بحثی در رؤیا و تأویل آن
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
قدر مسلم از برداشت و برخورد با ملکوت و حقیقت از برای حالت خواب قابل شک نیست. اینطور نیست که تمام خوابها خیال باشد و حقیقتی اصلاً نداشته باشد نه مبدئاً نه منتهاً. و اینطور هم نیست که تمام خوابها حقیقت داشته باشد. جریان بین الامرین است، بعضی از خوابها حقیقت دارد، بعضی از خوابها حقیقت ندارد و بعضی از خوابها را نمیدانیم که حقیقت دارد یا نه، مگر آن کسانی که اهل تأویل رؤیا هستند. حالا روی کلمه رؤیا تکیه کنیم و ابعاد دیگری که مربوط به مراحل مختلفه مترتبه برزخیه است.
چنانکه عرض کردیم از نظر لغت و از نظر صیغه رؤیا فُعلا است؛ یعنی دیدن مؤکد و دیدن افضل. دیدنهایی که در دنیا انسان دارد دیدنهای ظاهر است، اما در خواب آنچه را در بیداری نمیبیند، میبیند و آنچه را در بیداری نمیشنود، میشنود، سخنانی که در بیداری نمیگوید میگوید. بنابراین رؤیا در بُعد سمعی و بصری و حسی و حتی فکری در آنجا حالت افضلیت دارد و اقوی خواهد بود. بحثهایی راجع به رؤیا که دیدن و یا شنیدن و یا گفتن و یا عمل کردن و یا فکر کردن در حال خواب است، بحثهایی در این باب هست.
از جمله بحثها؛ آیا تمام رؤیاها تأویل دارد؟ نمیگوییم حقیقت، تأویل، چون تأویل اعم از حقیقت است. اگر تأویل دو بُعدی باشد حقیقت است، یعنی هم مبدأ آن و هم نتیجه آن. اگر هم مبدأ رؤیا ثابت است و هم نتیجه رؤیا متحقق است در خارج که در رؤیا به انسان خبر داده میشود که چنین چیزی خواهد شد و یا شده است، این رؤیای هر دو بُعدی است. اما بین رؤیا و حقیقت در این باب عموم و خصوص مطلق است. اگر چنانچه رؤیا دو بُعدی باشد حقیقت است، یعنی مبدأ در خود بیننده خواب هست و در خواب آن مبدأ را به چهرهای میبیند و آن چهره در بُعد واقعی تحقق پیدا کرده است و یا تحقق پیدا میکند. این رؤیای دو بُعدی است که حقیقت است. احیاناً رؤیای یک بعدی است، سببی دارد که من در خواب چنین میبینم و یا چنان میشنوم. سبب یا خیال باشد یا اراده حتمیه باشد یا مشغول عملی بودهام باشد یا هر چه باشد، این سبب مخفی باشد یا آشکار باشد، بالاخره بدون سبب مسبَّب رؤیا حاصل نمیشود. درست است که رؤیاها به اراده الهیه تحقق پیدا میکنند و جنبه اراده الهیه در تحقق بخشیدن خود خواب یعنی خواب دیدن، در اینکه انسان خواب ببیند این جنبه اقوی است و جنبه ما، جنبه اضعف است. اما اینطور نیست که خداوند در حالت خواب چیزی را به انسان نشان بدهد که مبدئی در خود انسان یا پیدا و یا نهان نداشته باشد. تفصیل این را عرض میکنم.
تمام رؤیاها تأویل بهعنوان مبدأ دارند. قبلاً عرض کردم، حالا هم اشاره میکنم که اصلاً تأویل چیست؟ تأویل من الأوْل، ارجاع. یعنی آنچه که الآن هست، این دو مرجع دارد، چه حق چه باطل. مخصوصاً حق دو مرجع دارد. یک مرجع از کجا آغاز شده است و یک مرجعِ بعدی است که به کجا انتها خواهد یافت. الآن حالت وسط است. بنابراین هر حقیقتی، هر مطلبی و هر جریانی دارای سه بُعد است: بُعد فعلی که مشاهده میکنیم بهعنوان خیال یا بهعنوان اراده یا بهعنوان فعل یا بهعنوان چه، این هست، ملموس است، محسوس است، مسموع است، مبصَر است. آن وقت این بُعد وسطی یک مبدئی دارد و یک منتهائی دارد. مبدأ از کجا آغاز شده است، سبب دارد. منتها به کجا خواهد انجامید. چه حق باشد چه باطل باشد، خوب باشد بد باشد، دارای این سه مرحله است. یک مرحله واقعیت فعلی است که این تأویل نیست، الآن هست، این کتاب هست، من هستم، این خانه هست، این خواب، این خیال هست، این فکر هست. این حقیقتی است که بالفعل موجود است، یعنی واقعیت، واقعیتی است که بالفعل موجود است چه واقعیت حق باشد و چه واقعیت باطل باشد. اما این دو بُعدِ تأویلی دارد. ارجاع بدهیم این جریان را به علتش، سببش، موجبش. چون بیسبب و بیموجب هیچ چیزی حاصل نمیشود. این یک ارجاع است. این بُعد اول تأویل است که ارجاع دادن جریان موجود است به مرحله آغازینش و مرحله سببی و علّی.
