پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان منظور از کلمه ی « عرضنا » در آیه ی مربوطه و شرح آیاتی که کلمه ی «عرض» در آنها آمده است. ۲-بیان منظور از امانت الهی که به تمامی کائنات داده شده است و تنها انسان در بازگشتش خیانت کرده است. ۳-توضیحات حول امانت و در چه صورتهایی خیانت در امانت صورت می گیرد.

جلسه سیصد و نود و نهم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

آیه‌ی حمل امانت الهی

عرض امانت؛ حمل امانت توسط انسان

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».[1]

مطالبی را دیروز حضور برادران راجع به مفردات آیه عرض کردیم. از عرض شروع می‌کنیم: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ»، عرض در لغت به معنای نمایش دادن است و این نمایش دادن دارای چند بُعد است که ابعاد مختلف نمایش دادن را از مورد عرض که امانت است استفاده می‌کنیم. چون امانت‌ها با هم فرق دارد، عرض امانت‌ها هم با هم فرق دارد و چون مؤتمَن‌ها فرق دارند، عرض‌ها و امانت‌ها با هم فرق دارند. پس این‌طور نیست که عرض فقط یک معنا بدهد، امانت‌ فقط یک معنا بدهد، مؤتمِن یک شخص خاصّی باشد و مؤتمَن‌ شخص خاصی. از نظر اختلاف مراتب و موارد عرض و اختلاف موارد امانت و مؤتمِن و مؤتمَن طبعاً معنا فرق می‌کند. عرض‌کننده امانت خدا است، عرض به هر معنا است و امانت به هر معنا است چون عرض‌کننده امانت خدا است، بنابراین این عرض امانت به معنای احتیاج عرض‌کننده نیست.

چون عرض‌کننده، یعنی به نمایش‌گذارنده یا عینی یا علمی یا تنبیهی و تعلیمی که عرض سه بُعد دارد، این یا از شخص محتاج است یا از شخص غیر محتاج است. اگر شخصی متاعی را به نمایش می‌گذارد که بفروشد، احتیاج به فروش دارد، اگر مطلبی را تعلیم می‌کند احتیاج به تعلیم دارد، اگر مطلبی را تنبّه می‌دهد احتیاج به تنبّه دارد. چون «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»،[2] در هر صورت از صور، در هر حرکت، در هر سکون، در هر فکر، در هر فعل، در هر نگاه، در هر نمایش، در هر کاری سلباً و ایجاباً، انسان بر مبنای احتیاج انجام می‌دهد. یا احتیاج انسان به خلقی از خلق الله است یا در عمق احتیاج انسان به الله. هر کاری که انسان می‌کند «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»،[3] کدح‌های انسان‌ها و زحمت‌های انسان‌ها «إِلى‏ رَبِّكَ» است، «وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ».[4]

بنابراین عرض که می‌کند، یعنی به نمایش گذاشتن، به نمایش گذاشتن عین چیزی، تعلیم چیزی، تنبیه به چیزی، به هر کسی، به هر وضعی، به عنوان احتیاج است. یا احتیاج درونی و یا احتیاج بیرونی. احتیاج درونی: من به خلقی مانند خود نیازمند هستم، چون نیازمند هستم، مطلبی را، جنسی را، مالی را، کاری را، برای استفاده کردن از خلق به نمایش می‌گذارم. یا اگر این به نمایش گذاشتن از نظر استفاده کردن از خلق الله نیست از نظر انجام امر الله است. من جان خود را، مال خود را، عقل خود را، علم خود را، همه چیز خود را، خودم را، برای رضای خدا در معرض فنا می‌گذارم، این هم برای احتیاج است. منتها یک احتیاج ادنی و یک احتیاج اعلی است. احتیاج ادنی احتیاج دنیوی است و احتیاج اعلی احتیاج اخروی است. بنابراین عارض امانت، به نمایش‌گذارنده امانت، در هر بُعدی از ابعاد سه‌گانه عینی و تعلیمی و تنبیهی و تذکیری، این محتاج است. اگر به خلق الله محتاج نباشد و فوق آن اگر به الله محتاج نباشد و مادون آن اگر به شیطنت‌ها محتاج نباشد، به شیطنت‌ها، به ربّانیت‌ها، به خوب‌ها، به بدها، اگر احتیاج نداشته باشد نیازمند به هیچ فعلی از افعال نیست که از جمله آن افعال به نمایش گذاشتن است. به نمایش گذاشتن چیزی که در نمایش دادن آن استفاده می‌کند، یا استفاده از خلق یا استفاده از خالق.

