جلسه چهارصد و بیست و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

روح

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

چون اصولاً محاورات ما انسان‌ها و یا غیر انسان‌ها که محاوراتی دارند در بُعد اوّل با لغت است و لغت هم بیانگر معنا است، برای اینکه لغت بیانگر معنای صحیح مراد باشد، باید لغت هم صحیح باشد. اگر لغت بیانگر ضدّ مراد باشد یا اوسع از مراد باشد و یا اضیق از مراد باشد، این لغت درست نیست. چون یا بیانگر ضد است یا بیانگر صددرصد تمام مقصود نیست. روی این اصل لفظ مجرّد را نسبت به خدا ما قبول نداریم مگر در یک بُعد، اطلاق لفظ مجرّد بر خدا دارای سه بُعد است، دو بُعد آن قابل قبول نیست و یک بُعد آن قابل قبول است. قبل از اینکه این سه بُعد مقبول و غیر مقبول را از برای معنای مجرّد برای شما عرض کنیم، عرض می‌کنیم چون لفظ مجرّد بین مقبول و غیر مقبول دارای سه بُعد است، نمی‌تواند از نظر لغوی بیانگر خدا باشد.

اما مورد لا قبول، مجرَّد مجرِّدی می‌خواهد، یعنی خالی‌کننده و برهنه‌کننده‌ای لازم دارد. مجرِّد ما انسان‌ها و کل مکلّفین هستیم و مجرَّد خدا است. ما انسان‌ها و یا کل مکلّفین که می‌خواهیم خدا را از مادیت تجرید کنیم، این تجرید دارای دو بُعد است: بُعد برونی و بُعد درونی. در هر دو بُعد تجرید خداوند از مادیت محال است. در بُعد برونی خداوند لباس مادیت نپوشیده است تا ما او را از مادیت تجرید کنیم و اگر هم بر فرض محال لباس مادیت پوشیده بود، یعنی موجودی مرکّب از ماده و لاماده بود، قدرت ما تعلّق بر تجرید نمی‌گیرد. سوم: جمع بین مادیت و لا مادیت که موجودی مرکّب از جهت مادی و جهت غیر مادی باشد، این جمع بین نقیضین است و ابعاد دیگر استحاله این تجرید برونی.

و اما تجرید درونی، تجرید فطری و تجرید در بقعه عقل نسبت به خداوند هم استحالاتی دارد. اوّلاً خدا در عقل نمی‌گنجد تا او را تجرید کنیم و یا تجرید نکنیم، اگر هم خداوند در عقل بگنجد در عقل به حالت تناقض ترکیبی نمی‌گنجد. همان‌طور که تناقض ترکیبی حق سبحانه و تعالی در خارج محال است، این تناقض ترکیبی در عقل و فکر نیز محال است. روز آخر بحث عرض کردم که اصولاً ما حکم به تناقض که می‌کنیم، حکم به تناقض بر مبنای تصوّر متناقضین مجتمعاً و یا مرتفعاً نیست. چون اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین قابل تصوّر نیست. چون تصوّر آن ذاتاً محال است، ذاتاً حکم به استحاله وجود آن می‌کنیم. از نظر ایجابی ما تصوّر استحاله برای اجتماع و یا ارتفاع نقیضین نمی‌کنیم، بلکه مقابل آن را ما تصوّر داریم. به هر صورت اگر در عالم تصوّر چیزی ممکن باشد، اجتماع نقیضین و یا ارتفاع نقیضین اگر در عالم تصوّر ممکن باشد، این خود دلیل بر امکان خارجی آن است. چون اجتماع و یا ارتفاع نقیضین امکان درونی ندارد، امکان عقلی، امکان فکری، امکان خیالی ندارد، ما که به امتناع اجتماع یا امتناع ارتفاع نقیضین حکم می‌کنیم، نه چون موضوعی را تصوّر کرده‌ایم، چون موضوع را محال است تصوّر کنیم. چون تصوّر اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین استحاله دارد، ما به استحاله حکم می‌کنیم.

