تفسیر آیه 159 سوره نساء
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
ظاهراً امروز بحث ما درباره حضرت مسیح (ع) به جایی میرسد و از فردا اگر زنده ماندیم، راجع به خاتمالنبیین (ص) بحثی بر محور قرآن و در حاشیه قرآن، از سنت خواهیم داشت. بحث محوری ما در خاتمه مطالبی که راجع به مسیح بن مریم (ع) داریم، تفسیر صفحه 439 از جلد 2 نساء که المجلد السابع میشود. اینجا راجع به «قَبْلَ مَوْتِهِ» بحثهایی است. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» (نساء، آیه 159) ما ده تا تأیید پیدا کردیم از برای این مطلبی که عرض میکنیم. که ضمیر غایب مفرد «قَبْلَ مَوْتِهِ» به خود جناب مسیح (ع) برمیگردد. نه به اهل الکتاب برمیگردد و نه طبعاً «بِهِ» به خدا برمیگردد. این هم یک احتمالی است. این احتمال را بعضی از برادران دادند، ما هم دادیم، جواب ندادیم و بحث نکردیم، چون خیلی مورد نداشت. اما عرض میکنیم. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» بگویند «بالله» اهل کتاب که مقتضای اهل کتاب بودن این است ایمان بالله دارند، گرچه ایمانشان سالم و صحیح نباشد. پس «بِهِ» الله نیست، گرچه مرجع اقرب الله است. پس میماند دو مرجع دیگر، دو مرجع دیگر یکی اهل الکتاب است، «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» یعنی «إن أحدٌ من اهل الکتاب» اگر «احدٌ» در اینجا بخواهد مرجع باشد، مرجع محذوف است. و اگر «اهل الکتاب» بخواهد مرجع باشد مذکور است. اما چه مرجع محذوف و چه مرجع مذکور، این مرجعی است ابعد، چرا؟ «إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» «هِ» در اینجا کیست؟ عیسی است.
– [سؤال]
– در قرآن داریم که ضمیر مرجع است، ادبیات ما میگوید ضمیر مرجع نیست، قرآن میگوید هست. این اختلافی است که بین خدا و ادبا است.
– [سؤال]
– خیر، خود مرجع است، حتی از نظر استعمالی و دلالی هم هیچ ایراد ندارد. چرا؟ برای اینکه ضمیر زید خود زید است، چه به لفظ زید برگردد، چه به ضمیر زید، آن هم خود زید است. این از نظر اعتبار عقلی و عرفی است و از نظر استعمالی ما اگر بخواهیم کتابی بنویسیم راجع به اختلافی که لغت و ادبیات قرآن، با لغت و ادبیات دیگران دارد، خودش یک کتاب خواهد شد. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» این را که قبول دارند «بِهِ» یعنی مسیح، در ضمیر «قَبْلَ مَوْتِهِ» بحث دارد. ضمیر «قَبْلَ مَوْتِهِ» آیا به مرجع اقرب که ضمیر غایب فعل «بِهِ» است برمیگردد یا خیر، برمیگردد به اهل کتاب که قبل است یا «أحدٌ» که محذوف است. ما عرض میکنیم برمیگردد به مرجع اقرب که «بِهِ» است. «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» یعنی تمام اهل کتاب قبل از مرگ مسیح، به مسیح (ع) یک جا ایمان میآورند. اینجا مبعّداتی از برای این مطلب است که ضمیر مفرد غائب «به» برگردد به اهل الکتاب، یا احدٌ من اهل الکتاب که احد محذوف است. مبعدات دارد.
البته اینجا سه مطلب است، یک مطلب این است که قرص کسی بایستد، بگوید «لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» ضمیر برمیگردد به اهل کتاب، یعنی هر فردی از افراد اهل کتاب هوداً او نصارا، قبل از اینکه خودشان بمیرند، به مسیح ایمان میآورند. این دلیل نمیشود بر اینکه مسیح زنده است، به او ایمان میآورند، یا مسیح مرده است به او ایمان میآورند. مگر اگر کسی به رسولی میخواهد ایمان بیاورد، باید رسول زنده باشد؟ مگر کل مسلمانان بعد از وفات رسولالله (ص) کسانی که مسلمان شدند و ایمان آوردند، ایشان زنده هستند؟ ایمان به رسالت رسولالله (ص) است بر محور کتاب و سنت. بنابراین «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»، این خیال را کسی کرده است و اسقف اعتراض کرده و دیگران که یعنی این هر کتابیای که هست در طول تاریخ کتابی بودن و شریعت کتابی بودن، قبل از اینکه خود این کتابی بمیرد، به جناب مسیح (ع) ایمان میآورد، چه مسیح زنده باشد، چه نباشد.