– اگر این‌طور باشد که هیچ انسانی نمی‌تواند […]

– منتها گاه خودِ خودی است گاه خودِ خدایی است، اگر خودِ خدایی است فی سبیل الله است، اگر خودِ خودی است فی سبیل الشیطان است. خودبینی دو خودبینی است: یک خودبینی که از خود تجاوز نکند شیطانی است و یک خودبینی که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[5] خدابینی. پس دو بُعد دارد: بُعد خودی و بُعد غیر خودی. حالا این‌جا «إِنَّا عَرَضْنَا»، تمام مراحل حاجت به خلق الله و الله در عرض امانت ربّانیه نیست، چون «وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»، این بُعد اوّل.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، در عرض صحبت می‌کنیم. در عرض که مطلقاً به معنای به نمایش گذاشتن است ما چند آیه داریم. در تفسیر این‌طور یادداشت کردیم، در تفسیر صفحه 217، جلد احزاب: «و عرض الأمانة هذه بذلك العرض العريض ليس ليعني عرض التّخيير التّرديد بل هو عرضها على كلّ كائنٍ بفرضها في ذات تكوينه عرضٌ يعني عرض الحال للبُعد الثّاني في كلّ كائن حالٍ واقعةٍ لا مناص عنها في كينونته فـ«إِنَّا عَرَضْنَا» ليس إلّا عرض واقع الحال للإنسان الظلوم الجهول أَنّه المتخلّف الوحيد في الكون كلّه بمن معه من أضرابه الجن امّن ذا و كما الأسماء عُرضت على الملائكة». عرضی که از استفاده موارد عرض در آیات گوناگون می‌خواهیم استفاده کنیم کلّاً عرض امانت علی الکون کلّه است، حالا عرض‌های دیگر: «و كما الأسماء عرضت على الملائكة لبيان حالهم و جاه العلم بها «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ»». چرا این اسماء که اعیان ذوی‌العقول هستند به ملائکه عرض شد؟ عرض برای تعلیم بود؟ خیر، عرض اعیان بود؟ خیر، عرض اشباح بود برای اینکه به ملائکه بفهماند شما نمی‌فهمید.

مثلاً کسی ادّعا می‌کند که من عالم العلوم هستم، هر نوشته‌ای، هر فکری را می‌دانم. یک کتابی را در حضور او به عرض می‌گذاریم، به نمایش می‌گذاریم، می‌گوییم این کتاب را مطالعه کن، این کتاب را مطالعه کن و معنی کن، نمی‌تواند. این عرض برای چیست؟ عرض برای تنبیه به این است که شما نمی‌دانید. پس بنابراین عرض علی الملائکه برای این است که اشباح محمدیین (ص) که به نمایشِ ملائکه گذاشته شد نمایش تعلیمی نیست، نمایش علمی نیست، بلکه نمایش تنبیهی در بُعد تجهیل است. گاه نمایش تنبیهی در بُعد نشان دادن راه است، دور باشد یا نزدیک، گاه این است که نمایش تجهیلی نیست. این اشباح را ملاحظه کنید، این‌ها ملاحظه کردند دیدند نمی‌فهمند، تا اینکه آدم مأمور به انباء اسماء الأشباح شد که اشباح الأشباح باشد. این یک عرضه.

البته این عرض مراد از «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» نیست، چرا؟ برای اینکه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ» تحقیقی بود، تنبیهی بود، تعلیمی بود و هشدار دادن به کلّ کائنات بود که ما این امانت را به شما دادیم و در این امانت خیانت نکنید. پس این غیر از عرض اشباح بر ملائکه است، عرض اشباح بر ملائکه برای تنبیه سلبی بود که شما نمی‌دانید، ولکن عرض امانت بر کلّ کائنات «بمن فیه الانسان» از برای تعجیز نبود، بلکه از برای تشویق و تذکیر و تنبیه بود به اینکه این امانت را به تو دادیم و باید کاملاً تمام نیروهای خود را بسیج کنی برای اینکه این امانت محفوظ باشد. این امانت است، باید سالم رد شود، آن‌طوری که خدا می‌خواهد این امانت باید الی الله مرجوع شود. پس این عرض، عرض علی الملائکه که هست مراد نیست.

«و كما الصّافنات الجياد عرضت على سليمان‏»،[6] «الصافنات الجياد» که «عرضت على سليمان» این عرض چه بود؟ عرض عینی بود. یعنی لشکر سلیمان به نمایش سلیمان آمد، اشباح نبود، تعلیم نبود، تنبیه بود، تجهیل نبود، بلکه نمایش دادن خود بود. به نمایش گذاشتن لشکر، خود لشکر به نمایش سلیمان گذاشته شد، برای چه؟ برای اینکه سلیمان جبروت ربانی جیش فی سبیل الله را ببیند. این هم مراد نیست، چرا؟ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، خداوند یک چیزی را به نمایش گذاشت؟ چیز خارجی را؟ چیزی که خارج از خلایق است؟ خیر، بُعد سوم حالت خلایق را خداوند به نمایش تذکیری و تنبیهی ملائکه گذاشت. ولکن عرض صافنات الجیاد به نمایش گذاشتن لشکر است و لشکر خارج از سلیمان هستند. از حال او، از قال او، از عین او، از ذات او، از صفات او، از فعل او خارج است. به نمایش گذاشتن لشکر است که در راه خدا جنگ می‌کنند و سلیمان منتفع شود و حظ ببرد در بُعد اینکه در راه خدا لشکر دارد. پس این عرض هم مراد نیست.

