«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
حقایق مسلّمه اسلامیه مخصوصاً حقایق ریشهای و اصلی به گونهای نیست که در قرآن ناپیدا باشد که ما فقط در روایات پیدا کنیم، بلکه قرآن شریف حقایق فرعیهای را هم بیان میفرماید که محور است از برای کل احادیثی که از رسولالله (ص) و ائمه اهلبیت (ع) روایت شده است. جز آنکه قرآن شریف کتاب تدبر است، تفکر است و تنوّر و تذکر است، روزنامه نیست که سطحی مطالعه گردد، سهل و ممتنع است، از نظر دلالتهای قشری و سطحی که به فرموده امیرالمؤمنین (ع): «فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ»[1] دلالت ظاهره تحتاللفظیه را در بالغترین بلاغت و فصیحترین فصاحت بیانگر است، اما مرادات ربالعالمین در انحصار معانی تحتاللفظی ساده عبارتی نیست، بلکه این معانی زیربنا و پایه از برای اشارات با تفکر است. مرحله بعدی برای لطائف با تفکر برای اهل آن است و مرحله بعدی حقایق با تفکر است که سهم مختصری غیر معصومین دارند «وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ» در اختصاص مقام عصمت و طهارت است.
جریان مورد بحث ما جریان رجعت است، رجعت گروهی از اموات در دولت صاحبالأمر (عج). برادران سنّی گمان بردهاند که این یک عقیده شیعیه است؛ اما نه، اینگونه نیست، کتاباً و سنتاً این مطلب ثابت است. روی آیات مبارکات قرآن که دلالت بر حیات بعدالموت حداقل نسبت به دو دسته که «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[2] باشد، آیاتی بر این مطلب دلالت دارد یا بهطور عموم و اطلاق است، یا بهطور نص و خصوص است. و روایاتی که حدود ششصد روایت است از طریق شیعه و سنّی که تواتر اجمالی دارند. تواتر یا تواتر نصی است و یا تواتر اجمالی است که اگر ما نه تواتر اجمالی و نه تواتر نصی از روایات فریقین نداشتیم، آیات مبارکاتی که گرچه یک آیه هم باشد، و گرچه با اطلاق و عموم، کافی و وافی از برای دلالت بر رجعت امواتی در دولت صاحبالأمر (عج) است.
سوره مبارکه نور، آیه 55: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» این آیه، آیه محوری در این بحث است، کل آیات محور هستند اما این آیه در این بحث آیه محوری است. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ» آیه 55، سوره مبارکه نور. گرچه انسان حفظ باشد، ولکن اگر از روی قرآن خوانده شود خیلی به جا است به علت اینکه بعضی وقتها الفاظی فراموش میشود.
«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» این آیه، آیه محوری است. درست با کمال دقت روی آیه فکر کنیم و این فکر کردن دو گونه است: گونه افراطی و گونه تفریطی. ما در مرحله وُسطی قرار میگیریم و با نظر عمیق و بدون عوامل خاصه درونی و برونی و بدون اصالت دادن به عقیده مذهب بر حسب شهرت یا اطباق به آیه مستقیم مینگریم؛ زیرا نظرات افراطی نسبت به آیات غلط است، تحمیل است و نظرات تفریطی نیز تحمیل است. باید نظر، نظر مستقیم، عادلانه و بدون تحمیل بر مبنای لغت و بر مبنای دلالت آیات مبارکات قرآن باشد و لا سیّما اگر در سه بعُد به آیه مورد بحث بنگریم.
بعُد اول خود آیه مورد بحث با کمال دقت است، بُعد دوم آیات مجاوره است؛ چون همانطور که نزول قرآن ربانی است، تألیف قرآن هم ربانی است. این ترتیبی از قرآن که ما در محضر آن هستیم، این هم ربانی است که فعلاً جای بحث آن نیست.
مرحله سوم کل آیاتی که ناظر هستند به آن مطلبی که این آیه مورد بحث، نظر دارد. از این سه نظر با برطرف کردن غشاوات و موانع و مطالب درونی یا برونی، عوامل درونی و برونی که با آیه اجنبی هستند یا به فهم آیه کمک نمیکنند، اگر انسان نظر کند مطلب به خوبی به دست میآید. شیعه باشد، سنّی باشد، هرچه باشد، هر که باشد، اگر عقیده مذهب را رکن نگیرد و مذهب را تحکیم بر قرآن نکند که سنّی سنّیگری خود را تحکیم کند، این تفسیر به رأی است. شیعه، شیعهگری خود را تحکیم کند تفسیر به رأی است. گرچه تفسیر به رأی آنها بیشتر از ما است. فیلسوف فلسفه را تحکیم کند تفسیر به رأی است، عارف عرفان را تحکیم کند تفسیر به رأی است، فقیه، فقه را، فقه متداول را تفسیر به رأی است، ادیب ادبیات را، ادبیات بشری سیبویه و اخفش و… را تفسیر به رأی است، کلامی، علم کلام را، تفسیر به رأی است.