مرحله دوم به کجا خواهد انجامید، از کجا بوده است و به کجا خواهد انجامید. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[1] سه بُعد است: یک بُعد «نا»: ما، یکی «لِلَّهِ» که از آنجا آغاز شدهایم، دیگر منتها که به آنجا انتها خواهیم یافت. پس ما هم تأویل داریم. ما، بدن ما، روح ما، فکر ما، کار ما، همه اینها دارای تأویل است، منتها این تأویل دو بُعد دارد: یک بعد تأویل الهی به معنای الهی صددرصد، از کجا آغاز شدهایم، خدا علیت و فاعلیت و خالقیت و به کجا انجام خواهیم شد «من الله و الی الله». بُعد دیگر، بُعد بَعدی است، آیا این آدمی که موجود شده است از کدام پدر و مادر متولد گردیده است؟ قضیه خدایی قبل است. و بعداً چه موقع خواهد مرد و در زندگیاش چه خواهد شد.
در هر صورت تأویل دارای دو بُعد است بهطور کلی؛ یک بعد آغازین که از کجا آمده است و به چه دلیل و به چه علت و یک بعد پایانی که به کجا خواهد انجامید. منتها آغاز دو بُعد است؛ آغاز ربانی و آغاز خلقی. انتها هم دارای دو بعد است؛ انتهای ربانی و انتهای خلقی. آغاز ربانی «من الله» خلق است و انتهای ربانی «الی الله»، «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». آغاز خلقی در خلق چه موجب شد که این جریان حاصل شد و پایان خلقی به کجا خواهد رسید، نه در بُعد ربانی، چه خواهد شد. این تأویل است. و بر خلاف آنچه که احیاناً علمای تفسیر و غیر تفسیر فرمودهاند و استاد بزرگوار عظیمالشأن ما علامه طباطبایی این حرفها را کنار زد و گفت: تأویل لغتاً و قرآناً و سنتاً این نیست که شما میگویید. این حرف بسیار عالی است. خیال میشده است و خیال میشود که تأویل کلام یعنی برخلاف نصش، بر خلاف ظاهرش که اگر عقلاً، حساً، با دلیل دیگر نمیتواند نص مراد باشد و یا ظاهر مراد باشد ما شدرسنا میکنیم، شغلتنا را کردند شدرسنا. یعنی بر خلاف آنچه نص است مراد است. این خلاف حقیقت است، این غلط است. اگر کسی شعور ندارد چه میگوید، به جای اینکه نص در حقیقت و ظاهر در حقیقت بگوید، نص در باطل و ظاهر در باطل میگوید و باید خلاف ظاهر و خلاف نص مراد باشد. آدم عادی اینطور نیست تا چه رسد مقام مقدس ربالعالمین که در بهترین و سادهترین و روشنترین و فصیحترین و بلیغترین وحیاش با ناس صحبت کرده، حتی با کافرون صحبت کرده است. این تأویل ندارد به این معنایی که میگویند.
ما میگوییم «حُرِّمَ» یعنی محروم است، «کُتِبَ» یعنی ممکن است نباشد، نخیر، این تأویل نیست، این تأویلٌ علیلٌ، این تأویل خراب است، این غلط است، لغتاً غلط است و معناً هم غلط است. اما تأویل واقعی که هم از نظر لغت و هم از نظر قرآن معنا میدهد این است که ارجاع به مبدأ آن، ارجاع به منتهای آن. مثلاً خود انسان تأویل دارد، یعنی بر خلاف اینکه انسان است بگوییم حیوان است؟ به آن معنایی که آقایان میگویند انسان. کلام تأویل دارد، انسان تأویل داردف غذا تأویل دارد. یعنی شما دارید خورشت قرمهسبزی میخورید، بیایند تأویل کنند و بگویند: قرمهسبزی یعنی زهر مار، نمیشود! نص است قرمه سبزی در وجود خارجی. این قرمهسبزی زهر مار نمیشود. یا زهر مار به کسی بدهند، بگویند این یعنی قرمهسبزی، این نمیشود. و در قرآن شریف نسبت به غذا «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما»،[2] این تأویل است. تأویل یوسف بر خلاف آنچه مفهوم تأویل است نزد آقایان، صحبت کرده است. «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این بعد از آن است که راجع به خواب تعبیر فرمود، تأویل فرمود. خواب اینها را تأویل فرمود، بعد در خود زندان که زندان تن بود از برای یوسف، اما زندان دعوت نبود. آن دو نفر مشرک را دعوت کرد، در مرحله اولی تأویل کرد و در مرحله دوم فرمود اضافه است «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ».