– [سؤال]

– داریم سبر و تقسیم می‌کنیم. آن عرض‌هایی که در قرآن است، بعضی عرض‌ها مناسبت با عرض آیه امانت است بعضی مناسب نیست، این دو عرض مناسب نیست. «كما «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا».[7] یوم القیامة تمام مکلّفان صف اندر صف به نمایش رب‌العالمین گذاشته می‌شوند. البته نمایش دو نمایش است: یک نمایش کلّی است که همه موجودات در دنیا، در آخرت، حتی قبل از وجود، بعد از انعدام، در نمایش حق هستند. چون علم خدا به همه چیز شامل است، قبل از وجود، بعد از وجود، در هر حالی. این عرض است، یک وقت هم خیر «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ»،[8] یعنی طوری به نمایش رب‌العالمین گذاشته می‌شوند که خود آن‌ها بدانند که مورد نمایش هستند. چون در دار تکلیف اکثراً جاهل هستند، اکثراً غافل هستند که در محضر رب هستند. چون اکثر مکلّفان در عالم تکلیف و قبل از موت غافل هستند، جاهل هستند یا متجاهل هستند، تقصیراً و یا قصوراً. تقصیراً جاهل هستند یا متجاهل هستند که در محضر رب هستند، در برابر نمایش رب هستند، این حالت منتقل می‌شود. یوم القیامة، اگر در دنیا درصد زیاد خود را در معرض حق نمی‌دانند «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا». یوم القیامة، بعد الموت ادنی و یوم القیامة اعلی به نمایش حق گذاشته می‌شوند. نه اینکه نمایش حق زیاد شود، خیر، این معروضین و مکلّفین که به نمایش حق گذاشته می‌شوند خود آن‌ها صددرصد می‌دانند که حق آگاه است. این «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ».

– [سؤال]

– بحث سر عرض است، بحث سر معیت نیست، بنابراین این عرض هم نیست. چرا؟

– افرادی هم در آن عالم هستند که…

– عرض امانتی که «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا» هم در این‌جا مراد نیست. چرا؟ برای اینکه این عرض برای این است که این‌ها بدانند که خدا می‌داند و در معرض نمایش حق هستند، ولیکن عرض امانت در این بحث نیست. این هم نیست. و همچنین «وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً»[9] «وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها»[10] «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا».[11] نمایش دادن جهنّم، نمایش دادن نار، چه نار را به نمایش اهل نار بگذارند، چه اهل نار را به نمایش نار بگذارند، این هم عرض عینی است.

عرض عینی است؛ یعنی بعد از اینکه این‌ها متوجّه نبودند که اهل نار خواهند بود. یعنی عین نار را به نمایش آن‌ها می‌گذارند که عذاب شوند، عین معذّبین و مستحقین آتش را به معرض نمایش نار می‌گذارند کأنّه نار چشم دارد. همان‌طور که آن‌ها چشم دارند، حس دارند، با چشم و حس عین نار را درک می‌کنند، نار هم کأنّه چشم دارد. این‌جا ترائی حاصل می‌شود، بنابراین عرض عین است. در میان عرض‌ها که عرض نمایش گذاشتن برای تجهیز، این مراد است؟ خیر. نمایش گذاشتن عین خود مطلب را نمایش بدهند، این نیست. نمایش دادن تعلیمی و تنبیهی است، چرا؟ برای اینکه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» یعنی به نمایش گذاشتیم امانت را بر سماوات و ارض و جبال که در ضمن انسان است، که در ضمن انسان است از کجا معلوم می‌شود؟ برای اینکه دو بُعد دارد: یکی «السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ» شامل همه موجودات هست یا نه؟ بله. «السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ» عبارةٌ أخری از کلّ موجودات است. منتها نخبه موجودات سماواتی و ارضی انسان‌ها هستند. پس انسان خاص بعد از عام است که ذکر در خلال کائنات نشده، ولکن ذکر به عنوان عرض شده است. بنابراین اینکه خداوند امانت را عرض کرد، امانت را به نمایش گذاشت، نمایش علمی نیست، نمایش عینی نیست، نمایش تنبیهی است. یعنی تنبیه به آنچه باید سماواتیان و ارضیان و جبال و انسان بدانند و تجاهل دارند. باید موجودات امانت را در بُعد اعلی و ادنی بدانند، ولکن تجاهل دارند، تغافل دارند. اگر جهل هم هست، نسیان است خداوند تذکّر می‌دهد، با این نمایش دادن تذکّر می‌دهد.

