جلسه چهارصد و نود و ششم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

حد زنا در شریعت تورات و انجیل؛ نسخ آیات حجاب

حد زنا در شریعت تورات و انجیل؛ نسخ آیات حجاب

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

از موارد دهگانه ناسخ و منسوخ قضیه حجاب است و قضیه حرمت زناست و قضیه حدّ زناست که بر حسب کتب انبیاء قبل از قرآن، نحوی بوده است و در عهد مکّی همان نحو یا نحو دیگر و در عهد مدنی به خصوص اواخر عهد مدنی اگر نسخی وارد شده است آخرین حکم مستمرّ است إلی یوم الدین. ما در مکّه مکرّمه آیه حجاب هرگز نداریم. تنها آیات حجاب در مدینه منوّره است در سوره نور و در سوره احزاب که مورد بحث خواهد شد.

– یعنی اوّلِ اسلام آیه حجاب نازل نشد؟

– تکرار میکنم: در سیزده سال مکّی یک آیه راجع به حجاب نداریم. ولکن در ده سال مدنی دو آیه راجع به حجاب داریم: 1- در سوره نور آیاتی است و 2- در سوره احزاب که بحث خواهیم کرد. این مربوط به حجاب است. راجع به زنا، زنا در شریعت تورات و شریعت انجیل و سایر شرایع الهیه حرام بوده، حدّهایی هم بر حسب موارد گوناگون داشته است. امّا آیا لفظ زنا و حرمت زنا در مکّه هست یا نیست؟ نخیر، در کلّ سورههای مکّی اصلاً لفظ زنا نبوده است. البته زنا حرام بوده؛ چون حکم مستمرّ شرایع قبل از اسلام، چه شریعت موسی و چه شریعت عیسی بر حسب آیاتی که اشاره میکنیم و فهرست میکنیم، حرام بوده، ولکن در سیزده سال مکّه ما هرگز لفظ زنا نداریم.

در عهد مدنی نُه آیه راجع به زنا هست. امّا آیا ما لفظ زنا به عنوان تحریم یا نهایتاً به عنوان حدّ که در مکّه نداریم، لفظی هم که بیانگر حرمت زنا باشد نداریم؟ داریم، فحشاء. فحشاء در 24 آیه قرآن نهی شده که از جمله فحشای جنسی است، زناست، لواط است، مساحقه است که بعداً در استمرار بحث آن دو آیه بحث خواهیم کرد. و چهارده آیه مدنی است. بنابراین چهارده آیه مدنی در بُعد حرمت فحشاء است، نُه آیه مدنی در بُعد حرمت زناست، ولکن در مکّه لفظ زنا اصلاً ما در هیچ آیه مکّی نداریم. بله، لفظ فحشاء بر مبنای حرمت کلّی یا حرمت جنسیاش در مکّه داریم. این سیاست تدریج گام به گام است در تبیین احکام. مثلاً حدّ زنا در سوره نساء که مدنی است و در سوره نور که مدنی است، ذکر شده، ولکن نه زنا و نه حدّ زنا، در هیچ یکی از آیات مکّی ذکر نشده است. اینجا جای این سؤال است: آیا زنا حرام نبوده و اگر هم حرام بوده، حدّی نداشته و اگر حدّی داشته است، چگونه بوده است؟ اینجا جای سؤال است.

فعلاً ما آیاتی که از عهدین راجع به حرمت زناست میخوانیم. در قاموس کتاب مقدّس که انجیلیها نوشتهاند، در صفحه 449 و 450 به‌طور اشاره عرض میکنیم که حرمت زنا اوّلاً و ثانیاً حدّ زنا. انجیل متّی فصل 5 آیه 28، کتاب ارمیای پیغمبر که قبل از عیسی (ع) و از انبیای بنی‌اسرائیل بوده است که الآن موجود است، در این دو کتاب این‌طور دارد: زنا گناهی ممنوع است که در حکم هفتم از احکام عشره وارد گشته است. احکام عشره به نام نوامیس است، نوامیس یعنی آنچه واجبترین واجبات است یا محرّمترین محرّمات است. از جمله محرّمترین محرّمات دهگانه بر حسب شریعت تورات زناست و همواره به مواقع شرایع الهی و قواعد انسانی موجب قصاص سخت بوده است. در اسلام زنا قصاص سخت ندارد، حتّی اگر چنانکه زنایی را چهار مرد عادل ببینند، صد تازیانه است در زن و مردی که محصن نیستند، صد تازیانه قصاص سخت نیست، قصاص سخت سنگباران است، کشتن است و از این قبیل که بعداً خواهیم گفت. بوده و هست.

