­شود گفت که شرایع حاضره سماویه دوتا بیشتر نیست. شریعت توارت است -تحریف را کار نداریم- و شریعت قرآن. چون در تمام مباحث اصلی و فرعی مفصلاتی بیان کرده است. منتها قرآن مفصل­تر از تورات است. شما سفر لاویان را ببینید. سفر لاویان تورات که سفر احکام است چقدر احکام دارد، ولی قرآن خیلی بیشتر دارد. این قرآن که برای ما کتاب احکام نیست، این بیشتر از تورات احکام دارد. انجیل که احکامی ندارد.

مشابهت­هایی که بین تورات و قرآن است عرض می­کنیم و مشابهت­هایی که بین موسی و خاتم‌النبیین (ص) است باز عرض می­کنیم. البته باید کتاب بشارات عهدین را آقایان خوب مطالعه بفرمایید. مشابهت‌هایی که از جمله در صفحه 217 بشارات عهدین ما یادداشت کرده­ایم، یکی از مشابهت­هایی که بین وحی بر موسی و وحی بر خاتم‌النبیین (ص) است، این است: «أضع کلامی فی فیه» صدا از شجره بلند نشد. فقط از خواب نبود. «أضع کلامی فی فیه» مراتبی نسبت به موسی دارد و مراتبی نسبت به خاتم‌النبیین، خداوند در نار و شجره کلام ایجاد کرد. کلامی که خداوند ایجاد کرد، همان کلام را در دهان موسی گذاشت و موسی هم آن کلام را گفت. کلام الهی را شنید و آن کلام را گفت. البته با وساطت جبرییل منافات ندارد. وساطت جبرییل بله، ولکن وساطت جبرییل دو بُعد دارد:

گاه وساطت جبرییل این‌طور است که کلام خدا را با لفظ خود می­گوید. گاه نه، کلام خدا را با لفظی که خداوند خلق کرده است می­گوید. نسبت به این دو پیغمبر بزرگوار موسی و محمد (ص) این‌طور است که کلام خدا را با لفظ خدا می­گوید. مثلاً راجع به خاتم‌النبیین (ص) «فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى» (نجم، آیه 10) که جبرییل نبود. راجع به آیات نیمه مفصلات اولی که آیات پنج­گانه سوره «إقرأ» است اولاً و آیات هفت­گانه سوره حمد است ثانیاً، عین لفظی که خداوند ایجاد کرده، جبرییل حامل او است. با لفظ خودش نه، لفظی که خداوند ایجاد کرده است، جبرییل حامل او است. یا آیات قرآن شریف الفاظ، الفاظ جبرییل که نیست. الفاظ، الفاظی است که خداوند جعل کرده است و جبرییل حامل لفظ است.

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ * عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ * بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ» (شعراء، آیات 193 تا 195) یا الواح تورات که بعد از چهل شب که موسی در طور بیتوته کرد. اول سی شب، بعد ده شب اضافه شد، الواح تورات که بر او نازل شد، الواح آسمانی نازل شد. و این خطوطی که بر الواح تورات بود، خطوطی است که به اراده رب‌العالمین منتقش گردیده است. هم خط ربانی است و هم کلام ربانی است. خط ربانی است به حساب اینکه یک جا نازل شده است. اما کلام ربانی است. نسبت به خاتم‌النبیین (ص) مرحله علیا است و مرتبه بالا است. در اینجا از سوره سفر تثنیة التورات فصل هجدهم آیه 17 تا 22، یکی از مشابهت­های بین موسی و خاتم‌النبیین (ص) را ذکر می­کند، اصل عبرانی‌اش عرض کردم صفحه 217: «نابیء آقیم»: «نبیٌ اقیم» عبارت عبرانی با عبارت سریانی و عبارت عربی شبیه است و عبارت سوریت و عبارت کلدانی تقریباً و سایر لغات دیگر. چون توارت به اصل عبرانی نازل شده است. «نابئ: نبیٌ، آقیم: اقیمٌ، لاهم: لهم»، پیمبری بر آنها اقامه می­کنم، نه می‌فرستم. چون فرستادن با اقامه فرق دارد. فرستادن، موسی را فرستاد، عیسی را، نوح را، ابراهیم را، انبیاء را فرستاد. اما رسالت اینها دوام ندارد.

