جلسه چهارصد و نود و هفتم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

ابعاد مختلف فحشاء

ابعاد مختلف فحشاء

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

بحث در تدرّج بیانی نسخی تکاملی یا نسخی اصلی نسبت به جریان ارتباط با زنان بود. و تکرار نمیکنیم، فقط اشاره است. در ده آیه از آیات مکّی فحشاء تحریم شده است، چنانکه قبلاً اشاره کردیم و در آیات مدنی چهارده آیه، فحشاء را تحریم کرده است. بعداً در آیات مکّی هرگز لفظ زنا وجود ندارد، ولکن در آیات مدنی نُه بار لفظ زنا ذکر شده است. در این نُه مرتبه، هشت مرتبه منع و تحریم از زناست و یک مرتبه: «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» در سوره مبارکه اسراء آیه 32: «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلًا».

این «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» فقط منع از فحشاء در بُعد مکّی و مدنی و منع از زنا در هشت آیه دیگر مدنی نیست، بلکه اضافه بر اصل زنا قرب زناست. قرب زنا دارای مراحلی چند است. ما ذی‌المقدّمهای داریم و مقدّماتی. ذی‌المقدّمه که زناست به این ادلّهای که عرض کردیم با الفاظ فحشاء و زنا قطعاً محرّم است. امّا قرب به زنا، مقدّمات موصله به زنا، مقدّمات قطعیه، ظنّیه، مقدّماتی که شک است، مقدّماتی که احتمال است، ولی احتمال وصول عقلایی در آن وجود دارد، تمام از قرب به زنا هستند. یا قرب، قرب مماسّ است، مقدّمهای که انسان را مبتلای به زنا میکند حتماً که قرب مماسّ قطعی است یا قرب مماسّ ظنّی است، اطمینانی است، ظنّی است، شکّی است یا احتمال عقلایی. حال این قرب چه قرب مماسّ باشد و چه قرب غیر مماسّ. قرب مماسّ مثل دست زدن، بوسیدن و کارهای دیگری که مقدّمات زناست انجام دادن که اینها هم دارای ابعادی چند است. از دور خندیدن، مزاح کردن، دیدن و از این قبیل.

بنابراین این «وَلاَ تَقْرَبُواْ» صرف اصل زنا را تحریم نکرده است، بلکه اضافه بر اصل تحریم زنا، قرب به زنا. البتّه ما آیات دیگری داریم که مقدّمات حرام را حرام و مقدّمات واجب را واجب کرده است، ولکن این آیه در خصوص زنا، کلّ مقدّمات زنا را که حتّی احتمال عقلایی زنا در کار باشد، احتمال معمولی درصد کم، ولی احتمال عقلایی در کار باشد، این مقدّمات را حرام کرده است. البتّه این آیه را نوعاً این‌طور معنا نمیکنند، مثل «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى»، «فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ»،[1] «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ»،[2] اصل حرمت را بیان نکرده، بلکه اصل حرمت با مقدّمات. منتها حرمت مقدّمات حرام و وجوب مقدّمات واجب دو نوع است: یکی به عنوان وجه کلّی که «مَّنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا»[3] به طور کلّی است. به طور کلّی مقدّمات واجبات را واجب و مقدّمات محرّمات را حرام کرده است. ولکن در این کلّیت، موارد مخصوصی است که تنصیص شده است که اضافه بر ذی‌المقدّمه، مقدّمه حرام است در این سه، چهار بُعدی که عرض کردم. درباره ورود مشرکین در قرب مسجد الحرام، درباره مال یتیم و درباره زنا. مثلاً «وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ» نمیگوید مال یتیم را نخورید، نخیر، مقدّماتی که یا موصله است یا اطمینانی است یا ظنّی است یا شکّی است یا احتمالی است که این احتمال عقلایی است، این مقدّمات را هم انجام ندهید.

کذلک در باب زنا، زنا که در ردیف شرک ذکر شده است در قسمتی از آیاتِ حرمت زنا، به قدری این حرمت غلیظ است، به قدری این حرمت زیاد است که همسایه و برادر شرک معرّفی شده است. روی این جهت «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» چرا؟ «إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلًا».[4] فحشای عادی نیست، فحشای مضاعف است، فاحشه است در بُعد 24 آیه که فحشاء را بیان کرده، معلوم است. «وَ سَاء سَبِيلًا»، آیندهاش، حالت فعلیاش، حالت آیندهاش بسیار حالت بدی است هم در بُعد خودی و هم در بُعد غیری.