در شریعت یهود قصاص… اینها را از این دو کتاب داریم نقل میکنیم، این دو کتاب یکی ارمیاست و یکی انجیل است. در شریعت یهود قصاص مردی که با زنی اجنبی هم‌بستر شود و هم زنی که با مرد اجنبی هم‌بستر شود قتل است، حالا چه زنای محصن باشد چه زنای غیر محصن باشد، چه شهود باشد، چه شهود نباشد تنها علم کافی است. چون اگر شهود لازم بود، در نصّی یا ظاهری از 59 کتاب آسمانی توراتی و فروعش و انجیل و فروعش ذکر میشد، اصلاً شهادت در آنجا ذکر نشده است. این مطلب در کجاست؟ سفر لاویان تورات که سفر لاویان، سفر احکام است، سفر لاویان تورات فصل 20 آیه 10 و سفر تثنیه تورات فصل 20 آیه 22. اوّل مطلب را میگوییم، بعد آدرس.

و اگر مردی با زنی که نامزد شده بود، اگر نامزد نشده بود که معلوم است. نامزد شده بود که نزدیک است به ازدواج، ولی هنوز ازدواج نکردند. اگر مردی با زنی که نامزد شده بود هم‌بستر میشد و دختر فریاد نمینمود، میبایست هر دو را سنگسار نمایند. شاهد باشد یا نباشد، محصن باشند یا نباشند. فقط علم کافی است. اینکه میگوید علم کافی است، برای اینکه میگوید اگر زنا کرد، دیگر شهود ذکر نشده است، نه در تورات، نه در انجیل. و اگر فریاد مینمود، آن مرد را -اگر زن فریاد میکرد- به تنها سنگسار مینمودند، امّا زن را سنگسار نمیکردند، چون مضطرّ است. این در سفر تثنیه فصل 22 آیه 23 تا 27. و اگر کسی با دختری نامزد نشده، هم‌بستر میشد میبایست پنجاه شاقل به پدر دختر بدهد؛ یعنی اضافه بر آن حدودی که قبلاً ذکر باشد باید نقدینه هم بدهد. پنجاه شاقل به پدر دختر بدهد و حکماً او را بگیرد. حکماً او را بگیرد دلیل بر این است که کشتن در کار نیست، بلکه قصاص زدن است، سنگباران کردن است و از این قبیل.

– پنجاه چه؟

– پنجاه شاقل، پنجاه مثقال. این در تثنیه، فصل 22 آیه 28 و 29. و اگر آن دختر آزاد نه، بلکه بنده میبود. -فرق بین آزاد و بنده- اگر آن دختر آزاد نه، بلکه بنده میبود، میبایست آن مرد قربانی رفع گناهی تقدیم نماید. سفر لاویان فصل 19 آیه 20 تا 22. طریقه اظهار زنای زن متّهمه در سفر اعداد فصل 5 آیه 11 تا 31 مفصّل بیان گشته تا آخر. بعد لفظ زناکار، این هم بحثی دارد که محتاج بیان نیست.