مثلاً کسی منکر فضیلت شما است، شما نمایش می‌دهید می‌گویید این کتاب از من است، می‌دانید که این کتاب از من است، شما فضیلت خود را نمایش می‌دهید. همین‌طور خداوند امانت را در کلّ موجودات عالم هستی خلق کرده است، کما اینکه وجود داده است، هدایت داده است. اینکه انسان و موجودات دیگر وجود دارند، این قابل جهل نیست. ولکن اینکه خداوند به این موجود هدایت داده است «الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[12] این قابل تغافل است. مطلبی که بسیار اصیل است و باید روی آن زیاد حساب کنیم، از نظر علمی و عقیدتی و اخلاقی همین است که دیروز عرض کردم. این امانت معروضه علی السّماوات و الأرض و الجبال چیست؟ امانتی است که همگانی است، امانت خصوصی نیست. این امانت همگانی که از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان‌ها و جنّ و ملائکه و تمام کائنات که بر آن‌ها صدق شیء می‌کند، این امانت بر آن‌ها معروض شده است «عرضاً تنبیهیّاً» نه عرض ایجادی، چون عرض ایجاد نیست. ما فلان چیز را به نمایش گذاشتیم ایجاد نیست، بلکه به نمایش گذاشتن بعد الوجود است. اگر امانت در این‌جا ایجاد چیزی بود می‌فرمود: «إنّا أوجدنا»، ولکن «إِنَّا عَرَضْنَا»، یعنی امانت را به نمایش گذاشتیم.

امانت چیست؟ امانت چند خصوصیت دارد:

1- خداوند در نمایش گذاشتن این امانت احتیاج ندارد؛

2- در عرضه این امانت معروضین علیهم به ناچار این امانت را دیدند و فهمیدند، اختیار لازم نیست.

اختیار لازم نیست؛ یعنی ممکن است بعضی از موجودات به علّت کفر، تغافل، تجاهل، انکار، این امانت را نپذیرند، خیر، این‌طور نیست، این امانت عرض تکوینی است. عرض تشریعی نیست، به نمایش گذاشتن قرآن در حوزه‌ها نیست که غالباً نپذیرند، به نمایش گذاشتن رسالت‌ها در مقابل منکرین نیست که غالباً نپذیرند، خیر. به نمایش گذاشتنی است که به ناچار پذیرفته‌اند، تذکّر دادن است به آن اصلی که خداوند به همه موجودات داده است. ولکن تغافل از این اصل دارند. پس این امانت، امانت ولایت ائمه نیست، امانت ولایة الرسول نیست، ولایة الرسول و ولایة الائمة از برای سنگ‌ها هم هست؟ سنگ‌ها هم به رسالت مؤمن هستند؟ البته ولایت از مصادیق علیای امانت است، ولکن امانتی که معروض است علی السماوات و الأرض و الجبال، امانت بُعد سوم از وجود هر موجودی است. چطور؟ این «القرآن يفسّر بعضه بعضاً و ینطق بعضه علی بعض»[13] درجات دارد، هر قدر انسان بیشتر فکر کند، بیشتر کاوش و کوشش و دقّت کند، کمک بیشتری از برای فهم آیات معضله از آیاتی که مفسّر آیه منظور هستند می‌یابد.

آیه سوره طه: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى». پس دو اعطاء است، اعطای اوّل و اعطای دوم، «كُلَّ شَيْ‏ءٍ». «كُلَّ شَيْ‏ءٍ» استقراء دارد تمام موجودات را، روحانی، جسمانی، مادّی، ماد‌ّه رقیق، مادّه غیر رقیق، تمام مراتب موجودات را. «كُلَّ شَيْ‏ءٍ». «خَلْقَهُ»، اوّل ایجاد آن را اعطاء کرد. «ثُمَّ هَدى»، بعد هدایت را اعطاء کرد. پس بُعد اوّل و قدم اوّل در ایجاد، ایجاد اصل موجودات است، قدم دوم ایجاد هدایت موجودات است. اگر خداوند فقط موجوداتی خلق کند و در درون این موجودات عامل هدایت قرار ندهد این خلق عبث است و اگر قبل الخلق هدایت قرار بدهد محال است. بنابراین اوّل خلق است، جماد را، حیوان را، انسان را، فرشته را، جن را، و… اوّل خلق است، «ثُمَّ هَدى». «فَ» نیست. «ثُمَّ هَدی»، «ثُمَّ» حساب دارد. بنابراین هر موجودی از موجودات به طور کلّی و بلا استثناء دو هبه الهیه دارد: 1- هبه اصل وجود؛ 2- هبه هدایت.

– [سؤال]

– قول وحی است.