ما اول عرض میکنیم که این مطلب را ثابت کنید. از نظر ادبی که ثابت نمیشود. از نظر معنوی که ثابت نمیشود، قدم اول است. شما میگویید احتمال دارد، ضمیر «موته» برگردد به اهل الکتاب، برنگردد به مسیح. میگوییم اولاً احتمال دارد، کأنه احتمال مرجوح است. پس ثابت نکرد که مسیح (ع) زنده است یا مرده. اینجا سه مطلب است: 1- مسیح (ع) مرده یا مقتول است یا مصلوب. 2- نمیدانیم مسیح (ع) زنده است یا مرده. 3- آنچه ما عرض میکنیم؛ مسیح (ع) زنده است، اصلاً مرگ به هیچ وجهی از وجوه عارض آن حضرت نشد، نه صلب، نه قتل، نه موت، نه هیچ عارض آن حضرت نشد. و ما این مطالب را از آیات قبلی هم استفاده کردیم که فرمود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ … * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» (نساء، آیات 157 و 158) این «بَل» چه میخواهد بگوید؟ اگر جناب مسیح (ع) را مظلوماً میکشتند، یا دار میزدند، مسیح رفع معنوی نداشت؟ داشت. بالاخره مسیح در حالت حیات رفع معنوی دارد. بعد از موت هم یا قتل هم یا صلب هم رفع معنوی دارد. این «بل» اضراب است. اضراب از چیست؟ یعنی ایشان را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه رفع کرد. پس اینجا با مطلب منافات دارد. اگر کشته بودند یا دار زده بودند، رفعی در کار نبود. اگر مراد از رفع، رفع روح است، خوب اینکه الیق است و احری است اگر مسیح (ع) را کشتند یا دار زدند، روحش رفع شود. چون شهید از غیر شهید بالاتر است. پس این «بَل» که میگوید میخواهد بهطور کلی مرگ آن حضرت را نفی کند. چه مرگ قتلی باشد، چه صلبی باشد، چه غیر. برای اینکه اگر چنانچه در اینجا مرگی در کار بوده است، بل چیست؟ این بل ترقی است و اعراض است که دیروز عرض کردم. «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ» یا «مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا» (آلعمران، آیه 55) که در آیاتی است که امروز بحث میکنیم.
در اینجا مرحله سوم را ادعا داریم که «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»، یعنی «قبل موت المسیح». ما این حرف را از شما میگیریم در دو بُعد، میگویید «قَبْلَ مَوْتِهِ» یعنی قبل موت اهل الکتاب، احتمال است. این مرحله اولی، مرحله ثانیه، احتمال را هم از نظر دلالت لفظی و ادبی و از نظر معنوی و از نظر آیات دیگر از شما میگیریم. بنده اینجا یادداشت کردم: «لو عني ب «موته» موت الكتابيين كانت قضية الفصاحة «قبل موتهم»» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 440) مگر اینطور نیست؟ این «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» همه اهل کتاب را میگیرد. اگر به همه اهل کتاب ضمیر بخواهند برگردانند، باید جمع باشد یا مفرد؟
– ایمان بعد از مرگ که مفهوم ندارد، تا به آنها برگردد.
– «قَبْلَ مَوْتِهِ».
– میدانم، ایمان بعد از مرگ که ایمان نیست.
– بعد از مرگ چه کسی؟
– ایمان قبل از مرگ هم به غیر از حضرت مسیح راهی ندارد.
– ما این احتمال را برطرف میکنیم که «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» یعنی تمام اهل کتاب، پیش از آنکه هر یهودی یا مسیحی بمیرد، لحظاتی قبل از مرگش به مسیح ایمان میآورد. این را رد میکنیم. از نظر ادبی، از نظر تحمیل هم در کار نیست. اگر هست آقایان بفرمایید من استفاده میکنم. این مرحله اولی است. ما عرض میکنیم که «إن أحدٌ إلا جاء» درست، «إن أحدٌ إلا جاؤا» کدام درستتر است؟ «جاؤا» چرا؟ «إن احدٌ» تنها جمع نیست، استغراق جمع است. آیا به جمع مستغرق ضمیر جمع برگردد بهتر است یا ضمیر مفرد؟ فرض کنید هر دو درست است. ولی کدام الیق است؟ اگر بگوییم «القوم جاؤا» درستتر است، یا «القوم جاء»؟ معلوم است. اگر گفتیم «ان احد من القوم الا جاؤا» درستتر است، یا «جاء»؟ بگویید هر دو درست است. ولی «جاؤا» بهتر نیست؟ چرا؟ برای اینکه جمع طلب میکند که ضمیر جمع به او برگردد و حال اینکه قابل استثنا است. اما اگر جمع مستغرق باشد، قاعده آن چیست؟ قاعده جمع مستغرق این است که ضمیر جمع به آن برگردد. حالا شما بگویید نه، چون «احدٌ» در کار است، هم ضمیر جمع میشود برگردد، هم ضمیر مفرد. میگوییم در جایی که مورد اشتباه است، اگر انسان مفرد بیاورد، انسان اشتباه میکند شاید به «احدٌ» برگردد و شاید به «مسیح» برگردد، پس در اینجا ارجح به دو حساب این است که جمع بیاورند. حساب اول این است که ضمیر جمع به جمع مستغرق باید برگردد، حساب دوم اگر هم ضمیر مفرد صحیح باشد، «قَبْلَ مَوْتِهِ» ضمیر مفرد صحیح باشد، اینجا باید ضمیر جمع بیاید برای دفع اشتباه. اشتباه نشود. کما اینکه ما نظایرش را ر قرآن شریف داریم. البته مقتضای بلاغت این است، مقتضای بلاغت و بیان این است. ما نظیر این را در یک بُعدی از ابعاد داریم. مثلاً یا «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا» (بقره، آیه 104) چرا؟ راعنا در لغت عربی یعنی ما را مراعات کن، توجه کن، به ما ترحم کن. ولی چون یهودیها راعنا را میگفتند رِعنا، رِعنا در لغت عبرانی یعنی ما گوش نمیدهیم. هر چه میخواهی حرف بزن، ما اصلاً به تو توجه نداریم. در اینجا خداوند منع میکند از لغت راعنای عربی، چرا؟ برای اینکه در لغت عبری با لَیّ «لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ» (نساء، آیه 46) معنای ضد راعنا میدهد. پس مقتضای بلاغت در کلام حتی برای ما مسلمانان، ما مسلمانان اگر در میان یهود باشیم و به رسولالله (ص) عرض کنیم: راعنا، میگوید خیر راعنا نگویید. «وَ قُولُوا انْظُرْنا»، «انْظُرْنا» دیگر در لغت عبرانی لیّ و انحرافی ندارد.