این «لاَ یأْتِیکمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ» برای این زندانیها غذا میآوردند. این غذا تأویل دارد. از کجا آمده است معلوم است، تشکیلات زندان، تشکیلات دولت فرستاده، ولی اثر این غذا در شما چه خواهد بود، آیا تقویت میکند، آیا سم دارد و میکشد؟ اینها را من میگویم. پس تأویل این غذا یعنی نتیجهای که این غذا دارد. از ظاهر این غذا پیدا نیست، ظاهر غذا غذاست، واقعاً آبگوشت است، واقعاً قرمهسبزی است. اینکه واقع است، این را که نمیشود عوض کرد. ولکن آیا این غذایی که در ظاهر بسیار خوب است و مرغوب است، آیا سم دارد؟ میکروب دارد؟ چیزی در آن هست که این زندانی را با غذا بکشند، چنانکه زندانی را احیاناً با غذا میکشند، با آمپولی که تب میخواهد برطرف کند به کلی میکشند با غذا میکشند.
– «بِتَأْويلِهِ» به طعام برمیگردد […]
– طعام دیگر، صحبت خواب نیست، خواب گذشت. این مراحل بعدی است که «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ». این مربوط به بعدی است، خواب را که قبلاً تأویل کرده است. این غذایی که از برای این زندانیها میآید که خود این یوسف و این زندانیها میخورند، میگوید این غذایی که برای شما میآید چون زندانی هستید، محکوم هستید…
– [سؤال]
– میفهمم دنبال خواب است، ولی این تأویل خواب نیست، تأویل غذاست. سوره یوسف، آیه 36: «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَراني أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ». درست شد؟ آیا یوسف بدون مقدمه خواب را تأویل کرد؟ نخیر، خواب را بعداً تأویل میکند، خواب بعداً. مقدمه دارد میچیند. چرا مقدمه میچیند؟ این دو نفر زندانی که خواب دیدند، نیاز مبرم دارند، دستشان از بیرون زندان کوتاه است. احتیاج مبرم دارند که بفهمند معنی خواب چیست، آیا یوسف مجانی بدون مقدمه جواب میدهد؟ نخیر، اگر یک نفر مشرکی، فاسقی، منحرفی نیاز مبرمی به شما شخص موحد و عالم ربانی داشت، اگر نیاز معرفتی و معنوی داشت و هر نیازی داشت، شما فوری نیاز را برطرف نکنید که این کافر آمد و کافر رفت، خیر مقداری او را توجیه کنید، گوش میدهد. مقداری او را توجیه کنید، متوجه کنید و با آنچه که به وسیله آن او را متوجه کردید، بر آن مبنا حاجت او را برطرف کنید. اینها خواب دیدند، این خواب تأویل دارد، حقیقت این خواب چیست؟ اگر یوسف از اول بدون مقدمه، بدون اینکه استفاده کند از این زمینه احتیاج اینها، خواب را تأویل را کند، کاری نشده، برای مشرک خواب تأویل کرده، مشرک بود، مشرک هم خواهد ماند. اما نه، اول قاعده کلی میگوید. میگوید: من مؤوّل موجودات و اشیاء، خوراک و خورنده و اینها هستم بهطور کلی، نه خواب فقط، من فقط مؤوّل خواب نیستم، مؤوّل طعام هم هستم، مؤوّل همه چیز هستم و این به اراده… «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» صحبت خوردن نبود، در خواب ندیدند که ما میخوریم. «إِنِّي أَراني أَعْصِرُ خَمْراً» خوردن نبود، «قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَراني أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي خُبْزاً» خوردن نبود. «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» تأکل الطیر است، ولی اکل اینها را دارد بیان میکند. «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ».
بعد یوسف که در زندان تن است، اما زندان دعوت نیست، زمینهای به دستش آمد که بتواند اینها را هشیار کند، آگاه کند نسبت به آنچه را منکر هستند. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» ضمیر «هِ» به چه میگردد؟ طعام است دیگر. «تُرْزَقانِهِ» نسبت به «تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» نیست، آن تأکل الطیر است. نسبت به «أَراني أَعْصِرُ خَمْراً» که نیست. نخیر، که «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ * وَ اتَّبَعْتُ» همهاش دعوت است. این کاری به خواب ندارد اصلاً، میخواهد کلاً بگوید که من به حقایق آگاهی دارم به وحی و این آگاهی من به حقایق موجب شده است که تأویل رؤیا هم بتوانم بکنم. «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي» تا «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ»[3] تا «مَا تَعْبُدُونَ»[4] سه چهار آیه فاصله شد. یوسف (ع) دعوتش را کرد در آنجایی که این نیازمندی هست و این یکی از تاکتیکهای دعوت الی الله است که اگر کسانی منحرفاند و نیازی به شما دارند که از جای دیگر این نیاز برآورده نمیشود، شما این فرصت را غنیمت بشمارید. بعضی وقتها نبی باید فرصت ایجاد کند، فرصت دعوت، بعضی و قتها فرصت دعوت بهطور اتوماتیکی ایجاد میشود. اینجا فرصت دعوت ایجاد شده که این دو نفر زندانی مشرک بتپرست الآن نیازمندند به جناب یوسف، کسی دیگر را در زندان ندارند، خارج از زندان هم که معلوم است. به خارج هم که دسترسی ندارند. نیازمند هستند به اینکه این خوابهای مهم برایشان تأویل بشود. یوسف همینطور مجانی، زمینه ایجاد شده است. این زمینه حاجت ایجاد شده، یوسف همینطور تأویل خواب بکند و تمام شد، نخیر. یوسف باید آنچه که الآن قابل استماع است، چون گوش میدهند دیگر، نیاز دارند، چون نیاز دارند گوش میدهند. آنچه قابل استماع است بگوید. پنج شش آیه یوسف جریان دعوت الی الله را بیان کرد. بعد: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا»[5] اینجا تأویل میکند.