همانگونه که خداوند قیوم است و در خدا بودن و در ربانیت نیازی به دیگران ندارد، قرآن شریف کتابالله نیز چنین است و ما اگر نیازمند به تفسیر هستیم باید خود را تفسیر کنیم، نه قرآن را. تفسیر کشفالغناء است، از روی چیزی پرده برداشتن است، قرآن پرده ندارد، قرآن «بَيانٌ لِلنَّاسِ»[3] است، «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»[4] است، «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ»[5] کسانی که قرآن را که خداوند تبیین «لِلنَّاسِ» کرده است، ما ناس هستیم یا نیستیم؟ «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ» روشن است «وَ الْهُدى» هدای روشن است، خفا ندارد، قطاع ندارد، فهم آن مانع ندارد. خود خورشید روشن است، من باید چشم خود را باز کنم، من باید مانعی ایجاد نکنم.
بر حسب بیان باقرالعلوم (ص): «الْقُرْآنُ يَجْرِي كَجَرْيِ الشَّمْسُ»[6] البته شمس خیلی پایینتر است، شمس افول دارد، قرآن افول ندارد، جریان قرآن، جریان خورشید است، هیچ وقت کهنه نمیشود. انسان باید دل را روشن کند و از نظر دقت در موارد لغوی و ادبی و جملات آیات مقدسات قرآن درست دلبند باشد، درست فکر کند، تقوای درونی و تقوای برونی را دو بال پروازکننده به سوی دریافت مراداتالله قرار بدهد، آن هنگام است که باید قرآن را محور و روایات را عرض بر قرآن کرد. اینجا میشود عرض کرد، آن روایاتی که موافق قرآن است قبول، مخالف است لاقبول، نه موافق و نه مخالف است، اگر قطعیالصدور است که نه موافق است و نه مخالف است، مانند رکعات هفدهگانه نمازهای واجب قبول، چون «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»[7] این طاعةالرسول است «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اگر از باقرالعلوم (ع) مطلبی صددرصد ثابت شد که «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»[8] علم پیدا کردیم که صادر است و نه مخالف قرآن است و نه موافق که خیلی کم است در اینجا از باب «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» ما قبول میکنیم.
افراط کردن مذهبی و علمی غلط است، افراط کردن مذهبی، علمی، تقلیدی، اجتهادی، عرفی، شهرتی، اجماعی، افراط غلط است، بیشتر از آنچه را قرآن میگوید تحمیل کنید. تفریط کردن، کوتاه آمدن، کمتر از آنکه قرآن دلالت میکند، محدود کردن آیهای که دلالت آن وسعت دارد، کوتاهنظر بودن و کمتر از آنچه را که آیه میفرماید علمی، ادبی، لغوی، مذهبی، فقهی، اصولی، عرفانی، کلامی هم غلط است. دو رشته غلط در علوم است که تحمیل بر قرآن شریف در دو بعُدِ تحمیل است که هر دو بُعدِ تحمیل، تفسیر به رأی است. یک بُعد تحمیل این است که شما رأی مذهب را، رأی علم را، رأی شهرت را بر آیهای که بر خلاف آن دارد حرف میزند تحمیل کنید، این تفسیر به رأی اول است که رأی خود را بر قرآن مقدّم داشتن است. قرآن بگوید: «حُرِّمَ»، شما بگویید: «اُحِلَّ».
تفسیر به رأی مرحله دوم این است که شما مطلبی را روی اجتهاد یا تقلید خود در هر علمی از علوم بر آیهای تحمیل کنید که نه میگوید بله، نه میگوید نه. این هم تفسیر به رأی است. آیهای که نه این حرف را قبول دارد، نه از این نهی میکند، نه موافقت میکند و نه مخالف است، چون اصلاً در صدد این نیست. اصلاً آیه در صدد این معنا نیست شما تحمیل کنید. مثل بعضی از متصوّفه که میگویند: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»[9] حالا او مُرد، مطلب دیگری است. عبادت برای یقین است، اگر یقین حاصل شد، عبادت نیز. ما به مرحله یقین رسیدیم، پس عبادت است. اما مخاطب رسولالله است، رسولالله به یقین نرسیده است، شما به یقین رسیدید؟ فلان شخص به یقین رسیده است، ولی رسولالله به یقین نرسیده است. خطاب به رسولالله است، وانگهی یقین معرفةالله است. همانطور که الله لامحدود است، طبعاً معرفةالله هم لامحدود است. ما باید حد وسط را در نظر بگیریم نه افراط و نه تفریط.