در اینجا وقتی ما اینطور هستیم، خداوند متعال در کتابی که ابلغ بلیغ است و افصح فصیح است، اگر هم جایز باشد ضمیر مفرد در اینجا بیاید، ولی ضمیر جمع الیق است در دو بُعد، بُعد اول این است که جمع مستغرق است و بُعد دوم این است که جایی اشتباه است. اگر «بِهِ» آورد و مراد از «ه» احد از اهل کتاب بود، احتمال هم دارد مسیح باشد. و لا سیما که مسیح اقرب المرجعین است. و لا سیما که مسیح اقرب المرجعین است، به استناد اقرب المرجعین به مسیح برمیگردد. اگر مسیح مراد نباشد، اولاً چرا مسیح اقرب المرجعین شد و ثانیاً چرا در اینجا جمع آمد؟ پس روی این جهات ادبی و روی این جهات بلاغی و فصاحی، حتی اگر کسی بلیغ و فصیح نباشد، بخواهد مطلب را بیان کند، قاعدهاش این است از این دو لفظ «به» و «بهم»، «بهم» را در اینجا ذکر کند. اگر مراد الکتاب است. این حرف اول است.
ما اینجا عرض کردیم: «لو عني ب «موته» موت الكتابيين كانت قضية الفصاحة «قبل موتهم» لكيلا يحتمل موت المسيح (ع) بل و ذلك قضية الجمع في «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» أي: ان أحد من أهل الكتاب، فهو -إذاً- كلهم فكيف يناسبهم ضمير المفرد «قَبْلَ مَوْتِهِ» و إن لم يشتبه الأمر؟» حتی اگر اشتباه امر نشود. البته کسی بیاید بگوید «لَيُؤْمِنَنَّ» چرا مفرد آمده است؟ میگوییم «لَيُؤْمِنَنَّ» مفرد آمده است، گفتیم ذووجهین است. هم میشود مفرد بیاید هم میشود جمع بیاید. در «لَيُؤْمِنَنَّ» اشتباه نیست. «إذ لا يأتي فيها هذه الشبهة» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 440) «لَيُؤْمِنَنَّ» معلوم است که مسیح نیست، کل اهل کتاب هستند. اما «بِهِ» اینجا باید معلوم باشد کیست. اگر چنانچه اینجا مراد مسیح نباشد، حتماً باید «بهم» بیاید که صریح باشد در اهل کتاب. این حرف دوم است.
– [سؤال]
– مرجع اول کنار رفت.
– [سؤال]
– گفتم ارجح است.
– [سؤال]
– در هر صورت آنچه ثابت است این است که از نظر بلاغتی اینجا باید جمع بیاید.
– اگر ارجح بود «لَيُؤْمِنَنَّ» را به صورت…
– ارجح است به صورت مطلقه، ولکن در بعضی جاها به عکس ارجح میشود، چرا؟ برای اینکه «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» استغراق فردی است. «إن واحدٌ واحدٌ واحدٌ». روی هر واحد حساب میکنیم. روی هر واحدی که میخواهد حساب بشود، مفرد بیاید بهتر است. ولی ارجح از نظر قاعده کلی است. اگر در جایی روی واحد واحد حساب نیست. بلکه روی جمع حساب است. در اینجا ضمیر جمع بیاوریم بهتر است، یا نه؟
– «لَيُؤْمِنَنَّ» را مفرد آورده است. همین دلیل است بر اینکه ارجح نیست.
– «لَيُؤْمِنَنَّ» در اینجا ارحج است، به حساب احدٌ احدٌ است. اما اگر در جایی حساب روی احدٌ احدٌ نبود، حساب روی جمع بود. در آنجا «لَيُؤْمِنَنَّ» باید باشد. در هر صورت چه علی خواجه چه علی خواجه، این مطلب ثابت است که به حساب اشتباه مقتضای کلام عادی که میخواهد بیان کند این است. دوم: «المرجع في هذا الاحتمال و هو «أَهْلِ الْكِتابِ» أبعد من المرجع على ما نقول و هو المضمر إليه في «به» فالأصح هو الأقرب قضية كونه أحسن الوجهين» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 440) سوم: محور کلام در اینجا کیست؟ اگر ما از یک شخصی صحبت میکنیم، هفت هشت مرتبه هر چه گفتیم، چه اسمش باشد، چه ضمیر باشد، چه فعل باشد، همه به او برمیگردد. یک نفر دیگر هم در کار است. بعد یک ضمیری آمد، نمیدانیم به آن کسی که محور کلام است برمیگردد یا به آن کسی که حاشیه کلام است. البته محور نه از نظر مقام، مثلاً «جاء عبد الله و هو زاهد» بگوییم الله؟ چون الله محور است؟ بله، الله در الوهیت محور است، اما در کلام که محور نیست. در کلام عبد محور است.