– [سؤال]
– الآن دارد تأویل میکند.
– آن تأویل به خواب برمیگردد، نه به غذا.
– مثل اینکه شما اینجا نبودید! «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» در اینجا دارد تأویل میکند. پس اول یک کلی بیان فرمود که من چنین و من چنان و اینها، بعداً «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقي رَبَّهُ» اینجا دارد تأویل میکند، قبلاً اصلاً تأویل نکرد. قبلاً دعوت بود.
– قول تأویل داده بود.
– قول داده، تأویل نکرده. اول تأویل نکرده، اول قول تأویل هم نداده است. نخیر «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این تأویل طعام است، آنها که خواب طعام ندیدند، خواب خمر دیده که «یسقی خمراً». نه وعده داده است که تأویل میکند و نه رؤیا را تأویل کرده، بلکه یک مقدمهای تا اینجا بیان فرموده است که در این مقدمه دو مطلب است. یک مطلب آنچه که مورد حاجت مماس اینهاست که بله، میتوانم تأویل کنم، نه فقط خواب را، بلکه طعامتان را. مطلب دیگر که از اینجا رفت به اینکه «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائي إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ» و غیره. منِ یوسف بیجهت دارای این قدرت علمی نیستم که اتصال با ملکوت پیدا کنم و بتوانم حقایق جریانات را به شما بگویم، این بیجهت نیست، مجانی به دست من نیامده است. این تأویل رؤیا به دست شما هم نباید مجانی برسد، بلکه باید گوش بدهید به این حقایق دعوت. در این آیه «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ» این مربوط به تأویل رؤیا نیست. غذایی که برای شما میآورند که رؤیا نیست. غذاهایی که امشب و امروز و صبح و فلان وقت برای شما میآید، اینکه رؤیا نیست، بیداری است.
– [سؤال]
– «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ» بعد گفت تأویل میکنم یا کردم؟
– قبل از اینکه صبح بشود و برای شما غذا بیاورند، من برای شما تأویل میکنم.
– این ربطی به خوابها که ندارد!
– چطور ربط ندارد؟ […]
– ما هم همین را داریم میگوییم. ما میگوییم اینکه فرموده «لاَ یأْتِیکمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ»، ربطی به تأویل این خواب ندارد، تأویل هست، اما ربطی به تأویل خواب ندارد. پس ما دو تأویل داریم؛ یک تأویل خواب است که بعداً بعد از چند آیه فرمود. یک تأویل کلی است. شما تأویل دارید، غذای شما تأویل دارد، خانهتان تأویل دارد، اینها کاری به خواب ندارد. در بیداری، تأویل آنچه در بیداری است، تأویل آنچه در خواب است، تأویل آنچه نمیدانید، آنچه میدانید. این به وجه کلی دارد بحث میکند و بعداً دعوت الی الله است. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» دو بُعدی است، قبل از اینکه غذا برایتان بیاید، من میگویم چه غذایی خواهد آمد و اثر این غذا چه خواهد بود، تأویل دو بعدی است.
– [سؤال]
– «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» یعنی قبل از اینکه غذا بیاید، غذا در بیداری میآید نه در خواب! اینها در بیداری یک چیزهایی ندیدند، در خواب دیدند. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ». اتیان طعام در خواب نیست، در خواب طعام ندیدند. دارد اضافه میگوید، میگوید غذایی که برای شما…
– [سؤال]
– در خواب که طعام نمیآید!
– [سؤال]
– «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ» منظور ما از خواندن این آیات عمده این بود که خود غذا تأویل دارد. پس آقایان که میفرمایند تأویل یعنی بر خلاف ظاهر و بر خلاف نص معنا را آوردن، چون ظاهر و نص خلاف حقیقت است، این خلاف حقیقت است. نخیر، ظاهر فعل، ظاهر قول، هر چیزی که ظاهری دارد، ظاهر ظاهر است دیگر. قرمهسبزی، قرمهسبزی است، زهر مار داشته باشد یا نداشته باشد. تأویلش چیست؟ تأویل قرمهسبزی این است که آیا این زهر دارد و میکشد یا زهر ندارد و نمیکشد. مرجع است.