بعضی چیزها را حکم به وجوب می‌کنیم، بعضی چیزها را حکم به استحاله می‌کنیم، بعضی چیزها را حکم به امکان می‌کنیم. امکان خارجی، استحاله خارجی، وجوب خارجی، مربوط به عالم عقل و عالم ذهن است که حکم به امتناع یا حکم به وجوب و یا حکم به امکان می‌کند. بنابراین لفظ مجرّد نسبت به خداوند سبحان هرگز معنای درستی در بُعد خارجی و در بُعد درونی ندارد. بُعد سوم: چون خدا مجرّد است، به عنوان اینکه از صفات سلبیه خدا غیر مادّی بودن است، از صفات سلبیه خدا غیر مادّی، لا زمان، لا مکان، لا حد، لا فقر و لا عالَم است. و از جمله مختصر صفات سلبیه خداوند که شامل کل صفات سلبیه است: لا مادی و غیر مادی. غیر مادی بودن خدا بُعد سوم مجازی از تجرّد است. چون معنای حقیقی مجرّد در بُعد برونی محال است، در جهاتی عرض کردیم و در بُعد درونی هم از جهاتی محال است که عرض کردیم، فقط در بُعد مجازی لغت تجرّد و لغت مجرّد را به این معنای سوم که قابل قبول است، یعنی غیر مادی. مجرّد یعنی غیر مادی.

بنابراین لفظ غیر مادی، نه غیر مادّه، غیر مادی که هم مادّه را در تصوّر از او سلب می‌کنیم و هم مادیت را در تصوّر از او سلب می‌کنیم، بدون اینکه ذات او را تصوّرکنیم، بدون اینکه حقیقت او را تصوّر کنیم، در تصوّر، در علم، در اعتقاد، مادیت را، یعنی جهان خلقت را کلّاً، چه محسوس و چه غیر محسوس را از او سلب می‌کنیم. و این صفات سلبیه خداوند با تعدّد بیانی و با تعدّد لفظی که دارد، تعدّد حقیقی ندارد، یعنی غیر مادی. بنابراین از نظر تعبیر، تعبیر کردن از حقیقت ذات خداوند به مجرّد در دو بُعد حقیقت غلط است؛ بُعد برونی و بُعد درونی که عرض کردیم و امروز اشاره کردیم و بعد تجوّزی. مادامی که لفظی که صددرصد دالّ بر حقیقت صفت سلبی خدا است که لفظ غیر مادی است هست، ما چرا به لفظی بچسبیم که معنای آن سه احتمال دارد، دو احتمال آن غلط است که معنای حقیقی مجرّد است و یک احتمال آن صحیح است که معنای مجازی مجرّد است؟ این تتمیم بیان این مطلبی که عرض کردم. لفظ مجرّد از اسمائی است که «وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ».[1] «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ»، از نظر تعبیری، از نظر معنوی، از نظر لغوی، از نظر وصفی نسبت به حق سبحانه و تعالی الحاد است. بهترین تعبیر که صددرصد تعبیر است، این تعبیر است که غیر مادی است. این یک بحث.

بحث دوم: در باب مادی و غیر مادی قبلاً باید این بحث را بکنیم تا راجع به مادی و غیر مادی هم بحث کنیم. تصوّرات ما چهارگونه است، چه متصوّر محال باشد که متصوّر محال نیست، چه ممکن باشد، چه واجب باشد که تصوّر امکان ندارد، تصوّر ما نه متصوّر ما، چون متصوّر ما باید شیء باشد و ممتنع که شیء نیست. بنابراین تصوّرات ما چهارگونه است، یا تصوّر ایجابی محیط است یا تصوّر سلبی محیط است یا تصوّری است که نه ایجابی محیط است و نه سلبی محیط است، یا تصوّر ایجابی جزئی است. تصوّر ایجابی محیط آنچه را لمس می‌کنیم و حس می‌کنیم تا دریافت کنیم به نحو احاطه تصوّر کنیم. این کتابچه را، این فرش را، این اتاق را که ما صددرصد می‌بینیم و می‌یابیم تصوّر کنیم، این تصوّر محیط است. اضلاع آن از نظر هندسی، وزن آن از نظر فیزیکی که بنیاد اصلی مادّه بُعد هندسی و بُعد فیزیکی است ما تصوّر کنیم، این تصوّر ایجابی محیط است.