– [سؤال]

– یعنی تشریع برای نباتات و جمادات هم؟ جمادات هم تشریع دارند؟ شرع دارند؟ انبیاء دارند؟ سنگ نبی دارد؟ «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏»، دو بُعد است. همه موجودات دو بُعدی هستند، بعد اوّل: خلق، بُعد دوم: «ثُمَّ هَدى»، هدایت «لِما خُلِقَ لأجله». هدایت «لما خلق لأجله» تکامل‌پذیر است یا تنازل‌پذیر است یا نه تکامل نه تنازل؟ با این سه راه. هدایت به استمرار خلقت، استمرار جمادیت، نباتیت، حیوانیت، انسانیت، مَلِکیت، ملائکیت و غیره. «ثُمَّ هَدى»، کدام امانت است؟ آیا وجود امانت است؟ آیا هدایت امانت است؟ آیا چیز دیگر امانت است؟ هر سه امانت هستند. «أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»، خداوند به انسان وجود داد، این وجود دادن به انسان امانت است یا نه؟ خود من امانت هستم. خداوند به انسان هدایت داد این هدایت امانت است یا نه؟ بله. مگر خداوند به ما وجود داد که منعزل عن الرّب بتوانیم زندگی کنیم؟ امانت است. چون وجود از دو حال خارج نیست؛ یا وجود مستقلّ مستقل است که آن وجود خدا است، یا وجود است که مستقل نیست. وجود است که حادث است و این حادث در تمام زمان‌های وجود نیازمند دارد، نیازمند به محدث است، بنابراین امانت است.

مطلب بسیار رقیق است و تکرار شده، ولکن ارقّ آنچه که تکرار شده است. نه تنها اگر خداوند به ما مالی داد، عیالی داد، عِرضی داد، مقامی داد، این امانت است، خیر، خودِ من نزد خودم امانت هستم. خود من نزد خودم، قبل از اینکه خود باشم چیزی نبود که امانت باشد، ولی قرآن تعبیر می‌کند: «الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ»، کل شیء، این شیء قبل از وجود چیزی نبود، «أعطی وجودَه، أَعطی هدایته». پس هم وجود امانت است، هم هدایت امانت است. پس عرضِ چیست؟ «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، وجود را بر انسان عرض می‌کند، چون فقیر است. عرض وجود یعنی خداوند این وجودی که به انسان داده وجود مطلقه نیست، وجود فقیر متصل به ارادة الله و نعمة الله است و این فقر و نیاز و هیچ نبودن در ذات همه موجودات کوبیده شده است که حتی جمادات هم شعور دارند. جماد هم شعور دارد که خدایی وجود دارد، همه موجودات این شعور را دارند که خود آن‌ها چیزی نیستند، بنابراین:

1- عرض وجود.

2- عرض هدایت، یعنی چون موجودات مخصوصاً انسان تغافل دارند از اینکه وجود آن‌ها از غیر است، تغافل دارند که خداوند به این وجود هدایت داده است، در اثر تغافل و تجاهل عن تقصیرٍ نیازمند به بُعد ثالث هستند. باید توجه بدهد که تو چیزی نیستی، هدایت نزد تو استعاره است، هدایت امانت است، وجود امانت است. چون وجود تو امانة الله است، هدایت تو امانة الله است، «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ»، در حقیقت تکوین است. بله، در بُعد انسان‌ها تشریع هم ملحق به تکوین است. تورات نزد توراتیّین، انجیل نزد انجلیّین، قرآن نزد قرآنیین امانت است، ولکن بحث در بُعد امانت تکوین است. امانت تکوین است که قابل نیست قبول نشود، قابل عدم پذیرش نیست. برای اینکه اگر قابل عدم پذیرش بود حجّت نبود، این امانة الله که اصل شده است و برای کل موجودات به نمایش گذاشته شده است، این امانة اللّهی است که در کل موجودات مندک است. موجودات هر چه کنند نمی‌توانند خالی از این امانت باشند.

آیا موجودی می‌تواند خالی از وجود خود شود؟ خیر. خالی از امانت شود؟ خیر. البته می‌تواند خالی از توجه به امانت شود، یعنی تغافل، تجاهل، عن تقصیرٍ که «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏»،[14] یا مشرک باشد یا چه باشد. پس بنابراین تمام انحرافات از غفلت و تجاهل موجود است از اینکه امانة الله است. مثلاً مالی را داریم، اگر فرض کنیم که این مال برای ما است و برای کسی نیست، هر طور بخواهیم تصرّف می‌کنیم. ولکن اگر بدانیم مال امانت است و مال کسی است و متوجه به امانت بودن باشیم، دیگر دست و پای ما بسته است. این مال را باید حداقل حفظ کنیم، حداکثر ترقّی و تکامل بدهیم. بنابراین اگر انسان متوجه باشد وجودش نزد او امانت است، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»،[15] هدایت او امانت است، مال او، عقل او، فکر او، نوامیس خمسه او و اصل نوامیس خمسه همه امانت است و از خود هیچ ندارد و در درون و برون تهی است، همه چیز امانت است، بنابراین عمل امانت‌دار می‌کند. عمل امانت‌دار یعنی کسی که مؤتمِن است هر طور بخواهد طبق خواست او که به مصلحت من است باید انجام شود.

