پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-توضیحاتی حول کلمه ی تاویل و بیان منظور از تاویل خواب ۲-اشاراتی حول داستان حضرت یوسف و تاویل خواب آن دو زندانی ۳-بیان اینکه تمامی خوابها دارای تاویل ابتدایی هستند اما تاویل انتهایی تنها در برخی از خوابهاست.

جلسه دویست و هشتاد و پنجم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

خواب

بحثی در رؤیا و تأویل آن

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

قدر مسلم از برداشت و برخورد با ملکوت و حقیقت از برای حالت خواب قابل شک نیست. این‌طور نیست که تمام خواب‏ها خیال باشد و حقیقتی اصلاً نداشته باشد نه مبدئاً نه منتهاً. و این‌طور هم نیست که تمام خواب‏ها حقیقت داشته باشد. جریان بین الامرین است، بعضی از خواب‏ها حقیقت دارد، بعضی از خواب‏ها حقیقت ندارد و بعضی از خواب‏ها را نمی‏دانیم که حقیقت دارد یا نه، مگر آن کسانی که اهل تأویل رؤیا هستند. حالا روی کلمه رؤیا تکیه کنیم و ابعاد دیگری که مربوط به مراحل مختلفه مترتبه برزخیه است.

چنانکه عرض کردیم از نظر لغت و از نظر صیغه رؤیا فُعلا است؛ یعنی دیدن مؤکد و دیدن افضل. دیدن‏هایی که در دنیا انسان دارد دیدن‏های ظاهر است، اما در خواب آنچه را در بیداری نمی‏بیند، می‏بیند و آنچه را در بیداری نمی‏شنود، می‏شنود، سخنانی که در بیداری نمی‏گوید می‏گوید. بنابراین رؤیا در بُعد سمعی و بصری و حسی و حتی فکری در آنجا حالت افضلیت دارد و اقوی خواهد بود. بحث‏هایی راجع به رؤیا که دیدن و یا شنیدن و یا گفتن و یا عمل کردن و یا فکر کردن در حال خواب است، بحث‏هایی در این باب هست.

از جمله بحث‏ها؛ آیا تمام رؤیاها تأویل دارد؟ نمی‏گوییم حقیقت، تأویل، چون تأویل اعم از حقیقت است. اگر تأویل دو بُعدی باشد حقیقت است، یعنی هم مبدأ آن و هم نتیجه‏ آن. اگر هم مبدأ رؤیا ثابت است و هم نتیجه رؤیا متحقق است در خارج که در رؤیا به انسان خبر داده می‏شود که چنین چیزی خواهد شد و یا شده است، این رؤیای هر دو بُعدی است. اما بین رؤیا و حقیقت در این باب عموم و خصوص مطلق است. اگر چنانچه رؤیا دو بُعدی باشد حقیقت است، یعنی مبدأ در خود بیننده خواب هست و در خواب آن مبدأ را به چهره‏ای می‏بیند و آن چهره در بُعد واقعی تحقق پیدا کرده است و یا تحقق پیدا می‏کند. این رؤیای دو بُعدی است که حقیقت است. احیاناً رؤیای یک بعدی است، سببی دارد که من در خواب چنین می‏بینم و یا چنان می‏شنوم. سبب یا خیال باشد یا اراده حتمیه باشد یا مشغول عملی بوده‏ام باشد یا هر چه باشد، این سبب مخفی باشد یا آشکار باشد، بالاخره بدون سبب مسبَّب رؤیا حاصل نمی‏شود. درست است که رؤیاها به اراده الهیه تحقق پیدا می‏کنند و جنبه اراده الهیه در تحقق بخشیدن خود خواب یعنی خواب دیدن، در اینکه انسان خواب ببیند این جنبه اقوی است و جنبه ما، جنبه اضعف است. اما این‌طور نیست که خداوند در حالت خواب چیزی را به انسان نشان بدهد که مبدئی در خود انسان یا پیدا و یا نهان نداشته باشد. تفصیل این را عرض می‏کنم.

تمام رؤیاها تأویل به‌عنوان مبدأ دارند. قبلاً عرض کردم، حالا هم اشاره می‏کنم که اصلاً تأویل چیست؟ تأویل من الأوْل، ارجاع. یعنی آنچه که الآن هست، این دو مرجع دارد، چه حق چه باطل. مخصوصاً حق دو مرجع دارد. یک مرجع از کجا آغاز شده است و یک مرجعِ بعدی است که به کجا انتها خواهد یافت. الآن حالت وسط است. بنابراین هر حقیقتی، هر مطلبی و هر جریانی دارای سه بُعد است: بُعد فعلی که مشاهده می‏کنیم به‌عنوان خیال یا به‌عنوان اراده یا به‌عنوان فعل یا به‌عنوان چه، این هست، ملموس است، محسوس است، مسموع است،‌ مبصَر است. آن وقت این بُعد وسطی یک مبدئی دارد و یک منتهائی دارد. مبدأ از کجا آغاز شده است، سبب دارد. منتها به کجا خواهد انجامید. چه حق باشد چه باطل باشد، خوب باشد بد باشد، دارای این سه مرحله است. یک مرحله واقعیت فعلی است که این تأویل نیست، الآن هست، این کتاب هست، من هستم، این خانه هست، این خواب، این خیال هست، این فکر هست. این حقیقتی است که بالفعل موجود است، یعنی واقعیت، واقعیتی است که بالفعل موجود است چه واقعیت حق باشد و چه واقعیت باطل باشد. اما این دو بُعدِ تأویلی دارد. ارجاع بدهیم این جریان را به علتش، سببش، موجبش. چون بی‌سبب و بی‌موجب هیچ چیزی حاصل نمی‏شود. این یک ارجاع است. این بُعد اول تأویل است که ارجاع دادن جریان موجود است به مرحله آغازینش و مرحله سببی و علّی.