بنابراین آنچه مسلّم است این است که در شریعت تورات و شریعت انجیل، چنانکه نمونههایی را نقل کردیم، زنا از اشدّ محرّمات، از محرّمات دهگانه که نوامیس سلبی است؛ چون تورات دو ناموس دارد: یک نوامیس ایجابی است که واجبات دهگانه مهم و یک ناموس نوامیس سلبی که محرّمات دهگانه مهم. از محرّمات دهگانه مهم، محرّمِ هفتمِ ناموسی تورات عبارت است از زنا. و زنا هم دارای حدودی است -تکرار میکنم:- اوّلاً این حدّ شاهد نمیخواهد. چون در هیچ جای تورات هیچ شاهدی ذکر نشده، فقط علم. یا سنگسار کردن یا کشتن یا اضافه جریمه دادن یا […]

سؤال: آیا این احکام در شریعت قرآن استمرار دارد؟ در بُعد زنا معلوم است. در بُعد زنا چون احکامی که در عهد مکّی ذکر شده است که ذکر شده یا ناسخ است یا منسوخ، ولکن اگر حرامی در عهد مکّی ذکر نشده، ولکن در شریعت قبل حرام بوده، این استمرار دارد. اگر واجبی در عهد مکّی ذکر نشده، ولکن در عهدین؛ تورات و انجیل وجوبش آمده، این هم استمرار دارد. برای اینکه حاکم فقط خداست و شریعت، شریعت الله است. انتقال از شریعت قبل به شریعت بعد در چه ابعادی است؟ در ابعادی که اختلاف باشد، اختلافی باشد بین شریعت بعد و شریعت قبل. ولکن اگر اختلاف نباشد، دیگر محتاج به ذکر نیست. این نبیِ آخرین که آمده است دو مأموریت دارد: یک مأموریت رسالت فعلی که افزون است یا ناقض است یا تغییردهنده است. رسالت بعدیاش استمرار است. پس یک بُعد، استمرار رسالت احکامی نسبت به آنچه قبلاً بوده، ولو میگوید سنّت است، گفتنش سنّت است ولی سنّت ناقل از حکم کتابی شرایع قبل است. در قرآن لفظ زنا و حرمت زنا در عهد مکّی نیامده است، لفظ زنا و حرمت زنا فقط در عهد مدنی آمده، در سوره نور شش‌جا و در سوره فرقان و سورههای دیگر هم سه‌جا و نه‌جا. ولکن این زنا و حرمتش که در عهد مکّی نیامده، دلیل بر نفی حرمت نیست. بلکه اینجا استمرار حرمت زناست در اصل حرمت از زمان شریعت تورات و شریعت انجیل تا شریعت قرآن.

پس کسی نمیتواند بگوید که چون در قرآن حرمت زنا در سیزده سال عهد مکّی نیامده، حرام نیست، نخیر، حرام است. حرام است به دو دلیل: یک دلیل ده آیه فحشاء از 24 آیه فحشاء که در قرآن آمده، این ده آیه مکّی است و چهارده آیه مدنی است. دوم: اگر هم لفظ زنا در مکّه نیامده است؛ چون در شرایع سابقه حرام بوده، حکم استمراریِ شرعیِ شرایع سابقه در اسلام محقّق است، مگر آنکه نسخ شود، کم شود، زیاد شود یا کلّاً نسخ شود.

درست است که ما لفظ زنا و حرمت زنا تا چه رسد به حدّ زنا در مکّه نداریم، ولکن لفظ فحشاء کافی است. در ده آیه مکّی لفظ فحشاء تکرار شده، مثلاً از جمله صیغش فحشاء است. از جمله «فاحشةً» است، از جمله «الفواحش» است، لفظ «فحشاء» در عهدین مکّی و مدنی هفت مرتبه. لفظ «فاحشة» سیزده مرتبه و لفظ «فواحش» چهار مرتبه. این فواحش دو بُعدی است: یا فاحشه جنسی است که معلوم است؛ زناست، لواط است، مساحقه است. مثلاً در سوره نساء که بحث کردیم «وَاللاَّتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِّسَآئِكُمْ»[1] فحشاء نساء درست است مطلق است، ولی بُعد قطعی نصّی فحشای زنان در بُعد زن بودن، عبارت است از فحشای جنسی که زنا باشد و در حاشیهاش مساحقه باشد. بنابراین این لفظ فحشاء احیاناً نصّ است در فحشای جنسی، احیاناً مصداق اعلی است در فحشای جنسی، احیاناً مصداقی از مصادیق است. اگر لفظ فاحشه و فحشاء به‌طور کلّی ذکر شده، موردش زن نیست، در اینجا کلّیت دارد؛ یعنی از کارهایی که در بُعد اعلای از نوامیس محرّمه است، عبارت است از انحراف جنسی.