– [سؤال]
– من برنمیگردانم، در اینجا طعام است دیگر. صحبت نوم نیست. «قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ»، اولاً این ضمیر «تأویله» مذکر است یا مؤنث است؟ در شهر ما مذکر است، رؤیا چیست؟ مؤنث است، پس به رؤیا برنمیگردد. این اولاً، ثانیاً اقرب المرجعین چیست؟ طعام است.
– اینجا «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ» مذکر است، «إِنِّي أَراني أَعْصِرُ خَمْراً» بعد: «نَبِّئْنا بِتَأْويلِهِ».
– «أَراني» به چه برمیگردد؟ این «تأویله» به چه برمیگردد؟ «إِنِّي أَراني أَعْصِرُ» یعنی آن ماده مرئی که «أَعْصِرُ خَمْراً» مذکر است یا «أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسي خُبْزاً». به رؤیت برنمیگردد، به رؤیا برنمیگردد. در اینجا «لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما» قبل از اینکه این طعام بیاید. اگر در خواب است که آمده و بعداً هم که بنا نیست طعام بیاید، چون در خواب طعام ندیدند. «ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني رَبِّي»، چرا؟ علتش این است.
برگردیم به بحثمان. پس تأویل اولاً منحصر به کلام نیست، ثانیاً اگر هم مربوط به کلام باشد، تأویل کلام ارجاع کلام است الی المبدأ و الی المنتهی. این کلام را که گفته است و چگونه گفته است، منتها نتیجه این کلام حق است یا باطل است یا چه خواهد بود، این تأویل است. اما بیایند نص را به خلاف نص برگردانند، ظاهر را به خلاف ظاهر برگردانند، این تأویل باطل است، این تأویل غلط است، این تأویل جنونی است، هر کس این تأویل را بکند، هم خودش دیوانه است و هم گوینده کلام را دیوانه و منحرف حساب کرده است.طعام تأویل است.
اولاً رؤیا، ثانیاً تأویل، رؤیا در حال خواب، دیدنِ قویتر و این دیدن قویتر دارای تأویل است. تأویل نسبت به کارهای بیداری، حرفهای بیداری، اعمال بیداری، اشیاء در بیداری و نسبت به خواب، هر دو دارای تأویل است. منتها در بیداری بیدارها بهتر میتوانند، چون صور ظاهری با باطن تناسب دارد. ولکن در خواب احیاناً صورت با سیرت اختلاف دارد، این مشکلتر است. این مراحلی که از برای خواب است، حرف اول این بود که خواب کلاً تأویل دارد، خواب حق باشد، خواب باطل باشد، تحقق پیدا کند و تحقق پیدا نکند، تأویل دارد. منتها آنجایی که تحقق پیدا کند آن حقیقتی که در خواب دیده است، دارای دو تأویل است: یک تأویل مبدأ است و یک تأویل منتها. چرا این خواب را من دیدم، از کجا این آمد، فکر میکردم، خیال میکردم، دقت میکردم، اراده میکردم، از کجا آمد؟ یا من بدانم یا ندانم، بالاخره یک مؤثری دارد، یک مبدئی دارد. این مرحله اولی. بعد مرحله اخری؛ اگر این خواب واقعیت دارد و میخواهد واقعی را نشان بدهد نسبت به آینده، تأویل دوم که تأویل منتهاست دارد. اما اگر این خواب اضغاث و احلام است که خیالاتی است که واقعیت ندارد، مبدأ دارد اما منتها ندارد، این باز تأویل دارد، اما تأویل یک بُعدی، تأویل نسبت به مبدأ دارد، نسبت به منتها تأویل ندارد.
و لذا در همین سوره یوسف «هذا تَأْويلُ رُءْيايَ»[6] یوسف به پدر عرض کرد: «هذا تَأْويلُ» آن آخر سر که آن مقام بالا را پیدا کرد و ملک شد، «هذا تَأْويلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» «جَعَلَها» رؤیا را، «رَبِّي حَقًّا». پس بنابراین رؤیا دوتاست. یک رؤیایی است که حق است، خداوند این را جعل کرده است حقاً. این اولش که نیست، اولش خیال هم که باشد، رؤیای ابتدایی است، ولکن این صورت و این جریانی که در خواب دیدی، اگر بخواهد تحقق پیدا کند «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» اما احیاناً تحقق پیدا نمیکند، از اضغاث و احلام است، واقعیت نخواهد داشت، فقط تأویل مبدئی دارد، اما تأویل منتهایی ندارد. اینجا «لم یجعلها ربی حقاً» این تأویل بعدی که «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» گاه خیر است برای بیننده خواب، گاه شر است. اینجا از برای بیننده خواب که یوسف بوده است خیر بوده، از برای بعضی شر است. خوابی میبینند و از این خواب شری نسبت به آنها متوجه خواهد شد یا ممکن است که انابه کنند و دعا کنند، این شر برطرف بشود یا نه، بالاخره شری در اینجا برای این شخص کمین کرده است.