مرحله دوم به کجا خواهد انجامید، از کجا بوده است و به کجا خواهد انجامید. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[1] سه بُعد است: یک بُعد «نا»: ما، یکی «لِلَّهِ» که از آنجا آغاز شده‏ایم، دیگر منتها که به آنجا انتها خواهیم یافت. پس ما هم تأویل داریم. ما، بدن ما، روح ما، فکر ما، کار ما، همه این‏ها دارای تأویل است، منتها این تأویل دو بُعد دارد: یک بعد تأویل الهی به معنای الهی صددرصد، از کجا آغاز شده‏ایم، خدا علیت و فاعلیت و خالقیت و به کجا انجام خواهیم شد «من الله و الی الله». بُعد دیگر، بُعد بَعدی است، آیا این آدمی که موجود شده است از کدام پدر و مادر متولد گردیده است؟ قضیه خدایی قبل است. و بعداً چه موقع خواهد مرد و در زندگی‏اش چه خواهد شد.

در هر صورت تأویل دارای دو بُعد است به‌طور کلی؛ یک بعد آغازین که از کجا آمده است و به چه دلیل و به چه علت و یک بعد پایانی که به کجا خواهد انجامید. منتها آغاز دو بُعد است؛ آغاز ربانی و آغاز خلقی. انتها هم دارای دو بعد است؛ انتهای ربانی و انتهای خلقی. آغاز ربانی «من الله» خلق است و انتهای ربانی «الی الله»، «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». آغاز خلقی در خلق چه موجب شد که این جریان حاصل شد و پایان خلقی به کجا خواهد رسید، نه در بُعد ربانی، چه خواهد شد. این تأویل است. و بر خلاف آنچه که احیاناً ‌علمای تفسیر و غیر تفسیر فرموده‏اند و استاد بزرگوار عظیم‌الشأن ما علامه طباطبایی این حرف‌ها را کنار زد و گفت: تأویل لغتاً و قرآناً و سنتاً این نیست که شما می‏گویید. این حرف بسیار عالی است. خیال می‏شده است و خیال می‏شود که تأویل کلام یعنی برخلاف نصش، بر خلاف ظاهرش که اگر عقلاً، حساً، با دلیل دیگر نمی‏تواند نص مراد باشد و یا ظاهر مراد باشد ما شدرسنا می‏کنیم، شغلتنا را کردند شدرسنا. یعنی بر خلاف آنچه نص است مراد است. این خلاف حقیقت است، این غلط است. اگر کسی شعور ندارد چه می‏گوید، به جای اینکه نص در حقیقت و ظاهر در حقیقت بگوید، نص در باطل و ظاهر در باطل می‏گوید و باید خلاف ظاهر و خلاف نص مراد باشد. آدم عادی این‌طور نیست تا چه رسد مقام مقدس رب‌العالمین که در بهترین و ساد‏ه‏ترین و روشن‏ترین و فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین وحی‏اش با ناس صحبت کرده، حتی با کافرون صحبت کرده است. این تأویل ندارد به این معنایی که می‏گویند.

ما می‏گوییم «حُرِّمَ» یعنی محروم است، «کُتِبَ» یعنی ممکن است نباشد، نخیر، این تأویل نیست، این تأویلٌ علیلٌ، این تأویل خراب است، این غلط است، لغتاً غلط است و معناً هم غلط است. اما تأویل واقعی که هم از نظر لغت و هم از نظر قرآن معنا می‏دهد این است که ارجاع به مبدأ آن، ارجاع به منتهای آن. مثلاً خود انسان تأویل دارد، یعنی بر خلاف اینکه انسان است بگوییم حیوان است؟ به آن معنایی که آقایان می‏گویند انسان. کلام تأویل دارد، انسان تأویل داردف غذا تأویل دارد. یعنی شما دارید خورشت قرمه‌سبزی می‏خورید، بیایند تأویل کنند و بگویند: قرمه‌سبزی یعنی زهر مار، نمی‏شود! نص است قرمه سبزی در وجود خارجی. این قرمه‌سبزی زهر مار نمی‏شود. یا زهر مار به کسی بدهند، بگویند این یعنی قرمه‌سبزی، این نمی‏شود. و در قرآن شریف نسبت به غذا «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما»،[2] این تأویل است. تأویل یوسف بر خلاف آنچه مفهوم تأویل است نزد آقایان، صحبت کرده است. «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این بعد از آن است که راجع به خواب تعبیر فرمود، تأویل فرمود. خواب اینها را تأویل فرمود، بعد در خود زندان که زندان تن بود از برای یوسف، اما زندان دعوت نبود. آن دو نفر مشرک را دعوت کرد، در مرحله اولی تأویل کرد و در مرحله دوم فرمود اضافه است «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ».