– «الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ».[2]

– «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» از جمله زنا و لواط و مساحقه است.

– «وَمَا بَطَنَ» چیست؟

– آنها را باید بحث کنیم. ببینید در سوره بقره آیه 169 که این مدنی است و آیه 268 مدنی است، ولکن در سوره اعراف آیه 28 مکّی است. در سوره یوسف آیه 24 مکّی است، چند مدنی و چند مکّی در نصّ فحشاء. در مکّیاش «قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ».[3] مکّی است. خدا امر به فحشاء نمیکند، امر ایجاب، امر تجویز، امر استحباب، امر مرجوحیت، اینها همه امر است. امر یعنی این کار را بکن، ولیکن در مقابل امر چیست؟ در مقابل امر، نهی است. بنابراین فحشاء منهی است. این فحشاء که منهی است در بُعد جنسی زناست، جنسی مرد و زن زناست، جنسی زن مساحقه است، جنسی مرد و مرد لواط است. و همچنین آیه 24 سوره یوسف: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ» اینجا چیست؟ اینجا خصوصِ زناست دیگر، برای اینکه قضیه زلیخا و یوسف این جریان این بود که زلیخا یوسف را میخواست وادار کند به عمل زنا، بنابراین فحشاء در اینجا در خصوص زنا استعمال شده است. و همچنین در سوره نحل آیه 90: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ». فحشاء از منکر بدتر است و منکر از بغی، به ترتیب. حرمت مغلّظه و اغلظ فحشاء است، بعد منکر است، بعد بغی است. بنابراین در ردیف اوّل نوامیس سلبی و محرّمات در مکّه مکرّمه است.

در بُعد حرمت زنا که مکّیاش در دو بُعد معلوم و مدنیاش هم در سه بعد معلوم، در فحشاء، در زنا معلوم، منتها زنایش در عهد مکّی نیست، در عهد مکّی فقط فحشاء است که اگر هم لفظ فحشاء در مکّه نبود، مانند لفظ زنا، استمرار حکم حرمت زنا از قبل از اسلام در عهدین مکّی و مدنی به‌طور مستمر هست.

فعلاً ما راجع به آیات حجاب بحث میکنیم. ارتباط زنان نامحرم با مردان چند بُعد است: بعد اوّل بی‌حجابی، نظر کردن، لمس کردن، کارهای غیر جنسی کردن که دارای مراحلی است. این بُعد اوّل. بعد دوم زناست، زنای بدون شهود، زنای بدون شهود چه بااقرار باشد چه بی‌اقرار باشد. بُعد سوم زنای با شهود است، زنای با شهود چه محصنه باشد و محصن، چه غیر محصن. بعد چهارم محصن و محصنه، بعضی در قرآن ذکر شده، بعضی نه. مثلاً راجع به سنگباران مرد محصن یا زن محصنه در قرآن اصلاً نه نصّی است و نه اشارهای، فقط در آیات سوره نور «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ»[4] که مقداری بحثش را کردیم و خواهیم کرد.