این مقدمات برای این بحث بود که بحث رجعت بحث بسیار مهمی است. بحث رجعت فقط جریان آینده نیست، الآن به ما درس میدهد، الآن به ما نقشه میدهد. ما باید در غیاب صاحبالأمر (عج) چگونه باشیم؟ در زمانی که تشریف نیاوردند و حاضر نیستند و در زمانی که تشریف خواهند آورد، ما باید چگونه باشیم؟ باید درس بگیریم. آن 313 نفر باید در میان ما درست شوند، همه کسانی نیستند که در زمان ولیّ امر زنده هستند، از مردهها هم زنده میشوند. آن ده هزار نفر که عقد هستند «فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[10] ده هزار سرباز زیر پرچم حاضر که «وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ وَ جَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ»[11] آن هم چه اربعینی؟ من یک موقع در خطبه جمعه بیروت در حال جنگ گفتم: «لو کان لی مائة ممّا یکون لولیّ أمر لکنت أحکم إسلامیّاً الشرق الأوسط بکامله» صد نفر بودند، میشد خاورمیانه را اداره کرد، باید ابزار درست شود.
این درست نیست که شما درست هستید، ابزار شما درست نیست، فایده ندارد کسی که ساعتساز درجه اول است، خیلی دقیق است، اما آچار پیچاندن ساعت را ندارد با پارو هم نمیشود، با بیل هم نمیشود، همه خانه پر از پارو و بیل باشد، نمیشود. ابزار درست باشد، کسی که به کار ببندد نیست، غلط است. کسی که به کار ببندد وجود دارد ابزار درست نیست، غلط است. دولت ولیّ امر هر دو را دارد؛ فرمانده کل قوای جهان تکلیف ولیّ امر (عج) است، نمیشود من و شما ابزار آن باشیم، ما اگر رجعت کنیم در حاشیه هستیم إنشاءالله استکمال خواهیم کرد. باید سلمانها باشند، ابوذرها باشند، دانیالها باشند، سلیمانها باشند، داودها باشند، موسیها باشند، عیسیها باشند. عیسی از آسمان به زمین میآید و به ولیّ امر اقتدا میکند اینها باید باشند. این دولت جهانی که توسط ولیّ امر تشکیل میگردد، همانطور که خود او مجمع جمیع انبیاء است، او نماینده کل انبیاء است.
در روایت داریم وقتی که حضرت به دیوار خانه خدا تکیه میدهند و خود را معرفی میکنند، صدای ایشان را همه میشنوند، به این وسایل احتیاج ندارند. میفرمایند: «أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ وَ شَيْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ»[12] یکی یکی ذکر میفرمایند. انبیاء اولوالعزم تا «أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ … فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ». همه است.
ای مظهر ذوالجلال وجه هو از غیب برآ أنا النبیون گو
تمام َدعوات در این فرد جمع است، همه نقشهها را که کفار در طول تاریخ رسالات نقش بر آب کردند، ایشان باید نقشه بدهد. «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً مُحَمّدٌ رَسولُ اللَّهِ»[13] إلی آخر. «أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ». اتفاق افتاد؟ «ِليُظْهِرَهُ». غلبه اسلام بر کل ادیان، غلبه طاعةالله بر کل طاعات، محوریت بر کل جهان تکلیف در هیچ زمانی اتفاق نیفتاد. زمان خود رسولالله نگذاشتند که این اتفاق بیفتد، زمان امیرالمؤمنین هم بیشتر نگذاشتند این اتفاق بیفتد، تاکنون نشده است. یک زمانی باید بیاید که دین رسولالله، قرآن او، سنت مقدسه او بر تمام جهان تکلیف غلبه کند. حتماً باید چنین اتفاقی در عالم دنیا بیفتد، عالم برزخ که جای تکلیف نیست.
آیاتی که در این جریان است، آیه محوری که بقیه آیات بر این محور باید دقت شود -گرچه هر کدام مستقلاً دقت میشود- آیه نور است. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»،[14] «وَعَدَ اللَّهُ» خدا وعده داده است، واعد خدا است. میشود خدا از وعده خود تخلف کند؟ نمیشود، تخلف یا از روی عجز است، یا جهل است یا بخل است. خداوند روی رحمت رحیمیه خود بهترین وعده را به بهترین کسان برای بهترین جریان داده است. هندسه وعده مثلث است. بهترین وعده برای بهترین کسان، برای بهترین جریان است، استفاده خواهیم کرد که این دولت آخرین است. «دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِِ»[15] روایات متضافره دارد که «دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَل» دنباله آن برای ما ناراحتکننده است «دَوْلَتَنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَمْ يَبْقَ» استحاله «وَ لَنْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا وُلُّوا قَبْلَنَا حَتَّی لَا يَقُولَ أَحَدٌ وَ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا مِثلَ هَؤُلَاءِ». دولت به ما آخوندها نیفتاده بود، خیال میکردیم اگر در دولت دست ما بیاید تمام عالم را پر میکنیم، معلوم شد اینطور نیست، خدا نکند که بدتر شود. ابزار خراب است، اصل کار، آقای خمینی درست بود، ابزار خراب است، درست و نادرست دارد. «حَتَّی لَا يَقُولَ أَحَدٌ وَ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا مِثلَ هَؤُلَاءِ» دروغ میگویید.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ» «كُمْ» چه کسانی هستند؟ سه احتمال دارد: «کُمْ» مؤمنین زمان رسولالله (ص) چون مؤمنین زمان رسولالله و قبل و بعد درجاتی دارند. بعضیها «آمَنَ» ایمان است، عملی چندان در کار نیست، آن مورد بحث نیست. بعضیها «آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً» آن هم مورد بحث نیست. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» این تعبیر در کل قرآن شریف 65 بار ذکر شده است: «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» معجم دارید مراجعه کنید، 56 بار در کل قرآن شریف شده است «صالِحاً» در 23 جا ذکر شده است. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، این «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» در قله ایمان و در قله اعمال صالح هستند. حالا این را حساب کنید تا ببینم «مِنْكُمْ» چه کسی باشد.