در اینجا الله ذکر شده است، اهل الکتاب ذکر شدند، مسیح ذکر شده است. ولکن آن که محور بحث است مسیح (ع) است. عدهای کافر شدند، عدهای مؤمن شدند، خداوند لطف کرد، چه کرد و این حرفها. آن که محور است، حدود ده مرتبه مسیح (ع) در اینجا یاد شده است. ما در میان این ده مرتبه یکی را که «بِهِ» است، میگوییم این «بِهِ» مسیح نیست، این خارج از فصاحت است؟ این وجوهی که عرض میکنم هر کدام فی حد نفسه وجهی وجیه است که منجز میکند که این «بِهِ» حضرت مسیح (ع) باشد. این هم مرحله سوم.
چهارم: «الضمائر المفردة في هذه الآيات»، محور الکلام یک مطلب، الضمائر المفردة را دیروز عرض کردم. پنجم: «إن المسيح أعتبر شهيداً على أهل الكتاب يوم القيامة، فهل يشهد على إيمانهم كلهم و الإيمان عند رؤية البأس لا ينفع»، آیا ایمان عند رؤیة البأس نافع است؟ ابداً، طبق نص آیات چون ایمان عند رؤیة البأس، ایمان اضطراری است، ایمان واقعی نیست. الا قوم یونس، در قوم یونس استثنا شد، مثل قوم یونس هم اگر بیاید استثنا میشود. ایمان واقعی مورد قبول است، ولکن درصد ایمان واقعی عند رؤیة البأس بسیار کم است و آن کم را خداوند نصاً استثنا کرده و اگر قوم دیگری پیدا شد که عند رؤیة البأس ایمان آورد، ولکن لولا البأس هم ایمان میآورد. اگر «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» یعنی قبل موت خودش، افرادی از کل اهل کتاب قبل از اینکه بمیرند، ایمان بیاورند، ایمان اختیاری است یا الجائی است؟ غیر ممکن است ایمان اختیاری صددرصد در یک زمان خاص بدون حساب باشد. این ایمان، ایمان اضطراری است. یعنی قبل از اینکه مسیح بمیرد، مسیح را دیدند، آمد، چه شد، چه شد و به اختیار ایمان آوردند. آیا اگر ایمان اضطراری در چنان زمینهای حاصل شد، مورد رغبت است و مورد شهادت است؟
– […] بسیاری از اهل کتاب هستند که غیر مؤمن میمیرند، بالاخره حضرت مسیح شهید است، منتها اینها ایمان نیاورند.
– صحبت شهید نیست. شهادت، اینکه «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» (نساء، آیه 159) شهید بر ایمان است. این شهادت بر ایمان، این ایمانی که عند رؤیة البأس است، فایده ندارد. «إن المسيح أعتبر شهيدا على أهل الكتاب يوم القيامة، فهل يشهد على إيمانهم كلهم و الإيمان عند رؤية البأس لا ينفع، و «ليؤمنن» تعني أكيد الإيمان» ایمان صحیح را میگوید. این ایمان صحیح اهل کتاب به مسیح (ع) درست است. «تعني أكيد الإيمان دون مكيده» ایمان کشکی بیخودی نه. «أياً كان من مثلثه» مثل الایمان. ایمان مراحلی دارد.
– [سؤال]
– این را بعداً بحث میکنیم. «فليس «قَبْلَ مَوْتِهِ» إيمانهم عند رؤية البأس، إنما هو إيمانهم بما يرون من آيات صدقه يوم نزوله» پس باید خود مسیح محور باشد. قبل از نزول مسیح و الا این ایمانشان ایمان کل اهل کتاب، قبل موت دو دسته است: یکی قبل از موت خودشان است، یکی قبل از موت مسیح است. اگر قبل از موت مسیح نباشد، قبل از موت خودشان باشد، یعنی در یک زمانی بدون آیت بیّنهای و خارق عادتی کل اهل کتاب ایمان میآورند. این ایمان چیست؟ ایمان اضطراری، اختیاری نیست. ایمان اضطراری قابل بحث نیست، قابل شهادت نیست، قابل تبجیل و تجلیل نیست. اگر این ایمان میخواهد قابل بحث و تجلیل و شهادت باشد، و خداوند میخواهد به رخ یهود مخصوصاً، به رخ یهود و نصارا بکشد که اگر شما چنین کردید، بعداً خود شماها ایمان خواهید آورد، پس این ایمان باید ایمان اختیاری باشد. ایمان اختیاری کیست؟ ایمان اختیاری در زمانی است که مسیح زنده است و قبل موت المسیح (ع) اینها اختیاراً بیرون میآورند.
– [سؤال]
– برای اینکه «وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيداً ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَني كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ» (مائده، آیه 117) یوم القیامة که جناب مسیح شهادت میدهد، شهادت میدهد بر مطالبی از جمله ایمان این افرادی است که قبل موته ایمان آوردند.
– […] نفی شهادت است. من تا بودم بر رفتار و اعمال آنها شاهد هستم، وقتی من رفتم شاهد نیستم، تو خودت شاهدی.
– ولی یوم القیامة شهید است. «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً».
– در آن آیه است؟
– آیه دیگر است. این هم پنجمی.
– یوم القیامة باز هم مطلق است.
– «يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» آیهاش را میخوانیم.
– […]
– شما قرآن را باز کنید، آیه 159 سوره نساء توجه کنید. «وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظيماً * وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً * وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» (نساء، آیات 156 تا 159) این در مقام تجلیل و تبجیل است، این در مقام تجلیل و تبجیل مقام مسیح (ع) است «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيداً» در ایمان. ایمان چه کسی؟ مؤمن در اینجا کیست؟ کل اهل کتاب قبل موته، یا موتهم یا موته، کل اهل کتاب ایمان میآورند و جناب مسیح در ایمان شهید است.