بنابراین اینطور نیست که ما رؤیایی داشته باشیم که اصلاً تأویل ندارد، نخیر، تأویل اول را دارد، اما تأویل دوم از این آیه و از آیات دیگر که «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» یعنی اگر خداوند این را تحقق نبخشد در خارج، پس این حقیقتی نخواهد داد. رؤیا هست. دو بعد در اینجا موجود است؛ رؤیا هست، در خواب دید که در لجن فرو رفته، رؤیا هست. بعضیها در خواب میبینند در کثافت فرو رفتهاند که این دو تأویل دارد. خواب دیده است که در لجن یا در آب یا در کثافت فرو رفته، این هست. مبدأ آن هم که تأویل آغازین است هست. اما آیا جریانی خواهد بود؟ معنایی که از در لجن فرو رفتن یا در کثافت فرو رفتن است، آیا تحقق پیدا خواهد کرد یا نه؟ اگر نه، این خود خواب هست، تأویل آغازین دارد، اما تأویل تحققی ندارد. اما اگر «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» چه بشارت به خیر باشد، چه انذار به شر باشد، اگر خداوند این را محقق و مقرر گرداند، این دارای تأویل دومین هم خواهد بود. پس بنابراین روی این حساب کل خوابها هم خودش هست و هم تأویل بهعنوان مبدأ دارد، اما تأویل به منتها ندارد.
از اینجا استفاده میکنیم که اولاً اینطور نیست که رؤیاها حامل حقیقتی نباشند. احیاناً هستند و احیاناً نیستند. و در آنجاهایی که رؤیاها حامل حقیقتی نیستند، اما خود رؤیا یک حقیقتی است، دید دیگر. و این منشأ ابتدایی دارد که تأویل میکنیم به مبدأ. مبدأ آن چیست؟ بحث مقداری عوض شد، یعنی از بحثهایی است که با هم باید توأم بشود تا مطلب را نتیجه بگیریم. انسان که خواب میبیند، این دیدن خواب تأویل آغازین دارد، چرا؟ یا خیالی میکرده است و در آن خیال خوابیده یا بالاتر از خیال اراده حتمی داشته است نسبت به عملی، گفتنی، رفتنی، هر چه. اراده حتمی خیال نبوده، اراده حتمی داشت، چون خیال قبل از اراده حتمی است. خیال در نظر انسان است که چنین بشود خوب است، چنین بشود بد است. ولی در مرحله دوم اراده حتمی دارد که چنین جریانی انجام بشود، ولی خوابش برد. این مبدأ دوم. سوم؛ فقط اراده حتمی نیست، مشغول این کار است، مشغول یک کاری است و در خواب هم بهطور استمرار این جریان را میبیند. این هم تأویل سوم. چهارم؛ احیاناً انسان نه در خیال چیزی است، نه اراده چیزی را دارد، نه خیر، نه شر و نه مشغول کاری است، خالی الذهن است کلاً، اما در خواب میبیند، آیا این تأویل آغازین ندارد؟ دارد، ولی خفی است. در وجود این انسان یک جریانی است که مخفی بر خودش است. مگر ما از همه جریانات خودمان آگاهیم؟ خیر، در وجود این انسان، در کون این انسان، در فکر این انسان، در عقیده این انسان و عملش یک جریاناتی است که برای او روشن نیست، همان جریانات خفیه مبدأ است از برای دیدن این خواب. این هم تأویل آغازین دارد. مواقعی که انسان میخوابد، خوابی میبیند و هر چه فکر میکند در بیداری نه خیالش بود، نه ارادهاش بود و نه عملش بود، این چیست؟ این هم تأویل دارد. تأویلش مبدأ آغازین است که از برای آن آدم پنهان است. کسانی هستند که کل مبادئ آغازین بر آنها پیداست که انبیاء باشند، اولیاء باشند، اتقیاء باشند علی حسب درجاتهم. ولی آدمی که عادی است، خیر و شرش مخلوط است، طوری نیست که تماماً نور باشد. بنابراین مبدأ آغازین خوابی را که این انسان دیده و نه بُعد خیالی داشته، نه بعد اراده داشته، نه بعد عمل داشته است، این یک مبدأ آغازینی دارد.