نگفت «نابئ آقم» «آقیم: أقیم» این پیمبری که در اینجا بشارتش داده می­شود، این اقامه کردم او را یعنی الی یوم القیامة الکبری رسالت او قوام و دوام دارد. «نابى‏ء آقيم لا هم» لهم «مقرب إحيحم» من اقرباء اخیهم. در اینجا تورات را تحریف کردند. این «مقرب» را انداختند، گفتند «من اخیهم» اخیهم چه کسی است؟ اخیهم، گفتند از همان بنی‌اسراییل است. «مقرب إحيحم: من اقرباء اخیهم» اخیهم چه کسی است؟ اخیهم بنی عیص است. عیص هم که داماد اسماعیل است. اقرباء بنی عیص عبارتند از چه کسی؟ از فرزندان اسماعیل، «مقرب إحيحم» یعنی از فرزندان اسماعیل، نبی اسماعیلی است، نبی ‌اسراییلی نیست. البته تفصیلش را در بشارت مطالعه کنید. «نابى‏ء آقيم لا هم مقرب إحيحم كموشه» «کَموسی» موسی معرب عبرانی است. عبرانی «موشه»، مو یعنی ماء، شه یعنی شجر، چون بین آب و درخت آن حضرت گرفته شد، که به اراده الهی زن فرعون دستور داد که این بچه را از میان آب و شجر بگیرند. موشه، شد موشه.

 «كموشه و ناتتي دباري بفیو و دبر الیهم ات كال اشر اصّونو» عبارت فارسی­اش را من اینجا اینطور نوشته­ام: «و خدا به من فرمود آنچه گفته، نیک» موسی می‌گوید: خدا اینطور به من فرمود. «از براى ایشان پیامبرى را مثل تو از میان نزدیکان برادران ایشان مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذارد» یک بعدش، همان­طور که من کلامم را به دهان تو موسی می­نهم، گرچه این شریعت پایدار نیست. کلامم را به دهان این پیمبر مبشَّر می­نهم. این پایدار است. «تا هر آنچه که به او مى‏فرمایم به ایشان برساند.»

اینجا ما نوشته­ایم: در آیه فوق بر خلاف آنچه برخی از علمای اسراییلی پنداشته­اند، مورد بشارت پیامبر بنی‌اسراییلی نیست. اینها تحریف کرده­اند. اصل عبرانی همین است که عرض کردم. ولی وقتی ترجمه عربی کردند. ترجمه فارسی کردند. در ترجمه اینها تحریف کردند. یا در اصل تحریف کردند یا در ترجمه تحریف یا در معنا تحریف کرده­اند، در هر جا که توانسته­اند اینها تحریف کرده­اند. چون اینها قومیت اسراییلیشان موجب بود که پیغمبری که بعد خواهد آمد از بنی‌اسراییل باشد. این قومیت محفوظ باشد. اما آیات زیادی در تورات داریم که در خود بشارات ذکر شده است و شاید به علت اینکه مؤلف زنده است، مورد مطالعه قرار نگیرد و مطالعه نکنید. خیال کنید مرده است، بشارات را مطالعه بفرمایید. آگاهی بسیار خوبی به‌عنوان بشاراتی که انبیاء نسبت به خاتم‌النبیین داده­اند، در اینجا موجود است. من خودم محتاج مطالعه­ام و مراجعه می­کنم و مطالعه می­کنم و فکر می­کنم و یادداشت می­کنم. چون صحبت من و شما نیست. ما همه محدودیم. اما آیات کلام الهی در کتب اصلی انبیاء نامحدود است.