این «لاَ یأْتِیکمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ» برای این زندانی‏ها غذا می‏‏آوردند. این غذا تأویل دارد. از کجا آمده است معلوم است، تشکیلات زندان، تشکیلات دولت فرستاده، ولی اثر این غذا در شما چه خواهد بود، آیا تقویت می‏کند، آیا سم دارد و می‏کشد؟ اینها را من می‏گویم. پس تأویل این غذا یعنی نتیجه‏ای که این غذا دارد. از ظاهر این غذا پیدا نیست، ظاهر غذا غذاست، واقعاً آبگوشت است، واقعاً‌ قرمه‌سبزی است. اینکه واقع است، این را که نمی‏شود عوض کرد. ولکن آیا این غذایی که در ظاهر بسیار خوب است و مرغوب است، آیا سم دارد؟ میکروب دارد؟ چیزی در آن هست که این زندانی را با غذا بکشند، چنانکه زندانی را احیاناً‌ با غذا می‏کشند، با آمپولی که تب می‏خواهد برطرف کند به کلی می‏کشند با غذا می‏کشند.

– «بِتَأْويلِهِ» به طعام برمی‏گردد […]

– طعام دیگر، صحبت خواب نیست، خواب گذشت. این مراحل بعدی است که «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ». این مربوط به بعدی است، خواب را که قبلاً تأویل کرده است. این غذایی که از برای این زندانی‏ها می‏آید که خود این یوسف و این زندانی‏ها می‏خورند، می‏گوید این غذایی که برای شما می‏آید چون زندانی هستید، محکوم هستید…

– [سؤال]

– می‏فهمم دنبال خواب است، ولی این تأویل خواب نیست، تأویل غذاست. سوره یوسف، آیه 36: «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني‏ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ‏». درست شد؟ آیا یوسف بدون مقدمه خواب را تأویل کرد؟ نخیر، خواب را بعداً‌ تأویل می‏کند، خواب بعداً. مقدمه دارد می‏چیند. چرا مقدمه می‏چیند؟ این دو نفر زندانی که خواب دیدند، نیاز مبرم دارند، دست‏شان از بیرون زندان کوتاه است. احتیاج مبرم دارند که بفهمند معنی خواب چیست، آیا یوسف مجانی بدون مقدمه جواب می‏دهد؟ نخیر، اگر یک نفر مشرکی، فاسقی، منحرفی نیاز مبرمی به شما شخص موحد و عالم ربانی داشت، اگر نیاز معرفتی و معنوی داشت و هر نیازی داشت، شما فوری نیاز را برطرف نکنید که این کافر آمد و کافر رفت، خیر مقداری او را توجیه کنید، گوش می‏دهد. مقداری او را توجیه کنید، متوجه کنید و با آنچه که به وسیله آن او را متوجه کردید، بر آن مبنا حاجت او را برطرف کنید. اینها خواب دیدند، این خواب تأویل دارد، حقیقت این خواب چیست؟ اگر یوسف از اول بدون مقدمه، بدون اینکه استفاده کند از این زمینه احتیاج اینها، خواب را تأویل را کند، کاری نشده، برای مشرک خواب تأویل کرده، مشرک بود، مشرک هم خواهد ماند. اما نه، اول قاعده کلی می‏گوید. می‌گوید: من مؤوّل موجودات و اشیاء، خوراک و خورنده و اینها هستم به‌طور کلی، نه خواب فقط، من فقط مؤوّل خواب نیستم، مؤوّل طعام هم هستم، مؤوّل همه چیز هستم و این به اراده… «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» صحبت خوردن نبود، در خواب ندیدند که ما می‏خوریم. «إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً» خوردن نبود، «قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني‏ أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً» خوردن نبود. «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» تأکل الطیر است، ولی اکل اینها را دارد بیان می‏کند. «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ».