بنابراین مقدّمات، اوّل: فحشاء، بعد زنا، بعد قرب به زنا. حالا قرب به زنا مواردی دارد، از جمله موارد قرب به زنا نظر کردن به عورت است، مرد به مرد، مرد به زن، زن به زن، زن به مرد. مرد به مرد فحشای لواط است. زن به زن فحشای مساحقه است. مرد به زن یا زن به مرد فحشای زناست. این مثلّث از فحشاء را در بُعد نظر کردن که از ابعاد مقدّماتی ابتلای به زناست در آیه مبارکه 30 و 31 و 32 نور تبیین کرده است. با مراجعه دقیق به این آیات «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ»،[5] چند سؤال در اینجا است: اوّلاً «يَغُضُّوا» چرا مضموم است؟ عامل ضمّ «يَغُضُّوا» چیست؟ نه «قُل» است، نه «لام» است، نه «المؤمنین» است. پس چیست؟ جواب این است که بعضی وقتها امر میآید و نتیجه امر هم بیان میشود، نتیجه امر که مضموم است، پس جزای شرط است، پس شرط محذوف است. یعنی «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ» «فاذا قلت لهم» چه؟ مقول قُل چیست؟ مقول قُل «يَغُضُّوا» است، «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» دو بُعد است: یک بعد نصّ است که نتیجه «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ» است، یک بُعد هم شرط است. «قُلْ لِّلْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَغُضُّوا أَبْصَارِهِمْ فَإذَا قُلْتَ لَهُمْ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» که اینجا هم ادات شرط محذوف است و هم فعل شرط محذوف است. دلیل کلّ این مطالب «یَغُضُّوا» است؛ چون باید گشت و بررسی کرد که عامل جزم «یَغُضُّوا» چیست، چون عامل جزم «یَغُضُّوا» موجود نیست، بنابراین «یَغُضُّوا» مجزوم است به جازمی محذوف. و جازم محذوف هم بر مبنای شرط همان است که عرض کردیم.

سؤال دوم: «یَغُضُّوا» که از «غضّ» است، «غضّ» متعدّی است به نفس یا لازم است؟ معتدّی است. «غُضَّ بَصَرَک»، «غَضَّ بَصَرَهُ» پوشاند چشمش را از عورت. «غضّ بصره عن المحارم»، «یغضّوا ابصارهم عن المحارم». بنابراین این «یَغُضُّوا» فعل متعدّی به نفس است. محذوفش کجاست؟ در آیه 30 سوره نور داریم بحث میکنیم صفحه 353. «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» این امری است که نتیجه امر غضّ «من ابصارهم» است. حالا این غضّ در اینجا دارای دو مفعول است: یک مفعول با واسطه «مِنْ أَبْصَارِهِمْ» و یک مفعول بی‌واسطۀ محذوف. آیا مفعول بی‌واسطه محذوف کدام است؟ طبعاً عورات است دیگر. برای اینکه غضّ بصر از عورات است. به دلیل «وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»، «یحفظوا فروجهم من أن ینظر إلیها» است دیگر. بنابراین محور بحث، منع از نظر کردن به فروج است. چه مرد به مرد، چه زن به زن، چه مرد به زن، چه زن به مرد. فرق نمیکند. همه فروج است.

این «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» می‌شود: «یغضّوا فروجهم من أبصارهم» فروج چه کسی؟ آیا مؤمن فرج خود را از بصر خود غضّ کند؟ این که غلط است، بلکه فرج دیگران را. مؤمن لازم است که غضّ بصر کند نسبت به فروج دیگران. و این مؤمنین هم اعمّ است از اینکه نسبت به فروج مؤمنین یا نسبت به فروج مؤمنات. کما اینکه مؤمنات هم که «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ» نسبت به فروج مؤمنین یا نسبت به فروج مؤمنات. «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ». «فُرُوجَهُمْ» یعنی «یغضّوا فروجهم»، فروج خود را از ابصارشان غضّ کنند. پس غضّ بصر در اینجا نیست «غضّ من بصر» است.

– «وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» را بعد گفته است.