در آیه فوق بر خلاف آنچه برخی از علمای اسراییلی پنداشته­اند، مورد بشارت پیمبر اسراییلی نیست تا آنکه یهودیان وی را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق کنند. یهودیان می­گویند: مراد از این «نابیء آقیم» یوشع است. یوشع نبی اسراییلی است. مسیحی­ها می­گویند مسیح است؛ چون مسیح هم از بنی‌اسراییل است. از فرزندان داود است. زیرا جمله از میان نزدیکان برادران ایشان که مفاد «مقرب إحيحم» است؛ یعنی از نزدیکان برادرانشان، با صریح لهجه بشارت می­دهد از پیمبری که از نزدیکان برادران بنی‌اسراییل است، نه از خود بنی اسراییل و نه از برادرانشان، و نیز در آیه فوق تصریح نموده که پیمبر مورد بشارت مانند موسی است.

این دوم، البته آن تفسیر را ما در جای دیگر ذکر کرده­ایم که در تورات دارد که بنی عیص برادران بنی‌اسراییل­­اند. خود عیص هم که پسر دوم اسحاق است، پسر دیگرش یعقوب است، عیص هم داماد حضرت اسماعیل (ع) است. پس «مقرب إحيحم» آیا اسماعیل (ع) که پدر زن عیص است و فرزندان عیص و خود عیص برادران بنی‌اسراییل­اند، آیا «مقرب إحيحم» است یا نه؟ سومی ندارد. و طبق آیه 1 از فصل 34 تورات، تا انقراض جهان پیامبری مانند موسی از میان بنی‌اسراییل برنخواهد خواست. چنانکه فرماید «و لوء قام نابىء عود ییسرائیل كموشه اشر یداعو یهواه پانیم ال پانیم» یعنی بعد از این پیمبری از میان بنی‌اسراییل مانند موسی برنخیزد. تا آخر، تورات که تناقض نمی­گوید، اول می­گوید که «نابى‏ء آقيم لا هم مقرب إحيحم» پیمبری مانند موسی از نزدیکان برادرانشان که از بنی‌اسماعیل است، ما او را می­فرستیم و کلام به دهان او می‌گذاریم.

بعد در یک آیه دیگر می­فرماید که «و لوء قام نابىء عود ییسرائیل» الی آخر، یعنی: برنخیزد بعد از این پیامبری از میان بنی‌اسرائیل مانند موسی. آنچنان پیامبری که تکلم می‌کند روبرو با خدا. بعد پایین نوشته‌ایم که مقصود از برادران در بشارت فوق عموزاده­های بنی‌اسراییل­اند، که فرزندان عیص و برادران یعقوب می‌باشند. چنانکه در تثنیه فصل 28 آیه 8 تا 10 به این مطلب تصریح کرده می‌فرماید: «و قوم را امر کرده و ایشان را بگو که شما به سر حد برادران خود بنی عیص…». پس بنی عیص برادران بنی‌اسراییل هستند. بنابراین عیص که داماد حضرت اسماعیل است. «مقرب إحيحم» آنها خواهند بود. این یک مشابهت بین موسی و خاتم‌النبیین (ص)، البته نمونه­های دیگری در بشارات هست، مراجعه خواهید فرمود.

و از جمله مشابهات، مشابهت تورات با قرآن است. توارت اصلی، نه این تورات موجود که تحریف شده است. تورات اصلی اولین کتابی است که شریعت ناموس را مفصلاً بیان کرده است. شریعت ناموس یعنی واجبات سلبی و ایجابی، که واجبات ایجابی واجبات رسمی است و واجبات سلبی محرمات است. اولین شریعتی که شریعت ناموس را مفصلاً و همه‌جانبه و همه­گونه و همه­گانه بیان کرده است، شریعت تورات است. شریعت انجیل این‌طور نیست، انجیل اصلاً شریعت نیست.