بعد یوسف که در زندان تن است، اما زندان دعوت نیست، زمینه‏ای به دستش آمد که بتواند اینها را هشیار کند، آگاه کند نسبت به آنچه را منکر هستند. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» ضمیر «هِ» به چه می‏گردد؟ طعام است دیگر. «تُرْزَقانِهِ» نسبت به «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» نیست، آن تأکل الطیر است. نسبت به «أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً» که نیست. نخیر، که «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ * وَ اتَّبَعْتُ» همه‏اش دعوت است. این کاری به خواب ندارد اصلاً، می‏خواهد کلاً بگوید که من به حقایق آگاهی دارم به وحی و این آگاهی من به حقایق موجب شده است که تأویل رؤیا هم بتوانم بکنم. «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي‏» تا «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ»[3] تا «مَا تَعْبُدُونَ»[4] سه چهار آیه فاصله شد. یوسف (ع) دعوتش را کرد در آنجایی که این نیازمندی هست و این یکی از تاکتیک‏های دعوت الی الله است که اگر کسانی منحرف‏اند و نیازی به شما دارند که از جای دیگر این نیاز برآورده نمی‏شود، شما این فرصت را غنیمت بشمارید. بعضی وقت‏ها نبی باید فرصت ایجاد کند، فرصت دعوت، بعضی و قت‏ها فرصت دعوت به‌طور اتوماتیکی ایجاد می‏شود. اینجا فرصت دعوت ایجاد شده که این دو نفر زندانی مشرک بت‌پرست الآن نیازمندند به جناب یوسف، کسی دیگر را در زندان ندارند، خارج از زندان هم که معلوم است. به خارج هم که دسترسی ندارند. نیازمند هستند به اینکه این خواب‏های مهم برایشان تأویل بشود. یوسف همین‌طور مجانی، زمینه ایجاد شده است. این زمینه حاجت ایجاد شده، یوسف همین‌طور تأویل خواب بکند و تمام شد، نخیر. یوسف باید آنچه که الآن قابل استماع است، چون گوش می‏دهند دیگر، نیاز دارند، چون نیاز دارند گوش می‏دهند. آنچه قابل استماع است بگوید. پنج شش آیه یوسف جریان دعوت الی الله را بیان کرد. بعد: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا»[5] اینجا تأویل می‌کند.

– [سؤال]

– الآن دارد تأویل می‏کند.

– آن تأویل به خواب برمی‌گردد، نه به غذا.

– مثل اینکه شما اینجا نبودید! «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» در اینجا دارد تأویل می‏کند. پس اول یک کلی بیان فرمود که من چنین و من چنان و اینها، بعداً «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي‏ رَبَّهُ» اینجا دارد تأویل می‏کند، قبلاً اصلاً تأویل نکرد. قبلاً دعوت بود.

– قول تأویل داده بود.

– قول داده، تأویل نکرده. اول تأویل نکرده، اول قول تأویل هم نداده است. نخیر «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این تأویل طعام است، آنها که خواب طعام ندیدند، خواب خمر دیده که «یسقی خمراً». نه وعده داده است که تأویل می‏کند و نه رؤیا را تأویل کرده، بلکه یک مقدمه‏ای تا اینجا بیان فرموده است که در این مقدمه دو مطلب است. یک مطلب آنچه که مورد حاجت مماس اینهاست که بله، می‏توانم تأویل کنم، نه فقط خواب را، بلکه طعام‏تان را. مطلب دیگر که از اینجا رفت به اینکه «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ» و غیره. منِ یوسف بی‌جهت دارای این قدرت علمی نیستم که اتصال با ملکوت پیدا کنم و بتوانم حقایق جریانات را به شما بگویم، این بی‌جهت نیست، مجانی به دست من نیامده است. این تأویل رؤیا به دست شما هم نباید مجانی برسد، بلکه باید گوش بدهید به این حقایق دعوت. در این آیه «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این مربوط به تأویل رؤیا نیست. غذایی که برای شما می‏آورند که رؤیا نیست. غذاهایی که امشب و امروز و صبح و فلان وقت برای شما می‏آید، اینکه رؤیا نیست، بیداری است.

– [سؤال]

– «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ» بعد گفت تأویل می‏کنم یا کردم؟

– قبل از اینکه صبح بشود و برای شما غذا بیاورند، من برای شما تأویل می‌کنم.

– این ربطی به خواب‏ها که ندارد!

– چطور ربط ندارد؟ […]

– ما هم همین را داریم می‏گوییم. ما می‏گوییم اینکه فرموده «لاَ یأْتِیکمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ»، ربطی به تأویل این خواب ندارد، تأویل هست، اما ربطی به تأویل خواب ندارد. پس ما دو تأویل داریم؛ یک تأویل خواب است که بعداً‌ بعد از چند آیه فرمود. یک تأویل کلی است. شما تأویل دارید، غذای شما تأویل دارد، خانه‏تان تأویل دارد، اینها کاری به خواب ندارد. در بیداری، تأویل آنچه در بیداری است، تأویل آنچه در خواب است، تأویل آنچه نمی‏دانید، آنچه می‏دانید. این به وجه کلی دارد بحث می‏کند و بعداً دعوت الی الله است. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» دو بُعدی است، قبل از اینکه غذا برایتان بیاید، من می‏گویم چه غذایی خواهد آمد و اثر این غذا چه خواهد بود، تأویل دو بعدی است.

– [سؤال]

– «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» یعنی قبل از اینکه غذا بیاید، غذا در بیداری می‏آید نه در خواب! اینها در بیداری یک چیزهایی ندیدند، در خواب دیدند. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ». اتیان طعام در خواب نیست، در خواب طعام ندیدند. دارد اضافه می‏گوید، می‏گوید غذایی که برای شما…

– [سؤال]

– در خواب که طعام نمی‏آید!

– [سؤال]

– «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ» منظور ما از خواندن این آیات عمده این بود که خود غذا تأویل دارد. پس آقایان که می‌فرمایند تأویل یعنی بر خلاف ظاهر و بر خلاف نص معنا را آوردن، چون ظاهر و نص خلاف حقیقت است، این خلاف حقیقت است. نخیر، ظاهر فعل، ظاهر قول، هر چیزی که ظاهری دارد، ظاهر ظاهر است دیگر. قرمه‌سبزی، قرمه‌سبزی است، زهر مار داشته باشد یا نداشته باشد. تأویلش چیست؟ تأویل قرمه‌سبزی این است که آیا این زهر دارد و می‏کشد یا زهر ندارد و نمی‏کشد. مرجع است.