– بعد گفته، ولی مفعول «یَغُضُّوا» نیست، «فروجهم» مفعول «یحفظوا» است، «یحفظوا» مفعول میخواهد یا نه؟ «فروجهم» مفعول «یحفظوا» است، پس مفعول «یغضّوا» کجاست؟ محذوف است. «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»، یعنی «یغضّوا فروج غیرهم من أبصارهم» هر مؤمنی فرج غیرش را از بصرش باید غضّ کند. بنابراین برخلاف آنچه گمان میشود، اینجا غضّ بصر از نظر فروج فقط نیست، نخیر، این نیست که فقط چشم را بپوشاند از دیدن، نخیر فروج را بپوشاند از دیدن. از دیدن فروج را پوشاندن دارای چند بُعد است: یک بُعد اینکه اگر زن یا مردی، مرد یا زنی که نظر به فرج او حرام است، اگر برهنه است او را منع کند از برهنگی. اگر منع نمیکند یا او زیر بار نمیرود، خود را منع کند. خود را منع کند چگونه است؟ یا چشم را برهم نهد یا با چشم باز نگاه نکند. پس این غضّ در ابعاد خودی و در ابعاد غیری، هر دو است. «یَغُضُّوا فُرُوجَهُمْ» فاعل کیست؟ فاعل «یغضّوا» است، مؤمنین، فاعل «یَغُضُّوا» است، مفعول «فروج غیرهم» است. یعنی هر مؤمنی باید فرج غیر را از دید خود بپوشاند، پوشاندن از دید خود یا بدون نهی است یا با نهی است. با نهی است، اگر کسی که نگاه کردن به فرج او حرام است، اگر برهنه است باید او را منع کند یا دور کند. و اگر هم منع کرد و او زیر بار نرفت «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» این «من» به معنی از است دیگر، از چشمهایشان بپوشانند فروج دیگران را. از چشمهایشان پوشاندن کل ابعاد پوشش نظری و بصری را نسبت به فروج دیگران شامل است. این معنا را تاکنون کسی نگفته، ولی خدا گفته است. چون «یغضّوا ابصارهم» نیست، اگر میفرمود «یغضّوا ابصارهم من فروجهم» درست بود، ولیکن «یغضّوا من ابصارهم فروجهم» فروج غیر را از چشمهایشان بپوشانند، در همین معنایی که عرض کردم.

– «مِن» چه معنایی دارد؟

– «مِن» از است دیگر، نشویه است، «من» نشویه است. چون «من» یا نشویه است یا سببیه است. در اینجا نشویه است، اصل «من» نشویه است. «من» در مقابل «إلی» است. از چشمهایشان؛ یعنی نگذارند فروج در برابر چشمهایشان قرار بگیرد. نگذاشتن به هر طریقی که احتمالش را عرض کردیم.

«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» سؤال: آیا باید فروج دیگران را از ابصار خودشان غضّ کنند، خودشان چطور؟ خودشان هم همین‌طور. همان‌طور که مؤمن مأمور است که فروج دیگران را از چشم خودش بپوشاند، باید فرج خود را هم، فروج خود را هم از چشم دیگران بپوشاند. پس تکلیف دو بُعدی است: یک بعد فروج دیگران را از چشم خود بپوشاند، یک بُعد هم فروج خود را از چشم دیگران بپوشاند.

– نسبت به غیر مؤمن اینجا چیزی ندارد؟

– بحث مؤمن است، غیر مؤمن نیست، بعد بحث میکنیم، این بحث سر مؤمن است. امّا آیا غیر مؤمن حکمش این است یا نیست، این بحث بعدی است. یک دوره بحث میکنیم، در مرحله بعدی. «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» چطور شد؟

– «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» جزای شرط می‌شود.

– نخیر، جزای شرط «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» است. «یَغُضُّوا» یک جزا است، «يَحْفَظُوا» هم جزای دیگر است. «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ» که چه؟ «یَغُضُّوا»، «یَغُضُّوا» در طرفین، منتها دو جزا دارد: یکی «یغضوا ابصارهم»، یکی «وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» هم بُعد فاعلی و هم بُعد مفعولی.

– «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» باید جزا باشد.

– بله، «ذَلِكَ» هر دو را می‌گیرد. «ذَلِكَ» این غضّ، غضّ طرف مقابل و غضّ شما. یعنی پوشاندن عورات دیگران از خود و پوشاندن عورات خود از دیگران این «ذلک» است. «ذلک» چرا؟ «ذلک» بعید است، یعنی از بس مطلب مهمّ است «هذا» نفرموده، «ذلک» فرموده است. یعنی این غضّ بسیار مهم که غضّ خودی و غیری است، هم عورتهای دیگران را پوشاندن از چشم خود و هم عورت خود را از چشم دیگران پوشاندن، این «أَزْكَى لَهُمْ». سؤال: «ذلک» اشاره به بعید نیست؟

– چرا بعید است؟

– چون خیلی مهم است، بُعد از نظر اهمیت، بعد از نظر سلبی است، حرمت خیلی زیاد. از نظر ایجابی است وجوب خیلی زیاد. «ذَلِكَ الْكِتَابُ»[6] چون خیلی مقام بالاست، اگر بالا باشد از نظر مکان، از نظر زمان، از نظر موقعیت، از نظر ایجاب، از نظر سلب میشود «ذلک» به جای «هذه».