– معمولاً شهادت بر له نیست، شهادت بر علیه است.
– در اینجا علیه نیست. مثلاً «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ» (آلعمران، آیه 3) علیه که همیشه به معنای ضرر نیست.
– [سؤال]
– اگر این ایمان، ایمان مقبول نیست، شهادت بر کفر است. اینجا شهادت بر ایمان است، بر کفر نیست. شهادت بر ایمان یعنی اینها ایمان آوردند، خدایا من هم این را شاهد بودم و حاضر بودم. ششم: «لو عني قبل موت أهل الكتاب في استغراق الإيجاب «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» لكان اليهود قبل بعثة المسيح مؤمنين» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 440) حرف دیگر: «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» مگر فقط یهود و نصارا را میگیرد؟ اهل کتاب، اهل کتاب نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، این چهار کتاب همه اهل دارد. پس اهل کتاب مربعی است. یعنی در طول تاریخ رسالات از زمان نوح تا موسی (ع) و عیسی (ع) اینها اهل کتاب هستند. آیا این تمام اهل کتاب قبل از مرگشان به مسیح ایمان میآورند؟ ایمان امت نوح به مسیح قبل از مرگشان یعنی چه؟ مگر لازم است؟ مگر کسی که تابع شریعت نوح است، باید ایمان به مسیح بیاورد؟ اگر ایمان به پیغمبر بعدی باید بیاورد، ابراهیم هم هست، موسی هم هست، بقیه هم هستند، پس این بُعد اولِ غلط است -چون استغراق است- که کل اهل کتاب قبل از مرگ خودشان حتماً به مسیح ایمان میآورند چه اختیاراً، چه اضطراراً، این غلط است. چند غلط است: یک غلط این است که اهل کتاب غیر از یهود و نصارا و حتی غیر نصارا، چون یهودیان قبل از اینکه مسیح تشریف بیاورند، لازم بود قبل از مرگشان به مسیح ایمان بیاورند؟ آن وقت مسیح نقشی نداشت، بحثی نبود. مگر در بشارات خاصهای، تا چه رسد تابعین شریعت ابراهیم و تابعین شریعت نوح (ع).
پس چند ایراد در اینجا است: یکی اینکه همه اهل کتاب که قبل از یهود و نصارا هستند، تابع شریعت نوح و ابراهیم، اینها چطور لازم بود قبل از مرگ خودشان به مسیح ایمان بیاورند؟ البته قبل از مرگ مسیح معنا ندارد. قبل از مرگ خودشان ایمان بیاورند به مسیح، این معنا ندارد. مگر به یک معنا، بگویید خیر، اینها در یک زمانی تمام زنده میشوند، چون قبلاً مسیحی نبود و ایمان مسیح لازم نبود که ایمان بیاورند. ولکن در یک زمان آیندهای تمام اهل کتاب زنده میشوند و به مسیح ایمان میآورند. میگوییم این زمان آینده است. هنوز که نشده است. این زمان که آینده است و هنوز نشده است، چه شده باشد، چه آینده باشد، معنایش این است که خداوند یک رجعت عامی از برای کل اهل کتاب درست کرده است. این نیست. چرا؟ برای اینکه ما رجعتی که داریم برحسب آیاتی از قرآن و روایاتی متواتره رجعت چند بُعد دارد: یکی «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» (تفسير القمی، ج 2، ص 131) دیگر «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» که این رجعت بالاستعداد است. بر حسب آیات و روایات. حدود ششصد روایت تقریباً داریم. و رجعت بالاستدعاء مربوط به من بینهما است. کسی که نه «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» است و نه «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» است. یعنی استدعا کنند، خواهش کنند که در زمان ظهور مهدی (عج) رجعت کنند. دیگر حالت چهارمی نداریم. تا چه رسد به اینکه کل اهل کتاب رجوع کنند. اگر کل اهل کتاب رجوع کنند، آن که «مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» «لَيُؤْمِنَنَّ» یعنی چه؟ ایمان داشته، آن که «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» کسی که کافر بوده، اگر او را رجع بدهند و ایمان بیاورد، دیگر به درد نمیخورد. چون قبل الموت ایمان به درد میخورد. اگر قبل الموت ایمان نیاورد و مشرکاً مرد، یا کافراً مرد، بعد زندهاش کردند. این بعد زنده شدن، ایمان آوردن او اینجا اثری ندارد و فایدهای ندارد.
بنابراین «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» کل اهل کتاب نیستند. نه کل اهل کتاب از زمان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و نه حتی کل یهود و نصارا، چون کل یهود و نصارا بخواهند رجعت کنند، معنایش این است که آنهایی که مردند، مجدد زنده بشوند و ایمان بیاورند. پس آنی که معنا دارد چیست؟ «إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ»، یعنی در یک زمان خاصی یهود و نصارایی که در آن زمان هستند، ایمان میآورند. منتها اینجا با شما بحث داریم. این یهود و نصارا در یک زمان خاصی که با هم هستند، ایمان میآورند، یا ایمان میآورند قبل از موت خودشان که شما دارید میگویید، یا ایمان میآورند قبل موت المسیح (ع)، پس کل اهل کتاب را شامل نمیشود.
– بر فرض ضمیر فرض کنید به اهل کتاب برگردد، آیا این جمله غلط است؟ از اهل کتاب الا اینکه ایمان خواهند آورد. یک قرینه حالیه وجود دارد که…
– قبل از مرگ خودش.