– [سؤال]

– من برنمی‌گردانم، در اینجا طعام است دیگر. صحبت نوم نیست. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ»، اولاً این ضمیر «تأویله» مذکر است یا مؤنث است؟ در شهر ما مذکر است، رؤیا چیست؟ مؤنث است، پس به رؤیا برنمی‏گردد. این اولاً، ثانیاً اقرب المرجعین چیست؟ طعام است.

– اینجا «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ» مذکر است، «إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ خَمْراً» بعد: «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ».

– «أَراني» به چه برمی‏گردد؟ این «تأویله» به چه برمی‏گردد؟ «إِنِّي أَراني‏ أَعْصِرُ» یعنی آن ماده مرئی که «أَعْصِرُ خَمْراً» مذکر است یا «أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي‏ خُبْزاً». به رؤیت برنمی‏گردد، به رؤیا برنمی‏گردد. در اینجا «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» قبل از اینکه این طعام بیاید. اگر در خواب است که آمده و بعداً هم که بنا نیست طعام بیاید، چون در خواب طعام ندیدند. «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي»، چرا؟ علتش این است.

 برگردیم به بحث‏مان. پس تأویل اولاً منحصر به کلام نیست، ثانیاً اگر هم مربوط به کلام باشد، تأویل کلام ارجاع کلام است الی المبدأ و الی المنتهی. این کلام را که گفته است و چگونه گفته است، منتها نتیجه این کلام حق است یا باطل است یا چه خواهد بود، این تأویل است. اما بیایند نص را به خلاف نص برگردانند، ظاهر را به خلاف ظاهر برگردانند، این تأویل باطل است،‌ این تأویل غلط است، این تأویل جنونی است، هر کس این تأویل را بکند، هم خودش دیوانه است و هم گوینده کلام را دیوانه و منحرف حساب کرده است.طعام تأویل است.

اولاً‌ رؤیا، ثانیاً تأویل، رؤیا در حال خواب، دیدنِ قوی‏تر و این دیدن قوی‏تر دارای تأویل است. تأویل نسبت به کارهای بیداری، حرف‏های بیداری،‌ اعمال بیداری، اشیاء در بیداری و نسبت به خواب، هر دو دارای تأویل است. منتها در بیداری بیدارها بهتر می‏توانند، چون صور ظاهری با باطن تناسب دارد. ولکن در خواب احیاناً‌ صورت با سیرت اختلاف دارد، این مشکل‏تر است. این مراحلی که از برای خواب است، حرف اول این بود که خواب کلاً‌ تأویل دارد، خواب حق باشد، خواب باطل باشد، تحقق پیدا کند و تحقق پیدا نکند، تأویل دارد. منتها آنجایی که تحقق پیدا کند آن حقیقتی که در خواب دیده است، دارای دو تأویل است: یک تأویل مبدأ است و یک تأویل منتها. چرا این خواب را من دیدم، از کجا این آمد، فکر می‏کردم، خیال می‏کردم، دقت می‏کردم، اراده می‏کردم، از کجا آمد؟ یا من بدانم یا ندانم، بالاخره یک مؤثری دارد، یک مبدئی دارد. این مرحله اولی. بعد مرحله اخری؛ اگر این خواب واقعیت دارد و می‏خواهد واقعی را نشان بدهد نسبت به آینده، تأویل دوم که تأویل منتهاست دارد. اما اگر این خواب اضغاث و احلام است که خیالاتی است که واقعیت ندارد، مبدأ دارد اما منتها ندارد، این باز تأویل دارد، اما تأویل یک بُعدی، تأویل نسبت به مبدأ دارد، نسبت به منتها تأویل ندارد.

و لذا در همین سوره یوسف «هذا تَأْويلُ رُءْيايَ»[6] یوسف به پدر عرض کرد: «هذا تَأْويلُ» آن آخر سر که آن مقام بالا را پیدا کرد و ملک شد، «هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» «جَعَلَها» رؤیا را، «رَبِّي حَقًّا». پس بنابراین رؤیا دوتاست. یک رؤیایی است که حق است، خداوند این را جعل کرده است حقاً. این اولش که نیست، اولش خیال هم که باشد، رؤیای ابتدایی است، ولکن این صورت و این جریانی که در خواب دیدی، اگر بخواهد تحقق پیدا کند «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» اما احیاناً تحقق پیدا نمی‏کند، از اضغاث و احلام است، واقعیت نخواهد داشت، فقط تأویل مبدئی دارد، اما تأویل منتهایی ندارد. اینجا «لم یجعلها ربی حقاً» این تأویل بعدی که «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» گاه خیر است برای بیننده خواب، گاه شر است. اینجا از برای بیننده خواب که یوسف بوده است خیر بوده، از برای بعضی شر است. خوابی می‏بینند و از این خواب شری نسبت به آنها متوجه خواهد شد یا ممکن است که انابه کنند و دعا کنند، این شر‌ برطرف بشود یا نه، بالاخره شری در اینجا برای این شخص کمین کرده است.