سؤال: چطور فرمود «أَزْكَى لَهُمْ»؟ اگر مردی به عورت زنی نگاه نکند ازکی است و بالعکس، این‌طور میشود ازکی دیگر، زکیّ که نیست. و اگر به عکس ازکی استف اگر مردی به عورت مردی نگاه نکند، پاکتر است، یعنی اگر نگاه کند پاک میشود؟! و همچنین.

– اگر نگاه کند پلیدتر میشود.

– أزکی در مقابل چیست؟ زکیّ است. پس ما یک زکیّ داریم، یک ازکی داریم، یک نحس. أزکی در مقابل زکیّ، سؤال: آیا اگر نگاه نکردن ازکی است، نگاه کردن باید زکیّ باشد دیگر. برای اینکه أفعل در مقابل فعل است دیگر. این سؤال، جواب: جواب در دو بُعد است: یکی اینکه این نگاه کردن که انسان را مبتلای به زنا میکند، پاکتر است از دوری از زنا، پاکتر نیست؟ اگر نگاه کند احتمال قوی، ظنّ قوی، اطمینان و… که مبتلای به عمل جنسی میشود. بنابراین چون محورِ حرمت زناست، هر چه از زنا دورتر بهتر. آیا از زنا دورتر نظر نکردن است یا نظر کردن است؟ دورتر، نظر نکردن است، دور، نظر کردن است. درست است؟ یکی دورتر است، یکی دور. اگر نگاه کند به فرج کسی، زن یا مرد، این دورتر است از ابتلای به زنا. و اگر نگاه نکند، بالاخره نگاه کردن و نگاه نکردن با هم فرق دارد. «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» یعنی نگاه نکردن طرفینی به هم‌جنس یا غیر هم جنس، این ازکی است. بنابراین نگاه کردن چه می‌شود؟ نگاه کردن ممکن است زکیّ باشد، ممکن است غیر زکیّ باشد. اگر انسان نگاهی به عورت کسی میکند و مبتلای به زنا نمیشود، طبعاً زکیّ است، حرام قطعی نیست. چون حرام قطعی خود زناست یا نگاهی که انسان را مبتلای به زنا کند. امّا اگر نگاهی که به عورت طرف میکند، امّا قطعاً و اطمیناناً مبتلا به زنا نمیشود، این نسبتاً زکیّ است، قطعاً نازکیّ نیست، چون قطعاً نازکیّ خود زناست. بنابراین مقدّماتی که موصل به ذی‌المقدّمه حرام نیست، درست است حرام است، امّا حرام مانند ذی‌المقدّمه نیست. این یک بُعد.

– زکیّ با ازکی را گمان نمیکنم آن‌طور که شما برداشت می‌کنید باشد.

– چون افعل التفضیل در عرف عربی در مقابل فعل است. میگویند فلانی زیباتر است از فلانی. یعنی چه؟ یعنی دومی زیباست… «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» یعنی نگاه نکردن ازکی است، نگاه کردن چیست؟ زکیّ است.

– نگاه کردنی که موصل نباشد.

– این نگاه کردن دو نوع است: یک نگاه کردنی است که موصل به حرام نیست، نگاه کردن هم هست، اگر نگاه کردن موصل به حرام باشد، این خبیث است، ولکن اگر نگاه کردنی که موصل به حرام نیست، فقط نگاه میکند، مثل چه؟ بر فرض مثال یک پیرمرد صد سالهای به عورت زن نگاه نامحرم میکند، این هرگز صد درصد احتمال زنا نیست. این ازکی که نیست. زکیّ است؛ یعنی اصلاً به زنا نمی‌رسد. زکیّ نسبی است. ازکی این است که اگر برسد یا نرسد، احتمال عدم، قطع عدم، هر چه باشد، ازکی این است که نگاه نکند. این بُعد اوّل. بُعد دوم: احیاناً افعل به عنوان مماشات است. مثلاًَ «وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ»،[7] آیا در مشرک خیری است؟ نخیر، اینجا از باب مماشات است. می‌گوید: اگر مرد مشرک خیریتی داشته باشد، مرد مؤمن بهتر است. اگر زن مشرکه خیری داشته باشد، زن مؤمن بهتر است. پس این بهتر دو نوع است: یک بهتر حقیقی است و یک بهتر ادّعایی. اینجا هر دو بهتر را شامل است. برای اینکه «ازکی» در صورتی که نظر کردن موصل به حرام است زکیّ نیست، اینجا ادّعایی میشود. میگوید اگر نظر کردن موصل به حرام است زکیّ است، نظر نکردن ازکی است، این به عنوان مماشات است. این در بُعد کسی که این عمل قطعاً نیست. امّا اگر احتمال است، قطعیت ندارد، این ازکی است. پس زکیّ یا زکیّ مماشاتی است یا زکیّ واقعی.