گاه در مقابل، تصوّر سلبی محیط است، اصلاً ایجابی نیست. از نظر ایجاب یک بی‌نهایت هم تصوّر نداریم، از نظر سلب تصوّر داریم، ولی موجود است. در بُعد اوّل موجود بود، در بُعد دوم هم موجود است، ولکن در بُعد اوّل تصوّر ایجابی محیط داشتیم و سلب نمی‌توانستیم بکنیم. در بُعد دوم تصوّر سلبی محیط داریم و ایجاب از نظر تصوّر نمی‌توانیم بکنیم، گرچه هر دو موجود هستند. بُعد اوّل موجودات مادی یا مادّه‌ای هستند که احاطه علمی نسبت به جهت هندسی و یا فیزیکی اصلی آن‌ها داریم، تصوّر محیط است و از نظر سلبی تصوّر الله. تصوّر الله از نظر ایجابی تصوّر ذات الله یا صفات ذاتی الله و یا حتی افعال الله، حالا ذات می‌‌گوییم، تصوّر ایجابی این‌ها محال است. «كلما ميزتموه بأوهامكم فهو مخلوق لكم مثلكم مردود إليكم».[2] در مثلّث ذات و صفات ذات که تعبیر صحیح آن اسماء و افعال است، ما آگاه به حقیقت افعال الله نیستیم، زیرا علم صددرصد به حقیقت افعال الله مساوی با قدرت در فعل الله است. این بُعد سلبی.

پس گاه تصوّر ما بُعد ایجابی محیط دارد، گاه بُعد سلبی محیط دارد، گاه نه بُعد ایجابی دارد و نه بُعد سلبی، از نظر احاطه. نه بُعد ایجابی محیط دارد و نه بُعد سلبی محیط دارد. اجتماع نقیضین است. اجتماع نقیضین بعد ایجابی محیط و حتی جزئی هم ندارد. ارتفاع نقیضین که رفع است، اعتقاد و علم و تصوّر سلبی هم ندارد، یعنی اجتماع نقیضین ایجاباً در ذهن محال، چنانکه در خارج، ارتفاع نقیضین هم که سلب هر دو است محال، چه در بُعد خارج و چه در بُعد ذهن. بعضی وقت‌ها تصوّر ایجابی جزئی داریم، مانند بعضی از مادیات. مثلاً نیروی جاذبه عمومی را می‌دانیم که بُعد فیزیکی دارد و می‌دانیم بُعد هندسی دارد، اما بُعد تفصیلی فیزیکی و هندسی آن از برای ما مجهول است. پس تصوّر ایجابی در دو بُعد اصلیِ مادی که بُعد هندسی و بُعد فیزیکی باشد نداریم، ولکن بعد جزئی داریم، یعنی تصوّر جزئی داریم. و می‌دانیم مادی است، اما چیست؟ کیفیت آن چگونه است؟ وزن آن، اضلاع آن، اطلاع نداریم. این‌ها تصوّراتی است که ما از اشیاء یا لا اشیاء، از ضروری‌الوجودها یا ضروری‌العدم‌ها یا ممکن‌الوجود و العدم‌ها داریم.