مرحله اول ایمان است، ولی عملی در کار نباشد. مرحله دوم ایمان و عمل صالح هستند ولی «مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»[16] این کل نیست، ولکن «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «الصَّالِحاتِ» تمام صالحاتی که با ایمان مناسب است، مطلق ایمان نیست، ایمان مطلق است. چون مطلق ایمان دو بُعد خراب دارد، دو بُعد غیر کامل دارد. بُعد غیر کامل اول ایمان است، عملی در کار نیست. بُعد دوم ایمان است، عملٌ مّا در کار است، نه، «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «الصَّالِحاتِ» که تمام صالحات است. اگر بعض صالحات است با بعض ایمان است کم یا زیاد. اما «الصَّالِحاتِ»، «الصَّالِحاتِ» درونی، «الصَّالِحاتِ» برونی، «الصَّالِحاتِ» فطری. از فطرت خوب استفاده کرده است، کتاب فطرت را درست باز کرده است، کتاب فطرت را درست مطالعه کرده است.
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»[17] بَعد صالحات در بُعد عقلی درست تعقل کرده است، بعد مراحل صدر و قلب و فؤاد را طی کرده است، بعد صالحات علمی، علم بیهوده را تعلّم نمیکند وقت را تلف نمیکند. اگر میخواهد علم دین بخواند که علم دین کتاب و سنّت است، مطالب دیگر چه چیزی است؟ اگر مانع نباشد به درد نمیخورد. صالحات علمی، صالحات تفکری، صالحات در نیت، این صالحات درونی و صالحات برونی، اعمال فردیهای که لازم است انجام دهد، واجبات را انجام دهد، محرّمات را ترک کند. مؤمن در اعمال درونی و برونی دو بُعدی است: بُعد اول خود او در درون و برون باید صالح باشد و در بُعد درون دیگران را درست کند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[18] فقط خودم نیست.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»[19] دو بُعدی است:
بُعد اول: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؛
بُعد دوم: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ».
دو تواصی است، تواصی ایجابی بالحق، امر به معروف است. و تواصی سلبی، نهی از منکر است. پس اینطور نیست که خود مؤمن فقط ایمان داشته باشد، شما باید دیگران را هم به راه ایمان و راه عمل صالح دعوت کنید. پس «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اینها را میگویند. باید سلمانوار باشد، باید ابوذروار باشد. اینها مورد وعده هستند.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ» «كُمْ» چه کسانی هستند؟ این کسانی که درجه اول ایمان بعد از عصمت هستند، معصومین را که نمیخواهد بگوید، خدا که به معصومین «آمَنُوا» نمیگوید، معصوم فوق ایمان است، او اسلام است. ما یک اسلام لفظی داریم، بعد یک ایمان داریم و بعد یک اسلام قلبی داریم. در قرآن شریف لفظ اسلام که در مرحله دوم است و بعد از ایمان است، برای چه کسانی است؟ برای معصومین است «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ»[20] وقتی ابراهیم و اسماعیل «أَسْلَما» ابراهیم که شیخالانبیاء است «أَسْلَما» که اسلامِ لفظی نیست، ایمان هم نیست «أَسْلَما» در صورتی که ایمان تمام قلب را گرفته است و تمام قلب را که گرفته است، تسلیم محض است حتی در خیال او هم نمیآید که خدایا، چرا من پسر خود را بکشم، این حرفها نیست.
آن مرحله عصمت است، مرحله مادون. مرحله مادون عصمت که وحی نیست، رسالت نیست، نبوت نیست، امامت معصومین نیست، این مرحله دوم است. خداوند به دسته دوم «الصَّالِحين» وعده داده است. «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِِ».