سؤال دیگر: «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» بنابراین میرساند که اصل نظر کردن حرام نیست، مگر در صورتی که مقدّمه قطعی باشد از برای عمل جنسی؛ یا مساحقه یا زنا یا لواط. و این تعبیر دلیل است بر اینکه مقدّمه حرام آنچنان حرام نیست که قطعاً مانند بعضی محرّمات حرام باشد، حرامی است بینابین. کما اینکه راجع به زنان در سوره احزاب دارد که «ذَلِكَ أَدْنَى». «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ» آیه 59 در سوره احزاب صفحه 426: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ فَلا يُؤْذَيْنَ»، که اینجا ادناء جلابیب است، در سوره نور روسریهاست، بعد بحث میکنیم. «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ»، این نزدیکتر است، این حجاب زنان نزدیکتر است به اینکه شناخته شوند به نجابت، پس مورد اذیت واقع نشوند. پس دو جنبه است: یک جنبه «ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ»،[8] که در آیه نور است. بنابراین هم جنبه مرد در نظر گرفته شده و هم جنبه زن. در کجا؟ در جایی که تجاوز جنسی باشد، اگر تجاوز جنسی نباشد کلّاً طاهر است. اگر قطعاً صد درصد تجاوز جنسی بین زن و مردی و مرد و مردی و زن و زنی وجود ندارد، اصلاً نگاه کردن به حتّی عورت هم حرمت خیلی غلیظ قطعی ندارد، بلکه برای احترام است.

برگردیم به آیه نور، «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ».[9] چرا حفظ باشد از نظر؟ برای اینکه از جمله کارهایی که انسان را مبتلا به زنا میکند، نظر به عورت است. نظر به عورت از نزدیکترین کارهایی است که انسان را مبتلای به زنا میکند. بعضیها دورتر است از نظر، بعضی نزدیکتر است به نظر، بعضی برابر است با نظر. دورتر از نظر صدای رعنای پرمعنای زن یا مرد را شنیدن که انسان را مبتلا کند، صدا کجا و نظر کجا؟ این دورتر است. نزدیکتر: تماس یدی، تماس یدی، تماس بدنی با مقدّماتش، این تماس بدنی که هنوز به زنا نرسیده، این تماس بدنی نزدیکتر است. بنابراین در مثلّثی، ارتباط با مرد با مرد، زن با زن، زن با مرد، مرد با زن، ارتباط مقدّماتی جنسی در مثلّثی حرام است. اینجا بُعد وسط ذکر شده، بعد وسط نظر کردن به عورت، به طریق اولی بالاتر از نظر کردن که تماس جسمی است قبل از جنسی. و پایینتر این است که نظر نمیکند، تماس جسمی هم ندارند، فقط با هم میخندند و شوخی میکنند. این خندیدن و شوخی کردن دو بُعد است: یا ایصال به عمل جنسی است یا نیست. اگر قطعاً ایصال نیست مطلبی است، ولیکن اگر قطعاً یا ظنّاً یا شکّاً ایصال است؛ چون از مقدّمات حرام است، حرام است. به دو دلیل منهای اینجا: یک دلیل «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» که عرض کردیم.

– میخواهم عرض کنم که «مِنْ أَبْصَارِهِمْ»، بعد: «وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» عطفش کرده دیگر.