حالا یک سؤال: ما چگونه می‌توانیم غیر مادی را بفهمیم؟ به تعبیر فلسفه مجرّد. اگر هم من به لفظ مجرّد تعبیر کنم، مراد معنای مجازی است که در بُعد سوم است. مجرّد، ذات حق که مجرّد است یعنی غیر مادی است، نه مجرّد به معنای تجرید حقیقی خارجی و نه مجرّد به معنای تجرید عقلی و فکری که هر دو محال است. چون با لفظ مجرّد مأنوس هستیم و هستند، احیاناً لفظ مجرّد را اطلاق می‌کنیم، ولکن حتی‌المقدور لفظ غیر مادی. آنچه در برابر آن هستیم یا موجود است یا معدوم است، یا موجود و مستحق وجود و لازم الوجود و ممکن الوجود است یا معدوم است هم در امکان، هم در لزوم، عدم مطلق. عدم مطلق شیء نیست که مورد علم قرار بگیرد، مورد قدرت قرار بگیرد. مانند اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین. پس ما به عدم مطلق کاری نداریم، بحث سر موجود و وجود است، وجود یا وجود مادی است یا وجود غیر مادی، اگر وجود مادی است چه محسوس و ملموس باشد و چه نباشد، قابل تصوّر در بُعد ایجاب است مطلقاً یا در بُعد ایجاب است بعضاً. در بُعد ایجاب است مطلقاً آن مادّه و مادی که ابعاد اصلی وجودی مادیت آن که بُعد هندسی یا بُعد فیزیکی است برای ما معلوم است.

یا کلّاً معلوم است که بُعد ایجابی مطلق است یا بعضاً معلوم است که بُعد ایجابی جزئی است. مثلاً از باب مثال ما میکروب را با چشم غیر مسلّح نمی‌بینیم، اما با چشم مسلّح می‌بینیم. نیروی جاذبه عمومی را نه با چشم مسلّح می‌بینیم نه با چشم غیر مسلّح، ولکن امکان دریافت آن وجود دارد. اگر هم امکان دریافت آن به وجه ایجابی کلّی ولو با وسایل علمی نباشد، ما می‌دانیم دارای اضلاع است، دارای وزن است، خصوصیات ده‌گانه مادیت و مادّه در آن وجود دارد.

بین مادی و غیر مادی تناقض است، نمی‌توان حدّ برزخ و حدّ وسط [قائل شد] از برای مادی، نه مادّه، مادی. مادی اعم است از مادّه که اصل است و مادی که منبسط شده و درست شده از مادّه است. در حقیقت موجود غیر مادی یا فعلاً یا شأناً یا امکاناً محسوس و ملموس است، به این مادّه می‌گویند، یا نه فعلاً، نه شأناً و نه امکاناً ملموس نیست، فرض کنید مانند روح، به این مادی می‌گویند. ده خصوصیت که در یک بُعد جمع می‌شود، ده خصوصیت که در یک بُعد جمع می‌شود هم صفات سلبیه خدا است و هم صفات ایجابیه خلق الله است. از نظر ابعاد هندسی، وزن، فیزیکی، زمان، مکان، فقر، ترکّب، تغیّر، حرکت، آغاز، انجام، آغاز ذاتی و انجام ذاتی که نه ازلیت دارد و نه ابدیت. «تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ»[3] و سرجمع این است که لامحدود مطلق است، موجود است، اما این موجود لا محدود مطلق است. لا محدود مطلق ابعاد ندارد، وزن ندارد، زمان ندارد، مکان ندارد، فقر ندارد، ترکّب ندارد، تغیّر ندارد، حرکت ندارد، آغاز ندارد و انجام ندارد. درست ذات و صفات متقابل هستند.

ذات غیر مادی و صفات ذاتی غیر مادی و حتی صفات فعلی غیر مادی در مثلّث کیان با مادی تناقض دارد، چه مادّه باشد و چه منبسط و درست شده از مادّه باشد. دیگر ما حد وسط نداریم، حدّ وسط مرکّبی از مادّه و لا مادّه است، یا نه مادّه باشد نه لا مادّه، یا هم مادّه باشد هم لا مادّه. جمع آن جمع بین نقیضین است، ارتفاع آن ارتفاع نقیضین است. وقتی که مادی و لا مادی با هم مناقض هستند، همان‌طور که وجود مطلق با عدم مطلق مناقض هستند، در وجود و موجود هم مادی و لا مادی مناقض هستند. مادی جهت مادیت را، مادّه را ایجاد می‌کند، لا مادّه آن جهتی که در مادی و لا مادی است به طور کلّی سلب می‌کند. سلب مطلق، ایجاب مطلق در بُعد وجود. نقیض بودن بین عدم و وجود منحصر نیست که من هم معدوم هستم هم موجود، نه معدوم هستم نه موجود، خیر. تناقض بُعد دوم دارد که بُعد دوم آن […] موجود است، ولکن این موجود یا مادی است و یا لا مادی است. حتی فرض کنید در مثال‌های دیگر خیلی واضح است، عدد یا یک است یا دو، هم یک باشد هم دو، نه یک باشد نه دو نیست، هر دو هم وجود دارند. اگر یک است دو نیست، اگر دو است یک نیست. اگر مادی است لا مادی، غیر مادی نیست، اگر غیر مادی است مادی نیست. و برزخ بینهما هرگز نه حقیقت دارد نه تصوّر دارد، به هیچ وجه من الوجوه.