و لذا جن می­گویند: «إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏» (احقاف، آیه 30) قرآن را بعد از موسی می­گیرند. بعد از عیسی نمی‌گیرند. چرا؟ برای اینکه انجیل نقش تشریعی ندارد. انجیل صددرصد آنچه را در ناموس شریعت تورات است تصدیق می­کند. «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» (آل‌عمران، آیه 50) فقط، بعضی از محرمات عقابیه، محرمات ابتلاییه را مانند یوم السبت و غیره، برطرف کرده است. اما تشریع شریعت جدیده، احکام جدید، نخیر، تمام واجبات تورات در انجیل واجب، تمام محرمات تورات در انجیل محرم، ولذا یکی از کلمات مسیح (ع) در اناجیل گوناگون از جمله یوحنا این است که آسمان و زمین زائل گردد، کلمه­ای و حرفی از شریعت تورات زائل نگردد. یعنی در شریعت من، نه کلاً، کلاً بگوید درست نیست. کلاً قرآن مقادیری را نسخ کرده است. می‌خواهد چه بگوید؟ می­خواهد این مطلب را تأکید کند که آنچه را خداوند در شریعت تورات نازل کرد، این شریعت اسراییلی است تا وقتی که «نابیء آقیم» پیغمبری که مانند موسی می­آید و آن آخرین پیامبر است که خاتم‌النبیین (ص) است. پس این شریعت تورات مفصل­ترین و دامنه‌دارترین شریعتی است که از طرف خدا آمده است.

از صحف ابراهیم چیزی پیدا نیست، از نوح بالاتر که پیدا نیست. آنها یک مختصراتی بوده است و آن مختصرات هم در عین اختصار رفته است و مندمج و مندک در تورات است. نقاطی درخشان که از آنها هست، در تورات با تفصیلات و تبلوراتی که از برای این شریعت مفصله جهانی که آنها هم جهانی بوده است. این شریعت مفصله که دورانش ببیشتر است، نیازها زیادتر است، احتیاجات بسیار وسیع‌تر است، در تورات شریف بیان شده است. و اختلافاتی که بین شریعت ناموس در تورات و شریعت ناموس در قرآن است، خیلی کم است. این اختلافاتی که هست و مشاهده می­کنید، این اختلافات تحریف است. یک موقع صحبت کردیم. بسیاری از اینها تحریف است، اختلافات کم است. البته بعضی از احکام است که در قرآن شریف آمده است و در تورات نیست و مقتضای خلود و ابدیت شریعت قرآن هم البته چنین است.

اینجا این سؤال باز پیش می­آید، سؤالی که اول عرض کردم و جوابش را حالا عرض می­کنم. چرا در میان کل پیامبران الهی مخصوصاً اولوالعزم، نام نوح و نام ابراهیم و نام عیسی بسیار بسیار کمتر از نام موسی (ع) که 136 مرتبه در 31 سوره قرآن که ربع سور قرآن است، آمده است. چرا؟ چون این شریعت موسی پیش‌قراول شریعت قرآن است. تشابه بسیار زیاد دارد و این حالت آماده‌باش به رسول خاتم (ص) می­دهد و لذا آنچه که نسبت به موسی (ع) از آغاز ولادت تا آخرین مرحله و در تمام جولانات و مجالات و دعوت­ها و معارضه­ها و تصدیق­ها و تکذیب­ها آمده است، برای پیغمبر اسلام و برای مسلمین نقل شده است. برای پیغمبر اسلام به‌عنوان تحکیم بیشتر رسالت که اگر شما اینقدر صدمه می‌بینید، «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ» (احقاف، آیه 35) و مهم­تر و مهم­تر از همه از نظر ابعاد گوناگونی که قرآن ذکر کرده است، عبارت است از شریعت تورات.