این مرحله بحث که «مِنْكُمْ»، «كُمْ» چه کسانی هستند؟ گفتیم سه احتمال وجود دارد، یک احتمال که مسلّم است وجود دارد، اگر بقیه باشند یا نباشند این وجود دارد. وقتی این آیه نازل شد «کُمْ» مخاطب بالفعل داشت یا نداشت؟ نمیشود نداشته باشد. مخاطب بالفعل «کُمْ» مؤمنین زمان رسولالله (ص) هستند. علی در «کُمْ» است، سلمان در «کُمْ» است، ابوذر در «کُمْ» است اینها مؤمنین درجه اول زمان رسولالله (ص) هستند که فرد اول آنها امیرالمؤمنین (ع) است و زهرا است و حسنین است، معصومینی که خداوند بعداً سِمَت فعلیت عصمت مطلقه را به آنها داد. و مرحله بعدی که مؤمنین درجه اول هستند این «کُمْ» آنکه مسلّم صددرصد است و هیچ تردید ندارد و کم و زیاد ندارد، «کُمْ» زمان رسولالله است. خدا به این مؤمنین درجه اول زمان رسولالله وعده داده است که: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»[21] ارض خدا مکه نیست، مدینه نیست، خدا میگوید ارض. اگر بگویم من ارض، یعنی زمین خانه ما، باغچه آن، خدا میگوید ارض. کما اینکه در آیه سوره اسراء: «وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ»[22] این مربوط به صاحبالأمر (عج) است در مرحله دوم، ما إنشاءالله در مرحله اول هستیم.
«وَ قَضَيْنا إِلى بَني إِسْرائيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ» آقایان در تفسیرها زیاد نوشتند و فرمودند که ارض اسرائیل، ارض فلسطین، خدا دارد «الْأَرْضِ» را میگوید. اگر اسرائیلی بگوید «الْأَرْضِ» یعنی ارض فلسطین، تهرانی بگوید؛ ارض تهران، افغانی بگوید؛ ارض افغان. خدا دارد ارض میگوید. «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيراً * فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولي بَأْسٍ شَديدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفيراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبيراً»[23] من پانزده سال روی این آیه فکر کردم که باز هم کم است. مرحله اولی: «هم و الله من أهل قم»، در مرحله ثانی: «هم و الله من اصحاب المهدی (عج)». دو مرتبه در مسجدالاقصی وارد میشویم، مرتبه اول وارد نشدیم چون مرتبه اول است، بعد الافساد عالمی است. این بحث بعد خواهد آمد.
در جنگی که مسلمانها کردند و بیتالمقدس را گرفتند، آن جزء «مَرَّتَيْنِ» نیست؛ چون «لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ» افساد جهانشمول از بنیاسرائیل موقعی است که دولتی تشکیل دهند، قبل از اینکه شذاذالآفاق و آواره بودند که خود را هم نمیتوانستند حفظ کنند.
ببینید در اینجا «الْأَرْضِ»، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» یعنی کل ارض تکلیف. این کره زمین، در این زمین آیا مؤمنین تراز اول «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» مخاطبین در زمان رسولالله (ص) هنوز زنده هستند؟ نه. استخلاف فی الأرض، آیا خیال میکنید یکی از این چهار وعده برای آنها حاصل شد؟ نه. این آیه، آیه مدنیه است، قبل از آن آیه مکیه است، در آیه مکیه اشاره کرده است. در آیه مکیه که در مکه همیشه کتک خوردن و کشته شدن و ناراحت شدن و فرار کردن و شعب ابیطالب رفتن و در آخر هجرت کردن بود، میفرمایند: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»[24] این کسانی که در مکه حق نفس کشیدن ندارند، حق خوردن نان و آب ندارند، رسولالله در شعب ابیطالب باید در زندان باشد، کسی حق ندارد به اینها آب دهد. این جز وحی است؟ جز وحی ربالعالمین است که «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ»؟ همه آنها مضطر بودند «إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ»، «خُلَفاءَ الْأَرْضِ» یعنی سلطه دست آنها باشد، سلطه دست کسانی که به گناه ایمان مضطر هستند، به گناه ایمان مضطرب هستند. چون اینها در جرگه ایمان و عمل صالحات کامل واقع شدند مضطر هستند، ابوجهلها، ابولهبها و دیگران به اینها حمله میکنند، هجوم میکنند، اذیت میکنند. امیدی نبود که اینها بتوانند در مکه زنده بمانند و زنده هجرت کنند.
این در آیه نور روشنتر میشود، در آنجا دارد: «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ» آن وقت در آیه نور: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ». اولاً «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»، «لَ» تأکید، نون تأکید ثقلیه تأکید است. «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» خلافت و سلطه و سیطره جهانشمول به اینها بده، این اتفاق حتی در زمان پیغمبر بزرگوار در مدینه هم نیفتاد! جهانشمول «فِي الْأَرْضِ» کل ارض.
«وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ». تمکین دین، گاه دین با تمکین است و گاه بدون تمکین است. تمکین در بُعد شایستگی اداره که میتواند باشد، تمام ادیان الهی شایستگی اداره را دارند، ولکن تمکین یعنی در اجتماع جا بگیرد، دین طوری در اجتماع جا بگیرد که هیچ جایی از برای لادینی نباشد. سلطه دین آنقدر قوی باشد و آنقدر نیرومند باشد که جایی در متن و حتی در حاشیه برای لادینی و لاابالیگری نماند. تاکنون، چه زمانی این اتفاق افتاده است؟ «وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ».
سوم: «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» خوفی که مؤمنین «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» دارند، خوف از این است که به طرف حق میروند و باطل را ترک میکنند، خوف از این است که با کتابالله زندگی میکنند، این خوف هنوز وجود دارد. گناه بزرگ ما این است که با کتابالله فقه میگوییم، با کتابالله اصول میگوییم. گناه بزرگ اینها است که مدام تهمت میزنند، در میان بزرگترین حوزه اسلام ما متهم هستیم. چرا؟ گناه بزرگ این است که ما با کتابالله محشور هستیم و داریم با کتابالله کار میکنیم، داریم قالالله میگوییم، دارند میگویند: قالالله بیهوده است.
«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً» این چهار وعده است. پس این احتمال اول که مسلّمِ مسلّم است، زیاد خواهد شد، ولی آنچه مسلّم مسلّم و قدر متیقن است این است که: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ» آنهایی که زمان رسولالله در مدینه بودند -آیه مدنی است- در مدینه آن تراز اول «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» که اینها تالیتلو عصمت هستند، ولو معصوم نیستند و بالاترین مراحل ایمان و عمل صالح را دارند، خداوند به اینها وعده داده است. این وعده چه زمانی انجام میشود؟ قبلاً که انجام نشد، تا زمانی که زنده بودند هم انجام نشد، پس باید بعداً زنده شوند تا انجام شود. در کجا؟ در برزخ؟ در برزخ که «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» نیست، در برزخ که اینها قدرت پیدا نمیکنند، حکومت پیدا نمیکنند، در برزخ که تکلیف نیست، در برزخ که «لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ» نیست، آنجا که جای تکلیف نیست. «وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ» اصلاً آنجا خوف نیست.
این مرحله اولی است، پس این مرحله اولی نزد هر مسلمانی که قرآن را قبول دارد، قدر مسلّم ثابت میکند که خدا وعده داده است به «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» که در زمان نزول این آیه بودهاند، در زمان نزول وحی قرآنی بودهاند که در آینده «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» به آنها مقام بسیار عالی سلطه جهانشمول خواهد داد. این اتفاق نیفتاده است و همه آنها مُردند. پس یک وقت در همین ارض تکلیف خواهد آمد که اینها استخلاف پیدا کنند. این یک بُعد بود.
بُعد دوم: مگر اینطور نیست که خطابات قرآن که به «الَّذينَ آمَنُوا» است، علی وجه الإستغراق است، علی وجه القضایا الحقیقیة است «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا»[25] یعنی همانهایی که آن زمان بودند، ما باید بیوضو نماز بخوانیم؟ خطابهای قرآنی علی وجه القضایا الشخصیه و خارجیه که نیست، علی وجه القضایا الحقیقیة است. مگر خطاباتی که خاصّ به افراد خاصی باشد، مثل خطابی که به رسولالله است: «لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ»[26] این مطلب خاصی است. اما اگر مطلب «الَّذينَ آمَنُوا» است که بر محور ایمان خطاب است و خطاب، خطاب بر مبنای ایمان است، طبعاً شامل کل مؤمنین با مراحلی که دارند خواهد شد. پس احتمال دوم: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» از زمان نزول قرآن تا وقتی که این جریان در همین عالم تکلیف اتفاق بیفتد.