برزخ در جایی است که حالت ترکّب امکان داشته باشد. یا سرکه است یا انگبین است یا سرکه‌انگبین است، این بله، اما یا موجود است یا معدوم، نمی‌شود جمع شود، مرکّب بین موجود و معدوم نمی‌شود. همچنین موجود مادی مطلقاً و غیر مادی مطلقاً، موجود مادی مطلقاً و موجود غیر مادی مطلقاً در وجود و در اصل وجود مناقض هستند، در کیان وجود، در وضع وجود، در ذاتیت وجود، در صفات وجود، در افعال وجود. ولکن در اصل وجود در لفظ برابر هستند. اینکه خدا موجود است و ممکنات موجود هستند، در معنا برابر نیستند، در لفظ برابر هستند، برای اینکه… این را تفصیلاً در کتاب حوار گفته‌ایم و اشاره می‌کنیم. مثلاً خدا موجود است و ما موجود هستیم، آیا خدا موجود است به همان معنا که ما موجود هستیم؟ آیا ما موجود هستیم به همان معنا که خدا موجود است؟ خیر. خدا موجود است و تمام وجودات ممکنه از او مسلوب است. موجودات ممکنه موجود هستند و از آن‌ها ذات لا مادی، ذات الله مسلوب است. در حقیقت عالم امکان ذاتاً و صفاتاً و افعالاً از صفات سلبیه حق هستند و حق سبحانه و تعالی ذاتاً و صفاتاً و افعالاً، اگر تعبیر بگنجد از صفات سلبیه ممکنات هستند. تناقض دارند، جمع بین مادی و لا مادی، بین خالق و مخلوق، بین الله و مألوه ممکن نیست.

روی این حساب برزخ بین مجرّد و برزخ بین مادی و لا مادی وجود ندارد. بحث لفظی نیست، بحث لفظیه لفظی نیست. اگر ادبا از نظر لغت، از نظر صرف، از نظر نحو، اختلاف داشته باشند، بر مبنای ادیب عاقل، لغوی عاقل، صرفی عاقل، نحوی عاقل، بحث اختلاف لغوی اصلاً غلط است، تا چه برسد در فلسفه. فلسفه که محور آن عقل است و مبنای آن عقل است، بیاید بحث لغوی کند؟ که مراد ما از مجرّد یا مجرّد مطلق است یا مجرّد نسبی. اگر سؤال کنیم مجرّد نسبی کدام است؟ می‌گویند: مجرّد نسبی آن است که محسوس و ملموس نیست، اما برخاسته از مادّه است. می‌گوییم خیر، فلاسفه این را نمی‌گویند، فلاسفه که عقلای بشر هستند و اعقل عقلای بشر هستند، نمی‌شود چنین بی‌عقلی بکنند. بین مادی مطلق و غیر مادی مطلق برزخ از نظر هیچ عقلی و هیچ منطقی و هیچ فلسفه‌ای قابل قبول نیست. بحث این است که آیا مجرّد و مجرّداتی، یعنی لا مادّه، غیر مادّه و غیر مادیّاتی به غیر الله داریم یا نداریم؟