– داریم دلیل میآوریم، «ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ» دلیل است. ما به دو دلیل در مورد متوسط که آیه نبود. در مورد اقوی و محرّمتر که آن تماسّ جسمی و قبل از جنسی است. در مورد اضعف: آیا یک مقدّمه اضعف از نظر کردن در کار باشد که مقدّمه مثلاً ظنّی است یا شکّی است، بالاخره مقدّمه عاقلانه و معمولی است، این مقدّمه حرام است یا نه؟ اینجا نمیگوید حرام است. چون بصر که نیست، فوق بصر هم که نیست. مادون فوق بصر و مادون بصر است، بلکه خندیدن است، شوخی کردن است، مزاح کردن است و این حرفها که به این مرحله نمیرسد. این را از کجا می‌فهمیم؟ از دو آیه دیگر، یک آیه که سوره اسراء بود که «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى»، قرب به زنا در مثلّث، حرام است، قرب اقرب، قرب قریب، قرب بعید. قرب بعید که احتمال عقلایی زناست در بوی عطر که در روایت داریم: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ وَ خَرَجَتْ لِيُوجَدَ رِيحُهَا فَهِيَ زَانِيَةٌ وَ كُلُّ عَيْنٍ زَانِيَةٌ».[10] اگر زنی خود را معطّر کرد و بیرون رفت، اینها در حکم زناست. […] اینها چون وادار میکند مردان را در این تجاذب عطری به عمل جنسی مثلاً. بنابراین در این سه بُعد، هر سه بُعد بر مبنای آیه «وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى» حرام است.

و همچنین «مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا»،[11] بنابراین هم خصوصی در اینجا دو بُعدش و هم عمومی در سه بُعدش، مقدّمات زنا حرام است.

-یک آیه دیگر هم است «وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»[12] این هم تعاون است.

– بله، تعاون است.

– پس بر مبنای آن آیه، این هم حرام است.

– همین‌طور است، بله.

– آنجا آن روایت ظاهراً «فَتَزَیَّنَت» دارد.

  – در مجموعه ورّام بن ابی‌فراس است که «أَيُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ وَ خَرَجَتْ لِيُوجَدَ رِيحُهَا فَهِيَ زَانِيَةٌ وَ كُلُّ عَيْنٍ زَانِيَة». من از اینجا نقل کردم، ممکن است آن هم باشد.

– پس بنابراین اگر این‌طور باشد، عطر زدن زنها باید کلّاً حرام باشد.

– برای بیرون رفتن، «اسْتَعْطَرَتْ وَ خَرَجَتْ»، خارج بشود، نامحرمان ببینند و بویش را استشمام کند. نمیخواهیم بگوییم که به آن غلیظی است. «إِنَّ اللَّهَ» چرا؟ چرا غضّ بصر، چرا ارتباطات مقدّماتی جنسی قریبش، بعیدش، اقربش، ابعدش، مادامی که احتمال ارتباط جنسی است، چرا حرام است؟ «إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ»، خدا میداند چه میکند. خدا میداند مرد را چگونه خلق کرده، زن را چگونه خلق کرده است. از تجاذبهای جنسی اطلاع دارد. بنابراین کلّ تجاذبهای جنسی مادامی که احتمال عقلایی است، حرام است. حتّی در روایت داریم که جایی که زنی نشسته و هنوز گرم است، شما که عزب هستید آنجا ننشینید، نمیگوید حرام است، می‌گوید ننشینید، چرا؟ برای اینکه تحریک نشوید. بنابراین کلّ محرّکات، کلّ محرّکات که مقدّمات عمل جنسی است، حرام است، دیدن، خندیدن، شوخی کردن، نامه نوشتن، نامههای معاشقه نوشتن، اخذ خدین, تمام مقدّماتی که انسان را به عمل جنسی نزدیک میکند حرام است.

 – بعضیها که اکثراً تلفن میزنند، این چطور است؟

– اگر تلفن مقدّمهای است از برای ارتباط جنسی، حرام است، یک مقدّمه است دیگر.

– گیرش نمیآید.

– گیرش نمی‌آید، حرام نیست. میخواستم همین را بگویم، اگر فرض کنید زنی را در تلویزیون میبیند و این زن بی‌حجاب است، ولی گیرش نمیآید، چرا حرام باشد؟

– در تلفن، حدّاقل مقدّمه برای گناهان دیگر که هست، تهییج که هست.

– تهییج دو بُعد است: یک بُعد تهییج به شخص است، یک بُعد تهییج به نوع است. اگر تهییج به شخص و نوع باشد، حرام است. ولی نه تهییج به شخص و نه نوع حرام نیست. مثلاً فرض کنید اگر دیدن زنی بی‌حجاب عکسش یا چیز دیگر، طوری است که دسترسی به او نیست، ولی موجب دسترسی به دیگران است حرام است. بنابراین کلّ جواذب جنسی خودی و غیری کلّاً حرام میشود. و امّا اگر این‌طور نیست، اصلاً نه او، نه دیگری، مثل پیرمرد صد ساله، نود ساله، مثل پیرزن هشتاد ساله.