چون گاه امانت‌دهنده نیازمند است، طبق نیاز امانت‌‌دهنده انسان امانت‌داری می‌کند، ولکن خداوند که «عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» نیازمند نیست، بلکه این امانت را به ما داده است چون ما نیازمند هستیم، وجود داده است نیازمند وجود هستیم، هدایت تکوینی داده است نیازمند به هدایت تکوینی هستیم، هدایت تشریعی داده است نیازمند به هدایت تشریعی هستیم. بنابراین در هر بُعدی از ابعاد چون نیازمند امانات اصلی و فرعی و فرع‌الفرع تکویناً و تشریعاً هستیم، بنابراین اگر توجّه به امانت بودن خود و متعلّقات خود داشته باشیم دست از پا خطا نمی‌کنیم.

بنابراین «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» سرجمع این می‌شود که خداوند اصل وجودات موجودات را عرض کرد، نمایش داد، نمایش داد که وجود تو برای تو نیست، و فرع هدایت را نمایش داد که خداوند تو را هدایت کرده است در هر بُعدی از ابعادِ وجودی و استعدادِ وجودی که هستی، تو را به استمرار وجود و بالاتر؛ به تکامل وجود هدایت کرده است. این عرض در تمام زمان‌های خلقت وجود دارد. درست است «إِنَّا عَرَضْنَا» ماضی است، ولکن آیا همه موجودات در ماضی عرض امانت شدند، بعداً نمی‌شود؟ خیر، این ماضی است؛ به این معنا که سماوات و ارض و جبال و انسان و غیر، هر کدام در وقتی که وجود پیدا می‌کنند دو امانت و بعد از آن امانت سوم. امانت اوّل وجود او، عرض وجود که فقیر است. امانت دوم هدایت او که هدایت داری، گمراه نشوی. عرض سوم تنبیه دادن و از غفلت بیرون آوردن برای متجاهلین یا جاهلین یا متغافلین که تو در هر بُعدی از ابعاد وجودی ذاتی و عَرَضی و درونی و برونی امانت هستی.

حالا این امانت دو حال دارد: یا این امانت را انسان، یا انسان یا غیر انسان، فرض کنید انسان است، یا انسان این امانت وجود و هدایت تکویناً و امانت تشریع را درست تحویل مؤتمِن می‌دهد، یا اصلاً تحویل نمی‌دهد یا نادرست تحویل می‌دهد، چون امانات مراتب دارد. مراتب امانات را دیروز اشارتاً عرض کردیم.

1- گاه چیزی است که امانت دادن آن محال است. جان خود را به شما امانت بدهم، من بمیرم که شما زنده شوید. عقل را امانت بدهم، نمی‌شود. علم خود را امانت بدهم، یعنی خود من جاهل شوم علم من برای شما باشد. بعضی چیزها است که امانت دادن آن مستحیل است، امانت دادن خداوند در بُعدی است که مستحیل نیست.

2- امانت دادن چیزی که به صلاحیت طرف نیست، به سنگ عقل بدهند، انسان را مانند سنگ کند، این صلاح نیست. پس این بُعد هم خارج است.

3- امانت دادن چیزی به حساب احتیاج مؤتمِن، این هم نیست.

4- امانت دادن چیزی که طرف می‌تواند قبول کند می‌تواند قبول نکند، این هم نیست.

5- امانت دادن چیزی به طرف که نمی‌تواند قبول نکند.

پس بنابراین همه ما اصحاب امانت هستیم، تمام موجودات عالم «بمن فیه الانسان» خداوند به او امانت داده، نمی‌تواند قبول نکند. ولکن این امانت از چند حال خارج نیست؛ یا این امانت را به خواست خودش، تکامل‌یافته، آن‌طور که خدا می‌خواهد برمی‌گرداند، این ایمان است. یا این امانتی که قابل تکامل است و مأمور به تکامل دادن به امانت عقل است، امانت فکر است، امانت علم است، امانت اخلاق است، امانت عمل است، مأمور به تکامل دادن این امانت‌هایی که بر مبنای فطرت و عقل است و بر مبنای شرع است، مأمور به تکامل دادن است، تکامل‌نداده تحویل می‌دهد، این مقداری خیانت است. برای اینکه امانت را یا عیب می‌زنند و برمی‌گردانند، یا همان‌طور برمی‌گردانند، یا خیر، امانت را تکامل‌یافته برمی‌گردانند، یا اصلاً برنمی‌گردانند.