بنابراین این‌طور نیست که ما رؤیایی داشته باشیم که اصلاً تأویل ندارد، نخیر، تأویل اول را دارد، اما تأویل دوم از این آیه و از آیات دیگر که «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» یعنی اگر خداوند این را تحقق نبخشد در خارج، پس این حقیقتی نخواهد داد. رؤیا هست. دو بعد در اینجا موجود است؛ رؤیا هست، در خواب دید که در لجن فرو رفته، رؤیا هست. بعضی‏ها در خواب می‏بینند در کثافت فرو رفته‏اند که این دو تأویل دارد. خواب دیده است که در لجن یا در آب یا در کثافت فرو رفته، این هست. مبدأ آن هم که تأویل آغازین است هست. اما آیا جریانی خواهد بود؟ معنایی که از در لجن فرو رفتن یا در کثافت فرو رفتن است، آیا تحقق پیدا خواهد کرد یا نه؟ اگر نه، این خود خواب هست، تأویل آغازین دارد، اما تأویل تحققی ندارد. اما اگر «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» چه بشارت به خیر باشد، چه انذار به شر باشد، اگر خداوند این را محقق و مقرر گرداند، این دارای تأویل دومین هم خواهد بود. پس بنابراین روی این حساب کل خواب‏ها هم خودش هست و هم تأویل به‌عنوان مبدأ دارد، اما تأویل به منتها ندارد.

از اینجا استفاده می‏کنیم که اولاً این‌طور نیست که رؤیاها حامل حقیقتی نباشند. احیاناً هستند و احیاناً نیستند. و در آنجاهایی که رؤیاها حامل حقیقتی نیستند، اما خود رؤیا یک حقیقتی است، دید دیگر. و این منشأ ابتدایی دارد که تأویل می‏کنیم به مبدأ. مبدأ آن چیست؟ بحث مقداری عوض شد، یعنی از بحث‏هایی است که با هم باید توأم بشود تا مطلب را نتیجه بگیریم. انسان که خواب می‏بیند، این دیدن خواب تأویل آغازین دارد، چرا؟ یا خیالی می‏کرده است و در آن خیال خوابیده یا بالاتر از خیال اراده حتمی داشته است نسبت به عملی، گفتنی، رفتنی، هر چه. اراده حتمی خیال نبوده، اراده حتمی داشت،‌ چون خیال قبل از اراده حتمی است. خیال در نظر انسان است که چنین بشود خوب است، چنین بشود بد است. ولی در مرحله دوم اراده حتمی دارد که چنین جریانی انجام بشود، ولی خوابش برد. این مبدأ دوم. سوم؛ فقط اراده حتمی نیست، مشغول این کار است، مشغول یک کاری است و در خواب هم به‌طور استمرار این جریان را می‏بیند. این هم تأویل سوم. چهارم؛ احیاناً‌ انسان نه در خیال چیزی است، نه اراده چیزی را دارد، نه خیر، نه شر و نه مشغول کاری است، خالی الذهن است کلاً، اما در خواب می‏بیند، آیا این تأویل آغازین ندارد؟ دارد، ولی خفی است. در وجود این انسان یک جریانی است که مخفی بر خودش است. مگر ما از همه جریانات خودمان آگاهیم؟ خیر، در وجود این انسان، در کون این انسان، در فکر این انسان، در عقیده این انسان و عملش یک جریاناتی است که برای او روشن نیست، همان جریانات خفیه مبدأ است از برای دیدن این خواب. این هم تأویل آغازین دارد. مواقعی که انسان می‏خوابد، خوابی می‏بیند و هر چه فکر می‏کند در بیداری نه خیالش بود، نه اراده‏اش بود و نه عملش بود، این چیست؟ این هم تأویل دارد. تأویلش مبدأ آغازین است که از برای آن آدم پنهان است. کسانی هستند که کل مبادئ آغازین بر آنها پیداست که انبیاء باشند، اولیاء باشند، اتقیاء باشند علی حسب درجاتهم. ولی آدمی که عادی است، خیر و شرش مخلوط است، طوری نیست که تماماً نور باشد. بنابراین مبدأ آغازین خوابی را که این انسان دیده و نه بُعد خیالی داشته، نه بعد اراده داشته، نه بعد عمل داشته است، این یک مبدأ آغازینی دارد.