سؤال: آیا آنچه را ما تصوّر نکنیم می‌توانیم تصدیق کنیم؟ خیر. تصوّر مقدّم بر تصدیق است. یا تصوّر مطلق محیط باشد یا تصوّر بعضی باشد. تصوّر بعضی بعض التّصدیق است یا با شرایط آن کلّ التّصدیق است و تصوّر محیط بدون شرایط کلّ التّصدیق است. پس تا ما چیزی را، کسی را، حقیقتی را تصوّر نکنیم، حکم به وجود و یا لا وجود آن نمی‌توانیم بکنیم. بنابراین خدا که لا مادی است متصوّر نیست، به هیچ وجه من الوجوه متصوّر نیست، مگر خدای دیگری باشد که هر دو […] محال است. اگر خدا متعدّد باشد، هر دو مطلق باشند، هر دو لا محدود باشند، هر دو لا مادّه باشند، اگر امکان داشته باشد، این او را تصوّر می‌کند و او این را. ولکن چون تمام عالم وجود عالم محدودیت است، محدودیت مادی و مادّه است، امکان تصوّر خدا از برای متصوّرین محال است.

خدا را که کلّاً نمی‌توان تصوّر کرد، حتی محمّد و محمّدیین (ص) نمی‌توانند تصوّر کنند و این ناتوانی از لحاظ قصور است و نه تقصیر، چون عدم تصوّر و عدم تصویر گاه از لحاظ قصور است، گاه از لحاظ تقصیر است. ولکن عدم تصوّر حق، عدم امکان تصوّر ذات حق، بلکه صفات ذات و افعال حق، این از نظر تقصیر نیست که محمّد مقصّر است که نتوانسته تصوّر کند، خیر، از نظر قصور است، چون امکان ندارد محدود احاطه بر لا محدود پیدا کند.

حال این سؤال پیش می‌آید: وقتی خدا را نتوانیم تصوّر کنیم، چطور به وجود او تصدیق می‌کنیم؟ جواب در دو بُعد، یک بُعد که بعد قبلی است، آیا تصوّر شیء حتماً باید تصوّر ایجابی باشد؟ بعضی وقت‌ها هم تصوّر ایجابی است، هم تصوّر سلبی است. بعضی وقت‌ها تصوّر ایجابی است، چه مطلق چه غیر مطلق، بعضی وقت‌ها تصوّر سلبی است چه مطلق و چه غیر مطلق. وقتی به وجود موجودی طبق کل ادلّه اعتراف داریم، طبق کل ادلّه آیات آفاقی و آیات انفسی به وجودی که ماوراء عالم امکان است اعتقاد داریم، آیا تصوّر آن را هم باید بکنیم تا اعتقاد ما کامل شود؟ تصوّر ایجابی. خیر، تصوّر سلبی است، تصوّر سلبی یعنی هست مانند ما نه. قادر است نه مانند قدرت ما، عالم است نه مانند علم ما، موجود است… ما با سلب رفیق هستیم، با ایجاب حتی از نظر ممکنات هم کلّیت نداریم. تصوّر کل ممکنات از برای ما مقدور نیست، تا چه رسد به تصوّر حق سبحانه و تعالی.

بنابراین ما نسبت به اعتراف به وجود حق، اعتقاد به وجود حق، ایمان به حق، با درجات و مراتبی که دارد، ما فقط بُعد سلبی را داریم با معرفت وجودی، معرفت وجودی معرفت ایجابی نیست، معرفت وجود حق، ذات حق، صفات علم و حیات و قدرت حق و صفات رزّاقیت و رحیمیت در بُعد ایجابی کلّاً باب مسدود است، سدّ باب علم است. سدّ باب علم است و تعقّل است و تصوّر است و خیال است و فکر است و کاوش است و کوشش است، این در بسته است که تصوّر ذات حق را بکنیم. در یک میلیاردم، در یک بی‌نهایتم هم این تصوّر مسدود است. اما آیا اگر تصوّر ایجابیِ وجودِ موجودی را نتوانیم بکنیم، ولیکن تصوّر سلبی را می‌توانیم و باید بکنیم، باید انکار وجود کنیم؟ مگر هر موجودی باید متصوَّر باشد؟ مگر نیروی جاذبه عمومی که موجود است کلّاً متصوَّر است؟ بعضاً متصوَِّر است. بنابراین تصوِّر حق سبحانه و تعالی تصوّر سلبی است، تصوّر لا إله است، إلّا الله نتیجه لا إله است. ما در بُعد سلبی، مثلاً در روایتی از امام […] (ع) دارد که «لا حرکةٌ و لا سکونٌ و لا فوق و لا تحت و لا عین و لا بصر و […]»، این «لا»ها چیست؟ لاها صفات سلبیه هستند، یعنی خداوند از نظر ذات و صفات ذات و افعال در سه بُعد عالم امکان کلّاً لا است. اما این لا نسبی است.