امانتی که طرف مؤتمَن مأمور به تکامل است و تکامل نداده است و برگرداند، این خیانت است. یا امانتی که برمی‌گرداند، اما ناقص برمی‌گرداند خیانت است، امانتی که اصلاً برنمی‌گرداند ولی برمی‌گردانند خیانت است. مثلاً مالی را به من نوعی داده‌اند، من به هیچ وجه من الوجوه حاضر نیستم مال را برگردانم ولی طرف می‌آید به زور از من می‌گیرد، باز خیانت است، چون من برنگردانده‌ام. چون طبع امانت برگرداندن است، طبع امانت این است که مدتی که مؤتمِن مقرّر کرده است این امانت نزد من باشد یا تکامل بدهم یا تکامل ندهم، این امانت را با دست خودم گرفته‌ام و با دست خودم برگردانم. اگر با دست خودم برنگردانم و اصرار داشته باشم با بسیج همه قوا که این امانت نزد من باشد، این هم خیانت است. ولکن این امانت چیزی است که چه من بخواهم چه من نخواهم، من‌ها و ماها، موجودات «علی مراتبهم»، این امانت وجود و هدایت و شرع و چه، چه بخواهیم چه نخواهیم «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ». ما هم در دنیا عند الله هستیم و در قبضه قدرت الله هستیم و هم در بعد الموت، منتها در دنیا خداوند به ما اختیاری داده است که زشت و زیبا را انجام دهیم، خیانت کنیم، خیانت نکنیم، امانت‌داری کنیم. ولکن بعد الموت اختیار از ما سلب می‌شود و «إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» خواهد بود. بنابراین در چند بُعد رد امانت حساب می‌شود، یک بعد که امانت مردود است، چون مؤتمِن الله است و هم در دنیا امانت عند الله است و هم در آخرت امانت عند الله است با فرقی که دارد.

امانت مردود است، ولکن منی که مؤتمَن هستم آیا فکر و جدّیت رد امانت را دارم یا نه؟ فکر مرگ دارم یا نه؟ فکر قیامت دارم یا نه؟ اگر فکر مرگ دارم و فکر قیامت دارم، پس بنابراین در این امانت آن‌طور که دستور است باید عمل کنم و خیانت نکنم و نقصی در آن ایجاد نکنم. ولکن در هر دو حال «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ»،[16] چه من برگردانم چه برنگردانم، این امانت برگشته است. یوم القیامة کلّاً و یوم الدّنیا بعضاً که من در عمل خیانت یا غیر خیانت به این امانت اختیار دارم.

«حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» را لغویین و مفسّرین همه به این معنا کرده‌اند که انسان بار امانت کشید.

آسمان بار امانت نتوانست کشید                 قرعه فال به نام من دیوانه زدند

گفتیم این شاعر هم دیوانه است، این شاعر هم اشتباه کرده است، شاعر و ناثر و همه. این‌طور نیست که امانت را به گردن من گذاشتند و به زور به من امانت دادند و دیگران نپذیرفتند. خیر، طبع امانت چیست؟ طبع آن حمل است یا ارجاع است؟ مالی که مال خود من است، طبع آن مال خود من بودن است، خواستم به کسی می‌دهم نخواستم نمی‌دهم، ولکن مالی که مال من نیست، طبع آن از اوّل تا آخر چیست؟ برگرداندن است. پس طبع آن حمل نیست. پس «حَمَلَهَا» یعنی «خانَها» لغت معنی نیست، مناسب امانت است. چون طبع امانت این است که برای شما نیست، وجود شما، هدایت شما، افعال شما، نوامیس شما، برای شما نیست و باید حداقل همان‌طور که بوده برگردانید و حد بالاتر به طور تکامل‌یافته که مأمور هستید، اگر خیال برگشت دادن ندارید، گرچه برگشت است این خیانت است. پس «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» یعنی «خانَها الإنسان».

درست است، موجودات دیگر خائنی هم هستند، ولکن خائن‌ترین افراد، جهول‌ترین افراد، ظلوم‌ترین افراد که «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» انسان است. با اینکه عقل انسان، استعداد انسان، وسایل ترقّی انسان و همه چیزی که معطیات ربانی به همه عالمین است در انسان بیشتر است، مع ذلک خیانت او، جهول بودن او نسبت به امانات الله از همه بیشتر است. پس «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» برخلاف آنچه بزرگان و کوچکان فرموده‌اند و از جمله بزرگ‌ترین بزرگان که ما دیدیم مرحوم آقای شاه‌آبادی (رض) بودند، این اشتباه است. ایشان معنی کردند که «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» تعریف انسان است. انسان است که لیاقت داشت امانت الهی را حمل کند، نه جن، نه ملائکه، نه جمادات، نه نباتات، چرا؟ چون انسان ظلوم است، یعنی نسبت به نفس امّاره بالسوء ظالم است، جهول است؛ یعنی جهول «عن غیر الله». چون جهولِ «عن غیر الله» است و نسبت به نفس امّاره بالسوء ظلوم است، چون می‌تواند صددرصد پا روی نفس امّاره بگذارد، بُعد اوّل لا إله، و می‌تواند جهول عن غیر الله باشد، بُعد ثانی لا إله، بعداً نتیجه إلّا الله. چون عارف‌ترین و صالح‌ترین و عادل‌ترین اشخاص در اشخاص عالم می‌تواند باشد، بنابراین امانت را به او دادیم.