بنابراین اوّلاً در بُعد حجاب آیا در عهدین لفظ حجاب داریم؟ من هرچه گشتم پیدا نکردم. فقط در کتاب فتیاتنا در صفحه اوّلش یک چیزی نقل کردم که یادم نیست. بنابراین حرمت بی‌حجابی در عهدین خیلی خیلی کم‌رنگ بوده، اگر هم بوده خیلی کم‌رنگ بوده است. حالا همین کم‌رنگ، آیا در سیزده سال عهد مکّی استمرار داشته یا نه؟ دو آیه حجاب که یکی آیه نور است و دیگری آیه احزاب هر دو مدنی است. در مکّه آیه حجاب اصلاً نداریم. آیه حجاب در مکّه نداریم، آیا حجاب نبوده است یا بوده است و آیه نداریم؟ بوده است دو دلیل میخواهد: یکی نصّی یا ظاهری در آیهای از آیات مکّی داشته باشیم که حجاب لازم است که نداریم. دوم: به عنوان استمرار، فعلیت که نداریم، به عنوان استمرار که در عهدین نصّی یا ظاهری بر حرمت بی‌حجابی داشته باشیم که نداریم. بنابراین حجاب در شرایع قبل یا واجب نبوده یا کم‌رنگ بوده است. در عهد مکّی هم یا واجب نبوده یا کم‌رنگ بوده است.

البته از آیات سوره نور استفاده میکنیم که حجابکی بوده، نه حجاب کامل. هم «يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ»،[5] هم آیات دیگر. در این دو آیهای که در عهد مدنی است در سوره نور و در سوره احزاب، اشاره است به اینکه حجابی بوده است و تکمیل شده است. بنابراین دو آیه عهد مدنی تکامل حجابی است که در عهد مکّی بوده و در عهد مکّی نیمه حجابی بوده که الآن میگویند بدحجاب، امّا خوش‌حجاب بوده، چون سیاست گام به گام در تبیین احکام است.

در جمع، سؤال: آیا حجاب کلّاً واجب است یا احیاناً واجب است؟ اگر کلّاً یا احیاناً واجب است، آیا از واجبات ناموسی درجه اوّل است؟ مثل نماز است، روزه، حجّ، زکات؟ نخیر، از واجبات دانی است. دوم: آیا اگر واجب است که در عهد مدنی واجب شده، این دو آیه که در عهد مدنی حجاب را واجب کرده، آیا این حجاب که واجب است، وجوب اصلی دارد یا وجوب فرعی دارد؟ وجوب اصلی ذی المقدّمی دارد یا وجوب مقدّمی دارد؟ از دو آیه مدنی در باب حجاب در سوره نور و در سوره احزاب می‌فهمی که حرمتش حرمت مقدّمی است. «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»،[6] «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ».[7] بنابراین حجاب از واجبات اصلی نیست، فرعی است و فرعی بودن آن هم در صورتی است که مقدّمه حرام باشد. البتّه بحثهایی داریم که بعداً عرض می‌کنیم، زود نمیشود حکم کرد.

اگر مردی به زنی بنگرد، مرد اجنبی به زن اجنبی بنگرد بدون حجاب، بدون حجاب نه یعنی لخت لخت، بدون حجاب یعنی سر و صورت و اینها، و این هرگز صد درصد امکان یا توان یا فعلیت یا شأنیت انحراف جنسی ندارد، اینجا حرام است یا حلال است؟ اینجا به دو دلیل حلال است: یکی «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ»،[8] زنان بازنشسته از ازدواج که رغبت ازدواجی و رغبت رسیدن به آنها نیست، اشکال ندارد اینها حجاب نداشته باشند. بله، «وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ». در مقابل: «أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ»[9] طفلی که مادون تکلیف است، ولکن به شرطی حجاب از او لازم نیست که «لَمْ يَظْهَرُوا»، «لم یعلموا» نیست، «لم یقدروا» نیست، «لَمْ يَظْهَرُوا» است. ظهور هم علم است و هم غلبه. طفلی که نمیداند عورات نساء را یا اگر میداند، قدرت بر جریان جنسی ندارد، این طفل هم محرم است. امّا اگر طفلی که ظهور دارد؛ یعنی میداند و میتواند، میداند زنان چه دارند و میتواند به آنچه دارند انحراف جنسی پیدا کند، این نامحرم است. پس طفل مادون تکلیف در صورت علم و امکان ارتباط جنسی این حرام است. ولکن مرد بزرگ، زن بزرگ، اصلاً مرد «أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ» که بحثش را خواهیم کرد.