سوم بالاتر است. به آیات قبلی مراجعه کنیم، این مطلب را تأیید میکند. اگر آیات قبلی نبود، باز «الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ»، «كُمْ» چه کسانی هستند؟ «كُمْ» فقط مسلمانها هستند؟ خدا دارد سخن میگوید. «يا بَني آدَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ»[27] فقط مسلمانها هستند؟ وقتی که خطاب به انسان است، به آدم است، آن خطابی که در اختصاص شریعت خاصهای نیست، البته اگر خطابی که در اختصاص شریعت خاصه است مربوط به آن شریعت است، اما خطابی که در اختصاص یک شریعت خاصهای نیست، کل مکلفین را شامل است، نه تنها انسانها، جن و غیر، آنهایی که مکلف هستند. در اینجا، احتمال سوم که این هم درست است.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ» «کُم» علی وجه القضایا الحقیقیة، کل مؤمنین تاریخ از زمان آدم تا خاتم النبیین تا وقتی که ولیّ امر میخواهند ظهور بفرمایند کل مؤمنین تاریخ که در ایمان درجه اول هستند و اعمال صالح دارند، این وعده برای آنها است. مطلب همین است. چرا؟ چون فرماندهی کل قوای روحانی و سیاسی که جامع مجامع جمیع نبیین و ائمه (ع) است، بدون شک در ولیّ امر (عج) وجود دارد. ابزار هم باید همینطور باشد، همانطور که خود او جامع است، ابزار او هم باید جامع باشد، همانطور که خود او آدم است، نوح است، موسی است، عیسی است، محمد است، علی است، فاطمه است، حسن است، حسین است، همه اینها است، وارث همه اینها است، ابزار او هم باید تمام کسانی که در طول تاریخ دارای مقامات درجه علیای ایمان و اعمال صالح هستند باشند، چرا؟ چون این دولت جهانشمول دولتی است که قرب یومالقیامة است، دولتی است که در این دولت تمام اهداف انبیاء تحقق پیدا میکند. به چه وسیلهای؟ فقط خود صاحبالأمر تنها باشد؟ نمیشود، کمک میخواهد. خمینی به تنهایی نمیتوانست در ایران انقلاب اسلامی به وجود بیاورد، ابزار میخواهد. بعضی از ابزارها کال بود، بعضیها درست بود، بعضی از ابزارها نادرست بود، إنشاءالله درست خواهد شد. اگر آقای خمینی خاک کفش صاحبالأمر هم حساب شود افتخار میکند.
ولیّ امر که از نظر بُعد اصلی فرماندهی کل قوا «أنا النّبیون» است و اصلاً کسری ندارد، و حاکم بالقرآن است و حاکم بالسنة المحمدیة است، این حکومت هم که حکومت جهانشمول است ابزار میخواهد. ابزار چند گونه است:
1- 313 نفر «هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ»[28] که عرض کردیم، 313 استانداری در کل جهان تکلیف تشکیل خواهد شد.
2- جِیش «فَإِذَا كَمَلَ لَهُ الْعَقْدُ وَ هُوَ عَشَرَةُ آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[29] زیر پرچم است، قلب هر کدام از آنها به اندازه چهل مرد جنگی درجه اول است، تعداد مهم نیست.
امام زمان زیاد جنگ نمیکند، خیلیها با امام زمان جنگ نمیکنند. شاید آقایان متحیّر شوند، در روایتی دارد: اصلاً یک نفر از محاربین با ولیّ امر بلد اروپایی و آمریکایی نیست. اهل کوفه، اهل مکه، اهل مدینه، اهل بصره، اهل دمیسان، اهل زوراء هستند، وای بر ما اگر اینها جنگ کنند. ولی اینها قدرتی ندارند. چرا آنها نه؟ «طُلُوعَ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا»[30] ما که مراحل را طی کردیم و همه چیز مخلوط شده، سخت است که زیر بار برویم خدای ناکرده. اما کسانی که در کفر مسیحیت، در کفر یهودیت، در کفر الحاد، در کفر شرک بودهاند، آنقدر مظالم طرفینی در اجتماع آنها زیاد خواهد شد که همه عاصی میشوند و تمام آنها در انتظار یک نور نجاتی خواهند بود، لذا آنها زود تسلیم میشوند، إنشاءالله ما هم زود تسلیم خواهیم شد. این 313 نفر باید بهترین افراد در طول تاریخ تکلیف باشند. ده هزار نفر باید بهترین شجاعان رزمنده در طول تاریخ تکلیف باشند.
3- «مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً»،[31] «مَنْ محَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً» فقط 313 نفر و ده هزار نفر نیستند، تمام مؤمنین تراز اول تاریخ رسالات، تا رسالت اخیره، تا زمان ظهور ولیّ امر باید ظهور کنند، این احتمال سوم است. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».[32]
مرحله بعدی، شما به قرآن مراجعه بفرمایید دقیقاً آیاتی است که ما از سراسر آیات 56گانه «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» بیان میکنیم. خداوند یک اختصاصاتی به «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» داده است، این اختصاصات در ابزار حکومت جهانشمول صاحبالأمر باید باشند. از جمله ملحقاتی این آیات دارند که ابتدای آن «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» است. از جمله «وَ قَليلٌ ما هُمْ» کم هستند، اکثریت با دیگران است. در گروه مؤمنین «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» کم است، اکثریت با دیگران است، سوره 38 (ص)، آیه 24.: «وَ قَليلٌ ما هُم» ابتدای همه آیات که داریم به عنوان ذیلهای آن عنوان میدهیم، «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» است، «عَمِلُوا صالِحاً» نیست، «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» است.