می‌گوییم این‌طور نیست، بلکه «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» یعنی «و خانَها الإنسان»، خیانت در درکات آن. درک اعلای خیانت در امانت این است که به طور کلّی آنچه را که خدا داده است برخلاف رضای خدا به آن عمل کرده‌، برخلاف رضای خدا در جسمش، در جانش، فطرتش، عقلش، شرعش، کسانی که داخلی و خارجی، ابعاد داخلی و خارجی، تمام را خیانت کرده و کماکان خیال پس دادن امانت را ندارد، این اخون خائنین است. این خیانت در درجه اعلی است. یا اینکه این اماناتی که خدا به انسان داده است این امانت را درجا داده و بالا نبرده و این باید بالا ببرد. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»،[17] عقل را، شعور را، فکر را، تقوا را، عمل را، سلب را، ایجاب را، فی سبیل الله، سُلّاک إلی الله باید بالا ببرند ولکن «اسْتَوَى يَوْمَاهُ»،[18] این هم خیانت است.

سوم: امانت را برمی‌گرداند ولی ناقص برمی‌گرداند، امانات مختلف درونی و برونی را ناقص برگرداندن این هم خیانت است. خیانت انسان در امانت مراحل و درکاتی دارد. «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً». و انسان در دو بُعد ممتاز اسفل السّافلین و اعلی علیّین در قرآن تعریف شده، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»،[19] و از این تعبیراتی که در لفظ انسان، لفظ بشر، لفظ ناس، لفظ اناسی و الفاظ دیگر موجود است.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».

– اگر «حَمَلَهَا» را «خانَها» بگیریم، آن وقت بحث ائمه و انبیاء و اولیاء چه می‌شود؟ آن‌ها هم انسان هستند.

– انسان بوجهٍ عام است، آن استثناء است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا»،[20] انسان به وجه نوع، به وجه نوعیت انسان، اکثریت انسان این‌طور هستند. چون انسان دو تعریف دارد؛ اعلی علّیّین است، اسفل السّافلین است. این‌جا بُعد اسفل السّافلین مراد است که اسفل السّافلین با درکات آن مختلف هستند.

– [سؤال]

– کسی که منکر قیامت است، منکر الله است، مشرک بالله است. این در دادن امانت خیانت می‌کند. ولی از او می‌گیرند، به زور می‌گیرند، ولکن در دادن امانت. چون «حَمَلَهَا» در مقابل «ردّها» است، حمل آن اضطراری است، ولی رد نمی‌کند. رد نمی‌کند و از او می‌گیرند.

– شما به قرینه «ظَلُوماً جَهُولاً»، «حَمَلَ» را «خَانَ» معنا می‌کنید؟

– نه، به قرینه «حَمَلَ». خود «حَمَلَ» دلیل است و «ظَلُوماً جَهُولاً» هم دلیل منفصل است. چون حمل امانت در مقابل اداء امانت است، آیا اداء امانت واجب است یا نه؟

– اداء کردند.

– نشد، آن کسی که این امانت‌ها را ادا نمی‌کند، پس حمل می‌کند، پس حمل ظلم است. کسی که بار امانت را می‌‌کشد، مثلاً مال شما پیش من است، من این مال را به شما نمی‌دهم، این بار را حمل کرده‌ام، چیزی که برای من نیست حمل کرده‌ام، این حمل خیانت است یا نه؟ پس خود امانت حمل را معنا می‌کند.

– [سؤال]

– شفقت نیست، اشفاق است، اشفاق یعنی «خوف علی تعظیمٍ». «فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها» اباء کردند همه موجودات که خیانت کنند، چرا؟ «وَ أَشْفَقْنَ مِنْها»، ترسیدند خیانت کنند. اشفاق است، شفقت نیست، اشفاق باب افعالی است که سلب می‌کند، این‌جا باب افعال است و سلب می‌کند. شفقت محبّت است، اشفاق خلاف آن است، یعنی از روی تعظیم می‌ترسند، چون طرف خیلی بزرگ است، می‌ترسند که امانت را خیانت کنند. این مطلب در کل موجودات بود و در انسان نبود.


[1]. احزاب، آیه 72.

[2]. فاطر، آیه 15.

[3]. انشقاق، آیه 6.

[4]. محمد، آیه 38.

[5]. مصباح الشریعة، ص 13؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص 588.

[6]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏24، ص 217.

[7]. همان.

[8]. کهف، آیه 48.

[9]. همان، آیه 100.

[10]. احقاف، آیه 20.

[11]. غافر، آیه 46.

[12]. طه، آیه 50.

[13]. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏1، ص 17.

[14]. نازعات، آیه 24.

[15]. بقره، آیه 156.

[16]. انشقاق، آیه 6.

[17]. بقره، آیه 44.

[18]. الأمالی(للصدوق)، ص 668.

[19]. ابراهیم، آیه 34.

[20]. عصر، آیات 2 و 3.