– قبل از مرگ خودش، قرینه حالیه وجود دارد که آنها قبلاً بودند، قبل از بعثت حضرت مسیح، آنها قطعاً داخل این نیست.
– ما آخری را گفتیم. پس آخری این است که در یک زمانی کل اهل کتاب موجود به مسیح ایمان خواهند آورد.
– چرا در یک زمانی؟ در طول زمان.
– یعنی در کل زمانها، کل اهل کتاب به مسیح ایمان میآورند، قبل از مرگشان. این چه شد؟ إن به معنی استغراق است.
– اینجا قرینه حالیه وجود دارد که آنها که قبل از بعثت حضرت مسیح بودند، آنها خارج هستند. ما میگوییم بحثی در آنها نیست؟
– آنهایی که بعد از بعثت مسیح هستند؟ پس اهل کتاب فقط مسیحیان هستند؟!
– لزومی ندارد اینطور بگوییم.
– پس اهل کتاب، تابعین شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسایی که اینها تابع هستند، بعد از آنکه مسیح (ع) آمد، این تابعین شرایع اربعه قبل از مرگ خودشان ایمان میآورند. خیلی حرف عجیبی است. هفتم: «إن المسيح يعتبر شهيداً على أهل الكتاب ما دام فيهم» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 441) آیهای که میخواستیم بخوانیم: ««وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (مائده، آیه 117) فكيف يكون شهيداً عليهم يوم القيامة أنهم آمنوا به قبل موتهم و ليس هو فيهم؟» این تناقض میشود. مطلب دیگر: کسی بیاید اعتراض کند. بگوید که اگر آن حرفی که شما میزنید درست است که قبل موت المسیح است و ایمان اختیاری است و در زمانی که مسیح (ع) نزول خواهد فرمود، در زمان ولی امر (عج) قبل از اینکه وفات کنند، همه اهل کتاب موجوده در آن زمان ایمان خواهند آورد. این منافات با آیاتی دارد. چرا؟ آیات اغراء و آیات القاء «وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ» (مائده، آیه 64) «فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ» (مائده، آیه 14) خداوند القاء میکند عداوت و بغضاء را بین مسیحیان الی یوم القیامة، بین یهودیان الی یوم القیامة، چرا؟ لابد کفری در آنها است. منتها کفر دو بُعدی است. کفر یک بُعدی است، قبل از آمدن خاتمالنبیین (ص) و کفر دو بُعدی است بعد از آمدن حضرت. وقتی اینها دارای کفر هستند، پس «لَيُؤْمِنَنَّ» چیست؟
– این منافات ندارد. […]
– صحبت سر عداوت نیست. عداوت بر مبنای کونهم هوداً و نصارا داریم بحث میکنیم. اگر یهودیها قبل از موت مسیح به او ایمان بیاورند، مسیحی میشوند. پس «أَلْقَيْنا» و «أَغْرَيْنا» چیست؟ یکی «أَلْقَيْنا» که است مربوط به مسیحیها است. یکی «أَغْرَيْنا» است که مربوط به یهودیها است. پس مسیحیها و یهودیها الی یوم القیامة باید باشند. به عداوت کاری نداریم. وقتی مسیحیان و یهودیان الی یوم القیامة باید باشند، پس اینکه «لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» منافات دارد.
– «لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» وقتی به حضرت مسیح ایمان آوردند، اگر بخواهیم آن ضمیر را به حضرت مسیح برگردانیم، وقتی ایمان بیاورند اینها مسلماً مسلمان میشوند و عداوت و بغضاء کلاً از بین میرود، در حالی که آیه میگوید…
– مخالفت دارد با آیه اغراء و القاء، چه کار کنیم؟ این حرف در میان مسلمانان است که امام زمان تشریف آوردند، همه الی یوم القیامة ایمان خواهند آورد. و هیچ کس غیر مسلمان نخواهد بود. مخالف است با نص دو آیه، «وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ». دو مطلب است: یکی اینکه باید یهودیها باشند، الی یوم القیامة، تا اغراء عداوت بشود. «وَ أَلْقَيْنا» مربوط به مسیحیها است. باید مسیحیها الی یوم القیامة باشند، تا القای عداوت بشود. پس اگر یهودیان الی یوم القیامة هستند بهعنوان یهودیت، پس ایمان به مسیح یعنی چه؟
این اعتراضی است که به ما میکنند. که «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» اگر «قَبْلَ مَوْتِهِ» مسیح باشد، این اشکال هست. جواب: مگر آیه فرمود که «إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» اینها و کسان دیگری که بعد از یهود و نصارا خواهند بود الی یوم القیامة؟ نه، در یک زمان خاصی که حضرت مسیح نزول میفرمایند، تمام اهل کتاب آن زمان به ایشان ایمان میآورند. نه قبلیها و نه بعدیها، پس با الی یوم القیامة منافات ندارد. در صورتی با الی یوم القیامة منافات دارد که «إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ» هم مع غیرهم الی یوم القیامة. خیر، دو زمان است.