پس این شریعت تورات با تمام خصوصیاتی که در 136 جا اسم موسی هست و صدها آیه جریانات موسی را حتی احیاناً به چهره تکرار ذکر کرده است. این تدریب است، این پیش‌قراول است، این مقدمه است، این پیش‌مطالعه است. پیش‌مطالعه رسالت قرآن مطالعه رسالت تورات است. البته کل رسالت­های قبلی هم پیش‌مطالعه بودند ولی این پیش‌مطالعه مفصل است. یک مرتبه است شما می­خواهید پیش‌مطالعه کنید، یک کتاب مختصری را برمی­دارید. یک مرتبه نه، کتاب مفصلی را پیش‌مطالعه می­کنید تا درس خارج بر آن مبنا بیان شود و شما آگاهی زیادتر و اطلاعات بیشتری داشته باشید.

مشابهاتی بین شریعت تورات و قرآن و پیغمبر اسلام و موسی (ع) وجود دارد. با این تفصیلات که به‌طور عام جریان موسی را از قرآن و جریان موسی را از تورات و انجیل دانستیم. ببینید، تورات موسی که کتاب شریعت موسی است، به دست یهودیان به چه بلایی مبتلا شده است؟ البته قرآن هم به دست ما به بلاهایی مبتلا شده است. منتها قرآن عوض نشده است، ما عوضی شده­ایم. آنها هم خودشان عوضی شده‌اند هم تورات را عوضی کرده­اند. قرآن عوض نشده، بنابراین تکلیف ما سنگین­تر است. آنها عوامشان، دیگرانشان به تورات مراجعه کنند فرار می‌کنند، می­گویند اختلاف شده است، جعل شده است. ولی ما قرآن «کما نزّل و کما رتّب» الی یوم القیامة موجود است. اگر ما از قرآن شریف تخلف کنیم، بسیار بدتر از یهود عنود هستیم. در اینجا مطالبی را که تورات راجع به موسی (ع) ذکر می­کند آوردیم: «فالتوراة تعتبر أحياناً أن موسى‏ و هارون لم يؤمنا باللّه» (عقائدنا، ص 375) ایمان که پایین‌ترین مرحله تحقق تکلیف است. این ایمان که مرحله آغازین تحقق تکلیف در هر بُعدی از ابعادش است. این را تورت از موسی و هارون نفی می­کند. در سفر اعداد، فصل 20 آیه 12: «فقال الرب لموسى و هارون» و حال اینکه «قال الرب لموسى و هارون» مربوط به چه زمانی است؟ موقعی که هارون هم رسول شده است و خلیفه و وزیر موسی شده است و بعد از آن است که فرعون را دعوت کرده است. سر و صدا و قال و غوغا و سحر و سحره، در آنجا که رسالت موسی (ع) تبلور یافته است. آنجا است. اول این را نمی­گوید، آنجا است.

که بودن خود هارون این معنا را می­رساند. «فقال الرب لموسى و هارون من أجل أنكما لم تؤمنا بي» این را از کتاب مقدس اصلی نقل می­کنم که تمام مسیحی­ها و یهودی­ها این را قبول دارند و در حاشیه‌هایش تمام مکررات آیات را کلاً در این حدود هزار و چند صد صفحه ذکر کرده است. این را کلیسای انجلیلی تهران به ما دادند، وقتی که ما با اینها زیاد صحبت می­کردیم، اینها نمی­دانستند چه بلایی سرشان می­آید. این را از آنجا نقل می­کنم. یعنی صحیح­ترین کتاب مقدسی که تمام کلیساها و تمام کنیسه­ها این را قبول دارند. این عین عبارت آنجا است. که آنجا هم که تحریف شده اشاره می­کند. اینجا تحریف شده است. این بوده و آن نبوده است. «فقال الرب لموسى و هارون من أجل أنكما لم تؤمنا بي حتى تقدساني أمام أعين بني إسرائيل» اینقدر ایمان نداشتند. اینقدر ایمان نیاوردید که مرا در برابر بنی‌اسراییل تقدیس کنید. یا تدنیس کردید یا ساکت شدید.