ما لای کلّی داریم و لای نسبی. لا از ما است، درست است؟ آیا این لایی که از ما است نسبت به حق، لای مطلق است یا لا نسبی است؟ اگر لای مطلق باشد «لا وجود»، «لا حیاة»، «لا قدرة»، «لا علم»، «لا مثلّث» ذات و صفات و افعال، لا مطلق نیست. لا نسبی است؛ یعنی نسبت به موجودات ممکنه لا است، نسبت به مادیات لا است، نسبت به اصل وجود بلی است و وجودی را که او دارد، از کل کائنات مسلوب است، نه از وجود و وجودی که کائنات دارند از آن‌ها وجود حق مسلوب است، نه کل وجود. هر دو وجود دارند، در لفظ وجود مشترک هستند، در حقیقت وجود مختلف هستند. اختلاف در حقیقت وجود، اختلاف متناقضین است، چون اختلاف متناقضین است، بنابراین این دو وجود با هم قاطی نمی‌شوند.

راجع به روح که بحث است و مجرّدات دیگر، مجرّدات دیگر یعنی لامادی‌های دیگر، ما به مجرّد تعبیر می‌‌کنیم، ما فیلسوف می‌شویم. لفظ الحادی را با […] فلسفی بحث می‌کنیم. مجرّد، آیا روح انسان کلّاً مجرّد است؟ از مادّه مجرّد است؟ از مادیت مجرّد است؟ لامادّه است؟ اگر روح انسان لامادّه است، پس دوئیت در آن معنا ندارد. چون از خصوصیات لامادّه، لازمان، لامکان، لاتغیّر، لاترکّب، لا، لا، لا و لامحدود. در جمله واحده در این ده خصوصیتی که مادی و مادّه دارد، در این خصوصیات جمع می‌شود که لامحدود مطلق. آیا در لامحدود مطلق تعدّد امکان دارد؟ فرض کنید لامحدود مطلق از نظر خصوصیات در مادیات فرض می‌کنیم، در مادیات، لامحدود نسبی البته، در لامحدود نسبی که لامحدود مطلق نیست و از نظر تصوّر و فرض است تعدّد محال است، تا چه رسد در لامحدود مطلق. کسی که مثلاً نمی‌تواند پنج متر بپرد، می‌تواند شش متر بپرد؟ طبعاً نه. اگر در لامحدود نسبی امکان تعدّد نباشد، در لامحدود مطلق حقیقی امکان تعدّد وجود دارد؟ خیر.

لامحدود نسبی، آب، ما آب بلاخصوصیات فیزیکی و هندسی و لونی نداریم، ولی تصوّر می‌کنیم. آب‌های جهان وجود را در مثلّث زمان تجرید می‌کنیم، الّا از خصوصیت مادی. خصوصیت مادی بودن باشد، ولکن خصوصیت شرقی بودن، غربی بودن، شور بودن، شیرین بودن، تلخ بودن، آن‌جا بودن، این‌جا بودن… نه خود خصوصیات را، بعضی از خصوصیات آب را در ذهن تجرید کنیم، در خارج نمی‌توانیم تجرید کنیم. در ذهن و تصوّر تجرید کنیم، آیا این آب می‌تواند تعدّد داشته باشد؟ تعدّد، تعدّد زمان لازم دارد، تعدّد مکان لازم دارد، تعدّد لون لازم دارد، تعدّد مادّه لازم دارد. اصلاً در تعدّد، تعدّد ذات متعلّق به تعدّد کیفیات است، اگر ذات متعدّد است، باید خصوصیاتی در کار باشد، با صرف نظر از اینکه مادّه است یا مادی است. مادّه و مادی زمان دارد، مکان دارد، ولی با صرف نظر.