– [سؤال]
– اگر در یک زمان کلاً مشرکین بودند، بعداً نشد مسلمان درست بشود، در مکه پیغمبر مسلمان درست شد. لزوم ندارد کسی پدر و مادرش یک دینی باشند، فرزندان او همان دین باشند. اینجا که کل اهل کتاب در زمان نزول مسیح (ع) به آن حضرت ایمان میآورند، این دلیل بر این نیست که اولاً ایمان اینها باقی بماند که این حرف بعدی است. ثانیاً، حتماً فرزندان اینها هم که الی یوم القیامة میآیند، حتماً فرزندان هم بر این ایمان باقی باشند. ما چنین مطلبی نداریم و آیه القاء و اغراء اثبات میکند که خیر، یهودیهایی باز خواهند آمد، الی یوم القیامة خواهند بود، ولکن سیطره و سلطه دست آنها نخواهد بود. البته از آیات و روایاتی که راجع به رجعت اموات در زمان ولی امر (عج) و حکومت جهانی آن حضرت داریم، این مطلب ثابت است که حکومت کلاً دست ولی امر (عج) و رسولالله و ائمه است و الی یوم القیامة خواهد بود.
– [سؤال]
– این هم یکی از جوابها است؛ جواب دوم که اشاره میکنم. جواب دوم این است که «لَيُؤْمِنَنَّ» یعنی چه؟ یعنی صددرصد ایمان خالص بیاورند و با ایمان بمیرند؟ نه، برای اینکه یهود و نصارا هر دو نسبت به مسیح کافر بودند و هستند. یهود که میگویند معاذ الله «وُلد من زنا» و این حرفها. او را پیغمبر نمیدانند. مسیحیها هم که قبولش دارند یا میگویند خدا یا ابن الله است یا صلیب است یا تثلیث است، آنچه اینجا محور بحث است و لبه تیز مطلب است.
– [سؤال]
– ایمان حقیقی در چه بُعد؟ در این بُعد که مورد بحث است. الآن در اینجا چه مورد بحث بود؟ اینها به «وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظيماً * وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ» (نساء، آیات 156 و 157) بحث این است. کفرشان، قولشان بر مریم و مسیح، اینها را دارد میگوید. اینها را محور قرار میدهد. محور کفر یهود و نصارا اینها است. به یهود و نصارا که اینطور کافر به مسیح (ع) بودند و هستند، میگوید: همه شما به مسیح حتماً ایمان میآورید. «لَيُؤْمِنَنَّ» باید بگوید. چرا؟ برای اینکه اگر «یُؤمِنُ» بود، «لَيُؤْمِنَنَّ» دو تأکید است: لام و تأکید ثقیله. اگر تأکید نداشت، میگفتید بله، مقداری به ایشان نزدیک میشوند. آن که میگوید ولد الزناست، نیست، ولکن نه، تمام ریشههای انحرافی که نسبت به مسیح (ع) در میان یهود و نصارا بود، اینها از بین میرود، اما مسلمان میشوند؟ چه کسی گفته؟ بعضیها مسلمان میشوند، بعضی نمیشوند، بعضی کامل، بعضی غیر کامل، ولی آنچه در اینجا مورد بحث است که مورد انتقاد است این است. هشتم: ««فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ» دليل بقاء اليهود و النصارى إلى يوم القيامة فكيف هم مؤمنون به قبل موتهم؟» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 441)
– [سؤال]
– «إن» که استثنا ندارد، استغراق است، استغراق حصری که استثنا ندارد. نص است. نهم: «قضية التأكد لعدم قتله و صلبه عدم موته حتى يؤمن به أهل الكتاب إيمانا اختيارياً، و أما إيمانهم الاضطراري به قبل موتهم فلا يمتّ بصلة لتأكيد السلب» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج 7، ص 441) مقام این مقام است. مقامی است که این حرفها را سلب میکند. کشتند، به دار آویخته شد، میگوید نه، حتی نمرد، که نخواهد مرد، تا وقتی که شما کفار یهود و نصارا به او ایمان بیاورید و این خرافات را از بین ببرید. دهم: «لا نرى أي يهودي يؤمن بالمسيح قبل أن يموت، و لو آمن به لم ينفعه إيمانه»، اینجا روایت مفصلی است که در پاورقی مشاهده خواهید. «و هذه عشرة كاملة تؤيد و تؤكد أن الكتابيين الكائنين قرب موت المسيح (ع) سوف يؤمنون به. و قد يعم ذلك الإيمان إيمان اليهود أنهم ما قتلوه و ما صلبوه و إن لم يؤمنوا به تماماً، و تلائمه «فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»» «أَغْرَيْنا» مربوط به یهود است. «حيث تلمح ببقاء اليهود -و إن قليلاً- إلى يوم القيامة، فقد ينقسم الإيمان به قبل موته إلى ثلاثة أقسام».
در این سه بُعد است. تازه خود این «ثلاثة اقسام» آیا تا آخر زندگیشان باقی میماند؟ معلوم نیست، اگر هم باقی بماند، نسبت به اولادش انچطور؟ آیه «أَغْرَيْنا» و آیه «أَلْقَيْنا» بقای یهود و نصارا الی یوم القیامة ثابت میکند. منتها آنطور که معانده با اسلام دارند و حتی نسبت به پیغمبران خودشان موسی و عیسی انحرافات دارند و عقاید خرافی دارند، اینها از بین میرود. کما اینکه در باب ازدواج بین مشرک و مسلمه یا مسلم و مشرکه این مطلب هست. «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» (بقره، آیه 221) این یک بُعد دارد. «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» بُعد دیگر دارد، چطور؟ چون ایمان مراحلی دارد. «وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» اینجا ایمانش اسلام است، به دلیل آیه حجرات. ولکن «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» صرف ایمان است. یعنی اگر مشرکهای از اشراک خارج شد، یهودی شد، یا مسیحی شد، میشود با او ازدواج کرد، به دلیل آیه مائده. اما در قبلش اینطور نیست، پس حتی الایمان، حتی یؤمن، حتی تؤمن، این حتیها فرق میکند. بعضی وقتها کل ایمان است، بعضی وقتها بعض ایمان است. و ظاهر مطلب در خروج از شرک، ایمان با خروج از شرک، یعنی همان ایمان مرحله اولی؛ یعنی موحد بشود. حالا موحد بشود، این موحد بشود، یا موحد مسلم بشود، یا موحد یهودی و مسیحی بشود، یا حتی موحد غیر کتابی هم بشود. اگر موحد غیر کتابی هم بشود، اگر یک زنی موحده غیر کتابیه شد، آیا جایز است مسلمان با او ازدواج کند یا نه؟ ما از «حَتَّى يُؤْمِنَّ» استفاده میکنیم، چون ایمان این زن مشرکه است بعد الاشراک.