– این‌جا تعبیر مؤمنین را آورده است، محور بحث فعلاً مؤمنین و مؤمنات است. مثلاً الآن در تلویزیون زنانی که لباس ندارند، اکثراً…

– آن بحث دیگری است. بحث غیر مؤمنین را بعد میکنیم، حالا بحث مؤمنین است. حکم مؤمنین و مؤمنات چنین است.

این راجع به مؤمنین، «وَقُلْ لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ»،[13] عین همان نظر اوّلی که عرض کردیم «يَغْضُضْنَ» این جزای شرطی است که «قُلْ لِّلْمُؤْمِنَاتِ» که فروجشان را حفظ کنند، فروج دیگران را از بصرشان، نه فروج خودشان را. فروج دیگران را از ابصارشان حفظ کنند با همان شرحی که قبلاً عرض کردم.

– اینجا شرط محذوف نیست؟

– جزای شرط «يَغْضُضْنَ» است.

– خود شرط محذوف است؟

– بله، هم ادات شرط، هم خود شرط.

– «یَغُضُّوا» آنجا مجزوم بود، جزم دلالت بر…

– اینجا «يَغْضُضْنَ» مجزوم است دیگر، مگر مجزوم نیست؟ «يَغْضُضْنَ» که مجزوم است، مانند «یَغُضُّوا» جزای فعل شرط و ادات شرط محذوف است.

– اینکه محذوف است فرمودید چیست؟

– یعنی حرف شرط و خود شرط. «قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ» که چه؟ «قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ» که این کار را بکنند و اگر گفتی «يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ». بعدش «وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ». آن وقت بعداً قضیه حجاب میآید. این مقدّمه مطلب است که نظر به فروج غیر، کلّاً حرام است مگر مرد به زنش و زن به مردش. ولکن بالاتر، بالاتر حجاب است. «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ» تا اینکه «وَلَا يُبْدِينَ»، این «وَلَا يُبْدِينَ» در اینجا و در سوره احزاب دو آیه است که مربوط به حجاب است. در کلّ قرآن ما آیات زنا زیاد داشتیم، ده آیه زنا، نُه آیه زنا. آیات فحشاء هم زیاد داشتیم، چنانکه عرض کردیم. و آیات حجاب که این حجاب جلوگیر از زناست، فقط دو آیه داریم و هر دو هم معلّل است.

«وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ»، زینت کدام است؟ «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»،[14] زینت کدام است؟ «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» کدام است؟ معنای «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ» چیست؟ زینت دو بُعد است: یک بُعد زینت خودی؛ یک بعد زینت عارضی. زینت خودیِ زن، تمام بدن زن است. تمام بدن زن زینت است و مهیّج است، هر چه میخواهد باشد، البتّه استثناء است. «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» استثناء است، ولکن زینت زن، زینت خودی جسمانی او، تمام جسم زن زینت است، حتّی صورتش، حتّی کف دستش، ولیکن «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» وجه و کفّین را به بیانی که فردا عرض میکنیم، استثناء میکند.

بُعد دوم: اگر زنی بدن خود را نشان نمیدهد، ولکن یک لباسی میپوشد که این لباس مهیّج است، این لباس به قدری مهیّج است که مانند نشان دادن بدن است. نشان دادن بدن همان‌طور که حرام است به حساب مهیّج بودن، ولی زنی که سر تا پا پوشیده، پوشیه زده، ولیکن لباسی آنقدر مهیّج و آنقدر محرّک پوشیده که مردها را تحریک میکند، ولو نمیدانند چیست، پیر است، جوان است، اصلاً نمیدانند. ولیکن این «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» نیست. برای اینکه این حجاب که «أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»، البته آقایان «لا» را «لا»ی زائده گرفته‌اند. خیلی عجیب است، در سوره احزاب «ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»، میگوید اینجا «لا» افتاده، «أن لا یعرفن فلا یوذین» میگوییم چرا؟ مگر «لا» ممکن است بیفتد؟ «لا» نافیه ممکن است بیفتد؟ «أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ» این حجاب نزدیکتر است که این زن محجّبه شناخته شود که محجّبه و عفیف است، حجاب علامت عفّت زن است دیگر، چون حجاب علامت عفّت زن است، بنابراین حجاب کردنش نزدیکتر است به اینکه بشناسند این زن عفیفه است، پس خیلی مورد اذیت قرار نگیرد.