از جمله: «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» سوره آلعمران، آیه 57. «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» کجا؟ مگر در برزخ دارد؟ مگر در بررزخ توفیه اجور برای همه نیست؟ مگر در عالم برزخ برای مؤمنین متوسط «يُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» نیست؟ اینجا «يُوَفِّيهِمْ» است. «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» این توفیه دارای سه بُعد است: بُعد اول یومالدنیا است، بُعد دوم یومالبرزخ است، بُعد سوم یومالقیامةالکبری است. و توفیةالأجر این است که این مؤمنین درجه اول تاریخ که در طول تاریخ اسارت دیدند، کتک خوردند، فحش شنیدند، ناراحتی دیدند، هجرت دیدند، کشته شدند «یُوَفِّيهِمْ» جریان برمیگردد، نقشه بهطور کلی برمیگردد و تمام آن سلطات جور و فرماندهان جور، پادشاهان جور، رؤسای جمهور جور، مدیرهای جور، کسانی که ولو به عنوان ایمان آمدند، اما جور کردند همه کنار میروند. میگوید: «يُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ» اینجا کسانی که در درون و برون مملو از ایمان هستند، آنها «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» هستند.
سوره رعد، آیه 29: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» مگر حسن مآب برای بقیه مؤمنین نیست؟ نسبی است، ولی حسن مآب مطلق است. حسن مآب مطلق، مآب یعنی مرجع، آخر امر در دار تکلیف حسن مآب در دولت ولیّ امر (عج) به حساب «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا»، اگر خود این تنها بود مطلق بود، اما به حساب «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا» است که آیه محوری است.
4- «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبيراً» سوره أسراء، آیه 9. بعد سوره 18 (کهف)، آیه 30: «إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» تمام اینها «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» است. «إِنَّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» کسی که عمل را بهطور خوب و نیکو بر مبنای ارادةالله و شریعةالله انجام داد «لا نُضيعُ». یکی از ضیاعها و اضاعهها و از بین رفتن اجرها این است که در دنیا همینطور کتک خوردن و مردن و از بین رفتن است. نخیر، خدواند اینها را بعداً إحیاء میفرماید، رجعت میدهد تا حکومت کنند. «وَ مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[33] ابوجهلها و ابولهبها و صدّامها و شاهها همه باید بیایند «مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً» باید به حساب آنها رسیدگی شود. همانطور که آنها اینقدر به گروه ایمان ظلم کردند باید در همین عالم برگشت شود و برگردند.
همچنین سوره طه، آیه 75: «فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى» این «الدَّرَجاتُ الْعُلى» برای ایمان اعلی و عمل صالحات اعلی است که ضلع اول این هندسه «الدَّرَجاتُ الْعُلى» عبارت است از یومالدنیا.
«لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي
الصَّالِحينَ» سوره 29 (عنکبوت) آیه 9: «لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحينَ» چطور
شد؟ مگر اینها صالح نیستند؟ ما در قرآن یک اصطلاح صالحین داریم که صالحین معصومین
هستند. بعضی وقتها معصومین درجه اعلی هستند که ابراهیم عرض میکند: «أَدْخِلْني
بِرَحْمَتِكَ في عِبادِكَ الصَّالِحينَ».[34]
پس این صالحین که چه درجه اعلی و چه درجات گوناگون دارند، در این جهت شرکت دارند
که معصومین هستند. پس در یک زمانی معصومی حکومت جهانشمول خواهد کرد که «الَّذينَ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحينَ». شما
ابزار مهدی خواهید بود. این رجعت بالإستعداد است، عرض کردیم که خواهی نخواهی اینها
که مردند رجعت خواهند کرد و کسانی که در آن زمان خواهند بود و زندگی خواهند کرد،
مطلب دیگری است…
[1]. بحار الأنوار، ج 89، ص 20.
[2]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[3]. آل عمران، آیه 138.
[4]. نحل، آیه 89.
[5]. بقره، آیه 159.
[6]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج 15، ص 245؛ بحار الأنوار، ج 89، ص 94 (با اندک تفاوت).
[7]. نساء، آیه 59.
[8]. اسراء، آیه 36.
[9]. الأمالی (للشیخ الطوسی)، ص 441.
[10]. الإحتجاج (للطبرسی)، ج 2، ص 449.
[11]. بحار الأنوار، ج 52، ص 317.
[12]. همان، ج 53، ص 9.
[13]. فتح، آیه 28.
[14]. نور، آیه 55.
[15]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج 9، ص 41؛ بحار الأنوار، ج52، ص 332 (با تفاوت).
[16]. مریم، آیه 60.
[17]. روم، آیه 30.
[18]. توبه، آیه 71.
[19]. عصر، آیات 1 تا 3.
[20]. صافات، آیه 103.
[21]. نور، آیه 55.
[22]. اسراء، آیه 4.
[23]. همان، آیات 4 تا 7.
[24]. نمل، آیه 62.
[25]. مائده، آیه 6.
[26]. احزاب، آیه 52.
[27]. اعراف، آیه 31.
[28]. بحار الأنوار، ج 19، ص 320.
[29]. الإحتجاج (للطبرسی)، ج 2، ص 449.
[30]. بحار الأنوار، ج52، ص 181.
[31]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[32]. نور، آیه 55.
[33]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[34]. نمل، آیه 19.