بنابراین در مادیات عالم که در عقل مجرّد کنیم از خصوصیاتی که امکان تجرّد دارد، از اصل مادیت مجرّد نکنیم، ولکن از خصوصیاتی که خصوصیاتی است بعضاً این‌جا، بعضاً آن‌جا و بعضاً آن‌جا، از این بعضیات مکانیات خاصه را، نه از کل مکان، زمانیات خاصه نه از کل زمان، اوصاف خاصه نه از کل اوصاف، سلب […] کنیم آیا می‌‌شود متعدّد باشد؟ خیر. این اطلاق ندارد، اطلاق نسبی دارد. یعنی قیود را از آن برداشته‌ایم، ولی نه کل قیود را، کل قیود را از آن برداریم، مادّه نیست، مادی نیست. قیود را از آن برداشتیم که با برداشتن این قیود تعدّد محال است. به طریق اولی و به نحو اولی موجود لامادی مطلق، موجود لامادی مطلق تعدّد دارد؟ ارواح تعدّد دارند، ارواح ملائکه و جنّ و انس و… تعدّد دارند یا روح آن‌ها هم عین روح شما است؟ اصلاً کسی این حرف را می‌زند؟ هیچ موجودی که دارای ادنی شعور است، مورچه می‌تواند بگوید که ارواح مورچگان یک روح است؟ نمی‌شود. بنابراین لازمه این قطعاً تعدّد است و چون لازمه آن تعدّد است، از تعدّد پی می‌بریم که در بُعد هندسی و در بُعد فیزیکی و در ابعاد دیگری که اصل مادیت و مادیّات است، نمی‌تواند غیر مادی باشد.

و ما ادلّه سلبی بر تجرّد به تعبیر فلاسفه و بر لامادی و غیر مادی بودن به تعبیر ما، ادلّه‌ای داریم که لامادی بودن غیر الله ولو روح القدس که روح الارواح است، آنچه غیر خدا است، ولو در بالاترین قلّه باشد، مادی است. لامادی بودن و غیر مادی بودن را سعی می‌کنیم عقلاً، علماً، تصوّراً، خارجاً، کتاباً، سنّتاً و از مطالبی که فلاسفه که اعقل عقلای عالم هستند و فلاسفه اسلام که اعقل از عقلای فلاسفه غیر اسلام هستند، این مطلب را با کمال بی‌عقلی فرموده‌اند. حتی بالاتر می‌رویم، البته به معنای لغوی، حتی اگر کل عقلای عالم، کل علمای عالم، علمای تجریبی، علمای فلسفی، علمای منطقی، کل علما و عقلای عالم بر مطلبی که برخلاف نصّ قرآن است اتّفاق کنند، کدام را قبول می‌کنیم؟ نصّ قرآن را. ما 32 نص از قرآن بر مادی بودن روح و ارواح داریم، اضافه بر احادیث، حالا احادیث را می‌خوانیم.

اگر مطلبی در قرآن که علم مطلق است نصّاً ثابت شد و در طرف مقابل کل عقلاء، کل فلاسفه، کل حکماء، کل متکلّمین، کل علمای علی الاطلاق عالم، کل شعورداران برخلاف این اتّفاق کنند، کدام را قبول می‌کنید؟ عقل عقلاء مطلق نیست، علم علماء مطلق نیست، حس آن‌ها مطلق نیست، علوم غیبی مطلق نیست. آیا مطلق را قبول کنیم یا غیر مطلق را؟ تا چه رسد به اینکه ادلّه گروهی از عقلا که صاف تعقّل می‌کنند و درست به حقایق می‌نگرند و درست با چشم باز حقایق را مشاهده می‌کنند، ادلّه عقلی و حسی و علمی و ادلّه کتاب و سنّت نشانگر این است که مجرّد به تعبیر آقایان و غیر مادی به تعبیر ما غیر الله اصلاً ممکن نیست.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. اعراف، آیه 180.

[2]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏10، ص 184.

[3]. بقره، آیه 196.