در خواب‏هایی که انسان می‏بیند، این سه چهار عامل موثرند، ولیکن عامل زمان هم هست، عامل مکان هم هست، عامل وضع خود شخص هم هست. این‌طور نیست که هر کس خواب ببیند که در کثافت فرو رفته پول گیرش بیاید، آخر این‌طور تأویل می‏کنند، مگر این‌طور نیست؟ این‌طور نیست. برای اینکه مگر مال دنیا همه‏اش کثافت است؟ نخیر، مال دنیا برای سلیمان‏ها و انبیاء (ع) رحمت است، اما از برای شمرها و یزیدها و ابولب‏ها زحمت است. مال دنیا گاه نَعمت است، گاه نِِعمت است «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ».[7] نَعمت یعنی نِعمتی را که تبدیل به نقمت کرده‏اند، این عبارت است از نَعمت. این نعمت‏هایی که خداوند به ما داده از مال و از اولاد و از شغل و از هر چه که خداوند به ما إنعام فرموده، اگر این نعمت‏ها را در طریق حق مصرف کنیم نور است، اما در طریق باطل نار است. همان شخصی که آدم دنیاپرست دنیاخواه شهوت‌ران حیوان منحرف است، اگر خواب دید که در یک توالتی فرو رفته، به این معناست که مالی به دست می‌آورد ‏ که صرف در توالت می‏کند، صرف در باطل می‏کند، صرف در غلط می‏کند. اما اگر یک مرد عالم ربانی بزرگواری که فکرش را، روحش را، مالش را، حالش را، خواب و بیداری‏اش را در راه خدا مصرف می‏کند، اگر این خواب دید که در یک جای بدی فرورفته، این مال است؟ مگر مال برای او جای بد است؟ مگر تأویل مال برای این آدم بد است؟ خیر، این آدم در دریا فرو رفته، این آدم در گلستان فرو می‏رود. یا اینکه مرغ‏هایش زیاد تخم می‏کنند، تخم‌مرغ زیادی به دست می‏آید. بنابراین دیدن اینکه در خواب این آدم به‌طور کلی دید، در خواب دید که در کثافت فرو رفته، این کثافت برای اهل دنیاست که از مال دنیا استفاده کثافت می‏کنند، اما اهل آخرت که از مال استفاده رحمت می‏کنند، استفاده آخرت می‏کنند، انفاق فی سبیل الله است، آیا این مال هم باز آخرش همان است؟ این‌طور نیست، اشخاص فرق می‏کنند، خود اشخاص فرق می‏کنند.

مثلاً یک خواب نظرم است از مرحوم استادنا الاعظم در فقه آیت‌الله بروجردی (رض) که ایشان در آن اواخر عمر یک خوابی دیدند و خیلی نگران شدند. مرحوم حاج آقا احمد قمی که عموی این آقایان روحانی هستند که تشریف دارند. ایشان معبر بسیار عالی بود. خواب را خیلی عالی تعبیر می‌کرد. چون معبر و مفسر با هم سنخیت دارند. ممکن است کسی مفسر قرآن باشد معبر نباشد، معبر باشد مفسر نباشد یا کسی هر دو باشد. ایشان یک بُعد بود، در بعد تعبیر خواب خیلی عالی بود. یعنی صور را با حقایق بهتر می‏توانست تمییز بدهد. فرمودند به حاج احمد قمی تلفن کن ببین تعبیر خواب من چیست. حالا خواب این است، آقای بروجردی مرجع مطلق تقلید در آن اواخر عمر خواب دیده است که یک زیرجامه کوتاه پوشیده و سوار دوچرخه است و دارد می‏رود. این نگران‌کننده است دیگر. این از نظر ظاهر خیلی نگران‌کننده است. آقای بروجردی خواب دید که سوار دوچرخه بوده، ایشان مرد مؤمن، مرد ملا، عالم ربانی که خواب بد نباید ببیند. یعنی خوابی که به او چیز بدی را انذار کند که با مقام معظم ایشان مناسبت ندارد، چون اشخاص فرق می‏کنند از نظر ایمان، از نظر علم، از نظر وضعیت، زمان و مکان و شخصیت و شخص و وقت و همه اینها فرق می‏کنند. نگران شد و به حاج آقا احمد تلفن کردند که آقا این خواب را دیده است. حاج آقا احمد گفت خودم می‏آیم. خودش سوار ماشین شد، آمد قم و رفت خدمت آقا. عرض کرد: آقا شما خواب دیدید بفرمایید. ایشان هم با ترس و لرز خواب را گفتند که بله، من خواب دیدم سوار دوچرخه شدم با تنبان کوتاه! عرض کرد: آقا بشارت است، فرمود چه؟ عرض کرد که عیال شما ‏ فوت کرده، یک دختر هفده هجده ساله خواهید گرفت. همین‌طور هم شد. برای اینکه با آن مقام، آدم دختر هفده هجده ساله بگیرد با سن هشتاد نود سال، یعنی این در بُعد ازدواجی آمده بچه شده مثلاً، البته بد هم نیست، خیلی خوب است. اگر پیر دختر جوان بگیرد جوان می‏شود، گرچه آن دختر پیر می‏شود، ولی آن شخص جوان می‏شود. مرحوم آقای خوانساری همین کار را کرده بودند.