در خوابهایی که انسان میبیند، این سه چهار عامل موثرند، ولیکن عامل زمان هم هست، عامل مکان هم هست، عامل وضع خود شخص هم هست. اینطور نیست که هر کس خواب ببیند که در کثافت فرو رفته پول گیرش بیاید، آخر اینطور تأویل میکنند، مگر اینطور نیست؟ اینطور نیست. برای اینکه مگر مال دنیا همهاش کثافت است؟ نخیر، مال دنیا برای سلیمانها و انبیاء (ع) رحمت است، اما از برای شمرها و یزیدها و ابولبها زحمت است. مال دنیا گاه نَعمت است، گاه نِِعمت است «وَ نَعْمَةٍ كانُوا فيها فاكِهينَ».[7] نَعمت یعنی نِعمتی را که تبدیل به نقمت کردهاند، این عبارت است از نَعمت. این نعمتهایی که خداوند به ما داده از مال و از اولاد و از شغل و از هر چه که خداوند به ما إنعام فرموده، اگر این نعمتها را در طریق حق مصرف کنیم نور است، اما در طریق باطل نار است. همان شخصی که آدم دنیاپرست دنیاخواه شهوتران حیوان منحرف است، اگر خواب دید که در یک توالتی فرو رفته، به این معناست که مالی به دست میآورد که صرف در توالت میکند، صرف در باطل میکند، صرف در غلط میکند. اما اگر یک مرد عالم ربانی بزرگواری که فکرش را، روحش را، مالش را، حالش را، خواب و بیداریاش را در راه خدا مصرف میکند، اگر این خواب دید که در یک جای بدی فرورفته، این مال است؟ مگر مال برای او جای بد است؟ مگر تأویل مال برای این آدم بد است؟ خیر، این آدم در دریا فرو رفته، این آدم در گلستان فرو میرود. یا اینکه مرغهایش زیاد تخم میکنند، تخممرغ زیادی به دست میآید. بنابراین دیدن اینکه در خواب این آدم بهطور کلی دید، در خواب دید که در کثافت فرو رفته، این کثافت برای اهل دنیاست که از مال دنیا استفاده کثافت میکنند، اما اهل آخرت که از مال استفاده رحمت میکنند، استفاده آخرت میکنند، انفاق فی سبیل الله است، آیا این مال هم باز آخرش همان است؟ اینطور نیست، اشخاص فرق میکنند، خود اشخاص فرق میکنند.
مثلاً یک خواب نظرم است از مرحوم استادنا الاعظم در فقه آیتالله بروجردی (رض) که ایشان در آن اواخر عمر یک خوابی دیدند و خیلی نگران شدند. مرحوم حاج آقا احمد قمی که عموی این آقایان روحانی هستند که تشریف دارند. ایشان معبر بسیار عالی بود. خواب را خیلی عالی تعبیر میکرد. چون معبر و مفسر با هم سنخیت دارند. ممکن است کسی مفسر قرآن باشد معبر نباشد، معبر باشد مفسر نباشد یا کسی هر دو باشد. ایشان یک بُعد بود، در بعد تعبیر خواب خیلی عالی بود. یعنی صور را با حقایق بهتر میتوانست تمییز بدهد. فرمودند به حاج احمد قمی تلفن کن ببین تعبیر خواب من چیست. حالا خواب این است، آقای بروجردی مرجع مطلق تقلید در آن اواخر عمر خواب دیده است که یک زیرجامه کوتاه پوشیده و سوار دوچرخه است و دارد میرود. این نگرانکننده است دیگر. این از نظر ظاهر خیلی نگرانکننده است. آقای بروجردی خواب دید که سوار دوچرخه بوده، ایشان مرد مؤمن، مرد ملا، عالم ربانی که خواب بد نباید ببیند. یعنی خوابی که به او چیز بدی را انذار کند که با مقام معظم ایشان مناسبت ندارد، چون اشخاص فرق میکنند از نظر ایمان، از نظر علم، از نظر وضعیت، زمان و مکان و شخصیت و شخص و وقت و همه اینها فرق میکنند. نگران شد و به حاج آقا احمد تلفن کردند که آقا این خواب را دیده است. حاج آقا احمد گفت خودم میآیم. خودش سوار ماشین شد، آمد قم و رفت خدمت آقا. عرض کرد: آقا شما خواب دیدید بفرمایید. ایشان هم با ترس و لرز خواب را گفتند که بله، من خواب دیدم سوار دوچرخه شدم با تنبان کوتاه! عرض کرد: آقا بشارت است، فرمود چه؟ عرض کرد که عیال شما فوت کرده، یک دختر هفده هجده ساله خواهید گرفت. همینطور هم شد. برای اینکه با آن مقام، آدم دختر هفده هجده ساله بگیرد با سن هشتاد نود سال، یعنی این در بُعد ازدواجی آمده بچه شده مثلاً، البته بد هم نیست، خیلی خوب است. اگر پیر دختر جوان بگیرد جوان میشود، گرچه آن دختر پیر میشود، ولی آن شخص جوان میشود. مرحوم آقای خوانساری همین کار را کرده بودند.