ما راجع به چهار پیغمبر اولوالعزم (ع) بحثهایی در چند ماه داشتیم. البته انبیای جزء را که بین بودند، بعضی را بحث کردیم و بعضی بحث نکردیم. از فردا اگر زنده بمانیم راجع به خاتمالنبیین (ص) بحث خواهیم کرد. البته نسبت به کل انبیای الهی، چه اولوالعزم باشند، چه غیر اولوالعزم، ما بر محور قرآن نفی و اثبات میکنیم. نه آنچه دیگران میگویند. چنانکه راجع به آدم (ع) در میان مردم، نه فقط مردم، حوزهها، علما، نویسندگان، مفسران، همه و همه این است که «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» (طه، آیه 121) این ترک اولی است. و حال آنکه نص قرآن و سنت بر این است که گناه بوده است. نص قرآن در هفت بُعد گناه بوده است، منتها قبل از رسالت بوده است. طبق آیات بعد از رسالت ایشان گناهی نداشت.
ما در انتظار این نیستیم که چه کسی چه گفته و چه نوشته، اجماع چیست، شهرت چیست، ضرورت چیست. آنچه از برای ما صددرصد حجیت دارد، کتاب الله است و علی ضوء کتاب الله، سنت رسولالله. راجع به خدا، ما همه فلسفهها و عرفانها را پشت سر میگذاریم، آنچه که قرآن شریف راجع به ذات الله و صفات الله و افعال الله ثابت کرده است، ما با دقت دریافت میکنیم و قبول میکنیم، ولو برخلاف هر کسی و هر چه باشد. اگر اهلش هستیم، اگر اهلش نیستیم مطلب دیگری است. مرحله بعدی راجع به انبیاء (ع) آنچه که قرآن تنصیص کرده، اصرار نداریم که حتماً جناب موسی (ع) در حال نبوت گناه نکرده است یا کرده است. اگر قرآن گفته کرده است بله، اگر گفته نکرده است، بله. ولکن مطلب این است که کسانی هستند بدون توجه و دقت به آیات قرآن نسبتهایی را به انبیا میپذیرند و توجیه میکنند. و حال آنکه توجیه، تقبیح است. قرآن خودش وجیه است، محتاج به توجیه نیست. اگر ما در خود همان آیاتی که مسیحیان در بُعد عناد و بعضی از مسلمانان در بُعد جهل استناد میکنند بر مطلبی که برخلاف واقع است. اگر ما به خود آیه مراجعه کنیم، میفهمیم خیر، خود آیه جوابگوی انحرافی است که آنها دارند.
محور بحث ما فردا خاتمالنبیین (ص) است که محور المحاور است در کل عوالم هستی، از آغاز وجود تا انقراض وجود و قیامت کبری. این روی تعصب اسلامی و روی اینکه ما مسلمانیم نیست. بلکه بر محور ادله، ادله که مرحله اولای آن کتاب الله است، آیاتی که راجع به خاتمالنبیین (ص) هست، این آیات مقامی را برای آن حضرت ثابت میکند که این مقام برای احدی غیر الله وجود ندارد. یعنی مادون الله طبعاً. جبرئیلها و میکائیلها و… که هم «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ» (بحار الأنوار، ج 16، ص 406) درست است و هم «كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ» (مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 214) درست است و هم «أَوَلُّ مَا خَلَقَ اللَّهُ رُوحِي» (بحار الأنوار، ج 54، ص 309) درست است. منتها اینها معنا دارد. اولیت زمانی است، اولیت مقامی است. خود را مهیا بفرمایید، بنده هم مهیا میکنم، فکر بیشتر بکنید. چرا؟ چون این مباحث در حوزههای ما نیست. نه در متن است و نه در حاشیه.
بنابراین ما باید قرآن را از نو مطالعه کنیم. اسلام را بر محور قرآن از نو مطالعه کنیم و مطالعهای که بیرنگ باشد، نه آنکه رنگ گفتار دیگران، یعنی عظمت داشته باشد نظر فلان بزرگوار و فلان بزرگواران و بر محور آن رنگی که آنها به مغز ما دادند، بیاییم لا را بلا کنیم، بلا را لا کنیم و بر قرآن تحمیل کنیم. و ما مکتب تفکیک را به این معنا قبول داریم. البته این تفکیک خیلی کامل نیست. مکتب تفکیک را به این معنا قبول داریم. باید تفکیک کرد قرآن را از فلسفهها و عرفانها و فقهها و اصولها که بر قرآن به حساب التقاط تحمیل شده است. اسلام ما باید اسلام صحیح صددرصد باشد و این اسلامی که ما در حوزهها داریم، چه حوزههای شیعه و سنی، اسلام التقاطی است.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».