«لذلك لا تدخلان هذه الجماعة إلى الأرضالتي أعطيتهم إياها» جزا این است که آن زمین بیت‌المقدس را که من به اینها دادم، اینها را داخل نکنید. این دوتا اشتباه است، دوتا غلط است. یکی اینکه موسی و هارون ایمان نیاوردند. فرض کنید موسی و هارون ایمان نیاوردند. بنی‌اسراییل را چرا در آن أرض مقدسه­ای که خداوند وعده داده است نبرند؟ این یک مرحله.

و همچنین در سفر خروج فصل 4 آیه 10 تا 16: «أن اللَّه حمي غضبه على موسى إذا التمس منه وزيراً ردءاً له يصدقه» (عقائدنا، ص 375) درست نقیض قرآن، چون گفتیم آیات توراتی راجع به موسی سه بخش است، یک بخش نقیض قرآن است. قرآن می­گوید: موسی «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏ * وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي‏ * هارُونَ أَخي‏ * اشْدُدْ بِهِ أَزْري» (طه، آیات 25 تا 31) این را موسی تقاضا کرده است. اینجا می‌گوید نخیر، خدا گفت برای تو هارون را می‌فرستم، موسی گفت: نه من خودم می‌خواهم استفعا بدهم. هارون را می­خواهم چه کار کنم؟ می­گوید: «أن اللَّه حمي غضبه على موسى إذا التمس منه وزيراً ردءاً له يصدقه فقال موسى للرب إستمتع أيها السيد» یعنی خدا، خدا «استمتع»، خدا بهره­گیری کن. «استمتع» معنای خیلی بدی دارد. «لست أنا صاحب كلام منذ أمس» من نمی­توانم حرف بزنم. «و لا أول من أمس» از اول تا حالا اصلاً حرف نمی­توانم بزنم. قرآن می­گوید: «وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» (شعراء، آیه 14) یا اینکه یک لکنتی در زبان است که لکنت واقعی نیست. بلکه لکنت به حساب این است که در مقابل فرعون که در خانه­اش من را بزرگ کرده است، من زبانم باز نمی­شود، آن مطلبی است. اینجا می­گوید اصلاً نمی‌توانم حرف بزنم. «لست أنا صاحب كلام منذ أمس و لا أول من أمس و لا من حين كلَّمت عبدك» از وقتی هم که با منِ موسی حرف زدی، من بلد نبودم حرف بزنم.

«بل أنا ثقيل الفم و اللسان. فقال له الرب: من صنع للإنسان فماً أو من يصنع أخرس أو أصم أو بصيراً أو أعمى. أ ما هو أنا الرب. فالآن إذهب و أنا أكون مع فمك و أعلمك ما تتكلم به» حالا که نمی‌توانی حرف بزنی، من با دهان تو هستم، حرف بزن. تکلم و قدرت کلام را من دادم. «فقال استمع أيها السيد أرسل بيد من ترسل» قبول نکرد. مثل اینکه خدا را هم قبول ندارد که خدا می­تواند زبان بدهد، می­تواند کلام بدهد. «أرسل بيد من ترسل» به دست هر کس می­خواهی بفرستی من استعفا دادم.

«فحمي غضب الرب على موسى و قال: أليس هارون اللاوى أخاك. أنا أعلم أنه هو يتكلم و أيضاً ها هو خارج لاستقبالك فحينما يراك يفرح بقلبه فتكلمه و تضع الكلمات في فمه و أنا أكون مع فمك و مع فمه و أعلمكما ماذا تصنعان. و هو يكلّم الشعب عنك. و هو يكون لك فماً و أنت تكون له إلهاً» هارون دهان تو است و تو هم خدای هارون هستی. صبّحکم الله بالخیر!

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».