از اینگونه خوابها ما داریم دیگر که واقعیت دارد، اما طرف واقعیت را متوجه نیست. سن فرق میکند، وضع روحی فرق میکند، سابقه خیالی و ارادهای فرق میکند، زمان فرق میکند. مثلاً انسان مشغول عملگی است، عرق میریزد و ناراحت و سخت و چنین و چنان، میآید خانه، به سختی یک ذره بین خواب و بیدار لقمه نانی میخورد و میخوابد، در خواب هم عملگی میکند. این دیگر همان است. این همان کاری است که میکرده است، منتها در عالم برزخ که حالت تجردی بیشتری است، عملگیاش بیشتر خواهد شد، مثلاً زمانش بیشتر خواهد شد یا همان خواهد شد. پس این خوابهایی که انسان میبیند یک مبدئی دارد، وانگهی منتها داشتن چه برای کافر چه از برای مؤمن، این منتها داشتن دارای شرایطی است. اینطور نیست که وقتی انسان مؤمن است و مقام تقوایش بالاست، فقط خواب او واقعیت دارد و تأویل منتها دارد، نخیر، این دو نفری که رفقای یوسف بودند خواب دیدند، خوابهایشان هم تعبیر شد و ملک هم خواب دید. ملک هم خواب دید، خواب هم تعبیر شد، هر دو خواب به نفع یوسف بود. خواب اول که اینها فهمیدند یوسف آدم عادی نیست، و خواب دوم ملک مجبور شد «ائْتُوني بِهِ»،[8] اول نرفت. برای چه بروم؟ از زندان روح میخواهد بیرون بیاید، نه از زندان تن. یوسف به خواهش خودش به زندان تن رفت، از باب تقدیم اهم بر مهم. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلينَ»،[9] ولی حالا میخواهد بیرون بیاید، ولی بیاید بیرون برای چه؟ از زندان تن به شرط اینکه از زندان تهمت بیرون بیاید. ولذا ملک که گفت بیاورید، گفت نمیآیم. از این زنها سوال کن که «ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ»،[10] چرا این کار را کردند؟ زنها را صدا کرد، سؤال کرد، از همان زنهایی که آنجا بودند آنهایی که زنده بودند، سؤال کرد، گفتند: بله، تقصیر یوسف نیست و این کار از ما بوده، تازه زلیخا در اینجا تصریح کرد «الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ»،[11] وقتی که از زندان روح بیرون آمد، دیگر یوسف نباید در زندان بماند، بیرون آمد و شد ملک. دیگر بعداً نه از عزیز مصر خبر است در سوره یوسف و نه از ملک خبر است بهطور کلی.
این خوابهایی است که دوتا کافر دیدند، دو نفر زندانی کافر و همان فرعون مصر که کافر بوده، ولی این خواب حقّیت داشته، ولی حقیت به چه کسی؟ حقیت به نفع مقام مقدس یوسف (ع). پس اینطور نیست که اگر در تفسیر قرآن کسانی که وارد نیستند و کافرند غلط میگویند، ولکن در خواب هم اینطور است، نخیر. یا تفسیر غلط میکنند، در خواب هم تفسیر غلط باید کرد، نخیر. ممکن است که شخصی کافر باشد، ملحد باشد، خواب ببیند، ولکن این خواب دارای تأویل و تفسیر باشد. و قاعده کلی در خوابها اینطور است، اصولاً خواب تأویل دارد. یا تأویل دو بُعدی دارد که هم مبدأ و هم منتها و یا تأویل یک بعدی دارد که مبدأ.
حال این سوال پیش میآید که آیا اگر انسان یک خواب نگرانکنندهای دید، برای من زیاد اتفاق افتاده، خواب نگرانکنندهای دید که سگی دارد دنبالش میدود یا در فلانجا به او حمله کردند، واقعیت هم طبعاً داشت با شرایطش، آیا میشود یک کاری کرد که جلوگیری بشود؟ بله، مگر نه این است که در بیداری صدقه رفع بلا میکند؟ این بلا باید به این آدم متوجه بشود لو لا الصدقة. اگر صدقه باشد، فلان کار باشد، چنین باشد، تقرب الی الله باشد، این تقربات الی الله انسان را چه به صورت متصل و چه به صورت منفصل که مال است و غیره، اینها بلا را رفع میکند، یعنی اجل معلق. این خواب هم یعنی اجل معلق دیگر. یعنی بنا است چنین باشد، اگر در همین وضع ماندید. اما اگر خود را بیشتر درست کردید و اتجاه الی الله داشتید، این وضع از بین خواهد رفت. مکرر من این خواب را دیدم که بناست من را بکشند در همین راه قرآن، اما نکشتند و نشد. چاقو تا نیم متری سر من آمد ولی نخورد. چطور شد؟ برادران متوجه هستند در آن جریان حمله به مسجد امامرضا. کسانی که بناست انسان را اذیت کنند، اذیتی که ایذاء به ساحت مقدس وحی و قرآن باشد، جلویش گرفته شد، بعد هم مطلب بالاتر رفت.
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. بقره، آیه 156.
[2]. یوسف، آیه 37.
[3]. یوسف، آیه 39.
[4]. همان، آیه 40.
[5]. همان، آیه 41.
[6]. یوسف، آیه 100.
[7]. دخان، آیه 27.
[8]. یوسف، آیه 54.
[9]. همان، آیه 33.
[10]. همان، آیه 50.
[11]. همان، آیه 51.