همین مطلب در آنجایی است که حجاب کامل است، زینت ذاتی، زینت بدنی در کادر پیدا نیست، ولکن به قدری این لباس، این پیراهن، این روسری، این لباسهای رو که اصلاً معلوم نیست، ولی به قدری جالب است، به قدری جاذب است که «يُؤْذَيْنَ» در کار است. احیاناً «يُؤْذَيْنَ» در این زینت دوم بیشتر است، احیاناً کمتر است، احیاناً برابر است. بنابراین این «زِينَتَهُنَّ» هر دو را شامل است. «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» «مَا ظَهَرَ» چیست؟ در زینت ذاتی بحث میکنیم. در زینت غیر ذاتی که همه ظاهر است. یعنی اصلاً لباس زینت است، «خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ»،[15] منتها این لباس زینت دو بُعد است: یک بُعد زینت کاشف عورات است، یک بُعد نخیر، زینت جالب است. این زینت جالب را زن نباید نسبت به لباسهایشان انجام بدهد.

«إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» کجاست؟ «ظَهَرَ مِنْهَا» را در دو بُعد بحث میکنیم: یک بُعد بدن، یک بُعد لباس و چیزهای دیگر، لباس و بزک آنها. بدن، بزک بدن، لباس و مظاهر جالب لباس. در این بحث میکنیم که بدن زینت نکرده، خود بدن که زینت ذاتی است، بنابراین «ما بطن» دارد و «ما ظهر» دارد. پس «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» که مستثنی است، یک جای زن است دیگر، کجای زن است؟ آیا «مَا ظَهَرَ» زن که حجاب میکند بطبیعة الحال هیچ چیزی نیست؟ پس «ما ظهر» غلط است. یا «ما ظهر» است، عورتش است؟ اینکه غلط است، سینهاش است؟ غلط است، پشتش است؟ غلط است، رانش است؟ غلط است، سرش است؟ غلط است. «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» چیست؟ صورت است و دو کف. کما اینکه روایات متواتره سنّی و شیعه این است که «إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها قَالَ الْوَجْهُ وَ الْكَفَّيْنِ»[16] البتّه پوشاندن وجه و کفّین به آن بیانی که عرض خواهیم کرد، واجب نیست، ولکن نگاه کردن جایز است؟ اگر مرد اجنبی نگاه کند به وجه و کفّین زن اجنبیه و این نظر مانند نظر به مویش باشد، بالاخره نظری باشد که احتمال عقلایی اذیت است، این کلّاً حرام است. بنابراین از طرف زن واجب است حجاب کلّی «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»، از طرف مرد حجاب واجب نیست، ولکن مرد حتماً نباید نظر کند به وجه و کفّین زن که او جایز است باز بگذارد، ولی مرد جایز نیست مگر در صورتی که اشکالی در کار نباشد.

– اگر در یک جامعهای باشند که بیشترِ مردها نگاه میکنند، اگر آن زن آن وجه و کفّینش را باز بگذارد، آنجا «لاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» میشود.

– بله، آنجا گناه است.

– پس در آن موقع هم باید بپوشاند.

– اگر محرز باشد، اگر این زن بداند که کسانی نگاه میکنند.

– مثل جامعه امروز.

– فرق میکند، اگر می‌داند که نگاه میکنند، باید نهی از منکر کند، اگر طرف را بشناسد، اگر طرف را نشناسد چارهای نیست. این بحث بعدی است؛ یا طرف را میشناسد که یک مردی خیره خیره دارد نگاه میکند، باید او را نهی کند و اگر قبول نکرد، باید بپوشاند.

– در آنجا نهی تقریباً نمیآید، با این اخلاق مفسدهای که این جامعه دارد.

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».


[1]. توبه، آیه 28.

[2]. اسراء، آیه 34.

[3]. نساء، آیه 85.

[4]. اسراء، آیه 32.

[5]. نور، آیه 30.

[6]. بقره، آیه 2.

[7]. بقره، آیه 221.

[8]. احزاب، آیه 53.

[9]. نور، آیه 30.

[10]. مجموعة ورام، ج 1، ص 28.

[11]. نساء، آیه 85.

[12]. مائده، آیه 2.

[13]. نور، آیه 31.

[14]. احزاب، آیه 31.

[15]. اعراف، آیه 31.

[16]. المغنی, ص 637؛ بحار الأنوار، ج ‏101، ص 36 (با اندک تفاوت).