از کسانی که مستثنی هستند که حجاب از آنها لازم نیست «أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ»، اربه احتیاج است. احتیاج دو بُعدی است: یا احتیاج اصلی است، بیضهاش را کشیدهاند اصلاً عورتش را برداشتهاند. بالاخره این شهوت جنسی اصلاً ندارد، اربه اصلی است. یا نخیر شهوت دارد، ولکن در زمینه خانم خانه شهوت ندارد. مثلاً نوکر خانه که غلام سیاه است و نوکر خانه است، این اصلاً شهوت جنسی دارد، ولکن اربه فرعیه هم ندارد. یعنی میتواند؛ ولی توانش نسبت به زن خانه و بانوی خانه نیست. بنابراین اینها دلیل است بر اینکه اصولاً اگر حجاب لازم است به‌طور کلّی یا به‌طور جزئی و شخصی، حجاب برای جلوگیری از انحراف جنسی است، ولی اگر انحراف جنسی اصلاً نباشد کلّاً، مثل مردان اینچنینی و زنان اینچنینی و اگر باشد بعضاً، مثل طفلی که علم دارد یا علم دارد و قدرت بر عمل جنسی دارد.

روی این مقدّمات ما بر مبنای آیات که مفصّلاً بحث خواهیم کرد، حجاب در جای خودش از واجبات مهمّ نیست، جاهایی حجاب واجب نیست و جاهایی در جای خود است. بله، ممکن است که جوانی ادّعاء کند که من اگر یک دختر جوان برهنه‌ای ببینم، اتفاقی برای من نمی‌افتد. نمیشود این را قبول کرد. و این قاعده کلّی است. اگر این را قبول کنیم، خیلیها هستند که این حرف را میزنند، ولی انحراف دارند. ولکن نسبت به «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ»، این احتمال نیست، خیلی ضعیف است. پیرزنی که هشتاد، نود سال دارد و کر و کور و کچل این حرفهاست که اصلاً رغبت ازدواج به او نیست، اصلاً احتمال نیست. حالا یک نفر پیدا بشود که این‌قدر قوّت جنسی دارد که او بیاید… بعد در بچّه، در بچّهای هم که استعداد عمل جنسی دارد، این حرام است. ولکن اگر نه مرد این‌چنینی، نه زن این‌چنینی، نه بچّه این‌چنینی، بلکه شهوت هست، امکان وصول هم هست، علم عمل جنسی هست، امکان عمل جنسی هم هست، با این امکانات باید قاعده کلّی بشود، قاعده کلّی این است که «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»،[10] «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ».[11] اینجا کلّیت دارد. این کلّیت استثناء دارد. استثناء است طفل آنچنانی، مرد آنچنانی، زن آنچنانی، ولکن به عنوان کلّی باید عمل بشود؛ یعنی کسانی که احیاناً پیدا میشوند و ادّعا میکنند که ما قوّت جنسی داریم، ولی جاذبه جنسی هرگز نداریم، ایمان به قدری بالاست که هرگز توجّه نداریم، این قابل قبول نیست. مثل بسیج عمومی، در بسیج عمومی بیرون نرفتن از خانه هیچ کس نباید بیرون برود، ولی کسی که اطمینان داریم، ادعا کرده و مطمئن هستیم، ولیکن کسی که ادّعا میکند؛ چون ادّعا قابل قبول کلّی نیست و اگر ادّعا قابل قبول باشد، کسانی هستند تظاهر میکنند به این ادّعا و با تظاهر ممکن است که قضیه خراب بشود. تتمّه بحث ان‌شاءالله برای فردا.

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ».


[1]. نساء، آیه 15.

[2]. انعام، آیه 151.

[3]. اعراف، آیه 28.

[4]. نور، آیه 2.

[5]. احزاب، آیه 59.

[6]. همان.

[7]. همان، آیه 53.

[8]. نور، آیه 60.

[9]. همان، آیه 31.

[10]. همان، آیه 30.

[11]. همان، آیه 31.