از این‌گونه خواب‏ها ما داریم دیگر که واقعیت دارد، اما طرف واقعیت را متوجه نیست. سن فرق می‏کند، وضع روحی فرق می‏کند، سابقه خیالی و اراده‏ای فرق می‏کند، زمان فرق می‏کند. مثلاً انسان مشغول عملگی است، عرق می‏ریزد و ناراحت و سخت و چنین و چنان، می‏آید خانه، به سختی یک ذره بین خواب و بیدار لقمه نانی می‏خورد و می‏خوابد، در خواب هم عملگی می‏کند. این دیگر همان است. این همان کاری است که می‏کرده است، منتها در عالم برزخ که حالت تجردی بیشتری است، عملگی‏اش بیشتر خواهد شد، مثلاً زمانش بیشتر خواهد شد یا همان خواهد شد. پس این خواب‏هایی که انسان می‏بیند یک مبدئی دارد، وانگهی منتها داشتن چه برای کافر چه از برای مؤمن، این منتها داشتن دارای شرایطی است. این‌طور نیست که وقتی انسان مؤمن است و مقام تقوایش بالاست، فقط خواب او واقعیت دارد و تأویل منتها دارد، نخیر، این دو نفری که رفقای یوسف بودند خواب دیدند، خواب‏هایشان هم تعبیر شد و ملک هم خواب دید. ملک هم خواب دید، خواب هم تعبیر شد، هر دو خواب به نفع یوسف بود. خواب اول که اینها فهمیدند یوسف آدم عادی نیست، و خواب دوم ملک مجبور شد «ائْتُوني‏ بِهِ»،[8] اول نرفت. برای چه بروم؟ از زندان روح می‏خواهد بیرون بیاید، نه از زندان تن. یوسف به خواهش خودش به زندان تن رفت، از باب تقدیم اهم بر مهم. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‏ إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ»،[9] ولی حالا می‏خواهد بیرون بیاید، ولی بیاید بیرون برای چه؟ از زندان تن به شرط اینکه از زندان تهمت بیرون بیاید. ولذا ملک که گفت بیاورید، گفت نمی‏آیم. از این زن‏ها سوال کن که «ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي‏ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»،[10] چرا این کار را کردند؟ زن‏ها را صدا کرد، سؤال کرد، از همان زن‏هایی که آنجا بودند آنهایی که زنده بودند، سؤال کرد، گفتند: بله، تقصیر یوسف نیست و این کار از ما بوده، تازه زلیخا در اینجا تصریح کرد «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ»،[11] وقتی که از زندان روح بیرون آمد، دیگر یوسف نباید در زندان بماند، بیرون آمد و شد ملک. دیگر بعداً نه از عزیز مصر خبر است در سوره یوسف و نه از ملک خبر است به‌طور کلی.

 این خواب‏هایی است که دوتا کافر دیدند، دو نفر زندانی کافر و همان فرعون مصر که کافر بوده، ولی این خواب حقّیت داشته، ولی حقیت به چه کسی؟ حقیت به نفع مقام مقدس یوسف (ع). پس این‌طور نیست که اگر در تفسیر قرآن کسانی که وارد نیستند و کافرند غلط می‏گویند، ولکن در خواب هم این‌طور است، نخیر. یا تفسیر غلط می‏کنند، در خواب هم تفسیر غلط باید کرد، نخیر. ممکن است که شخصی کافر باشد، ملحد باشد، خواب ببیند، ولکن این خواب دارای تأویل و تفسیر باشد. و قاعده کلی در خواب‏ها این‌طور است، اصولاً خواب تأویل دارد. یا تأویل دو بُعدی دارد که هم مبدأ و هم منتها و یا تأویل یک بعدی دارد که مبدأ.

حال این سوال پیش می‏آید که آیا اگر انسان یک خواب نگران‌کننده‏ای دید، برای من زیاد اتفاق افتاده، خواب نگران‌کننده‏ای دید که سگی دارد دنبالش می‏دود یا در فلان‌جا به او حمله کردند، واقعیت هم طبعاً‌ داشت با شرایطش، آیا می‏شود یک کاری کرد که جلوگیری بشود؟ بله، مگر نه این است که در بیداری صدقه رفع بلا می‏کند؟ این بلا باید به این آدم متوجه بشود لو لا الصدقة. اگر صدقه باشد، فلان کار باشد، چنین باشد، تقرب الی الله باشد، این تقربات الی الله انسان را چه به صورت متصل و چه به صورت منفصل که مال است و غیره، اینها بلا را رفع می‏کند، یعنی اجل معلق. این خواب هم یعنی اجل معلق دیگر. یعنی بنا است چنین باشد، اگر در همین وضع ماندید. اما اگر خود را بیشتر درست کردید و اتجاه الی الله داشتید، این وضع از بین خواهد رفت. مکرر من این خواب را دیدم که بناست من را بکشند در همین راه قرآن، اما نکشتند و نشد. چاقو تا نیم متری سر من آمد ولی نخورد. چطور شد؟ برادران متوجه هستند در آن جریان حمله به مسجد امام‌رضا. کسانی که بناست انسان را اذیت کنند، اذیتی که ایذاء به ساحت مقدس وحی و قرآن باشد، جلویش گرفته شد، بعد هم مطلب بالاتر رفت.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. بقره، آیه 156.

[2]. یوسف، آیه 37.

[3]. یوسف، آیه 39.

[4]. همان، آیه 40.

[5]. همان، آیه 41.

[6]. یوسف، آیه 100.

[7]. دخان، آیه 27.

[8]. یوسف، آیه 54.

[9]. همان، آیه 33.

[10]. همان، آیه 50.

[11]. همان، آیه 51.